معرفی چند مورد از منابع‏ اشارات سعدی

محمود امید سالار

معرفی چند مورد از منابع اشارات سعدی

همان‌طوری که پیش از این در مقالهء«ملاحظاتی دربارهء لطائف عبید زاکانی» (ایران‌نامه،سال 6،ص 228-247)یادآوری کرده‌ام،استفادهء از متون متقدمهء عربی هم‌ برای تصحیح و تحشیهء بسیاری از کتب ادبی زبان فارسی لازم است،هم برای نشان‌ دادن شهرت برخی از حکایات و ضرب المثلهای مذکور در کتب فارسی در عصر زندگی‌ مؤلفان آنها.غرض از نوشتن این مختصر معرفی چند مورد از منابع اشارات سعدی است:

حکایت زیر درباب پنجم گلستان سعدی آمده است:

«سالی محمد خوارزمشاه رحمة الله علیه با ختا برای مصلحتی صلح اختیار کردبه‌ جامع کاشغر درآمدم پسری دیدم نحوی بغایت اعتدال و نهایت جمال چنان‌که در امثال او گویند:

معلمت همه شوخی و دلبری آموخت‌ جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت‌ من آدمی به چنین شکل و خوی و قدّ و روش‌ ندیده‌ام،مگر این شیوه از پری آموخت

مقدمهء نحو زمخشریدر دست داشت و همی خواند:ضرب زید عمروا و کان المتعدّی‌ عمروا.گفتم ای پسر خوارزم و ختا صلح کردند و زید و عمرو را همچنان خصومت باقی‌ است؟بخندید و مولدم پرسید.گفتم خاک شیراز.گفت از سخنان سعدی چه داری؟ گفتم:

بلیت بنحویّ یصول مغاضبا علیّ کزید فی مقابلة العمرو علی جرّ ذیل لیس یرفع رأسه‌ و هل یستقیم الرّفع من عامل الجرّ

لختی به اندیشه فرو رفت و گفت غالب اشعار او در این زمین به زبان پارسی است اگر بگویی به فهم نزدیکتر باشد.کلّم النّاس علی قدر عقولهم.گفتم طبع تو را تا هوس نحو کرد صورت صبر از دل ما محو کرد ای دل عشاق به دام تو صید ما به تو مشغول و تو با عمرو و زید»

اشارت سعدی به دعوای عمرو و زید،از جمله در متون متقدم بر زمان او آمده است:

جملهء ضرب عمرو زیدا که بصورت ضرب زید عمروا هم مضبوط است در کتب قدیمهء دستور زبان عربی فراوان آمده است و شعرای بسیاری این مضمون را در اشعارشان بکار برده‌اند.قدیمیترین منبعی که به خاطر نگارنده می‌رسد عقد الفرید ابن عبد ربّه اندلسی‌ است که مؤلف آن در سنی 328 هجری در گذشت.وی از قول کتابفروشی ابیات زیر را نقل می‌کند که مسلما همین مطلب مورد بحث در آنها بکار رفته است(جلد دوم ص‌ 305)

و قال بعض الوراقین:

رأیت یا حمّاد فی الصّید ارانبا تؤخذ بالایدی‌ انّ ذوی النّحو لهم انفس‌ معرفة بالمکر و الکید یضرب عبد الّله زیدا و ما یرید عبد الّله من زید؟

صاحب بهجة المجالس و انس المجالس و شحذ الذاهن و الهاجس یعنی الامام ابی عمر یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البرّ النمری القرطبی(368-463 هـ)نیز در مجلد اول‌ کتاب نفیسش صفحهء 67 این شعر را با مختصر تغییری از قول ابو طالب عبد السلام بن‌ الحسین المأمونی،شاعر معروفی که به مأمون عباسی منسوب بود یعنی نسب خود را به او می‌رساند(383 هـ)بصورت زیر آورده است:

سأترک النّحو لآصحابه‌ و أصرف الهمّة فی الصّید إنّ ذوی النّحو لهم همة موسومة بالمکر و الکید یضرب عبد الّله زیدا و ما یرید عبد الّله من زید

مضامین شبیه به آنچه در گلستان بکار رفته است در ادب عرب فراوان است،مثلا بیت معروف«

عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود

»و داستانش را:«طایفهء دزدان عرب بر سر کوهی نشسته بودند…الخ»(گلستان،باب اول: در سیرت پادشاهان)،جاحظ(150-255 هـ)در کتاب الحیوان(جلد هفتم،ص 187، طبع عبد السلام هارون 1945)به نحو زیر آورده است:

و قد اصاب اعرابی جرو ذئب فربّاه و رجا حراسته و ان یألفه فیکون خیرا[له‌]من‌ الکلب فلمّا قوی وثب علی شاة له فأکلها فقال العرابی:

اکلت شویهتی و ربیت فینا فما أدراک أنّ أباک ذیب

ابو محمد عبد الله بن مسلم بن قتیبة الدّینوری(فوت سنهء 276)نیز در جلد دوم عیون‌ الاخبار(چاپ مصر 1928)همین حکایت جاحظ را با مختصر تغییری آورده(ص:5)و اضافه می‌کند که:

و یروی…اذا کان الطّباع طباع سوء فلیس بنافع ادب الادیب

و یا اگر خوانندگان محترم بخاطر داشته باشند چندین سال پیش از این مرحوم مینوی‌ با عدّه‌ای دیگر از فضلا بحث قلمی می‌کردند که آیا شعر معروف سعدی بصورت«بنی‌ آدم اعضاء یکدیگرند»باید باشد یا«بنی آدم اعضاء یک پیکرند»؟مرحوم مینوی به‌ استناد ضبط نسخهء قدیمی اصرار در صورت اولی معنی«اعضاء یکدیگرند»داشتند و برخی دیگر از فضلا به استناد حدیث نبوی«المسلمون کرجل واحد،اذا اشتکی عضو من‌ اعضائه تداعی له سائر جسده»که در الجامع الکبیر سیوطی(جلد اول صفحهء 441)به نقل‌ از المسند امام احمد هم آمده است بصورت دوم«یعنی اعضاد یک پیکرند»تمایل‌ داشتند.در این‌که موجود بودن حدیث و اشارت شیخ به این حدیث در این بیت نظر مخالفین مرحوم علامهء مینوی را تأیید می‌کند گمان نمی‌کنم بتوان شکی داشت.بنده‌ این‌جا حدیث دیگری شبیه به همان حدیث اولی که در الجلیس الصالح الکافی و الانیس‌ الناصح الشافی تألیف ابو الفرج معافی بن زکریا النهروانی الجریری(و 303-فوت‌ 390 هـ)در جلد دوّم کتاب صفحهء 53 آمده است،مزید فایده را نقل می‌کنم:

«و جاء عبن النبی(ص)انه ذکر المؤمنین فی تناصرهم و تواصلهم أنهم کالجسد الواحد اذا اشتکی عضو من اعضائه تداعی له سائر جسده بالسّهر و الحمّی.»

امید است حالا که استاد یوسفی تصحیح و تحشیهء گلستان را بدست گرفته‌اند بالاخره‌ چاپ پاکیزه‌ای همراه با حواشی مفصل از این اثر زیبای ادبی بدست همگان برسد. ان شاء الله.

یادداشتها:

(1)صلح خوارزمشاه با ختا در حدود سنهء 606 هجری بوده است و احتمالا سعدی چند سالی پس از آن به کاشغر رفته است.و چون سلطنت قراختائیان بین سنوات 607 الی 612 منقرض شد سعدی حتما پیش از سنهء 612 اما بعد از سنهء 606 به کاشغر رفته است(نک:نامه‌های قزوینی به تقی زاده ص 135-137).مگر این‌که این صلح ما بین‌ خوارزمشاه و ختا بقول امروزیها از نوع آتش‌بسهای موقتی پیش از صلح سنهء 606 باشد که آن هم بنظر بعید می‌رسد که مدتی چنان طولانی داشته باشد که امکان مسافرت به کاشغر را به شیخ بدهد.تحقیق در این امر از بضاعت علمی‌ نگارنده خارج است شاید یکی از فضلای اصحاب تاریخ بتواند این مساله را درست حل کند.

(2)الزمشخری،جار الله ابو القاسم محمود بن عمر بن محمد بن احمد از ائمهء دین و تفسیر و لغت و ادب بود که در سنهء 467 هجری در زمخشر از توابع خوارزم بدنیا آمد.به مکه مسافرت کرد و مدتی مجاور بود ازاین‌رو به جار الله ملقب‌ شد.سپس به جرجانیه در خوارزم بازگشت و در همان‌جا در سنهء 538 هجری درگذشت.معروفترین کتبش در تفسیر کتاب الکشاف است.کتاب معروفش در دستور زبان عربی الانموذج است که گویا جوان نحوی به هنگامی که شیخ‌ سعدی او را دیده است همین کتاب را می‌خوانده.زمخشری معتزلی مذهب بود و با صوفیه میانه‌ای نداشت(الاعلام‌ زرکلی ج 7،ص 178).

(3(یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البرّ النمری القرطبی المالکی کنیه‌اش ابو عمر و از بزرگان علمای حدیث و از ادبا و مورخین بود تا آن‌جا که به حافظ المغرب ملقب گشته بود.ابو عمر در سنهء 368 هجری در قرطبه بدنیا آمد و در شرق و غرب اندلس سیاحتها کرد و در سنهء 463 در شاطبه درگذشت.از کتب معروفش غیر از بهجة المجالس،الدرر فی اختصار المغازی و السیر،و العقل و العقلاء و الاستیعاب را می‌توان نام برد.(الاعلام ج 8 ص 240).

(4)ابو طالب عبد السلام بن الحسی مأمونی که نسب خود را به مأمون عباسی می‌رساند در بغداد احتمالا در اوایل‌ قرن چهارم هجری متولد شد.سپس به ری مسافرت کرد و مدتی با صاحب بن عبّاد معاشر بود.چون صاحب او را بسیار بزرگ می‌داشت ندیمان صاحب به وی حسد بردند و از او بدگوییها کردند بدین سبب ابو طالب رخصت مسافرت‌ گرفت و از ری ابتدا به نیشابور و سپس به بخارا رفت.ثعالبی می‌گوید که او را در سنهء 382 در بخارا ملاقات کرده‌ بوده است.به گفتهء ثعالبی المأمونی بعلت استسقاء در بخارا پیش از چهل سالگی درگذشت که اگر روایت ثعالبی‌ درست باشد تولد او را می‌توان در حدود 344 یا پس از آن قرار داد زیرا فوتش را 383 هجری نوشته‌اند(الاعلام ج 4، ص 1).

(5)ابو الفرج المعافی بن زکریا بن یحیی الجریری النهروانی ابن طرار از فقهاء و ادبا بود و مسند قضا داشت و شعر نیک می‌سرود.در نهروان عراق بدنیا آمد و در همان‌جا هم درگذشت(303-390)در تفسیر و ادب صاحب تألیفات‌ است(الاعلام ج 7،ص 260).