بچههای از یاد رفتۀ انقلاب
انقلاب ۱۹۷۹ ایران یکی از مردمیترين انقلابهای قرن بیستم بود. بسیاری از گروههای اجتماعی از این انقلاب حمایت کردند و در هنگامۀ آن شغل، وضعیت اجتماعی، ثروت یا دین شرکتکنندگان اهمیتی نداشت. اکنون دربارۀ حضور گروههایی مثل دانشجویان، بازاریان، گروههای چپگرا و البته روحانیان در انقلاب ایران بسیار میدانیم، اما تقریباً هیچچیز دربارۀ شرکت اقلیتهای دینی در این انقلاب نمیدانیم؛ اقلیتهایی که در جنبشهای انقلاب شرکت کردند. این مقاله به مشارکت کلیمیان ایران در این جنبشها میپردازد.
در تاریخنگاری ایران، دوران محمدرضاشاه برای اقلیتهای دینی معمولاً عصری طلایی دانسته میشود. رویکرد ملتگرایانۀ این دوران بر فرهنگ کهن ایران تأکید و ارتباط آن را با تمدن غربی تأیید میکرد و این امر منجر به ایجاد وضعیت بهتری برای اقلیتهای دینی شد. بنا به اين تاريخنگارى، کلیمیان از نظر فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى در دوران پهلوی بسیار موفق بودهاند. کلیمیان فراوانی در دانشگاههای گوناگون درس مىخواندند، در مشاغل متنوع کار مىکردند، در انجمنهای حرفهای رهبری را در دست داشتند و در احزاب گوناگون، بهخصوص در احزاب مخالف، عضو بودند. در این دوران، ساختار اجتماعی قوام یافته بود و جامعۀ كليميان نیز سازمانهایی خاص خود، از جمله مدرسه، بيمارستان، كنيسه و روزنامه داشت.
با این همه، جامعۀ کلیمیان ایران این برتری را نیز داشت که همیشه از نظر اجتماعی و فرهنگی یکپارچه بود واز فعالیت سیاسی خودداری مىكرد. این گفته از میان مصاحبههای فراوانی حاصل آمده است که در آنها كليميان در خصوص فعالیتهای سیاسی خود نظرهاى متفاوتی ابراز کردهاند. از جمله كورش، یک تاجر کلیمی ایرانی، گفت: ”ما هرگز وقت یا علاقهای برای فعالیت سیاسی نداشتیم. سیاست فقط ممکن بود به ما صدمه بزند، پس از فعالیت سیاسی خودداری میکردیم.“[i] فقط در چند کتاب و مقالۀ آکادمیک است كه دربارۀ این موضوع روایت دیگری به دست داده شده است. اگر کلیمیان واقعاً متمایل به فعالیت سیاسی بودند، معمولاً از شاه حمایت مىكردند، ولی شخصیتها و سازمانهایی از کلیمیان نیز بودند که از انقلاب حمایت مىکردند.
اين پژوهش سه فضا و چارچوب سياسى را مشخص میکند كه كليميان در آنها شركت مىكردند. اول حزب توده، دوم جامعۀ روشنفکران کلیمی ایران که قبل از انقلاب تأسیس شد و سوم بیمارستان سپیر. در این مقاله بر جامعۀ روشنفکران و بیمارستان سپیر تمرکز شده است.
روزنامۀ تموز زير نظر جامعۀ روشنفکران کلیمی ایران چاپ مىشد. اين روزنامه معمولاً در تاريخ كليميان ايران معاصر ناديده گرفته شده است، ولى منبع مهم و جالبی است. در ژوئیۀ ۱۹۷۹، برابر با ماه عبری تموز، چاپ این روزنامه به شکل هفتگی شروع شد. تموز در تهران چاپ مىشد، اما به موضوعات مرتبط با همۀ کلیمیان در سراسر ایران مىپرداخت. روشنفکران بسیاری، کلیمی و مسلمان و از جمله میرحسین موسوی و زهرا رهنورد، در تموز مقاله مىنوشتند و در همان زمان که ایدئولوژی حاکم بر جامعۀ روشنفکران کلیمی ایران ایدئولوژی مارکسیستی بود، سعی میکردند در مقالههای تموز موضوعات مذهبی سنتی را به موضوعات انقلابی پيوند زنند. در اعیاد کلیمی، تموز معنایی انقلابی به عید مىداد. برای نمونه، تموز عید پسح (Passover) راکه در سنت کلیمی عید آزادی محسوب میشود، به آزادی از حکومت استبدادی شاه ربط مىداد. هدف اصلی جامعۀ روشنفکران کلیمی ایران این بود که همۀ کلیمیان ایران از انقلاب پشتیبانی کنند و زبانی برای گفتوگو دربارۀ هویت ایرانی جدید با فراکسیونهای اسلامی فراهم آورند.
سازمان کلیمی انقلابی: جامعۀ روشنفکران کلیمی ایران
بعد از این که حزب توده غیر قانونی اعلام شد و در زمانی که تظاهراتهای ضد شاه در ۱۹۷۸ اتفاق میافتاد، دو فعال سياسى کلیمی، پرویز هارون یشعیا و عزیز دانشراد، به سبب فعالیت ضد شاهنشاهی زندانی شدند. بعد از اینکه این دو نفر از زندان آزاد شدند، تصمیم گرفتند فعالیتشان را بر جامعۀ کلیمی متمرکز کنند. آنها که هم به ایدئولوژی چپ و هم به هویت کلیمی خود وفادار بودند، به همراه دوازده هوادار دیگر که به آنها گراییدند، مهمترین سازمان انقلابی را در میان کلیمیان ایران تأسیس کردند.[ii] ایشان برای نخستینبار کلیمیان را زیر یک پرچم گرد آوردند و برای اولین بار کلیمیان به شکل علنی به فعاليت انقلابی پرداختند. هدف دیگر آنها این بود که رهبران قدیم انجمن کلیمیان را تغییر دهند، زیرا به صهیونیستبودن شناخته میشدند و هدف سوم این بود که روزنامۀ تموز را منتشر کنند.
در مقالهای به مناسبت سومین سالگرد تأسیس جامعۀ روشنفکران کلیمی ایران، تموز شركت جامعۀ يهودى را در انقلاب اعلام کرد و دربارۀ فعاليت ایشان در انقلاب صحبت کرد.
از اوایل سال ۱۳۵۷ گروهی از کلیمیان ایران برای شرکت در نهضت بزرگ ضد امپریالیستی و ضد استبدادی ملت ایران بدور هم جمع شدند. از همان ابتدا سعی کردیم با انقلابیون ایران مخصوصاً روحانیون مسلمان در سطوح مختلف تماس بگیریم و این کار را آغاز کردیم. و بالاخره در شهریور ماه سال۱۳۵۷گروهی کلیمی برای اولین بار زیر نام گروهی از یهودیان ایرانی در تظاهرات شرکت کردند و این گروه در آذر ماه سال ۱۳۵۷ ضمن ملاقات با مرحوم آیتالله طالقانی هدفها و موضع خود را اعلام نمودند.[iii]
جامعۀ روشنفکران کلیمی ایران به خاطر نارضایتی کلیمیان از رژیم استبدادی شاه تأسیس شد. آنها میخواستند با انقلابیون مسلمان همکاری کنند. سعید بنایان، یکی از اولين رهبران اين انجمن، گفت: ”ما این گروه را تأسیس کردیم تا به هموطنان دیگر نشان بدهیم که ما، یهودیان، تافتۀ جدابافته نیستیم و از هدفهای رژیم جدید نیز حمایت کردیم.[iv]“
جامعۀ روشنفکران کلیمی ایران به يكى از سرسختترين هواداران انقلاب در بين جامعۀ يهود تبديل شد. هوشنگ، یکی از شخصیتهای شناختهشدۀ جامعۀ روشنفکران و جامعۀ کلیمی در انقلاب، افزود: ”جامعۀ روشنفکران مهمترین سازمان کلیمی در زمان انقلاب شد. افراد اساسى اين سازمان روشنفکر چپی و دانشجو بودند و بعد مردم زیادی به آن پیوستند.[v]“ اين سازمان در مارس ۱۹۷۸، در همان زمانى كه تظاهرات انقلابى اتفاق افتاده بود، تأسیس شد و بلافاصله با سازمانهای انقلابی دیگر همکاری کرد. در این میان، انجمن یهود از جامعۀ روشنفکران استقبال نکرد و سعى مىكرد آنها را از منابع قدرت دور کند. ولی بعد از انتخابات ریاست انجمن در مارس ۱۹۷۸، اعضای جامعۀ روشنفکران به مقام رهبران انجمن انتخاب شدند. همچنین، آنها کمیسیون انقلابی برای امور کلیمیان را تأسیس کردند.
چند نفر از جامعۀ روشنفکران با چند نفر از رهبران مسلمان انقلاب در زندانهای سیاسی شاه همبند و در آنجا با هم آشنا شده بودند. در همين زندانها بود که يهوديان با رهبران مهم انقلاب، از جمله آيتالله سيدمحمود طالقانى كه دوست نزديك آيتالله خمينى بود، آشنا شدند.[vi]
جامعۀ روشنفکران سهلانگاری، تجزیهطلبی و فساد را بزرگترین موانع پیشرفت حساب مىكردند. جامعۀ روشنفکران برای کسب مقبولیت بیشتر در جامعۀ یهود به فعالیتهای ایدئولوژیک فراوانی میپرداخت و یکی از این فعالیتها آغاز انتشار تموز در قالب هفتهنامه بود. جامعۀ روشنفکران همچنین همکاری با فعالان سیاسی مسلمان را آغاز و آنها را به جامعۀ یهودیان ایران معرفی کرد. جامعۀ انقلابیون يهودى از فراکسیونهای متفاوت برای سخنرانی در کنیسۀ تهران دعوت مىکرد. مثلاً هدایت متیندفتری، رهبر جبهۀ ملی، به کنیسه آمد و راجع به اهمیت فعالیت انقلابی برای آیندۀ یهود در ایران سخن گفت.[vii]
اساسنامۀ جامعۀ روشنفکران هم مدرک جالبی است که پيچيدگى هویت ایرانیکلیمی را نشان میدهد. در این اساسنامه نظرهاى گوناگون ملیگرایی، سوسیالیسم، اسلام و یهوددر هم آمیخته است . مثلاً بند سوم اساسنامه کلیمیان را تشويق میكرد كه در شکلگیری ایران جدید شرکت كنند. در بند چهارم آمده بود كه باید حقوق مردم ايران، مسلمان و يهود، در پيروزىهاى انقلاب حفظ شود و در بند پنجم هم نوشته بودند که کلیمیان باید در عین حال که به جنگ امپریالیسم، استبداد و صهیونیسم برمیخیزند باید بر ضد نژادگرایی و یهودستیزی نیز به مبارزه برخیزند و رابطۀ صهیونیسم و امپریالیسم را نشان دهند. در بند بعدى اين اساسنامه آمده است که کلیمیان باید با بهره بردن از شرايط و فرصتهاى جديد در زندگى فرهنگى و دينى خود را با وضعیت جديد تطبیق دهند.[viii]
بیمارستان سپیر، انقلاب و آیتالله طالقانی
یکی از عجیبترین حکایتهای انقلاب حکایت بیمارستان سپیر کلیمیان است. بیمارستان سپیر در زندگی بسیاری از انقلابیون در هنگامۀ انقلاب اهمیت یافت و سرانجام نیز بسیار كسان را نجات داد. باید توجه داشت که تعداد بيمارستانهای تهران در زمانۀ انقلاب اندک بود و بيشتر آنها هم بيمارستانهای دولتى بودند كه با مجروحان نیروهای متعارض انقلابی همكارى نمىكردند. از سوی دیگر، ساواك مجروحان تظاهرات را در بيمارستانهای دولتی دستگير مىكرد. بنابراین، بیمارستان سپیر براى اين مجروحان به پناهگاه بدل شد و هرگز هیچ مجروحى از این بیمارستان به دست ساواک نیفتاد.
سرگذشت زندگى دكتر روحالله سپير از اجزای مهم تاریخ اين بيمارستان است. در دهۀ ۱۹۳۰ و آغاز دهۀ ۱۹۴۰، دکتر سپیر در بیمارستانی دولتی در تهران کار مىکرد. یک روز ديد یکی از پزشکان با زن حاملهای به سبب کلیمی بودن زن بدرفتاری میکند. همین حادثه موجب شد تصمیم بگیرد بیمارستان دیگرى تأسیس کند. بنا به گفتۀ دكتر سپير، او میخواست بیمارستانی بنا نهد که در آن با همه، گذشته از دین یا هر مقولۀ دیگر، یکسان رفتار شود. دکتر سپیر این بیمارستان را در ساختمان کوچکی در کنیسۀ تهران تأسیس کرد. او که از پول خانوادگیاش در بیمارستان سرمایهگذارى كرده بود، پذیرش بیماران کلیمی، مسیحی و مسلمان را شروع كرد. بیمارستان در ابتدا کوروش کبیر نامیده شد؛ به يادبود پادشاه ایرانی بزرگداشتهشده در تاریخ یهود که یهودیان را از بند پادشاه بابل آزاد کرد. بعدها بيمارستان بزرگتر و به ساختمان جديدى نقل مکان كرد. دکتر سپیر همیشه مىگفت که این بيمارستان فقط برای کلیمیان نیست و غالباً هم بیمارانی از ادیان گوناگون به بيمارستان میآمدند. در سالهای جنگ جهانى دوم، مهاجران فراوانی از اروپا به ایران آمدند و برای اولينبار تیفوس در ایران دیده شد، بیماریی که دکتر سپیر رامبتلا ساخت. پس از درگذشت دکتر سپیر، جامعۀ کلیمیان بیمارستان را اداره کرد و سازمانهای یهود خارج از کشور به بيمارستان کمک مالی میکردند. میراث روحالله سپیربا اعلانى بالاى در ورودی بیمارستان حفظ شده است: ”همنوعت را مثل خودت دوست بدار.[ix]“ این جمله یکی از مهمترین جملهها در دين یهود است و از تورات گرفته شده است. این میراث در جریان انقلاب بسیار اثرگذار بود.
چندتن از مسئولان بيمارستان در جامعۀ روشنفکران نيز شرکت مىکردند و طرفدار افكار جنبش بودند. گاد نعیم یکی از رهبران جامعۀ روشنفکران و از مديران بیمارستان سپیر بود.[x] دکتر منوچهر الیاسی و پرویز یشعیا هم از اعضای جامعه و بیمارستان و روزنامۀتموز بودند.[xi] همۀ آنها از انقلاب حمایت مىکردند.
روز ۸ سپتامبر ۱۹۷۸ تظاهرات بزرگى در تهران شروع شد. شاه ارتش را به مقابله با تظاهرات فرستاد و نتیجۀبرخورد بین ارتش و تظاهرکنندگان مجروح شدن بسیاری از مردمبود. این روز که با نام جمعۀ سیاه معروف شده است روز مهمی برای بيمارستان سپیر بود و در تاریخ انقلاب اسلامی هم اهمیت دارد. دکتر جلالی، یکی از مسئولان بيمارستان در دوران انقلاب گفت: ”در آن جمعه، سرپرستار بیمارستان فرنگیس حصیدیم به من زنگ زد و اعلام کرد که آنها [انقلابیون] مجروحهای زیادی به بيمارستان میآوردند.“[xii]دكتر جلالى افزود: ”به طرف بيمارستان راندم، ولی خیابان ژاله مسدود شده بود. پس ماشینم را ترک کردم و به بیمارستان رفتم. سربازها در خیابان شلیک مىکردند. چون که با شرکت خدمات آمبولانس ارتباط خوبی داشتم، بیشتر مریضهای مجروح [۹۰ درصد] به بیمارستان ما آمدند. فقط ۴ اتاق در بيمارستان داشتیم و در آن ۴ اتاق همه را درمان کردیم.“[xiii] در اینجا او نقش آیتالله طالقانی و رابطۀ خودش را با طالقانی توضیح داد: ”پنج ماه قبل از انقلاب [بعد از جمعۀ سیاه] یک ساختمان نزدیک دفترم داشتم کهآن را به گروههای امداد طالقانی دادم. بعد از جمعۀ سیاه، او به من رنگ زد و گفت که کمکى که ما به گروههایش کردیم خیلی قابل تقدیر کرد. و . . . بله، همه دربارۀ آن میدانستند.“[xiv]
گروههای امداد طالقانی سازمان مهمی برای پاسخگویی اولیه به مجروحان شهرهای بزرگ و مخصوصاً تهران بودند. روزنامههای ایران راجع به اين گروه، که زیر نظر طالقانی بودند، نوشتهاند. هر گروه پرستار، پزشک و آمبولانس داشت و نمیتوان بر کمكهایی كه به مجروحان میکرد چشم پوشید.[xv]
رابطۀ طالقانى با رهبران كليمى فقط با دكتر جلالى نبود، بلكه با افراد ديگرى نیز در جامعۀ يهودى ارتباط نزديك داشت. وقتى طالقانى از زندان آزاد شد، گروهى از جامعۀ كليميان به استقبالش رفتند و از آن زمان تا درگذشت او در سال 1358ش/١٩٧٩م با او در تماس بودند.
در عاشورای 1375ش/۱۱ دسامبر ۱۹۷۸، یکی از بزرگترین تظاهرات ضد شاه در تهران اتفاق افتاد. روزنامههای تهران اعلام کردند که میلیونها نفر در این تظاهرات شركت كردند و در تاریخنگاری انقلاب از آن به رفراندوم علیه شاه یاد میکنند. بیشترین تعداد کلیمیان نیز در اين تظاهرات شرکت کردند. چند روزنامه نوشتند که ۵ هزار کلیمی در این تظاهرات شرکت کردند و تخمینهای دیگر به ۱۲ هزار نفر هم میرسید. هوشنگ، یکی از برگزارکنندگان تظاهرات، گفت: ”تظاهرات آذر 1978 در عاشورا، كه يكى از روزهاى مورد احترام شیعیان بود، انجام گرفت و به روايت خبرگزارىها نزديك به 12 هزار نفر يهودى در آن شركت كردند. روحانيان يهودى جلو صف بودند و بقيۀ يهوديان پشت سر آنها حركت مىكردند و مورد استقبال شديد هموطنان خود قرار گرفتند.“ شركت روحانیان در اين تظاهرات كمك كرد كه جامعه جنبش را قبول كند. هوشنگ گفت: ”در اولين روزهاى انقلاب مشاركت روحانيان يهودى در جريان انقلاب چشمگير بود. حاخام يديديا شوفط، حاخام اورئيل داويدى، راب داويد شوفط، حاخام يوسف همداني كهن، راب بعلنس، حاخام يادگاران و بسياري ديگر در جريان انقلاب حضور داشتند. در بين شخصيتهاى برجستۀ غير روحانى مهندس عزيز دانشراد، هارون يشايائى، يعقوب برخوردار، هوشنگ ملامد، دكتر منوچهر الياسى و خانم فرنگيس حصيديم در شناسایى جامعۀ يهوديان نقشى مؤثر داشتهاند .البته بسيارى از زنان و مردان ديگر بعدها با نگاه صيانت از زندگى مردم يهودى در جريان انقلاب مشاركت و همكارى نمودند.[xvi]“
همۀ کارگران بيمارستان برای روز عاشورا آماده شدند. دكتر جلالى آن روز را چنینبه یاد میآورد: ”در آن صبح از مدرسه علوی به من زنگ زدند و از من خواستند كه همۀ طبیبان و پرستاران بمانند. آن روز ۷۰ یا ۸۰ درصد از مجروحین از هر جای تهران به بيمارستان کوروش کبیر [نام بیمارستان سپیر قبل از انقلاب] یا مرکز پزشکی شاهنشاهی آمدند. این بحران ۷۲ ساعت باقی ماند.“ [xvii]
در اواخر سال ۱۹۷۸، نمایندهاى از یهودیان برای دیدار با رهبر انقلاب، آیتالله روحالله خمینی، به پاریس رفت. هدف این دیدار تأکید بر این بود که یهودیان از طرفداران انقلاب و نه دشمنان آن یا طرفداران شاه حساب شوند. این دیدار اولین دیدار بین یهودیان و آیتالله خمینی بود. بعدها، آیتالله خمینی نامۀ تقدیری به بیمارستان فرستاد.دکتر مره صدق، رئیس بیمارستان سپیر، گفت: ”به این دلایل [کمکهای بشردوستانه]، امام خمینی قبل از برگشتن به ایران این نامۀ تقدیر را به ادارۀ بیمارستان فرستاد: با تشکر از کمک به انقلابیون مجروح.“[xviii]
نتیجه
انقلاب 1979 ایران انقلابی بسيار مردمی بود. ایرانیان از هر طبقۀ اجتماعی، صرف نظر از حرفه، آموزش، دین یا طبقۀ اقتصادی در آن شرکت کردند. در آن زمان، جامعۀ کلیمیان ایران کلاً بین طرفداران شاه و طرفداران انقلاب تقسیم شده بود. از طرفی کلیمیان در دوران پهلوی آزادی بیشتری داشتند و از طرف دیگر، به سبب هویت ایرانیشان با دیگر هموطنانشان احساس همدردی مىکردند. جامعۀ روشنفکران فعالیتهای انقلابی را در جامعۀ یهودی هدایت مىکرد و به همین سبب در تاریخ یهود ایران اهمیت فراوان دارد. کلیمیان برای نخستینبار نه فقط براى جامعۀ خودشان، بلكه براى هدفی ملی فعاليت میکردند. با این همه، بسیاری نیز به علل ايدئولوژیک در انقلاب شركت نكردند، بلكه بیشتر انگیزههای بشردوستانه آنها را به مشارکت در انقلاب کشاند. به هر حال، لازم است جایگاه درخور کلیمیان در جریان انقلاب اسلامی شناخته شود
[i]نام و مشخصاتی از مصاحبهشوندگان که شناسایی آنها را ممکن میکرد، بنا به ملاحظات اخلاقی پژوهش تغییر یافتهاند.
[ii]David Menashri, “The Jews in Iran: Between the Shah and Khomeini,” in Sander Gilman(ed.), Anti-Semitism in Times of Crisis (New York: New York University Press, 1991), 360.
[iii]”فعالیت ۳ سالهی جامعهی روشنفکران کلیمی ایران،“ تموز (25 سپتامبر 1981).
[iv]Karmel Melamed, “Escape, Exile, Rebirth: Iranian Jewish Diaspora Alive and Well in Los Angeles,”Jewish Journal, accessed June 22, 2011, http://www.jewishjournal.com/articles/item/escape_exile_rebirth_iranian_jewish_diaspora_alive_and_well_in_los_angeles/.
[v]مصاحبه با هوشنگ، 15 می 2011.
[vi]Amnon Netzer, Yehude Iran Be-yamenu (Jerusalem: HUJI Press, 1981), 21.
[vii]Amnon Netzer, “Yehudei Iran, Yisrael, Ve-ha-republiqah Ha-islamitShel Iran,” Gesher, 26 (Spring-Summer 1980), 48.
[viii]”فعالیت ۳ سالهی جامعهی روشنفکران کلیمی ایران،“تموز (25 سپتامبر 1981).
[ix]مصاحبه با سیمین، 3 اکتبر 2011.
[x]http://www.iranjewish.com/Essay/Essay_36_mizrakhi.ht
[xi]http://www.7dorim.com/tasavir/Namayandeh_Eliasi.asp
[xii]مصاحبه با دکتر جلالی، 15 می 2011.
[xiii]مصاحبه با دکتر جلالی، 15 می 2011.
[xiv]مصاحبه با دکتر جلالی، 15 می 2011.
[xv]”اعزام اکیپ پزشکی آیتالله طالقانی،“ کیهان (4 اردیبهشت 1378ش/24 آوریل 1979م).
[xvi]مصاحبه با هوشنگ.
[xvii]مصاحبه با دکتر جلالی.
[xviii]http://www.iranjewish.com/Essay/Essay_34_farsi_bimarestan_sepir.htm