آیا اصلاحات ارضی کار امریکا بود؟ معرفی دو سند بسیار باارزش دربارۀ اصلاحات ارضی ایران
احمد اشرف <Ahmad Ashraf <aa398@columbia.edu نویسنده و جامعهشناس و از ویراستاران ارشد دانشنامۀ ایرانیکا در مرکز ایرانشناسی دانشگاه کلمبیا است. او در دانشگاههای تهران، پرینستون، کلمبیا و پنسیلوانیا جامعه¬شناسی و تاریخ اجتماعی ایران تدریس و در زمینههای زیر تحقیق کرده است: تحول تاریخی هویت ایرانی، مراتب اجتماعی در ایران پس از اسلام، مسائل ارضی و دهقانی در ایران معاصر، نقش طبقات اجتماعی در انقلاب 1357، توهم توطئه در میان ایرانیان، نهضتهای اسلامی از انقلاب مشروطه تا جنبش سبز، تاریخ خاطرهنگاری در ایران، موانع تاریخی رشد سرمایهداری و دموکراسی در ایران و نقش بازار و مسجد در جنبشهای اجتماعی ایران.
آشنایی من با دکتر دونالد ویلبر (Donald Wilber) در سال 1983 در شهر پرینستون اتفاق افتاد که متأسفانه با یک برخورد برخورنده، بعد از چند دقیقه، به پایان رسید. داستان هم از این قرار بود که در آن زمان، من سرگرم تهیۀ مقالهای دربارۀ علل و عوامل اصلاحات ارضی در ایران بودم و خیلی میل داشتم که وسیلهای برای آشنایی با ویلبر پیدا کنم. تا اینکه روزی، دیک آرنت (Dick Arnt) که در اواسط دهۀ 1960 نمایندۀ فرهنگی امریکا در ایران بود و در آن زمان در پرینستون زندگی میکرد، تلفن کرد که مراسمی برای سالروز فوت همسرش ترتیب داده است و مرا هم به شرکت در آن مراسم دعوت کرد. من هم بلافاصله بعد از ورود به خانۀ او، سراغ دونالد ویلبر را گرفتم و خواهش کردم که ما را به هم معرفی کند. در همان لحظۀ اول، به ویلبر گفتم که مشغول تهیۀ مقالهای در باب علل اصلاحات ارضی هستم و بهخصوص دربارۀ نقش امریکا در اصلاحات ارضی ایران کار میکنم. ویلبر بلافاصله به شدت شگفتزده و عصبانی شد و با صدای بلند گفت: ”امریکا چه نقشی در اصلاحات ارضی داشت؟“ من هم که از این رفتار بیادبانۀ او ناراحت شده بودم، بدون خداحافظی به طرف مهمانهای دیگری که میشناختم رفتم.
تا اینکه در سال 1989 که به عضویت هیئت امنای مؤسسۀ امریکایی تحقیقات ایرانی انتخاب شده بودم، از من خواستند دربارۀ تاریخچۀ مطالعات ایرانی در امریکای شمالی تحقیق کنم و اظهار نظر کنم که آیا باید مؤسسۀ مذکور خود را منحل کند یا به کار خود ادامه دهد. البته این مؤسسه در واقع کنسرسیومی متشکل از دانشگاهها و مؤسسات تحقیقاتی معتبر امریکا بود که به ایرانشناسی میپرداختند و همچنین شامل موزههای پراهمیتی هم میشد که آثار ایرانی را نگاهداری میکردند.در ضمن این بررسی متوجه شدم که دونالد ویلبر هم در سال 1949 از دانشگاه پرینستون در تاریخ معماری ایران دکترا گرفته و از اواخر دورۀ رضاشاه همکار دانشمند معروف، آرتور آپهم پوپ (Arthur Upham Pope, 1881-1969) بوده است.
بنابراین، برای مصاحبۀ با او در باب تاریخچۀ ایرانپژوهی در امریکا به دیدار او رفتم و پس از انجام مصاحبه، به وی گفتم که ”شما چرا یادداشتها و خاطرات خودتان را به دانشگاه پرینستون نمیسپارید؟“ در پاسخ به من گفت: ”صبر کنید، من یک مطلبی هست که برای شما کنار گذاشتهام. برایتان بیاورم. “ آنچه آورد همین متن گزارش مصاحبه با دکتر ارسنجانی بود که به درخواست سیا تهیه کرده و به واشنگتن ارسال کرده بود. ویلبر از مشاوران عالی سیا در امور ایران و از طراحان کودتای 28 مرداد بود.
ارسنجانی در این مصاحبه (در بند 11) میگوید: ”اولین کاری که کردم همۀ مشاوران امریکایی وزارت کشاورزی را کنار گذاشتم“ و این فکر سخیف ایرانیها را که امریکا را عامل اصلی اصلاحات ارضی میدانند مسخره کرده بود. این همین سندی است که هم تصویر اصل آن و هم ترجمۀ فارسی دوست گرامی آقای منوچهر کاشف از آن بعد از این یادداشت میآید.
اما اصلاحات ارضی حاصل نیات و اعمال چهار دولتمرد است: شاه فقید؛ دکتر امینی، نخستوزیر وقت؛ دکتر ارسنجانی، وزیر کشاورزی و معمار اصلاحات ارضی؛ و دستگاه کِندی، رئیسجمهور امریکا. مصاحبۀ ویلبر با ارسنجانی بدون هیچ ابهامی نشان میدهد که منظور از اقدامات ارسنجانی تقسیم اراضی زراعی است و نه اصلاحات ارضی یا به نظر من – که مورد تأیید ویلبر هم قرار گرفت – منظور او انقلاب ارضی است و نه اصلاحات ارضی. مسئلۀ اصلی دیگر که چند بار در مصاحبه تکرار میشود این است که چه ضرورتی ایجاب کرده است که کار را به این سرعت به انجام برسانید، بهطوری که قابل برگشت نباشد؟
همانطور که دیده میشود، ارسنجانی هم در سه مصاحبۀ پیشین که در دفتر وزارت کشاورزی به انجام میرسد و هم در مصاحبه در منزل دوست مشترکی که به گفتۀ ویلبر زندهیاد مرحوم صنعتیزادۀ کرمانی، مدیر بنگاه انتشاراتی فرانکلین، بوده است، از پاسخ صریح به این پرسش دائماً طفره میرود تا اینکه سرانجام به گونهای که مورد علاقهاش بود، در بند 3 مصاحبه صاف و پوستکنده میگوید: ”برای دفع مخالفتها مجبور بودم . . . سریعاً قدرت صد نفر از زمینداران بزرگ را از میان ببرم. “بنابراین، برنامۀ ارسنجانی ”انقلاب ارضی بود، نه اصلاحات ارضی“ که مورد نظر امریکاییها و دولت کِندی بود. اما فشاری که از امریکا میآمد، برای اصلاحات بهطور کلی و بهخصوص برای مبارزه با فساد بود و هیچ اشارۀ مشخصی به اصلاحات ارضی نداشت. بنابراین، در مصاحبهای که دوست بسیار عزیزم زندهیاد دکتر هرمز حکمت-که بعد از انقلاب از همکاران نزدیک زندهیاد دکتر علی امینی، نخستوزیر ایران در دوران آغازین اصلاحات ارضی، بود-معلوم میشود که نه فقط امریکاییها هیچ مطلبی دربارۀ آن به او نگفته بودند، بلکه فکر اصلاحات ارضی را در مبارزۀ انتخایاتی که با آقای دکتر اقبال داشتند، یکی از مواد اساسی برنامۀ انتخاباتی ایشان اصلاحات ارضی بود که دکتر امینی آن را به ایجاد خردهمالک تعبیر میکرد. وقتی هم که امریکاییها میخواهند از برنامۀ دولت امینی در مورد اصلاحات ارضی آگاه شوند و به عنوان اینکه میخواهند ببینند که چه کمکهایی میتواند به این برنامه بکنند، تقاضای تشکیل یک جلسه را در وزارت کشاورزی با حضور امینی مطرح میسازند و از امینی میپرسند که اصلاحات ارضی مورد نظر شما در چه مدتی انجام میشود. میگوید بین 15 تا 20 سال. اما برای شاه فقید ایران، اصلاحات ارضی چیزی بود در حد برنامههای دکتر امینی و امریکاییها، یعنی یک اصلاحات ارضی ملایمی به سود روستاییان که در عین حال، پاسخ مثبتی هم در برابر فشار دولت کِندی برای اصلاحات در ایران باشد.
با این همه، ایشان تا وقتی که ارسنجانی در اصلاحات ارضی مراغه موفق شد و امکان انجام اصلاحات کاملاً مورد تأیید قرار گرفت، خود را کنار کشیده بودند و از وقتی که ارسنجانی ایشان را برای توزیع اسناد مالکیت دهقانان در مراغه دعوت کرد، یک مرتبه وارد گود شدند و برای اینکه اصلاحات ارضی را در واقع ”انقلاب ارضی“ را به نام خودشان ثبت کنند، نام آن را به انقلاب شاه و ملت یا انقلاب سفید تغییر دادند.
سومین جنبۀ انقلابی عملکرد دکتر ارسنجانی سخنرانیهایی انقلابی بود که غالباً با خطابِ ”دهقانان عزیز، مالکین جنایتکار“ آغاز میشدند. چنانکه دکتر امینی در مصاحبۀ خودش میگوید: ”آقا این فحش دادن به ملاکین یعنی چه؟ ملک مردم را میگیری، فحش هم میدهی! “بنابراین، به معینیان که وزیر اطلاعات و رادیو بود، دستور میدهد که نطقهای او را قبل از پخش کردن بدهند که ایشان ببینند.
در اینجا، مسئلۀ اساسی این است که شیوۀ تقسیم اراضی چگونه بود که به فوریت امکان واگذاری اراضی مزروعی را برای ارسنجانی فراهم آورد. شیوۀ تقسیم اراضی در برنامۀ ارسنجانی بسیار ساده و عملی بود و از همین رو، در آن اوضاع و احوال که بزرگمالکان بر روستاها تسلط کامل داشتند و با امکانات محدودی که وزارت کشاورزی در اختیار داشت، هیچ راه حل دیگری عملی نبود. از همین روست که دورین ورینر (Doreen Warriner) فصل هفتم کتابش، اصلاحات ارضی در نظریه و عمل، را با عنوان ”استراتژی اصیل ایرانی“ (Persia’s Original Strategy) به این موضوع اختصاص داده و ارسنجانی را به عنوان معمار اصلاحات ارضی معرفی کرده است.[1]
پیش از آنکه به استراتژی اصیل ایرانی بپردازیم، شاید مناسب باشد که استراتژی امریکایی را معرفی کنیم. استراتژی امریکایی مبتنی بر نقشهبرداری از اراضی هر ده و آماربرداری از اهالی ده و تقسیم اراضی میان کشاورزان ساکن ده بود که در مورد اراضی سلطنتی هم در متی طولانی مورد عمل قرار گرفته بود.
در همین دوران، من هم که تازه جزو اولین دوره فوقلیسانس علوم اجتماعی گرفته بودم، در هر بحثی فوراً میگفتم: ”اول باید تحقیق کرد و بعداً برنامهریزی. “روزی زندهیاد دکتر احسان نراقی به من گفتند که از رادیو 2، مختص بحثهای علمی و اجتماعی و موسیقی کلاسیک غربی و باب طبع روشنفکران بود، از ایشان خواسته بودند که یکی از محققان مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران را برای بحث دربارۀ اصلاحات ارضی و لایحۀ جدید مالیات بر درآمد معرفی کنند و ایشان هم مرا معرفی کرده بودند. خلاصه اینکه در مورد اصلاحات ارضی گفتم که به علت تفاوتهای زیاد اقلیمی در سرزمین پهناور ایران، بدون تحقیق در نمونههای اصلی روستاهای ایران نمیتوان برنامهای برای اصلاحات ارضی تدوین کرد. حدود یک ماه بعد، زندهیاد دکتر ارسنجانی در یک سخنرانی مُمَتِّع هم نظر مرا و هم روش امریکاییها را به شدت مردود دانستند و گفتند که نه فقط نقشهبرداری از تمام روستاها 10 تا 15 سال طول میکشد و تحقیق، حتی از نمونههای روستاها، به چند سال وقت نیاز دارد، بلکه اصلاً ملاکین نقشهبردار و محقق را به ده راه نمیدهند.
راهبرد ارسنجانی بسیار ساده و عملی بود. بدین معنی که تقسیم اراضی فقط شامل رعایای صاحب نسق میشود. یعنی کسانی که روی چند قطعه از اراضی ده هماکنون مشغول زراعت هستند و سهمی از محصول را بر اساس عرف محل به مالک میدادند و همه در ده این را میدانند. بنابراین، مشخص کردن وضع موجود کاری بسیار سهل است و در ظرف مدتی کوتاه میتوان آمار اراضی ده را با کمک کدخدا و سربُنهها و ریشسفیدان ده معین کنند. آنگاه، همان اراضی را که مورد تصرف رعیت است، مشمول یکی از شقوق اصلاحات ارضی میشود: فروش همان اراضی به زارعین یا اجاره دادن آن به زارعی که روی همان زمین کشت و زرع میکند یا شق تقسیم آن میان مالک و زارع. بدینگونه بود که ارسنجانی توانست در ظرف دو سال نظام چندین صد سالۀ ارباب-رعیتی را از میان بردارد.
یافتههای مقالۀ مشترک دکتر محمدقلی مجد و دکتر وحید نوشیروانی بر مبنای بررسیهایی که دربارۀ نتایج اصلاحات ارضی در استانهای نُهگانۀ گیلان، مازندران، آذربایجان شرقی، همدان، لرستان، اصفهان، فارس، مرکزی و کرمانشاهان به عمل آمده است و بررسیهایی را در بر میگیرد که از سال 1986 در دسترس بودهاند، نتایج مطالعات پیشین را تأیید میکنند که اصلاحات ارضی حدود 1.8 تا 1.9 میلیون نفر رعیت صاحب نسق را صاحب زمین کرد.[2] نتایج این تحقیق نشان میدهد که میزان زمینی که به آنان داده شده است به طور قابل ملاحظهای بیشتر از تخمینهایی است که پیش از آن به عمل آمده بود. بدین معنی که نسبت زمینهایی که در اختیار کشاورزان خردهمالک قرار داشت از 20 درصد در سال 1962 به 95 درصد در سال 1974 افزایش یافت. این امر به خوبی حکایت از این میکند که اصلاحات ارضی ایران در ردیف رادیکالترین تجربههای اصلاحات ارضی در قرن بیستم به شمار میآید.
یافتههای این بررسی همچنین توزیع اراضی با کشت آبی و کشت دیمی را هم نشان میدهد. بنابراین، نتایج این بررسی نشان میدهد که اصلاحات ارضی توزیع اراضی زیر کشت را به صورتی نامطلوب درنیاورده و در نتیجه، موجب کاهش درآمد دهقانان نشده است، بلکه اندازهگیری آماری توزیع نابرابر اراضی تا حدود زیادی به سبب خلط مبحث میان بهرهبرداریهای آبی-که 95 درصد آنها کمتر از دو هکتار بودهاند-و بهرهبرداریهای دیمیکار-که 65 درصد آنها بیشتر از پنج هکتار بودهاند-اتفاق افتاده است. گذشته از این، افزایش میزان نابرابر در توزیع اراضی کشاورزی که در آمارها آمده است ناشی از افزایش سریع اراضی تازهای است که به زیر کشت درآمدند. بدین ترتیب که اراضی زیر کشت از 11.3 میلیون هکتار در سال 1960 به 16.4 میلیون هکتار در سال 1974 افزایش یافت. بنابراین، باید حساب عملکرد اصلاحات ارضی را از حساب اراضی تازه جدا کرد و پس از آن به حساب سیاستهای ارضی رژیم پرداخت که از جمله شامل توزیع نابرابر اراضی زیر کشت تازه و نرخبندی گندم در 600 تومان بود، در حالی که گندم با قیمت 1200 تومان وارد میشد.
گفتوگوی غیررسمی: دکتر حسن ارسنجانی، وزیر کشاورزی[3]
[متن گفتوگوی دونالد ویلبر، مشاور سیا، دربارۀ اصلاحات ارضی]
دهم نوامبر 1962
۱. این گفتوگو در پی چندین روز ملاقاتهای رسمی با وزیر کشاورزی در دفتر او صورت گرفته است که قبلاً گزارش شده است. این دیدارها را دوستی مشترک ترتیب داده بود. وقتی به این دوست گفتم که وزیر سعی کرده بود با زبانبازی از پاسخ به پرسشهای من طفره برود، ترتیب دیداری دیگر را در خانۀ خودش داد.گفتوگوی ما همه به فارسی بود و از ساعت نهونیم شب تا دوازدهونیم طول کشید. این یادداشتها همۀ گفتوگو نیست، ولی دستکم حاوی مطالبی است که به گفتۀ ارسنجانی محرمانه بودند و نمیبایست یادداشت شوند. بارها از او پرسیدم که چرا چنین فوریتی در برنامۀ اصلاحات ارضی ضرورت پیدا کرده است و او همان نکته را تکرار میکرد تا آنکه پاسخی داد که برایش رضایتبخش بود. ارسنجانی شادمان و پُرهیجان بود و در صحبت جوشان و خروشان بود و به خاطر پرسشهای سادهلوحانه نمیرنجید و گهگاه جرعهای ویسکی مینوشید.
۲. در آغاز، توافق همگی بر این بود که برنامهای که اجرا کرده بود تقسیم اراضی بود، نه اصلاحات ارضی. ولی او در این باره گفت که نمیتوان انتظار داشت اجرای برنامهای که مستلزم تغییرات اجتماعی است بدون بررسی سنتهای تاریخی و محترم داشتن اوضاع و رسمهای محلی توفیق یابد.
۳. در پاسخ بدین سؤال که چرا چنین فوریتی ضرورت پیدا کرد، اینگونه آغاز کرد: ”ماهیت بیماری راه حلی سریع را الزامی کرده بود؛ زیرا هر بررسی درست، شامل ممیزی زمین و نقشهبرداری، ده سال طول میکشید. فشار اوضاع و احوال مرا در این موقعیت قرارداد، ولی نه برای همشه. برای دفع مخالفتها مجبور بودم راههای درست دیگر را در پیش بگیرم و سریعاً قدرت صد نفر از زمینداران بزرگ را از بین ببرم. “مالکیت دهات ضرورتی روانی بوده است، زیرا غالباً مالکان دهات از منابع دیگر نیز درآمدهایی داشتهاند.
۴. از ارسنجانی این مسئله پرسیده شد: ”در حال حاضر مالک ده به منظور کسب پول نقد باید محصول خود را در شهر به فروش رساند. ریشهاش و دخل و خرجش در شهر است و در آنجا اجناسش را در بازار رقابتی میفروشد. چه تضمینی هست که روستایی همۀ محصول خود را مصرف نکند و موجب کمبود مواد خوراکی اهالی شهر و در نتیجه پیشرفت کمونیسم نشود. “پاسخ وی: تقسیم زمین باید همراه با انقلاب مشروطه پیش میآمد، ولی انقلاب مشروطه نهضتی محلی نبود و ریشۀ بومی نداشت. به نظر نمیآمد که نخبگان را کنار زنند و روشنفکران و طبقۀ متوسط به وجود آورند. به هر حال، سردار اعظمها باز به صحنه آمدند و مالکان دهات باز به قدرت رسیدند و از آنجا که نمایندگی مجلس شورا را دون شأن خود میشمردند، با استفاد از این قدرت خدمتگزارانشان را به مجلس فرستادند. نفوذ انگستان جای روسیه را گرفت و توان نهضت از دست رفت. نمیتوان گفت که انقلاب مشروطه انقلابی سیاسی بود. انقلابی اجتماعی هم نبود، چون که طبقۀ متوسط بسیار ضعیف بود. انقلاب مشروطه متضمن سه عامل بود: ناراضیان، تنی چند از روشنفکران، فراماسونها. پنجاه سال پیش، حزب دموکرات ایران اعلام کرد که مشکل روابط مالکان دهات و کشاورزان باید حل شود. رضاشاه فئودالیسم را از میان برداشت، ولی بعد از سال ۱۹۴۱ فئودالیسم از نو جان گرفت و بازرگانان شهرنشین شروع کردند به خریداری زمین. مالکان پیشین اراضی سرپرست خانوادههای روستایی بودند، ولی دلبستگی طبقۀ جدید فقط انتفاع هرچه بیشتر از اراضی بود، بیهیچگونه علاقهای به وضع کشاورزان.
۵. باز از ارسنجانی سؤال شد چرا چنین فوریتی ضرورت پیدا کرد؟ گفت: ”با مقایسه با هندوستان وقت هنوز دیر نشده است. “ ”چرا از مراغه شروع کردم؟ چون مراغه مرکز فئودالیسم است در آذربایجان. قصد من این است که جریان تقسیم را طی دو سال به پایان رسانم. تاکنون کشاورزان چنین تجربهای نداشتهاند و امکان این را نداشتهاند که نشان دهند چه میتوانند کرد. من سی سال [عمرم را] در روستاها گذراندهام و دیدهام که روستاییان دوگونه مینمایند: چهرهای که مینمایند از آن بردهای است بردبار که گوسفندوار گوش به فرمان دارد. حقیقت این است که روستاییان چنین نیستند و این وضع را برای زنده ماندن انتخاب کردهاند و نشانهای است از زیرکی ایشان. استدلال من این است که در عهد قاجار سرشناسان [عمال دیوانی] از روستاها برخاسته بودند. چنانچه از روستاییانی که زمین دریافت میکنند پرسیده شود که اشتیاق بزرگشان به داشتن چه چیز است، در پاسخ نمیگویند چراغ برق، بلکه میگویند کود، لباس برای خانواده و شرایط بهتر زندگی. “ ”دراین قرن من تاب تحمل آنچه را که کهنه و منسوخ شده است ندارم و همین است سبب نیاز به فوریت. آنگاه که پرده کنار رود، زندگانی نوین پدید خواهد آمد. “
۶. از ارسنجانی دربارۀ این اظهار نظر مکرر سؤال شد: چنانچه همۀ اراضی تقسیم شود منبعی کافی برای تأمین هزینۀ خانوادههای روستایی موجود نخواهد بود. “پاسخ او: ”هجده میلیون هکتار زمین زراعی وجود دارد که شش ملیون هکتار آن تصرف شده است (کشت دایم). بیستوپنج ملیون هکتار دیگر نیز قابل زراعت است. از کل روستاهای زراعی (۴۵،۵۰۰)، ۱۵هزار روستای کوچک، ۹هزار روستای موقوفه و ۳هزار خالصه وجود دارد و مابقی متعلق است به زمینداران. در منطقۀ مراغه توانستیم شش هکتار زمین آبیاریشده و پنج هکتار زمین دیم به هر خانوادهای بدهیم. همچنین، در قزوین ظاهراً زمین به اندازه کافی موجود است. در گیلان نیز سه هکتار دادیم. “
۷. از ارسنجانی سؤال شد: ”در خصوص امکان اینکه دشواریهای محتمل روستاییان در آینده در زمینۀ مبالغ پرداختی و ادارۀ شرکتهای تعاونی به این امر منجر شود که مالکیت شخصی به سلطۀ تعاونیها و انجمنها و دسته بندیها تبدیل شود. “ارسنجانی این نظر را با تغیّر رد کرد، بیآنکه دلیلی بیان کند.
۸. ارسنجانی، محتملاً برای جبران قصور خود در پاسخ به سؤال بالا، گفت: ”این محرمانه است، نباید نوشته شود. من مایل نبودم که وزیر کشاورزی شوم. میخواستم به سویس بروم. ولی وقتی وزیر شدم نقشهای را که طی 20 سال طرح کرده بودم به اجرا گذاشتم، بیآنکه کسی بداند که چه خواهد بود. “
۹. ارسنجانی گفت: ”دو اقدام مهم دیگرهم آغاز کردهام. یکی آنکه کارخانههای سادۀ حشرهکش و تلمبۀ آب و بستهبندی نباتات تأسیس کرد. و دیگر اینکه کارخانههایی برای تبدیل مواد خام به کالاهای مصرفی ایجاد کرده است. “ از او پرسیده شد: ”آیا این اقدامات، همراه با نقشههایش در عرضۀ اجناس به بازار از طریق بانک تعاونی مرکزی، به ساختار کنونی عرضه به بازار صدمه نخواهد زد. پاسخ داد: ”آری، این برخلاف منافع عمده فروشان و خرده فروشان خواهد بود. طبقۀ متوسط را با رقابت آشنا خواهد کرد و آنهایی که کاردانترند دوام خواهند آورد. “
۱۰. ارسنجانی به موضوعی مربوط به نکتۀ فوق پرداخت و گفت: ”یک اثر مهم جانبی این است که ۹۵۰میلیون تومان بهای اراضی تقسیمشده به گردش خواهد افتاد. اینجا دو اشکال وجود دارد: 1. زارعان میباید از ۴۰۰میلیون تا ۴۵۰میلیون تومان بابت بهای اراضی به حکومت پرداخت کنند. همه گفتهاند که نخواهند پرداخت، ولی دارند میپردازند. 2. پولی که صاحبان زمین میگیرند چه خواهد شد؟ موجب تورم میشود و پس از پایان پرداختها درآمد دیگری نخواهند داشت. چه باید کرد؟ حکومت باید به جای تداوم اعتبار به صنایع، به صورتحسابهای صاحبان زمین تخفیف دهد، به شرط آنکه قبول کنند سالانه مقداری معین در صنایع سرمایه گذاری کنند. درست است که در ایران صنایع فعلاً پرداختی بر عهده ندارند، ولی پاسخ این است که توان خرید در کشور توسعه یافته است. “
۱۱. ارسنجانی اطلاع یافت که بسیاری از ایرانیان معتقدند که امریکاییان مسئول برنامۀ اصلاح ارضی هستند. ارسنجانی این نظر را مسخره کرد و گفت: ”نخستین کاری که کردم این بود که همۀ مشاوران امریکایی وزارت کشاورزی را برکنار کردم. “
۱۲. ارسنجانی برای جمعبندی گفت: ”من اطمینان دارم که تقسیم اراضی نتیجهبخش خواهد بود و هیچ نیرویی نمیتواند مانع من شود. شرکتهای تعاونی موفق خواهند بود. چه من اینجا باشم و چه نباشم، کار پیش خواهد رفت.“
دکتر علی امینی و اصلاحات ارضی
مصاحبۀ هرمز حکمت [با دکتر علی امینی] به تقاضای احمد اشرف
5 سپتامبر 1986، پاریس
هرمز حکمت. اصولاً چه کسی فکر اصلاحات ارضی را مطرح کرد؟ و به نظر جنابعالی اوضاعی که در سالهای 1959 و 1960 در ایران وجود داشت و روابط ایران با خارج کدامیک در پیشرفت این فکر اصلاحات ارضی مؤثرتر بود؟ مثلاً انقلاب عراق، روابط با شوروی، وضع بد اقتصادی؟
علی امینی. اصلاحات ارضی را، به نظر بنده، آقایانی که میگویند امریکاییها اصرار کردند و کِنِدی ترتیب داد، به هیچوجه منالوجوه امریکا از بابت اصلاحات ارضی با من صحبت نکرد. هیچ! بنده در مباررزهای که با آقای اقبال میکردم در انتخابات، که بالاخره باطل کردم آن انتخابات را، برنامهای برای خودم تنظیم کردم که یکی از موادش ایجاد خردهمالک بود. این اصلاحات ارضی از آنجا شروع شد که وقتی کابینه را تشکیل دادم، آقای ارسنجانی را گذاشتم به عنوان وزیر کشاورزی که این موضوع خردهمالک را به صورت همان اصلاحات ارضی دربیاوریم. بعد از اینکه شروع کردیم به این اقدامات و امریکاییها مطلع شدند که همچین جریانی هست، از من خواهش کردند که یک روز جلسهای در وزارت کشاورزی تشکیل بدهیم و ببینیم که اینها چه جور کمکی میتوانند بکنند. در ضمن، ما چنین تقاضایی نکرده بودیم. رفتیم! در این جلسه، من مخصوصاً به آقای ارسنجانی گفتم: ”شما حرف نزن. “این آقایان پرسیدند که ”خوب، این اصلاحات ارضی که شما میخواهید بکنید چقدر طول میکشد؟“ گفتم: ”ما کاداستر [منظور نقشهبرداری است] و این ترتیبات نداریم. اگر پول داشته باشیم و بهخصوص به اندازۀ کافی کادر داشته باشیم، حدود 15 الی 20 سال! والا همینطور یواشیواش باید پیش برویم تا ببینیم چطور میشود و به کجا میرسیم. و بعد هم باید خیلی با احتیاط عمل کنیم که اقلیم ایران خیلی متفاوت است. همهجا یکجور نمیشود عمل کرد. این خیلی باید با احتیاط باشد. “در این ضمن، ارسنجانی آمد صحبتی بکند که به پول و اینها احتیاج هست که گفتم صحبت پول الان به هیچوجه مطرح نیست، چون باید بهطور آزمایش شروع بکنیم. و من سعی کردم که املاک خودم، که در گیلان است و موضوع آب آنجا مطرح نیست و آنجا هم از نظر سنت یک سنت خاصی دارند راجع به مالک و مستأجر و این ترتیبات، این است که از آنجا شروع میکنیم.
فکر اساسی بنده هم این بود. بعد هم که در یکی از جلسات که با مالکین داشتم در شمیران، آقای فطنالسلطنه مجد و دیگران هم بودند، گفتم که به نظر بنده اشخاصی که چندین پارچه ملک دارند، اینها بدنام هستند، در صورتی که بدنامی اینها بیشتر زیر سر مباشر است که نمیتوانند اداره کنند. سالار سعید سنندجی هم بود. گفتم: ”شما 50 پارچه ملک در کردستان دارید. شما که نمیتوانید اداره کنید، خودتان در تهرانید. پس این مباشری که آنجا هست به رعیت ظلم میکند، به شما هم یک مقدار مختصری میدهد، ولی بدنامی برای شما میماند. بنابراین، اگر شما زورتان را بگذارید روی یک ده ششدانگی هم بالاخره میتوانید اداره بکنید و هم محصولتان هم زیادتر خواهد شد واین بدنامی هم از رویتان برداشته میشود.“ ولی خوب، این خیلی مشکل بود که اینها این را بفهمند. ولی عقیدۀ من واقعاً این بود که نمیشود. این مالکین بزرگ اغلبشان در تهران هستند. دلیل عمدهاش هم این است که اینها با وزارت مالیه و دادگستری سروکار دارند و نمیتوانند در محل بمانند و وقتی هم که در محل نیستند، طبعاً یک مقدار زیادی ضرر و زیان میشود و زارع هم بلاتکلیف میماندو این بود که فکر کردم یک ترتیبی بشود که هر کس به اندازۀ توانایی خودش ملک داشته باشد که بتواند اداره کند. این بود که اصلاحات ارضی را شروع کردیم.
بنابراین، هیچکدام از اینها – البته من شنیدهام راجع به اصلاحات ارضی در فیلیپین و چه و چه، امریکاییها خیلی صحبت میکنند. شاه هم در عین اینکه میخواست اصلاحات ارضی بکند، جریانی شده بود که میخواست املاک را تقسیم بکند. یک مقدار هم میخواست که گول بزند. واقعاً معتقد نبود. کما اینکه همین بانک را که درست کرد، بانک عمران را، این چندین برابر قیمت را از اینها گرفت. بنابراین، تقسیم اراضی به آن ترتیب نکرد در املاک سلطنتی. بعد هم آقای عَلَم و والاحضرت اشرف و دیگران هم که اصلاً در قسمت خودشان نکردند. اساساً این فکر هیچ ارتباطی با انقلاب و اینها نداشت، این فکر خود بنده بود.
ه. ح. میفرمایید با انقلاب عراق هیچ ارتباط نداشت؟
ع. ا. بله، هیچ ارتباط نداشت!
ه. ح. با وضع داخلی اقتصادی چطور؟
ع. ا. بله، بیشتر واقعاً از نظر وضع داخلی اقتصادی بود که واقعاً وضع داخلی اقتصادی روی هم رفته بد بود. من واقعاً معتقد بودم که یک قسمت عمدۀ کار ما کشاورزی است. برخلاف اعلیحضرت که معتقد بود ایران یک مملکت صنعتی است، مملکت کشاورزی نیست. اصلاً کجایش صنعتی است؟
ه. ح. یک عدهای میگویند شاه معتقد بود که اگر در عراق اصلاحات ارضی شده بود انقلاب اتفاق نمیافتاد و به همین دلیل خودش هم به این فکر افتاد.
ع. ا. من نشنیدم!
ه. ح. راجع به اینکه امریکاییها چه علاقهای داشتند و چه فشاری میآوردند، جنابعالی معتقدید که نه کِنِدی و نه قبل از او هیچکدام فشار مستقیم هیچ نوع، نه به شاه و نه به دولت، وارد نمیکردند.
ع. ا. هیچ، آن دولتی که مربوط به بنده بود به هیچوجه!
ه. ح. قبلش چطور؟
ع. ا. قبلش را من خبر ندارم. شاید اگر به شاه چیزی میگفتند، من خبر ندارم. واقعاً در قسمت من هیچ صحبتی نکردند، نه قبلش و نه بعدش. همین جریان بود که چه کمکی میتوانند بکنند که گفتیم حالا باشد ما خودمان یک کاری داریم میکنیم. ولی مطلب در این است که شاه خراب کرد اصلاحات ارضی را. یک مقدار نه فقط از لحاظ عجله بود، بلکه این را یک جنبۀ انتقامجویی از مالکین کرد. چون یک وقتی قانون برده بود مجلس راجع به همین اصلاحات ارضی که تصویب نشد و اشکال کردند. یک مقدار انتقامجویی کرد که این مالکین را در همان محل خودشان تضعیف بکند. چون معتقد بود که انتخابات اغلب در این شهرستانها به وسیلۀ مالکین میشود و تا این مالکین قدرت دارند، بنابراین انتخابات را آنها میبرند.
ه. ح. شاه فکر نمیکرد که این مالکین به هر حال یکی از پایگاههای عمدۀ تثبیت سلطنت خودش هستند؟
ع. ا. چرا! ولی در عین حال مانع کار خودش هم میدانست. چون اینها واقعاً اسباب زحمت بودند برای او. مثلاً آقای خاکباز در اراک و آن یکی در . . . اینها واقعاً مردمانی بودند که خیلی متنفذ و مردمانی بودند که نمیگذاشتند ایشان هر چیزی که دلش خواست دربیاورد. اینها که تضعیف شدند! خب، همیشه اصرار هم میکرد که رعیتها را میبرند پای صندوق. خوب، همیشه هم همین کار را میکردند. این بود که بالاخره یک مقدار جنبۀ انتقامجویی و تضعیف این طبقه بود. که همینطور که میفرمایید اینها یک پیلهای بودند برای سلطنت دیگر! سلطنتطلب اینها بودند. رعیت که سلطنتطلب نبود. بنابراین، میخواست که حالا از اون [آن] حرفهایی که خودش داشت، ملی باشد. گاهی ملی میشد و گاهی نمیدانم مستقل میشد. اصولاً یک روال صحیحی نداشت. واقعاً اگر این جامعه را مطالعه میکرد، خوب، یکیاش همین آخوند بود، یکیاش مالک بود. این آخر کارش تمام زورش را گذاشت روی نظام. که فقط همین! چون چند دفعه بهش گفتم که میز چندین پایه دارد و شما گذاشتهاید روی یک پایه که آن هم نظام است. این میز اصلاً نمیماند بر جای خودش. به هر حال، من قبلش را نمیدانم. قانون برد مجلس و اصلاحات ارضی اصلاً نشد!
ه. ح. پس به این ترتیب میفرمایید که خود شاه روی تفکر صحیح با تغییر وضع داخلی اقتصادی نبود که اصلاحات ارضی کرد؛ هیچ نوسان هم داشت نسبت به اصلاحات ارضی، اول موافق باشد بعد بیطرف باشد . . . یک تئوری این است که بعد از اینکه اصلاحات ارضی در مراغه موفق شد، به عنوان یک نمونۀ اولیه، شاه بیشتر علاقه پیدا کرد به اصلاحات ارضی. یعنی اول تردید داشت که موفق میشود یا نه، ولی کمکم به اصلاحات ارضی بیشتر روی خوش نشان داد!
ع. ا. بله، خراب کرد! وقتی من از اروپا برگشتم گفتم: ”آقا قرار نبود با این عجله برویم. “گفت: ”نه، ما فکر کردیم کلک این کار را بکنیم. “گفتم: ”کلکش را بکنید، کلک اصلاحات ارضی را کندهاید. “چون بالاخره نتیجه این شد که تمام زارعین پراکنده شدند. آمدند شهر برای اینکه یک عده حقهباز پیدا شدند که زمین آنها را میخریدند و حق نداشتند که این کار را بکنند. بنابراین، باز شد یک عده مالک جدید که به جای اینکه 2 جریب زمین داشته باشد، 10 جریب داشت.
ه. ح. نقش آقای عَلَم در این میان چه بود؟
ع. ا. نقش خاصی نداشت. مال خودش را نگه داشت. خان هم بود! مال خودش را تقسیم نکرد. والاحضرت اشرف هم مال خودش را تقسیم نکرد. خود شاه هم تقسیم چه جوری کرد؟ دو برابر قیمت را از رعیت گرفت. و بعد هم در مازندران دبه درآورد! همه را دوباره پس گرفت. نه! واقعاً اعتقاد قطعی به اصلاحات ارضی نداشت. یکی از چیزهایی که من واقعاً تعجب کردم اینکه میگفت این مملکت مملکت کشاورزی نیست، مملکت صنعتی است. گفتم: ”آقا این کجایش صنعتی است؟ تمام حواشی مملکت زراعتی است. شما چه صنعتی میخواهید داشته باشید؟ به علاوه، صنعت هم داشته باشید، کجا میخواهید صادر کنید. “از این افکار شلوغ داشت. روی هم رفته، هیچکدام از اینها را به آخر نمیرساند. پیگیری نمیکرد. یک چیزی میگفت! مثلاً همان موضوع بنیاد پهلوی را این از ترس من که خوب، من حالا میروم دنبال این کار. این شروع کرد زودتر که بگوید من اینها را دارم. یک روز به من گفت که ”بله، میخواهم یک کارخانهای درست کنم. خیلی خوب، خواهش میکنم برای شگونش هم که شده 10 سهم از آن را قبول کنید. “خوب، من هم قبول کردم. وقتی گوش میکردم به رادیو، واقعاً تعجب کردم. اینها را زودتر میگفت که من پیشدستی نکنم و زودتر نگویم. عَلَم تلقین کرد که ”بله، شما زودتر بگویید پیش از اینکه امینی بگوید. “
ه. ح. عدهای معتقدند که عَلَم در 15 خرداد نقش مؤثری داشته. همایون هم این را میگوید! راجع به این قضیه که ایشان 48 ساعت تلفن شاه را قطع کرده بود که کاری نتواند بکند. شما چیزی میدانید؟
ع. ا. نه، من این را نمیدانم! ولی میدانم که عَلَم خودش به من گفت که ”نوشتم به شاه که اگر در این کار شکست خوردیم، مرا اعدام کنید. من قبول این مسئولیت را میکنم“ و به خود من هم گفت که ”اگر ما یک 10-15 ساعت تأخیر میکردیم، همین قشون به خود ما برمیگشت. “
ه. ح. آقای ارسنجانی نقش مؤثری در این جریان اصلاحات ارضی داشتند. جنابعالی از کی با ایشان آشنا بودید؟
ع. ا. از خیلی قدیم. از خیلی وقت پیش که روزنامهنویسی بود با او آشنا بودم. واقعاً هم به تنها کسی که معتقد بود به من بود. حتی یادم میآید که این آقای جهانگیر تفضلی وقتی از امریکا برگشتم برای من تعریف کرد که شاه پرسیده بود از تفضلی که ”این ارسنجانی چه جور آدمی است؟“ گفته بود: ”بسیار آدم باهوشی است، ولی به احدی جز دکتر امینی رکاب نمیدهد. از این جهت آدم خطرناکی است. “واقعاً هم بود! آدم خطرناکی بود!
ه. ح. از چه جهت خطرناک بود؟
ع. ا. آدم جاهطلبی بود و بعد هم آدم جوانی بود و خیلی هم تندرو بود! همین ترتیب که اصلاحات ارضی را باید قبول کرد که یک مقداری او خراب کرد آخرش. خوب، میخواست که نخستوزیر بشود! از این هوسهای عجیب و غریب! این در رم که سفیر بود آمد به مونتکانیتی، من هم رفتم. بهش گفتم: ”ارسنجانی، این چه کاری بود کردی؟“ گفت: ”آقا، این را اگر ما نمیکردیم، این شاه مجلس تشکیل میداد و من و تو را دار میزد.“ گفتم: ”چرا؟ گفت: ”این میخواست به اسم او باشد، دکتر امینی و ارسنجانی اسمشان نباید باشد. “گفت: ”من میخ تابوت را به آخرش کوبیدم! این را اگر دست خودش ندهیم و دست خودش نباشد و نگوییم که آقا مال خودته و ما نکردیم، این پدر ما را درمیآورد. بنابراین، باید به اسم خودش باشد. دادم دست خودش و انداختمش توی این هچل و بالاخره میرود پی کارش! “واقعاً از این جهت آدم سینیکی بود. وقتی که من بودم گفتم آقا این فحش دادن به مالکین یعنی چه؟ معینیان را خواستم و گفتم نطقهای این را قبلاً بدهید من ببینم، منتشر نکنید. همینطور هم بود. دیگر نگذاشتم. گفتم: ”فحش دادن یعنی چه! ملک مردم را میگیری، فحش هم میدهی.“ ضمناً عَلَم این را تشویق میکرد بر علیه من که نخستوزیر بشود و چه بشود و فلان و این ترتیبات. به همین جهت هم وقتی من استعفا کردم، این خیلی نگران بود. چون نمیدانست من میخواهم استعفا کنم. وقتی خواندم توی هیئت دولت، یکمرتبه آمد پهلوی من و گفت: ”آقا چرا همچین کردید؟“ گفتم: ”نه آقا، شما نمیفهمید. لازم بود. “ خیلی دیدم دستپاچه است. بعد هم برگشت از رم و در تهران و کالت میکرد. دائم ناراحت بود که مرا میخواهند بکشند. سیا مرا میکشد. سیا ترا بکشد؟ این یک مقدار هم چیز داشت. روی هم رفته، آدم ناراحتی بود. ولی برای من خیلی کار کرد. در قسمت نفت هم خیلی زحمت کشید. خوب، تهیۀ نطق و جمع کردن مدارک و این ترتیبات واقعاً زحمت را او میکشید. وقتی شمس قناتآبادی شوخی کرد، تا من گفتم فلان، گفت: ”بله، آقای دکتر حسنجانی. “نسبت به خود من واقعاً وفادار بود! وقتی وکلای خارجی پرسیدند علت اینکه کار مملکت شما پیشرفت نمیکند چیست؟ گفتم: ”یک مقام ثابتی است که شاه است و دولت گرفتار است. به محض اینکه چند ماه میماند، خوب، مخالف پیدا میکند. مخالفین میروند پهلوی این مقام ثابت، ایشان هم انتریگان هستند. دولت باید در دو فرونت (front) بجنگد، یکی با مجلس و یکی هم با ایشان. این است که نمیشود کار کرد. “حالا هم یکی از خطرات سلطنت همین است که او یک مقام ثابت است. آنجا اگر واقعاً اختیار داشته باشد و تابع قانون اساسی نباشد، همین گرفتاری هست. چون هیچ دولتی که بالاخره نمیتواند با او موافق باشد. مثلاً همین الان آقای میتران و آقای شیراک که پاپیولار (Popular) هم هستند، انگشت میکند، چون مسئولیت ندارد. ولی او ظاهراً مسئولیت نداشت، ولی مسئول بود.
ه. ح. پس این نکته که اگر ارسنجانی نبود اصلاحات ارضی به آن صورت انجام نمیگرفت صحیح است؟
ع. ا. بله، بله!
ه. ح. این فرمول نسق را از کجا پیدا کرده بود. مهندس خلخالی به او پیشنهاد کرده بود. این صحت دارد؟
ع. ا. بله، بد هم نبود. ما واقعاً کاداستر (نقشهبرداری) که نداشتیم. یک فرمول باید پیدا میکردیم و این نسق هم که در ایران بود دیگر! بنابراین چون کاداستر هم نداشتیم، روی این نسق رفتیم. واقعاً هم بد نبود.
ه. ح. یک سؤال من مربوط میشود به نیروهای مقاوم و یا مخالف اصلاحات ارضی. مالکین که طبعاً مخالف بودند! از طرف دیگر، رُل مجلس را شما چه میبینید؟ مثلاً بعضی شخصیتها در مجلس بودند که منجمله سردار فاخر! گویا ایشان گفته بود که ”این جوان با اصلاحات ارضی و بستن مجلس تیشه به ریشۀ سلطنت زد.“ این یک جملۀ معروفی است که ایشان گفته بود.
ع. ا. شاید گفته باشد! ولی من مجلس را منحل کردم چون با این مجلس نمیشد اصلاحات ارضی کرد. همه مخالف بودند، چون همه مالکین آن تو بودند! احتمالاً این گفتۀ سردار فاخره، چون عقیدۀ خیلی از مالکین این بود که بعد از اصلاحات ارضی این رفت.
ه. ح. روحانیت وضعش چطور بود؟ چرا مخالفت میکرد؟
ع. ا. خوب، اوقاف را سر جای خودش گذاشتیم. دست نزدیم. تا اینکه بعداً به تدریج اینها آمدند و اوقاف را هم گرفتند. یک مقداری روحانیت از این جهت مخالف بود. یکی اینکه میگفتند شما میخواهید مصادره کنید اموال مردم را، حالا مستمسک این بود. من رفتم به ایشان گفتم: ”نه، مصادره نمیکنیم، داریم میخریم، مصادره نیست! “بعد هم مال خودشان، مثلاً چون آقای چیچیز، آقایی بود در سرچشمه بود، پسرش وزارت خارجه بود، اسمش را فراموش کردم، بله، اینها موقوفۀ خیلی مفصلی داشتند در مازندران. خوب، این را وقتی از ایشان گرفتند، خوب، دیگر واقعاً ناراحت شد، فوقالعاده. چندین میلیون درآمد داشتند. خوب، یک مقدار ناراحت بودند از همین جهت. خیلی از این آخوندها، مثلاً پدر همین بنیصدر، خوب متمول بود در همدان. همۀ اینها بالاخره یک چیزمیزی داشتند دیگر! حالا این آخوندبچهها را کار ندارم، ولی این آخوندهای گنده البته اینها که در قم بودند ملکی نداشتند، ولی مالکین اینها را تحریک میکردند. ولی یک عدهای که واقعاً ملک داشتند، این را واقعاً خلاف شرع میدانستند. چون یک مقدار لطمه به مالکیت خصوصی میزد، ناراحت بودند.
ه. ح. یک فرضیۀ دیگر هم هست که شاه با اصلاحات ارضی از یک طرف این موانع سر راه قدرت خودش را از میان برد. خوانین، مالکین و بعد مجلس را که به هر حال تقریباً قوۀ مستقلی بود ولی در نهایت امر باعث شد که این پایگاه اصلی خودش از میان برود و نه تنها مالکین را از میان برد، بلکه روحانیت و بازاریها را هم به تدریج از خودش و از دولت جدا کرد و آن ریشههای اصلی سلطنت، آن ریشههای سنتی سلطنت از میان رفت. اگر این فرض درست باشد، جنابعالی که مقدم بودید در این کار و در آن موقع هدف و نتیجۀ اصلاحات ارضی را چه میدیدید و چرا به این کار دست زدید؟
ع. ا. بنده واقعاً معتقد بودم که این کار باید بشود، از لحاظ اقتصاد مملکت حالا واقعاً پایههای سلطنت لق میشود، واقعاً به آن کاری نداشتم. از لحاظ اقتصادی معتقد بودم که این کار باید بشود. برای اینکه واقعاً یک ترتیبی بود که فئودالیته که به آن معنی نبود. چون یک انستیتوسیونی بود که حالا اسمش را فئودالیته گذاشته بودند. ولی واقعاً خودمان آن وقتها چیزی که میدیدم مثلاً املاک خودمان چندین میلیون بقایا داشت. برای آنکه اصلاً نمیتوانستیم. چون آخر نه به ما چیزی میرسید و نه به آن (رعیت). واقعاً در نهایت فقر و بدبختی زندگی میکرد. واقعاً من فکر میکنم از نظر اینکه اینها بتوانند قدرت خرید داشته باشند تا بتوانند زندگی کنند و یکی از اختلافات من با ایشان این بود که آقا شما این رعیت را نیاورید به شهر به عنوان نظام وظیفه. نظام وظیفه را در محل قرار بدهید. چون اینها یک مقداری نیروی کار محلی هستند. وقتی اینها را میآوری پدر و مادر او . . . مثلاً یک رعیتی داشتیم در کهریزک، هی بچه درست میکرد. پرسیدیم: ”چرا هی بچه درست میکنی؟“ گفت: ”این ابزار کار من است. “در موقع محصول بروند به کمک پدر و مادر که محصول جمعآوری بشود. این آدم در موقع محصول نمیتواند خودش جمع کند و نمیتواند عمله بگیرد. سربازها بروند جمع کنند.
بعد مطالبی دربارۀ سلفخری، بازار مصرف، قرض دائمی رعایا و اینکه اگر اصلاحات ارضی درست عمل میشد، کارها درست میشد و آخر در جواب این سؤال که به نظر شما درست عمل نشد و شکست خورد میگوید: ”بله. “که نامفهوم است و خوب ضبط نشده است.
[1]Doreen Warriner, Land Reform in Theory and Practice (Oxford: Oxford University Press, 1969), 109-135.
[2]M.G. Majd and V.F. Noshirvani, “Land Reform in Iran Revisited: New Evidence on the Results of Land Reform in Nine Provinces,” Journal of Peasant Studies, 20:33 (April 1993), 442-458.
[3]این متن ترجمۀ منوچهر کاشف است از