لتُِرایی: گویش یهودیان اصفهان
مقدمه[1]
واژه لُتِرایی با تلفظهای گوناگون عموماً در لغتنامههای ایرانی از جمله در فرهنگ جهانگیر، فرهنگ رشیدی، برهان قاطع، آنندراج، انجمنآرای ناصری و لغتنامۀ دهخدا به لهجههایی اطلاق میشود که به منظور عدم درک معنی آن برای بیگانگان ساخته شده باشند. این واژه در کاشان لُفتایی، در گلپایگان لُتَرایی و در کرمانشاه لُتُرایی تلفظ میشود. در این مقاله، جز مواردی که در متن دقیقاً ذکر شده است، از تلفظ لُتِرایی استفاده شده است.
واژه لُتِرایی در جوامع یهودی ایران بزرگ، مخصوصاً در بین یهودیان ایرانی و افغانی، به معنی ”غیرتورایی“ و به لهجههایی اطلاق میشود که یهودیان شهرهای گوناگون ایران به منظور عدم درک آن برای غیریهودیان به کار میبردند. این لهجهها در عین داشتن شباهت های گوناگون با هم دیگر متفاوت بوده و در شهرستانهایی از جمله بروجرد، اصفهان، گلپایگان، کاشان، کرمان، کرمانشاه، خمین، مشهد، شیراز، یزد و تهران حتی تاکنون به کار رفتهاند. به گفتۀ احسان یارشاطر، قدیمیترین نسخۀ غیریهودی که این واژه در آن به کار رفته است، کتاب حدود العالم، متعلق به قرن دهم میلادی، و در جایی است که نویسنده دربارۀ مردم استرآباد سخن گفته است. او گزارش میدهد که ”اهالی این شهر به دو زبان صحبت میکنند، اول زبان لُتارای استرآبادی و دوم زبان فارسی گرگانی.“
پس از آن، ذکر این واژه را بار دیگر در لغتنامۀ دهخدا میبینیم که با نقل از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی دربارۀ معنی واژۀ لیف چنین میگوید: ”در لوترا ریش را لیف گویند.“ همچنین، در فرهنگ جهانگیری، دو بیت از تاریخ وصاف به نقل از شاعری با نام ایدجی ذکر شده است که در آن لفظ لُتَرا ”زبانی مرموز و غیر قابل درک“ توصیف شده است. در برهان قاطع، واژۀ لُتِرایی در زبان فارسی به معنی نوعی زبان ساختهشدۀ مصنوعی مانند زبان زرگری آمده است.
چنانچه واژه لُتِرایی را، که به زبان عبری غیرتورایی معنی میشود، در مقابل واژۀ ”تورایی“ به معنی ”زبان تورات“ بشناسیم و آن را زبان محاورۀ یهودیان بدانیم، چگونگی ورود اولیۀ آن به زبان فارسی آشکار میشود. چه بسا کسانی که نویسندۀ حدود العالم در استرآباد از ایشان یاد کرده است و زبانشان را لُتارای گزارش کرده است، جامعۀ یهودی آن شهر بوده باشند.
زبان لُتِرایی آمیختهای از زبانهای عبری و فارسی و تعدادی واژگان آرامی است. گروهی از ضمایر، صفات، اکثر اسمها و حروف اضافه ریشۀ سامی دارند، در حالی که ضمایر فعلی، پیشوندهای وجهی، ضمایر پسوندی و بیشتر ادات و ساختمان جملات ایرانی است. زبان لُتِرایی در عین آنکه در هر ناحیه اکثراً قواعد دستوری آن ناحیه را پذیرفته است، به علت شباهت کلی با دستور ایرانی و استعمال واژگان عبری مشترک کموبیش در اکثر جوامع یهودی ایرانی قابل فهم است. فقط در ناحیه فارس و به سبب تفاوت ریشههای فعلی این شباهت نسبت به سایر نواحی کمتر است.
احسان یارشاطر واژگان مشترک زبان لُتِرایی را به چهار گروه تقسیم میکند:
- گروه واژگان عبری: این واژگان اکثراً بدون هیچ تغییری استفاده میشوند و از آن جملهاند واژگان ”راشا“ به معنی ”شر یا شرور،“ ”عافار“ به معنی ”زمین و خاک“ و ”قاطان“ به معنی ”کوچک.“
- گروه واژگان عبری با اندک تغییر آوایی: از جملۀ این گروهاند واژگان ”پونیم“ با تلفظ عبری ”پانیم“ به معنی ”صورت،“ ”هاتور“ با تلفظ عبری ”هاتول“ به معنی ”گربه“ و ”پالیتا“ در همدان و ”پاروتا“ در مشهد با تلفظ عبری ”پروتا“ به معنی ”پول.“
- واژگان عبری با تغییر معنی و گاهی آوایی: از جملهاند ”پِتاح“ در عبری به معنی ”ورودی یا دروازه“ و در لُتِرایی خمین به معنی ”در،“ ”یاحید“ در عبری به معنی ”یگانگی یا تنها“ و در لُتِرایی به معنی ”خالی،“ ”آبی“ در عبری به معنی”پدرم“ و در لُتِرایی به معنی ”پدر،“ ”بِنِیچی“ در عبری با تلفظ ”بِنی“ به معنی ”پسر من“ و در لُتَرایی به معنی ”بچه/پسربچه.“
- گروه واژگان مشترک عبری و آرامی که اکثراً مربوط به دوران تدوین تلمودند. از جمله واژگان ”لیبا“ با تلفظ ”لیبا“ در آرامی و ”لِو“ در عبری و در لُتِرایی به معنی ”قلب،“ ”کافار“ با تلفظ عبری و آرامی مشترک به معنی”دهکده“ و در لُتِرایی به معنی ”بازار،“ ”پاسول یا پاسیالا“ با تلفظ عبری و آرامی مشترک به معنی ”فاقد صلاحیت“ و در لُتِرایی به معنی ”غیریهودی/مسلمان.“
سوای این تقسیمبندی، اسمها و صفات لُتِرایی نیاز به تحقیق بیشتری دارند.
اعداد لُتِرایی اکثراً از ریشۀ عبری میآیند و از یک تا ده به ترتیب عبارتاند از اِحاد ، شِتَیم، شالوش، اَربع، خَمِش، شِشا، شمونه، تِشعا، وعساراه.
ضمایر شخصی”من، تو، او، ما، شما، ایشان“ نیز با ریشۀ عبری به کار برده میشوند: ”اَنی (من)، اَتا (تو)، اوهایی (او)، آنیا (ما)، کولام اَتِم (شما)، اوهایا (ایشان).“
پیچیدهترین قسمت زبان لُتِرایی ریشۀ افعال و صرف آنهاست. افعال فارسیهود دارای ریشهها و اشتقاقات محدود است، بیشتر به این علت که لُتِرایی اصولاً زبانی محدود و محاورهای است.
- در بعضی موارد، ریشۀ عبری افعال آشکار است. مانند فعل عبری ”هُلِخ“ به معنی ”راه رفتن“ که در لُتِرایی مشهد به صورت ”بِلِخ“ و در لُتِرایی یزد به شکل ”وِلِخ“ به معنی ”رفتن“ به کار میرود.
- هر فعل ممکن است دارای معانی گوناگون و گاهی هم متضاد باشد. لذا، اغلب افعال را با اضافه کردن پیشوند یا کلمات مکمل به صورت فعل مرکب با معانی متفاوت صرف میکنند. برای مثال، ریشۀ فعل عبری ”اِز“ به معنی ”رفتن“ دارای معانی دیگری از جمله ”آمدن“ یا “رسیدن“ هم هست و با اضافه کردن پسوند فارسی (ون)، ”اِزون“ (اِز+ ون) به معنی ”بردن“ یا ”آوردن“ میتوان آن را متعدی ساخت. وجه امری با پیشوندهای امر و نهی ”باِزون“ (بِ+اِز+ون) به معنی ”ببر یا بیاور“ و ”نَاِزون“ (نَ+اِز+ون) به معنی ”نبر یا نیاور“ صرف میشود. همین ریشۀ فعلی با اضافه کردن پیشوند ”وا“ معنی دیگری به خود میگیرد. بدین ترتیب، ”وااِز“ (وا+اِز) به معنی ”برگشتن“ یا ”بازگشتن“ درمیآید.
گروهی از افعال لُتِرایی دارای ریشۀ آرامی بوده که مشترکاً در عبری تلمودی هم دیده میشوند و شاید در غیر این صورت در زبان عبری دیده نمیشدند. از جملۀ این افعال میتوان از ریشۀ فعل ”پِریس/ پیریس“ به معنی ”خوردن یا نوشیدن“ نام برد.
اصولاً وجود ریشههای سامی عبری قدیم و آرامی در زبان لُتِرایی این پرسش را پیش میآورد که آغاز گفتار لُتِرایی در ایران از چه دورهای است. آیا یهودیان ایرانی این زبان را در دورانی که هنوز در ایران به زبان آرامی شرقی صحبت میشد آغاز کردند؟ سبب دیگر این شبهه این است که ریشۀ بعضی از این افعال آرامی در زبان عبری نیست و نمیتواند از زبان عبری به جامعۀ یهودی رخنه کرده باشد. یکی از این افعال ریشۀ فعل ”دِلیدَن“ در زبان آرامی، ”دِحِل“ به معنی ”ترسیدن،“ است که در زبان عبری چنین فعلی وجود ندارد. در صورت درست بودن این فرضیه، امکان پیدایی لُُتِرایی در جوامع یهودی ایرانی به زمانهایی قدیمتر میرسد.
در هر حال، وجود واژگان سامی فراوان در لُتِرایی که از زبانهای عبری قدیمی و زبان آرامی سرچشمه میگیرند شاهدی بر قدمت حضور ساکنان یهودی در ایران است. لُتِرایی در شهرهای یهودینشین ایران باید متعلق به قبل از دورانی باشد که یهودیان لهجههای محلی خود را برای محاوره به زبان فارسی یا سایر لهجههای ایرانی کنونی ترک نکرده و زبان محاورۀ آنان برای همشهریان غیریهودی اطرافشان قابل درک بود و لذا، با استفاده از کلمات سامی (آرامی و عبری) سعی داشتند آن را برای اطرافیان غیریهودی خود نامفهوم سازند و واژگان عبری بعدی کمکم از نوشتههای مذهبی عبری در آن راه یافته است.
مسلم این است که زبان لُتِرایی در همۀ جوامع یهودی ایرانی، به استثنای جامعۀ یهودی کردستان، رایج بوده است. گرچه تفاوتهایی لغوی بین لهجههای لُتِرایی دیده میشود، همه به نوعی به هم شباهت دارند و این شباهت ریشۀ مشترک این جوامع را آشکار میسازد.
در خصوص زبان یهودیان کردستان باید متوجه بود که لهجۀ آرامی یهودیان کردستان هیچ ارتباطی با ریشۀ زبان لُتِرایی نداشته و رشد و تکاملش مسیر دیگری پیموده است.
مارتین شوارتز، استاد دانشگاه برکلی، در مقالۀ ”لُتِرایی“ نتایج تحقیقاتش را در پی مقالات احسان یارشاطر در سالهای 1977 و 1989م نوشته و پژوهشهای سایر استادان در زمینۀ زبان لُتِرایی را نیز عرضه کرده است.[2] به عقید، او، پیدایش زبان لُتِرایی ریشه در دوران اولیه هخامنشی دارد. شوارتز نشان میدهد که چگونه این زبان در قرون وسطا از جانب مسلمانان نیز به صورت یک زبان ”زیرزمینی“ استفاده میشده و لغتهای آن وارد زبانهای کولیهای ایران و آسیای میانه شده و حتی هنوز هم در تاجیکستان به کار میرود. شوارتز در پاسخ سوال یارشاطر مبنی بر اینکه آیا لغات عبری پس از تشکلیل زبان لُتِرایی وارد آن شده است یا خیر، پاسخ مثبت میدهد و معتقد است که بالمآل، واژگان عبری و آرامی هر دو منابع گوناگون گستردهای در توسعۀ زبان لُتِرایی بودهاند. شوارتز با عرضۀ نمونههایی وجود واژگان لُتِرایی را در گسترۀ لغات ایرانی تأیید میکند. او در پایان چنین نتیجه میگیرد که زبان لُتِرایی را هم اکنون نه تنها میتوان نوعی گویش کهن یهودیان ایرانی شمرد، بلکه میتوان آن را گویشی دانست که نفوذ قابل توجهی در توسعۀ شاخههای زبان فارسی و عموماً خود زبان فارسی داشته است. نگاهی به تاریخ این گویش تأثیر جنبههای روابط قومی و طبقاتی را در خاورمیانه و آسیای مرکزی آشکار میسازد.
تفسیری در بارۀ گویشهای زبان یهودیان ایرانی: لهجۀ اصفهانی[3]
یهودیان ایران بزرگ
آغاز تاريخ پراکندگی قوم يهود و اسکان عدۀ بیشماری از آنان در سرزمینهایی که بعداً ضمیمۀ خاک ایران شد به هفت قرن قبل از ميلاد میرسد. ورود آنان برای اولینبار پس از شکست ده اسباط اسراییل به وسیلۀ امپراتوری آشور اتفاق افتاد و پس از آن، در قرن ششم قبل از میلاد به دنبال خرابی معبد مقدس در اورشليم توسط بختالنصر به بابل آورده شدند. استقرار يهوديان در ایرانزمین در دورۀ هخامنشی و کورش کبير با رفتار انسانی، همياری و برادری صورت گرفت. آنان مورد حمايت دولت وقت قرار گرفتند و برای اولينبار اميد و احساس آزادی را، خارج از رويا، در قلب خود احساس کردند. همین امر باعث شد هر گروهی از آنها به شهرهای مختلف گسيل و از جمله در مناطق آذربايجان، همدان، کاشان، يزد فارس و اصفهان ماندگار شوند. از آنجایي که شرايط محيطی و اقليمی اصفهان شباهت زيادی به اورشليم داشت، عدۀ کثيری بهخصوص اصفهان را برای اقامت دايم انتخاب کردند. در حال حاضر، هنوز هم خانوادههای بسياری در اصفهان باقی مانده و آنجا را موطن اصلی خود میدانند. از جمله آثار و يادگارهایی که هنوز هم از اين قوم در این ناحیه موجود است کنيساها و قبرستان باستانی يهوديان اصفهان در منطقۀ پير بکران است. این قبرستان که مقبرۀ ”استر خاتون“ و به قولی”سارح بت آشر،“ نوادۀ حضرت یعقوب، در آنجاست، شاهد يکی از قديمیترين سنگنوشتههای چند هزار ساله است. این نوشتهها که بر سر در يکی از ديوارهای داخل کنيسا نصب شده است، به خط عبری برجسته و شامل آياتی از تورات است.
يهوديان اصفهان در گذشته در محلهای به نام جوباره، که درحوالی مسجد جمعه است، قرار گرفتند. این محله در روايات گذشته اسامی مختلفی همچون ”يهوديه،“ ”جهودانک“ و ”داراليهود“ و غيره داشته است. علاوه بر جوباره که يکی از قديمیترين محلات اصفهان است، دو ناحيۀ ديگر دردشت و گلبهار، که یهودیان آن را گُلبار مینامیدند، نیز يهودینشين بودند. محلۀ جوباره از دو کوچۀ سنگلاخی و خاکی به موازات يکديگر و کج و معوج، با تعدادی کوچههای مقطع، تشکيل میشد و در دو طرف کوچه مغازههای متفاوت، يک مدرسۀ ابتدایی، حمام عمومی، قصابی کاشر و نانوایی و غيره قرار داشت. در این محله همچنين حدود بيش از 20 کنيسا برای عبادت ساخته شده بود که تعدادی از آنها جزء آثار باستانی شناخته شده و هنوز باقیاند.
شغل اهالی یهودی اصفهان اغلب پيلهوری، دورهگردی در دهات، سلمانی و بقالی و امثال آن بود و در آن زمان از امنيت نسبی برخوردار بودند. عليرغم زندگی سخت با امکانات محدود، يهوديان به موسيقی، اشعار و سرودههای فولکلوريک، که پديدۀ ذاتی آنها بود، علاقۀ وافری داشته، بين آنها هنرمندانی در نواختن تار، کمانچه، نی، فلوت و دنبک و آواز و غيره شهرت بسزایی داشتند.
يهوديان اصفهان در حفظ و حراست و پاسداری از ميراث فرهنگی و هنری ايران با عشق فراوان کوشا بودند، اما زبان و لهجۀ يهوديان بهطور کلی در شهرهای گوناگون با کمی تفاوت مخلوطی از زبان پهلوی پارسی و لهجههای مردم محلی و گهگاه به همراه کلماتی از عبری يا ساير زبانها بود. به همین ترتیب، زبان ”جيدی“ محلۀ جوباره يهوديان اصفهان معجونی است از زبان فارسی با لهجۀ شيرين اصفهانی که شيفتگی و جاذبۀ خاصی دارد. اگر سری به شهرک سِدِه يا خمينیشهر امروز بزنيد، مسلمانان آن منطقه از نظر زبان محلی گويشی خيلی شبيه به زبان جيدی محلۀ جوباره اصفهان را تکلم میکنند، زیرا آنان هم بقايایی از يهوديان جوباره اصفهاناند که در دوران صفويه به زور و تهديد مسلمانی را قبول کردند؛ چنان که هنوز زنهای سِدِه به شيوۀ زنان يهودی شبهای شنبه شمع روشن میکنند. برای آشنایی با زبان جيدی نمونههایی از لغات، صرف افعال، جملات، ضربالمثلها و آثاری از ادبيات آن را نقل میکنیم.
واژگان شخصی و خانوادگی
بووا (پدر)، ماز (مادر)، پير (پسر)، دُت (دختر)، مِرِه (شوهر)، جَن (زن يا عيال)، خُخ (خواهر)، بِزار (برادر)، آريس (عروس) و اُوير (آبستن).
واژگان غذاهای سنتی و غذا خوردن
اُو (آب)، سندی (هندوانه)، اُواش (آبگوشت)، گُندی (کوفتۀ نخودچی)، گيپا (نوعی پلو و سيرابی توپُر)، گندی تُوِه (شامی کباب) و یَخنی (آش).
واژگان و جملات مرتبط با مکالمه
شالوم (سلام)، بِم بِر (بمیر) و گومَم بُو نَنگارون (ميخواستم صحبت نکنم).
واژگان امور مذهبی
داراش (روضهخوانی)، ميصوا (ثواب)، آقالا (تطهیر و پاک کردن ظروف برای عید پسح)، آسور (حرام)، کِتوبا (قباله)، تامه (نجس)، مِلِخ مُوَت (ملکالموت)، سليحوت (مناجات)، شيکور (مست)، سَرصِما (قصد یا بهانه)، وَريُو (بيقرار) و نقاما (شکنجه).
صفات و اسمهای توصیفی و حالات
گوشدار (حافظ)، وَرشوری (خجالت)، اُوُری (آبرو)، عَلِلا (بهانه)، حُخما (عقل)، حيما (غصه)، تاسگی (ویار)، ویشِه (گرسنه)، اُجوم (تهوع) و تاجه (تازه).
کُنيهها و القاب
در گذشته شناسنامه و اسم فاميلی وجود نداشت و لذا، افراد را متناسب با خصوصيات ظاهری، اخلاقی، شغلی و غيره خطاب ميکردند برخی از این القاب عبارتاند از اَُورام مقبوله (ابراهيم خوشگله)، شالوم قُمپزی، آشر عدسی (عدسیفروش)، اسحاق عبایی (اسحق عبافروش)، ايسحاق مُخالی (اسحق مُخخالی)، اُورام قِلا (ابراهيم شبيه کلاغ)، پير قليون (پسر دراز)، دکتر حَيوون (دامپزشک)، رحمين چِله (رحيم خُله)، رُووِن وِزَق (روبن شبيه قورباغه)، آکرومگال (شیمون کلهگنده)، شِلِمو گَرِه (سليمان کِچل)، فرج کناس (کسی که شغلش حمل مدفوع برای ساختن کود بود)، اورام کرگِدن (اورام نَکَره)، ساقی تمبکجَن (ساقی تمبکزن)، مرتضی قوزی، ماماچه (قابله)، مرواری خُنازه ( مرراید لوسه)، نَحما سياتُوِ (نَحمای سيهچهره)، زخریا نیقليون (زکریا بلندقد)، رُوِنِ ويعاره (روبن بيعاره) و آشِر پینیربند (آشِر پنیرساز).
سایر کلمات و اصطلاحات غیرمشابه در فارسی نو
سَرصِما (قصد یا بهانه گرفتن)، بَر مینان ( کریه و بسیار زشت)، وِرمونه ( وسواس)، وَریو (مضطرب)، خوناز (لوس و ازخودراضی)، ذَغنه بوط (بسیار تلخ و مزخرف)، لوبارا (حرف نزن/مواظب باش)، نقاما (شکنجه)، اَقوزیم (صدا زدن اهانتآمیز اشخاص) و عولام بِشِته ( ازدنیارفته/هلاکشده).
نمونههایی از مصدر افعال
شِزَن (رفتن)، دَرکَفَتَن (افتادن)، ذونَن (دانستن)، اِمَرتَن (شکستن)، پَرسَن (پرسیدن)، اِش مَرتَن (شمردن)، اِش ناسَن (شناختن)، فِراتَن (فروختن)، بی رین تَن ( بریدن)، خِسَرتَن (سرما خوردن) و خُسَّن (انداختن).
نمونههایی از ادات پرسش
چُند (چند)، چِکا ( چرا)، کووا (کجا) و چِقَذ (چقدر).
قوانین صرف زمان و وجوه افعال نیاز به بررسی زبانشناسی دارد. قدر مسلم آن است که این ریشهها با ریشههای زبان فارسی همخوانی دارد تا زبانهای عبری یا عربی. برای معرفی چگونگی صرف ضمایر و افعال چند نمونه از ضمایر شخصی و افعال صرفشده را در زمانهای حال و گذشته فقط برای نمونه ذکر و توجه علاقهمندان به جنبههای دستوری این زبان را به نوشتههایی در این زمینه از احسان یارشاطر، مارتین شوارتز، آمنون نتصر و سایر گویندگان محلی این لهجه جلب میکنیم.
نمونههای ضمایر شخصی
- ضمایر شخصی ملکی متصل به اسم
اول شخص مفرد: (م)، اول شخص جمع: (مون)، دوم شخص مفرد: (د)، دوم شخص جمع: (دون)، سوم شخص مفرد: (ش)، سوم شخص جمع: (شون).
نوم (اسم)
نومُ-م (اسمم)، نومُ-مون (اسممان)، نومُ-د (اسمت)، نومُ-دون (اسمتان)، نومُ-ش (اسمش)، نومُ-شون (اسمشان).
بووا (پدر)
بووا-م (پدرم)، بووامو- مون (پدرمان)، بووا-د (پدرت)، بووامو-دون (پدرتان)، بووا-ش (پدرش)، بووا-شون (پدرتان).
- ضمایر شخصی متصل به فعل
زمان حال و آینده
اول شخص مفرد: (ونِ+ ه)، اول شخص جمع: (یمِ+ ه)، دوم شخص مفرد: (ی+ ه)، دوم شخص جمع: (یدِ+ ه)،
سوم شخص مفرد: (وِ+ ه)، سوم شخص جمع: (نِدِ+ ه).
اِمُوسَن (آموختن)
ِامُوس- ونِه (میآموزم) ، اِمُوس– یمِه (میآموزیم)، اِمُوس- یه (میآموزی)، اِمُوس- یدِه (میآموزید)، اِمُوس-وِه (میآموزد)، اِموس-ندِه (میآموند).
صدای /ه/ در بعضی افعال حذف میشود.
مَرَتن(مردن)
مِر- ونه (میمیرم)، مِر- یمه (میمیریم)، مِر- ییه (میمیری)، مِر- یده (میمیرید)، مِر – ووه (میمیرد)، مِرِ – نده (میمیریند).
گومَن (خواستن): فعل متغیر
گومِ- ه (میخواهم) ، گوم- موِنه (میخواهیم)، گومَ- د (میخواهی)، گوم- دونه (میخواهید)، گو- شِه (میخواهد)، گوم- شونه (میخواهند).
زمان گذشتۀ ساده
اِمُوسَن (آموختن)
اِموسَ- م (آموختم)، اِموسَ- مون (آموختیم)، اِموسَ- د (آموختی)، اِموسَ- دون (آموختید)، اِموسَ- ش (آموخت)، اِموسَ- شون (آموختند).
گومن (خواستن)
گومَ- م (خواستم)، گومَ- مون (خواستیم)، گومَ- د (خواستی)، گومَ- دون (خواستید)، گومَ- ش (خواست)، گومَ-شون (خواستند).
در برخی افعال حرف /ب/ نیز در ابتدا اضافه میشود.
مَرَتن(مردن): ب + ریشه فعل+ ضمایر شخصی
ب- مَرت- وم (مُردَم)، ب- مَرت- یم (مُردیم)، ب- مَرت- ی (مُردی)، ب- مَرت- ید (مُردید)، ب – مَرت- . (مُرد)، ب- مَرت – ند (مُردَند).
زمان گذشتۀ استمراری
واژۀ /بو/ به آخر فعل ماضی اضافه میشود.
اِمُوسَن (آموختن)
اِمُوسَ- م – بو (میآموختم)، اِمُوسَ- مون- بو (میآموختیم)، اِمُوسَ- د- بو (میآموختی)، اِمُوسَ- دون- بو (میآموختید)،
اِمُوسَ- ش- بو (میآموخت)، اِمُوسَ-شون- بو (میآموختید).
گومَن (خواستن)
گومَ- م – بو (میخواستم)، گومَ – مون- بو (میخواستیم)، گومَ- د- بو (میخواستم)، گومَ – دون- بو (میخواستید)، گومَ -ش- بو (میخواست)، گومَ – شون- بو (میخواستند).
مَرَتن (مردن)
ب- مَرتِ- م- بو (میمُردَم)، ب مرتِ- مون- بو (میمُردیم)، ب- مَرتِ- د- بو (میمُردی)، ب- مَرتِ- دون- بو (میمُردید)، ب – مَرتِ- ش- بو (میمُرد)، ب- مَرتِ –شون- بو (میمُردَند).
فعل امر
بی + ریشه + ضمایر شخصی
امُوسَن (آموختن)
بی+ موس (بیاموز)، بی+ موس+ید (بیاموزید).
گومَن (خواستن)
گو+به (بخواه)، گو+دِ+دون (بخواهید).
مَرَتن (مردن)
بم+بِر (بمیر)، بم+ بِرید (بمیرید).
اشعار یهودیان اصفهان
بهار و نوبرانه
- باهار نَه نوبَروُم بارتِه گل از گُل وِ تَيرُم بارتِه
(بهار نه نوبر آوردم گل از گل بهتر آوردم)
- نبات و نیشکر دارون شیرین شعر تَرُم بارِته
(نبات و نیشکر دارم شعر شیرین تازه آوردم)
تو نازنین
- بِه اَر باغ و بِه اَرصحرا گِه شونِه بِه اَرسرو و صنوبر گِه رِسونِ
(به هر باغ و به هر صحرا که میروم به هر سرو و صنوبرکه میرسم)
- به اَریا گِه خذا خَب کَرتِه بنِون تورا اِی نازنین وِیتَر وِنونِه
(به هر جایی که خدا آنجا را خوب کرده ببینم تو را ای نازنین بهتر میبینم)
زن مازندرانی
- دِلُم میخواد پینیر بادیونی دِلُم میخواد زن مازندرونی
(دلم پنیر بادیونی میخواهد دلم زن مازندرانی میخواهد)
- پینیر بادیونی مزه داره زن مازندرونی غمزه داره
(پنیر بادیونی مزه دارد زن مازندرانی غمزه دارد)
- بیا دختر بجون یک بِراُرد مَکِش سورمه به چشمای خُمارد
(بیا دختر به جان برادرت به چشمان خمارت سورمه نکش)
- مَکِش سورمه که بیسورمه رشیدی کبابُم کِردی و سیخم کشیدی
(سرمه به چشم نکش که بیسرمه قشنگی کبابم کردی و به سیخم کشیدی)
دخترک گریزپا
- دُت چیه کواشیِه تِجیِه تندتند شیِه
(دخترک کجا میروی میدوی تندتند میروی)
- یا خشا آسه چِه بِشِه دارِه مونا کِشیهِ
(کمی آهسته برو داری مرا میکشی)
- مون تو را دو سُود دارون گومِه بی یون بِد خاصون
(من تو را دوست دارم میخواهم بیایم خواستگاری)
- اما اِگه جَنُم نِبِه مِثِل با خاجِم بِه بِه
(اما اگر زن من نشوی مثل بابابزرگم بشوی)
شراب شیفرا
- شیفرا وِرُس و یایین بار بِرام بی ریج و بِنگار
(شیفرا بلند شو و شراب بیاور برایم بریز و صحبت کن)
- یایین گِه شیفرا بارو شیرین و مِزِه دارو
(شرابی که شیفرا بیاورد شیرین است و مزه دارد)
- یایین اینو و یایین او یایین کارُش اَمینو
(شراب این است و شراب این شراب کارش همین است)
عروس مقبول
- آریس مَقبیلُم بارتِه چه جازیه خشبُش بارته
(عروس مقبولی آوردهام چه جهازیه خوبی آورده)
- نه ناز دارو او نه گَوّا اَمِه کاراش پُر میصوا
(نه ناز دارد و نه نخوت همۀ کارهایش پَر است از ثواب)
- کِزِه دارو او پاکیزه اِز اَنگُشتاش طِلا ریزه
(خانهدار است و پاکیزه از انگشتهایش طلا میریزد)
- چه خوش خُلقو چه مِهرِبون نه قُربِندوه نه سرعون
(چه خوشاخلاق و چه مهربان است نه غر میزند و نه بهانه میگیرد)
- خلاصِه اَرچی گه دارو تو قلب اَمِه یا دارو
(خلاصه، هرچه که دارد در قلب همه جا دارد)
- یه سال بِوَذشت وِرَق گِردونه بیده رِوال جَندگی وارونه بیده
(یک سال گذشت و ورق برگشته روال زندگی وارونه گشته)
- آریس مُقبُلیم دُمُش کی آرنه بواید نِواید سر از تخمش کی آرته
(عروس خوشگلم دُم درآورده بگویید نگویید سر از تخمش درآورده)
- نه از مهرو محبت خِبَری او نه از شستن نه از بِپشَن خِبری او
(نه از مهر و محبت خبری هست نه از شستن و پختن خبری هست)
- اَمَش قُر بَندد و وه سُرعون خونوه کِلافِش کرتِه کّل اهل کِزِه
(همش غر میزند سرعون میخواند کلافه کرده کل اهل خانه را)
- عجب دنیای آما دیوِنه بِبِده خدا فریادمون با تا چی بووه
(عجب دنیای ما دیوانه گشته است خدا فریادمان باد تا چه پیش است)
[1] این مقدمه برگرفته از مقالات احسان یارشاطر و مارتین شوارتز است که با ترجمه و ویرایش ناهید پیرنظر فراهم آمده است. بنگرید به
Ehsan Yarshater, “Judeo-Persian Jargon: Lotera’I,” in Judeo-Persian Communities of Iran, ed. Houman Sarshar (New York: Encyclopædia Iranica Foundation, 2011), 198; Martin Schwartz, Encyclopaedea Iranica, S.V. “Lotera’i.”
[2] Ehsan Yarshater, “Judeo-Persian Jargon: Lotera’i”, in Judeo-Persian Communities of Iran, ed. Houman Sarshar (New York: Encyclopaedia Iranica Foundation, 2011), 198. Based on the article originally written in Journal of the American Oriental Society (1977), 1-7; also at http://www.iranicaonline.org/articles/judeo-persian-x-judeo-persian-jargon-loterai; Martin Schwartz, Encyclopaedea Iranica, S.V. “Lotera’i.”
[3] برگرفته از ایوب ابراهیمی، اصفهان نصف جهان: گویش یهودیان محلۀ جوبارۀ اصفهان (چاپ 2؛ لوسآنجلس: ایوب ابراهیمی، 2006).