آب را گل نکنیم: مقایسۀ گفتمان سمی در شعرهای ”مرگ یک طبیعت‌گرا“ از شیموس هینی و ”آب“ از سهراب سپهری

آب را گل نکنیم: مقایسۀ گفتمان سمی  در شعرهای مرگ یک طبیعت‌گرا  از شیموس هینی و آب از سهراب سپهری

 

مریم سلطان شهدتاج بیاد

فائزه دشتی‌زاد

 

مریم سلطان بیاد msbeyad@ut.ac.ir] Maryam Soltan Beyad] دانش­آموختۀ دکتری ادبیات انگلیسی از دانشگاه لندن و دانشیار گروه زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه تهران است. تخصص او ادبیات انگلیسی دورۀ رنسانس و به­­ویژه شکسپیر، در کنار ادبیات دورۀ رمانتیک و ویکتوریاست. او که در زمینۀ ادبیات تطبیقی هم فعالیت دارد، آثاری چون ترجمۀ داستان­هایی از مولانا، شکسپیر و کتاب مقدس و گردآوری و تدوین مقالاتی دربارۀ شکسپیر و تألیف کتاب درسی داستان کوتاه را در کارنامۀ خود دارد.

فائزه دشتی‌زاد fz.dashtizad@ut.ac.ir] Faezeh Dashtizad] دانش‌آموختۀ کارشناسی ارشد زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه علامه طباطبایی و دانشجوی دکتری همین رشته در دانشگاه تهران است. مطالعات تطبیقی، بررسی و نقد ادبیات مدرن، شعر معاصر فارسی و انگلیسی و ادبیات ایرلند از علایق پژوهشی او به شمار می‌روند.

 

مقدمه

مباحث مرتبط با خطرهای زیست‌محیطی در قرن­های اخیر جایگاه ویژه‌ای در زندگی انسانی پیدا کرده‌اند و در زمینه‌های بسیاری از جمله حوزه‌های سیاسی، اجتماعی، تربیتی و علمی به پژوهش و بحث گذاشته شده­اند. با این همه، به گفتمان سمی (toxic discourse) در مقایسه با ابعاد کاربردی‌تر مرتبط با تهدیدهای زیست‌محیطی و از جمله سیاست‌گذاری‌های مربوط به این حوزه، پژوهش‌های عملی و فناورانه برای کاهش این خطرات و بررسی جنبه‌های درمانی آنها، و همچنین عوارض اجتماعی‌شان توجه کمتری شده ‌است.[1] لارنس بیول (Lawrence Buell, b. 1939)، یکی از مطرح‌ترین منتقدان بوم‌گرای عصر حاضر، گفتمان سمی را در مقاله‌ای با همین نام بررسی‌ و بر اهمیت آن در نقد ادبی ادبیات زیست‌محیطی تأکید کرده ‌است. او این گفتمان را ترکیبی از چندین سنت و روال ادبی تعریف کرده و با تأکید بر گستردگی و تاریخچۀ طولانی آن، کارکرد گفتمان سمی را در نقد ادبی نشان داده است.[2]

گفتمان سمی، برخلاف آنچه از نامش به ذهن متبادر می‌شود، فقط بر آلودگی‌های سمی در محیط ‌زیست متمرکز نیست و همۀ خطراتی را بررسی می­کند که محیط ‌زیست انسانی و جانوری را تهدید می‌کنند و جوانب گوناگون این خطرات را تحت عنوان سمی به بحث و تبادل نظر می‌گذارد؛ خواه این خطرات بیرونی و ناشی از صنعتی شدن بیش از پیش شهرها ‌باشند یا درونی و در اثر به هم ریختن فرایندهای طبیعی. يكي از مهم‌ترين نمونه‌هاي چنين تهديدهایی عليه محيط زيست و جوامع انساني همه‌گيري بيماري كوويد-19 در سراسر دنيا بوده است كه ذيل همين گفتمان قابل بررسي است. از آنجا که این خطرات جنبه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی را در بر می‌گیرند؛ بیول دلیل بخشی از نگاه ساده‌انگارانه به گفتمان سمی در نقد ادبی را تمایل نقد سنتی بوم‌گرا به در نظر نگرفتن جوانب اجتماعی و سیاسی محیط ‌زیست می­داند.[3] با این حال، منعطف‌تر شدن هرچه بیشتر این مكتب نقد راه‌حل‌هاي جديدي براي بررسي ديدگاه‌هاي محيط ‌زيستي در آثار ادبي معاصر فراهم آورده‌، هرچند تا رسیدن به سر منزل مقصود هنوز راه بسیاری در پیش است.

در بيشتر موارد، آغاز نگراني‌هاي محيط زيستي به انقلاب صنعتي اخیر و پیشرفت سریع فناوری دوران معاصر ارتباط داده شده است و ریشه‌های این معضل نیز در قرون اخیر جست­و­جو شده‌اند. در عین حال، به نظر می‌رسد نگرانی از آلودگی محیط‌زیست تاریخی دیرینه و طولانی حتی به قدمت تاریخ زیست انسان بر روی کره زمین داشته‌ باشد. از دیگر سو، تشدید این نگرانی‌ها در ادوار و دهه‌های گذشته و به­ویژه پس از تجربۀ تلخ جنگ‌های جهانی و استفاده از سلاح اتمی در جنگ جهانی دوم باعث درگیرشدن ذهن دانشمندان عرصه‌های مرتبط و حتی فراگیر شدن هرچه بیشتر آن در زندگی روزمرۀ مردم عادی شده‌ است. بر همین اساس، تفاوت رویکرد ایجادشده در سال‌های اخیر پیرامون خطرات آلودگی‌های زیست‌محیطی را می‌توان در آگاهی بیشتر همۀ قشرهای جامعه، به­خصوص گروه‌هایی که از لحاظ اجتماعی و فرهنگی یا به هرطریق دیگر در اقلیت قرار داشته یا جزئی از بدنۀ اصلی تصمیم‌گیرندۀ مردم نیستند جست­وجو کرد.[4] به طور کلی، می­توان گفت امروزه بیش از هر زمان دیگری در طول تاریخ افراد در گروه‌های مختلف اجتماعی نسبت به تأثیر انتخاب‌های شخصی خود بر آلودن و آسیب‌زدن به محیط زندگی‌شان آگاه­اند، فارغ از اینکه آیا این آگاهی بر عملکرد و رفتارشان تأثیری داشته ‌است یا خیر. نمونۀ این رفتارهای آگاهانه را می‌توان به خوبی در پویش‌های زیست‌محیطی سراسر جهان، از جمله پویش‌های کاهش تولید زباله، ترویج استفاده از منابع تجدیدپذیر و قابل بازیافت، استفاده کمتر از محصولات یک­بار مصرف و پلاستیکی و تفکیک پسماند مشاهده ‌کرد. این پویش‌ها به همت سازمان‌های دولتی، غیردولتی یا سازمان‌های خیریه در کشورهای گوناگون سامان‌دهی شده و به وضوح نشان‌دهندۀ درگیری روزمرۀ مردم با مسائل مرتبط به این حوزه‌هاست. از بین مهم‌ترین پویش‌های این حیطه می‌توان به پویش عدالت محیط‌زیستی اشاره‌کرد که مبتنی بر نگاه بوم‌محور (ecocentric) است و طی سه دهۀ گذشته از ارزش بسیاری برخوردار بوده و مورد توجه توده‌های مردمی قرار گرفته‌ است. یکی دیگر از موارد نشان‌دهندۀ میزان آگاهی از آلودگی (toxic consciousness) در اقشار گوناگون جامعه و حساس ‌شدن آنها به موضوعات مشابه افزایش قوانین مرتبط با حفاظت از محیط زیست است. باید توجه داشت آنچه در این میان اهمیت فراوانی دارد، علت توجه قانون‌گذاران سراسر دنیا به این مهم بوده است که نه لزوماً در هم‌سویی با پویش‌ عدالت محیط‌زیستی، بلکه در اثر ترس از آسیب‌های وارده به آن و از طرفی عواقب سیاسی و اجتماعی و حتی اقتصادی آنها به وقوع پیوسته ‌است.[5]

اکنون با عنایت به تقویت اين موضوع در ذهن عامۀ مردم، بديهي است كه چنین مضامینی را می‌توان در ادبیات و تخیل ادبی قرن‌های اخیر نیز جست‌وجو و بررسی کرد. فارغ از همۀ نا‌همگونی‌های زبانی و فرهنگی میان اقوام و فرهنگ‌های مختلف در جوامع گوناگون جهانی، نگرانی و آگاهی از آلودگی از جمله ویژگی‌های ذاتی انسانی به‌ حساب ‌آمده و شاید به همین علت است که این مضامین به وفور در ادبیات مردم سراسر دنیا یافت می‌شوند. در همین زمینه، بررسی آثار نویسندگانی که به دغدغۀ محیط زیستی و نگاه بوم‌گرا مشهورند می‌تواند علاوه بر اینکه دربرگیرندۀ راهکارها و دیدگاه‌های جدیدی دربارۀ نگهداری محیط زیست و خطراتی باشد که آن را تهدید می‌کنند، از لحاظ میزان تأثیرگذاری این آثار بر رفتار و عملکرد مخاطبان آنها در حفظ محیط‌زیست نیز قابل تأمل و بررسی است. با توجه به اینکه شیموس هینی (Seamus Heaney, 1939-2013) و سهراب سپهری (1307–1359ش) از شاعران برجستۀ بوم‌گرای تاریخ معاصر به‌شمارمی‌روند، بی‌گمان تطابق و بررسی آثار آنها می‌تواند نشان‌دهندۀ نقاط اشتراک و اختلاف دیدگاه‌های محیط زیستی در بازۀ زمانی یکسانی در نقاط مختلف باشد.

ابعاد متفاوت گفتمان سمی از دیدگاه بیول

تعاریف ابتدایی از گفتمان سمی شامل آگاهی و نگرانی از ایجاد تغییراتی است که  عموماً شیمیایی­اند و به دست انسان در محیط اطراف ایجاد می‌شوند.[6] در عین حال، بدیهی است پیچیدگی‌های این گفتمان را فقط می‌توان با بررسی آثار مرتبط به بحث گذاشت. به طور کلی، بیول سه مضمون اصلی گفتمان سمی را به شرح ذیل در آثار ادبی محیط‌زیستی و بوم‌گرا تشخیص می‌دهد: 1. آگاهی از آلودگی و شوک ناشی از آن؛ 2. آلودگی به منزله تجربه‌ای فردی و عمومی؛ 3. ابعاد اجتماعی آلودگی.

  1. آگاهی از آلودگی

یکی از ابتدایی‌ترین مضامینی که در آثار مرتبط با گفتمان سمی یافت می‌شود پدید‌ آمدن درکی تکان‌دهنده از آلودگی محیط‌زیست است. داستان‌های بسیار روایت‌های متفاوتی از جوامع، شهرها و روستاهایی بیان می‌کنند که در تاریخ خود به نوعی تحت تأثیر شکلی از تهدید محیط‌زیستی قرارگرفته‌اند. بخش مشترک بیشتر این روایات احساس یکه‌خوردن و شبه­شوکی است که پس از درکی ناخوشایند از آلوده بودن محیط اطراف در شخصیت‌های ادبی و خوانندگان ایجاد می‌شود. ریشۀ این احساس را می‌شود در آگاهی یک‌بارۀ آنها از عدم امنیت محیط ‌زیستشان یافت. محیطی که تا چندی پیش از این برای آنها امن و سالم شمرده‌ می‌شد و جایگاه مطمئنی برای زیست انسانی بود، اکنون چهره‌ای دوگانه از خود به نمایش گذاشته و تهدیدی برای هم‌زیستی انسان با خود به شمار می‌رود. این درک ناگهانی ممکن است علاوه بر عدم اطمینان، موجب بروز احساس خشم، ناتوانی، انکار، و ناامیدی شود.[7]

شایان توجه است که درک آلودگی و عواطف انسانی ناشی از آن منحصر به قرن اخیر نیستند، بلکه دنبالۀ داستان‌ها و اساطیری قدیمی‌اند که بر پایۀ مضمون بهشت‌های از دست رفته (betrayed Edens) بنا شده‌اند،[8] و رفته­رفته راه خود را در فکر و اندیشۀ مردم و نهایتاً در فرهنگ عامه بازکرده‌اند. بر همین مبنا، درون‌مایۀ ادبیات آلودگی‌محور معاصر نیز از یک سو تکرار روند برهم‌خوردن زندگی سادۀ بشر در طبیعت و از دیگر سو درکی عمیق از میزان پیچیدگی آن است. ادبیات سنتی محیط‌ زیست با تأکید بر بکر بودن طبیعت و توصیف زیبایی­های آشکار و پنهان آن خود طبیعت را راه‌حل تقابل با زندگی مدرن و صنعتی می­داند. اما با پیشرفت گفتمان سمی در ادبیات، مشاهده می‌شود که طبیعت و محیط دست‌نخورده چهره‌ای جدید از خود نشان داده، این تصور را نقش بر آب کرده، به جای آن تصویری مشوش و آسیب‌دیده قرار داده است. به اين ترتيب، بیول معتقد است که تغییر ادبیات شبانی (pastoral) و بازتاب ­نمای زندگی سادۀ روستایی و طبیعت‌محور يكي از ويژگی‌های اساسی این گفتمان به‌شمارمی‌رود.

  1. انتشار بدون حد و مرز آلودگی

علاوه بر آگاه‌شدن ناگهانی از آلودگی محیط اطراف، نگرانی عمومی از همه‌گیر شدن و تأثیر انکارنشدنی و فاجعه‌بار آن بر جوامع بشری یا ساکنان جغرافیایی خاص نیز در گفتمان سمی نمود پیدا می‌کند. دومین مضمون مرتبط با این گفتمان از دیدگاه بیول مبتنی بر این باور است که همۀ افراد یک جامعه در طول زندگی خود به طور فردی لزوماً تحت تأثیر نوعی آلودگی زیست‌محیطی قرار خواهند گرفت و هیچ راه فراری هم از چنین آلودگی فراگیری وجود ندارد. گاه منشأ این دیدگاه ترس از تخریب محیط ‌زیست با حملۀ اتمی طی جنگ سرد دانسته شده است، اما الگوی ذهنی فراگیر بودن آلودگی قدمتی بسیار بیشتر از قرون اخیر دارد و ریشۀ آن به تفکرات دیرینۀ انسان دربارۀ حفاظت از محیط ‌زیست (conservationist thought) برمی­گردد که به نوبۀ خود مترتب بر نگهداری بهینه از طبیعت و استفادۀ صحیح از مواهب طبیعی است.[9] پُرواضح است که چنین دیدگاهی علاوه بر آنکه جنبه‌های اجتماعی بسیاری را در بر می‌گیرد، باعث ایجاد نوعی احساس همبستگی در دستیابی به هدفی مشترک در بین گروه‌های آسیب‌پذیر و اقلیت‌های اجتماعی متأثر از آن می­شود. با این توصیف، نظر به توانایی بالقوۀ این درون‌مایه در پیشبرد اهداف اجتماعی جوامع، مسائل اجتماعی دیگری مانند نژادپرستی، نظام طبقاتی اجتماعی و تبعیض جنسیتی-که توانایی ایجاد همدلی یا شکاف بین گروه‌های متفاوت مردم را دارند-هم نقش بسیار مهمی در گفتمان سمی ایفا می‌کنند.

  1. تأثیر آلودگی بر ایجاد همبستگی اجتماعی

ارتباط میان پویش‌های اجتماعی گوناگون و گفتمان سمی رابطه­ای کاملاً دوطرفه است که در آن نیروهای اجتماعی مختلف و قدرت‌های زیست‌محیطی برهم تأثیری متقابل دارند. اهداف اجتماعی در این پهنه می‌توانند اقشار مردم را با یکدیگر همدل کرده و سپس توجه آنها را به آسیب‌های تحمیل‌شده بر محیط ‌زیست جلب کنند. به همین صورت، همراهی مردمی که به یک اندازه تحت تأثیر این آسیب‌ها قرار گرفته‌اند باعث تشکیل گروه‌هایی اجتماعی می‌شود که به احتمال فراوان نقاط اشتراک و آسیب دیگری نیز با یکدیگر دارند. برای مثال، با توجه به طبقاتی ‌شدن روزافزون جوامع در دنیای امروز، طبقات اجتماعی کم­‌برخوردارتر نسبت به اکثریت مردم به میزان کمتری به طبیعت پاک و محیط ‌زیست سالم دسترسی دارند. شایان توجه اینکه اقلیت‌های نژادی و جنسیتی نیز به همین ترتیب در معرض خطر بیشتری نسبت به بقیۀ افراد جامعه قرار دارند. به این ترتیب، آلودگی زیست‌محیطی می‌تواند در تسریع اتحاد اجتماعی و ایجاد اهداف مشترک در میان گروه‌های خاصی از مردم تأثیر فراوانی، به­ویژه از لحاظ سیاسی، داشته باشد.[10]

در اینجا با توجه به درونمایۀ ترس از همه‌گیری و تجربۀ فراگیر آلودگی، راه‌حلی که پویش عدالت محیط زیستی معمولاً در مقابله با چنین تهدید گسترده‌ای عرضه می­کند نوعی بوم‌گرایی محلی (localism) است. در برابر تهدیدهای اجتماعی و زیست­محیطی گوناگونی که در اثر جهانی شدن روزافزون صنعت و فناوری‌های مختلف به وجود آمده‌اند، هویت‌یابی افراد از طریق محل زندگی‌شان راهکاری چاره‌ساز خواهد بود. باید توجه داشت که به‌رغم آنچه تحت عنوان ”جهانی فکر کردن و منطقه­ای عمل کردن“ بیان می‌شود، تهدید زیست­محیطی که عموماً با فرایند جهانی‌سازی و صنعتی‌شدن یکی دانسته می­شود در تضاد با جوامع محلی در مقیاس کوچک قرار می­گیرد. در این شرایط همراهی مردمی که از یک طرف درک مکانی (sense of place) یکسان و از طرف دیگر هویت اجتماعی مشترکی دارند آن‌ها را در برابر این مخاطرات متحد می­کند.[11] به طور کلی، مکان در نقد بوم‌گرای معاصر با فرایندهای اجتماعی‌ خاصی تعریف می‌شود که در ساخت آن نقش دارند. به این ترتیب، فرایند کلی تبدیل فضا (space) به مکان (place) امری کاملاً فردی و ذهنی تلقی شده و نیروهای اجتماعی از بیرون و نیروهای مشتمل بر تجربیات فردی از درون در تشکیل آن مؤثرند. به این طریق، مکان و ارتباط افراد با آن به گفتمان سمی پیوند ­خورده و اهمیتی دوچندان می‌یابد.

آنچه در این میان اهمیت بیشتری دارد تفاوت میان دیدگاه‌های کمال‌گرایانه پیرامون بازگشت انسان به زندگی ساده در دل طبیعت و دیدگاه اجتماعی گفتمان سمی نسبت به آن است. نمی‌توان گفت طبیعتی که این گفتمان به رسمیت می‌شناسد پناهگاهی کاملاً امن و پاک و دور از همۀ خطرهاست، بلکه از یک سو حضور و تأثیر انسان بر طبیعت را در نظر گرفته و از سوی دیگر آن را شبکه‌ای از همزیستی‌های متفاوت بین انسان و بقیۀ اجزای محیط اطرافش تعریف می‌کند. برخلاف دیدگاه‌های جنبش‌های حفاظت از محیط‌زیست که در برخی موارد طبیعت را کاملاً جدا از انسان تعریف کرده‌اند یا صرفاً بر حفظ و عدم استفاده از منابع طبیعی اصرار دارند، گفتمان سمی، با در نظر گرفتن نیاز انسان به طبیعت و اثر متقابل آنها بر یکدیگر، هدف خود را برقراری نوعی همزیستی مسالمت‌آمیز بین انسان و محیط اطرافش تعریف می‌کند.[12]

مرگ یک طبیعت‌گرا و مضامینی برگرفته از گفتمان سمی

کتاب مرگ یک طبیعت‌گرا (1966) اولین اثر منتشر‌شدۀ شیموس هینی است و آغاز سفر زیست‌محیطی او به شمار می‌رود. این کتاب که درست پیش از آغاز درگیری‌های ایرلند شمالی (The Troubles) منتشر شد، حاکی از درک عمیق شاعر از شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زمان خود است که در کنار دغدغه‌های محیط زیستی‌اش، زمینه‌های اصلی 34 شعر این کتاب را فراهم کرده‌اند. مرگ یک طبیعت‌گرا روایت هینی از بررسی مجدد هویت خود است که با محیط زیست روستایی‌اش تعریف می‌شود. از این رو، مهم‌ترین اشعار منتشرشده در این کتاب، گذشته از اینکه توصیف‌های شفافی از ذهنیت او را به تصویر می‌کشند، در شناخت دوبارۀ هینی از هویت خود نیز نقشی نمادین پدید می‌آورند.  اکثر این اشعار دولایۀ مفهومی دارند که هم مبتنی بر بازیابی و بازشناسی هویت فردی و اجتماعی شاعر و هم تصویری از زندگی روستایی است.

آنچه در این میان حائز اهمیت فراوان است، تأکید شاعر بر بیان و توصیف خاطرات و احساسات دوران کودکی­اش در محیطی روستایی است که هر چند در وهله اول بیشتر به ادبیات شبانی شباهت دارد، اما با نگاهی عمیق‌تر در واقع نوعی ادبیات ضدشبانی (antipastoral) به شمار می‌رود. در حالی که ادبیات شبانی معمولاً با احساس دلتنگی و نوستالوژی نسبت به زندگی سادۀ روستایی همراه است،[13] ادبیات ضدشبانی نقاط تاریک و لحظه‌های بروز اختلال در چنین تصور کمال‌گرایانه‌ای را به تصویر می‌کشد که به شاعر اجازه می‌دهد تجربۀ خود را از جهات متفاوت بررسی کند و به شناختی دقیق‌تر از آن برسد.[14]

در شعري كه عنوان کتاب را بر خود دارد، هینی روایت خود را از تجربۀ کودکی­اش از طبيعت محيط روستايي بيان مي‌كند و در آن ترسي را به نمايش مي‌گذارد كه معمولاً در ادبيات شباني يافت نمي‌شود.[15] در خطوط آغازين اين شعر، هيني تصويري شفاف از محیط زندگی خود و فرایند پوساندن دانه‌های کتان را که با هدف تولید الیاف صورت می‌گرفت به نمایش می‌گذارد و جزئیات آن را توصیف می‌کند. از همان لحظات آغازین شکل‌گیری این تصویر، توجه خواننده به نوعی اشکال و اختلال در صحنۀ سادۀ روستایی جلب می‌شود که در اثر تأکید شاعر بر فعل ”پوسیدن“ ایجاد شده‌است. آنچه شاعر به‌ خاطر می‌آورد تصویری از دسته‌های گیاه کتان است که برای پوسیدن روی هم انبار شده‌ و در معرض رطوبت و گرمای خورشید قرار گرفته‌اند. با تأکید هینی بر جزئیات ناخوشایند این فرایند و لحن آمیخته به بیزاری او می‌توان دریافت که این شعر هدفی فراتر از بازنمایی زندگی ساده در طبیعت روستایی در پیش دارد. علاوه بر این، استفادۀ شاعر از انواع حواس پنج‌گانه و یادآوری همزمان بوی نامطبوع، صدای قل‌قلی که از حباب‌های ناشی از پوسیدن دسته‌های گیاه کتان بلند شده و بافت ژله‌ای تخم‌های قورباغه­ای که در این مکان انباشته شده بودند نیز به تشدید این احساس کراهت و بیزاری در خواننده کمک می‌کند.

در ادامۀ شعر، راوی با بیان اینکه در دوران کودکی‌اش نوزادهای قورباغه‌ای را که در اثر پوسیدن کتان در این محیط رشد می‌کردند نگهداری می‌کرده نشان می‌دهد که به­رغم ناملایمات محیط، این شرایط را طبیعی و بخشی از زندگی روزمره تلقی‌ می‌کرده ‌است. لحن شعر در این خطوط شخصی‌تر شده و ارتباط نزدیک راوی با محیط ‌زیستش را به نمایش می‌گذارد. انسان طبیعت‌گرایی که از او در عنوان شعر نام برده می‌شود همان کودکی است که تخم قورباغه‌ها را در شیشه‌های مربا جمع می­کرد، با خود به مدرسه و خانه می‌برد و سیر رشد آنها را با علاقه دنبال‌ می‌کرد. بدیهی است برای این کودک هیچ بخشی از این محیط غیرطبیعی یا منزجرکننده نیست؛ حتی پوسیدن دسته‌های کتان زیر آفتاب و همچنین رشد قورباغه‌ها بخشی از هم‌زیستی عادی او با طبیعت به‌ شمار‌ می‌آیند که راهشان را به خانه و مدرسه‌اش نیز باز می‌کنند. علاوه بر این، معلم مدرسۀ او نیز روند رشد این قورباغه‌ها را با زبانی ساده به دانش‌آموزانش توضیح داده و به آنها می‌گوید که نام ”بابا قورباغه“ چیست و این ”مامان قورباغه“ است که تخم می‌گذارد.[16] کودک راوی شعر با دقت و شگفت‌زدگی دیده‌های خود از این فرایند را برای خواننده شرح می‌دهد: ”حتی می‌شد آب‌و‌هوا را از روی قورباغه‌ها تشخیص داد / چون وقتی هوا آفتابی بود زرد و زمانی که باران می‌بارید قهوه‌ای رنگ بودند.“[17]

با این همه، لحن مخاطره‌آمیز ابتدای شعر در دومین بخش آن بازگشته و حکایت از نوعی تهدید طبیعی علیه راوی دارد. نوزادان قورباغه که اکنون رشد کافی کرده و تعدادشان در چنین شرایط مطلوبی چندین برابر شده است به انبوه دسته‌های کتان پوسیده که در مرکز شهر انبار شده‌اند هجوم‌آورده و همه­جا را در بر می‌گیرند. این صحنۀ عجیب، که نتیجۀ طبیعی رشد بی‌رویۀ قورباغه‌هاست، برای راوی خردسال بسیار دهشتناک و وحشت‌آفرین به نظر می‌آید. به چشم او، قورباغه‌ها خشمگین­اند و برای انتقام از انسان‌ها آمده‌اند. به همین علت است که کودک قورباغه‌ها را به نارنجک و صدای آنان را به طبل جنگ تشبیه می‌کند:

. . . برخی‌شان می‌جهیدند:

صدای شلپ شلپ‌شان تهدید فاحشی بود. برخی دیگر

مانند نارنجک‌هایی باوقار نشسته بودند.[18]

هجوم این قورباغه‌ها، هرچند فرایندی طبیعی و قابل پیش‌بینی، برای راوی خردسال باعث تهدید و نگرانی است، تا جایی که قورباغه‌ها را به چشم پادشاهان این مکان می‌بیند و ‌می‌داند اگر دستی به سمتشان دراز کند آن‌ را خواهندگرفت. در واقع، تجربۀ همین صحنه است که باعث انزجار، روبرگرداندن و فرار او شده و در نهایت به صورت نمادین موجب ”مرگ یک طبیعت‌گرا“ می‌شود.

در نقدهای متعددی از این شعر، فرایند آشنا شدن کودک با نقاط تاریک و نه چندان دلچسب طبیعت اطرافش استعاره‌ای از سیر رشد کودک و تغییر حالت او از خامی به پختگی همراه با کسب همزمان آگاهی جنسی به شمار می‌رود.[19] با وجود این، نقد محیط زیستی توجه را به این مهم نیز جلب می‌کند که در بیشتر اشعار شیموس هینی رابطه‌ای مستقیم و متقابل میان هویت فردی انسان و محیط زندگی او برقرار است. اگر طبیعت و هویت راوی با هم یکسان در نظر گرفته شوند، برداشت این موضوع چندان دشوار نخواهد بود که تهدید علیه محیط خارجی تهدیدی علیه هویت شاعر نیز به شمار می‌رود.[20] در گفتمان سمی، آنچه در نگاه اول مهم به نظر می‌رسد عدم وجود تهدید آلودگی در معنای سنتی آن است. با اینکه قورباغه‌های ”مرگ یک طبیعت‎گرا“ تهدیدی علیه محیط زیست و به تبع آن هویت شاعر به حساب مي‌آيند، نمي‌توان آنها را ذيل آلودگي‌هاي زیست‌محیطی طبقه‌بندي كرد. با اين حساب، چگونه مي‌توان از ديدگاه اين گفتمان با چنين شعري مواجه شد؟

در نگاه کلی، سه درون‌مايۀ اصلي گفتمان مسموميت به نوعي در لايه‌هاي مختلفي از اين شعر يافت مي‌شوند. اولين مضمون به كار رفته در اين شعر درك تكان‌دهنده از چهرۀ دوگانۀ محيط ‌زيست است كه راوي و خواننده را با روي ديگري از طبيعت سادۀ روستايي مواجه ‌مي‌كند كه ترسناك يا نازيبا به شمار مي‌رود. چنان كه پیش‌تر بیان شد، ”مرگ یک طبیعت‎گرا“ بخشی از ادبیات ضدشبانی به‌ شمار می‌رود که تمرکز خود را بر جلوه‌دادن سختی‌ها، آلودگی‌ها و خشونتی قرار‌ داده‌ است که در طبیعت یافت می‌شود. این شعر که با بازگویی و توصیف طبیعت روستایی آغاز شده ‌است، با برخورد وحشت‌زدۀ راوی با هجوم آنچه به چشم او غیرطبیعی است پایان می‌یابد. توجه به این نکته ضروری است که به­رغم طبیعی بودن فرایند افزایش تعداد و رشد قورباغه‌ها، روند ایجاد این تغییرات با درک آلودگی زیست‌محیطی تفاوت چندانی ندارد. محل زندگی کودک خردسال مورد هجوم قرار گرفته و در نتیجه نه فقط سادگی خود را برای او از دست داده که در نهایت منجر به تصوری مخدوش از زندگی مسالمت‌آمیز با طبیعت شده ‌است. کودک راوی این خاطره در سطرهای آغازین شعر بر محیط اطراف خود تسلط دارد و در آن احساس امنیت می‌کند، تا جایی که به خود اجازه می‌دهد دست در آن برده و بخشی از آن را با خود به خانه ببرد. این احساس با ناامنی و ناتوانی در بخش پایانی شعر جایگزین شده و به تشبیه هجوم قورباغه‌ها به حملۀ نظامی می‌انجامد که یکی از اساسی‌ترین ارکان گفتمان سمی به شمار می‌رود.

شعر ”مرگ یک طبیعت‎گرا“ یادآور تجربۀ فردی عبور از کودکی به بزرگسالی و کسب آگاهی در حوزه‌های متفاوت است. چنین تجربه‌ای در عین شخصی بودن نوعی روند عمومی نیز به حساب می‌آید که در بین تمامی انسان‌ها مشترک است. از آنجا که این شعر را می‌توان در دو لایۀ متفاوت فردی و محیط ‌زیستی بررسی‌ کرد و هویت شاعر و محیط اطراف نمودی از یکدیگر و یکسان به شمار می‌روند، می‌توان عمومی بودن تجربۀ ورود به بزرگسالی را به عمومی بودن تجربۀ این نوع از آلودگی تعمیم داد. بنابراین، همچنان که هر فرد درکی شخصی از ورود به دنیای بزرگسالی دارد، طبیعی است که هر فرد به نوبۀ خود شوک ناشی از این آگاهی را نیز تجربه کرده و با این نوع از آلودگی در طبیعت نیز مواجه شود. همۀ افراد جامعه رشد را تجربه می‌کنند، به همان صورت که محیط زیست تمامی آنها در نهایت با تهدید آلودگی و دوگانگی مواجه خواهد شد.

با این همه، اشتراك اين تجارب در ميان انسان‌ها باعث ايجاد همبستگي در شعر هيني نمي‌شود. پیش از آنکه در پایان شعر روایتی از اتحاد انسان‌ها علیه حملۀ قورباغه‌ها بیاید، این حکایت به پایان رسیده و در انبوه احساس ترس و نگرانی راوی گم می‌شود. در این شعر، چندان بر سومین درون‌مایۀ گفتمان سمی تأکید نمی‌شود، بلکه آنچه به صورت نمادین زندگی روستایی را تهدید کرده و آلوده می‌کند بخشی از خود این زندگی است. دسته‌های کتان انباشته‌شده که منشأ این فسادند در مرکز شهر قرار دارند. چنان­که در نخستین خط شعر بیان شده ‌است، این روند پوساندن در طی سال در حال انجام است و مدام تکرار می‌شود. این آلودگی نمادین طبیعت نه به شکل شیمیایی و بر اثر بی‌توجهی انسان، بلکه بخشی تاریک از خود طبیعت است که برای کودک طبیعت‌گرا تا پیش از این ناشناخته بود. زمینی که قورباغه‌ها به آن هجوم برده‌اند همزمان هم بخشی از محیط زیست هینی و هم شخص او به حساب می‌آیند. بدین سبب، با اینکه ”مرگ یک طبیعت‌گرا“ از درون‌مایه‌های گفتمان سمی استفاده می‌کند، تلاش اساسی شاعر بر آن است تا ماهیت دوگانۀ طبیعت، بخش‌های ناخوشایند آن و در نتیجه دوگانگی هویت خود را به تصویر کشیده و آن را با دقت بررسی کند. هینی با طبیعت اطراف خود صرفاً همزیستی ندارد، بلکه خود را با آن یکی می‌داند و تأثیر متقابل انسان و طبیعت را مطابق ديدگاه گفتمان سمي به رسمیت مي‌شناسد. به همين علت است كه آلودگي نمادين در اين شعر خود جزئي از محيط طبيعي به شمار آمده و تاريكي مشابهي نیز درون انسان به نمايش گذاشته مي‌شود.

آلودگي‌هاي طبيعي در آب

این شعر در كتاب حجم سبز، اثر سهراب سپهری، به چاپ رسیده است که انتشارات روزن آن را در بهمن­ماه 1346 برای اولین­بار منتشر کرد. این کتاب که یکی از آخرین آثار او به شمار می‌رود، نشان­دهندۀ ”اوج اندیشگی سپهری“ و ”حضور قاطع‌تر شاعر در طبیعت“ است که دنیای فلسفی، مذهبی و شاعرانۀ او را کامل‌تر از آثار پیشینش به تصویر می‌کشد.[21] بهترین کلمه‌ای که می‌توان برای توصیف دنیای سپهری به کار برد یگانگی است.[22] با آنکه یگانگی مد نظر شاعر در آثار آغازین او رنگ و بوی تندتری از دنیای عرفان شرق و بودیسم دارد، حجم سبز بازتابی از تکامل نگرش شاعر به عرفان و دنیای حقیقی است که منحصر به خود سپهری است. در این میان، شاعر با دیدگاهی بوم‌محور (biocentric) اهمیتی والا و یکسان برای تمامی اجزای طبیعت قائل است و برخلاف دیدگاه‌های انسان‌محور (anthropocentric) به محیط‌زیست، بین خود و آنها تفاوتی نمی‌بیند. به گفتۀ داریوش آشوری، سپهری طبیعت را نه مادۀ خام و منبعی برای الهام انسانی بلکه بخشی از وجود فراگیر هستی و دارای ارزش درونی می‌داند.[23]

در بیشتر اشعار سپهری، توصیف‌ها و تصاویری که از طبیعت به نمایش گذاشته می‌شوند تماماً تجاربی مثبت و عرفانی به ‌شمار می‌روند. در واقع، آن بخش از زندگی محلی و طبیعی که تاریک و ناخوشایند است، از جمله حوادث طبیعی مثل سیل و طوفان، در شعر سپهری جایی ندارد و با نقوش مثبتی از سادگی و زیبایی زندگی روستایی جایگزین می‌شود.[24] با توجه به این مهم، چگونه می‌توان تأثیر دغدغۀ آلودگی زیست‌محیطی را در چنین اشعار خوش‌بینانه‌ای بررسی کرد؟

در شعر ”آب،“ شاعر خود و مخاطب را با هم همراه در نظر گرفته و آن را با توصیه‌ای به گل‌آلود نکردن آب آغاز کرده است. نماد تکراری آب در اشعار سپهری در این مورد آلوده و مختل شده و از این حیث نمونه­ای کمیاب در آثار او به شمار می­رود. با این حال، آب گل‌آلود را نمی‌توان در زمرۀ آلودگی‌های زیست‌محیطی برشمرد، هرچند که به دست انسان اتفاق ‌بیفتد. دو بخش اول این شعر با تکرار جملۀ ”آب را گل نكنيم“ آغاز شده و در دنبال آنها، دلايلي براي خودداري از اين كار برشمرده شده است.[25] با اندکی توجه می‌توان دریافت که ابتدایی‌ترین علل شاعر برای گل‌آلود نکردن آب نه انسان‌محور بلکه بوم‌محورند: آب خوردن کفتر و شست‌وشوی سیره نسبت به پرکردن کوزه در اولویت قرار گرفته‌اند. در این نوع ترتیب می‌توان متوجه درک زنجیره‌وار شاعر از اجزای طبیعت شد که در آن هیچ بخشی، و مشخصاً انسان‌ها، بر بخش دیگری ارجح نیست و همه به یک اندازه از آن ارزش درونی بهره‌مندند که سپهری نامش را زندگی می‌گذارد.[26]

چنان­که آشوری برای توصیف سادگی شعر سپهری، اشعار پیچیده را به آب‌های گل‌آلود مانند می‌کند، واضح است که برهم خوردن پاکی آب نیز بازنمودی از ایجاد پیچیدگی در طبیعت است.[27] با اینکه اولین درون‌مایۀ گفتمان سمی، شوک ناشی از آلودگی، در این شعر دیده نمی‌شود اما ایجاد نوعی اختلال–هرچند طبیعی–در طبیعت به رسمیت شناخته می‌شود. این نوع واقع‌بيني را کمتر می‌توان در اشعار او مشاهده ‌کرد. درك پیچیدگی در طبیعت بخشی از درون‌مایۀ ابتدایی گفتمان سمی به شمار می‌رود، اگرچه یکباره و با ایجاد احساس خشم و ناامیدی همراه نباشد. همانند شعر ”مرگ یک طبیعت‌گرا،“ آنچه در ”آب“ از آن سخن می‌رود نوعی آلودگی شیمیایی نیست؛ اما به هر صورت انسانی آن را موجب شده است که قصد کنترل طبیعت را دارد. در این شرایط باید در نظر گرفت که با بر هم خوردن جریان روان آب پاک، نوعی آلودگی در جریان است که بر دیگر زنجیره‌های شبکۀ درهم‌پیچیدۀ هم‌زیستی انسان و طبیعت تأثیر منفی می‌گذارد و حال شاعر بر آن است تا انسان‌ها را از تولید چنین آلودگی برحذر دارد. با اینکه به نظر نمی‌رسد در شعر ”آب“ چنین آلودگی‌ای اتفاق افتاده باشد، شاعر از احتمال بروز چنین واقعه‌ای آگاه است و با لحنی پیامبرانه مخاطب را از خطرات این اختلال در طبیعت آگاه می‌کند. البته این هشدار احساسات نگرانی، خشم یا دلسردی به همراه ندارد بلکه کاملاً بر تصاویری مثبت متمرکز است و از برخورد مستقیم با این آلودگی حذر می‌کند:

زن زیبایی آمد لب رود،

آب را گل نکنیم:

روی زیبا دو برابر شده است.[28]

به عبارتی، هشدار پیامبرانۀ شاعر به جای بیان نتایج اسفبار آلودگی با بازگو کردن زیبایی‌های طبیعی انسان و محیط ‌زیست همراه شده ‌است. از این رو، همۀ تصاویری که در این شعر به نقش درآمده‌اند نشان­دهندۀ دید مثبت سپهری و احساس یگانگی او با طبیعت­اند و به همین علت است که شاعر با استفاده از ضمیر اول شخص جمع، خود و مخاطب را نیز در این یگانگی همراه و همدل می‌داند.[29]

یگانگی مدنظر سپهری در ابعاد فردی و اجتماعی در این شعر به نمایش گذاشته‌ شده ‌است که می‌توان آنها را از دید دومین درون‌مایۀ گفتمان سمی نیز بررسی ‌کرد. سپهری خود و خواننده را با هم در هدف پاکیزه نگه‌داشتن محیط ‌زیست همراه می‌بیند و آن را وظیفه‌ای جمعی به‌ حساب‌ می‌آورد. در بخش پایانی شعر که شاعر آن را به تمجید از مردمان ده بالادست اختصاص داده ‌است نیز می‌توان اهمیت یکدلی برای حفظ محیط ‌زیست و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با آن را مشاهده کرد، کما اینکه آگاهی این جامعۀ محلی کوچک است که از ایجاد اختلال در این زنجیره ممانعت می‌کند:

مردمش می‌دانند، که شقایق چه گلی است.

بی‌گمان آنجا آبی، آبی است.

غنچه‌ای می‌شکفد، اهل ده باخبرند.[30]

آنچه سپهری بر آن تأکید دارد درک اهمیت احترام به تمامی اجزای محیط ‌زیست و سوء استفاده نکردن از آنهاست؛ نه صرفاً ترساندن انسان‌ها از تهدیدات آسیب و آلودگی. به این سبب، دیدگاه سپهری از گفتمان سمی نیز فراتر رفته و به جای تمرکز بر آثار این سموم نمادین، راه‌حل فراگیر و کاربردی و عارفانۀ خود را به خوانندگان اشعارش عرضه می­کند. به همین علت است که توجه شعر ”آب“ به ده بالادستی است که آب را تاکنون پاکیزه نگه ‌داشته ‌است، نه مکان‌هایی که ممکن است آب را آلوده کرده ‌باشند. سپهری علت اصلی این همت جمعی در احترام به طبیعت را فهم عمیق مردم این ده از ارتباط متقابل، نزدیکی و بلکه یگانگی خود با اجزای محیط ‌زیست می­داند: ”مردمان سر رود، آب را می‌فهمند. / گل نکردندش، ما نیز / آب را گل نکنیم.­“[31]

دومین درون‌مایۀ گفتمان سمی را که شامل تجربۀ فردی و عمومی از آلودگی است می‌توان در تصاویر هر جزء از محیط‌ زیست یافت که در ”آب“ از آنها یاد می‌شود. کفتر، سیره، انسان کوزه به دست، سپیدار، درویش و زن زیبا هرکدام هویتی فردی دارند که ممکن است در اثر گل‌آلود شدن آب به آن خدشه‌ای وارد شود. در عین حال، تمام این بخش‌های محیط زنده اعم از گیاه، حیوان و انسان عضوی از یک وجود واحد به ‌شمار‌ می‌آیند و فقط در ارتباط و هماهنگی با هم است که می‌توانند تعادل را در هم‌زیستی با یکدیگر حفظ کنند.[32]

هرچند گل‌آلوده‌ شدن آب تغییری از جنس خود طبیعت است، راه‌حل پیشنهادی سپهری برای جلوگیری از آن را می‌توان در زمرۀ سومین درون‌مایۀ گفتمان سمی بررسی‌کرد. توصیف او از ده بالادست و مردم ساکن آن نشان‌دهندۀ نوعی همدلی محلی است که از آنها در مقابل آلودگی حفاظت‌ می‌کند. آب زلال و گوارای این ده نتیجۀ یک‌رنگی میان عرفان، زندگی روستایی و اجزای طبیعت آنهاست:

بی‌گمان زیر پای چپرهاشان جا پای خداست.

ماهتاب آنجا، می‌کند روشن پهنای کلام.

بی‌گمان در ده بالادست، چینه‌ها کوتاه است.[33]

شایان ذکر است که در شعر سپهری، طبیعت از معنای ملموس و هرروزۀ آن فراتر رفته و نوعی معنویت اکولوژیک در آن یافت می‌شود.[34] از این رو، همراهی و اتحادی که مانع از آلودگی است ابعاد عرفانی نیز پیدا کرده و فراگیرتر از آنچه در اکثر ادبیات زیست‌محیطی دیده می‌شود به‌ شمار می‌آید. شاعر ده بالادست را نمونه‌ای برای دیگران قرار داده و با تکرار جملۀ ”آب را گل نکنیم“ از آنها می‌خواهد تا هماهنگی و تعادل را نه فقط در درون خود، بلکه در همۀ ابعاد زندگی فردی و اجتماعی خود پیاده‌ کنند. آنچه سپهری در زندگی روستایی یافته ‌است منحصر به سادگی آن نیست، بلکه فهم و آگاهی مردم بر مبنای ارتباطشان با محیط اطراف است که در مقابله با فردگرایی زندگی مدرن بسیار ارزشمند است.

سخن پایانی

با توجه به این که شیموس هینی و سهراب سپهری هر دو در مواجهه با عصر پیشرفت صنعت و تکنولوژی شاهد دگرگونی‌های شگرف و از دست ‌رفتن نوعی زندگی روستایی ساده و آشنا بودند، طبیعی است که نگرانی‌هایی از بابت آثار منفی روش جدید زندگی انسان‌ها بر محیط ‌زیست داشته ‌باشند. مضمون مشترکی که در دو اثر بررسی‌شدۀ آنها یافت‌ می‌شود، هشداری علیه عدم هماهنگی با محیط اطراف و تلاش برای سوء استفاده یا دخل و تصرف در آن است. در ”مرگ یک طبیعت‌گرا،“ فرایند پوساندن کتان برای تولید الیاف باعث رشد بی‌رویۀ قورباغه‌ها شده و در شعر ”آب،“ به صورت غیرمستقیم، به تأثیر خودخواهی فردی یا یکی از دهات مسیر بر گل‌آلوده شدن آب اشاره‌ می‌شود. به این طریق، هینی و سپهری هر دو بر لزوم هم‌زیستی و هماهنگی با طبیعت تأکید داشته و بر علیه خودخواهی‌های انسان هشدار می‌دهند که باعث ایجاد اختلال در تعادل محیط‌ زیست می­شود.

هر دو شاعر بین خود و طبیعت اطراف تفاوتی قائل نشده و هویت خود را به محیط اطرافشان گره می‌زنند. بر همین اساس، هر آسیبی به طبیعت آسیب به هویت فردی آنان است و برعکس. شناختی که هر دو شاعر از محیط ‌زیست خود به‌ دست ‌می‌آورند راهگشای خودشناسی آنان به شمار می­رود. آنان با شناخت شرایط درونی خود به درک بهتری از محیط پیرامون می‌رسند. این تعریف از یگانگی با طبیعت با توصیف گفتمان سمی از طبیعت به مثابه شبکه‌ای درهم‌پیچیده از روابط انسانی و محیطی که در آن هیچ­یک از اجزا بر دیگری اولویت ندارند کاملاً منطبق است.

سومین نقطۀ اشتراک حائز اهمیت در این دو شعر از هینی و سپهری عدم استفادۀ آنها از نمادهای شیمیایی یا صنعتی برای نشان دادن اهمیت حفاظت از طبیعت یا خطرات آلودگی آن است. نمود آلودگی در شعر هینی کتان‌های فاسدشده و قورباغه‌های فراوان و در شعر سپهری گل‌آلود شدن آب است. هر دوی این نشانه‌ها ریشه در دخالت و دستکاری انسانی دارند اما در عین حال از نظر ذاتی بخشی از طبیعت بیرونی به ‌شمار می‌روند و تضاد فاحشی با تصویر طبیعت روستایی ندارند. با توجه به درک عمیق هر دو شاعر از لزوم نگهداری بهینه از محیط اطراف و برقراری ارتباط متعادل با آن، امکان آلودگی را به رسمیت شناخته و در عین حال انواعی از آن را طبیعی و بخشی از محیط زیست به‌ شمار می‌آورند که در نوع خود دیدگاهی دقیق و جامع است. با توجه به اینکه طبیعت و جوامع انسانی در ارتباط و نه در تضاد با یکدیگر تعریف‌ می‌شوند، آلودگی‌های حاصل از دخالت انسان نیز می‌توانند جزئی از این تعریف به حساب آمده و بخشی از محیط طبیعی باشند.

با این حال، در جزئیات دیدگاه هینی و سپهری به گفتمان سمی تفاوت‌هایی دیده می‌شود. مهم‌ترین درون‌مایۀ این گفتمان در شعر هینی مضمون ماهیت دوگانۀ طبیعت است که باعث انزجار و احساسات شدید در راوی آن می‌شود. برخلاف تأکید شعر ”مرگ یک طبیعت‌گرا“ بر وجود چهره‌های تاریک و روشن طبیعت، سپهری تصویری خوشایند و خوش‌بینانه از مردم ده بالادست نشان ‌می‌دهد که از برخورد مستقیم با آثار گل‌آلود شدن آب دوری می‌جوید. مهم‌ترین دیدگاه در ”آب“ كه با تكرار فعل اول شخص جمع خود را نشان ‌مي‌دهد، تأكيد بر لزوم درك و همكاري اجتماعي در مقابله با آلودگي است كه در سومين درون‌مايۀ مورد بحث اين مقاله بررسي ‌شد. اما در شعر هيني اين بخش از گفتمان سمي كمتر بررسي شده است و بيشتر به عموميت تجربۀ فردي رشد اشاره‌ دارد. مهم‌ترین تفاوت نیز شاید در این باشد که با اینکه هر دو شعر بر ایجاد آگاهی محیط‌ زیستی و فردی تمرکز دارند، آگاهی و رشد کودک شعر شیموس هینی در نهایت باعث وحشت و مرگ استعاری یک طبیعت‌گرا می‌شود در حالی که در شعر ”آب“ سپهری آگاهی به نحوۀ ارتباط همۀ اجزای طبیعت راه‌حل و لازمۀ ادامۀ هم‌زیستی با طبیعت دانسته شده ‌است. دیدگاه بوم‌محور این دو شاعر و درک عمیق آنها از لزوم برقراری نوعی ارتباط مجدد با طبیعت منظر گسترده­تری نسبت به باقی ادبیات مسمومیت‌محور معاصر در اشعار آنان ایجاد کرده است. طبیعت شعر هینی و سپهری بخشی از وجود آنهاست و هرچه آن را تهدید کند در واقع هویت شاعر را تهدید کرده است. شاید به همین سبب باشد که ریشۀ بروز نمادین آلودگی در هر دو شعر بررسی‌شده در این مقاله از جنس خود طبیعت و خطری درونی به شمار می‌رود.

[1]­Lawrence Buell, “Toxic Discourse,” Critical Inquiry, 24:3 (Spring 1998), 639-665.

[2]Buell, “Toxic Discourse,” 639.

[3]Buell, “Toxic Discourse,” 641.

[4]Buell, “Toxic Discourse,” 642.

[5]Buell, “Toxic Discourse,” 643-644.

[6]Lawrence Buell, Writing for an Endangered World: Literature, Culture, and Environment in the U.S. and Beyond (Cambridge: Harvard University Press, 2001), 31.

[7]Buell, Writing for an Endangered World, 36.

[8]Buell, Writing for an Endangered World, 37.

[9]Buell, Writing for an Endangered World, 39.

[10]Buell, Writing for an Endangered World, 39-40.

[11]Buell, “Toxic Discourse,” 653.

[12]Buell, Writing for an Endangered World, 45-46.

[13]M.H. Abrams and Geoffrey Galt Harpham, A Glossary of Literary Terms (Stamford: Cengage Learning, 2015), 268.

[14]Henry Hart, “Seamus Heaney’s Places of Writing,” Contemporary Literature, 31:3 (Autumn 1990), 383-391, quote on 384.

[15]Magdalena Kay, Knowing One’s Place in Contemporary Irish and Polish Poetry: Zagajewski, Mahon, Heaney, Hartwig (New York: Continuum, 2012), 136.

[16]Seamus Heaney, Death of a Naturalist (London: Faber, 1986), 15.

[17]Heaney, Death of a Naturalist, 15.

همۀ اشعار هینی ترجمۀ نویسندگان این مقاله است.

[18]­Heaney, Death of a Naturalist, 16.

[19]­Michael Parker, Seamus Heaney: The Making of the Poet (London: Macmillan Press, 1994), 65.

[20]Kay, Knowing One’s Place in Contemporary Irish and Polish Poetry, 138.

[21]­کامیار عابدی، از مصاحبت آفتاب: زندگی و شعر سهراب سپهری (چاپ 8؛ تهران: نشر ثالث، 1400)، 211.

[22] انیس کلانتری و ناهید محمدی، ”معنویت اکولوژیک در مجموعه اشعار سهراب سپهری و رالف ‌والدو ‌امرسون با تکیه بر عنصر’آب،“‘ ادبیات پارسی معاصر، سال 9، شمارۀ 2 (پاییز و زمستان 1398)، 287-312، نقل از 293.

[23]داریوش آشوری، ”صیاد لحظه‌ها: گشتی در هوای شعر سهراب سپهری،“ در پیامی در راه: نظری به شعر و نقاشی سهراب سپهری (تهران: کتابخانۀ طهوری، 1366) 15-30، نقل از 20.

[24]Reza Morad Sahraee and Elham Khayatan, “A Study of National Identity Elements in the Poems of Nima Yushij and Sohrab Sepehri,” International Journal of Society, Culture and Language, 7:2 (September 2019), 107-119, quote on 115.

[25]­سهراب سپهری، هشت کتاب (تهران: نشر مبین اندیشه، 1389)، 351-353.

[26]سیما عباسی و زهرا رضایی، ”آموزش محیط‌‌ زیست و شعر معاصر فارسی،“ فصلنامۀ علمی پژوهشی آموزش محیط زیست و توسعۀ پایدار، سال 7، شمارۀ 2 (زمستان 1397)، 49-62، نقل از 58.

[27]آشوری، ”صیاد لحظه‌ها: گشتی در هوای شعر سهراب سپهری،“ 18.

[28]سپهری، هشت کتاب، 352.

[29]عابدی، از مصاحبت آفتاب، 220.

[30]سپهری، هشت کتاب، 353.

[31]سپهری، هشت کتاب، 353.

[32]زهرا پارساپور و فرناز فتوحی، ”تاثیرپذیری سهراب سپهری از عرفان شرق در حوزه اخلاق زیست‌محیطی،“ ادبیات پارسی معاصر، سال 3، شمارۀ 4 (زمستان 1392)، 19-37، نقل از 26.

[33]سپهری، هشت کتاب، 353.

[34]کلانتری و محمدی، ”معنویت اکولوژیک در مجموعه اشعار سهراب سپهری و رالف ‌والدو ‌امرسون با تکیه بر عنصر’آب،“‘ 295.