خیام کیست؟
طوبی فاضلیپور <Touba Fazelipour <fazelipour_m@yahoo.com دانشآموختۀ تاریخ در واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی تهران، عضو هیئت مدیرۀ انجمن ایرانی تاریخ و پژوهشگر حوزۀ تاریخ ایران باستان و آموزش تاریخ است. تاریخ کشاورزی در دورۀ ساسانیان از آثار اوست.
خیام کیست؟ مجموع سه سخنرانی از شیرین بیانی به مناسبت بزرگداشت حکیم عمر خیام نیشابوری در دانشگاههای دهلی، بنیاد خیامشناسی و دانشگاه فردوسی مشهد همراه با برخی افزودهها در سالهای 1382 تا 1389 است که انتشارات یزدا در سال 1390 به چاپ رسانیده است. کتاب مشتمل بر چهار فصل و یک ضمیمه از رباعیات برگزیدۀ خیام است. فصل اول زندگینامه، فصل دوم خیام در رویارویی با زمانه، فصل سوم اندیشههای علمی-فلسفی، و فصل چهارم خیام و رباعیاتش را در بر میگیرد و کتاب با فرجام سخن و ضمیمه پایان مییابد.
در فصل نخست، نویسنده در مقام مورخ خواننده را به زمینۀ تاریخی زندگی خیام در میانۀ قرن پنجم هجری و حرفه و گرایشهای صوفیانۀ پدرش که خیمهدوز بود و زادگاهش، نیشابور، میبرد و تصویری از شهر ارائه میکند که در اوستا اپرشهر دانسته شده است. این تصویر گسترهای را مشتمل بر دوران اسطورهای و رونق شهر در عهد باستان تا حملۀ غزان و نابودی رونق فرهنگی ایران آن عصر به دست میدهد.[2] بیانی با سیر در تاریخ زادبوم خیام و با استناد به سفرنامههای هر زمان فضای آن دوران را مجسم میسازد و با بذل توجه به اهمیت اقتصادی نیشابور میکوشد تأثیرات جغرافیایی و اجتماعی شهر را در تکوین شخصیت این نابغۀ علمی نمایان کند. نویسنده از نگاه ابنفندق و برخی از اندیشهورزان همعصر او به توصیف رفتارهای خیام پرداخته و او را برخوردار ازحافظهای قوی، اما بخیل در عرصۀ علمی میخواند. ابنفندق در جلسات بحث و مناظرۀ او شرکت داشته و نقل میکند که شاعر به فرومایگی کسانی اشاره دارد که به اندک دانشی خود را عالم زمانه میدانند تا جایی که در مقدمۀ رسالۀ جبر و مقابلۀ خود به آن اشاره میکند.[3] نویسنده ظرف مکان (جغرافیا) را عاملی تأثیرگذار و معنادار بر رفتار و اخلاق انسان میشناسد. اوضاع زمانۀ خیام به قلم بیانی مورخی توانا به خوبی توصیف شده است و با وصیت او، به نقل از ابنفندق، همراه است که ”گور من در موضعی باشد که هر بهاری، شمال بر من گلافشان کند.“[4] از نظر او، در دوران سلجوقی زمینۀ گرد آمدن بزرگان دین و دانش و گسترش فرهنگ ایرانی-اسلامی فراهم شد و خیام محصول این شرایط بود .
فصل دوم کتاب به چگونگی رویارویی خیام با زمانهاش اختصاص دارد و تأثیر شرایط محیطی و تاریخی و سفرهای او به شهرهای گوناگون و حضورش در مجالس درس اندیشمندان ایرانزمین را تبیین کرده است. آنچه موجب تغییر در جهانبینی او شده است . گرچه مضمون اصلی مقالات شرح زندگی خیام و کیستی اوست، اما نویسنده با جاذبۀ قلم و زبردستی در به کارگیری واژگان مناسب و بهرهگیری از شیوایی زبان فارسی به توصیف موقعیت جغرافیایی شهرها، وضعیت تاریخی و احوال بزرگان اندیشه و فرهنگ ایران همچون فردوسی، ناصرخسرو و همانند آنان پرداخته و در حالی که زمانۀ تاریخی آنان را ترسیم مینماید، چرخشی به قلم خود داده و خواننده را به هزار توی زندگی خیام و اندیشهورزان همعصر او میکشاند، هنری که جز بیانی اندک قلمی قادر به وصف آن است.
عنوان فصل بعد ”نیشابور: زادگاه خیام“ است. رونق نیشاپور در درازنای تاریخ ایرانزمین از دوران اساطیری آغاز شد: شهری با زیباییهای بیمانند که در کتیبۀ داریوش هخامنشی از ساتراپیهای پرثو (پارت) بود و در زمان شاپور ساسانی تغییر نام داد و رفتهرفته نهشاپور یا نیشاپور خوانده شد. آتشکدۀ برزینمهر و قرار گرفتن در مسیر جادۀ ابریشم بر اهمیت تجاری آن افزود و در دوران اسلامی آن را ابرشهر خواندند. بیانی وضعیت نیشاپور را در دورههای گوناگون تاریخ ایران، از زمان طاهریان تا دوران سلجوقیان که مصادف با دورۀ زندگی خیام بود، شرح میدهد و سپس به نیشاپور ویرانشدۀ عصر مغول میرسد. اما بار دگر شهر خاکشده از سم ستوران مغولی به پا میخیزد و پس از چندی یکی از چهار شهر مهم خراسان میشود. اگر ابرشهر به داشتن کهندز، آتشگاه و کاخها در دوران باستان شهره بود، در دوران اسلامی با مساجد، کتابخانهها و قصرهای زیبا پرآوازه میشود. پس از توصیف زیباییهای نیشاپور، بیانی به زمانۀ خیام میرسد. چرخش قلم او در این لحظه حول محور دو اندیشه در جامعۀ ایران به حرکت در میآید که رهبری یکی با نام خواجه نظامالملک، وزیر مقتدر ملکشاه و دوست دیرین خیام، عجین شده است و رهبری دیگری با داعی بزرگ فرقۀ اسماعیلیه، حسن صباح و یار دیگر خیام.
بیانی تفکر خواجۀ توس بر تمرکزگرایی را ضرورت وضعیت سیاسی ایران آنزمان میداند که دستاورد آن یکپارچگی ایران پس از چندپارگی بود. تفکر خواجه نظامالملک به تأسیس نظامیهها انجامید، اما در دژهای اسماعیلیه اندیشۀ حسن صباح در حال جوش وخروش بود. فرمانروایی فراگیر، بنا بر سنت اسماعیلیه، با اتکا بر زعامت یک حاکم حکیم و ضدیت با حکومت ترکان و اعراب ترویج میشد. نویسنده با وصف پویایی و مقابلۀ سیاسی-فرهنگی جامعۀ ایران به افراشتن دژهای دستنیافتنی اسماعیلیه در مقابل نظامیهها و مساجد میپردازد. در کشمکش میان این دو، فرقههای گوناگون تصوف نیز رشد میکنند و عرفان به عرصۀ شعر و ادب فارسی گام مینهد. خانقاهها نیز همانند نظامیهها و دژها تأسیس میشوند. آنگاه، در میانۀ این جوش و خروش، توصیفگر خیام به نظارۀ بالندگی اندیشههایی علمی مینشیند که دو شخصیت اندیشمند آن زمان، ناصر خسرو قبادیانی اسماعیلی و خیام خردورز، را به شوق آشتی میان فلسفه و شریعت میکشاند و هرچند موفقیت ایشان چندان نبود، اما در نهایت شاعر به بیاعتباری دنیا و غنیمت شمردن دم اعتراف میکند.[5] سرانجام، نویسنده با ذکر دلایلی قرن پنجم را دوران کمنظیری در تاریخ ایران میداند.
در این سیر، داستان احتمالی سه یار دبستانی حلاوت خاصی به شروع فصل دوم میدهد و در این میان، نویسنده با دقت نظر و تیزبینی خاص خود شرحی بر وقایع و جزئیات حکومت متمرکز زمانۀ خیام نوشته، گاه زندگی و اندیشۀ خواجۀ شافعیمذهب را میکاود و گاه به باور و اَعمال حسن صباح و دوستی او با خیام میپردازد و نتیجه می گیرد که ”مردان نامی هر عصر فرزند زمان و مکان آن دوران هستند.“[6]
روایت سفرهای خیام برای کسب دانش از ماوراءالنهر تا عراق عرب و حجازا بیانی را به توصیف سه شهر بلخ، اصفهان و بغداد کشانیده است و هر یک از آنها را الهامبخش یکی از آثار خیام میداند. سپری کردن نوروز در بلخ الهام بخش نوروزنامه شد، اقامت در اصفهان به تدوین تقویم جلالی و زیج ملکشاهی انجامید و یکی از آثار ارزشمند او در ریاضی یعنی رساله فی شرح اشکل من مصادرات اقلیدس را به رشتۀ تحریر درآورد و جایگاه او تا بدانجا رسید که به نقل از ابنفندق، ”ملکشاه او را در کنار خود بر تخت مینشاند.“[7] بالاخره، در بغداد نیز کارهای علمی او همزمان با دوران سلطنت آلپارسلان (ح. 455-465ق) عرضه شدند.
تأثیر فرقهها و نحلههای روزگار خیام بر اندیشۀ فلسفی-علمی او بیانی را به معرفی جریانهای فکری-مذهبی زمانه همچون معتزله (خردگرایانی که بر علم کلام پای میفشردند)، اشعریه (تقدیرگرایان) و اخوانالصفا که تفکرشان به اسماعیلیه نزدیک بود کشاند. اخوانالصفا معتقد بودند که شریعت با نادانی و گمراهی آمیخته شده و فقط با فلسفه میتوان جهل و گمراهی را از مذهب دور ساخت. آنان سعی داشتند تا فلسفۀ یونان و شریعت عرب را در هم بیامیزند. ورود به تشکیلات سری آنان به شرط دور شدن از تعصب و یکسان دیدن مذاهب آزاد بود و نزدیکی به خداوند را در توان هر انسانی میدانستند. لذا در میان علوم به نجوم اهمیت میدادند و برای ریاضیات و اعداد نیز جایگاه خاصی قائل بودند.[8] بیانی به شیعیان و دیگر جریانهای مهم زمانه مانند کرامیان، سیاریان، حکیمیان و اهل آنها نیز اشاره میکند[9] و این فضا را زمینهای برای حملات جدید اقوام بیگانه یعنی ترکان دانسته است.
به نظرنویسنده، دستاورد حملات اقوام ترک که به حکومت غزنوی و سلجوقی انجامید، افول اندیشۀ معتزله (خردگرایی) و رشد اشاعره (جبرگرایان و تقدیرگرایان) بود و با نقلی از اسلامی ندوشن نظر خود را ادامه میدهد که ”تقدیرگرایی زمانی قوت میگیرد که دیگر سامان اجتماع قادر به پاسخ دادن به نیازهای طبیعی جامعه نیست.“[10]
فصل سوم کتاب شرحی است بر اندیشهورزی خیام و تأثیرپذیری او از شاعران خردمند آن دوران چون فردوسی و ناصر خسرو که از جذابترین بخشهای کتاب است. نابغۀ خردورز تاریخ ایران با نگاهی به وسعت کهکشانها در جستجوی حقیقت زندگی، یعنی ”هستی و نیستی“ بود و از درختان معرفت زمانه، دانش، فلسفه، عرفان، تاریخ و فقاهت برای رسیدن به هدفش بهره میبرد. بیانی او را مردی کائناتی میخواند که چون ”شاهینی بر بام فلک نشسته و نظارهگر سازوکار آفرینش است.“[11] شاعر هرازگاهی با حسرت گریزی به اندیشههای ایرانیان باستان میزند و چنین میسراید:
مرغی دیدم نشسته بر بارۀ طوس
در پیش نهاده کلۀ کیکاوس
با کله همی گفت که افسوس افسوس
کو بانگ جرس و کجا نالۀ کوس؟[12]
بیانی در تکاپوی خیام برای دستیابی به علمی که مسیر آن شناخت پروردگار است به اندیشههای زرتشت اشاره میکند و با نقل از یشت شانزدهم که مخصوص ایزد علم است، گرانباری علم و دانش عهد باستان را باز میگوید که چیستا خوانده شده است و شاعر و حکیم زمانه را برازندۀ القابی چون علامهالزمان و معلم علم یونان میداند.[13]
نویسنده با نام بردن و توصیف آثار خیام از جمله رساله فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله یا رسالۀ مشکلات الحساب و شرح المشکل من کتاب موسیقی و تعدادی دیگر به تبیین یکایک آثار و همزمانی آن با برخی از وقایع تاریخی آن دوران میپردازد. در نهایت، از شاهکار جاودانۀ ریاضیدان زمانه، تقویم جلالی، یاد میکند که بنا بر دستور ملکشاه سلجوقی (ح. 465- 485ق) تدوین و تنظیم شد. اثری که ظهور آن سال شمسی تازهای را به میان آورد که مبدأ آن نهم رمضان سال 471ق همزمان با اولین روز اعتدال ربیعی بود و از آن پس، شروع سال نو با آغازین روز اول بهار مصادف شد. بیانی خیام را با مضامین رسالۀ علم کلیات وجود متوجه اندیشههای فلاسفه یونان میداند و به نقل از او میآورد که ”نفوس ناقصه در ابدان انسانیه مترددند و از بدنی به بدنی منتقل میشوند تا کامل شوند و آن را نسخ گویند.“[14] او ابیاتی از شاعر آورده و باور خیام به تناسخ را طرح میکند؛ اینکه همهچیز در طبیعت در چرخهای استحاله مییابد:
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده است
این دسته که بر گردن او میبینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است[15]
شاعر در پی کشف راز ”هستی و نیستی“ به علم نجوم گرایش بسیار داشت و گرچه او را ستارهشناس میدانستند ، اما به سبب کمبود امکانات جستجو این عنوان را نپذیرفت و بنای رصدخانهای در اصفهان را به سرانجام رساند و زیج ملکشاهی را ترتیب داد. اثر درخشان بازمانده از یگانه قطعۀ زیج او امروزه نسخهای است که در کتابخانۀ ملی پاریس نگهداری میشود.
بیانی به نقل از ابنفندق رصدخانه را مکان ملاقاتهای مکرر خیام و غزالی دانسته است. او شاعر را فیلسوف هم خوانده، زیرا برای پاسخ به سؤالات، کشف راز آفرینش، شناخت روزگار و هستی و نیستی از فلسفه چون ابزاری بهره میبرد و اینگونه است که او را فیلسوف هم میخوانند. نویسنده با توصیف سرچشمههای فکری خیام در آفرینش، ”هستی را خطی میداند که دو سر آن نیستی است.“[16] و اشاره دارد که خیام بارها خود را شاگرد ابنسینا خوانده و با افکار و آثار حکیم بزرگ ایران در زمان شاگردیاش نزد بهمنیاربن مرزبان، که از شاگردان ابنسینا بود، آشنا شده است. او در حالی که به شرح سفرهای خیام به شهرهایی که ابنسینا سفر کرده میپردازد، مشترکاتی در اندیشۀ هر دو خردورز مییابد که به تفصیل آنها را شرح میدهد.
بیانی برای شناخت تفکر فلسفی خیام نظری به مکتبهای سه فیلسوف یونانی یعنی افلاطون، ارسطو و اپیکور میاندازد و با استناد به سرودههای او بر آن است که خیام نظریۀ مُثُل افلاطون، جنبش پنهان ازلی ارسطو و ذرات صغار اپیکور (اتم) را قبول داشته است. او همچنین از تأثیر فلسفۀ قدیم هند بر افکار خیام یاد میکند و سخن دهریون را با تفکرات خیام منطبق نمیداند که جز مادیات چیزی در عالم نیست.
نویسنده با سیری در اندیشههای هندی-ایرانی و آموزههای زرتشت و با استناد به گاتاها، تأثیر این منابع بر اندیشههای خیام را توضیح میدهد و باور دارد که اندیشمندان عرصۀ خردورزی به سرنوشت نیز باور داشتند. افسوس بر گذشتۀ پُرافتخار ایران موجب شده بیانی خیام را چون فردوسی وجدان آگاه ایران بخواند. شاعر شاهد رویدادهای کمنظیری بوده که صحنهگردانان آن از یک سو حسن صباح و از دیگر سو خواجۀ توس بودند. نبردهای داخلیِ رقبای سیاسی و رقابت با دستگاه خلافت عباسی، فرق تصوف، انواع بلایای طبیعی و بر باد رفتن سرهای بسیار موضوعاتی بودند که به مناسبت آنها شعر سروده است و حاصل آن ذکر نکات حکمی ارزشمند و گرانسنگی است که بیانی رباعی زیر را سرودهای حسرتآمیز بر نابودی حکومت ساسانی به عنوان شاهد مثال می آورد:
آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو
بر درگه او شهان نهادندی رو
دیدیم که برکنگرهاش فاختهای
بنشسته و میگفت که کوکو، کوکو؟[17]
بیانی مینویسد که شاعر در هفده رباعی از صدوچند رباعی خود به فرمانروایان تاریخ ایران از شخصیتهای اساطیری و تاریخی اشاره دارد که نهایت ایشان را نیستی میداند. اما انسان بدبینی نیست، زیرا آنچه هست را میبیند و برای پاسخ به پرسشهای خود به سیر و سلوک میپردازد. مشاهدۀ رگههایی از تصوف در اشعار او و سادهزیستی، دوری از مقام و منصب، پشت کردن به دنیای بیاعتبار موجب روی آوردن خیام به عرفان زمینی میشود و سرزندگی و مرگ نزد شاعر همچنان نامکشوف میماند؛[18] پس توصیه میکند که ”دم غنیمت دان.“ برداشت بیانی از اشعار خیام، با نقلی دیگر بار از اسلامی ندوشن، آن است که فردوسی و خیام در برابر کار جهان حیران بودهاند.
دگر بار نویسنده ردپای ابنسینا، سنایی و رودکی را در ذهن و زبان خیام شناسایی میکند. آشنایی و دلبستگی با یکی از فرق صوفیه یعنی فرقۀ قلندریه با وصف واژگانی چون رند، زهد و ریا، دم، پاک باختگی و الفاظی که با مسلکهای رایج و پیروان آن مانند باباطاهر عریان مربوط است از نمونههای دیگری است که بیانی رنگ و بوی تصوف و عرفان را در آنها مییابد و این امر ناصر خسرو را به ذهن او میآورد. مضامین دیگر فصل سوم کتاب خیام کیست با ”خیام و فرقه قلندریه و بابا طاهر عریان،“ ”خیام وباده،“ ”عرفان و تصوف“ و فقاهت دنبال میشود و نویسنده القاب نادری که در منابع در بارۀ خیام آمده است را ذکر می کند: ”الامام“ یا امام خراسان، علامهالزمان، حجهالزمان …..و او را در قرائات هفتگانۀ قرآن سرآمد زمانۀ خود میداند. او حکیم بزرگی است که برای شناخت پروردگار از همۀ مباحث علمی و شرعی بهره برده است. همۀ آثار او جز سه اثرش به زبان عربی بوده است. رسالات فلسفی او گرایشهای فقهی دارد و به علم کلام مثل معتزله بسیار اهمیت میدهد و مانند ناصر خسرو تأویل را برای آیات الهی ضروری میداند. با اندیشمندان همعصر خود (زمخشری) دربارۀ مسایل لغوی نیز مباحثه داشته است.[19]
فصل چهارم کتاب به رباعیات خیام اختصاص دارد. نویسنده آثار شاعر را به دو گروه تقسیم کرده است. گروه اول آنچه در شاخه های گوناگون علوم عقلی و نقلی تحریر شده و قواعدی که در ریاضی و نجوم از خیام باقی مانده است و برخی تا به امروز کاربرد دارد و تقویم جلالی و حل معادلات دومجهولی و سهمجهولی صدرنشین آن آثار است. گروه دوم سرودههای نغز اوست که کم از آثار علمی او نیستند.
نگرش ادواری به رباعیات پس از خیام نشان میدهد که از نیمۀ قرن ششم هجری به بعد به رباعیات توجه بیشتری شده است. اشارۀ بعدی بیانی هم به اهل قلم آن دوران و طرق گوناگونی است که اشعار خیام به مناسبتهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در آثار آنان آمده است. در اینجا بیانی مطلبی تا حدی تازه و کمتر شنیده شده دربارۀ خیام را نیز پیش میکشد. او با مهارت خاص خود خواننده را به دوران مغول که تخصص اصلی اوست می برد و به اختصار رویدادها را تا دورۀ تیموری پی میگیرد و وارد عصری میشود که تبلور هنر مکتب هرات بود و نقاشی چون بهزاد نمایندۀ آن. نویسنده احتمال میدهد که نخستین مینیاتورهای ترسیمشده در این دوره که شاخص هنر ایرانی است، الهامگرفته از اشعار خیام باشد و در این زمینه به معرفی نسخههای خطی اشعار برگزیدۀ خیام میپردازد که مینیاتورهایی زینتدهنده آنهاست و در کتابخانه پاریس نگهداری میشوند.
سرانجام آنکه به نظر بیانی، هر زمان که خیام به حقیقتی دست مییافته یا آن را دور از دسترس علم زمانه میدیده است و قلمش قادر به بیان مکنونات قلبیاش نبوده، به شعر متوسل شده و فوران اندیشهاش را در لابهلای اینگونه سخنان تحریر کرده است. او همچنین با این سخن اسلامی ندوشن همدلی نشان میدهد که علت برگزیدن رباعی از میان انواع سبکهای شعری بیان اندیشه با قواعد ریاضی بوده است.[20]
بیانی در فرجام سخن احتمال میدهد که هر چند خیام در جلسات بحث و مناظره بسیار شرکت داشته، اما همنشین و همزبانی برای بیان اندیشههایش نمییافته و چارهای جز در خلوت با خود سخن گفتن نمییابد و پس از 72 سال رنج و ریاضت و تأثیرپذیری از اندیشهها و مکاتب مختلفی که فهرستوار در کتاب به آن پرداخته شده است، در نیمهراه شناخت هستی و نیستی برای بیاعتباری زندگی جهانیان باز هم میسراید:
یک قطرۀ آب بود، با دریا شد
یک ذرۀ خاک با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندرین عالم چیست؟
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد[21]
در نهایت، بیانی با عباراتی موجز اندیشۀ خیام را بدینگونه صورتبندی میکند و برای آن شواهدی میآورد: زندگی = بیاعتباری جهان + اغتنام وقت.
برخیز و مخور غم جهان گذران
بنشین و دمی به شادمانی گذران
یا
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام ز ما و نی نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم، همان خواهد بود[22]
کتاب با پیوستی از رباعیات منتخب در دو بخش به پایان میرسد: بخش نخست 61 رباعی برگزیده از کتاب ناردانهها اثر محمدعلی اسلامی ندوشن و بخش دوم 30 رباعی برگزیدۀ نویسنده که در لابهلای فصول آمده است. صفحات پایانی کتاب نیز به فهرست منابع و مآخذ اختصاص یافته است.
[1]این نوشته مروری است بر شیرین بیانی، خیام کیست؟ (تهران: انتشارات یزدا، 1390).
[2]نیشاپور در زمان هخامنشیان جزء ساتراپ پارت بوده، در زمان ساسانیان ساخت آن را به شاپور اول نسبت میدهند و مکان آتشکدۀ آذر برزین مهر بوده و اهمیت سوقالجیشی در برابر همسایگان شرقی ساسانی داشته است. علاوه بر آن، از مراکز ضرب سکۀ ساسانی بوده و به سبب آنکه بر سر راه ابریشم قرار داشت، اهمیت تجاری هم داشته است. بنگرید به بیانی، خیام کیست؟، 23، 24 و 25.
[3]بیانی، خیام کیست؟، 17.
[4]بیانی، خیام کیست؟، 20.
[5]بیانی، خیام کیست؟، 32-36.
[6]بیانی، خیام کیست؟، 13.
[7]بیانی، خیام کیست؟، 48.
[8]بیانی، خیام کیست؟، 59-62.
[9]بیانی، خیام کیست؟، 55-61.
[10]بیانی، خیام کیست؟، 57.
[11]بیانی، خیام کیست؟، 69.
[12]بیانی، خیام کیست؟، 114-115.
[13]بیانی، خیام کیست؟، 71.
[14]بیانی، خیام کیست؟، 79.
[15]بیانی، خیام کیست؟، 78.
[16]بیانی، خیام کیست؟، 87.
[17]بیانی، خیام کیست؟، 108.
[18]بیانی، خیام کیست؟، 125.
[19]بیانی، خیام کیست؟، 148 .
[20]بیانی، خیام کیست؟، 158.
[21]بیانی، خیام کیست؟، 160.
[22]بیانی، خیام کیست؟، 164 و 165.