سه نمونه از کاربرد مفهوم شفعه: مالکیت زمین در قبایل ولایت ننگرهار

در سال 2011، مؤسسۀ جامعۀ مدنی و خدمات مشوره­دهی بدلون (2BCS) تحقیقی را در ساحات شهری انجام داده است.[1] به­طور دقیق این تحقیق در شهر جلال­آباد (ننگرهار) و با هدف بررسی وضعیت کنونی مسائل مربوط با توسعه و انکشاف شهری در شهر جلال­آباد انجام گرفت و شهر چاریکار را به عنوان محل کاری انتخاب گردید. این انتخاب امکان می­داد تا تمرکز بیشتری را بر میکانیزم رسمی و غیررسمی تنظیم استفاده از زمین، پلان­گذاری شهری و انکشاف اقتصاد شهری که همواره چالش­ها و مشکلاتی را در عرصۀ اداره و تنظیم شهرها پدید می­آورد، صورت گیرد.[2]

براساس معلومات جمع­آوری­شده، نخستین لیست از عمده­ترین محلات مسکونی غیررسمی و زمین­هایی تهیه گردید که به­طور غیرقانونی تملک یا ”غصب “ شده­اند. این لیست مشتمل است بر منطقۀ روبه­روی مرکز قول اردوی ارتش، /کمپ­ها، نزدیک به پُل بهسود؛ شیرزی سارگوتی ، در مسیر راه تورخم در 15 کیلومتری شهر جلال­آباد؛ افغان مینه؛ توپ غوندی، مرکز شهر جلال­آباد؛ امید­آباد، در نزدیک پُل بهسود؛ و قاسم­آباد، ولسوالی بهسود در 5 کیلومتری شهر جلال­آباد. از میان این مناطق، تنها سه ساحه جهت تحقیق حاضر انتخاب گردید به­شمول شهیدانو مینه (ولسوالی رودات)، شینوارو (ولسوالی اچین) و قاسم‌آباد (ولسوالی بهسود). معلومات جمع­آوری شده در مورد این سه ساحه در زمان تحقیق سه­ماهه در شهر جلال­آباد جمع­آوری شده­اند.

هدف از انتخاب این سه ساحه، شهیدانو مینه، شینوارو و قاسم­آباد، نشان دادن نقش حق شفعه در غصب زمین و تأثیرات آن بر انکشاف شهری و روستایی می­باشد. براساس فقه حنفی قانون شریعت، شفعه به نوعی حقی است که برای مالک یک زمین نسبت به زمین­های همجوار و همسایه­اش شناخته­شده و تعریف می­شود. دلیل انتخاب سه منطقۀ مورد نظر ما هم به شرح زیر می­باشد.[3] منطقۀ قاسم­­آباد به دلیل اهمیت آن و نیز قرار گرفتنش در حوزۀ شهری انتخاب گردید، در حالی که منطقۀ شهیدانو مینه به دلیل نیمه­شهری‌بودن و منطقۀ شینوار به دلیل شرایط روستایی بودنش مورد نظر ما قرار گرفتند. هر کدام از این منطقه­ها دارای وضعیت مختص به خودش می­باشد، اما آنچه در این سه محل نقطۀ مشترک می­باشد، مسئلۀ غصب زمین می­باشد که بر پایۀ حق مشروع و کاملاً موجه شفعه صورت گرفته است که همان­طور که خواهیم دید کدام قانونی و یا قانون حکومتی در مقابلش امکان برابری و برتری ندارد.

 

شفعه

شفعه در عربی به معنی مرز، لبه یا کناره می­باشد و بر همین اساس، به زمینی که در جوار زمین دیگری قرار دارد و به­عبارتی دارای یک مرز یا لبۀ مشترک با محدوده دیگری است نیز به مرور زمان شفعه گفته شده است. و در صورتی که یک قطعه­زمین توسط دو یا سه قطعه­زمین همجوارش محاط گردیده باشد، از همۀ این زمین­ها نسبت به زمین فوق­الذکر با نام شفعه یاد می­شود. و همچنان که پیش­تر اشاره شد، براساس فقه حنفی قانون شریعت، شفعه در معنای مورد نظر ما، حقوقی است که به مالک یک زمین حق تقدم خرید زمین همجوارش یا تصمیم­گیری دربارۀ آن را می­دهد. براساس قانون عرفی، که این قانون نیز بر اساس مفاهیم و اصول شریعت می­باشد، اگر کدام فردی بخواهد که زمین خویش را بفروشد، تقدم اول با همسایه­های صاحب ملک است . در صورتی که همسایه علاقه­مند به خرید زمین مورد فروش نباشد و صرفاً در این صورت، مالک زمین می­تواند زمین خود را به سایر افراد متقاضی به فروش رساند. همچنین، در صورتی که قطعه­زمین مورد فروش دارای مالکین متعددی باشد، فروشندۀ آن ­زمین باید به تمام مالکین زمین شفعه­ای که در همسایگی­اش قرار دارد پیشنهاد فروش زمین را بدهد. و در صورتی که همسایگان زمین مورد فروش، زمین مذکور را نخرند، در این حالت مالک زمین در فروش زمینش کاملاً آزاد می‌باشد. در حالتی که فروشندۀ زمین اصول شفعه را نادیده بگیرد و زمین را به افراد دیگری بخواهد بفروش رساند، در این صورت دارندۀ حق شفعه، که همان حق همسایگی است، می­تواند علیه فروشنده در محکمه اقامۀ دعوا نماید یا مسئله را در جرگه مطرح کند.

در تحقیق حاضر که شامل سه بخش یا سه ساحه از مطالعۀ عملی قضایای غصب زمین براساس شفعه می­باشد، غاصبان زمین هیچ­گونه اسناد قانونی در اختیار ندارند تا نشان دهد زمینی را که تملک نموده­اند، ملکیت آنها می­باشد. این مسئله نشان می­دهد که به چه اندازه مفهوم شرعی شفعه مورد سوءاستفاده قرار می­گیرد. اگر فردی بخواهد براساس شفعه­بودن بر زمینی ادعا نماید، ابتدا باید شفعه­بودن خویش را ثابت نماید و باید تمامی اسناد قانونی مانند قواله (سندی که در دفتر املاک دولتی ثبت باشد) یا سند عرفی[4] را باید با خود داشته باشد که ثابت نماید شفعه یا همسایۀ زمین مورد فروش است. به هر حال، در تمامی قضایای عمدۀ غصب زمین در ولایت ننگرها، به شمول سه ساحه که برای انجام این تحقیق انتخاب شده‌اند، هیچ­گونه اسناد قانونی وجود ندارد تا ثابت­­کنندۀ مالکیت باشد و افراد دخیل در غصب زمین همواره مفهوم شفعه و اصول و قوانین شرعی را مورد سوءاستفاده قرار می­دهند. این مسئله همچنان نشانۀ این واقعیت می­باشد که شفعه نه فقط به عنوان یک اصل شرعی، بلکه بدون مراعات قانون شرع نقشی کاملاً قابل انتقاد را در قانون عرفی پشتون­ها (پشتونوالی) دارد. به این ترتیب، مفهوم عرفی شفعه به یک عمل مورد قبول تمامی باشندگان منطقه مبدل گردیده است و افراد از آن به عنوان ابزاری به منظور غصب زمین استفاده می‌نمایند.

 

دورنمای تاریخی ولایت ننگرهار

شهر جلال­آباد بیشتر از 2500 سال قدامت تاریخی دارد. برخی از مورخین قدامت تاریخی این شهر را بیشتر از مدتی که یاد گردید تخمین می­زنند. شهرنشینی و اسکان در افغانستان یکی از کهن­ترین تمدن­ها را در جهان تشکیل داده است. از لحاظ تاریخی، تمدن و شهرنشینی در شهرهای غزنی، هرات، بلخ، قندهار و جلال­آباد وجود داشته است. با وجود قدامت و پیشینۀ شهرنشینی کهن، امروزه تنها حدود 30 درصد از جمعیت این کشور در شهرها زندگی می­کنند.[5] این آمار و ارقام نشان­دهندۀ این واقعیت می­باشد که تمدن شهرنشینی و توسعۀ شهری در افغانستان در مقایسه با تحولات تاریخی که در این کشور رخ داده است، رشد و انکشاف ننموده است.

عوامل متعددی دست در دست هم داده است تا شهر جلال­آباد یکی از جمله شهرهای بزرگ و مهم افغانستان محسوب گردد. در ابتدا موقعیت استراتژیک جغرافیایی شهر است که همواره در تاریخ یک نقطۀ عبوری (ترانزیت) برای جهان‌گشایان به منظور لشکرکشی به شبه­قارۀ هند بوده است؛ در حقیقت این شهر دروازۀ­ خروج به سوی شبه­قارۀ هند می­باشد. با وجود این و در حالی که بعد از جنگ جهانی دوم تحولات و انکشافات بسا عظیم و زندگی مدرن در تعداد زیادی از شهرهای جهان رونما گردید، اما در شهرهایی همچون شهر جلال­آباد در مقایسه با شهرهای دیگر در جهان حرکتی صورت نگرفت و به این ترتیب، افغانستان امروز از حداقل سطح تحول شهرنشینی برخوردار می­باشد. و نیز علی­رغم تلاش سردار محمدداوودخان در دهۀ 1970 و معرفی ماستر پلانی­هایی برای افغانستان جهت مدرنیزه­کردن شهرهای بزرگ آن، اما در عمل به دلیل مشکلات زیاد این پروژه­ها عملی نگردیدند. و بنا بر ماسترپلان اصلی،[6] شهر جلال­آباد برای 40 هزار نفر جمعیت طراحی و مساحت تخمینی آن حدود چهار اسکویرکیلومتر (چهار کیلومترمربع) در نظر گرفته شده بود. در سال 1958، صرفاً یک ناحیۀ شهری از طرف شهرداری شهر جلال­آباد اعمار گردید. در حالی که امروزه جمعیت شهر جلال­آباد بیشتر یک میلیون نفر و مساحت شهر آن بیشتر از 27 اسکویرکیلومتر می­باشد. تعداد ناحیه­ها هم امروزه از یک ناحیه به شش ناحیه افزایش یافته است.

تا سال 1978، تمامی انکشافات و توسعۀ شهری براساس ماسترپلان موجوده پیش برده می­شد، اما متأسفانه به دلیل تغییر رژیم‌های متعدد و جنگ­های سه دهه، اعمال خشونت، جنگ داخلی، نزاع­ها و رویارویی­های فردی و ظهور قدرت­های غیررسمی، مجموعۀ این عوامل باعث گردید تا ماسترپلان موجوده برای توسعۀ شهر نادیده گرفته شود، این مسئله تأثیری منفی بر توسعۀ قانونی شهری در شهر جلال­آباد داشته است.

تخمین زده می­شود که از سال 2000 تا 2015، جمعیت افغانستان به 14 میلیون نفر افزایش می­یابد که از آن جمله حدود 7 میلیون آن باشندگان مناطق شهری می­باشند.[7] این افزایش نشان می­دهد که افزایش سریعی در ارقام جمعیت شهرنشینان به وجود خواهد آمد، یعنی فی­صدی جمعیت شهرنشینان این کشور از 25 درصد امروز به 50 درصد افزایش خواهد نمود. براساس این برآوردها، نفوس شهر جلال­آباد تا سال 2015 میلادی از 40 هزار نفر به یک میلیون نفر افزایش خواهد نمود. اداره و تنظیم این جمعیت افزایش­یافتۀ شهری یکی از چالش­های اساسی برای حکومت محلی و مسئولان عرصۀ توسعه و انکشاف شهر می­باشد.

 امروزه افزایش سریع در جمعیت شهرنشینی افغانستان شباهت­هایی با تجارب برخی کشورهای پیشرفته دارد، اما این کشورها در تنظیم و ادارۀ پلان­گذاری و انکشاف شهری خیلی­ موفق بوده‌اند. تخریب و از بین رفتن زیربناهای افغانستان، همراه با نبود افراد مسلکی در پلان­گذاری و انکشاف شهری باعث وخامت وضعیت شهرنشینی کشور گردید.

با افزایش جمعیت شهرنشینی، مقامات محلی و مسئولان توسعه و انکشاف شهری در شهر جلال­آباد در توسعه و انکشاف شهری با عین مشکلاتی مواجه­اند که مقامات سایر ولایت در این عرصه با آنها مواجه می­باشند. مقامات محلی که مسئول ادارۀ امور توسعۀ شهری می­باشند، مانند شاروالی شهر جلال­آباد، ریاست شهرسازی و مسکن شهر جلال­آباد و سایر مقامات محلی همچون دفتر مقام ولایت، ریاست املاک و زراعت و کمیتۀ ولایتی تنظیم امور ارضی، در اداره و تنظیم این وضعیت ناکام مانده­اند. نتیجۀ ناکامی مقامات محلی دراین عرصه اعمار مسکونه­های رهایشی غیرقانونی و غصب زمین و اعمار محلات زور­آباد می­باشد. تمامی محلات شهر جلال‌آباد غیرقانونی اعمار نگردیده، ولی تعداد ناحیه و محلات اعمارشدۀ غیررسمی قابل ملاحظه می­باشد. از اعمار مسکونه­های رهایشی بر زمین­های خصوصی و آن هم بدون اجازۀ شهرداری و ریاست املاک به عنوان محلات رهایشی غیررسمی یاد می­شود، زیرا بر اساس قانون شهرداری، اگر فردی بخواهد منزلی شهرکی را بر سر زمین شخصی خویش اعمار نماید، باید شهرداری را در جریان بگذارد. در صورتی که اعمار منزل رهایشی بر اساس ماسترپلان شهر باشد، مقامات اجازۀ اعمار آن را می­دهند. اما در اکثریت موارد، اعمار مسکن رهایشی پروسه­های متفاوتی را طی می­کند. به دلیل پیچیدگی روند کاری، فساد اداری و نقش ضعیف حکومت محلی، به روند اداری و پالیسی­های مربوطه یا قوانین نافذۀ ساختمانی اهمیت کمتری داده می شود. به دلیل نبود میکانیزم توزیع و نیاز مردم به مسکن ، تعداد زیادی از مردم به غصب زمین و ایجاد سرپناه­های غیررسمی (غیرقانونی) رو می­آورند.

به دلیل نبود میکانیزم شفاف در عرصۀ توسعۀ شهری، ناتوانی مقامات در تطبیق ماسترپلان شهر و ناکامی حکومت محلی در اداره و تنظیم رشد سریع جمعیت شهرنشینی، کسانی که مسئولیت پالیسی‌سازی و تخصیص بودجه دراین عرصه را دارند با سوالات زیادی روبه­رو می­شوند که پاسخ به آنها آسان نمی­باشد. برای نمونه، نقش شفعه در مسایل غصب زمین چه بوده و چگونه از مفهوم شریعتی شفعه سوءاستفاده می­گردد؟ تا چه اندازه قوانین و فرامین در اداره و تنظیم زمین مؤثر بوده است؟ چه استراتژی­ها و پلان­هایی باید اجرا گردد تا از غصب زمین­ها و اعمار محلات رهایشی غیرقانونی جلوگیری شود؟ چگونه انکشاف اقتصادی شاروالی شهر جلال­آباد و همچنین انتخابی­شدن شاروال شهر و شورای شهر جلال آباد می­تواند از غصب زمین­ها جلوگیری نماید و باعث رشد بهتر توسعۀ شهری گردد؟ این و سوالات دیگر ما را از عمق پیچیدگی شرایط مطلع می­سازد و بدون داشتن امکان پاسخ­گویی به این سوالات در ادامۀ مطلب به سه نمونه از منازعات بر پایۀ شفعه در ولایت ننگرهار خواهیم پرداخت تا کمکی باشد به توصیف ابعاد وسیع این معضل اجتماعی با تکیه بر نقش عاملانی که در روند آن تاثیرگذار هستند.

شهیدانو مینه (ولسوالی رودات، حصار شاهی)

ولسوالی رودات در 25 کیلومتری شرق شهر جلال­آباد قرار دارد. قبیله­ای که در این ولسوالی زندگی می­نماید قبیلۀ مومند می‌باشد. منطقۀ حصار شاهی یکی از روستاهای بزرگ است که در مرکز این ولسوالی قرار دارد. نتاخیل، شادی­خیل، حسن­خیل، علی­محمد­خیل و قاضی­خیل پنج طایفه­ای است که مربوط به قبیلۀ مومند می­شود که در همین روستا زندگی می­نمایند.

دشتی که به نام حصار شاهی داگ یاد می­شود، دشت هموار و بدون آبی می­باشد که در میان شهر جلال­آباد و بندر تورخم موقعیت دارد و روستای حصار شاهی نیز در مسیر عمومی میان این دو منطقه قرار دارد. دشت مذکور در 15 کیلومتری مرکز شهر جلال‌آباد قرار دارد. این دشت حدود 2 هزار جریب (400 هکتار) زمین را تحت پوشش خویش دارد. در سال­های 2006 و 2007، حکومت محلی پلان اعمار یک آکادمی پولیس را در این دشت روی دست گرفت که این پلان بلافاصله عملی گردید. در سال 2008، والی ولایت تصمیم گرفت تا شهرکی به نام شیرزی شارگوتی (شهرک شیرزی) را برای منصوبین پولیس و مقامات حکومت محلی اعمار نماید و همین دشت به دلیل موقعیتش به خاطر اعمار شهرک مذکور انتخاب گردید. زمانی که آکادمی پولیس در این محل (در دشت مذکور) اعمار می­گردید، مردم حصار شاهی به دلیل اینکه اعمار این آکادمی به زمین کمتری نیاز داشت، واکنشی جدی در مقابل اعمار آن از خود نشان ندادند. چندین ماه بعد، زمانی که والی ننگرهار پلان اعمار شهرک برای پولیس در همین دشت را اعلان نمود، اهالی محل نگرانی جدی از خود نشان دادند و دسته­ای ریش‌سفیدان،[8] ملک­ها و بزرگان پنج طایفه که در مجموع حدود 15 تا 20 نفر بودند، والی ولایت را ملاقات نموده و نسبت به توزیع این زمین­ها به پولیس اعتراض کردند. والی ولایت به این هیئت از ریش­سفیدان و بزرگان قوم وعده نمود که به آنها نیز سهم ایشان از توزیع زمین­های این شهرک جدید داده خواهد شد. این ملاقات­ها حدود مدت 3 تا 4 ماه با والی ولایت ادامه یافت و در هر بار از ملاقات، والی ولایت به هیئت ریش­سفیدان و بزرگان قوم وعده می­سپرد که زمانی که توزیع این زمین­ها آغاز شود، حدود 50 درصد سهم آنان خواهد بود.

بالاخره والی براساس یک فرمان تصمیم گرفت تا زمین­های این منطقه برای پولیس و سایر افراد انفرادی توزیع گردد. حدود 1300 نفر به­خاطر خرید زمین مقداری پول را برای شهرداری جلال­آباد پرداخت نمودند که پول قابل پرداخت برای هر فرد از 25 هزار تا 30 هزار افغانی، معادل به 500 تا 600 دالر امریکایی، بود. هدف این پلان توزیع زمین برای منصوبین پولیس بود، اما مردم حصار شاهی بعدها متوجه شدند که سایر افرادی که با حکومت رابطه دارند نیز در شهرک شیرزی، صاحب زمین می­شوند. بنابراین، سران پنج قبیله تصمیم گرفتند تا با والی ولایت ملاقات نمایند. دراین جلسه شکایت نمودند که وی (والی ولایت) زمین­ها را به سایر مردم توزیع می­نماید. والی ولایت وعده نمود که حدود 50 درصد این زمین­ها را برای مردم محل و بقیۀ 50 درصد این زمین­ها را به پولیس و افراد خویش توزیع می­نماید. چند ماه بعد، انجینیرهای شاروالی به محل رفتند و بدون در نظر گرفتن توافقات قبلی و سهم وعده­داده­شده به قبایل، زمین­ها را توزیع نمودند. سران قبایل دوباره خواستند تا با والی ولایت ملاقات نمایند و وعده­ای را که وی (والی ولایت) به آنان داده بود به یادش آورند، اما والی ولایت از ملاقات با آنان ابا ورزید؛ متعاقباً به منظور بحث در این مورد سران قبایل نیز جرگه­ای بزرگ از ریش­سفیدان (سپینگیری) را تشکیل دادند. در این جرگه تصمیم گرفته شد تا برعلیه والی اقدام نمایند و برای این کار هر فامیل باید مبلغ 2000 کلدار (1200 افغانی)[9] بپردازند و حدود 200 مرد از تمامی قبایل جمع­آوری گردد تا با استفاده از زور زمین­هایی را که قرار بود توزیع شود آزاد نمایند. بعداً در سال 2008، بیشتر از 1000 نفر بر علیه والی ولایت تظاهراتی را بر پا نمودند و شاهراهی جلال­آباد تورخم را مسدود و می­خواستند که آکادمی پولیس در محل را به آتش بکشند. در جریان این تظاهرات، پولیس به روی تظاهرات­کنندگان آتش گشود و درنتیجه دو تن از تظاهرات­کنندگان کشته شدند. مردم قبایل خیمه­هایی را بر سر زمین­های در حال توزیع ایجاد نموده و شروع به بود و باش در این دشت نمودند. آنان از اعمار شهرک جلوگیر نمودند و سعی کردند تا بر اساس شفعه­بودن این زمین­ها را غصب نمایند. سران قبایل (قومی مشرانو) نام این شهرک را از شیرزی شارگوتی به شهیداونو مینه (شهرک شهدا) مبدل نمودند.

در ادامۀ غصب این زمین­ها، سران قبایل یک کمیسیون 33 نفری متشکل از ملک­ها، ریش­سفیدان و سران پنج قبیلۀ حصار شاهی ساختند. این کمیسیون مسئولیت تنظیم توزیع این زمین­ها را بر قبایل داشت. کمیسیون مسئولیت مذاکره و گفت­وگو را با حکومت و سایر نهادها داشت. اولین اقدام این کمیسیون منع فروش این زمین­ها برای تمامی افرادی بود که خارج از قبایل حصار شاهی­اند. در پی این تصمیم­گیری، هیئت­های مختلفی از کابل و جلال­آباد برای مذاکره و متقاعد ساختن قبایل به منظور ترک دشت مذکور به محل فرستاده شد، اما پیشرفتی در این مذاکرات دیده نشد، زیرا شرایط سران قبایل بسیار سخت بود. سران قبایل ادعا نمودند که والی ولایت آنان را فریب داده و در جریان ملاقات­ها آنان را مورد بی­حرمتی حکومت قرار داده است. وی (والی ولایت) سعی نموده تا آنان را نادیده گیرد و آنان به خاطر دفاع از غرور قبیله­ای­شان دیگر راهی نداشتند و به این عمل دست زدند.

اما همان­طور که می­دانم و بر اساس تجربۀ تاریخی، افتخار و غرور از مقوله­های اساسی مهم در شرایط افغانستان می­باشد. اگر یک قبیله در دفاع از حقوقش یا مالکیتش عاجز بماند، این مسئله لکۀ ننگی برای تمامی اعضای قبیله می­باشد. در سال­های اخیر، حتی کوچک­ترین مسائل مانند نزاع بر سر مالکیت قطعه­زمینی کوچک یا بر سر تقسیم آب باعث می­گردد تا درگیری­های بزرگی به وجود آید که باعث کشته­شدن تعداد زیادی از افراد می­شود. به گونۀ مثال، در سال­های دهۀ 1990 در ولسوالی رودات درگیری­ای میان قبایل شینوار و مومند بر سر زمین رخ داد که منجر به کشته و زخمی­شدن افراد زیادی شد. در نتیجۀ این درگیری، مدت یک سال روابط دو قبیله شینوار و قوم مومند تره (متشنج) بود و مومندها سرک شنوار را بسته بودند. جنگ میان دو قبیله بیش از یک ماه ادامه داشت که در این جنگ سلاحه­های سبک و سنگین، به شمول تانک­ها، استفاده شد. اما هر دو طرف درگیر نتوانستند زمین مورد منازعه را تملک نمایند.

در منازعۀ حصار شاهی داگ، کمیسیونی که متشکل از سران پنج قبیله بود مردم قبایل را تشویق نمودند تا بر سر زمین­های غصب­شده منازل رهایشی را اعمار نمایند یا هم حداقل نمره­ها را خط­اندازی نمایند، زیرا اگر یک بار منازل رهایشی اعمار گردد، دیگر برای حکومت مشکل خواهد بود تا آنها را تخریب کند. حکومت سعی نمود تا از طریق منع انتقال مواد ساختمانی از شهر جلال­آباد به این منطقه جلو اعمار ساحات رهایشی را بگیرد، اما اعمار مناطق رهایشی به­طور سریع در این مناطق پیش می­رفت. و در نتیجۀ آن، در حقیقت قیمت یک نمرۀ زمین در شهیداونو مینه از 80 هزار کلدار (44.444 افغانی) تا 150 هزار کلدار پاکستانی (83.333 افغانی) بود، اما بعد از چند ماه و به دلیل نبود مداخلۀ دولتی بر قیمت­های زمین، قیمت یک نمره زمین به 500 هزار کلدار (277.777 افغانی) تا یک میلیون کلدار پاکستانی (555.555 افغانی) افزایش یافت. در ابتدا کسانی که علاقه داشتند تا از این محل زمین بخرند، از مداخلۀ دولت ترس داشتند و تمایلی کم برای خرید نمرات زمین این محل داشتند. زمانی که دیده شد که دولت دراین عرصه مداخله­ای ندارد، مردم شروع به سرمایه­گذاری در این محل نمودند و قیمت­ها شروع به بلند رفتن (افزایش) نمود. به منظور تضمین اینکه برای هر فامیل زمین توزیع گردد، کمیسیون زمین­ها را میان پنج قبیله تقسیم نمود و هر قبیله مسئولیت توزیع زمین­های تقسیم شده را برای اعضای قبیلۀ خویش داشت. برای تمامی اعضای هر قبیله زمین توزیع گردید. برخی از افراد سهمشان را به برادران یا سایر اعضای فامیلشان به فروش رساندند. تعدادی از افراد قبیله که توانایی پرداخت پول زمین خویش را نداشتند، سهمشان به یکی از اعضای پنج قبیله فروخته می­شد و پول آن به میان اعضای فامیلش تقسیم ­گردید.[10]

در پایان این قسمت و برای جمع­بندی باید گفت که در واقعیت، چهار عامل در تشویق قبایل مذکور برای غصب موفق زمین­ها دخیل بوده­اند: 1) والی ولایت سران قبایل را فریب داده و در انجام وعده­ای که به آنان در ملاقات­هایش داده بود ناکام مانده بود؛ 2) زمین­هایی که توزیع می­گردید، در حقیقت برای منصوبین پولیس نبوده، بلکه برای نزدیکان و افراد مربوط به شخص والی توزیع می­شد؛ 3) مطرح بودن مسئلۀ شرف و افتخار قبیله و آن هم بر مالکیت زمینی که در همسایگی یک قبیله واقع باشد؛ 4) اصول شفعه. در جریان این منازعه، چنین گفته می­شد که یک قندهاری می­خواهد زمین­های شفعۀ ما را به سایر افراد توزیع نماید. بنابراین، برای ما مرگ بهتر ازآن است تا بگذاریم این زمین­ها به سایر افراد توزیع گردد (دا مونر ته مرگ دی). مردم نیز این مسئله را یک شرمندگی می‌دانستند. زمانی­که یک فرد از ولایت دیگر می­خواهد زمین­های شفعۀ مردم را توزیع کند، اگر مردم برعلیه آن اقدام ننمایند، دراین صورت این یک لکۀ ننگ برای تمامی قبیله خواهد بود. این گفته نشان­دهندۀ حاکمیت قوی نقش عرف و عنعنات در میان این اجتماعات می­باشد.این قبایل هیچ­گونه سند مالکیتی را دراختیار ندارند تا مالکیت آنان بر این زمین­ها را ثابت نماید، آنان این زمین­ها را بر اساس مفهوم شفعه تملک نموده‌اند.

درجریان این منازعات برخی از ریش­سفیدان و بزرگان قبیله افراد (باسبیل­های خینه­ای) سعی نمودند تا منازعه را حل نمایند و مردم را تشویق کردند تا در غصب زمین سهم نگیرند. در حالی که سعی و تلاش­های این ریش­سفیدان و بزرگان اندک­ترین تأثیر در بهبود وضعیت نداشت، زیرا به نظر مردم محل آنان افراد وابسته به والی ولایت و افراد کمتر شناخته شده بودند. این ریش­سفیدان و بزرگان از همین پنج قبیله بودند، اما آنان روابط خوبی با والی ولایت داشتند. در حقیقت، برخی از این افراد هنوز هم در سطح حکومت محلی، ولایت، ولسوالی کار می­کنند . هدف آنان در حل این مسئله اخذ امتیاز از والی ولایت بود. آنان گروه کوچکی از افراد با سوابق مختلف را گرد هم آوردند که اکثریت آنان مجاهدین دورۀ جنگ برعلیه روس­ها بودند. تمامی سعی و تلاش­های رسمی و غیررسمی به منظور رهایی این زمین­ها از قبضۀ قبایل به ناکامی انجامید و تا به امروز این زمین­ها تحت کنترل این قبایل قرار دارد. مقامات ولایتی مالکیت قبایل بر این زمین­ها را رد نموده و این منازعه تا به امروز ناحل باقی مانده است.

ولسوالی اچین (شینواری)

ولسوالی اچین یکی از 22 ولسوالی ولایت ننگرهار می­باشد که در شرق شهر جلال­آباد قرار دارد. دشتی که در شمال این ولسوالی قرار دارد موضوع منازعه میان دو طایفۀ قبیلۀ شینوار، سپهه و علی شیرخیل است. این دشت دارای مساحت میان 7 هزار تا 8 هزار جریب زمین (13 تا 15 کیلومتر/1400 تا 1600 هکتار زمین) می­باشد که میان این طایفۀ قبیلۀ شینوار قرار دارد.

تا به سال 2010، این دشت زمینی عاری از سکنه بود. در اوایل سال 2010، اولین اقدام جهت سکونت­گزینی در این منطقه توسط طایفۀ سپهه آغاز گردید. این اقدام طایفۀ سپهه موجب تحریکات دراین زمینه در طایفۀ علی شیرخیل گردید. طایفۀ سپهه از امتیاز داشتن اسلحه برخوردار بود. آنان همچنان حمایت نیروهای اربکی (پولیس­های محلی) را با خود داشتند. اما طایفۀ علی شیرخیل از حمایت گروه­های طالبان محلی برخوردار بودند.

این دو طایفه در یک ولسوالی زندگی می­نمودند و مربوط به یک قبیله (شینوار) بودند، اما با همۀ این مشترکات، تفاوت­هایی نیز میان این دو طایفه وجود داشت. مردم طایفۀ سپهه در مناطق کوهستانی زندگی می­کنند و سرحد روستاهای آن هم در سرحد مناطق قبایلی پاکستان قرار دارد. بعد از سقوط طالبان و در سال 2005، شورشیان فعالیت­هایشان را در ولسوالی اچین گستردند. اما به دلیل روابط خوب مردم قبیلۀ سپهه با والی و مقامات ولایتی، طالبان نتوانستند از حمایت مردم این قبیله برخوردار شوند. در حقیقت، مردم سپهه مقامات را با فراهم­آوری نیروهای اربکی کمک نمودند تا حکومت محلی بتواند طالبان را در چندین نقطۀ ولسوالی اچین سرکوب نماید. سران قبیله سپهه نه تنها روابط نزدیکی با مقامات دارند، بلکه روابط خوبی با نیروهای آیساف، ناتو و نیروهای امریکایی داشتند. اما قبیلۀ علی شیرخیل از این امتیازات و موقعیت ژئواستراتژیک مهم برخودار نبود و کاملاً توسط مقامات ولایتی و نیروهای آیساف/ناتو نادیده گرفته شده بود. در جریان منازعه بر سر دشت مذکور، دشمنان ناتو به حامیان قبیلۀ علی شیرخیل مبدل گردیدند. همان­طوری که گفته می­شود، دشمن دشمن من دوست من است (د دشمن دشمن دوست دی). قبیلۀ علی شیرخیل از حمایت طالبان برخوردار بود، در حالی که نیروهای امریکایی و مقامات ولایتی از قبیلۀ سپهه حمایت می­نمودند. بنابراین، دو قبیله در ائتلاف­های متفاوت شامل بودند.

دراین جدال نه تنها نیروهای امریکایی، والی ولایت، نیروهای اربکی و گروه طالبان دخیل بودند، بلکه سایر بازیگران سیاسی دیگر به شمول گروهی حزب اسلامی جناح خالص و فامیل والی اسبق ننگرها نیز از یکی از این دو قبیله حمایت می‌نمودند.

قابل یادآوری است که در جریان این منازعه برخی از روابط ایجادشده تغییر نمود. روابط حسنه و نزدیکی که میان قبیلۀ سپهه و والی ولایت و نیرو های ناتو/آیساف وجود داشت، در اثر حملۀ برخی ازاهالی قبیله سپهه بر نیروهای پولیس تیره­ گردید. این حمله در جریان مذاکرات صلح و در زمانی بود که والی ولایت این مسئله را با نیروهای امنیتی مطرح می­نمود. متعاقباً والی ولایت به نیروهای امنیتی دستور داد تا به قبیلۀ سپهه حمله نمایند. قبیلۀ علی شیرخیل تعهد نموده بود تا در جریان مذاکرات بر کسی حمله نکند. برخی­ها ادعا می­نمودند که در حملۀ نیروهای امنیتی بر قبیلۀ سپهه نیروهای امریکایی نیر سهم داشتند و حدود 40 تن از اعضای این قبیله در نتیجۀ این حمله کشته شدند.

در واقعیت، تلاش­های زیادی به­توسط گروه­های مختلف به منظور حل منازعه میان این دو قبیله صورت گرفت. این تلاش­ها به قرار زیر می­باشد:

  1. اولین اقدامات جهت کاهش این تنش توسط کابل صورت گرفت: یکی از مشاورین رئیس جمهوری حامد کرزی به منطقه سفر نمود و اقدام به تدویر یک جرگۀ محلی نمود. وی پیشنهاد نمود تا زمین­های این دشت به صورت مساوی میان دو قبیلۀ مذکور تقسیم شود. اما این پیشنهاد عملی نشد و تلاش­های هیئت کابل در حل این جدال به ناکامی انجامید.

  1. جرگۀ دومی به توسط نمایندگان پارلمان از قبیله مومند و خوگیانی به منظور حل این جدال تدویر گردید. اولین اقدام این جرگه ایجاد صلح میان هر دو طرف و دادن ضمانت به منظور این بود که تصامیم این جرگه مورد قبول قرار می­گیرد و هرکسی که تصامیم جرگه را رد نماید، پول به ضمانت گذاشته­شده دوباره پرداخته نمی­شود. این جرگه تصمیم گرفت تا زمین مورد منازعه به قبیلۀ سپهه داده شود و برای قبیلۀ علی شیرخیل زمین دیگری در نزدیکی تورخم داده شود. درحالی که قبیلۀ علی شیرخیل این تصمیم را رد نمودند و در نتیجه، براساس عرف پشتونوالی، آنان پولی را که به طور ضمانت در جرگه مانده بودند باختند.

  1. یکی دیگر از مشاوران رئیس جمهوری کرزی به ولسوالی اچین سفر نمود و فرمان رئیس جمهوری را به آنان ابلاغ نمود. براساس این فرمان، زمین­های مورد منازعه ملکیت دولت بوده و هیچ یکی از طرفین دعوی حق مسکن­گزینی در آن را ندارد.

علی­رغم سعی و تلاش­های بیرونی به منظور حل این منازعه، جدال مذکور از سال 2010 تا 2012 ادامه پیدا نمود. در سال 2012، خشونت­ها به اوج خویش رسید و هر دو طرف منازعه همدیگر را مورد حمله قرار دادند. با مداخلۀ نیروهای امنیتی تعداد کشته­های طرفین به 40 نفر رسید وبه گفتۀ برخی­ها تلفات هر دو طرف بیشتر از 50 تن بود. جنگ مدت 24 ماه ادامه یافت و تعدادی مجبور به ترک منطقه گردیدند.

این منازعه بر سر زمین میان دو قبیلۀ کوچک در ولسوالی اچین نشان­دهندۀ ابعاد مختلف این گونه منازعات می­باشد. مبارزات بر سر قدرت و مسئلۀ تریاک نقش اساسی را دراین عرصه داشته است – ولسوالی شینوار یکی از مناطقی است که بیشترین تریاک را تولید می­نماید. عزت و غرور قبیله یکی از مسائل دیگر می­باشد که قبیلۀ علی شیرخیل به خاطر آن به طالبان توسل ورزید که در نتیجۀ آن فعالیت­های شورشیان طالب دراین مناطق افزایش پیدا کرد.

همانند شهیداونو مینه (حصار شاهی)، مهم­ترین مسئلۀ دعوا و منازعه، همان موضوع غصب زمین­های هموار (دشت­ها) در این منطقه است که با تکیه و براساس مفهوم شفعه انجام می­شود. در حالی که در رودات بیشتر از پنج قبیله و قبیله­های کوچک وجود دارد، اما در موجودیت دو قبیلۀ سپهه و علی شیرخیل که در مجاورت با این زمین­ها زندگی می­نمایند، هیچ­یک از قبایل نتوانستند ادعای سهم داشتن براین زمین­ها را نمایند.

اقدامات دولت به منظور حل این جدال به طور آشکارا متضاد و گیج­کننده بود. اولین کمیسیونی را که رئیس جمهوری کرزی به منطقه فرستاد، پیشنهاد نمود که این زمین­ها باید به­طور مساوی میان هردو قبیله تقسیم گردد. درحالی که هیئت دومی اعزام­شده به منطقه، فرمان رئیس جمهوری را با خود داشتند که در این فرمان حکم گردیده بود که زمین­های مورد منازعه ملکیت دولت بوده و هیچ­یک از طرفین حق ندارد که در منطقۀ مورد منازعه مسکن­گزینی نمایند. این اقدامات دوگانه یا متضاد نشانۀ نبود سیاست شفاف حکومت و ناکامی مقامات در اعمال قوانین نافذه می­باشد. با گذاشت زمان، این مسئله تا به هنوز بدون حل باقی مانده و امکانات ظهور دوبارۀ این مسئله هر لحظه وجود دارد.

دراین نوع منازعات شورشیان نیز دخیل­اند. مداخلۀ شورشیان ماهیت این گونه منازعات را رنگ دیگری می­دهد. برای نمونه، از سال 2002 بدین سو، منازعات موجود میان قبایل مختلف روبه افزایش بوده، ولی هیچ­یک از قبایل در آغاز اقدام به غصب زمین­ها ننموده­ بودند. اما در سال 2005، برای حکومت محلی و نیروهای آیساف/ناتو قبیلۀ سپهه بهترین متحد برای سرکوب طالبان در منطقه محسوب می­گردید. توازن قدرت زمانی میان این دو قبیله بر هم خورد که نیروهای امنیتی نیروهای اربکی را در این قبیله ایجاد نموده و این قبیله را مسلح نمودند. این عمل باعث قدرتمند­شدن قبیلۀ سپهه شد و حتی در برخی موارد آنان به نیروهای امنیتی نیز حمله می‌نمودند. این نوع اشتباهات چندین­بار به­توسط حکومت محلی و نیروهای آیساف/ناتو تکرار گردیده است. قبیله سپهه به حدی قدرتمند گردیده بود که بدون مداخله نیروهای آیساف/ناتو، نیروهای امنیتی ملی مستقر در ولایت ننگرهار قادر به مهار وضعیت در منطقه نبودند.

مسئلۀ اساسی دیگر در این منازعه مداخلۀ طالبان شورشی در منازعه بود. با وخیم­شدن وضعیت و ناکامی حکومت محلی درحل منازعۀ مذکور، طالبان شورشی با حمایت از قبیلۀ علی شیرخیل می­خواستند حضورشان را به نمایش بگذارند و نفوذ خویش را هر چه بیشتر درمنطقه گسترش دهند.

در کنار این مسایل، دلیل دیگر سیاست سیاه و نامطلوبی می‌باشد که گروه­های مختلف جهادی مانند گروه خالص، طالبان، سایر قبایل، مقامات ولسوالی، ولایتی، مقامات حکومت مرکزی، نیروهای آیساف/ناتو و کمیسیون­های مختلف در برخورد با این منازعه اتخاذ نموده بودند.

درحالی که این گروه­ها ادعا می­نمودند که در برخورد با این منازعه بی­طرف هستند، اما این مطلوب درست نبود. درعوض رسیدگی و کمک در حل این منازعه، آنان در تقویت وخیم­شدن وضعیت دخیل بودند.

در جریان این منازعه هیچ­کس (مقامات حکومت مرکزی و مقامات محلی) کوشش نکرده­اند تا منازعه را بر اساس مواد قوانین، فرامین و پالیسی­های نافذه یا از طریق کمیسیون پیشنهادشده برای تنظیم امور ارضی – بر اساس قانون سال 2008 تنظیم امور ارضی – حل نمایند. این مسئله به طور آشکار ناکامی قوانین و پالیسی­های موجوده در مورد امور ارضی را نشان می­دهد و هم نشان­دهندۀ عدم تطبیق این قوانین می­باشد. به نظر ما هیچ­یک از طرفین، به شمول هر دو قبیله و افراد میانجی، برای حل این منازعه –  آن هم براساس قوانین نافذه – علاقه ندارند. اما مردم منطقه بدین باورند که حل این مسئله مسکوت گذاشته شده است، در حالی که منازعه­ای جدی در آیندۀ نزدیک رو به وقوع است.

قاسم­آباد (ولسوالی بهسود)

 قاسم­آباد نیز به عنوان قضیۀ سوم مورد مطالعۀ این تحقیق انتخاب گردیده است. معلومات به دست آمده در نتیجۀ این تحقیق مسئلۀ مسکن­گزینی غیررسمی را در مناطق حومه­ای آشکار می­نماید. بیشتر از 4 هزار نمره زمین در قاسم­آباد وجود دارد که برابر می­شود با 800 جریب یا 160 هکتار زمین. این منطقه که یک زمانی خالی از سکنه بود، بعداز سقوط طالبان به طور چشمگیری محلات رهایشی غیررسمی در آنجا اعمار گردید. در اوایل، قیمت یک نمرۀ زمین در قاسم­آباد میان 80 تا 160 دالر امریکایی بود که امروزه این نمرات تا به 2 هزار دالر امریکایی خرید و فروش می­گردد.

 قاسم­آباد در ولسوالی بهسود در 5 کیلومتری شهر جلال­آباد قرار دارد. در سال 1970، زمانی که داوودخان صدراعظم بود، در ماسترپلان در این منطقه شهرکی اعمار می­گردید. این منطقه به منظور توسعۀ شهرسازی در آینده­ها در نظرگرفته شده بود. در صورت افزایش جمعیت شهر جلال­آباد، در نظر بود تا جهت جلوگیری از بروز مشکلات ناشی از افزایش نفوس، شهر جلال‌آباد به این منطقه توسعه یاید.

متأسفانه با موجودیت سه دهه جنگ در این کشور، پلان 1970 توسعۀ شهری شهر جلال­آباد هرگز عملی نگردید، هر چندی که بعد از سقوط رژیم طالبان سیلی از مهاجرین بازگشته از کشورهای پاکستان و ایران به کشور سرازیر شدند. با حضور نیروهای بین المللی ناتو/آیساف در افغانستان و کمک­های خارجی به این کشور، فرصت­های کار برای این مهاجرین عودت‌کننده مهیا گردید. در این مرحلۀ زمانی قیمت زمین به­طور قابل ملاحظه­ای افزایش پیدا کرد، این مسئله باعث غصب زمین­های اطراف شهر جلال­آباد توسط افرادی گردید که از طرف قوماندان­های محلی و مهاجرین عودت­کننده حمایت می­شدند. زمین‌های این منطقه توسط مهاجرین عودت­کننده از ولسوالی درۀ نور که اکثراً از قوم پشه­ای می­باشد، غصب گردید. این قوم یکی از اقوام اقلیت در ولایت ننگرهار می­باشد. در نتیجه، حکومت انتقالی فرمانی را در سال 2002 صادر نمود که در آن آمده است: ”توزیع زمین­های خالی و عاری از کشت که ملکیت دولت می­باشد، به منظور اعمار ساحات رهایشی کاملاً ممنوع می­باشد. [11]

در نتیجه، دولت از اعمار تدریجی محلات رهایشی ترس داشت. زمانی که مردم پی بردند که دولت توجه بر این مسئله ندارد، به­طور سریع آغاز به اعمار محلات رهایشی نمودند. مردم محل و سایر ولسوالی­ها و ولایات بدون مجوز قانونی و با حمایت قوماندانان محلی و سران قبایل آغاز به اعمار منازل رهایشی نمودند. وزارت عدلیه قانون دیگری را در مورد امور ارضی در سال 2008 در جریدۀ رسمی منتشر نمود. این اقدام حکومت به منظور کنترل وضعیت موجوده بود، اما تأثیرات اندکی بر قاسم­آباد داشت.

در عین حال، حکومت محلی بدون در نظرداشتِ زمین­های قبلاً غصب‌شده به­توسط مردم، پلان توزیع زمین برای معلولین و معیوبین، استادان معارف، علما و سایر کارمندان حکومتی را ترتیب داد. همچنان حکومت محلی اسم این محل را از قاسم‌آباد به شهرک حاجی­قدیر تغییر نام داد.[12] آن عده از کارمندان دولتی، استادان معارف و مهاجرین بازگشته از پاکستان که پول پارچۀ خاکی نمره­های توزیع­شده را پرداخته بودند، از طرف شهرداری جلال­آباد اسناد قانونی دریافت نمودند. شاروالی شهر جلال­آباد مبلغ 33 میلیون افغانی را در سال 2010 و 30 میلیون افغانی را در سال 2011 از توزیع زمین­های منطقۀ قاسم­آباد دریافت نمود.

مشکل دیگری در نتیجۀ توزیع این زمین­ها به وجود آمد. یک طرف باشندگانی قرار داشتند که به طور غیررسمی بر سر زمین‌ها منازل رهایشی آباد نموده بودند و سوی دیگر مردمی که به­طور قانونی اسناد توزیع زمین را دراختیار داشتند. حکومت محلی علاقه زیادی در توزیع این نمرات و جمع­آوری عواید از این طریق داشت، اما مسایل مربوط به خرید قانونی و غصب غیرقانونی بدون حل باقی مانده است. امروزه منطقۀ قاسم­آباد را می­توان به چهار بخش عمده قسم نمود:

  1. گروهی از مردم از ولایت کنر که زمین­ها را از یک قوماندان محلی خریده­اند؛
  2. گروهی از افراد که از جمله متحدین یک قوماندان ننگرهاری می­باشند؛
  3. مردمی از ولسوالی بهسود در نزدیکی قاسم­آباد و مردم روستای همجوار دامان؛
  4. یک تعداد افراد محدوی که به­طور قانونی زمین­ها برایشان توزیع شده است.

مردم تظاهرات را برپا نمودند و با والی و مقامات مختلف محلی به منظور حل این مسئله ملاقات نمودند، اما این اقدامات نتیجه­ای را در قبال نداشت. والی ولایت برای آنان وعده نمود تا زمین­های بدیلی برای آنان داده می­شود، اما این وعده­ها هیچ­گاه عملی نگردید. برخی از افرادی که به­طور قانونی زمین برایشان توزیع شده، اقدام به مذاکره با افرادی کردند که به­طور غیرقانونی زمین­ها را غصب نموده بودند و در عوض برای این افراد غاصب آنان مقداری پول دادند. صرفاً تعداد اندکی از افراد موفق به مذاکره شدند و در نیتجۀ درگیری بر سر زمین میان هر دو طرف درمنطقۀ قاسم­آباد تعدادی از افراد کشته و زخمی شدند.

امروزه تظاهرات در افغانستان مبدل به یک شیوۀ معمولی از ارایۀ خواست­ها گردیده است و حکومت مجبور است نهادهای مدافع حقوق بشر و قدرت­های محلی را مورد توجه قرار دهد.[13] و به همین دلیل برای حکومت محلی بسیار مشکل بود تا زمین­هایی را از قبضۀ باشندگانی که به طور غیر رسمی زندگی می­نمودند درآورد و به مالکان قانونی آنها توزیع نماید. بعد از سقوط رژیم طالبان، رسانه­ها و نهادهای مدافع حقوق بشر درافغانستان رشد قابل ملاحظه­ای داشته­اند و این رسانه­ها و نهادها در آگاهی­دهی از حقوق بشر برای مردم نقش قابل ملاحظه ای داشته­اند. این افزایش در تعداد رسانه­ها باعث بلند رفتن دسترسی به اخبار می­گردد و یکی از خبرهای مهم و اصلی تحت پوشش قراردادن جریان یک تظاهرات می­باشد. برخی از تظاهرات در جریان حکومت رئیس جمهوری حامد کرزی توأم با خشونت بوده که کشته­ها و زخمی­هایی را در قبال داشته­اند و مردم هم جریان این تظاهرات را از طریق رسانه دنبال می‌نمودند. در نتیجه، در ارقام و آمار تظاهرات افزایش رونما گردیده است. علی­رغم ریسک و خطرات موجوده، برای مردم تظاهرات مناسب­ترین شیوۀ رساندن خواسته­هایشان به مقامات دولتی می­باشد و رسانه­ها نیز آنها را تحت پوشش قرار می­دهند. افرادی که خواسته باشند برای مقامات دولتی خواست­های­شان را برسانند، ماه­ها یا هم سال­ها باید منتظر بمانند. اما برعکس، زمانی که تظاهرات صورت می­گیرد، مقامات محلی در نتیجۀ فشار رسانه و حکومت مرکزی اقدام فوری را اتخاذ می­نمایند. در این چنین شرایط، استفاده از زور توسط حکومت به منظور کنترل وضعیت در قاسم­آباد تقریباً ناممکن به نظر می­رسید. بهترین شیوۀ ادارۀ وضعیت برای حکومت مذاکره با مردمی می­باشد که در قاسم­آباد زندگی می‌کنند و حکومت باید با یک قیمت ثابت این زمین­ها را برای این مردم توزیع نماید. در عین حال، حکومت باید زمین‌های بدیلی را در مناطق دیگر برای آن عده از افرادی که برایشان قبلاً شهرداری شهر در قاسم­آباد زمین توزیع نموده بود، درنظر گیرد. بیشتر از 80 درصد محلات رهایشی در قاسم­آباد به­طور غیررسمی آباد شده یا غصب گردیده و بنابراین، از این منطقه به شهرک زورآباد یاد می­گردد.

رابطۀ غصب زمین و مطالبات سیاسی

درجریان جنگ­های داخلی در سال­های 1990، شهر جلال­آباد و ساحات اطراف آن به وسیلۀ گروه­های مختلف مجاهدین اداره می‌گردید. این گروه­های سیاسی به تلاش­هایشان ادامه می­دادند تا مناطق تحت کنترلشان را تحت تسلط خویش داشته باشند و این سعی و تلاش­ها به منظور حفظ مناطق تحت کنترلشان حتی بعد از سقوط رژیم طالبان نیز ادامه داشت و به همین خاطر این گروه­ها به طرفداران و متحدین خویش تشویق می­نمودند تا حد امکان زمین­های بیشتری را غصب نمایند. بنابراین، گروه­های مختلف به منظور حفظ نقش سیاسی در اطراف این شهر (جلال‌آباد)، شروع به اعمار محلات رهایشی غیر رسمی بر سر زمین­های غصب­شده نمودند.

مثال­های متعددی نشان می­دهد که قوماندانان یا گروه­های سیاسی کنترلی در اطراف شهر جلال­آباد دارند، مانند فامیل خالص (یونس خالص) در شهرک خالص که امروز با نام ناحیۀ 6 یاد می­گردد. در سال­های 1990، این منطقه به­توسط مجاهدین گروه خالص غصب شده و به اعضای این گروه توزیع شده است. مثال خوب دیگری در این مورد (کنترل سیاسی) منطقۀ قاسم‌آباد می­باشد. در این منطقه، سه قوماندان از دو گروه سیاسی باهم متحد شدند. هردو گروه طرفدارانشان را تشویق می­نمودند تا زمین­های این منطقه را غصب نمایند تا حضور سیاسی آنان در شهر جلال­آباد و اطراف آن حفظ گردد.

نه تنها گروه­های سیاسی و قوماندانان محلی دراین بازی قدرت دخیل بودند، بلکه مقامات حکومت محلی و والایان نیز از مسئله اعمار غیر قانونی محلات رهایشی و غصب زمین به مقاصد سیاسی­شان بهره­برداری می­نمودند. مثال خوب آن دو مورد شهیداونو مینه/شیرزی شارگوتی (شهرک شیرزی) می­باشد. منصوبین پولیس و سایر افرادی که برای خرید زمین از این منطقه به شهرداری پول پرداخته بودند و اسناد قانونی برای مالکیت نمره زمین را دارند، هنوز به خاطر دریافت نمرۀ زمینشان در انتظار به سر می­برند.

به هر حال، والی ولایت و مقامات حکومت محلی وعده­هایی را داده­اند که برای این افراد در سایر شهرک­ها نمرۀ زمین توزیع خواهد شد، اما این وعده­ها تا به امروز عملی نگردیده است. مثال­های متعددی از غصب زمین توسط گروه­های سیاسی (گروه­های مسلح) وجود دارد. آنان زمین­ها را به نفع قدرت سیاسی خویش غصب نموده­اند که خسارات جدی را در راستای توسعه و انکشاف شهری و شهرنشینی وارد نموده­ است.

بعد از سقوط رژیم طالبان، بهای زمین در شهر جلال­آباد به­طور سرسام­آوری افزایش پیدا نمود است. در نتیجه، افرادی که در پی غصب زمین بودند، بیشتر فعال گردیدند. مردمی که از سایر کشورها از مهاجرت برگشتند و توان پرداخت کرایۀ گزاف خانه را نداشتند، به غصب زمین­ها و اعمار منازل غیرقانونی رو آوردند. حکومت محلی و رژیم جدید حامد کرزی نه توان آن را داشت و نه هم درست تنظیم گردیده بود تا بتواند از غصب زمین جلوگیری نماید. تمامی این عوامل باعث افزایش موارد غصب زمین گردید و قوماندانان و افراد قدرتمند زمین­ها را غصب نمودند. برخی از افراد می­دانستند که بهای زمین رو به افزایش می­باشد، بنابراین نمرات زمین متعددی را خریداری نمودند و زمانی که بها افزایش پیدا کرد، آنان زمین­هایی را که خریده بودند به سایر افراد به فروش رساندند.

به­طور خلاصه و در نتیجه، پنج گروه اقتصادی در سودای غصب زمین دخیل‌اند:

  1. گروه­های کوچک مسلح (قوماندان­ها) باحمایت تنظیم‌هایشان؛
  2. مقامات حکومت محلی از طریق کمیشن­کارها سهم خود را دریافت می­نمایند؛
  3. کمیشن­کارها که واسطۀ میان مردم و حکومت محلی­اند؛
  4. رهنما­های معاملات زمین که در معاملۀ زمین­های غصب­شده سروکار دارند؛ و
  5. تجاری که زمین­های وسیعی را در مناطق غصب­شده خریده و با افزایش بهای زمین آنها را دوباره فروخته­اند.

این پنج گروه در تمامی معاملات غیرقانونی یا معاملات زمین‌های غصب­شده دخیل می­باشند. این گروه­ها امروزه به مافیای زمین مبدل گردیده­اند که تأثیری مستقیم و منفی بر توسعه و انکشاف شهری داشته­اند.

قانون اساسی سال 2004، چارچوبی قانونی را برای مالکیت زمین پیش­بینی نموده است که در آن حقوق مالکیت افراد محفوظ می­باشد. پالیسی که در سال 2007 در مورد زمین اتخاذ شده بود، در حقوق مالکیت زمین باعث بسیار مشکلات شد و نیز باعث تداخل کاری میان نهادهای مختلف گردید. این مسئله در قانون سال 2008 اداره و تنظیم امور ارضی ادامه داشت. در این قانون، اصول تصنیف زمین، اسنادسازی، حقوق مسکن­گزینی و فرصت­های سرمایه­گذاری تجاری طویل­المدت بر زمین­های زراعتی دولتی بیان گردیده است. هرچند وزارت عدلیه تخمین می­زد که 90 درصد از افغان­ها دراین زمینه به عرف مراجعه نموده و دعواهایشان را از طریق میکانیزم حل منازعات محلی حل می‌نمایند. اما به نظر بیشتر از سه دهه جنگ میکانیزم حل منازعات زمین راکه قرن­ها سابقه داشته، محو نموده است.[14] تحقیقی در مورد سه منطقه که در آنجا غصب زمین صورت گرفته بود رابطه و مؤثریت قوانین و فرامینی را مورد بررسی قرار داده است که در مورد تنظیم و ادارۀ امور ارضی می­باشند. در سال 2002، رئیس جمهوری کرزی فرمان متوقف ساختن غصب زمین­ها را صادر نمود، که قرار ذیل است:

در خصوص توزیع زمین­های خالی و بکر، به تمامی وزارت­ها و نهادهای حکومتی فرمان داده می­شود که: [. . .] توزیع زمین­های خالی و بکر دولتی به­طور قاطع ممنوع می‌باشد.[15]

بر اساس قانون اساسی افغانستان، حفاظت، تنظیم و شیوۀ استفاده از زمین­های عامه در قانون تنظیم می­گردید.[16] بر اساس همین مادۀ قانون اساسی، حکومت افغانستان قانونی را در سال 2008 در رابطه با تنظیم و ادارۀ زمین تصویب نمود.[17] متأسفانه که تمامی قوانین و فرامین ملی در حل منازعات زمین و به خصوص در مسئلۀ جلال­آباد ناکام بوده است.

زمین­های زیادی در قاسم­آباد به­طور غیرقانونی از طرف اهالی اطراف این منطقه غصب گردیده است. زمانی که مردم ولسوالی بهسود متوجه شدند که قوماندانان، زورمندانان و سایر مردم مصروف غصب زمین در این منطقه هستند، آنان نیز قسمتی از زمین­های این منطقه را براساس مفهوم شفعه غصب نمودند. قاسم­آباد نه تنها نمونه­ای از غصب زمین براساس شفعه می­باشد، بلکه شهیداونو مینه/شهرک شیرزی و اچین نیز بر اساس مفهوم شفعه به توسط قبایل محلی غصب گردیده است و منازعه بر سر زمین­های دولتی میان دو قبیله در ولسوالی اچین/ شینوار ولایت ننگرهار تا به امروز بدون حل باقی مانده است.

همان­طوری که در بالا یاد آور شدیم، شفعه­واقع­شدن تنها دلیل بر غصب زمین درافغانستان نبوده، بلکه گسترش نفوذ سیاسی و منفعت اقتصادی از جمله سایر دلایل در غصب زمین می­باشد. زمانی که غصب زمین در یک منطقه­ای آغاز شود، مردم همجوار زمین­های در حال غصب نیز به بهانۀ شفعه­واقع­شدن زمین­های نزدیکشان را غصب می­نمایند. و به این ترتیب می­توان شفعه را بهانه و عاملی برای ابراز مطالبات سیاسی و اقتصادی، حل اختلافات دیرینه میان اقوام و نیز گسترش حوزۀ نفوذ و قدرت اقوام قلمداد کرد.

 

 

 

[1] به منظور مطالعۀ بیشتر دربارۀ مسایل مربوط به توسعه و انکشاف شهری و قانون زمین بنگرید به این گزارشات و اسناد

  1. Gebremedhin, Legal Issues in Afghanistan Land Titling and Registration (Kabul, 2005); Independent Directorate of Local Government (IDLG), Executive Summary; Sub-national Governance Policy (Kabul, 2010); S. Lister, Caught in Confusion: Local Governance in Afghanistan (Kabul: Afghanistan Research and Evaluation Unit, 2005); R. Mahmoudi & B. Boyer, Jalalabad: A Resort City of Change; Case study of Jalalabad City (France, Plaisans: Groupe URD, 2006); N. Majidi, Urban Returnees and Internally Displaced Persons in Afghanistan (Kabul: Refugee Cooperation, 2011); P. McAuslan, Urban Land Law in the Islamic Republic of Afghanistan: An Issues and Options Paper [Draft] (Kabul: UN-HABITAT [unpublished], 2005); V. Samaraveera, Municipal Governance in Afghanistan: A Handbook (Kabul: USAID/Afghanistan Municipal Strengthening Program, 2009).

[2]T. Giovacchini, Governance and Representation in the Afghan Urban Transition (Kabul: Areu, 2011).

[3]Fataw-ul-Hindia (India: Dewbandi Madrassa, 1940), vol. 5.

[4] سند عرفی سندی کتبی است که مالکیت فردی را به نمرۀ زمینی نشان می­دهد. سند عرفی ثبت دفتر املاک دولت نبوده، اما مورد قبول دولت و شهروندان است و در آن امضای فروشندۀ زمین، امضای فردی که زمین را خریده است و همچنین امضای شاهدان موجود می­باشد.

[5]UN-Habitat 2010, http://www.unhabitat.org/content.asp?typeid=19&catid=245&cid=362

[6]Directorate of Urban Development (DoUD), Pilan-i-Tafsili [Detailed Plan] (Jalalabad Ningarhar, 2010).

[7]UN-Habitat 2010 in http://www.unhabitat.org/content.asp?typeid=19&catid=245&cid=362

[8] در جامعۀ پشتون­ها قشرهای مختلف از نمایندگی وجود دارد. به طور مثال، یک ملک (بزرگ یک اجتماع) شخصی است که به نمایندگی مردم یک روستا یا چندین روستا انتخاب گردیده است. وی پُل ارتباطی میان مردم و حکومت می­باشد. قشر دیگر به نام سپینگیری (ریش­سفیدان) یاد می­شود و به گروهی از افراد مورد احترام مردم، مانند ملا، معلم، افراد تعلیم­یافته، منصوبین متقاعد دولتی و غیره را سپینگیری یاد می­کنند. در هر یک یا چندین روستا یک نفر ملک و میان ده تا پانزده نفر سپینگیری وجود دارد. در موارد عادی، ملک از روستا نمایندگی می­نماید، اما در مورد جدی­تر یا بزرگ­تر ملک به حمایت ریش­سفیدان روستا نیاز دارد. اگر جدالی میان چند قبیله­ای وجود داشته باشد، در این صورت ملک­ها و ریش­سفیدان به صفت بزرگان و رهبران از قبیله­شان نمایندگی می­نمایند. اگر مسئله صرفاً میان یک قبیله باشد، در این صورت ریش­سفیدان به نمایندگی از مردم بر سر مسئله بحث و گفت­وگو می­نمایند.

[9] جلال­آباد شهری است در نزدیکی سرحد با پاکستان و حدود 75 کیلومتر از سرحد فاصله دارد. در این شهر، پول پاکستان (روپیۀ پاکستانی) بیشتر مروج است تا پول افغانی.

[10] باید یادآورد شد که در قبایل، فروش زمین به افراد خارج از قبیله یک عمل خلاف ارزش­های قبیله می­باشد.

[11] مادۀ اول، فرمان شمارۀ 99، مورخ 4/2/1381 (جریدۀ رسمی، شمارۀ 802، مورخ 28/3/1381).

[12]حاجی­قدیر در سال اخیر حکومت مجاهدین تا تصرف ولایت ننگرهار به وسیلۀ طالبان والی این ولایت بود. در زمان کرزی در سال 2002، وی وزیر بود و در همان سال توسط افراد ناشناس در کابل به قتل رسید. وی یکی از قدرتمندترین قوماندانان حزب اسلامی گروه یونس خالص بود. یکی از برادران وی، عبدالحق، توسط طالبان در جریان حملۀ امریکا بر طالبان در سال 2001 به قتل رسید. برادر بزرگ قدیر نیز در زمان کرزی به مدت پنج سال والی ولایت ننگرهار بود.

[13] برای نمونه­ای از تظاهرات در قاسم­آباد بنگرید به

http://www.pajhwok.com/en/photo/152356

[14]USAID Country Profile, Property Rights and Resource Governance (Afghanistan, 2005).

[15]مادۀ اول، فرمان شمارۀ 99، مورخ 4/2/1381 (جریدۀ رسمی، شمارۀ 802 مورخ 28/3/1381).

[16] فصل اول، مادۀ 9 ، پاراگراف 2، قانون اساسی افغانستان، سال 2004.

[17] قانون تنظیم امور ارضی، 31 ژوئیه سال 2008، شمارۀ 958، وزارت عدلیه افغانستان.