ترجمهء منظوم دیگری از یادگار بزرگمهر
[1] بزرگمهر بختکان(:بزرجمهر،بوزرجمهر،بوذرجمهر)که وی را شخصیتی داستانی نیز دانستهاند،در ادب پارسی به فرزانگی و تدبیر و حکمت مشهورست.داستانهای بسیاری از خردمندی او گفتهاند و سخنان حکمتآمیز زیادی به او منسوب است.اما سرگذشت او در هالهای از ابهام قرار دارد،و شاید شاهنامهء فردوسی تنها متنی باشد که بیشترین آگاهی را دربارهء وی در اختیار ما قرار میدهد.براساس روایت شاهنامه،انوشیروان خوابی میبیند که خوابگزاران از عهدهء گزارش و تعبیر آن برنمیآیند.پس پادشاه،موبدان را به اطراف کشور گسیل میدارد تا کسی را بیابند که خواب وی را تعبیر کند و آنگاه او را از هدیهء شاه برخوردار سازند.یکی از موبدان به نام آزاد سرو به مرو میرود و در آنجا موبدی را مییابد که به کودکان«زند»و«اوستا»میآموخته است.آزاد سرو،خواب شاه را با موبد در میان مینهد،ولی از وی پاسخ میشنود که جز آموزش کتاب دینی چیزی نمیدانم.یکی از شاگردان این موبد،به نام بوزرجمهر،که از گفتگوی آن دو آگاه شده بود،به آزاد سرو میگوید گزارش این خواب را میدانم،ولی آن را تنها به شخص شاه خواهم گفت.پس آزاد سرو،بوزرجمهر را با خود به نزد انوشیروان میبرد.بوزرجمهر به شاه میگوید:تعبیر خوابت جز این نیست که پنهان از تو،مردی جوان با جامهء زنان در شبستان تو بسر میبرد.به تفتیش شبستان میپردازد و چون سرانجام راستی گفتار بوزرجمهر بر شاه آشکار میگردد،در زمرهء نزدیکان شاهنشاه ایران قرار میگیرد و در بزمهای هفتگانهء انوشیروان نیز برتری خود را در حکمت و دانش بر تمام موبدان و دانشمندان دربار باثبات میرساند.بزرگمهر همان کسی است که اسرار شطرنج را که شاه هندوان به نزد انوشیروان فرستاده بوده است کشف میکند و در مقابل بازی نرد را اختراع مینماید و به نزد شاه هندوان میفرستد.در سرگذشت او میخوانیم که وی مدتی نیز بر اثر بیمهری نوشیروان گرفتار زندان میشود و در زندان بینایی خود را از دست میدهد.در این هنگام، قیصر،درجی را که با قفلی استوار شده بوده است،به نزد انوشیروان میفرستد همراه این پیام:از این پس بدین شرط باژ و خراج به ایران خواهم فرستاد که«بدین درج و این قفل نابرده دست-نهفته بگویید چیزیکه هست».انوشیروان، موضوع را با موبدان و بخردان درگاه خود در میان مینهد.ولی آنان از عهدهء این مهم برنمیآیند.پس شاه بناچار به بوزرجمهر روی میآورد؛او را هدایایی میفرستد و از گذشته پوزش میخواهد.بوزرجمهر نابینا،به پیشگاه انوشیروان میرود و از آنچه در درج بوده است،بیآنکه آن را بگشاید،پرده برمیدارد.(شاهنامه،چاپ بروخیم،ج 8، «پادشاهی کسری نوشین روان».
گفتیم که در کتابهای مختلف پارسی سخنان حکمتآمیز بسیار به بزرگمهر منسوب است.فرهاد آبادانی در رسالهء خود برخی از آنها را از ظفرنامه ترجمهء ابو علی سینا،مروج الذهب مسعودی،سیاستنامهء خواجه نظام الملک، جاویدان خرد ابو علی مسکویه،شاهنامهء فردوسی بخشی از سخنان بوزرجمهر در چهارمین بزم انوشیروان،جوامع الحکایات عوفی،تاریخ بیهقی،و زبدة التواریخ ابو القاسم کاشی نقل کرده است که البته جزئی است از کل.زیرا در کتابهای پارسی،هرجا سخن از پند و اندرز و اخلاق و راهنمایی و هدایت آدمیان بمیان آمده،مؤلف مطالبی را نیز به نقل از این حکیم افسانهای ایرانی آورده است،ولی شاید شگفترین،و در ضمن بیپایهترین عبارات منسوب به وی حکایت سراپاساختهای است که در تاریخ بیهقی آمده است:«چنان خواندم که چون بوزرجمهر حکیم از دین گبرکان دست بداشت که دین با خلل بوده است و دین عیسی پیغمبر صلوات الله علیه گرفت،برادران[مراد اخوان دینی است] را وصیت کرد که«در کتب خواندهام که آخر الزمان پیغامبری خواهد آمد نام او محمد مصطفی صلی الله علیه و سلّم، اگر روزگار یابم نخست کسی باشم که بدو گروم،و اگر نیابم،امیدوارم که حشر ما را با امت او کنند.شما فرزندان خود را همچنین وصیت کنید تا بهشت بیابید…»بدین سبب کسری نوشیروان فرمان داد بوزرجمهر را در غل و زنجیر کردند.وی دو سال در زندان بماند و چون به دین نیاگان خود بازنگشت،نوشیروان«آخر بفرمود تا او را کشتند و مثله کردند.و وی به بهشت رفت و کسری به دوزخ»!تاریخ بیهقی،تصحیح علی اکبر فیاض،مشهد 1350،ص 427 -428.
[1] . the pahlavi texts,ed.by dastur ja?maspji minochehrji,ja?masp-asana,bombay 1897 جلد اول و دوم این کتاب با دو مقدمه از بهرام گور انکلساریا و ماهیار نوابی به نام متنهای پهلوی جزء انتشارات بنیاد فرهنگ ایران،تهران،در سال کوروش کبیر،تجدید چاپ شده است.دربارهء ترجمههای این متن ر ک.ماهیار نوابی،«یادگار بزرگمهر»،نشریهء دانشکدهء ادبیات تبریز،ص 334.
[1] ماهیار نوابی،«یادگار بزرگمهر»،نشریهء دانشکدهء ادبیات تبریز،سال یازدهم،ص 303-334+17 صفحه متن پهلوی.
[1] اندرزنامهء بزرگمهر حکیم،ترجمهء فرهاد آبادانی،اصفهان 1350.
[1] فردوسی،شاهنامه،«پند دادن بوزرجمهر نوشین روان را»،چاپ بروخیم،ج 8،ص 2448-2461،بیتهای 2431-2660.
[1] ماهیار نوابی،«یادگار بزگمهر»،ص 320-321.
[1] ایرانشاه بن ابی الخیر،کوش نامه،نسخهء خطی منحصربفرد،محفوظ در کتابخانهء موزهء بریتانیا،بنشانی or.2780 .
[1] the pahlavi texts,p.87 به نقل از ماهیار نوابی،«یادگار بزرگمهر».
[1] اندرزنامهء بزرگمهر حکیم،ص 49 بخش انگلیسی کتاب.
[1] ماهیار نوابی،«یادگار بزرگمهر»،ترجمهء پارسی 264 بند متن پهلوی در صفحات 303-320 چاپ شده است.در مقالهء حاضر،عبارتهای پارسی که در ترجمهء متن پهلوی اندرزنامه آوردهام،منقول از ترجمهء ماهیار نوابی است.
[1] اندرزنامهء بزرگمهر حکیم،ترجمهء پارسی 264 بند متن پهلوی د صفحات 1-18 چاپ شده است.از این ببعد هرجا از ترجمهء فرهاد آبادانی کلمه یا عبارتی نقل گردد،از ذکر شمارهء صفحهء آن خودداری خواهد شد.
[1] دربارهء ضبط این کلمات در کوش نامه،در بهمن 1363 موضوع را از دوست دانشمندم آقای احمد تقضلی پرسیدم و نظر خود را نیز به آگاهی ایشان رسانیدم.ایشان در نامهء دوم خرداد 1364 خود در پاسخ مرقوم داشتند«… کلماتی را که مرقوم فرمودهاید،دقیقا بررسی کردم.همانطور که حدس زدهاید سه کلمهء اول و سه متضاد آن همه کلمات پهلوی هستند یعنی همان سه شعار معروف زردشتی و متضاد آنها.اما این کلمات بیشک در منبع اصلی سرایندهء کوشنامه تصحیف شدهاند.هوخت(پهلوی hu?xt )بمعنی«گفتار نیک»است.اهوخت ظاهرا تصحیف شدهء هومت(پهلوی hu?mat )یعنی«اندیشهء نیک»است و هور تخفیف یافته هورش(مخفف هورشت hu?wars?t پهلوی)«کردار نیک»است.دوشت قاعدهء تصحیف دوشمت( dus?-mat )«اندیشهء بد»و دوسوخ(ظاهرا دوشوخ) مخفف دوشوخت(پهلوی dus?uxt )«گفتار بد»و دوشور مخفف دوشورش(از پهلوی دوشورشت dus?wars?t ).معانیی که برای این کلمات در ابیات بعدی ذکر شده در حقیقت نوعی تفسیر و توجیه است و نه معنی دقیق کلمات.جز اینکه آنها را به همینگونه چاپ کنیم و توضیحاتی مانند توضیحات فوق بنویسیم چارهای نیست…»با سپاس فراوان از ایشان.
[1] در زیرنویس شمارهء 10 گفتیم که در این مقاله،ترجمهء پارسی«یادگار بزرگمهر»همهجا منقول از ماهیار نوابی است و اینک میافزاییم که کلمه یا کلمات داخل پرانتز را نیز مترجم بهعنوان معادل یا توضیح در متن(در داخل پرانتز)یا در زیرنویس آورده است که ما در این گفتار اینگونه معادلها و توضیحات را در داخل پرانتز در متن ترجمه افزودهایم.
[1] در این مقاله،مقایسهء هریک از بندهای«یادگار بزرگمهر»با شاهنامه به نقل از ماهیار نوابی،«یادگار بزرگمهر»ص 320-333 است.
[1] از این ببعد،در نقل ابیاتکوش نامه،کلمه یا کلمههایی که در داخل پرانتز آمده است،ضبط نادرست نسخهء منحصربفرد اساس تصحیح نگارنده است و کلمه یا کلمات پیش از آن تصحیح قیاسی است بتوسط نگارنده.بعلاوه در هر مورد که ضبط یا قراءت کلمه یا کلماتی روشن نبوده است،پس از آن نشانهء پرسش را در داخل پرانتز افزودهام. پیشاپیش از محققانی که مرا در قراءت درست اینگونه کلمات یارای نمایند سپاسگزاری میکند.
[1] در برخی از موارد که ترجمهء فرهاد آبادانی با ترجمهء ماهیار نوابی تفاوت آشکار دارد،ترجمهء آبادانی را درون چنگک آوردهام.
[1] پس از این بیت،سه بیت زیرین آمده است که در آن سؤال و جوابی مطرح نگردیده است:
چو از مرد دین پاسخ آمد درست یکی راه باریکتر باز جست بدو گفت کای مهتر پاک رای همه پاسخ اند خور آمد
[1] در نسخهء خطی کوشنامه لفظ«زوش»در تمام موارد بشکل«روش»نوشته شده است.چون در هیچیک از فرهنگها کلمهء«روش»را نیافتم،این موضوع را همراه چند پرسش دیگر با دوست دانشمندم آقای جلال خالقی مطلق در میان نهادم.ایشان مرا راهنمایی کردند که این لفظ در دیگر متون فارسی با ضبط«زوش»آمده است،و نیز رای پاول هرن و هوبشمان را در این باب برایم نوشتند.با سپاسگزاری از ایشان.
[1] این بیت و دوازده بیت پس از آن(بیتهای 4580 تا 4592 کوشنامه)با بندهای 255 تا 264 متن پهلوی تطبیق نمیکند،ولی همچنانکه پیش از این گفتیم برخی از سؤال و جوابها مذکور در این ابیات با بیتهای 2640- 2660 شاهنامه کموبیش مطابقت دارد.در اینجا نخست ترجمهء ده بند پایان پندنامهء پهلوی را میآوریم و سپس ابیات شاهنامه را.
255-چه گرانتر؟256-منش پیمانشکنان(:مهر دروغان). 257-چه نگرانی فزایتر؟258-بودن با بدان و دژ آگاهان…[از متن عبارتی افتاده است]چیز به مردمان نیک(:فرارون). 259-چه بدتر؟260-بیگانگی و بیابانمنشی(:گمراهی،خشونت). 261-چه چربتر؟262-رادی بهان. 263-چه آنکه برترین چیزست؟264-وجر یزدان(:قضاوت خدا).
***
گرانتر چه دانی بدو گفت شاه چنین داد پاسخ که سنگ گناه بپرسید کز بدترین کارها ز گفتارها هم ز کردارها کدام است با ننگ و با سرزنش که خواند ورا هرکسی بد کنش چنین داد پاسخ که زفتی ز شاه ستیهیدن مردم بیگناه توانگر که تنگی کند در خورش دریغ آیدش پوشش و پرورش زنانی که ایشان ندارند شرم به گفتن ندارند آواز نرم همان نیکمردان که تندی کنند وگر تنگدستان بلندی کنند دروغ آنکه بیرنگ و زشت است و خوار چه بر پایکار و چه بر شهریار به گیتی ز نیکی چه چیزست گفت هم از آشکار و هم اندر نهفت کز آن مرد داننده جوشن کند روان را بدان چیز روشن کند چنین داد پاسخ که کوشا به دین ز گیتی نیابد مگر آفرین دگر آنکه دارد ز یزدان سپاس بود دانشی مرد نیکیشناس بدو گفت کسری ز کرده چه به چه ناکرده از شاه و از مرد که چه بهتر ز فرمودن و داشتن وگر مرد را خوار بگذاشتن چه بهتر کز آن باز داریم چنگ گرفتن چه بهتر ز بهر درنگ به پاسخ نگهداشتن گفت خشم که از پر گناهان بخوابند چشم دگر آنکه بیدار داری روان نکوشی به بد کارها تا توان فرو هشته کین برگرفته امید بتابد روان زو بکردار شید به کار بزه چند یابی مزه بیفگن مزه دور باش از بزه سپاس از خداوند خورشید و ماه که رَستم ز بوزرجمهر و ز شاه چو این کار دلگیرت آمد به بن ز شطرنج باید که رانم سخن
شاهنامه،8/2460-2461/2640-2660

