تأثیر اضطراب وجودی بر آثار سهراب سپهری و کاربرد آن در روان‌درمانی

تأثیر اضطراب وجودی بر آثار سهراب سپهری و کاربرد آن در روان‌درمانی

خاطره اربابی
دکتری مشاورۀ روان­شناسی و روان‌درمانگر

پروانه رحمتی سنگ کر
کارشناس ارشد روان­شناسی بالینی و روان‌درمانگر

خاطره اربابی arbabikhatere@gmail.com] Khatereh Arbabi] دانش‌­آموختۀ دکتری مشاورۀ روان­شناسی (دانشگاه ملی مالزی، 1392) و دارای مجوز رسمی روان­درمانی از سازمان بهزیستی و سازمان نظام روان­شناسی ایران است. از 1386 تا­کنون به صورت تخصصی به کار روان­درمانی با تمرکز بر رویکردهایی چون روان­درمانی شناختی، اگزیستانسیال و هنردرمانی مشغول است. علاقه­‌مندی پژوهشی­اش بیشتر متمرکز بر اختلالات اضطرابی و خلقی به­ویژه در زنان سرپرست خانوار، نوجوانان، و روابط میان­فردی است.

پروانه رحمتی سنگ کر Parvaneh Rahmati-Sangkar دانش‌­آموختۀ کارشناسی ارشد روان­شناسی بالینی (دانشگاه علوم و تحقیقات ایران، ۱۳۹۵) و دارای مجوز رسمی درمانگری از سازمان نظام روان­شناسی ایران است. از ۱۳۹۶ در سازمانی مردم‌­نهاد در حوزۀ روان­درمانی مشغول فعالیت با رویکرد CBT، طرحواره­درمانی، ذهن­آگاهی، ACT، و اگزیستانسیال است. حوزۀ پژوهشی ایشان اختلالات روان­شناختی و هیجانات در حیطۀ بزرگسالان و نوجوان است.

 

مقدمه
آگاهی از این مهم که در پس حقیقت ”هیچ“های زندگی اضطراب‌های عمدۀ انسان به وجود می‌آیند به نوعی حرکت در مسیر سلامت روان محسوب می‌شود، چرا که در دل دو هیچ، یعنی ”هیچ‌چیز“ که اضطراب مرگ را در بر می‌گیرد و ”هیچ‌کس“ که اضطراب تنهایی را شامل می‌شود، پرسش‌هایی مطرح است از کیستی و چیستی که نیافتن پاسخ برای آنها اساس اضطراب وجودی را شکل می‌دهند.[1] این نوع اضطراب که اولین­بار پیروان رویکرد وجودی مطرح کردند،[2] همان احساس هراسی است که منشأ بالینی نداشته و عامل استرس‌زا یا تهدیدی خارج از وجود فرد آن را پدید نیاورده، بلکه از درون فرد نشئت می­گیرد و بر تعارض بین مرگ و یافتن معنایی برای زندگی استوار است.[3]

اندیشمندانی چون کی­یرکگور باور داشتند که این نوع از اضطراب اجتناب‌ناپذیر و حتی ضروری است، چرا که فرد را به سمت آگاهی یافتن از معنایی در بیرون از خود سوق می‌دهد.[4] پل تیلیش این نوع اضطراب را نوعی آگاهی از نیستی دانسته و در سه دسته تقسیم‌بندی می‌کند: اضطراب مرگ، اضطراب پوچی، و اضطراب گناه.[5] در حالی که رولو می آن را نوعی به پرسش گرفتن ارزش‌های وجودی و گونه‌­ای تهدید درونی تعریف می‌کند،[6] اروین یالوم آن را حاصل مواجهۀ فرد با مسلمات هستی یعنی مرگ، تنهایی، پوچی و آزادی می‌داند.[7] علاوه بر اینها، اضطراب وجودی به سبب ریشه‌ داشتن در طرحواره‌های ناسازگار شناختی فرد، که عمدتاً بر پایۀ نظام‌های خانوادگی، اعتقادی و فرهنگی افراد بنا شده است، مکانیسم‌هایی مقابله‌ای در ناخودآگاه فرد به وجود می‌آورند تا امنیت او را ظاهراً حفظ کنند.[8] بنابراین، درمان اضطراب وجودی با درمان اضطراب­های دیگر متفاوت است و طبق تحقیقات اخیر چندان به رویکردهای سنتی روان‌درمانی و روان‌پزشکی پاسخ نمی‌دهد.[9]

از آنجا که اضطراب وجودی مجموعه‌ای از احساسات طیف منفی را برمی­انگیزد،[10] هدایت فرد در مسیر درست نیاز به روش‌های کارآمدی مانند کمک گرفتن از ادبیات و به­ویژه شعرخوانی دارد که انتقال عواطف تجربه­شده و برانگیختگی احساسی مخاطب را برای مواجهه با این اضطراب ممکن کند. همچنین، تحقیقات اخیر نشان داده‌اند که محرک‌های بصری مانند تصاویر و نقاشی‌ها، در ‌صورت مشارکت غیرفعال (فقط بیننده بودن)، نقش مهمی در درمان ایفا می‌کنند.[11] بنابراین، می‌توان با تأسی به هنر و ادبیات، به­رغم روان‌درمانی سنتی، مسیر پویایی برای روان‌درمانی فراهم آورد که راهکارهایی کاربردی برای تغییر کارآمد در فرد را با صرف کمترین زمان و هزینه به دست دهد. این امر به­ویژه در درمان افرادی به کار می­آید که دچار اضطراب وجودی­اند و به سبب نشخوارهای فکری مرتب درگیر مقاومت‌هایی تازه­اند که موجب طفره رفتن آنها از مسیر درمان می‌شود. این مسئله‌ نیازمند پژوهش‌هایی در زمینۀ تسهیل تجربۀ مدیریت این اضطراب برای پیشگیری از شکل‌گیری زندگی نزیسته دارد‌.

از این منظر، بررسی آثار سهراب سپهری به منزلۀ منبعی در وادی هنر و ادبیات[12] تسهیلگری الهام‌بخش در مسیر روان‌درمانی خواهد بود. برای نمونه، بررسی مضمون اشعار سهراب سپهری نشان­دهندۀ سادگی و بی‌آلایشی مفاهیم عرفانی و فلسفی است که حاصل سفرها و آشنایی او با آیین‌ها و نمادها است.[13] سپهری به دنبال جلب توجه مخاطب به ابعاد پنهان واقعیت‌ها بود و تأکید او بر درک دوبارۀ پدیده‌ها، فهم شخصی و اصیل پدیده‌ها، ستیز با عادت‌ها و سیر و سلوک ویژۀ فرد از دوران کودکی،[14] او را در زمرۀ شاعران معاصری قرار می‌دهد که نگاهی هستی­شناسانه به زندگی دارند.[15] گویی سپهری با درک رنج‌ها و مسائل انسان معاصری که در دل تعهدات اجتماعی، بارها و بارها در برابر مسلمات هستی (تنهایی، مرگ، پوچی) دچار اضطراب وجودی شده است، درمان‌هایی را در قالب الگوهای رفتاری عرضه می­کند که همان نوع درمان‌های خاموش و پنهانی است که پژوهش‌های اندکی دربارۀ آنها صورت گرفته است؛ پژوهش‌هایی که تسهیلگر ارتقای سلامت روان افراد خواهند بود.

پیشینه پژوهش
سهراب سپهری شاعر معاصری است که تحقیقات فراوانی دربارۀ شخصیت او و نقاشی‌ها و اشعارش در قالب کتاب، پایان‌نامه، مقاله و طرح‌های پژوهشی در دسترس است. از بین پژوهش‌های موجود که اکثراً در حوزۀ ادبیات تطبیقی­اند، اندک تحقیقات بین‌رشته‌ای هم دیده می­شود که به بررسی رویکردهای روان‌شناختی در آثار سهراب پرداخته باشند. سیدعلی قاسم‌زاده و ناصر نیکوبخت در مقاله‌ای با موضوع روان­شناسی رنگ در اشعار سهراب سپهری به بررسی ویژگی‌های رفتاری و اخلاقی و چارچوب شخصیتی سهراب سپهری بر پایۀ بسامد واژگانی رنگ‌ها در اشعار او پرداخته­‌اند.[16] جهانگیر صفری و مهران مرادی به بررسی کهن‌الگوی ”مادر مثالی“ در شعر سهراب سپهری پرداخته و تأثیرات این کهن‌الگو را در اشعار سهراب سپهری نشان داده­اند.[17] فهیمه محمدپور به بررسی هشت کتاب سهراب سپهری پرداخته و ارتباط بین مفاهیم این اثر با مسلمات هستی در مکتب وجودگرایی را نشان داده است.[18] بررسی دیدگاه‌های فلسفی وجودی (اگزیستانسیالیسم) در دفتر شعر حجم سبز سهراب سپهری و دفتر زمستان اخوان ثالث به قلم زهرا میرزایی و همکارانش به بررسی اشعار این منظومه‌ها پرداخته است که نتیجۀ آن دریافت همسویی درون‌مایۀ رویکرد اگزیستانسیال در مضامین این دفترها است.[19] در این میان، جای خالی پژوهش‌هایی حس می‌شود که پیوند بین آثار سپهری و تأثیرگذاری‌اش بر مسائل روان‌شناختی را نشان دهد.

نتایج پژوهش
در آثار سهراب سپهری می‌توان ردپای مفاهیمی را یافت[20] که عدم درک و مواجهۀ نادرست با هرکدام از آن‌ها نه فقط موجب اضطراب وجودی می­شوند، بلکه می‌توانند اضطراب وجودی را در مسیر نادرست قرار دهند.

آزادی
زمانی که با این حقیقت آشنا شویم که آزادی در عمل مستلزم مسئولیت است و فرد باید به­رغم نیازهای نامشخص تصمیمی اتخاذ کند، درمی­یابیم آزادی در مفهوم وجودی با فقدان همراه است. بدین ترتیب، فرد برخلاف تصور وارد دنیایی ساختاریافته و موزون نمی‌شود، بلکه مسئول دنیای خودش است و بر پایۀ الگوها، انتخاب‌ها و اعمال خود دنیایش را شکل می­دهد. یالوم اعتقاد دارد که عمیق‌ترین توضیح برای هستی اشاره به واژۀ مسئولیت است که جزء جدایی‌ناپذیر آزادی است و خود نوعی اضطراب ایجاد می‌کند. از آنجا که اضطراب نوعی هیجان همراه با نوآوری در باورهای فرد محسوب می‌شود، پس مواجهه با اضطراب وجودی در نظر گرفتن زندگی به منزلۀ مکانی برای رشد است، نه مخفی­گاهی برای حفظ امنیت.[21] بنابراین، چنان که رولو می  به آن اشاره کرده است، فقط با دست کشیدن از آزادی‌مان می‌توانیم از اضطراب فرار کنیم.[22] پیروان رویکرد وجودگرایی برای کنار آمدن با این نوع اضطراب به تشویق فرد برای تغییر مسیر به سمت پذیرش مسئولیت، تصمیم‌گیری مناسب و انتخاب شایسته می‌پردازند.

سپهری هم در اشعارش از برهنگی هراس‌انگیز هستی یاد کرده و لحظاتی را بر پایۀ انتخاب و مسئولیت‌پذیری ترسیم کرده است؛ نگرشی که به مواجهۀ فرد با خود پرداخته و به خلاقیتی رهنمون می­سازد که او را از قیدوبند اسارت وجودی رها ساخته و هیاهوی آن را به لذت تجربه بدل کند.

به سرچشمۀ ناب‌هایم بردی،

نگین آرامش گم کردم و گریه سر دادم دوست من، هستی ترس‌انگیز است.

به صخرۀ من ریز، مرا در خود بسای که پوشیده از خزۀ نامم

بروی که تری تو، چهرۀ خواب‌اندود مرا خوش است

غوغای چشم و ستاره فرو نشست، بمان تا شنوندۀ آسمان‌ها شویم.

و

بر خود خیمه زنیم، سایبان آرامش ما، ماییم

ما وزش صخره‌ایم، ما صخرۀ وزنده‌ایم. بیایید از شوره‌زار خوب و بد برویم

چون جویبار، آیینه روان باشیم: به درخت، درخت را پاسخ دهیم

و دو کران خود را هر لحظه بیافرینیم، هر لحظه رها سازیم

برویم، برویم و بیکرانی را زمزمه کنیم.[23]

مرگ
اساس اضطراب وجودی ناشی از مواجهۀ فرد با مفهوم مرگ است، درست در زمانی که میزان زندگی نزیستۀ او بیش از تجربۀ زیستۀ اوست. به عقیده وجودگرایانی چون یالوم، هر فردی مرگ و زندگی را همزمان با هم تجربه می‌کند چون هر دو به هم وابسته و با هم آمیخته‌اند.[24] مرگ‌اندیشی می‌تواند شوق زندگی ایجاد کند، اگرچه فرد را نابود می‌کند.

هرچند که افراد خودخواسته سعی در انکار و بی‌توجهی به این موضوع دارند، رویکرد وجودگرایی با آگاه کردن فرد از این مهم که مرگ دیر یا زود فرا می‌رسد و باید زندگی را به‌ درستی دریافت و چیزی از آن برای مرگ باقی نگذاشت، افراد را به تجربه کردن آزاد فرامی‌خوانند تا در این مسیر به کاستن حجم زندگی نزیستۀ خود بپردازند. این امر در نهایت منجر به کاسته شدن از این اضطراب می‌شود.

بررسی آثار سهراب نشان می‌دهد او نیز چون وجودگراها به نزدیکی ‌و جدایی‌ناپذیری مرگ و زندگی اعتقاد داشته و از آنجا که مرگ‌اندیش و مرگ آگاه بود، در تقابل با آن می­کوشید تجربه نزیستۀ خود را کم کند.

مرگ در ذهن اقاقی جاری است

مرگ در آب‌وهوای خوش اندیشه نشیمن دارد

مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می‌گوید

مرگ با خوشۀ انگور می‌آید به دهان

مرگ گاهی ریحان می‌چیند

مرگ گاهی ودکا می‌نوشد

گاه در سایه نشسته است به ما می‌نگرد و همه می‌دانیم

ریه‌های لذت پر اکسیژن مرگ است.[25]

در جایی دیگر، سهراب در یکی از نامه‌های خود، صراحتاً به موضوع کاستن از حجم تجارب نزیسته پرداخته و مخاطب را با خود هم­مسیر مزه کردن و چشیدن زندگی کرده است:

درون من خندان و زیبا بود. اندوه تماشا که پیش‌ترها از آن حرف می‌زدم، کنار رفته بود و جای آن چیزی نشسته بود که از آن می‌توان به تراوش بی‌واسطۀ نگاه تعبیر کرد. در تاریک­روشن صبح، از کوه‌ها بالا می‌رفتم در مهتاب به سردی شاخ و برگ‌ها دست می‌زدم. شب‌هنگام صدای رودخانه از روزنه‌های خوابم می‌گذشت. گاه گرته‌هایی برمی‌داشتم. در طرح‌های من سنگ و گیاه فراوان است. من سنگ‌ها را دوست دارم. انگار در پناه سنگ می‌توان در ابدیت نشست. آنجا با درخت‌های تبریزی سخت یکی می‌شدم.[26]

سپهری در آثار خود به این امر اشاره می­کند که باید به مرگ ‌اندیشید نه اینکه برای فراموش کردن آن تلاش کرد، چرا که فقط در این صورت به ارزش‌ زندگی پی می‌بریم.

تنهایی
آن نوع از تنهایی که وجودگراها بر آن تأکید بیشتری دارند نوعی جدایی ناگزیر از دنیا و مخلوقات موجود در آن است، نه به معنای دوری فیزیکی از آنها، بلکه به معنای گونه­ای خلوت فکری و اندیشه.[27] به اعتقاد آنها، بارها با آن روبه­رو می‌شویم، اما هر بار آن را نمی‌پذیریم و به ورای آن چشم نمی‌دوزیم بلکه بیشتر اوقات در آن هیچ غرق می‌شویم.[28] به همین سبب، اضطراب وجودی را در این رویارویی احساس می‌کنیم. وجودگراها معتقدند آگاهی از تنش این تنهایی مطلق، شناسایی موقعیت‌هایی که نشانی از این نوع تنهایی دارد و مواجهۀ سرسختانه با آنها سبب کاهش اضطراب وجودی می­شود و از طرف دیگر، پایه‌گذار رابطه‌ای سالم با دیگری مبتنی بر عشق و دوستی خواهد بود.

در اشعار سپهری بارها و بارها به واژۀ تنهایی برمی‌خوریم، اما بیشترین نوع تنهایی که به آن اشاره کرده همین تنهایی وجودي است که می‌تواند هراسی از نوع اضطراب وجودی را شکل دهد. [29]

در تاریکی بی‌آغاز و پایان

دری در روشنی انتظارم رویید

خودم را در پس در تنها نهادم

و به درون رفتم

. . .

من در پس در تنها مانده بودم

همیشه خودم را در پس یک در تنها دیده‌ام

گویی وجودم در پای این در جا مانده بود،

در گنگی آن ریشه داشت

آیا زندگی‌ام صدایی بی‌پاسخ نبود؟

. . .

در تاریکی بی‌آغاز و پایان

فکری در پس در تنها مانده بود

پس من کجا بودم؟

حس کردم جایی به بیداری می‌رسم

همۀ وجودم را در روشنی این بیداری تماشا کردم

آیا من سایۀ گمشدۀ خطایی نبودم؟[30]

به‌ راحتی می‌توان همسویی تعبیر وجودگراها را با آن تنهایی وجودي که سهراب زندگی کرده است در بیشتر آثار او مشاهده کرد و متوجه شد که او هم به مواجهه با این نوع تنهایی مصمم بوده است.

کنار مشتی خاک

در دور دست خودم، تنها، نشسته‌ام

از پنجره

غروب را به دیوار کودکی‌ام تماشا می‌کنم

روی این پله‌ها غمی، تنها، نشست

در این دهلیزها انتظاری سرگردان بود

من هوای خودم را می‌نوشم

و در دور دست خودم، تنها، نشسته‌ام

. . .

کسی روی خاکستر بال‌هایم راه می‌رود. دستی روی پیشانی‌ام کشیده شد، من سایه شدم: شاسوسا تو هستی؟

دیر کردی . . .:

و در این عطش تاریکی صدایت می‌زنم: شاسوسا! این دشت آفتابی را شب کن

تا من، راه گمشده را پیدا کنم و در جاپای خودم خاموش شوم . . .

”شاسوسا“­ شبیه تاریک من! به آفتاب آلوده‌ام.

تاریکم کن، تاریک تاریک، شب اندامت را در من ریز.[31]

رویارویی، پر از کشف و درک رمز و راز هستی، که ما را به آسانی به خودمان پیوند می­زند و از هراسی هولناک می‌رهاند.

می‌روم بالا تا اوج، من پر از بال‌وپرم

راه می‌بینم در ظلمت،

من پر از فانوسم من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت

پرم از راه، از پل، از رود، از موج

پرم از سایۀ برگی در آب

چه درونم تنهاست.[32]

پوچی
نگاه کنجکاوانه نسبت به جهانی که در آن روزگار می‌گذرانیم ما را با حقیقتی نگران‌کننده پیوند می‌زند که درک بی‌تفاوتی و بی‌معنایی ذات هستی است و می‌تواند هراسی از نوع اضطراب وجودی ایجاد کند. انسان در هر لحظه با پرسشی از کیستی و چیستی مواجه است و گاهی حس می‌کند در محوطه­ای پر از خالی فریاد می‌کشد بدون آنکه کسی صدایش را بشنود، گویی خودش باید به هر چیزی در این هستی جان بخشد و رنگ دهد و به عبارتی به خلق معنایی بپردازد که او را به انسجام ‌رساند.

وجودگرایان به دو نوع معنا در هستی اشاره می‌کنند: معنای کیهانی و معنای شخصی. کسی که معنا را در زندگی شخصی خود حس می‌کند زندگی را دارای هدف یا اهداف برتری می‌داند که باید به آن‌ دست ‌یافت.[33] در معنای کیهانی، فرد به دنبال کشف حقیقتی فراتر از چارچوب وجودی خویش است تا بتواند پاسخی مناسب برای سرگردانی خود در هستی بیابد، مانند راه­گم­کرده‌ای که معنا برایش حکم نقشۀ راه را دارد. این معنا التیام‌بخش اضطرابی است که به سبب مواجهه با دنیایی فاقد ساختار و هراس وجودی در فرد پدید می­آید. وجودگرایان معتقدند ایجاد معنا موجب ایجاد ارزش‌هایی نظام‌مند می‌شود که ساختار اعمال فرد را شکل می‌دهند. این امر از میزان اضطراب وجودی در فرد می­کاهد.

یافتن معنا در دل زرق‌وبرق‌های فانی جهانی پوچ دغدغه‌ای است که سهراب هم به آن پرداخته است.[34]

مرا به خلوت ابعاد زندگی ببرید

حضور” هیچ“ ملایم را به من نشان بدهید.[35]

او به‌سادگی در آثار خود به این نکته اشاره کرده است که در ورای هیچ به دنبال چیزی می‌گردد تا او را آرام کند.

به سراغ من اگر می‌آیید،

پشت هیچستانم.

پشت هیچستان جایی است.

پشت هیچستان رگ‌های هوا،

پر قاصدهایی است که خبر می‌آرند،

از گل واشدۀ دورترین بوتۀ خاک.

روی شن‌ها هم نقش‌های سم اسبان سواران ظریفی است

که صبح، به سر تپۀ معراج شقایق رفتند

پشت هیچستان، چتر خواهش باز است:

تا نسیم عطشی در بُن برگی بدود،

زنگ باران به صدا می‌آید.[36]

سهراب در آثارش به زیبایی  در طی سیر و سلوک معنوی از این هیچ معنایی می‌سازد که مخاطب را به تفکر و اندیشه وامی­دارد که اساس قرار گرفتن در مسیر سلامت روان است.

دانستگی
یکی از مفاهیمی که در اضطراب وجودی نقش دارد دانستگی است.­[37] ریشۀ دانستگی شالودۀ گذشتۀ فرد است و اگر فرد به دنبال رهایی از یوغ آن برود دچار تنهایی وجودي می‌شود،[38] درست همان چیزی که فرد از آن وحشت دارد. این بُعد گذشته‌نگر و قصه‌گوی وجودی را نمی‌توان از خود راند و باید با آن مواجه شد و پذیرفت.­[39] با این همه، باید در نظر داشت که ذهن درگیر گذشته به سبب ناتوانی از تغییر آن حالتی اجبارگونه و تعصبی می­یابد و از رشد باز می­ماند. درک واقعی خویشتن فقط با رهایی از شرطی­شدن‌های بی‌قیدوشرط از هر آن چیزی به دست می­آید که دربارۀ خود و پیرامونمان آموخته‌ایم تا نسبت به هستی دیدی مشاهده‌گر باز کنیم و در زمان حال حضور یابیم. در آثار سهراب ردپای دانستگی را به‌وضوح مشاهده می‌کنیم.

من به ‌اندازۀ يك ابر دلم می‌گیرد

وقتي از پنجره می‌بینم حوري

-دختر بالغ همسايه-

پاي کمیاب‌ترین نارون روي زمين

فقه می‌خواند

چيزهايي هم هست

. . .

لحظه‌هایی پر اوج

-­مثلاً شاعره‌ای را ديدم

آن‌چنان محو تماشاي فضا بود كه در چشمانش

آسمان تخم گذاشت،

و شبي از شب‌ها

مردي از من پرسيد

تا طلوع انگور، چند ساعت راه است؟-

بايد امشب بروم

بايد امشب چمداني را

كه به ‌اندازۀ پيراهن تنهايي من جا دارد، بردارم

و به سمتي بروم

كه درختان حماسي پيداست،

رو به آن وسعت بي­واژه كه همواره مرا می‌خواند.

يك نفر باز صدا زد: سهراب![40]

در این شعر، سهراب به زیبایی به تقابل بین دید قصه‌گو و مشاهده‌گر پرداخته و به این موضوع اشاره می­کند که چرا انسان بی‌توجه به زیبایی‌های زمان حال در گذشته پرسه می‌زند در حالی‌که می‌تواند با تنهایی وجودی‌اش مواجه شده و در وسعت اکنون، به دور از هرگونه قضاوتی یا واژه‌ای، حضور یابد.

من نمی‌دانم

که چرا می‌گویند: اسب حیوان نجیبی است، کبوتر زیباست.

و چرا در قفس هیچ‌کسی کرکس نیست.

گل شبدر چه کم از لالۀ قرمز دارد.

چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید.

واژه‌ها را باید شست.

واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد.

چترها را باید بست.

زیر باران باید رفت.

فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد.[41]

سهراب در این شعر به رها شدن از قیدوبندهای شرطی­شدۀ تکرارهای اجباری اشاره دارد، همان‌ها که فرد را در خلأ وجودی‌اش گرفتار می‌کنند. او نگریستن به ورای آنها را برای درک عمیق‌تر هستی لازم می‌داند که سبب آزادی از نگاه موروثی می‌شود.

کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ

کار ما شاید این است

که در افسون گل سرخ شناور باشیم.[42]

در این شعر نیز به دید مشاهده‌گر و حضور یافتن در زمان حال اشاره شده است تا غرقه شدن در نگاه قصه‌گویی را متوقف ‌کند.‌

خویشتن‌داری ناکافی
یکی دیگر از مفاهیمی که عامل ايجاد اضطراب وجودی است خویشتن‌دار نبودن فرد است. هرچند در رویکردهای روان­شناسی به این‌ نکته در ارتباط با اضطراب وجودی توجهی نشده است، اما در آثار سهراب می‌توانيم نمونه‌هایی از آن را بیابیم که مسیر درمان را برای فرد هموار می­کند. معمولاً افرادی که از تاب‌آوری پایینی برخوردارند توانایی کنترل تکانه‌ها و هیجان‌های خود را ندارند.[43] این افراد از پذیرش مسئولیت گریزان­اند و برای مقابله با تعارض‌ها و چالش‌های زندگی مهارت ندارند. همۀ این‌ها نشانۀ ناتوانی فرد در مواجهه با تنهایی وجودی و اضطراب مرگ است. این افراد  همچنین نمی‌توانند معنایی برای زندگی بیابند.

قایقی خواهم ساخت،

خواهم انداخت به آب

. . .

پشت دریاها شهری است

که در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است

بام‌ها جای کبوترهایی است که به فوارۀ هوش بشری می‌نگرند.

دست هر کودک ده‌سالۀ شهر، خانۀ معرفتی است.

مردم شهر به یک چینه چنان می‌نگرند

که به یک شعله، به یک خواب لطیف.

خاک موسیقی احساس تو را می‌شنود

و صدای پر مرغان اساطیر می‌آید در باد.

پشت دریاها شهری است

که در آن وسعت خورشید به ‌اندازۀ چشمان سحرخیزان است.

شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند.

پشت دریاها شهری است!

قایقی باید ساخت.[44]

در این شعر، سهراب فرد را به تاب‌آوری و خویشتن‌داری دعوت می‌کند تا بتواند برای داشتن شرایط بهتر در پس تعارض‌های زندگی راهی بیاید یا به عبارتی معنایی بسازد؛ مهارتی که برای کاستن از میزان اضطراب وجودی لازم است.

نقاشی­‌های سهراب
نتیجۀ تحقیقات بسیاری نشان داده‌اند که فعالیت خلاقانه فرد را از دل‌مشغولی‌های روزمره می­رهاند و حتی مشاهدۀ آثار هنری هم در کاهش اضطراب افراد مؤثر است. در واقع، نقاشی در این حالت نوعی مراقبه است که به فرد امکان می‌دهد تا نگرانی­‌های ذهنش را کاهش دهد.

سهراب هنرمندی پر احساس، اثرگذار و اندیشمند در نقاشی معاصر ایران به شمار می‌رود. یکی از ویژگی‌های آثار نقاشی سهراب انتزاعی بودن آن‌هاست،[45] به شکلی که هر کس می‌تواند با مشاهدۀ آثار او درون خود را واکاوی کند، به کشف نادیده‌ها بپردازد و با مجهولات درونی خود مواجه شود؛ همان که روان‌درمانگران برای تسهیل مسیر درمان هراس از تقابل با مرگ و اضطراب وجودی می­توانند از آن بهره گیرند.

نتیجه
آثار سهراب سپهری، که دایره­المعارفی از هنر و ادبیات است، مکملی در دسترس برای تلطیف فضای خشک روان‌درمانی است که به زبانی ساده و بی­نیاز از رمزگشایی‌های معمول به فرد سرگردان از اضطراب وجودی کمک می­کنند. آثار سهراب مانند نقشه‌ای رنگی و کارآمد موجب تسهیل روند روان‌درمانی خواهد بود.

[1]اروین د. یالوم، روان‌درمانی اگزیستانسیال، ترجمۀ سپیده حبیب (چاپ 3؛ تهران: نشر نی، 1391)، 269.

[2]پل تیلیش، شجاعت بودن، ترجمۀ مراد فرهادپور (تهران: ناشر علمی و فرهنگی، ۱۳۸۸)، 83.

[3]یالوم، روان‌درمانی اگزیستانسیال، 56.

[4]ژان پل سارتر، اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر، ترجمۀ مصطفی رحیمی (چاپ 19؛ تهران: انتشارات نیلوفر، 1400)، 30.

[5]تیلیش، شجاعت بودن، 90.

[6]رولو می، انسان در جستجوی خویشتن، ترجمۀ سید مهدی ثریا (چاپ 4؛ تهران: نشر دانژه، 1393)، 13.

[7]یالوم، روان‌درمانی اگزیستانسیال، 53 و 54.

[8]جفری یانگ، ژانت کلوسکو، و مارجوری ویشار، طرحواره­درمانی: راهنمای کاربردی برای متخصصین بالینی، ترجمۀ حسن حمیدپور و زهرا اندوز (چاپ 13؛ تهران: انتشارات ارجمند، 1401)، جلد 1، 25.

[9]جودیت تاد و آرتور سی. بوهارت، اصول روان­شناسی بالینی و مشاوره، ترجمۀ مهرداد فیروزبخت (چاپ 5،؛ تهران،: انتشارات رسا، 1392)، 456.

[10]جیمز ا. پروچاسكا و جان سی نوركراس، نظریه­‌های روان‌درمانی، ترجمۀ یحیی سیدمحمدی (چاپ 20؛ تهران: انتشارات روان، ۱۳۹۱)، 370.

[11]علیرضا حسینی صدر، متینه عبادی، عارفه محمدنژاد دوین، و سجاد بشرپور، ”اثربخشی نقاشی­درمانی مبتنی بر ذهن‌آگاهی بر ابرازگری هیجان در دانش‌آموزان دختر دارای اختلال اضطراب امتحان: یک مطالعۀ نیمه­تجربی،“­ مجلۀ دانشگاه علوم پزشکی رفسنجان، دورۀ 21، شمارۀ 7 (1401)، ۷۲۸-۷۱۵.

[12]رویین پاکباز، دایره­المعارف هنر (چاپ 14؛ تهران: انتشارات فرهنگ معاصر، 1393)، 821 و 822.

[13]زکیه کمالی، ”سهراب سپهری: شاعر نوپرداز زبان و ادبیات فارسی،“ عرضه شده در همایش ملی پژوهش‌­های نوین در زبان و ادبیات فارسی، (1387).

[14]علی­اکبر سام خانیانی، ”رویکرد پدیدارشناختی در شعر سهراب سپهری،“­ پژوهشنامۀ ادب غنایی، دورۀ ۱۱، شمارۀ (1392)، ۱۴۲-۱۲۱.

[15]زهرا تقوی فردود، ­”نقد مضمونی هشت کتاب در دایرۀ خلأ درونی روح، نقطۀ عروج سهراب سپهری: از پدیدارشناسی تا عرفان،“ مطالعات نقد ادبی، دورۀ 9، شمارۀ 36 (1393)، 164-۱۴7.

[16]سیدعلی قاسم‌زاده و ناصر نیکوبخت، ”روان­شناسی رنگ در اشعار سهراب سپهری،“ پژوهش­‌های ادبی، دورۀ 1، شمارۀ 2 (۱۳۸۲)، 156-145.

[17]جهانگیر صفری و مهران مرادی، ”بررسی کهن­الگوی مادر مثالی در شعر سهراب سپهری،“ مجلۀ تخصصی زبان و ادبیات دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی مشهد، دورۀ 40، شمارۀ 2 (1386)، 57-84.

[18]فهیمه محمدپور، ”بررسی تطبیقی رویکرد وجودگرایی در آثار و اندیشۀ سهراب سپهری،“ فصلنامۀ مطالعات ادبیات تطبیقی، دورۀ ۱۴، شمارۀ ۵۶ (دی‌ماه ۱۳۹۹)، ۶۰۱-۵۸۱.

[19]زهرا میرزایی بهمن‌آباد، فاطمه غفوری مهدی‌آباد، و پوران یوسفی­پور، ”بررسی دیدگاه‌های فلسفی وجودی (اگزیستانسیالیسم) در دفتر شعر حجم سبز سهراب سپهری و دفتر زمستان اخوان ثالث،“ فصلنامۀ مطالعات ادبیات تطبیقی، دورۀ ۱۶، شمارۀ ۶۲ (شهریور ۱۴۰۱)، ۱۷۸-۱۶۲.

[20]خلیل بیگ­زاده و معصومه میرناصری، ”بررسی نگاه پدیدارشناختی سهراب سپهری در کتاب ما هیچ، ما نگاه،“ نشریۀ زبان و ادبیات فارسی، دورۀ ۴ ، شمارۀ ۱ (1392)، 59-45.

[21]یالوم، روان‌درمانی اگزیستانسیال، 312.

[22]می، انسان در جستجوی خویشتن، 168.

[23]سهراب سپهری، هشت کتاب (چاپ 11؛ تهران: انتشارات ذهن آویز، 1399)، 172.

[24]یالوم، روان‌درمانی اگزیستانسیال، 60.

[25]سپهری، هشت کتاب، 296 و 297.

[26]سهراب سپهری، هنوز در سفرم: شعرها و یادداشتهای منتشرنشده، به کوشش پریدخت سپهری (چاپ 15؛ تهران: نشر فرزان روز، ۱۳۹۷)، 93.

[27]یالوم، روان‌درمانی اگزیستانسیال، 496.

[28]کرک اشنایدر و اراه کراگ، درمان هستیگرا-انسانمدار، ترجمۀ حسین زیرک (تهران: انتشارات ارجمند، 1394)، 30.

[29]ابوالقاسم قوام و عباس واعظ­­زاده، ”تن‌هایی در برخی صوفیانه‌های شعر فارسی با رویکرد ویژه به شعر سهراب سپهری،“ مطالعات عرفانی، شمارۀ ۹ (۱۳۸۸)، ۱۳۲-۹۹.

[30]سپهری، هشت کتاب، 127.

[31]سپهری، هشت کتاب، 151.

[32]سپهری، هشت کتاب، 335.

[33]یالوم، روان‌درمانی اگزیستانسیال، 586.

[34]کامیار عابدی، از مصاحبت آفتاب: زندگی و شعر سهراب سپهری (چاپ 7؛ تهران: نشر ثالث، 1393)، 68.

[35]سپهری، هشت کتاب، 328.

[36]سهراب سپهری، حجم سبز (تهران: نشر ادیسون، ۱۳۸۹)، 360.

[37]جیدو کریشنا مورتی، رهایی از دانستگی، ترجمۀ مرسده لسانی (چاپ 2؛ تهران: نشر بهنام، 1384)، 30.

[38]یالوم، روان‌درمانی اگزیستانسیال، 497.

[39]راس هریس، اکت به زبان ساده: الفبای درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، ترجمۀ انوشه امین ­زاده (چاپ 4؛ تهران: نشر ارجمند، 1398)، 24-20.

[40]سپهری، حجم سبز، 391 و 392.

[41]سپهری، هشت کتاب، 297.

[42]سپهری، هشت کتاب، 298.

[43]یانگ و همکاران، طرحواره­درمانی، 251.

[44]سپهری، هشت کتاب، 365.

[45]محسن طاهرنوکنده، سهراب سپهری: طرح‌ها و اتودها (تهران: نشر نو، ۱۳۶۹)، 25.