روستاییان ایران نگهبانان سنتهای ملی

تاکنون چند بار در ایران نامه دربارهء نقش اساسی مردم ایران،از شهری و روستایی، زن و مرد،و خرد و کلان،در چند قرن اول هجری،در پاسداری از زبان فارسی،آداب و رسوم و جشنهای ملی،و نیز دلبستگی شدید آنان به علائق قومی و ملی که به استقلال‌ ایران پس از حملهء تازیان مسلمانان منجر گردید،سخن گفته‌ایم.اینک که بار دیگر جشن‌ «سده»را در پیش داریم فرصتی است مناسب برای تأکید بر همین حقیقت،و نیز تذکر این مطلب که برخلاف تصور برخی،شاهان و امیران ایرانی و غیر ایرانی که از قرن سوم‌ هجری ببعد در ایران حکمرانی کرده‌اند زنده کننده و یا تنها مدافع این‌گونه آیینها و جشنها نبوده‌اند.چه اگر در طی دوره‌ای متجاوز از دو قرن که تمامی کشور ما در اشغال‌ تازیان مهاجم بود و اکثر مردم نیز به دین اسلام درآمده بودند و اثری از فرمانروایان ایرانی‌ در ایران زمین بچشم نمی‌خورد،مردم ایران جشنها و مراسم کهن ملی خود را بر پای‌ نمی‌داشتند و با زبان فارسی با یکدیگر سخن نمی‌گفتند و برای راندن بیگانان و کسب‌ استقلال به مبارزات فرهنگی و دینی و سیاسی دست نمی‌زدند،نه از نیمهء قرن سوم هجری ببعد در گوشه و کنار ایران سلسله‌های نیمه مستقل و مستقل ایرانی بوجود می‌آمد، و نه امیران و شاهدان این سلسله‌ها که همه مسلمانان بودند و کم‌وبیش با دربار خلفای‌ عباسی در ارتباط مستقیم،به برگزاری مراسم باستانی ایرانیان در دربار خود روی خوش‌ نشان می‌دادند.حقیقت آن است که این مردم ایران بودند که مسلمان شدند،ولی نسلی‌ پس از نسل دیگر،در طی دورانی دراز در زیر سلطهء بیگانه‌ای که می‌کوشید تا همهء آیینهای ایرانی و علائق قومی و ملی ایرانیان را با حربهء کفر و زندقه و مجوسیت و گبرگی‌ درهم بکوبد و آنها را از خاطره‌ها بزداید،از وطن خود و از آنچه بدان متعلق بود نبریدند، آن‌چنان‌که اکثر نومسلمانان در دیگر سرزمینهای خلافت اسلامی با گذشتهء تاریخی و فرهنگی و قومی خود قطع رابطه کردند.حاصل این مجاهدتها و مقاومتها و خون دل‌ خوردنها این شد که در قرن سوم هجری،نخست در مشرق ایران کانونهای استقلال‌طلبی‌ بوجود آمد و با گذشت زمان،مردم ایران با زبان فارسی و گویشهای ایرانی گوناگون و آداب و سنتهای کهن ایرانی در سراسر ایران زمین،در جامعهء مسلمانان،بعنوان ملتی‌ منفرد و ممتاز عرض وجود کردند.بدیهی است در چنین شرایطی،جشنهای ملی که در طی دو سه قرن مورد علاقه مردم بود،و ایرانیان از آنها به جان و دل نگهبانی کرده بودند، نه فقط در دربازهای پادشاهان ایرانی برپا می‌گردد،بلکه پادشاهان غیر ایرانی نظیر غزنویان نیز،چاره‌ای جز اجرای این مراسم در دربار خود نمی‌بینند.

پس اگر می‌خوانیم که مرداویچ زیاری در سال 323 ق.جشن سده را با شکوه در اصفهان برگزار می‌نماید،[1]یا ابو العباس ربنجنی،شاعر قرن سوم هجری در بیتی خطاب به‌ ممدوح خود از سده یاد می‌کند:

مهترا،بار خدایا،ملک بغدادا سدهء سی و یکم بر تو مبارک بادا[2]

یا عنصری یکی از قصاید خود را در مدح امیر نصر بن ناصر الدین سبکتگین،با مقدمه‌ای‌ در وصف جشن سده با این مطلع آغاز می‌نماید:

سده جشن ملوک نامدارست‌ ز افریدون و از جم یادگارست..[3]

و منوچهری دامغانی قصیدهء خود را در مدح سلطان مسعود غزنوی با این دو بیت آغاز می‌کند:

بر لشکر زمستان نوروز نامدار کرده‌ست رای تاختن و قصد کارزار و ینک بیامده‌ست به پنجاه روز پیش‌ جشن سده،طلایهء نوروز و نوبهار..[4]

و فرخی سیستانی مقدمهء یکی از قصاید خود را به وصف آتش سده اختصاص می‌دهد:

گرنه آیین جهان از سر همی دیگر شود چون شب تاری همی از روز روشنتر شود

روشنایی آسمان را باشد و امشب همی‌ روشنی بر آسمان از خاک تیره بر شود روشنی در آسمان زین آتش جشن سده‌ست‌ کز سرای خواجه با گردون همی همسر شود…[5]

تا نوبت به عثمان مختاری-شاعر نیمهء دوم قرن پنجم و نیمهء اول قرن ششم هجری- می‌رسد که قصیده‌ای دربارهء«جشن سده»و مدح ابو الملوک ارسلانشاه بن مسعود بن‌ ابراهیم غزنوی به مطلع زیر می‌سراید:

شب سده است،بیا،ای چراغ رود نواز از آتش می،غم را بسوز و چنگ بساز..[6]

همهء اینها حکایت از آن می‌کند که چون ایرانیان جشنهای ملی خود مانند نوروز، مهرگان،و سده را در دوران اشغال ایران برپا می‌داشته‌اند،و از سوی دیگر چون در دوران استقلال ایران،از اطرافیان امیران و شاهدان نیز حداقل عده‌ای که از قدرت‌ برخوردار بوده‌اند خود بدین آیینها دلبسته و معتقد بوده‌اند،امیرانی چون محمود و مسعود غزنوی و اعقابشان،که در«اسلامیت»تعصب شدید داشتند و جنگ با«کفار»را از وظایف خود می‌شمردند و حتی شیعیان را نیز در ری با تهمت قرمطی بر دار می‌کردند[7]، چون می‌دیند این‌گونه جشنها و آیینها در بین طبقات مختلف مردم متداول است و باصطلاح جزء زندگی روزانهء مردم ایران است،«اگرچه آن رسوم و اعیاد را مسلمانان‌ دیگر نواحی ممالک اسلامی در زمرهء آداب و عادات کفار می‌شمردند»،[8]ناگریز اجازه‌ می‌دادند که این مراسم حتی در حضور ایشان برگزار گردد.

دربارهء برگزاری جشن سده نه فقط در دیوان شاعران قرن سوم تا ششم هجری اشارتی‌ صریح وجود دارد،بلکه ابوریحان بیرونی نیز آداب این جشن را بدین شرح یاد کرده است‌ که«سده»آبان رزست از بهمن‌ماه.و آن دهم روز بود.و اندر شبش که میان روز دهم است و میان روز یازدهم آتشها زنند به گوز و بادوام،و گرد بر گرد آن شراب خورند و لهو و شادی کنند.و نیز گروهی از آن بگذرند تا به سوزانیدن جانوران.»[9]چنان‌که‌ ابو الفضل بیهقی هم در تاریخ بیهقی به توصیف جشن سده در پیشگاه سلطان مسعود غزنوی پرداخته است:«سده نزدیک بود.اشتران سلطانی را و از آن همهء لشکر به صحرا بردند و گز کشیدن گرفتند تا سده کرده آید و پس از آن حرکت کرده آید،و گز می‌آورند و در صحرایی که جوی آب بزرگ بود پر از برف می‌افکندند تا به بالای قلعتی برآمد،و چارطاقها بساختند از چوپ سخت بلند و آن را به گز بیاگندند،و گز دیگر جمع کردند که سخت بسیار بود و به بالای کوهی برآمد بزرگ.و آلهء بسیار و کبوتر و آنچه رسم‌ است از ادرات این شب بدست کردند…و سده فراز آمد.نخست شب امیر بر آن لب جوی‌ آب که شراعی زده بودند،بنشست و ندیمان و مطربان بیامدند و آتش به هیزم زدند،و پس از آن شنیدم که قریب ده فرسنگ فروغ آن آتش بدیده بودند،و کبوتران نفط اندود بگذاشتند و ددگان برف اندود آتش زده دویدن گرفتند،و چنان سده‌ای بود که دیگر آن‌ چنان ندیدم و آن به خرّمی بپایان آمد.»[10]

اما با گذشت زمان،برگزاری برخی از این جشنها و مراسم،و از جمله جشن سده،در دربارها و مراکز قدرت و در شهرهای بزرگ رو به فراموشی نهاد،چه ظاهرا در این دوران،در پایتخت دو شهرهای بزرگ بمرور کفهء دین یا تظاهر به دینداری در برابر کفهء مسائل ملی و ایرانی سنگینتر می‌گردد،و بدین سبب است که از حدود قرن ششم و هفتم هجری ببعد از برپا داشتن مراسم مهرگان و سده در دربار پادشاهان ایران دیگر خبری به ما نرسیده‌ است،گرچه خوشبختانه جشن نوروز تاکنون بعنوان بزرگترین عید ایرانیان مسلمان باقی‌ مانده است.ولی موضوع گفتنی آن است که اگر در این قرنهای اخیر برگزاری مراسم‌ سده در شهرها منحصر به برادران زرتشتی ما در یزد و کرمان و تهران شده است، روستاییان مسلمان ایران،فارغ از آنچه در دستگاههای حکومتی و شهرها می‌گذشته‌ است و می‌گذرد،جشن سده را با همان آیینهای کهنش در گوشه و کنار ایران برپای‌ می‌دارند.بدین ترتیب چند قرن است که زنان و مردان و کودکان روستایی ایران وظیفهء شهرنشینان هموطن خود را در نگهبانی یکی از سنتهای کهن پر ارج ایرانی که‌ سابقه‌اش به دوران ساسانیان و قرنها پیش از آن می‌رسد برعهده گرفته‌اند.برای آن‌که به‌ کمّ و کیف مراسم سده در روستاهای ایرانی در روزگار خودمان پی ببریم،نحوهء برگزاری‌ این جشن را در روستاهای خراسان به نقل از کتاب عقاید و رسوم خراسان[11]از نظر می‌گذرانیم:

«این جشن دل‌انگیز و کهن در اغلب روستاهای خراسان از جمله در دهکدهء دیوانگاه[12]و چکنه بالا[13]و جلگهء دستگردان[14]و سرایان[15]و برون[16]و ملوند[17]و مقیسه[18]و میاندهی[19]و مرندیز[20]در دهم بهمن هر سال با شکوه و هیجان خاص برپا می‌شود.

چند روز قبل از فرارسیدن جشن،روستاییان از خرد و کلان به کوه و صحرا می‌روند و پشته‌های فراوان از بوته‌های صحرایی فراهم می‌سازند و هیمه و چوپ خشک گرد آورده‌ به پشت می‌کشند و یا بر پشت الاغ بسته به ده می‌آورند.نوع این بوته‌ها در هر ده وآبادی‌ باتوجه به وضع آب و هوا و گیاهانی که در کوهستانهای اطراف هر محل می‌روید،و نیز لهجه‌ای که اهل محل بدان تکلّم می‌کنند،فرق می‌کند و به اسم مخصوصی خوانده می‌شود.به بوته‌هایی که در دیوانگاه گردآوری می‌شود«کلوک»( kulluk )می‌گویند.

کلوک گیاهی است خوش سوخت و دارای خارهای فراوان و به رنگ قهوه‌ای.

دیوانگاهیان بهنگام برگزاری جشن سده دم یک یا چند عدد از این بوته‌ها را به ریسمان‌ کوتاهی(بطول یک یا دو متر)می‌بندند،سپس بوته را آتش می‌زنند و سر دیگر ریسمان را به دست گرفته،بوتهء مشتعل را بسرعت دور سر خود می‌چرخانند و دوان‌دوان در صحرا به‌ هر سوی می‌روند و در حین حرکت تصنیف سده را می‌خوانند.در سرایان این بوتهء صحرایی به رنگ سفید مایل به سبزست و به نام«شوزک»( shivazg )خوانده می‌شود.

در جوین مردم گیاه خارداری جمع‌آوری می‌کنند که«کلقر»( kalqar )نامیده‌ می‌شود.کلقر ساقهء نسبة بلندی دارد.جوینی‌ها نیز مانند دیوانگاهیان بهنگام آتش‌ افروزی دم این گیاه را به یک طناب کوتاهی می‌بندند و پس از آن‌که آتش به کلقر زدند،بوتهء مشتعل را دور سر خود می‌چرخانند و در صحرا می‌دوند.

در جلگهء دستگردان بوته‌هایی که برای آتش افروزی در جشن سده جمع‌آوری‌ می‌کنند به سه نام مختلف خوانده می‌شود:بعضی از آنها را«شزگ»( shazg )و برخی«بادگلنگ»( bad-gillanag )و عده‌ای«ترگو»( tirgu )می‌نامند.این‌ بوته‌ها از لحاظ حجم بزرگ،اما از نظر وزن بسیار سبک هستند.

در دهکده‌های اطراف سبزوار بوته‌های صحرایی مخصوص سده،چکنه( chiknah ) یا سکنه( siknah )نام دارد.بوته‌های چکنه نیز حجمشان زیاد ولی وزنشان بسیار سبک است،شعله‌ای بلند دارند،بسهولت از زمین کنده می‌شوند و در وقت سوختن‌ صدای مخصوصی از آنها برمی‌آید که بی‌شباهت به نغمه و آهنگ نیست،و شرکت‌ کنندگان در جشن را به وجد و شعف می‌آورد.روستاییان در جمع‌آوری این بوته بهنگام‌ جشن سده شوق عجیبی از خود نشان می‌دهند و حتی با رقابت و تعصب به این عمل اقدام‌ می‌کنند و هرکدام سعی دارند که زودتر از دیگران و بمقدار بیشتری چکنه جمع کنند.

همه الاغهای خود را براه می‌اندازند و با شوق و ذوق تمام به سوی کوهها و صحراهای اطراف رهسپار می‌شوند و پس از جمع‌آوری بوته‌های«چکنه»به ده باز می‌گردند و آنچه بوته جمع کرده‌اند با مردمی که الاغ نداشته و یا به سبب گرفتاری و «بیمارداری»نتوانسته‌اند به صحرا بروند بالمناصفه می‌کنند.

غروب روز دهم بهمن ساکنان ده بر بلندترین بام خانهء خود می‌روند و بوته‌های‌ صحرایی را به طرز خاصی بر روی هم می‌چینند.بمحض آن‌که آفتاب در پس افق پنهان‌ گشت و تاریکی همه‌جا را فراگرفت،بزرگ خانواده آتش به بوته‌ها می‌زند.همین‌که‌ شعلهء آتش به هوا برخاست،فریاد شادی از حلقوم اهل خانه برمی‌خیزد،شعلهء آتش تا ارتفاع زیادی به هوا صعود می‌کند،باد شعله‌ها را درهم می‌پیچد و بوته‌ها با صدای‌ مخصوص می‌سوزند و صدای جرقهء آنها زن و مرد و کودک را که به دور آتش حلقه‌ زده‌اند به وجد و سرور می‌آورد.ولوله و هیاهو در ده می‌پیچد،جوانان نیز از بیابان‌ توده‌های هیزم فراهم آورده آتش می‌زنند و با سرور و شادی از فراز توده‌های آتش‌ می‌جهند.زمانی شاخهء درخت یا هیزمی را که شعله‌ورست از زمین برداشته به هوا پرتاب‌ می‌کنند وگاهی همزمان آتش پایکوبی و جست و خیز می‌کنند و این شعر را که در حقیقت‌ سرود سده است با آهنگ مخصوص می‌خوانند[21]:

تصنیف معنی تصنیف

آی سَدَه،سَدَه،سَدَه

آی سده،سده،سده

سَد به غَلّه،پِنجَه به نوروز

سد[روز]به غله‌[مانده‌]،پنجاه‌[روز] به نوروز

آی سَدَه،سَدَه،سَدَه

آی سده،سده،سده

سَد به غَلّه،پِنجَه به نوروز

سد[روز]به غله‌[مانده‌]،پنجاه‌[روز] به نوروز

زِنونِ بی شو،چِلّه بِدَر شو

زنان بی‌شوهر،چله بدر رفت[22]

زِنونِ شودار،بِه غم گرفتار

زنان شوهردار،به غم گرفتار[هستند][23]

سَد بِه غَلّه،پِنجَه بِه نوروز

سد[روز]به غله‌[مانده‌]،پنجاه‌[روز] به نورو

دُخترُن دِ خَنَه،دِ فکرِ جَئمَه،نوروز بی‌یَمَه

دختران در خانه در فکر جامهء[عید] هستند،نوروز آمد

سَد بِه غَلّه،پِنجَه بِه نوروز

سد[روز]به غله‌[مانده‌]،پنجاه‌[روز] به نوروز

دُخترُن دِ خَنَه،بَر شو مِنَلَه

دختران در خانه برای شوهر می‌نالند

آی سَد به غَلّه،پنجَه بِه نوروز

آی سد[روز]به غله‌[مانه‌]،پنجاه‌ [روز]به نوروز

سَدَه دَرِ پُشتِ دالُ،بِمیرَن غَلّه دارُ

سده در پشت دالان‌[کمین کرده است‌]،

غله‌داران‌[از غصه‌]بمیرند[24]

سَد به غَلّه،پِنجَه به نوروز

سد[روز]به غله‌[مانده‌]،پنجاه‌[روز] به نوروز

سَدَه،سَدَهء ما،میشُودِ گَلّهء ما

سده،سدهء ما[باشد]،[میشهای‌][بسیار] در گلهء ما[باشد]

پس از آن‌که شعله‌های آتش در پشت بامها فرونشست،شور و هیجان در صحرا آغاز می‌گردد.جوانان با شادی و نشاط تمام به هر سوی می‌دوند و تصنیف خوانان بوته‌های‌ مشتعل را که به طناب بسته‌اند به دور سر خود می‌چرخانند.گاهی نیز گویهای‌ مخصوصی را که از چند روز قبل از پنبه و پارچه ساخته و به نفت آغشته‌اند آتش می‌زنند و همین‌که گویها مشتعل شد آنها را بقوت تمام به سوی آسمان پرتاب می‌کنند وقتی‌ گویهای آتشین به زمین رسید با تهور و مهارت خاص بدون آن‌که از نهیب آتش بهراسند بچابکی و سرعت تمام مجداد آنها را از زمین برداشته به هوا پرتاب می‌کنند و در این کار با غرور خاص بر یکدیگر سبقت می‌گیرند.

در این شب،منظرهء عمومی ده بسی زیبا و دل‌انگیزست.شعله‌های آتش بر بام‌ خانه‌ها موج می‌زند و گویهای آتشین و گلوله‌های مشتعل در هر محله و کوی همچون‌ شهاب ثاقب به هر سوی در حرکت است و پرتو آنها به آسمان جلوهء خاص می‌بخشد و فضای تاریک ده را روشن می‌سازد.جوانان و کودکان با حرارت و شوق بسیار می‌دوند و نعرهء شادی از حلقوم برمی‌آورند.اما مردان و زنان سالخورده از فاصلهء دور سرگرم تماشای‌ شعله‌های آتش و جست و خیز جوانان می‌شوند زیرا معتقدند که تماشای شعله‌های آتش‌ سده سبب سلامت و بهروزی است.

مردم روستاهای اطراف«ملوند»عقیده دارند که پس از برگزاری مراسم جشن سده‌ «خرّه[25]به زمین می‌افتد»،یعنی ذرات آتش سده در زمستان اثر می‌کندو سرما را ومغلوب‌ می‌سازد.در نتیجه زمین«نفس می‌کشد»و زندگی را از نو آغاز می‌کند.

این جشن سه شب ادامه دارد و مردم در هر شب پس از پایان جشن خاکستری را که‌ از آتش سده باقی‌مانده است در پشت‌بام خانهء خود بجای می‌گذارند و بدون آن‌که به آن‌ دست بزنند به خانه باز می‌گردند.در اکثر روستاها(مانند روستاهای اطراف فردوس و طبس)معتقدند که اگر در شبهای سده باران ببارد و آب باران خاکستر آتش سده را بشوید و با خود ببرد سال نیکویی در پیش خواهند داشت،ولی اگر باران نبارد و خاکستر سده را باد ببرد آن را به فال بد می‌گیرند و عقیده دارند که در آن سال با بی‌آبی و خشکسالی مواجه خواهند شد.»

آیا با آنچه در این باب گفتیم باز کسی می‌پرسد که راز جاودانگی ایران در چیست؟

آیا ما شهرنشینان ایرانی،در این دوران خاص از تاریخ وطنمان-بی‌توجه به سرزمینی‌ که در آن بسر می‌بریم،نمی‌توانیم-با در نظر گرفتن مقتضیات زمان و مکان-بار دیگر

خاطرهء جشن کهنسال سده را بعنوان«طلایهء نوروز»زنده کنیم،و با این کار،به شیوهء «شمارش معکوس»به پیشواز نوروز برویم.؟

ج.م.

[1]. مسعودی،مروج الذهب و معادن الجوهر،به نقل از دایرة المعارف فارسی،زیرنظر غلامحسین مصاحب،تهران‌ 1345،ذیل:سده.

[2]. اشعار پراکندهء قدیمیترین شعرای فارسی زبان،بکوشش ژیلبر لازار،تهران 1341/1962،ج 2/64.

[3]. دیوان عنصری،تصحیح محمد دبیر سیاقی،چاپ دوم،تهران 1363،ص 21-23.

[4]. دیوان منوچهری،تصحیح محمد دبیر سیاقی،چاپ چهارم،تهران 2536 شاهنشاهی،ص 30-33.

[5]. دیوان فرخی،تصحیح محمد دبیر سیاقی،تهران 1335،ص 48؛نیزرک.ص 238-239،354.

[6]. دیوان عثمان مختاری،تصحیح جلال همایی،تهران 1341،ص 226-228.

[7]. ذبیح الله صفا،تاریخ ادبیات در ایران،تهران 2536 شاهنشاهی،چاپ پنجم ج 1/ص 236-237.

[8]. همان کتاب،ج 1/ص 221.

[9]. بیرونی،التفهیم لاوائل صناعة التنجیم،تصحیح جلال همایی،تهران 1362،چاپ دوم،ص 257.

[10]. ابو الفضل بیهقی،تاریخ بیهقی،تصحیح دکتر غنی و فیاض،تهران 1324،ص 442-443.

[11]. ابراهیم شکورزاده،عقاید و رسوم مردم خراسان،چاپ دوم،تهران 1363،ص 113-120.زیرنویسهای‌ شماره 12 تا 25 از همین کتاب نقل شده است.درضبط نام روستاها و گیاهان بجای رسم الخط لاتین مؤلف کتاب، رسم الخط رایج در ایران نامه بکار رفته است.

[12]. دیوانگاه( divan-gah )دهی از دهستان سر ولایت بخش شهرستان نیشابور،24کیلومتری باختر چکنه‌ بالا.

[13]. چکنه بالا( chakanah bala )مرکز بخش سر ولایت نیشابور واقع در 90 کیلومتری شمال باختری شهر مذکور.

[14]. دستگردان( dast-girdan )یکی از دهستانهای شهرستان فردوس واقع در شمال طبس.

[15]. سرایان( sarayan )یکی از دهستانهای شهرستان فردوس واقع در جنوب خاوری این شهر.

[16]. برون( brun )دهکده‌ای در 18 کیلومتری شمال فردوس.

[17]. ملوند( malvand )دهی از دهستان فروغن(بخش ششمد سبزوار)واقع در 50 کیلومتری جنوب غربی‌ سبزوار.

[18]. مقیسه( maqisah )دهی واقع در بخش داورزن شهرستان سبزوار واقع در 40 کیلومتری جنوب خاوری‌ داورزن.

[19]. میاندهی( mian-dihi )دهی واقع در 18 کیلومتری جنوب باختری فیض‌آباد.

[20]. مرندیز( marandiz )مرکز دهستان لب کویر واقع در 37 کیلومتری شمال خاوری بجستان(شهرستان‌ گناباد).

[21]. تصنیفی که در اینجا نقل شده است روایت فردوس و سرایان است.متن این تصنیف در روستاهای مختلف‌ اندکی تغییر می‌کند و لیکن این تغییر بیشتر در تلفظ کلمات است نه در متن تصنیف،چنان‌که در روستاهای اطراف‌ فیض‌آباد بجای«آی»،«های»می‌گویند و کلمهء«گلّه»( gallah )را«گله»( gillah )و عبارت«زنون بی‌ شو»را«زنای بی‌شو»تلفظ می‌کنند.

[22]. یعنی دیگر غم مخورید،سرمای زمستان بپایان رسید.

[23]. زیرا دوران استراحت آنان پایان یافته است و باید بزودی به صحرا بروند و در کارهای مزرعه به شوهران خود کمک کنند.

[24]. که دیگر نخواهند توانست غله را احتکار کنند.

[25]. xurrah یعنی ذرات آتش،نور و فروغی که از ذرات آتش برمی‌خیزد.این کلمه در اصل پهلوی و به معنی‌ «موهبت ایزدی»بوده و به صورت( xavarrih )تلفظ می‌شده.