هويّت ايراني: وهم يا واقعيّت؟

که ایران چو باغی‌ست خرّم بهار شکفته هـمیشه‌ گـل‌ کـامگار‌… اگر بفگنی خیره دیوار باغ‌ چه باغ و چه دشت و چه دریا،چه راغ‌ نگر تـا‌ تو دیوار او نفگنی‌ دل و پشت ایرانیان نشکنی‌ کز آن پس بود غارت‌ و تاختن‌ خروش سواران و کـین‌ آختن‌‌ زن و کودک و بوم ایـرانیان‌ بـه اندیشه‌ی بد منه در میان

فردوسی‌1

این حرف چندان تازه‌یی نیست-ولی به بازگفتنش می‌ارزد-که در کار دانش و پژوهش،شک ورزیدن در رسایی و درستی‌ی هریک‌ از دستاوردهای پیشین،شرط بنیادی برای روی آوردن به هر جستار نـوینی‌ست.امّا این شک‌ورزی،هنگامی‌ راه گشا و یاری‌رسان و بر پایه‌ی ریشه‌یابی‌ی جزء به جزء داده‌ها و سنجش هر مورد با همه‌ی‌ یافته‌ها‌ و شناخته‌ها صورت پذیرد.درست در روی آوردن یا پشت کردن‌ به چنین شیوه‌یی‌ست که مـرز مـیان شکّ علمی و سازنده با گمان بردازی‌ی ذهن‌ آشوب و گمراه کننده،باز شناخته می‌شود.

(*)استاد‌ پیشین‌ دانشگاه اصفهان،ویراستار دانشنامه‌ی ایران در بخش ایران‌شناسی‌ی دانشگاه‌ کلمبیا(نیویورک). برخی از پژوهندگان ایرانی در روزگار مـا بـا رویکرد به روشهای پژوهش‌ دانشگاهی‌ی باختر زمین در چند سده‌ی‌ اخیر‌-که در حوزه‌های فرهنگی‌ی ما،راه‌ چندان شناخته و همواری نبوده است-مسئله‌های گوناگونی را در راستای شناخت‌ پیشینه‌ی تاریخی،فرهنگی و اجتماعی‌ی ایـرانیان،درونـمایه‌ی جستارهای خود قرار داده‌اند.از دیدگاه‌ روش‌شناسی‌ی‌ پژوهش‌،این گرایش نو را باید‌ فرخنده‌ و نوید‌ بخش شمرد و امیدوار بود که کارهای دقیق و سخته با پشتوانه‌ی‌ بررسیهای گسترده و پژوهشهای ژرف،جایگزین کلّی گـوییها و عـبارت پردازیـهای‌ پاره‌یی از‌ پیشینیان‌ ما‌ شود کـه پای از چـنبره‌ی گـفتاورد از دیگران‌ و«این‌ست‌ و جزین نیست»بیرون نمی‌گذاشتند.

ارزشهای تاریخی،فرهنگی و ادبی‌ی ایرانیان که بیشتر پژوهشگران پیشین، در تنگنای نگرشهای قومی یا دینی‌،بـرخوردهایی‌ جـزم‌ انـدیشانه و گاه سخت‌ یکسو نگرانه با آنها داشته‌اند و بـرداشتهای آنـها‌ به گونه‌ی اصلهایی‌ دگرگونی ناپذیر،نسل به نسل تداوم یافته،اکنون به حق مورد پرسش واقع شده و موضوع‌ پژوهـشها‌ و بـررسیهای‌ نـوین قرار گرفته است.امّا متأسفانه بر آیند چنین‌ تحقیقهایی-از‌ چـند‌ استثنا که بگذریم-در همین گامهای نخست نشان می‌دهد که-به رغم همه‌ی ادعاّها-هنوز تا‌ دستیابی‌ به‌ روشـهای درسـت و امـروزین،راه‌ درازی در پیش داریم.

درین میان،مسئله‌ی بنیادی‌ی‌‌”هویّت‌ ایرانی‌‌”-یا بـه تـعبیر برخی از پژوهندگان‌ “بحران هویّت ملّی‌”-در سالهای اخیر محور بحثها‌ و گفت‌وشنودها‌ و موضوع‌‌ گفتارها و کتابهایی به زبان فـارسی و زبـانهای دیـگر بوده که در ایران و بیرون از ایران‌ نشر‌ یافته است.برخی از اندیشه‌وران به راسـتی بـر آنـند که با ژرفکاوی‌ی‌ هرچه‌ بیشتر‌ در‌ بعدهای گوناگون تاریخی،فرهنگی،زبانی،اجتماعی و قومی‌ی‌ این مـسئله‌ی کـلیدی و حـساّس،به پاسخی شایسته‌ی‌ انسان‌ امروزین و ایرانی‌ی‌ این روزگار دست یابند.2امّا کسانی نیز-بـه رغـم ادعّای روشمندی‌ و داشتن‌‌”دید‌ آکادمیک‌”و«قصد تشویق روح تحقیق و بسط حوصلهء علمی در بررسی‌ی تـاریخ‌ ایـران»3و بـا همه‌ی طول‌ و تفصیل‌ در بحث و بازبرد به منتها و نوشتارهای کهن و نوین ایرانی و بیگانه-از چهار‌ چـوب‌ پیـشداوری‌ و انگاشت ذهنی‌ی خود بیرون نرفته و همه چیز را به گونه‌یی خود خواسته و در جهت بـرکرسی‌ نـشاندن‌‌ پنـدارهای‌ خود به کار گرفته‌اند.نتیجه‌ی چنین شیوه‌یی،البتّه چیزی‌ جز خواستار شدن‌ دلیل‌ برای روشـنی‌ی آفـتاب و سرانجام،انکار واقعیّتی ریشه‌دار و بنیادی به جای شناخت پیچیدگی‌های آن و در یک سخن‌،جـستن‌‌”راهـ‌حلّ مـسئله‌” در”حذف صورت مسئله‌”نیست!

امروزه هیچ‌کس نمی‌تواند منکر ارزش‌ و اعتبار‌ نسبی‌ی پژوهشهای راستین‌ دانشگاهی شـود و از یـافته‌های‌ چـنین‌ جستارهایی‌،هر اندازه هم که«خلاف‌ آمد عادت‌»باشد‌،”کام‌”نجوید و شـادمان نـشود.امّا تنها بارویکرد به پوسته‌ی‌ “دید آکادمیک‌”-هر قدرهم‌ که‌ چشمگیر و خیره کننده بنماید-و با‌ زبـان‌ بـر چسب‌‌ “فقدان‌ درک‌‌”4بر پیشانی‌ی کسانی که خواسته‌اند در‌ شکّی‌ بی بنیاد و بـنیان کـن، شک ورزند و افزاری هم جز بحث و بـرهان و عـرضه‌ی‌ سـندهای‌ معتبر فرهنگی و تاریخی نداشته‌اند،نمی‌توان از‌ هیچ بـداشتی دفـاع کرد‌ و آن‌ را بر کرسی نشاند و غیر‌ معقولانه‌،منکر محسوس شد.

دیر زمانی‌ست کـه در ایـن‌جا و آن‌جا می‌خوانیم و می‌شنویم که واژهـ‌ها‌ و تـرکیبهایی‌ چون‌”ملّت‌”،”مـلیّت‌”و”مـلّی گـرایی‌”به‌ مفهومهای‌ امروزین‌ آنها،ریشه‌ و پیـشینه‌یی‌ در‌ تـاریخ و فرهنگ دیرینه‌ی ما‌ ندارد‌(و به دلیلهای روشن‌ نمی‌توانسته است داشته باشد)؛بـلکه بـرآیند آشنایی ما با دگرگونیهای اجتماعی‌ در‌ سـرزمینهای باختری از چند سده‌ی پیـش‌ بـدین‌ سوست و این‌ ظهور‌”ناسیونالیسم‌‌” در عـصر پیـروزی‌ی نظام‌ سرمایه‌داری(بورژوازی)ست که چشمها و گوشهای ما با با این‌گونه واژگان و تـعبیرها آشـنا ساخته است‌.

چنین‌ برداشتی از دیـدگاه بـررسیهای جـامعه شناختی‌ و شناخت‌ دقـیق‌‌ کـلید‌ واژه‌های‌ بنیاد گرفته از‌ جـامعه‌های‌ سـرمایه داری‌ی باختر و سپس رایج شده‌ در میان ما درست است‌5و هیچ رهنمود بنیادی،ما را‌ بـه‌ بـودن‌ چنین مفهومهایی‌ در جامعه‌ی ایران تا پیـش‌ از‌ جـنبش‌ مشروطه‌ خـواهی‌ بـاورمند‌ نـمی‌کند.امّا از سوی دیگر در سـرتاسر پیشینه‌ی فرهنگی‌ی سرزمین ما که به هزاره‌های‌ پیش از میلاد می‌رسد،همواره واژه‌ها و ترکیبهایی چون‌”ایـران‌”،”ایـران ویج‌”، “ایرانشهر”،”ایران‌ زمین‌”و جز آن،بـا مـفهوم و بـار مـعنایی‌ی گـسترده‌یی‌ در حوزه‌ی زندگی‌ی قـومهای سـاکن پهنه‌ی جغرافیایی‌ی کنونی و برخی‌ از سرزمینهای پیرامون آن کاربرد داشته و در نوشتارهای سیاسی و دینی و روایتهای پهلوانی و سپس‌ متنهای‌ غـنایی و عـرفانی و تـاریخ نامه‌ها و کتابهای‌ جغرافیایی‌ی گوناگون برای ما بـر جـا مـانده اسـت.6

ژرفـکاری در یـکایک این کاربردها و زمینه و گستره‌ی معنایی‌شان-که شرح‌ همه‌ی آنها درین گفتار کوتاه نمی‌گنجد‌-نشان‌ می‌دهد که‌”ایران‌”و”ایرانی‌”،جدا از آنچه در عصر جدید و بر اثر تلقّی‌ی وام گرفته از مـفهومهای باختری از آن‌ برمی‌آید،در همه‌ی‌ گذشته‌ی‌ سرزمین ما،معنای شکل یافتگی‌ی‌ منشوروار‌ زندگی‌ و فرهنگ در آرمان مشترک مردمان و قومهای گوناگون و بهم پیوسته و یگانه شده‌ی ساکن نجد ایران را در گوهر خود داشته است.هـنگامی کـه در‌ یکی‌‌ از کهن‌ترین یادمانهای اسطورگی‌ی‌ ایرانیان‌،سخن از”فرّ ایرانی‌”و کشمکش‌ سهمگین میان کارگزاران‌”دو مینو”بر سر دستیابی بر آن می‌رود،پای‌”آرمان‌ یگانگی‌”به میان می‌آید که‌”فّر ایرانی‌”برترین نـماد و فـروزه‌ی آن‌ست.7 “زامیاد‌ یشت‌‌”سرود کهن اوستایی،گویای آن‌ست که هرگاه مهاجمان‌”انیرانی‌” و”فرنگرسین‌”(افراسیاب)بر”فرّ ایرانی‌”دست یابند،دیگر نشانی از”ایران‌”و “ایـرانی‌”و زنـدگی و آبادانی بر جای نخواهد مـاند.هـم ازین‌روست که‌‌ ایزدانی‌ چون‌”آذر‌”و”اپم نپات‌”پای در آن کارزار سرنوشت ساز می‌گذارند و”فرّ ایرانی‌”(“آرمان یگانگی‌”و پایداری‌ی قومی و فرهنگ ایرانیان‌)را از چنگال‌ پتیارگان اهریمنی رهایی می‌بخشند.

آنگاه کـه‌”داریـوش یکم‌‌”در‌ یکی‌ از سنگنوشته‌های خـویش در”تـخت جمشید” خود را”شهریاران شهریار ایران‌”می‌خواند و بغ بزرگ،”اهور مزدا”،را ‌‌نیایش‌‌ می‌گزارد و از او خواستار می‌شود که این سرزمین(ایران)را از سپاه‌[دشمن‌] (انیران‌)و کمیابی‌(قحطی‌)و دروغ در امان نگاه دارد8،باز هم‌”آرمان یگانگی‌” و پایداری‌ی ایـرانیان را در پیـش چشم‌ دارد.

هنگامی که‌”اردشیر بابکان‌”در همان نخستین سطرهای کارنامه‌ی خود از شهریاری‌های‌( Kardakxwday )دویست و چهل گانه‌ی‌‌”ایرانشهر‌”در روزگار “اردوان پنجم‌”سخن به میان می‌آورد و یا در سنگنوشته‌ی خویش در”نقش رستم‌” و بر سکّه‌های خود،از خـود بـا عنوان«شـهریاران شهریار ایران»یاد می‌کند،سند مهمّی را به‌ گنجینه‌ی تاریخ می‌سپارد که گواه بر بودن گروهی از فرمانروایی‌های‌ کـوچک در اتّحاد بزرگ‌”ایرانشهر”و هویّت مشترک ایرانی در آن‌هاست.9

زمانی که‌”فردوسی‌”،خـداوندگار حـماسه‌ی مـلّی‌ی ایران،از ژرفای دل‌وجان‌ بانگ‌ برمی‌دارد‌ که:«

دریغ‌ست ایران که ویران شود کنام پلنگان و شیران‌ شود

»10،رویکرد او بـه ‌ ‌هـمان‌”آرمان‌”ست.

سده‌یی پس از او،”نظامی‌”در”گنجه‌”در دورترین کرانه‌ی شمال باختری‌ی‌ سرزمین‌های‌ ایرانی‌،باز هـم چـشم و دل بـه همان‌”آرمان‌”دارد که با شور و مهر ورزی‌ی هرچه تمامتر می‌گوید:

همه عالم تن‌ست و ایران دل‌ نـیست گوینده زین قیاس خجل‌ چون‌که ایران دل‌ زمین‌ باشد دل زتن به بود یقین بـاشد

در همان زمان‌”خاقانی‌”هـنگام دیـدار”تیسفون‌”بر پریشان روزگاری‌ی ایرانیان‌ اشک حسرت می‌ریزد و در چکامه‌ی مشهور خود،”ایوان مداین‌”،از روزگار‌ شکوه‌‌ و شوکت‌ ایرانیان یاد می‌کند.

گذشته از‌ شاعران‌،تاریخنگاران‌ و جغرافیا نویسان سده‌های پس از اسلام نیز همچنان از”ایران‌”و”ایرانشهر”(یـا”شهر ایران‌”)و ایران زمین یاد می‌کنند که‌ از آن‌میان‌ می‌توان‌ به‌ تاریخ سیستان‌11و نزهة القلوب‌12اشاره کرد‌.

اکنون‌ می‌پرسم:آیا آن گونه که برخی ادّعا می‌کنند13مفهوم یگانگی‌ی قومی‌ و ملّی و”هویّت ایرانی‌”امـری مـوهوم و از بر‌ ساخته‌های‌ خاورشناسان‌ در سده‌های‌ اخیرست و پدران ما در سرتاسر تاریخمان با چنین‌ مفهومی بیگانه بوده‌اند؟آیا نویسندگان سرودهای اوستایی،داریوش هخامنشی،اردشیر بابکان،فردوسی‌ی‌ توسی،نظامی‌ی گنجه‌یی،خاقانی شروانی،صاحب تاریخ سیستان‌ و مؤلف‌ نـزهة‌ القـلوب‌ و دیگران از خاورشناسان و«ارزش‌های غربی و استعماری»الهام گرفته بوده‌اند که‌ به‌ هستی‌ی یگانه و درهم تنیده‌ی قومهایی به نام‌”ایرانی‌”و سرزمینی به نام‌ “ایران‌”یا”ایران شهر”یا‌”ایران‌ زمین‌‌”گـواهی داده‌اند؟

از آنـ‌جا که بودن واژه‌ی‌”ایران‌”و ترکیبهای گوناگون آن در همه‌ی‌ یادمانهای‌‌ فرهنگی‌ی‌ ما انکار کردنی و نادیده گرفتنی نیست،مدّعیان تأثیرگذاری‌ی‌ خاورشناسان و”سیاستهای استعماری‌”و«عقاید ناسیونالیستی تازه‌ به‌ دوران‌ رسیده» در پدید آمدن مـفهوم‌”هـویّت ایـرانی‌”14ناگزیر شده‌اند که برای اثـبات مـدّعای‌ خـود‌، به مفهوم زدایی از واژه‌ی‌”ایران‌”دست بزنند و با برداشتهایی که-برخلاف‌ ظاهر‌ آنها‌-روش‌ دانشگاهی و پشتوانه‌ی پذیرفتنی ندارد،این شبهه را بـرانگیزند کـه گـویا”ایران‌”(و در برابر آن‌‌”انیران‌‌”)را به ترتیب به مـفهوم‌”مـزدا پرست‌” (زرتشتی)و”دیو پرست‌”(دشمن دین زرتشتی‌)به‌ کار‌ برده‌اند.

می‌گویم:”اردشیر بابکان‌”شهریاری‌ی خود و دودمان ساسانی را بر بـنیاد بـاورمندی‌ی جـزمی به دین‌ زرتشتی‌ پایه گذاشت و شهریاری و دین را از یکدیگر جدایی نـاپذیر می‌دانست‌15و موبدان‌ زرتشتی‌ نیز‌ با او همدست و همداستان‌ بودند.پس اگر آنان میان‌”ایرانی‌”و”مزدا پرست‌”(زرتشتی)به گونه‌یی‌‌ ایـن‌ هـمانی‌ قـایل بودند،جای شگفتی نیست.امّا آیا خواستهای شهریاران و پیشوایان دینی بـه‌ تـنهایی‌ می‌تواند بیانگر چگونگی‌ی هویّت قومی و ملّی‌ی ایرانیان‌ باشد؟کدام پیشوای دینی یا پشتیبان و رواج دهنده‌ی دین را در‌ طول‌ تاریخ و در دیـنهای گـوناگون مـی‌شناسیم که همه چیز و از جمله هویّت قومی‌ و ملّی‌ی‌ مردم‌ سرزمین خود را به سـود دیـن‌ و نـهادهای‌ دینی‌ مصادره نکرده باشد؟امّا آیا همه‌ی‌ مردم ایران و قومهای‌ ایرانی‌ در آن روزگاران نیز به اینهمانی‌ی‌”ایـران‌”و”دیـن‌ زرتـشتی‌”باور داشتند و هویّت دیگری‌ برای‌ خود نمی‌شناختند؟همه‌ی داده‌های‌ تاریخی و فرهنگی،پاسخی‌ست‌ منفی‌ به این‌ پرسـش‌ و دسـت‌ ردّی‌ست بر سینه‌ی‌ انکار کنندگان‌”هویّت‌ ایرانی‌‌”.مگر”گشتاسپ‌”-آن گونه که در شاهنامه آمـده‌ اسـت-شـهریاری‌ی آرمانی‌ی‌”کیسخسرو‌”را‌ که بنیادی جز”هویّت ایرانی‌”نداشت‌‌ (؟؟؟کهن اوستا گواه این مدّعاست‌)به‌ بـهانه‌ی رواج دادن دیـن زرتشتی‌ به‌‌ دستگاهی پر از فریب و خودکامگی بدل نکرد؟امّا آیا رستم،نماد تمام عیار آزادگی‌ی هـمه‌ی‌ قـومهای‌ ایـرانی و”هویّت ایرانی‌”بند پر‌ ننگ‌ و عار‌ آن‌”خدیو شریعت‌ پناه‌‌”16را که مفهومی‌ جز‌ انکار”هویّت ایـرانی‌”نـداشت برخود(و در واقع‌ بر ایرانیان)پذیرفت؟هرگاه همه‌ی ایرانیان برین باور بودند‌ که‌‌”ایران‌”مـفهومی‌ جـز دیـن زرتشتی ندارد‌،پس‌ روایتهای پهلوانی‌ی‌ کهن‌ که‌ برترین فروزه‌ی‌”هویّت‌ ایرانی‌‌”ست،چگونه و در کجا بـه دور از چـشم مـوبدان و شاهان تازیانه‌ و شمشیر بر دست،یکسره‌ بر‌ بنیاد آرمان‌”هویّت ایرانی‌”و خـالی از‌ هـرگونه‌‌ جزم‌ باوری‌ی‌ دینی‌ شکل گرفت و”گشتاسب‌‌”ستوده‌ترین‌ و آرمانی‌ترین شهریار در متن‌های دینی‌ی زرتشتی،با چهره‌ی خود کـامه‌یی جـاه پرست و سنگدل و پسر کش به‌ وصف‌ درآمد؟17‌آیا در دوره‌های پیش و پس از سامانیان‌ نیز‌ کـسی‌‌ -جـز‌ پیشوایان‌ دینی‌ و شاهان همدست آنان و پیروان جـزم بـاور ایـشان-به‌ اینهمانی‌ی‌”ایران‌”و”دین زرتشتی‌”باور داشت؟

پیـش کـشیدن بحث‌نژاد و حوزه‌ی جغرافیایی و زبانها و گویشهای رایج‌ در سرزمینهای ایرانی در طول تاریخ‌ نیز چیستی‌ی مـسئله را دگـرگون نمی‌کند. آشکارست که قلمرو فـرمانروایی‌ی شـهریاران ایرانی یـا فـاتحان فـرمانروا بر ایران در دوره‌های مختلف یکسان نـبوده و گـاه به چندین برابر گستره‌ی کنونی می‌رسیده است‌.نژادها‌ و ویژگی‌های قومی‌ی ایرانیان،یـعنی هـمه‌ی کسانی که در درازنای‌ تاریخ و امروز-بـه تأکیدی بیشتر از همیشه-خـود را”ایـرانی‌”و زاد بوم‌ خویش را”ایران‌”خوانده‌اند و مـی‌خوانند،نـیز دست نخورده‌ و یک‌ پارچه نیست و ترکیبی‌ست از نژادها و قومهای گوناگون که‌”آریایی‌”تنها یـکی از آنـ‌هاست. واقعیت بودن زبانها و گویشهای رایـج در مـیان سـاکنان حوزه‌های جغرافیایی‌ی‌‌ ایـران‌ کـهن و محدوده‌ی جغرافیایی‌ی کنونی هـم‌ نـمی‌تواند‌ دستاویز نادیده گرفتن‌ “آرمان مشترک ملّی‌”و انکار”هویّت ایرانی‌”ی همه‌ی آنان در یک گستره‌ی‌ فـرهنگی(و نـه لزوما محدوده‌ی جغرافیایی‌ی ثابت و معیّنی)بـاشد.

ایـرانیانی که‌ امـروز‌ در مـرزهای رسـمی شناخته‌ی‌ ایران‌ کنونی بـه سر می‌برند یا آنان که به هر دلیل در سرزمینهای دیگر روزگار می‌گذرانند امّا خود را بـه‌ تـمام و کمال وابسته و حتّا شیفته و شیدای‌”هـویّت ایـرانی‌”مـی‌دانند،چـه آذربـایجانی‌‌ باشند‌،چه کـرد،چـه فارس،چه گیلک،چه بلوچ،چه از هر گروه یا تیره و تبار قومی‌ی دیگر و به هر زبـان یـا گـویشی که سخن بگویند و پیرو هر دین یـا مـذهبی‌‌ کـه‌ بـاشند،در‌ یـک‌”آرمـان‌”والا مشترکند و آن هم‌”هویّت ایرانی‌”ست که از یک سو ریشه در عمق تاریخ‌ دراز و کهن این مرزوبوم دارد و هزاران شاهد و سند پشتوانه‌ی آن‌ست،و از‌ سوی‌ دیگر‌ در ژرفای دل‌وجان هریک از آنان نقش‌ بـسته و با هیچ افسونی هم زدودنی نیست.ما همه‌”آریایی‌‌”و”‌‌فارسی‌ زبان‌”و “زرتشتی‌”یا”مسلمان‌”نیستیم؛امّا هرکه و هرچه هستیم،همه خود را”ایرانی‌‌” می‌دانیم‌.

امروز‌ شما از هر ایرانی که در هر نـقطه از ایـران و یا هر گوشه از جهان‌‌ زندگی می‌کند،هویّت او را جویا شوید،بی‌درنگ خواهد گفت‌”ایرانی‌”و هیچ گاه‌ در نخستین برخورد،سخنی‌ از‌ قوم یا گروه یا فرقه یا مذهبی که نام آن‌ جـای‌”ایـران‌”را بگیرد،نخواهد گفت؛مگر آن‌که در صدد پرسش از جنبه‌های‌ فرعی‌ی هویّت او برآمده باشید.همین ایرانی،اگر‌ از شما بشنود که ایرانی بودن‌ وی را امری جدید و بـرساخته‌ی بـیگانگان غرض ورز و سیاست باز می‌دانید کـه‌ «ریـشه‌یی کهن ندارد و تنها در یکی دو قرن اخیر ابداع شده و به تدریج‌ تطوّر‌ یافته است،»18هرگاه خشمگین نشود،بی گمان با ریشخندی رندانه به شما خـواهد گـفت:

بودم آن روز من از طایفه‌ی دردکـشان‌ کـه نه از تاک نشان بود و نه از‌ تاک‌ نشان جز آن چه گفتیم،”هویّت ایرانی‌”در طول تاریخ و تا به امروز جلوه‌ها و نمودهای‌ گوناگون داشته است و دارد و همه‌ی مرزها و تنگناهای قومی و مذهبی و جغرافیایی و زبانی را هـم در‌ نـور‌ دیده است.شیخ روزبهان بقلی‌ی شیرازی،عارف‌ نامدار سده‌ی ششم هجری،در کتاب کشف الاسرار و مکاشفات الانوار که به زبان‌ عربی نگاشته است،هنگامی که گزارش یکی از حالتهای‌ شهود‌ گونه‌ی‌ خـود و دیـدار با خـدا در‌ خانه‌ی‌ خویش‌ را می‌نویسد،ناگهان و ناخودآگاه زبان کتاب را فرو می‌گذارد و خطاب خدا به خود را به زبان فارسی(زبـان دل خویش،زبان‌‌ هستی‌ و هویّت‌ ایرانی‌ی خود)بدین‌گونه می‌آورد:«ای روز بهان!من‌ تـرا‌ بـه دوسـتی‌ برگزیدم.»19غالب دهلوی که در خاوری‌ترین بخش حوزه‌ی فرهنگ ایرانی زندگی‌ می‌کند،در بیان حال و سخن‌ گفتن‌ از‌ ژرفای دل خـویش،‌ ‌هـمه‌ی قراردادهای‌ سیاسی و جغرافیایی را بر هم‌ می‌زند و اوج هنر خویش را در سروده‌های فارسی‌اش می‌داند:«فارسی خـوان تـا بـبینی نقشهای رنگ رنگ/بگذر از‌ مجموعه‌ی‌ اردو‌ که بی رنگ من‌ست.»20

امروز نیز اگر مادر قشقایی تـبار‌ و ترکی‌ زبان،روان فرزندان خویش را با نقل داستانهای شاهنامه آرامش می‌بخشد و آنان را به خـواب نوشین‌ فرو‌ می‌برد‌21و مـادر تـاجیک-حتّا در بیرون از مرزهای جغرافیایی‌ی کنونی ایران-برای‌‌ فرزندانش‌ دیوان‌ حافظ می‌خواند و آن دیوان را زیر بالش فرزندان می‌گذارد و هر تاجیکی که به شیراز‌ و به‌ زیارت‌ آرامگاه خواجه‌ی رندان جهان برود،بدو لقب‌ “حـاجی‌”می‌دهند22و در کوچه‌ها و خیابانهای بخارا‌ و سمرقند‌،غالب رهگذران‌ -که به ظاهر شهروند جمهوری ازبکستان‌اند-آشکارا خود را ایرانی می‌خوانند‌23‌ و پیکره‌های‌ باربد و فردوسی زیوربخش میدانهای شهرهای آن ناحیه می‌شود، اینها و ده‌ها نمونه و مثال دیگر حـکایت‌ از‌ آن راز وارهـ‌ی شگفتی می‌کند که ما از آن به‌”هویّت ایرانی‌”تعبیر‌ می‌کنیم‌ و هنوز‌ تا شناخت دقیق و همه‌جانبه‌ی آن راه‌ درازی در پیش داریم.

برآیند سخن

هرچند کاربرد واژه‌ها‌ و ترکیبهایی‌ چون‌”ملّت‌”و”ملیّت‌”و”ملّی گرایی‌”به‌ مـفهوم امـروزین آن در زبان فارسی‌ و در‌ میان‌ ایرانیان،به نسبت تازگی دارد و بر گفته‌هایی‌ست از nation و nationalism و nationality غربی؛امّا مفهومی چون‌‌ “هویّت‌ ایرانی‌‌”-اگرچه ترکیب واژگانی‌ی آن،پیشینه‌یی کهن ندارد-از روزگاران کهن در اندیشه‌ و فرهنگ‌ ایرانیان حضور داشته و روزبـه‌روز بـار فرهنگی‌ی‌ ژرف‌تر و گسترده‌تری یافته است.همه‌ی واقعیّت‌های عینی‌ی تاریخ و فرهنگ‌ ایران‌،مهر‌ تأییدی‌ست بر درستی‌ی این حقیقت انکارناپذیر و پاسخ ردّی‌ست به‌ نظریه‌پردازانی که هدفی‌ جز‌ نادیده گرفتن چنین حـقیقتی نـدارند.24

“هـویّت‌ ایرانی‌‌”-آن‌ گونه که پارهـ‌یی از کـسان القـای شبهه‌ می‌کنند‌- مسئله‌یی‌”لاینحل‌”25نیست و با آن‌که در یک منطقه‌ی جغرافیایی تجسّم قراردادی‌ می‌یابد‌،پیش‌ و بیش از هرچیز در ارزش‌های‌ فرهنگی‌ نمایان می‌شود‌ کـه‌ از‌ دیـدگاه قـومی،زبانی،دینی و جز آن‌،سرشار‌ از گونه‌گونی‌ست و هیچ‌گونه‌ بـرتری‌ی نـژادی یا قومی یا زبانی یا دینی نمی‌تواند‌ در‌ آن مطرح باشد و بخش یا جنبه‌یی‌ از آن را در‌ سایه‌ بگذارد.زبان فارسی با غنا‌ و گـستردگی‌ی‌ شـگرف و ادب سـترگ خود،به دلخواه و پسند و نه از روی تحمیل و تحکّم،زبان‌ مشترک‌ و مـلّی‌ی همه‌ی ایرانیان‌ست؛امّا گویندگان‌ و نویسندگان‌ هریک‌ از زبانها یا‌ گویشهای‌ قومی و محّلی نیز حق‌ دارند‌ که زبانها و گویش‌های خـود را بـه مـنزله‌ی‌ زبان یا گویش برادر با زبان فارسی‌ و در‌ همزیستی‌ی فرهنگی با آن،بـه کـار‌ برند‌ و دچار هیچ‌گونه‌ تنگنایی‌ نباشند‌.آیینها و جشنها و کنشهای فرهنگی‌ و مذهبی‌ی ویژه‌ی قومها و گروهها نیز در چهارچوب‌”یـگانگی‌ی مـلّی‌”ی ایـرانیان، ارزشمندست و آنان حق دارند که‌ چنین‌ رسمهایی را آزادانه و در کنار آیینها‌ و جشنهای‌ مـشترک‌ هـمگانی‌ و سـرتاسری‌ برگزار کنند.

“یگانگی‌ی‌ ملّی‌‌”و”هویّت ایرانی‌”از دیدگاه فرهیختگان امروز،تنها در درون‌ چنین پیوستگی‌ی خـود خـواسته و گـونه‌گونی شکل می‌گیرد‌.به‌ تأکید‌ می‌گویم: اشتباه نشود،امروز وقتی از”هویّت‌ ایرانی‌‌”سخن‌ می‌گوییم‌،بـه‌ هـیچ‌ روی قصد بازگستردن بساط ادعاهای پر لاف و گزاف‌”وطن پرستی‌”ی افراطی( chauvinism ) در میان نیست و نمی‌تواند باشد.رویـکرد مـا تـنها به«خودآگاهی ملّی‌ی ایرانیان»ست. ایرانی‌ی فرهیخته‌ و پیشرو امروز،دیگر از”میهن پرستی‌”و”نژاد پاکـ‌”و«آریـایی‌ بودن همه‌ی ایرانیان»و دعوای‌”ترک‌”و”فارس‌”و مقوله‌های مفسده انگیزی‌ ازین دست سخن نـمی‌گوید و بـرین بـاور نیست که:«هنر نیز ز ایرانیان‌ست و بس‌!»26‌ایرانی‌ی آگاه امروزین،هوادار”میهن دوستی‌”و”ایران‌شناسی‌”و “خودآگاهی‌ی مـلّی‌”در مـتن یک‌”انسان دوستی‌”ی فراگیرست و در هرجا که‌ زندگی کند،می‌کوشد تا ایران را بـا هـمه‌ی عـظمت و شگرفی‌ی فرهنگ‌ دیرینه‌اش‌‌ بشناسد و به هر وسیله‌یی که می‌تواند به جهانیان بشناساند.ایرانی‌ی فرزانه‌ی امـروزی،بـی آنـ‌که در مسابقه‌ی ابلهانه‌ی برتری‌ی قومی و نژادی و زبانی شرکت‌ ورزد‌،می‌کوشد‌ تا با نگاهداشت هـمه‌ی جـنبه‌های‌ ارزشمند‌«هویّت ملّی‌ی ایرانی»، رهرو سخت گام راه زندگی‌ی امروز و فردا باشد و با همه‌ی کشورهای بزرگ و کـوچک،سـخت گام راه زندگی‌ی امروز و فردا باشد و با‌ همه‌ی‌ کشورهای بزرگ و کوچک،در‌ شرایط‌ بـرابری‌ی حـقوق انسانی،در داد و ستدی آزاد و رفتار و برخوردی آدمی‌وار بماند.ایـرانی‌ی امـروز نـمی‌پذیرد که هیچ‌یک از رویدادهای‌ اجتماعی،سیاسی،دینی و نـظامی‌ی جـهان پر آشوب کنونی و یا نظریّه پردازی‌های‌ من‌ درآوردی‌ و ویرانگر،اصل«هویّت ملّی‌ی ایرانی»در آرمـان«پایـداری و یگانگی‌ی‌ ایرانیان»را در سایه بگذارد و ایـرانیان را بـه درگیریها و کـنشهای شـوم و بـد فرجام رهنمودن شود.27

رویدادها و جنگها و آشـوبها و تـنشهای سیاسی‌-اجتماعی‌ی‌ دوران معاصر‌، بویژه در دو دهه‌ی اخیر،این درس تلخ و هراس انگیز و عبرت آمـوز را بـه ما آموخته‌اند که‌ ازین پس به هـیچ وسوسه و فریبی،رهسپار سـراب نـشویم و گوهر ارجمند‌ و بی‌ همتایی‌‌”هـویّت مـلّی‌”و”یگانگی‌ی ایرانی‌”را که نیاکان ما به ما سپرده‌اند،همچون جان خویش پاس داریم و بـا ‌‌آگـاهی‌ و فرهیختگی‌ی هرچه‌ بیشتر به آیـندگان بـسپاریم.چـنین باد!

(*)این نـوشته مـتن سخنرانی‌ی نگارنده‌ است‌ در‌ دانـشگاههای تـورنتو،مونترال و اتاوا(کانادا)در روزهای 28،30،31،می 1994.ج.د.

بازبردها و پی نوشتها‌

(1).شاهنامه،مسکو،ج 9،ص 270،بب 254-261.

(2).برای نمونه ن.ک.به:شـاهرخ مـسکوب،ملیت و زبان‌؛نقش دیوان و دین و عـرفان‌ و نـثر‌ فارسی، چـاپ دوّم،پاریـس،انـتشارات خاوران،1368 و ترجمه‌ی انگلیسی‌ی آن:

chael Hilhmann,Ed.shahrokh Meskoob,Iranian Nationality and the Persian Language,Tr.by Mi . John R.Perry,Mage,Washington D.C.,1992

هـمچنین برداشت‌های‌ گروهی از ایرانیان زیر عنوان«کیستیم و از کجاییم؟»در مجلّه‌ی مهاجر،سال‌ هشتم،شماره‌های 71-72،دانمارک،فروردین 1371،صص 17-35؛پنـج گـفتار درباره‌ی«زبان و هویّت ملّی»از:ن.دریابندری،ن.نـادرپور،م.ع.سـپانلو‌،ا.کـریمی‌ حـکّاک و د.آشـوری در کتاب نیما، لوس آنـجلس،شـماره‌ی 3،پاییز 1369،صص 3-72؛احمد اشرف،”هویّت ایرانی‌”در مجموعه‌ی ایران‌ در آستانه‌ی سال 2000،پاریس،1371،صص 143-166؛ج.خالقی مطلق‌ و ج.متینی‌،«ایـران در گـذشت روزگـاران،»ایران‌شناسی،سال چهارم،شماره‌ی 2،تابستان 1371،صص 333-368.

(3)- Mostafa Vaziri,lran As lmagined Naton,The Construction of National ldentity,Paragon House,New York,1993‌

نـویسنده‌ی‌ ایـن کـتاب،چـکیده‌ی دو فـصل از نـه فصل آن را با عنوان«نقدی پیرامون ایران و هویّت‌ ایرانی»در فصلنامه‌ی ره آورد،شماره‌ی 33،بهار 1372،صص 114-126 آورده‌ و به‌ بحث‌ و تحلیل‌ درباره‌ی آن پرداخته است‌.

(4).توصیف‌‌”دکتر‌ مصطفی وزیری‌”ست از برداشت‌های‌”دکتر جـلال متینی‌”و”دکتر جلال‌ خالقی مطلق‌”در گفتار«ایران درگذشت روزگاران»ن.ک.به:مصطفی وزیری،«نقدی‌ پیرامون‌‌ ایرانی‌ و هویّت ایرانی،»ص 114.

(5).برای بحثی فراگیر و روشنگر درین‌ زمینه‌ ن.ک.به:احمد اشرف،«هویّت ایرانی».

(6).نگارنده‌ی ایـن گـفتار،شمار کاربردهای پاره‌ی ازین واژگان در برخی از متنهای کهن‌ بازمانده‌ از‌ ایران‌ پیش از اسلام و آغاز عصر اسلامی را در یادداشتی در‌ ایران‌شناسی،سال پنجم، شماره‌ی 1،بهار 1372،ص 225 آورده است.

(7).زامیادیشت،بندهای 46-64(اوستا،کهن‌ترین سرودها و متنهای ایـرانی‌،گـزارش‌ و پژوهش‌‌ جلیل دوستخواه،تهران،مروارید،1371,ج 1،صص 492-497).

(8).. R.G.Kent,Old Persian‌,New‌ Haven,Connecticut,1953,PP.135-36(Darius,Persepolis D.S.S .( 12-24

. Kamamak-j Artakhshir-iPapakan,tr.by Edalji‌ Antia‌,Bombay‌,1900,pP.1-2,chaps

(9).، 1-4;G.Hermann,ed.,The Sasanian Rock Reliefs at Na??sh‌-iRustam‌,lranische‌ Denkmaler 13 . Berlin,1989,pp.35-72

(10).«

دریغ‌ست ایران که ویران شود کنام‌ پلنگان‌ و شیران‌ شود همه‌جای جنگی سواران‌ بدی‌ نشستنگه شهریاران بدی‌ کـنون جـای سختی و جنگ و بلاست‌ نشستنگه‌ تـیز‌ چـنگ اژدهاست

». (شاهنامه،مسکو،ج 2،ص 138،بب 194-196).

(11).ن.ک.به:تاریخ سیستان به‌ تصحیح‌ ملک‌ الشعرای بهار،تهران،1314،صص‌ 5،81،142،181،260.

(12).حمد الّه مستوفی،نزهة‌ القلوب‌،ویراسته‌ی گ.لسترنج،لیدن،1915،صص 1،18-22،28.

(13)مأخذهای یـاد شـده زیر‌ شماره‌ی‌ 3.

(14‌).همان.

(15).بـرای آشـنایی با دیدگاه اردشیر ن.ک.به:شاهنامه،چاپ مسکو،ج 7،ص 187،بب‌ 558-562‌.

(16‌).تعبیری‌ست در توصیف منش و کنش گشتاسب از ع.ا.سعیدی سیرجانی در کتاب بیچاره‌‌ اسفندیار‌.

(17‌).درباره‌ی دوگانگی و دوگونگی‌ی روایتهای پهلوانی‌ی باستانی در متنهای فارسی‌ی میانه که‌ بیانگر دیـدگاههای دیـنی‌ی پیشوایان‌ زرتشتی‌ و شاهان‌ ساسانی‌ست و در خاستگاه‌های مردمی که به‌ شاهنامه‌ی فردوسی رسیده و نماینده‌ی‌”هویّت ایرانی‌‌”ست‌،ن.ک.به:مهرداد بهار،سخنی چند دربارهء شاهنامه،تهران،سروش و نگار،1372،صص 26-34.

(18).مآخذهای‌ یاد‌ شده زیـر شـماره‌ی 3.

(19).به گـفتاورد شاهرخ مسکوب،همان.

(20).گفتنی‌ست که‌ زبان‌ اردو،خود در بخش عمده‌ی واژگان و ترکیبهایش‌ وامدار‌ زبان‌ فارسی‌ ست.

(21).جلیل دوسـتخواه،کیخسرو در‌ کوه‌های‌ فارس،مجموعهء سخنرانی‌های چهارمین کنگرهء تحقیقات‌ ایرانی،دانشگاه پهـلوی،شـیراز،1355.

(22).دکـتر‌ وزیروف‌(وزیر فرهنگ تاجیکستان)در گفت‌ و گویی‌ با عنوان‌«در‌ جست‌وجوی‌ هویّت‌ گم شده»،پژوهشگران،نشریهء داخلی‌ مؤسسهء‌ مـطالعات ‌ ‌و تـحقیقات فرهنگی(پژوهشگاه)،شمارهء 1،آبان‌ 1371،صص 10-13.

(23).به‌ گفته‌ی‌«مسعود رجایی بخارایی»که سفرهای مـتعدّد‌ بـه تـاجیکستان و ازبکستان داشته‌‌ است‌ و نکته‌های زیادی درین زمینه از‌ زبان‌ مردم آن منطقه به یاد دارد.

(24).به گفته‌ی مـهرداد بهار:تئوری‌ها وقتی‌ حقیقت‌ دارند که بتوانند واقعیت عینی‌ داشته‌‌ باشند‌.اگر واقـعیّتی عینی‌ مغایر‌ با تـئوری بـاشد،متأسفانه‌ این‌ تئوری است که نیاز به تغییر دارد.» (مأخذ یاد شده زیر شماره‌ی 17).

(25‌).مأخذهای‌ یاد شده زیر شماره‌ی 3.(در واقع‌ چون‌ نیک بنگریم‌،در‌ مورد‌ ملّتی چون ملّت‌ ایران‌،شناخت‌”هویّت ملی‌”-هـمان‌گونه که گفتیم-آن‌قدر برهان روشن چون آفتاب دارد که‌ مسئله‌یی در‌ میان‌ نیست تا چه رسد به‌”مسئلهء‌ لاینحل‌‌”(!)مدّعیان‌،نخست‌ امری‌ بدیهی را به‌ عمد‌ پیچیده جلوه می‌دهند و از آن،معمّایی اندیشه سوز می‌سازند و پس از یـک سـلسله کرّوفرهای‌ پژوهشی،”مسئله‌‌”ی خود‌ ساخته‌ را”لاینحل‌”اعلام می‌کنند!)

(26).یا آن‌ گونه‌ که‌ بر‌ بنیاد‌ ضبطی‌ نادرست،شهرت یافته است:«هنر نزد ایرانیان…»

(27).به گفته‌ی فردوسی:«

ستیزه به جایی رساند سـخن‌ کـه ویران کند خانمان کهن

».