یادی از حقوق بشر
کنفرانس جهانی حقوق بشر که در این ماه در پایتخت کشور ما منعقد گردیده است، جای آن دارد که بار دیگر همة کسانی را که جز ”خور و خواب و خشم و شهوت“ مفهوم دیگری هم برای زندگی انسان قائل هستند، به تأمل وادارد.
انعقاد چنین جمعی در ایران که کشور گرم و سرد چشیدهای است و یکی از انسانیترین و دنیاییترین فرهنگها را به جهان عرضه کرده، حاکی از حسن انتخاب پرمعنایی است، و از آنجا که بشر هیچگاه از امیدوار بودن خسته نمیشود، باید امیدوار باشیم که این واقعه بتواند قدم جدیای در راه خروج ”حقوق بشر“ از بنبست کنونیاش بردارد.
دنیای امروز، دنیایی است گرانبار از تناقض. در حالی که انسان در زمینة علم و فن پیشرفتهای معجزهآسا کرده، از جهت ”آدمیّت آدمی“ به یکی از سیاهترین دورانهایش بازگشته. آنقدر نمونههای روشن از قساوت و دورویی و نابکاری و خودخواهی بشر متجدد در برابر ما هست، که در اینجا برای توضیح مطلب محتاج به ذکر دلیل یا نمونهای نیستیم. تنها بارقة امیدی که باقی میماند این است که بشریت منبع مرموز و عظیمی است، مانند دریا؛ پیوسته در حال نو شدن و جنبش و دگرگونی و موج بر موج افکندن، و هرگز، حتی در عین ظلمت، از زاییدن و زایاندن بازنمیماند.
مفهوم حقوق بشر در دنیا کهنسالتر از آن است که بتوان آن را منتسب به تمدن خاصی یا دورة خاصی کرد. همة مذاهب، همة کتب بزرگ حکمت و ادب از آن دم زدهاند. در همین ادبیات و عرفانِ خود ما هزاران کلام بدیع در دعوت به برابری و برادری و نوعدوستی و ستایش آزادگی و محبت و پرهیز از جنگ و تعصب به بیان آورده شده است.
قدم تازهای که در مغربزمین در اواخر قرن هجدهم برداشته شد این بود که حقوق بشر را تحت اصولی معین و مشخص کرد و سازمانهای سیاسی کشور را طوری بنیان نهاد که بتوانند صیانت آن را تأمین کنند. برای این منظور اول از همه آمدند و گفتند که حقّ حاکمیّت با مردم است و چون اعمال مستقیم آن ممکن نیست، آنان این حق را از طریق نمایندگانی که آزادانه انتخاب میکنند، به کار خواهند برد. بعد، حق آزاد بودن را عنوان کردند و گفتند که هر فرد باید تا جایی که آزادیاش به آزادی دیگران لطمه نزده است، آزاد بماند.
این فکر و اصول از نظریة حقوق فطری سرچشمه گرفت که بهعنوان سنگر و پناهگاهی در برابر خودسری و استبداد حکام قرون وسطا ابداع گردیده بود. حقوق فطری میگفت انسان برای آنکه بتواند زندگی انسانی داشته باشد، ناگزیر باید از حداقلِ بعضی حقوق برخوردار بماند و اگر این حقوق اصلی از او سلب گردد، زندگی او تا سر حد زندگی حیوان تنزل خواهد کرد. قرن هجدهم امتیاز دیگری که داشت این بود که حقوق انسان را از مذهب جدا کرد و بشر را من حیث بشر، شایستۀ داشتن حقوق اولیه دانست. این حقوق در اعلامیة استقلال امریکا، که باید آن را نخستین سند دربارۀ حقوق بشر دانست، اینطور برشمرده شده: ”حق حیات، حق آزاد زیستن، و حق جستجوی خوشبختی.“[2] در اعلامیة حقوق بشر فرانسه، که سه سال بعد از اعلامیة استقلال امریکا تدوین گردید، این حقوق ”حق آزادی، حق مالکیت، حق امنیت و حق مقاومت در برابر ستم“ اعلام گردید.[3]
حقوق بشر بر مبنای اعلامیة فرانسه در قرن نوزدهم در کشورهای صنعتی کموبیش به کار بسته شد، اما نه در امریکا توانست از تبعیض نژادی مانع گردد و نه در اروپا کمترین راهی به سوی سرزمینهای مستعمره بگشاید. اروپا برای حفظ استیلای سیاسی و اقتصادی خود حقوق بشر را دربارة سایر ساکنان زمین نادیده گرفت، چنانکه گفتی دو نوع بشر در دنیا خلق شده بود: اروپایی و غیراروپایی و دستة اول به خود حق میداد که دستة دوم را به صورت نیمهبرده بنگرد. شومی این طرز فکر سرانجام دامن اروپا را گرفت و باعث شد که این قاره کانون دو جنگ از هولناکترین جنگهای دنیا گردد و خشک و تر و بیگناه و باگناه در آتش آن بسوزند.
پس از خاتمة جنگ دوم ،حقوق بشر از نو عنوان شد. آثار جنگ در اروپا و امریکا و تحولاتی که بر اثر آن در سایر سرزمینها ایجاد شده بود، سران کشورهای فاتح را بر آن داشت تا بار دیگر به یاد حقوق انسان بیفتند و بدینگونه، اعلامیة جهانی حقوق بشر در سال ۱۹۴۸م در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به تصویب رسید و اکثر دولتهای عضو پایبندی خود را به آن اعلام کردند. در مقدمة این اعلامیه چنین آمده:
نظر به اینکه احترام به حیثیت همۀ افراد خانوادة بنیآدم و شناخت حقوق برابر و انکارناپذیر آنها مبنای آزادی و عدالت و صلح در جهان است،
نظر به اینکه انکار یا خوار شمردن حقوق بشر منتج به اعمال وحشیانهای شده است که وجدان بشریت را معذب کرده، و نیز چون استقرار دنیایی که در آن همة افراد بشر آزادی بیان و اندیشه داشته باشند و از قید وحشت و مذلت آزاد بمانند، بلندترین آرزوی عامة مردم شناخته شده،
نظر به اینکه حقوق بشر از طریق یک نظام قانون،ضرورت اصلی دارد تا مردم ناگزیر نشوند که برای مقابلة با ستم و شقاوت آخرین چاره را در عصیان بجویند،
نظر به اینکه ملل عضو سازمان ملل متحد در منشور خود از نو اعتقاد خویش را به حقوق اساسی بشر و حیثیت و ارزش ذاتی مرد و زن اعلام کردهاند و مصمماند که پیشرفت اجتماعی و برقراری بهترین امکانات زندگی همراه با آزادی را تسهیل و تشویق کنند،
نظر به اینکه دولتهای عضو متعهد شدهاند که با همکاری سازمان ملل متحد،حرمت واقعی و جهانگیر حقوق و آزادیهای اساسی را تضمین کنند،
نظر به اینکه ادراک مشترک این حقوق و آزادیها ضامن اجرای کامل این تعهد است،
نظر به اینکه فراهم کردن زمینه برای بسط روابط دوستانه بین ملتها ضرورت دارد، . . .
و پس از این مقدمه، طی سی اصل تمام حقوق و آزادیهایی که رعایت آنها برای حفظ حیثیت انسانی و آرامش و سلامت دنیا لازم تشخیص داده شده، برشمرده شده است.
اکنون سؤالی که پیش میآید این است که چرا اجرای اعلامیۀ جهانی حقوق بشر با شکست روبهرو شده است؟ جواب روشن است. کسانی که اجرای حقوق بشر را مغایر با منافع و امیال خود میدانستهاند، به انواع طرق درصدد مسخ یا پایمال کردن آن برآمدهاند و چون این عده همة وسایل مادی و معنوی را در اختیار داشتهاند، به آسانی توانستهاند که در منظور خود از ناآگاهی و پراکندگی مردم استفاده کنند.
حقوق بشر نه از طریق حرف و کلام، بلکه از جانب عمل به این روز افتاده است. مشکل و تراژدی دنیای امروز از فاصلة بین ظاهر و باطن و حرف و عمل سرچشمه میگیرد. سازمانهای سیاسی که بر اساس دموکراسی و حقوق مردم میبایست پیریزی گردند، به ظاهر پدید آمدهاند، ولی از معنا و جوهر و مادة حیاتی خود خالی نگه داشته شدهاند.
از افریقای جنوبی و رودزیا که بگذریم-گرچه آنها هم روش خود را به نحوی توجیه میکنند-گمان نمیکنم هیچ زمامداری، هیچ فرد مؤثری در دنیای امروز باشد که به صراحت بگوید باید آزادی را از بین برد، عدالت را نابود کرد، بین سفید و سیاه و دارا و ندار و زن و مرد تبعیض قائل شد یا قانون را به نفع اقلیتی وضع و اجرا کرد. لیکن همة اینها در مرحلة حرف مانده است. اگر اینان در ادعاهای خود کمی صداقت میداشتند، دنیا در این مرداب جنگ و نفاق و نکبت غوطه نمیزد.
امروز تعداد زیادی کشور در دنیا هست که یا گورستان هستند یا غُلغُلستان. در هر نقطهای از دنیا که مردمدر انتخاب حکومت خود دست نداشته باشند، یا به نحوی از انحاء به او اعتقاد نورزند، نوعی مبارزة پنهان یا آشکار بین مردم و دستگاه حکومت هست. دفاعی که حکومتها در برابر این غرش و جوشش یا بغض یافتهاند، زور و تبلیغ است؛ به یک دست تازیانه دارند و به دست دیگر شهر فرنگ، تا با تازیانه او را بترسانند و با شهر فرنگ سرش را گرم کنند. بدبختی این است که همة اعمال ضد حقوق در زیر پوشش آراستة سازمانهای سیاسی منطبق با اصول حقوق بشر فعل و انفعال مییابد.
برای آنکه نخستین قدم در راه احیای حقوق بشر برداشته شود و موضوع از این صورت ریاآمیز و مسخره بیرون آید، باید به نکات بدیهی ذیل توجه کرد:
اول از همه، باید به ریشههای درد پی برد و صمیمانه درصدد علاجش برآمد. درد اول درد اقتصادی است. بیش از نصف مردم دنیا گرسنهاند و ایجاد هماهنگی و تفاهم در دنیایی که بین فقیر و غنی یک چنین فاصلة وحشتآوری است، امکانپذیر نمیباشد. این امر دو جنبه دارد، یکی بینالمللی و دیگری داخلی. از نظر بینالمللی، کشورهای دنیا به دو دستة فقیر و غنی تقسیم شدهاند. کسی این توقع را ندارد که ملتهای غنی بیایند و قسمتی از ثروت خود را به ملتهای فقیر بدهند. ولی کاملاً مشروع و معقول است که از کشورهای ثروتمند صنعتی خواسته شود که اگر ادعای تمدن و اعتقادی به حقوق بشر دارند، لااقل از استثمار مستقیم و غیرمستقیم سرزمینهای فقیر دست بردارند و در دادوستد و رابطة اقتصادی با آنها روش منصفانهتری در پیش گیرند. اما کشورهای فقیر باید در داخل خود قدمهای قاطع برای ایجاد نظم اقتصادی عادلانهتری بردارند تا فاصلة میان دارا و ندار کوتاهتر گردد.
منظور از نظم جدید اقتصادی آن نیست که یک طبقة پولاندوزِ تازهبهدوران رسیده جانشین طبقۀ ثروتمندقدیم بشود، مثلاً مقاطعهکار جای ملاک را بگیرد و تولیدکنندة حریص جای تاجر رباخوار را. منظور ایناست که از تراکم ثروت در دست عدهای معدود و انحصارها جلوگیری گردد و همة مردم کموبیش برحسب استعداد خود در برخورداری از مواهب مملکت شریک شوند.
درد دوم، درد نادانی است. البته نادانی با بیسوادی ملازمه دارد، اما نباید در این اشتباه ماند که هر کس قادر به خواندن و نوشتن شد، از جهل بیرون میآید. سواد وسیله است نه غایت، زمانی سودمند واقع میشود که چشم مردم را به روی جنبههای شریف زندگی بگشاید. وگرنه، اگر بیسوادها باسواد شوند، برای آنکه مطالب سکسی و شرح جنایات و اوراق تبلیغاتی راست و دروغ به خوردشان داده شود و وسیلة تازهای برای برافروختن هواهای آنها در دستشان قرار گیرد، بیشک زیان سواد بیشتر از نفعش خواهد شد. این قابل انکار نیست که برای آنکه مردم روش زندگی درست را بیاموزند و مصلحت فردی و ملی خود را تشخیص دهند باید سواد کسب کنند، ولی این را هم نباید فراموش کرد که سواد تیغ دو دم است.
درد سوم را باید در بیماری ”عدالت اجتماعی“ جست. بشر امروز فرقش با گذشتگان آن است که حالت تسلیم و رضا و توکل را ترک گفته و خود را سزاوار داشتن حقوقی میداند. در رأس همة آنچه او میخواهد، عدالت قرار دارد. عدالت، به زبان ساده، یعنی به هر کس هرچه مستحق آن است دادن، و این استحقاق را از روی معیار و اصولی سنجیدن.
در همین دنیای امروز ما، حتماً لازم نیست که کسی رنگ پوستش سیاه باشد تا مورد ظلم و تبعیض قرار گیرد! تبعیض همنژاد نسبت به همنژاد بههیچوجه کمتر از تبعیض سفیدان نسبت به سیاهان نیست. این قلب حقیقت و فریبکاری است اگر بخواهیم تبعیض را در روزگار خود به رابطة بین سفید و سیاه محدود کنیم.
اگر در کشوری تعیین سرنوشت مملکت مشروط به داشتن روش و فکر خاصی گردید و با هر کس که خارج از این روش و فکر خاص بود، معاملۀ محجور و مطرود شد، این میشود تبعیض. هر جا انحصار پیدا شد، چه در اقتصاد و چه در سیاست، تبعیض و بیعدالتی هم همراهش هست. هر دستهای که ادعا کند فقط ما میفهمیم و دیگران نمیفهمند، فقط ما حق فرمانروایی داریم و دیگران محکوم به اطاعت کردناند، فقط ما حق حرف زدن داریم و دیگران باید صمٌّ بکم بمانند، و این ادعای خود را با زور بر کرسی بنشاند، مرتکب تبعیض شده است؛ نظیر همان تبعیضی که در افریقای جنوبی و رودزیا و آنگولا در مورد سیاهان به کار برده میشود. قول پرمعنایی به بزرگمهر حکیم نسبت داده شده است که گفت: ”همه چیز را همگان دانند.“
آخرین سومین نکته آن است که باید به ملتها در برابر دولتها وسیلة دفاع و دادخواهی داد. حقوق بشر از جانب چه کسی باید مراعات شود؟ از جانب دستگاهی که قدرت عالی کشور در دست اوست و این حکومت است. بنابراین، اگر فقط نمایندگان حکومتها دور هم بنشینند و بخواهند راه حلی برای جلوگیری از تجاوز احتمالی خود بیابند، باید آنها را دارای حسن نیت خارقالعاده تصور کرد تا بتوان امیدی به نتیجة کار بست.
موضوع تأمین حقوق بشر واقعاً خطیرتر و حیاتیتر و پیچیدهتر از آن است که بتوان از دولتها انتظار داشت که، ولو با حسن نیت، به تنهایی بتوانند آن را برآورده کنند. این امر محتاج همکاری خود مردم، همکاری همة افراد بافرهنگ و آزاده در سراسر جهان است. از این رو، من تصور میکنم که ایجاد یک ”مجمع جهانی هواداری از حقوق بشر،“ بدون وابستگی دولتی، مرکب از متفکران نیکاندیش همة کشورها، قدم مؤثری در این راه میتواند باشد .به این معنی که نخست در هر کشور، یک ”انجمن ملی“ تشکیل بشود و سپس، نمایندگان آنها در یک ”مجمع جهانی“ جمع شوند و برای اجرای ”اعلامیة جهانی حقوق بشر“ و تکمیل و تطابق آن با زمان با سازمان ملل متحد همکاری و چارهاندیشی کنند.
کشور ما با سابقه و سرمایة فرهنگی عمیق و انسانیای که دارد، میتواند در این راه پیشقدم شود. این امردر مرحلة اول مستلزم تشکیل هیئتی از افراد باهمت است که به وظیفة انسانی خود آگاه هستند و آمادهاند تا صمیمانه در راه تحقق حقوق بشر قدم بردارند.
ما امیدواریم که همة صاحبنظران با علاقهمندی به این موضوع عطف توجه کنند،و هر پیشنهاد یا نظریهای در این زمینه داشتند برای نشر بفرستند. این بس نیست که حقوقی برای افراد یک کشور شناخته گردد، باید خود مردم نیز نشان دهند که نسبت به حقوق خود آگاه هستند و قدر آن را میدانند، و این بر عهدة افراد روشنبین و دلآگاه و معتقد به اصول است که در این راه مبیّن و ترجمان فکر و احساس جامعة خود گردند.
ترقی واقعی در یک کشور تنها محدود به ایجاد تحول در امور مادی نمیتواند باشد. تأمین رشد معنوی یک قوم، ایجاد هماهنگی و حسن تفاهم و اعتماد بین فرمانروا و فرمانبر، [و] حفظ حیثیت انسانی از راه احترام به قانون و اصول از پایههای اولیه است که ترقی و سلامت یک قوم بر آنها بنا نهاده میشود، و این میسر نیست مگر از طریق احترام و اعتقاد به حقوق ذاتی بشر. احترام و اعتقاد هم بین دولت و ملت متقابل است؛ اگر از یک سو نباشد، از سوی دیگر هم نخواهد بود. عدم توجه به این اصل اساسی موجب انهدام بنیة معنوی و اخلاقی و ایجاد بیتعادلی و گسیختگی در جامعه خواهد شد، به نحوی که جبران و ترمیمش به این آسانیها میسر نباشد، حتی در این صورت پیشرفت واقعی مادی نیز امکانناپذیر خواهد بود.
چون هنوز کنفرانس تهران کار خود را پایان نداده، ما از نتیجة کارش بیخبریم. ولی اگر نتوانسته باشد درراه احیای حقوق صدها میلیون مردمی که در سراسر دنیا رنج میکشند و تحقیر میشوند قدمی بردارد، دلیل تازهای به دست خواهد داد از بحران عمیقی که دنیای کنونی در آن غوطهور است.
[1] محمدعلی اسلامی ندوشن، ”یادی از حقوق بشر، “یغما، سال ۲۱، شمارۀ ۲، مسلسل 236 (اردیبهشت ۱۳۴۷)، 57-66.
[2]اعلامیة استقلال امریکا در سال ۱۷۸۶م به دست جفرسون نـوشته شـد و نمایندگان سیزده ایالت امریکا با امـضای آن استقلال و رهایی کشور خـود را از اسـتعمار انگلستان اعلام کردند.
[3]اعلامیة حقوق بشر فرانسه در سال ۱۷۸۹م از طرف مجلس مؤسسان فرانسه تصویب گردید. این اعلامیه که دارای هفده اصل و یک مقدمه است، مهمترین سند دربارة حـقوق بشر است و میتوان گـفت که منشأ و الهامبخش قوانین اساسی دنیا قرار گرفته است. در این سند معظم، از آزادی و برابری بشر و حقوق طبیعی و انتقالناپذیر او و حق حاکمیت ملتها و حکومت قانون و منع توقیف غیرقانونی افراد و حرمت آزادی عقیده و اجتماعات و مذهب و بیان و حق مردم در آگاهی بر دخل و خرج کشور یاد شده است. اعلامیۀ جهانی حقوق بشر که در سال ۱۹۴۸م از طرف مجمع عمومی سازمان ملل متحد تصویب گردید، تا حد زیـادی از اعلامیة حقوق بشر فـرانسه الهـام گرفته است. قانون اساسی ما نیز در متمم خود-فصل مربوط به حقوق ملت ایران-اصول کلی آن را در خود گنجانده است.