آغاز عکاسی در ایران و نخستین عکاس‏‌ها

(با همکاری یحیی ذکاء)

آغاز هنر عکاسی در ایران،گذشته از ارزش هنری و یا احساسی عکسها،به دلیل‌ آنکه مجموعه‌ای وسیع از اسناد و مدارک دربارهء ایران عهد ناصری و دوره‌های پس از آن‌ به دست می‌دهد،حائزاهمیت است.عکسها از نظر تحقیق دربارهء معماری و مردم‌شناسی و جز آنها ارزشمندند،بویژه که یکی از غنی‌ترین مجموعه‌های عکس در ایران در«آلبومخانهء»کاخ سلطنتی گلستان در تهران به صورت فهرست شده موجود است.1

اولین شکل عکسبرداری در سال 1254 ق/1839 م به صورت داگروتیپی‌ (dagruerreotypie) در پاریس به نمایش گذاشته شد،و نخستین گزارش از کار عکاسی رد ایران را میرزا محمد حسن خان اعتماد السلطنه(صنیع الدوله)،مترجم و رئیس دار الترجمهء ناصر الدین شاه در مرآت البلدانهءج 3،ص 20-22)می‌دهد و از آقا رضا2پیشخدمت یاد می‌کند که در سال 1280 ق/1863-64 از سوی ناصر الدین شاه‌ لقب«عکاسباشی»گرفته است.اعتماد السلطنه از اینکه با وجود فراگیر شدن فن‌ عکاسی در ایران هنوز مردم از رموز علمی و تاریخ آن بی‌خبرند،اظهار تأسف می‌کند و (*)این مقاله فشرده‌ای است از مقالهء زیر:

Chahryar Adle(avec la collaboration de Yahya Zola),”Notes et documents sur la photographie iranienne et son histoire,” Studio Iranica,Tome XII,Fascicule 2,1983.

که به علت محدودیت صفحات فشردهء ترجمهء آن را چاپ کرده‌ایم.مترجم:پروین شیبانی تاریخچهء مختصری از این اختراع همراه با اطلاعات گرانبها و جالبی پیرامون هنر عکاسی‌ در ایران می‌آورد.از جمله دربارهء داگروتیپی‌3می‌نویسد،«در اواخر عهد شاهنشاه‌ مبرور محمد شاه غازی‌[1250-64 ق/1834-48]مسیور یشار خان که اکنون‌[1296 ق/ 1879]زبان انگلیسی و غیره مدرسهء دار الفنون را معلم است با زحمات زیاد بر روی‌ صفحهء نقره عکس می‌انداخت.»(مرآت البلدان،ج 3،ص 21)

دهسال پس از آن به سال 1306/1888-89 اعتماد السلطنه در المآثر الآثار(ص 94) زیر عنوان«ترویج علم و عمل عکس»با تفصیل می‌نویسد:«این فن،که از شعب علوم طبیعی است،در این عهد جاوید مهد[سلطنت ناصر الدین شاه‌]رواج گرفت‌ و انتشار یافت.اگرچه نمونهء آن در اواخز سلطنت شاهنشاه مرحوم محمد شاه غازی به‌ دست مسیور یشار خان سرتیپ،معلم زبان فرانسه و انگلیس و غیره ارائه شده اما اصل‌ شیاع و رواج و تکمیا و انتشار عکس را که مسیور یشار خان آورده بر روی صفحهء نقره می‌ انداختند اسمش را دکراتیپ می‌گفتند و اینک شماره اساتید عکاسین و مواقع‌ عکاسخانه‌ها در دار الخلافهء طهران و سایر بلاد معظمهء ایران صعوبت و اشکالی به کمال‌ دارد…»

از مطالعات یحیی ذکاء چنین برمی‌آید که این محقق به عنوان یک درباری دوران‌ ناصری،خواسته یا ناخواسته،اندکی اهمیت دوران محمد شاه را نادیده گرفته است.بر اساس نوشته‌های ژول یشار می‌توان گفت که«دروبین»داگروتیپی می‌باید قبل از آمدن وی به ایران(1260 ق/1844)،به ایران آمده باشد.4رویهمرفته چنین به نظر می‌ رسد که ژول یشار اولین کسی است که از سال 1260 ق/1844 داگروتیپی را در دربار محمد شاه به کار برده است.اما هم‌زمان و یا شاید هم پیش از او شاهزاده ملک قاسم‌ میرزا،فرزند فتحعلی شاه،در آذربایجان عکس می‌انداخته است.اینجا ما به معرفی این‌ دو پیشگام هنر عکاسی در ایران و آثار ایشان-که نزدیک به تمامی آن از میان رفته یا گم شده است-می‌پردازیم.

ژول ریشار،معروف به«مسیور یشار خان»،در سال 1816 احتمالا در فرانسه به دنیا آمد.در اصل از روستای اوتری Autrey نزدیک گری Grey در ایالت فرانش کونته‌6 بود.خانوادهء ایرانی بازمانده از ریشار می‌گویند که برادرش،کاردینال ریشار،اسقف اعظم‌ پاریس بوده است،ولی ظاهرا هیچگونه نسبتی میان ژول ریشار و فرانسوا ماری‌ بنژمن ریشار دولاورنی de la Vergne/Lavergne (1819-1908)که در 1886 به مقام اسقف اعظم پاریس گماشته شد وجود ندارد.ژول ریشار سه سال در انگلستان اقامت داشته و علاوه بر فراگرفتن زبان انگلیسی با مقدمات پزشکی نیز آشنا شده است.وی در تاریخ دوم رجب 1260/ژوئیهء 1844 پاریس را به قصد ایران ترک‌ می‌کند و از طریق بنادر مارسی،استانبول،و ترابوزان،از راه تبریز،در 16 شوال 1260/29 اکتبر 1844 وارد تهران می‌شود9و در خانهء مادام عباس سکونت می‌کند.مادام عباس که از اهالی اورلئان فرانسه بوده و در پاریس کارگری می‌کرده،زنی اهل حال بوده که در ایران به‌ خانم محترمی مبدل شده و در حرم سلطنتی نفوذ بسیار داشت.ادام عباس در 24 ذی القعده 1260/5 دسامبر 1844 ژول ریشار را با خود به دربار می‌برد تا تصویر ناصر الدین میرزای ولیعهد را بر صفحهء نقره ثبت کند.

ه گفتهء ژول ریشار،در آن تاریخ محمد شاه دو دستگاه ثبت عکس بر صفحهء فلزی‌ داشته است که یکی از آنها را ملکه ویکتوریا و دیگری را تزار نیکلای اول به وی هدیه‌ کرده بودند.با وجود آن‌که هر دو دستگاه با دستورنامه ئ‌ای همراه بود،گویا هیچ ایرانی و یا خارجی نتوانسته بود این دستگاهها را به کار برد.به این دلیل،پس از آن‌که مادام‌ عباس به درباریان اطلاع می‌دهد که ژول ریشار از چگونگی استفاده از این دستگاهها آگاهی دارد او را دعوت می‌کنند تا از ناصر الدین میرزای ولیعهد و عزت الدوله خواهرش‌ عکس بگیرد.

در اوایل 1261/1845 وزیر مختار و کاردار سفارت انگلیس در تهران تعدادی از داگروتیپ‌های ژول ریشار را به نظر محمد شاه می‌رساند10و او را در این کار می‌ستاید. محمد شاه ژول ریشار را به حضور می‌پذیرد و از او می‌خواهد که با«اسباب عکس» باصطلاح آن زمان،از او عکس بگیرد.

در همان سال میرزا ابو الحسن ایلچی،وزیر امور خارجه،به ژول ریشار اطلاع‌ می‌دهد که سفیر بخارا در دربار ایران از او خواهش می‌کند به منزل وی رفته و از او عکس بگیرد.ژول ریشار به همراه میرزا ابو الحسن خان به منزل سفیر می‌روند و سفیر از ژول ریشار دعوت می‌کند تا برای گرفتن عکس از خانه به بخارا بروند.اما ژول ریشار با اشاره به اعدام و یا قتل یک افسر انگلیسی در بخارا دعوت او را رد می‌کند.ژول ریشار چندین بار تصویر محمد شاه و حاج میرزا آقاسی صدر اعظم را می‌گیرد که به دنبال آن‌ نامش در فهرست کارمندان دولت ایران ثبت می‌شود.در همان سال سفری نیز به اروپا برای خرید اشیاء مورد نیاز خود و سفارشهای شاه می‌کند و سال بعد(1262/1846)به‌ ایران بارمی‌گردد.نمی‌دانیم که خریدهای این سفر و سفر بعدی وی در سال بعد،تا چه حد با عکاسی ارتباط داشته است.با وجود اختراعها و پیشرفتهای تازه در زمینهء عکاسی،در ایران همچنان از داگروتیپی به موازات دیگر روشها تا سال‌ 1270/1853-54 برای گرفتن عکس استفاده می‌شده است و ژول ریشار نیز در بازگشت به ایران به گرفتن عکس به همان شیوه ادامه می‌دهد.در سال 1263/1847 محمد شاه از ژول ریشار می‌خواهد تا تصویر او و شاهزادگان و خدمه را بگیرد.از آن به‌ بعد ژول ریشار هر روز برای انجام وظایف مختلف به دربار می‌رفته است،زیرا در خاطرات خود به توطئه‌ای که علیه حاج میرزا آقاسی طرح ریزی شده و ملک قاسم میرزا در آن شرکت داشته،اشاره می‌کند.

با درگذشت محمد شاه،جانشین او،ناصر الدین شاه،وابستگی ژول ریشار را به‌ هیئت کارمندان دولت ایران دوباره تصویب می‌کند،12زیرا که عشق وی به عکاسی‌ بی‌اندازه بود و سال بعد ژول ریشار را مأمور می‌کند تا به شیراز برود و از نقوش‌ تخت جمشید عکسبرداری کند.اما ژول ریشار به دلیل نرسیدن پول،سفر خود را در اصفهان متوقف می‌کند و شاید به علت حرص بی‌حدش به پول مأموریت را معلق نی‌ گذارد.چند سال بعد از این واقعه،در 1274/1858 لوییجی پشه (Luigi Pesce) افسر ایتالیایی،به خرج خود از تخت جمشید و پاسارگارد عکس می‌گیرد و به شاه تقدیم‌ می‌کند.کنت دو گوبینو ژول ریشار را مرد خسیسی معرفی می‌کند که به انواع معاملات‌ و از جمله عتیقه‌فروشی‌13دست زده،رباخواری می‌کرده توانسته بوده خود را وجودی‌ نشان بدهد که صرف‌نظر کردن از او مشکل بوده و به این ترتیب موقعیتی کمابیش‌ درخشان برای خود در ایران به وجود آورده بوده است.اما فوریه از او به نیکی یاد می‌ کند.نام او را در شمار اولین استادان مدرسهء دارالفنون قرار دارد و همچنین عضو وزارت انطباعات و دار الترجمهء دولتی بوده و در اواخر سال 1288/1872 ناصر الدین شاه‌ به او لقب«خان»اعطا می‌کند.ژول ریشا به دنبال یک حادثهء ماجراجویانه بر سر یک‌ زن در سال 1273/1857 در حضرت عبد العظیم بست می‌نشیند و به دین اسلام می‌ گرود و نام رضا را برای خود انتخاب و درخواست تابعیت می‌کند که درخواست او پذیرفته می‌شود.پس از آن با خواهر یکی از شاگردانش ازدواج می‌کند و از او صاحب‌ فرزندی به نام یوسف(سپس ملقّب به مؤدّب الملک)می‌شود که او نیز راه پدر را در پیش‌ می‌گیرد.14فرزند دیگری از ژول ریشار به نام الکساندر در فرانسه کارخانه‌دار بود،که در ایران ناشناخته است.ژول ریشار در سال 1308/1891 در تهران فوت می‌کند و در گورستان آب انبار قاسم خان در راه تهران-شهر ری به خاک سپرده می‌شود.

تاکنون هیچ‌یک از داگروتیپ‌هایی که توسط ژول ریشار گرفته شده،یافت نشده‌ است.اما یحیی ذکاء در یادداشتهای خود(1336 ش/1957)دربارهء معماری ارگ‌ سلطنتی تهران به سه تابلو نقاشی که از روی داگروتیپ‌های او کشیده شده و در کاخ‌ گلستان وجود بوده،اشاره می‌کند.در زمستان سال 1361 ش با همکاری وزارت دارایی‌ و کارکنان کاخ گلستان برای یافتن این تابلوها کوشیدم،ولی معلوم شد که سالها پیش‌ هنگام بازسازی کاخ گلستان و شمس العماره آنها راه به جای دیگری برده‌اند.اما یکی از کاخهای سلطنتی ایران موجود است.در زیر برخی از تابلوهای تصویر ناصر الدین شاه و محمد شاه که توسط کمال المکل غفاری نقاشی شده تصریح شده که تابلو از روی‌ داگروتیپ‌های مسیور یشار خان نقاشی شده است.به گفتهء یحیی ذکاء از جمله در پای‌ تابلویی از محمد شاه چنین نوشته شده است:«شکل شاه مرحوم است که آن را هم مسیو ریشار با داگرتیپ انداخته است در سنهء 1240 و شاه مرحوم در سن سی و هشت سالگی‌ بوده است.عمل خانه‌زاد محمد غفاری 1298.»

شاهزاده ملک قاسم میرزا فرزند فتحعلی شاه.چنین به نظر می‌رسد که شاهزاده ملک‌ قاسم میرزا نخستین ایرانی‌ای باشد که با داگروتیپی در حدود سال 1263/1847 و با فتوگرافی قبل از سال 1266/1850،همزمان با ژول ریشار،آشنا بوده و با آنها کار می‌کرده ات.و چه بسا پیش از ژول ریشار در ایران به این فن اشتغال داشته است. تاریخچهء زندگی این مرد برجسته ناشناخته مانده است(بامداد در تاریخ رجال ایران،ج 4، ص 138،شرح کوتاهی دربارهء زندگی او داده است).

ملک قاسم میرزا در 1222/1807 از بیگلم خانم،دختر امامقلی خان افشار ارومی‌ متولد شد.او بیست و چهارمین پسر فتحعلی شاه بود و با گلین خانم دختر سید میرزا بزرگ قائم مقام هزاوه،خواهر میرزا ابو القاسم قائم مقام،ازدواج کرد.

در نوجوانی نزد برادرش شاهزاده عباس میرزای ولیعهد به آذربایجان رفت.عباس‌ میرزا ادارهء بخشهایی از ایالت را به عهدهء وی گذاشت و مأموریتهای دیگری نیز به او سپرد.در سال 1245 ق حاکم ارومیه بود و ظاهرا به دلیل بدرفتاریش با مردم توسط عباس میرزا معزول می‌شود.در 1248 ق از آذربایجان به تهران می‌آید که فتحعلی شاه او را به خراسان نزد عباس میرزا می‌فرستد.بازگشت او از خراسان احتمالا پس از مرگ‌ عباس میرزای ولیعهد در تاریخ جمادی الثانی 1249 ق بوده،زیرا یکسال بعد ملک قاسم‌ میرزا در نقدهء کردستان بود که جانشین پرکنیز (Perkins) ،مبلّغ مذهبی امریکایی،با او ملاقات می‌کند و تحت‌تأثیر کوششهای میسیونرهای امریکایی در زمینهء آموزش‌و پرورش قرار می‌گیرد.ملک قاسم میرزا در 1252/1837 در نامه‌ای به پرکینز اطلاع می‌ دهد که مدرسه‌ای در شیشوان به مدیریت یک کشیش ارمنی از اهالی هند تأسیس کرده‌ است و از میسیونر امریکایی می‌خواهد برای او کتاب درسی بفرستد و در 1253/1837 خود به دیدار پرکینز می‌رود.در آن تاریخ دوازده شاگرد در مدرسه نام‌نویسی کرده‌ بودند،و خود او نیز به تحصیل زبان انگلیسی مشغول بوده است.و،به روایت پرکینز، نسبت به دو سال قبل که میسیونرها را در ارومیه ملاقات کرده بود،پیشرفت چشمگیری‌ داشته است.وی از مستر مریک (Merrick) عضو میسیون درخواست می‌کند برای‌ تدریس به شیشوان بیاید و او این دعوت را می‌پذیرد.ملک قاسم میرزا به این مدرسه عشق‌ می‌ورزید و برای جلب توجه خانواده‌ها و تشویق آنها به فرستادن بچه‌ها به مدرسه مقرر کرده بود خانوادهء بچه‌هایی که به مدرسه می‌آیند از پرداخت مالیات معاف شوند و در مورد فواید آموزش تأکید بسیار می‌کرد.پیشرفتهای حاصل در این مدرسه بیش از حد تصور میسیونر امریکایی بود.وی در عین حال فرمانی از شاه دایر بر حمایت از میسیونرهای‌ امریکایی می‌گیرد که موچب سپاسگزاری آنان می‌شود.محمد شاه در عین حال وی را به ریاست مدارس خصوصی آذربایجان منصوب می‌کند.اوژن فلاندن ملک قاسم میرزا را مردی اهل تساهل و بلنداندیشه معرفی می‌کند که در امور مذهبی به آزادی فکر و مذهب معتقد بوده است.

در سال 1261/1845 ملک قاسم میرزا همراه جمعی از شخصیتهای مملکتی از جمله میرزا علی حکیم‌باشی و محمد ظاهر خان وکیل قزوینی،در توطئه‌ای علیه حاج‌ میرزا آغاسی صدر اعظم قدرتمند شرکت می‌کند.در آن زمان محمد شاه بیمار بود و حاجی برای بعد از مرگ شاه به سود منوچهر خان ایشک آغاسی معتمد الدوله فعالیت می‌ کرد.حاج میرزا آغاسی توطئه را کشف می‌کند و به فرمان محمد شاه ملک قاسم میرزا به‌ تبریز بازگردانده و تا مرگ شاه در 1264/1848 بدون هیچگونه شغل یا منصبی در آنجا می‌ماند.شاهزاده ملک قاسم میرزا در سه سال دورهء برکناری بسیار آزرده‌خاطر و دلسرد بود.گزاویه هومر دهل (Xavier de Helle) که در تاریخ 1263/1847 با او در تبریز ملاقات می‌کند،می‌نویسد:«هر آنچه دربارهء ایران می‌گوید نشان می‌دهد که هیچگونه توهمی دربارهء اوضاع رقت‌بار این کشور ندارد.اما علی‌رغم انتقادهای شدیدی که از اوضاع و احوال افراد می‌کند،بعید می‌دانم چنانچه موقعیتی پیش آید بتواند از آن استفاده‌ نموده و مفید واقع شود.او طفلی است که نسبت به لذتهای زودگذر حریص است و تنها فکرش چیدن گلهای بدون دردسر زندگی است.»(دهل،جلد سوم،ص 8).با مرگ‌ محمد شاه و سقوط حاج میرزا آغاسی و به تخت نشستن ناصر الدین شاه با کمک میرزا تقی خان امیر کبیر زنگهای موفقیتهای کوتاه‌مدت برای شاهزاده به صدار درمی‌آید. ناصر الدین شاه پیش از ترک تبریز به قصد تهران در 1264/1848 ملک قاسم میرزا را به‌ حکومت آذربایجان منصوب می‌کند و وی یکسالی در این مقام باقی می‌ماند.

ملک قاسم میرزا پس از برکناری به تهران بازمی‌گردد و براساس تحقیقات یحیی‌ ذکاء در تابستان 1265/1849 همراه با ناصر الدین شاه به ییلاق جاجرود می‌رود و در آنجا از چادرهای سلطنتی،حرمسرا و خدمهء شاه عکس می‌گیرد و یک آلبوم عکس به‌ شاه هدیه می‌کند و این قدیمترین آلبوم عکسی است که در ایران از آن نام برده شده‌ است.

پس از آن‌که به تبریز بازمی‌گردد و ادیب الممالک در سال 1273/1857 چندین بار با او ملاقات می‌کند و در کتاب خود چندین جا از هنر شاهزاده یاد کرده است.تاریخ‌ دقیق فوت ملک قاسم میرزا معلوم نیست اما حد اکثر بایستی در حدود سالهای‌ 1279-80/1862 باشد.16

فلاندن در 1255/1840 دربارهء ملک قاسم میرزا می‌نویسد«او به دلیل افکار والا، میزان معلومات،کنجکاوی و توجهی که به علوم در اروپا نشان می‌دهد بدون شک یکی‌ از برجسته‌ترین نادره‌های مشرق زمین است.علاوه بر فارسی به شش زبان فرانسه، انگلیسی،روسی،ترکی،عربی،و هندوستانی تکلم می‌کند.»(فلاندن،ج 1،ص‌ 151-52).کنت دوسرسی،رئیس هیئت ایرانی رایزنی لوئی فیلیپ نزد محمد شاه‌ (1255-56/1839-40)نیز چنین برداشتی از او دارد(سرسی،ص 130-31).

و باز گزاویه هومر دهل دربارهء دیداری که با ملک قاسم میرزا داشته دربارهء او این‌ گونه می‌نویسد:«درحالی‌که گمان می‌بردم با مردی متفرعن و عبوس برخورد خواهم‌ داشت با حیرت بسیار خودم را با شیری روبرو دیدم که بحق می‌توانست در بولوار ایتالیایی‌ها در پاریس قرم بزند.او فرانسه را به روانی تکلم می‌کند.طنز لطبفی دارد. محمد را مسخره می‌کند و هم گام با اروپایی‌ها زندگی می‌کند که نشان دهندهء علوم‌ تعصب اوست.بسیار سر به هواست و با سهولت کامل به زبانهای بسیاری تکلم میکند.».

ملک قاسم میرزا نه تنها اولین داگروتیپیست و فتوگراف(عکاس)ایرانی که پیشگام‌ علوم نقشه‌برداری و تأسیس مدارس نوین در ایران بوده،و نیز نخستین کسی است که‌ پیش از سال 1253/1837 به تهیهء قند از چغندر علاقه‌مند می‌شود.17پس از آن‌که‌ تلاشهایش در این زمینه با شکست روبرو می‌شود در 1253/1837 از جاستین پرکنیز می‌خواهد تا کتابهایی در این زمینه در اختیار او قرار دهد و توجه میسیونر امریکایی را به‌ این نکته جلب می‌کند که مطقه برای کشت چغندر و تهیهء قند آمادگی دارد.در زمینهء پزشکی هم شاهزاده اطلاعات جامعی داشته است.از او برای عیادات بیماران دعوت می‌ شده است.در خانوادهء او گفته می‌شد که ملک قاسم میرزا که نمی‌توانسته صاحب‌ فرزند شود،خود را درمان کرده و صاحب یک دختر می‌شود(ادیب الممالک،ص‌ 182-83).

کنت دوسرسی دربارهء او می‌گوید،«ملک قاسم میرزا برای هرآنچه که از اروپا می‌آید ارزش بسیار قائل است.و از اینکه نمی‌تواند خود از مواهب پیشرفت و تمدن‌ بهره‌مند شود تأسف بسیار دارد.»(سرسی،همانجا)فلاندن می‌نویسد:«اگر او در اروپا و بویژه در فرانسه،سرزمین آزادی،هم تحصیل کرده بود نمی‌توانست بیش از این از لحاظ اندیشه پیشرفته و در عقایدش گشاده‌نظر باشد.»گزوایه دهل نیز که در 1263/1847 در تبریز با او ملاقات می‌کند،می‌نویسد:«او هیچگاه از کشورش خارج نشده است. بنابراین تصور می‌کنم که معلوماتش در علوم پزشکی با مطالعهء کتاب و به خصوص‌ نشست‌وبرخاست و شاگردی نزد پزشک خود فرنگی (Frengui) پیر ریش سفید…کسب‌ کرده است.»وی همچنین ارتباطهای نزدیکی با دکتر لئون لابا (Labat) ،پزشک محمد شاه،داشته است.

یکی دیگر از ویژگیهای ملک قاسم میرزا عشق او به هنر نقاشی است.هنرمندی‌ صاحب صلاحیت چون فلاندن به‌طور کلی در مورد ایرانیان می‌نویسد:«ایرانی‌ها اصولا علاقهء بسیاری به هنر و بویژه به نقاشی دارند.تابلوهای نقاشی که کاخها و حتی منازل‌ مردم ساده را مزین می‌کند نشانگر این علاقه است.»و می‌افزاید:«ملک قاسم میرزا یکی از علاقه‌مندترین مردمان این کشور به هنر نقاشی است.علاقهء ایرانی‌ها به این هنر مرا بسیار شگفت‌زده کرده است زیرا پیش از آن مشاهده کرده بودم که همسایگان آنها، ترکها،تا چه حد هنر نقاشی را تحقیر می‌کنند.»(همان،ج 1،ص 156).علاقهء شاهزاده به تصویر،نقاشی یا نقشه‌برداری،به اضافهء شخصیت لستثنایی او،وی را آمادهء تجربه کرد داگروتیپی کرده بود.ملک قاسم میرزا می‌بایست از داگروتیپی در همان‌ آغاز ابداع آن در 1839 باخبر شده باشد،زیرا برخی از مجلات فرانسوی را پیوسته مطالعه‌ می‌کرد.و بعید نیست که در همان اوایل به فکر داشتن آن افتاده باشد.نوهء او،علیقلی‌ میرزا ملک قاسمی،فرزند امامقلی میرزا پسر ملک قاسم میرزا،در 1361 ش/1983 به‌ من اطمینان داد که برادر ارشدش نصر الله میرزا در حدود بیست«صفحهء نقره‌ای»بکر و همچنین چهار یا پنج«صفحهء نقره‌ای»استفاده شده از جمله عکسی از پدربزرگش را به‌ ارث برده است.یک دستگاه داگروتیپی هم موجود بوده که بچه‌ها با آن بازی کرده و آن‌ را از کار انداخته بودند.براساس تحقیقات یحیی ذکاء این دستگاه در فهرست میراث‌ ملک قاسم میرزا ذکر شده است.این اشیاء همراه با یادگارهای دیگری از ملک قاسم‌ میرزا در حسینیهء ملک قاسمی واقع در شیشوان،ملک خانوادگی او،نگهداری می‌شد. این دهکده در نزدیکی عجب‌شیر در 95 کیلومتری تبریز بر سر راه تبریز به مراغه قرار دارد. در 24 بهمن 1357/13 فوریهء 1979،دو روز پس از انقلاب،بخشی از مردم محل‌ حسینیه را اشغال می‌کنند و پس از غارت آن را به آتش می‌کشند.از این تاریخ به بعد دیگر از اشیاء موجود در حسینیه اثری یافت نمی‌شود و بعید به نظر می‌رسد پس از این‌ حادثه بتوان آنها را بازیافت.خوشبختانه برای ضبط در تاریخ عکاسی،عبد الله پسر نصر الله ملک قاسمی در حدود سال 1355 ش/1976-77 از تصویر جد خود عکسی‌ گرفت که یک کپی از آن را بر روی کاغذ ابریشمی به عموی خود علیقلی ملک قاسمی‌ هدیه کرده است.

نمی‌دانیم آیا آن داگروتیپ تاریخ‌گذاری شده بوده یا نه،اما به نظر می‌رسد که‌ شاهزاده در آن عکس بایستی 40 ساله باشد،و با توجه به تاریخ تولد او داگروتیپ باید در حدود سال 1263/1847 گرفته شده باشد.شاهزاده با اطلاع از عشق شاه جوان‌ (ناصر الدین شاه)به انواع هنر و از جمله عکسبرداری در 1266/1850 شاید اولین آلبوم‌ عکس را به شاه تقدیم کرده است.این آلبوم متعلق به عصر فتوگرافی(عکسبرداری) است.ناصر الدین شاه خود مقداری عکس به این آلبوم افزوده است.این آلبوم در آلبومخانه‌ (فتوتک)کاخ سلطنتی گلستان در تهران تحت شماره 232 ثبت شده که با شماره 7253 از فهرست تنظیم شده در سال 1330 ق/1913 مطابقت می‌کند.ملک قاسم میرزا بر روی این دوّمین ورق آلبوم نوشته است:«پیشکش بندهء آستان شهریاری ملک قاسم میرزا به تاریخ شانزدهم شهر رجب المرجب سنهء 1266.»

عشق ناصر الدین شاه به عکاسی بسیار زیاد بود و عکسهایی که می‌گرفت خود آنها را ظاهر می‌کرد و تحت رهبری او اولین عکاسی مستند در ایران به وجود آمد و توسعه‌ یافت.استادان دار الفنون از اولین سالهای افتتاح این مؤسسه در 1268/1851 به‌ تجربیات مختلف فنی دست زدند.20خصوصا افسران اقدام به گرفتن عکس از بناهای‌ تاریخی کردند و یا اردوگاههای نظامی را با عکس نمایش می‌دادند.عکس به خدمت‌ مطبوعات درآمد و همچنین سیاحتنامه‌ها را مزین نمود.21مأموریتهایی برای گرفتن عکس‌ به فرمان شاه صورت گرفت.22و دیگران کوشیدند از شاه تقلید کنند و یا برای خود عکس بگیرند.23و به این ترتیب بود که عکاسی از حالت اختصاصی متعلق به شاه و درباریان خارج شد و در تمام ایران توسعه یافت.24

اعتماد السلطنه در سال 1306/1888-89 می‌نویسد،بسیار مشکل است تعداد کارگاههای فعال عکسبرداری را در ایران برآورد کرد(آلمآثر و الآثار،ص 94).توسعه و اشاعهء عکاسی در ایران همچنان نزد مردم رو به افزایش بود ولی عکاسی درباری بتدریج‌ فروکش کرد و در زمان جانشینان ناصر الدین شاه از میان رفت.گرچه به کمک‌ مظفر الدین شاه هنر سینماتوگرافی ایران در آغاز قرن بیستم طلوع کرد.25

پانویسها:

(1).در درجهء اول به کوشش خانم بدری آتابای و دیگر مسئولان،از جمله سرهنگ اسکندری،آلبومهای‌ «آلبومخانه»(فتوتک)کاخ گلستان در تهران از سال 1352 با دقت تمیز،تعمیر و فهرست‌بندی شده و در اطاقهای امن‌ قرار داده شده است.به گفتهء خانم آتابای در آلبومخانه 1039 آلبوم شامل 42132 عکس وجود دارد.آقای ایرج افشار نیز با توجه به اهمیت این مدارک،پیش از آن‌که مسئولیت آلبومخانه به خانم آتابای سپرده شود،از حدود پانزده هزار از آنها در سال 1334 نسخه‌ای تهیه کرده که در کتابخانهء مرکزی دانشگاه تهران محفوظ است.آقای آنجلو پیه مونتز Angelo H.Piemontese به هنگام انتشار عکسهایی که در ایران در سال 1279-80/1862 توسط یک هیئت‌ دیپلماتیک ایتالیایی گرفته شده بود به اهمیت عکاسی در ایران آگاه شد(ر.ک.کتابنامه).مهمترین اثری که دربارهء عکاسی آن دوران تاکنون در ایران به چاپ رسیده کتاب آقای عاصمی است.این مجموعه شامل 250 عکس است که‌ در سال 1287-88/1870 به وسیلهء ارنست هولتزز (Ernst Holtzer) گرفته شده و به نظر می‌رسد که اکثر آنها مربوط به اصفهان باشد(محمد عاصمی،ارنست هولتزز،ایران در یکصد و سیزده سال پیش،بخش نخست اصفهان، تهران،2535/1976.

همچنین مراجعه شود به:

J.Scarce,”Isfahan in Camera,19th Century Persia through the Photographs of Ernst Holtzer,” AARP,April 1979,pp.122.-

تعدادی از عکسهایی که هولتزز گرفته قبلا در مجلهء لایف منتشر شده است.

La photographie,la lumiere et la pellicule,Life,ed.revisse,1972,pp.112-118.

و سرانجام، L.Vaczek,G.Buckland نیز در کتاب نفیسشان عکسهای بسیاری از ایران در اواخر قرن نوزدهم و اوایل‌ قرن بیستم را چاپ کرده‌اند.آنها به توسعهء این هنر در ایران توجهی نداشته‌اند.اما مدارکی که انتشار داده‌اند اطلاعات-جالبی در دسترس قرار می‌دهد.

(L.Vaczek and G.Buckland,Traveller in Ancient Lands.A Portrait of the Middle East,1839- 1919,Boston,1981.

(2).دربارهء آقا رضا اقبال السلطنه.ر.ک.بامداد،تاریخ رجال ایران،ج 1،ص 513-516.او نقش مؤثری در تحول‌ عکاسی در ایران داشته است.

(3).یک صفحهء مسی که به نقره اندود بوده که با ید آن را حساس کرده و عکس را با بخار جیوه ظاهر می‌کرده‌اند.

(4).بدری آتابای در«فهرست آلبوم‌ها»(ص 9)می‌نویسد:«دوربین عکاسی در اواخر سلطنت محمد شاه توسط افسران ایتالیایی،فرانسوی،و روسی به ایران آورده شد.»ولی هیچ مأخذی ارائه نمی‌دهد.تحقیقات ما نیز نوشتهء او را تأیید نمی‌کند.

(5).پسر او یوسف(مؤدب الملک)این اطلاعات را به محمد قزوینی می‌دهد.مراجعه کنید به عباس اقبال، «یادداشتهای تاریخی و تأسیسات معاصرین:از یادداشتهای استاد اعلم آقای محمد قزونین،یادگار،دورهء سوم،خرداد 1326،ص 5-25.

(6).دکتر فوریه Feuvrier ،طبیب فرانسوی دربار ناصر الدین شاه،می‌نویسد:«آقای ریشار هم ولایتی فرانش‌ کونتی (Franch chontois) من،نزدیک گری (Crey) …معلم زبان فرانسه است…»

(Trois ans a la cours de Paris,1906,p.158)

در صفحهء 157 این کتاب عکسی از ریشار خان چاپ شده است.

(7).نیز ر.ک.یحیی ذکاء،تاریخ عکس و عکاسان.

(8).ظاهرا یادداشتهای خاطراتی به زبان فرانسه از ژول ریشار باقی مانده است که به آنها دسترسی نیافته‌ام.خلیل‌ ثقفی(اعلم الدوله)ترجمهء فارسی بخشهای پراکنده‌ای از این یادداشتها را تحت عنوان«تاریخ ضبط می‌کند»در کتاب‌ مقالات گوناگون،تهران،1322 ش،ص 42-49،83-101،113-118 انتشار داده است.ژول ریشار به گفتهء خودش، هنگامی که به ایران آمده(همان،ص 98)علاوه بر زبان فرانسه به زبانهای انگلیسی،ایتالیایی،اسپانیولی،آلمانی و لاتین صحبت می‌کرده اما نه به فارسی.

(9).دربارهء این زن رجوع شود به عباس اقبال،«مادام حاجی عباس گلساز،یادگار،دورهء 3،شماره‌های 6 و 7، بهمن-اسفند 1325،ص 106-109؛و Hommaire de Hell,Vol.3,p.184-85;.

(10).ظاهرا علت این که کاردار انگلیس معروف او بوده،این بوده است که فرانسه در ایران کمتر هیدت نمایندگی‌ دیپلماتیک فعال داشته است.ژول ریشار در 1850 می‌نویسد:«هیچکس از فرانسوی‌ها سخنی نمی‌گوید و در واقع‌ هیچکس به ما توجهی ندارد.»(ریشار،ترجمهء ثقفی،همان،ص 91)

(11).می‌دانیم که بیش از صد نوع دانهء گل و گیاه،و از جمله گوجه‌فرنگی،با خود آورد که حاج میرزا آغاسی را بسیار شادمان کرده بود.در یادداشتهایی که مأموران فرانسوی به وزارت امور خارجه فرانسه فرستاده‌اند از ده-یازده‌ صندوقی که ژول ریشار برای شاه فرستاده گزارش شده است،اما از محتوای صندوقها ذکری نشده است.

(12).وی در همین تاریخ(رمضان 1266/ژوئیهء 1850)از این که سه سال و نیم بود که حقوق او پرداخت نشدهء شکوه می‌کند و قصد آن داشت که وارد کسب شود(همان،ص 90).

(13).ناصر الدین شاه در سفرنامهء سوم فرنگستان اشیاء عتیقه‌ای را که ژول ریشار در پاریس به نمایش گذارده و او در 1306/1889 از آن دیده کرده،شرح می‌دهد(سفرنامهء سوم فرنگستان،باسمه چاپ میرزا محمد شیرازی ملک‌ الکتاب،بمبئی،1308/1890-1891،ص 278.بسیاری از اشیایی که به او تعلق داشت هم اکنون از جمله در موزهء ویکتوریا و آلبرت در لندن است،

(14).یوسف ریشار در 1285/1868 متولد و در 1354/1935(1314 شمسی)فوت می‌کند و در امامزاده عبد الله در شهر ری به خاک سپرده می‌شود.او به جای پدرش در مدرسهء دار الفنون فرانسه تدریس می‌کرد.

(15).محمد قزوینی،«وفیات»،ص 250.دربارهء آثار نوشته و ترجمه شدهء ژول و یوسف ریشار،ر.ک.خانبابا مشار،فهرست کتابهای دچاپی«فارسی،سه جلد،تهران،1352 ش.

(16).علیقلی(پسر امامقلی میرزا امیر نویان)نوادهء ملک قاسم میرزا در زمستان سال 1361 ش/1983 به من گفت‌ که پدربزرگش نسبتا جوان و در حدود 50-55 سالگی فوت شده است،و دیدیم که وی در سال 1273 ق/1857 در سن‌ 50 سالگی زنده بوده است.

(17).در شمارهء 374،مورخ 16 شعبان 1274/اول آوریل 1858 روزنامهء وقایع اتفاقیه معرفی چغندر قند در ایران به‌ دکتر پولاک نسبت داده شده است.ک.جهانداری نیز در مقدمه‌ای که بر ترجمهء کتاب پولاک نوشته به این موضوع‌ اشاره می‌کند(سفرنامهء پولاک،ترجمهء فارسی،ص 5).

(18).پرکینز نیز از سفر او به اروپا چیزی نمی‌گوید،اما این موضوع تأکید شده است که شاهزاده دیر زمانی با اعضای سفارتخانه‌های روس و انگلیس معاشرت کرده و تقریبا اروپایی شده بوده است.این موضوع مورد تأیید ادیب‌ الممالک نیز هست.(همان،ص 183)

(19).بدری آتابای بخشی از فرمول شیمیایی محلول ظاهر کردن عکس و روشهای به کار گرفته شده را،که‌ ناصر الدین شاه خود در 1286/69-1870 یادداشت کرده،منتشر کرده است(آتابای،فهرست آلبومها،ص 10-12).

(20). Krziz اتریشی مربی توپخانه اولین کسی بود که کلودیون را به کار برد(اعتماد السلطنه،مرآت‌ البلدان،ج 3،ص 21).

(21).به مناسبت هریک از سفرهای ناصر الدین شاه و گاه سفرهای رجال برجسته،آلبوم عکسی در آلبومخانهء کاخ‌ گلستان وجود دارد.

(22).مهمترین آنها،به نظر من،مأموریتی است که عبد الله قاجار عکاس در کومش،خراسان،استرآباد و مازندران‌ انجام داد(1307-1311/1890-1894).آلبومهای 298،240،291 در آلبومخانه،ر.ک.بدری آتابای،فهرست‌ آلبومها،ص 82،85،و 100.علاقهء ناصر الدین شاه در این زمینه به ایران محدود نمی‌شد.در 1279/1863 کنت‌ دوگوبینو به اطلاع وزیر امور خارجهء فرانسه می‌رساند که شاه مایل است La Description de 1 Egypte ẓavect les plauches را دریافت دارد (Gobineau,Les depeches,p.226) ،که قاعدتا بایستی مربوط به‌ کتاب Description de 1 Egypte باشد که به دستور دولت فرانسه در چاپخانهء سلطنتی پاریس 1809-22 در ده جلد «فولیو»چاپ شده بود که عکسها در جلد دهم چاپ شده.پس از آن در حدود سال 1308/1890-91 ناصر الدین شاه‌ دربارهء پیشرفت و ترقی برای حاج سیاح سخنرانی غرّایی می‌کند و به او اجازهء سفر به هند را می‌دهد و می‌گوید«اگر پولت تمام شد تلگراف کن تا داده شود از محلهای تاریخی آنجا عکسبرداری کن و برای ما بیاور.»(ص 96 از یادداشتهای هدایت الله خان رشتی که به نقل از رائین در فراموشخانه و فراماسونری در ایران،3 جلد،تهران،1357 ش،ج 1،ص 652).

(23).از جمله علی خان پسر قاسم خان والی در سالهای 1296-1307/1879-89 هنگامی که حاکم‌ بخشهای مختلف آذربایجان و کردستان بود،عکسهایی گرفته و نظریاتش را دربارهء اوضاع جغرافیایی و قومی در مورد مناطقی که در آنها حاکم بود در آن آلبوم نوشته است.

(24).اعتماد السلطنه،المآثر الآثار،ص 94.ناصر الدین شاه همچنین دستور داده بود عکسهایی از زندانیهای-ق.مشهور گرفته شود که بر تصویر آنها شرح و تفسیرهایی طنزآلود می‌نوشت،از جمله ر.ک.خاطرات حاج سیاح،به همت‌ هـ.سیاح،تهران 2536-1356/1977،ص 367،368،369.

(25).مظفر الدین شاه در سال 1318/1900 دستور خرید یک دستگاه سینما توگراف می‌دهد و آن را به میرزا ابراهیم خان عکاسباشی می‌سپارد.از صحنه‌های تعزیه و و باغ‌وحش خصوصی شاه فیلمبرداری می‌کند ر.ک.به‌ Le Cinema en Iran نوشتهء فرخ غفاری،تهران،1973،ص 2؛و همچنین تحت عنوان Akkasbasi در Evcyclopaedia Iranica

کتابنامه:

1.جهانگیر میرزا،تاریخ نو،(شامل حوادث دورهء قاجاریه از سال 1240 تا 1267 قمری)،به کوشش عباس‌ اقبال،تهران 1327.

2.نادر میرزا،تاریخ و جغرافیای دار السلطنهء تبریز(افست از روی چاپ سنگی)،تهران 1351.

3.محمد قزوینی،«یادداشتهای تاریخی،وفیات معاصرین،از یادداشتهای استاد علامّه آقای محمد قزوینی»، یادگار،دورهء سوم،خرداد 1326.

4.خلیل ثقفی(اعلم الدوله)،مقالات گوناگون،تهران،1322.

5.میرزا محمد تقی خان لسان الملک سپهر،ناسخ التواریخ،به کوشش ح.قائم مقامی،3 جلد در یک جلد، تهران 1337.

6.سلطان احمد میرزا عضد الدوله،تاریخ عضدی،به کوشش ا.نوائی،تهران 2535-1355.

7.محمد جعفر خورموجی،تاریخ قاجار،حقایق الاخبار ناصری،به کوشش خدیو جم،تهران 1344.

8.یحیی ذکاء،تاریخ عکاسی و عکاسان در ایران(چاپ نشده).

9.عبد العلی ادیب الممالک،دافع الغرور،به کوشش ایرج افشار،تهران،1349.

10.محمد حسن خان اعتماد السلطنه،المآثر الآثار(چاپ سنگی).

11.محمد حسن خان اعتماد السلطنه،مرآت البلدان(چاپ سنگی).

H.de Couliboeuf de Bloequeville,”Quatorze mois de captivite ches les Turcomans,1860-61,” – Le tour du monde,1886.

X.Hommaire de Hell,Voyage en Turquie et en Perse pendant les annees 1846,1847 et 1848,4 – vols.Paris,1854-1860 et un vol.de pls.in fol.,Paris,1859.

Justin Perkins,A Residence of Eight Years in Persia.Andover,1843. –

A.M.Piemontese,”The Photograph Album of the Italian Diplomatic Mission to Persia – ;touq,East and West,XXII/3-4,2791,pp.942-113. (Summer 1862)

L.E.Polak,Persien,das Land und seine Bewohner.Ethnographische Schilderungen.Leipzig, – 1865;Safarname-ye Polak,”Iran-o-Iraniyan”,tr.K.Jahandari,Teheran 1361s/1982.

Comte de Sercey,Une ambassade extraor dinair,La Perse en 1839-1840,Paris,1924. –

L.Thornton,Images de Perse,Le Voyage du Colonel F.Colombari a la cour du chah de Perse – de 1833 a 1848,Paris,1981.

L.Vaczek and G.Buckland,Travellers in Ancient Lands,A Portrait of the Middle East,1839– 1919-Boston,1981.