دربارهء خلقیات ما ایرانیان*
هرکسی گر عیب خود دیدی به پیش کی بدی فارغ وی از اصلاح خویش
مولوی
سرانجام کتاب خلقیات ما ایرانیان نوشتهء سید محمد علی جمال زاده-که بیشتر میپندارد در رژیم پیشین،پس از چاپ،بلافاصله جمعآوری گردیده و به دست احدی نرسیده است-بار دیگر به حیلهء طبع آراسته شد،نه در ایران،بلکه در ایالات فلوریدای آمریکا،و نه بی اجازهء مؤلف،که شیوهء برخی از ناشران ایرانی مقیم آمریکا و اروپاست، بلکه با اجازهء مؤلف و با چند صفحه مطالبی افزون بر چاپ تهران و نیز با حذف مقدمهء ناشر تهرانی.
حقیقت آن است که خلقیات ما ایرانیان پیش از چاپ اخیر در آمریکا،قبلا دوبار دیگر نیز در ایران بچاپ رسیده بوده است.یک بار در سال 1343 در چند شمارهء مجلهء مسائل ایران،و سپس در سال 1345 بصورت کتابی مستقل**.بنابر آنچه مؤلف کتاب در مقدمهءچاپ آمریکا نوشته است،مجلهء مسائل ایران در شمارهءچهارم مورخ اول بهمن 1344 از یاران صاحبنظر تقاضا میکند«راجع به خلقیات یک ایرانی امروز آیینهء تمام نمایی تهیه نموده برای استفادهء عموم مشتریان به دفتر مجله بفرستند»(ص9).و آقای جمالزاده در پاسخ مجله با طرح این مطلب که«یک نفر ایرانی امروز از بسیاری جهات و بخصوص از لحاظ اخلاق و یا به قول مسائل ایران از حیث«خلقیات»تفاوت زیادی با (*)ناشر:کانون معرفت،فلوریدا،30 صفحه مقدمه185 صحفه متن کتاب و ملحقات و فهرستها،سال 1363 (1985).بها:نامعلوم.
(**)در سه هزار نسخه،کتابفروشی فروغی،تهران،فروردین1345.
ایرانی دیروز و پریروز ندارد و لهذا عموما آنچه را دربارهء ایرانیان دیروز و پریروز گفتهاند دربارهء ایران امروز(با پارهای تفاوتهای غیر مهم)میتوان صداق دانست…»(ص 10)، در سلسله مقالاتی به تشریح خلقیات ایرانیان میپردازد و مجلهء مزبور هم آنها را بیکم و کاست چاپ میکند،چنانکه مجلهء خواندنیها هم برخی از بخشهای این مقالاتی را در شمارههای مختلف خود نقل مینماید(ص:الف)،گرچه ممکن است کسی در همین مورد نیز«ان قلت»کند و بگوید معلوم نیست آنچه خودی و بیگانه در قرون پیشین دربارهء ما گفتهاند امروز نیز الزاما در مورد ما صادق باشد.از این مطلب بگذریم،نکتهء قابلتوجه آن است که نویسندهء این مقالات در نامهء مورخ 25 بهمن 1342 خود خطاب به مدیر مجلهءمسائل ایران خود را دربارهء کیفیت سانسور در ایران بدین شرح بیان میکند:
«جوانان ما فریادشان بلندست که در ایران آزادی قلم نیست.ولی من باید اعتراف نمایم که تاکنون هرچه نوشتهام بیکم و کاست همه بچاپ رسیده است و هرگز حتی یک مرتبه(باستثنای یکی بود یکی نبود که بعلت اغراضی مورد اعتراض واقع گردید و آتش زدند و نویسندهاش را تکفیر کردند و مهدورالدم اعلام کردند)[ظاهرا مربوط به زمان چاپ این کتاب در سال 1340 قمری-حدود سال 1300 شمسی است یا یکی دو سال پس از تاریخ]هم از طرف مقامات رسمی یعنی شاه و وزیر و دولت مورد ایراد و توبیخ و یا پرخاش و امتناعی واقع نگردیدهام،و گاهی در روزنامههایی که از ایران برایم میرسد مطالبی میخوانم که تعجب میکنم که با آن همه حرفهایی که دربارهء سازمان امنیت و سختگیریهای گوناگون که به گوش میرسد،پس چه طور این قبیل مطالب به آزادی بچاپ میرسد و انتشار مییابد مگر آنکه ما آزادی قلم و کلام را با آزادی فحش و بد زبانی یکی بدانیم»(ص:چ).چنانکه گفتیم مطالب مندرج در کتاب خلقیات ما ایرانیان،بطوری که مؤلف کتاب در نامهء مذکور پیشبینی کرده بوده است نخست در مجلهء مسائل ایران بچاپ میرسد و مورد اعتراض قرار نمیگیرد و شمارههای مجله هم جمع آوری یا توقیف نمیگردد.تقریبا دو سالی بر این ماجرا میگذرد و مدیر مجله،مقالات آقای جمالزاده را دربارهء موضوع مورد بحث بصورت کتابی در 189 صفحه منتشر میسازد(ص:الف)که بقول مؤلف کتاب«در همان نخستین قدم مطبوع طبع زمامداران امور و اولیاء حکومت(و بلکه سازمان چنانی ساواک)واقع نگردید….و جمعآوری شد ….و بر راقم این سطور معلوم نگردید که آیا نسخههای آن را آتش زده و خراب کرده و از میان بردهاند یا….»(ص:الف،ب).ولی مسلم است که کتاب خلقیات ما ایرانیان مدتها در کتابفروشیهای ایران بفروش میرسیده است،آشکارا نه در خفا.از آنچه در مقدمهء ناشر خلقیات ما ایرانیان چاپ تهران(که در چاپ آمریکا بکلی حذف شده و به آن اشارهای هم نگردیده)آمده است معلوم میشود،پس از چاپ سلسله مقالات آقای جمال زاده در مجلهء مسائل ایران«از طرف صاحبنظران اجتماعی ایران و آنهایی که دردی از وطن و مملکت و اجتماع در دل دارند،له و علیه»آن مقالهها مطالبی نوشته شده و از جمله این موضوع عنوان گردیده است که آقای جمالزاده«دستی از دور بر آتش دارند»و افرادی نظیر ایشان بهترست به ایران بیایند و برای«به ثمر رسانیدن انقلاب سفید اجتماعی شاهنشاه آریا مهر…..مجاهدت و کوشش نمایند»(از مقدمهء کتاب،ص 1-4).
از این عبارت روشن میگردد که بهنگام چاپ خلقیات ما ایرانیان در مجلهء مسائل ایران نیز برخی از خوانندگان مجله-نه قامهای مسؤول سانسور-به چاپ ایت سلسله مقالات اعتراض کرده و مطالب آن را منصفانه ندانستهاند.
از طرف دیگر آقای جمالزاده در یکی از مقدمههای خود بر چاپ آمریکا(ص:ج تا ص)به مطالبی اشاره میکند که از آنچه بر سر این کتاب آمده است تا حدی پرده بر میدارد.وی مینویسد شخصی که کارمند ادارهء نگارش وزارت فرهنگ و هنر بوده است در 25 مرداد 1345 نامهای از تهران به او در ژنو مینویسد و در آن بر مطالب کتاب خلقیات ما ایرانیان سخت میتازد.وی نامهء خود را چنین آغاز میکند«هرچند کتاب خلقیات شما خلق مرا بسیار تنگ کرده و بسیاری از ارادت دیرین و غائبانهء مرا نسبت به شما کاسته و تصویر زیبای شما را در ذهن من مانند تصویر دوریان گری از جهتی زشت و پلید جلوه داده است،اما باید اعتراف کنم که هنوز از بسیاری جهات در دل خود برای شما ارج و حرمت فراوان قائلم و بیتردید شما از مفاخر ادبی ما هستید….»
(ص:خ).این شخص ماجرای بررسی خلقیات ما ایرانیان را در ادارهء نگارش بیپرده برای جمالزاده مینویسد و ضمن آن اعتراف میکند که پس از خواندن کتاب در «یک گزارش رسمی آنچه باید بگویم و نوشتم و بیپروا سخن به صلابت شمشیر راندم»(ص:خ).وی بهمراه نامهاش نسخهای کامل از گزارش خود را نیز برای اطلاع مؤلف کتاب میفرستد.نویسندهء گزارش به این حد بسنده نمیکند و مؤلف کتاب را متهم میسازد«که هرجا کسی به مفاخر تاریخی ایران دشنامی بدهد،دلشان بحال میآید و ناز شصت میدهند»(ص:د).او با آنکه مؤلف کتاب را از مفاخر ادبی میخواند،میافزاید«اما همیشه نوشتهها و اشارات و کنایات او ته مزهء تلخی دارد.یک نوع بدبینی و منفی بافی خاصی در نوشتهها و آثار او سایه انداخته و نسبت به تاریخ و مذهب این قوم با نظر نامساعد و حتی استهزاآمیزی اظهار عقیده میکند.گویی دلش از جایی آزرده و قصد انتقامجویی و کینهتوزی دارد.زیرکانه و رندانه از این ملت و از این دستگاه انتقام میگیرد.شاید آن چنانکه دشمنانش میگویند تمایلات خاص مذهبی او را به این راه کشانده و واقعهء قتل پدرش سید جمال واعظ[به فرمان محمد علی شاه قاجار]که او نیز در زمان خودش متهم به پارهای اتهامات بود دل او را بدرد آورده.اگر اینطور باشد براستی مایهء تأسف است،و معلوم نیست ملت ایران تا کی باید تاوان قتل یک سید واعظی را که هزار حرف دربارهاش زدهاند،بدهد.آیا پنجاه سال زندگی در خارج و د رآغوش یک زن سویسی و تأمین معاش مستمر از کیسهء فتوت این ملت فقیر چه میخواهد»(ص:س،ش).و انگاه فتوا میدهد که مؤلف کتاب«این عمل[یعنی چاپ کتاب خلقیات ما ایرانیان]را که به زعم من معادل با جنایت و خیانت است به حساب خدمت و حسن نیست گذاشته است»(ص:س).جمالزاده ضمن نقل قسمت اعظم این گزارش در مقدمهء کتاب چاپ آمریکا به توضیحاتی میپردازد و از جمله به نامهای که پدرش 76 سال پیش از زندان بروجرد که در همانجا بقتل رسیده به وی نوشته بوده است اشاره کرده،و نیز توضیح داده است که در هنگام چاپ کتاب 58 ساله بوده است نه پنجاه ساله،همسرش آلمانی است و اسم ایرانی او فاطمه است و تاکنون هشتاد سال دارد،و دیگر اینکه هرگز حقوقی از دولت ایران نگرفته است بلکه در دفتر بینالمللی کار خدمت کرده و اینک نیز از حقوق بازنشستگی آن دفتر استفاده میکند (ص:ش).
از مطالبی که در این گزارش آمده است چنین برمیآید که کتاب خلقیات ما ایرانیان پس از چاپ و نشر،بسببی خاص برای بررسی به ادارهء نگارش و شخص مذکور داده شده بوده است و بدین جهت است که وی در گزارش خود اظهارنظر میکند که«نمیدانم بررسی کتابی که قبلا در مجله بچاپ رسیده و بعدا بصورت کتاب درآمده و در دسترس خودی و بیگانه و دوست و دشمن قرار گرفته و اثر مطلوب و یا نامطلوب خود را بخشیده است چه فایدهای دارد»(ص:ژ).از آنچه بطور غیرمستقیم در این گزارش ذکر گردیده است و نیز از تحقیقات مختصری که نگارندهء این سطور از دو سه تن از دستاندرکاران رژیم پیشین دربارهء این کتاب بعمل آورده است معلوم میشود که ظاهرا ساواک یا ادارهء نگارش وزارت فرهنگ و هنر با چاپ خلقیات ما ایرانیان در مجلهء مسائل ایران و نیز با چاپ مستقل آن بصورت کتاب مخالفتی نداشتهاند و شاهد صادق،گزارش مأمور بررسی کتاب است که میگوید پس از دوبار چاپ خلقیات ما ایرانیان در ایران،آب رفته را نمیتوان به جوی برگردانید.ولی بنظر میرسد کسی یا کسانی پس از چاپ کتاب در سال 1345 در تهران،مطالبی علیه آن با مقامهای بلند پایهء دولتی و از جمله نخست وزیر وقت امیر عباس هویدا در میان مینهند و بعیدنیست بررسی کتاب در ادارهء نگارش بر اثر این مراجعات صورت گرفته باشد.از طرف دیگر پرس و جوی من در این باب به این نتیجه رسیده است که نخست وزیر از یکی از وزیران خود میخواهد کتاب خلقیات ما ایرانیان را که چاپ و منتشر شده بوده است بخواند،و نظر و رای خود را به او اطلاع بدهد.
این وزیر پس از مطالعهء کتاب،برخلاف عضو ادارهء نگارش به نخست وزیر میگوید:
جمالزاده از خویش چیزی ننوشته،کتاب مجموعهای است از نقل قولها اعماز خوب و بد دربارهء ایرانیان.بعلاوه لحن مؤلف کتاب نیز حاکی از آن است که مقصود وی از تألیف کتاب اصلاح جامعه و مردم ایران است.معلوم میشوند و در نتیجهء داوری اینان کتاب را پس از اینکه یک سال یا یک سال و نیم در کتابفروشیها بفروش میرسیده است جمع آوری میکنند،و احتمالا همزمان با جمعآوری کتاب است که گذرنامهء ایرانی مؤلف کتاب و همسرش را میگیرند(ص:ج،چ)و پس از گذشت دو سال گذرنامهها راب ه آنان باز میگردانند(ص:د).
*** و اینک چند کلمه دربارهء کتاب خلقیات ما ایرانیان که در آمریکا بچاپ رسیده و نسخهای از ان از طرف ناشر برای ایران نامه فرستاده شده است.
کتاب با این عبارت آغاز میشود«بزرگان ما ایرانیان که خداوند اندیشه و خیر خواهی بودهاند و مربیان و راهنمایان واقعی ما هستند از هزار سال بدین طرف به صد زبان در گوش جان ما ایرانیان(و مردم دنیا)گفتهاند….»(ص:الف)و مؤلف پس از آن در شش صفحه ابیاتی از شاعران ایران در مضمون همان بیتی که در صدر این مقاله آوردهایم ذکر کده است(ص:الف-ج).سپس نامهء مورخ 25 بهمن 1342 مؤلف کتاب به طاهر رخشنده مدیر مجلهء مسائل ایران در چهار صفحه(ص:چ-د)آمده است و بعد خواننده«دیباچهء جدید»و«تذکراتی دربارهء کتاب خلقیات ما ایرانیان»به امضای جمالزاده،ژنو،اواخر شهریور 1363،و سرانجام مطالبی در زیر عنوان«بعد التحریر»به امضای جمالزاده را میخواند(ص:الف-ط)و آنگاه اصل کتاب شروع میشود با صفحهء شمارهء 9!
مؤلف در سبب تألیف کتاب مینویسد«علت العلل اینکه ما ایرانیان با آن همه (؟؟؟) برویم…همین معایب اخلاقی وامراض روانی ما بوده است»(ص 11)و اگر بخواهیم در طریق ترقی و رفاه گام برداریم باید نخست بر عیبهای خودآگاه گردیم و آنگاه در صدد اصلاح خود برآییم.وی درصفحات آغاز کتاب«صفات پسندیدهء ایرانیان»را برمیشمنارد و از جمله استقبال روستاییان ایران را از«سپاه دانش»دلیل علاقهمندی ایرانیان به علم و دانش ذکر مینماید(ص 14)7و قول ادوارد براون را نقل میکند که در دو حادثهء بزرگ:ظهور باب و انقلاب مشروطیت،ایرانیان چنان عمل کردند که نشانهء زنده بودن و حق جویی و جوانمردی ایشان است(ص 17)،و از طرز رفتار و بزرگواری اولین پادشاهان ایران با دشمنان سخن گفته و آن را ستوده است(ص 15)،وی این عبارت را نیز از هردوت آورده است که«ایرانی مجاز نیست از چیزیکه عملش قبیح و غیر مجاز باشد سخن براند و در نظر آنها[ایرانیان]هیچ چیز شرمانگیزتر از دروغ گفتن هر قوم و ملتی دارای اخلاق و اطواری خاص خودش است(ص 17)،و بعد در زیر عنوان «تغییر احوال ما ایرانیان»به نقل از سرجان ملکم آورده است که«در تمام ممالکی که دیدهام ایران از تمام آنها گدا کمتر دارد»(ص 23-24)و میافزاید که«ما باید اعتراف نماییم که ایرانیان هم مانند همهء مردم دنیا ترکیب و معجونی هستند از خوبی و بدی و زشتی و زیبایی….»(ص 27).مؤلف کتاب بدی را خاص ایرانیان نمیداند و مستمر و طولانی در میان نباشد و ترس از قانون و مؤاخذه هم بر طرف گردد چه بسا ابلیسهای آدم رویی که نقاب از صورتشان خواهد افتاد و قیافهء ناهنجارشان نمایان خواهد گردید»(ص 27).و سپس اضافه میکند در برابر آنچه دربارهء ما گفتهاند و نوشتهاند و میگویند و مینویسد به چند صورت زیر میتوانیم واکنش نشان بدهیم:تجاهل و تغافل،انکار،تلافی،و تعقل(ص 27-30)،مؤلف از میان این چهار طریق،راه تعقل را برمیگزیند و مینویسد«خرد به ما میگوید کسی که گوش شنوا و ذهن منصف برای شنیدن مرض و معایب خود نداشته باشد هرگز به درجهء کمال نخواهد رسید…»(ص 48)و راه کار را این میداند که نخست باید بدانیم که معایب و نواقص ما چیست و بعد ببینیم پزشکان خودمانی و بیگانه دربارهء ما چه گفتهاند.وی به این نکته نیز تاکید میکند که«بلا شک تمام آنچه نوشتهاند با حقیقت مطابقت ندارد و چه بسا ممکن است به راه غلط رفته قضاوت ناروا نموده باشند.اما در هر صورت اطلاع یافتن به تمام این سخنان…واجب و اجتنابناپذیرست».و آنگاه به نقل از شاعران و نویسندگان ایرانی، صفات خوب و بد ایرانیان را ذکر کرده که بیشتر آنان از صفات ناپسند هموطنان خود نالیدهاند(ص 55-64).
پس از این مطالب،تازه،«سرآغاز»کتاب آغاز میگردد و مؤلف به ذکر آنچه بیگانگان دربارهء ما ایرانیان گفتهاند پرداخته و خود اعتراف کرده است که«بد گوییهایشان به خوبیهایی که گفتهاند میچربد»(ص 65).وی عقاید و آراة بیگانگان را در حق ما ایرانیان به چهار بخش کرده است بدین شرح:1-آنچه قدیمیها از یونانیان و رومیان و غیرهم در حق ما گفتهاند،با نقل قول از سه تن(ص 67-69)؛2-آنچه اشخاص غیر فرهنگی از ترک و عرب و تاتار گفتهاند،با نقل قول از سه تن(ص 70- 72)؛3-آنچه فرنگیها در این قرنهای اخیر گفتهاند،با مقل قول از 29 تن(ص 73- 135)؛4-آنچه اشخاصی از خود ما ایرانیان در حق هموطنانمان گفتهایم،[کذا فی الاصل]با نقل قول از 15 تن(ص 136-158).
حقیقت آن است که داوری دربارهء این کتاب بیآنکه تمام آن را از باء بسم الله تا تاء تمت بخوانیم کاری است نادرست.زیرا یک جا از قول ابن مقفع میخوانیم که «ایرانیان….همه کس را به خانهء خود نان دادندی و به خانهء دیگران نان نخورندی.چون در حق کسی نیک خواستندی کرد با کسی مشورت نکردندی و چون در حق کسی وعدهای کردندی هرگز از آن بازنگشتندی…به کردار بیش بودندی که به گفتار…» (ص 65)،و در جای دیگر ابیاتی از عمعق بخارایی ذکر شده که«در وصف وطن و مردم وطنش گفته است:
یکی وادی چون یکی کنج دوزخ در آن گنده مشتی خسیس و محقر گروهی چو یک مشت عفریت عریان به کنجی چو گور یهودان خیبر… چو نسناس ناکس،چو نخچیر چیره چو یأجوج بی حد،چو مأجوج بیمر… چو دیوان بندی همه پیر و برنا چو غرلان دشتی همه ماه و نر…»
(ص 56-57)
و سپس چند بیت از شاعر عرب متنبّی نقل شده است با ذکر ترجمهء آن ابیات در مذمت ایرانیان که«نه ادب دارند و نه حسب و نه عهد و پیمان سرشان میشود و نه بدیها بیمی دارند…»(ص 70)و آنگاه از«عقیدهء عثمانیها دربارهء ایرانیان»آگاه میگردیم با نقل بخشی از سخنرانی روشنی بیگ نامی از صاحب منصبان ترکیه در سال 1923 میلادی که«…ملت فارس را بد اخلاقی به نام دین زبون ساخته است.آخوندها قهارترین و قویترین سلاح فارسها شدهاند….دخانیات و تریاک و سایر زهرهای خوابآور مردم این مملکت را به حال یک گله استخوان و«اسکلت»متحرک درآورده است.دخترها در سه سالگی توی چادر چاقچور میروند و در هشت سالگی با مردهای چهل ساله زناشویی میکنند،و پیش از زن شدن از چند شوهر طلاق میگیرند و بالاخره در بیست و پنج سالگی تریاک میخورند و هلاک میشوند…فارسها بسیار دروغگو و دزد هستند….»
(ص 71-72)و یا از قول جیمس موریه میخوانیم«در تمام دنیا مردمی به لاف زنی ایرانیان وجود ندارد.لاف و گزاف اساس وجود ایرانیان است.هیچ ملتی هم مانند ایانانی منافق نیست…»(ص 73).مؤلف کتاب نظر مثبت گوته و براون را نیز بشرح در بارهء ایرانیان آورده است(ص 74-75)،ولی از قول تئودور نولد که هم نوشته است که «وفا هیچگاه از صفات بارزهء ایراناین نبوده است»(ص 94)و یاژان لارتگی روزنامه نویس فرنگی در کتاب ویزا برای ایران که در سال 1962 در پاریس بچاپ رسیده،نوشته است«این مملکتی[ایران]که حقیقت در آنجا مانند مهرهء نرد شش قیافهء گوناگون دارد و هرگز بصورت واقعی خود نمایان نمیگردد»(ص 115).این روزنامهنگار سپس اظهار عقیده کرده است که«انتخابات»در هیچجای دنیا مثل ایران ساختگی و قلابی نیست(شاید باستثنای ویتنام).او بر ملی شدن صنایع نفت در ایران هم حمله کرده و ملت ایران را بدین سبب مورد نکوهش قرار داده که«انگلیسیها را از خاک ایران بیرون انداخت،و بدون اینکه کمترین اعتنایی به منافع خود داشته باشد یکی از بهترین سرچشمههای نفت دنیا را خشکانید و رسما اعلام نمود که خودکشی را بر حیات تعّبد آمیز ترجیح میدهد.یعنی حاضر خواهد شد که خود را در آغوش روسها که ایرانیان مانند افعی شاخدار از آنها میترسند بیندازد تا آنکه از ن وبیرق شرکت نفت را برفراز تصفیه خانهء آبادان ببیند»(ص 121-122).این را بیفزاییم که چهارده صفحه از خلقیات ما ایراناین فقط به نقل قولهای همین روزنامهنویس اختصاص داده شده است.
پس از این چهار بخش،کتاب با عنوان«دعای خیر»پایان میپذیرد و مؤلف در این قسمت اعتراف میکند که آنچه در کتاب آمده است«حدیثی نیست که مسرتآمیز و مایهء یرافرازی ما باشد.دلسوزی و خشم و استغفار هم درمان این درد،و دوای این مرض نمیگردد.باید کوشید و درصدد علاج برآمد»،و از«داریوش شاهنشاه بزرگ ایران در دو هزار و پانصد سال پیش»این عبارت را نقل کرده است:«تو ای کسی که میخواهی پس از این پادشاه باشی از دروغ پرهیز و دروغگو را کیفر بده….تو ای کسی که دروغگو و زورگو را سخت کیفر بده»(ص 156)و در آخر کتاب آقای جمالزاده آرزو کرده است که یزدان پاک«ما را زا شر و زیان دروغ که بزرگترین نشانهء تبهکاری و فسادست در امان بدارد»(ص 160).
ظاهرا خلقیات ما ایرانیان در اینجا بپایان میرسد.ولی بنده نفهمیدم،ناشر به چه سبب یکی از مقاللات مؤلف را دربارهء«شیوهء انتقاد»که قبلا در مجلهء راهنمای کتاب چاپ شده بوده است،در آخر کتاب نقل کرده(ص 161-168).بعد از این مقاله، فهرستهای کتاب چاپ شده است(ص 169-189).
حقیقت آن است که خلقیات ما ایرانیان جنگی است از مطالبی که ایرانی و غیر ایرانی،له و علیه ما ایارنانی نوشتهاند از قدیمترین زمانها تا چندسال پیش که البته کفهء بدگوییها بر کفهء دیگر بنحو بسیار محسوسی میچربد چنانکه یک عیب از زبان افراد مختلف بارها تکرار شده است.یقینا اینها همهء مطالبی نیست که دربارهء ما گفتهاند، اینها حد اکثر مطالبی است که آقای جمالزاده در ضمن مطالعات خود در سالهای دراز به آنها برخورده و آنها را به قصد نگارش یا کتابی جمعآوری کرده بوده است.خود مؤلف نیز چنانکه دیدیم چند بار در کتاب خود تصریح کرده است که ممکن است برخی از صفات بدی که به ما نسبت دادهاند درست نباشد،ولی باید این مطالب را بخوانیم و بررسی کنیم تا اگر عیب و نقصی را که به ما نسبت دادهاند در ما وجود دارد در صدد اصلاح خود برآییم نه آنکه کبکوار سر خود را در برف فرو کنیم.
با آنکه مؤلف کتاب چنانکه دیدیم به هیچوجه تعهد نکرده است به اظهارنظر های مختلفی که دربارهء ایرانیان شده است جوابی بدهد و دربارهء صحت و سقم آنها به داوری بپردازد،عدهء قابل توجهی از خوانندگان کتاب،بیآنکه معتقد به خودستاییها و لاف زدنهای احمقانه دربارهء ایران و هموطنانشان باشند،ممکن است انتظار داشته باشند مؤلف کتاب لااقل در برخی از موارد،بیتفاوت از کنار اظهارنظرهای صددرصدر نادرست و خصمانه نسبت به همهء ایرانیان نگذشته باشدو فی المثل آنجا که متنبّی در حق ما ایرانیان گفته است که آنان«نه ادب دارند و نه حسب و نه عهد و پیمان سرشان میشود»شاید بهتر بود به او پاسخ داده میشد که شما تازیان دیگرچه میگویید که آنچه در دوران جاهلیت و حتی در دوران طلایی کشور گشادییهای اسلامی خود انجام داهاید بیشتر موجب سرافکندگی است تا افتخار،یا به روشنی بیگ،صاحب منصب ترک تذکر داده میشد که حضرت عالی از کجا فهمیدهاید که بیهرگونه استثنایی ؟؟؟ ملی شدن صنایع نفت ما را به سخره گرفته و حرفهای صد تا یک غاز زده است،جواب داده میشد که شما اروپاییان بیش از دو قرن ایران و آسیا و سراسر جهان را غارت کردید،و اینک که ملتی در حد تواناییش برای حفظ منافع خود برپا خاسته است او را تخطئه میکنید.یا ممکن است بعضی بگویند که همه مطالبی که در خلقیات ما ایرانیان آمده است،صددرصد درست،ولی بشرطی که این مطالب در کتابی هظیم که خلقیات مردم همه کشورهای جهان را شامل میگردید چاپ میشد نه اینکه ما به دست خودمان بهانه به دست خودی و بیگانه بدهیم که ما را تحقیر کنند که چه میگویید؟ ببینید دربارهء شما چه مطالبی گفتهاند و این مطالب از طرف مردی بسیار سرشناس که پیشوای مسلّم و بیچون و چرای قصهنویسی معاصر شماست برشتهء تحریری درآمده.ممکن است کسانی که تعدادشان کم نیست بگویند آقای جمالزاده نویسندهء نامداری است که در داستانهای مختلفش از یکی بود و یکی بود تا قلتشن دیوان،سرو ته یک کرباس،و دار- المجانین و غیره«توانسته است چهرههای مختلف اجتماع ایران را از سپاهی ستمگر، ملای شیاد،فرنگ رفتهء بیهنر،دیوانی دزد و دغل،و مردم کوی و برزن را که خود از نزدیک»میشناخته به خوانندگان بشناساند«و گوشههایی از اخلاق و عادات آنان را ارائه دهد»(یحیی آرینپور،از صبا تا نیما،ج 2/282)،پس دیگر چرا باید به تألیف چنین کتابی دست بزند.اینها برخی از مطالبی است که پس از مطالعهء کتاب مورد بحث ممکن است به ذهن برخی از خوانندگان بگذرد.ولی به نظر نویسندهء این سطور،هیچ یک از این اظهارنظرها،جمعآوری و توقبف کتاب را در ایران توجیه نمیکند.
بدین جهت شاید نتوان بر مأمور بررسی ادارهء نگارش وزارت فرهنگ و هنر در رژیم پیشین نیز زیاده خرده گرفت،چنانکه خود آقای جمالزاده هم با سعهء صدر و در کمال بیطرفی و حقپذیری در مقدمهء کتاب با لحن موافق از وی یاد کرده و نوشته است میدانم که او«از فرط تأثر کار کده و قوم برداشته است و این خود دلیل است بر آنکه صاف و پاک است و برای مال دنیا و مقامپرستی و حقهبازی قلم را بکار نینداخته است و همین خود شایستهء تمجیدست»(ص:ص)،چه میبینیم تقریبا بیست سال پس از نگارش آن گزارش،حتی مردی کهنسال و استادی دانشمند و وطنپرست چون آقای دکتر مهدی آذر نیز نمیتواند در برابر این کتاب بیتفاوت بماند.وی تنها پزشکی سرشناس نیست که سالهای دراز استاد دانشگاه تهران بوده است،او از جمله معدود پزشکانی است که با ادب فارسی و عربی و فرهنگ ایرانی بخوبی آشناست.چنین مردی که به ایران عشق می ورزد،و اینک بناچار دور از ایران بسر میبرد،نیز در یکی از سخنرانیهایش بر مؤلف خلقیات ما ایرانیان خرده میگیرد و میگوید«ایرانیان رفاه و تجمل را دوست میداشتند و به همین سبب همیشه مورد حسادت همسایگان خود قرار گرفته و آنها را به هوس غارت ثروت این قوم میانداختند.اقوام دیگر بارها در صدد نابودی این قوم برآمدهاند…امروز هم کسانی با نوشتن کتابهایی چون خلقیات ما ایرانیان درصدد بیاعتبار کردن ایرانیان هستند»(کیهان،چاپ لندن،ش 62،14 شهریور 1364،به نقل از سخنرانی دکتر مهدی آذر در زیر عنوان خاطرهای از دوران نخست وزیری دکتر مصدق).
*** و اما اگر چند کلمه دربارهء«چاپ»این کتاب نگوییم حق مطلب را ادا نکردهایم. از بنگاه معرفت که در ایران نیز ناشر بیشتر آثار آقای جمالزاده بود،باید سپاسگزار بود که خلقیات ما ایرانیان را در آمریکا چاپ کرده و در اختیار علاقهمندان قرار داده است.
همچنین باید از ناشر ممنون بود که از مؤلف اجازه گرفته و سپس کتاب وی را بچاپ رسانیده است.ولی از نظر فنی بر کتاب ایرادهای بسیارست که به برخی از آنها در صفحات پیش از اشاره گونهای شده است.بیشتر صفحات مقدمهء کتاب با خط نستعلیق و با قلم درشت چاپ شده است بیدلیلی موجه،ولی چهار صفحه نامهء آقای جمالزاده به مدیر مجلهء مسائل ایران با حروف سربی است.شمارهگذاری صفحات مقدمه سبب گمراهی خواننده میشود،زیرا ده صفحهء اول مقدمه با حروف الفبا از الف تا د مشخص گردیده،و سپس بقیهء عنوانهای مذکور در مقدمهء کتاب بار دیگر با حروف الفبا از الف تا ط شمارهگذاری شده است،و این را نیز بیفزاییم که ناشر در این شمارهگذاری از ترتیب ابجد،هوّز…استفاده نکرده است.متن کتاب با صفحهء 9 شروع میشود و معلوم نیست هشت صفحهء قبل از آن چه شده است.«سر صفحه»ها آن چنان نامنظم و آشفته است که به خوانندگان باید توصیه کرد هرگز براساس«سر صفحه»ها به سراغ عجیب می نماید آن است که ناشر،کتاب تالیف سید محمد علی جمالزاده را«تقدیم به روان پاک پدرمان شادروان حسن معرفت»کرده است!ظاهرا کار تقدیم کتاب را به این و آن ما زا فرنگیان گرفتهایم و مرسوم نیست ناشران اثر مؤلفان را به پدر و مادر و کس و کار خود تقدیم کنند،زیرا صاحب چنین حقی شناخته نشدهاند.
و اما اگر ناشر چاپ آمریکا در یک مقدمهء کرتاه چند سطری به این حقیقت اعتراف میکرد که من خلقیات ما ایرانیان چاپ تهران را عینا افست کردهام،با حذف مقدمهء ؟؟؟ کتاب با صفحهء 9 آغاز گردیده است،زیرا مقدمهء کتاب چاپ تهران جمعا هفت صفحه بیشتر نبوده است!
کتاب خلقیات ما ایرانیان را افراد بسیاری خواندهاند و افراد بیشتری نیز در سالهای آینده خواهند خواند و بدیهی است هرکس به سلیقهء خود دربارهء آن به قضاوت خواهد پرداخت.ولی هرگز نباید از یاد ببریم که نام نامی سید محمد علی جمالزاده در تاریخ ادب معاصر ایران با نگارش کتاب یکی بود یکی نبود در متجاوز از شصت سال پیش گرفت و برخلاف عادت اهل قلم در آن زمان،به زبان محاورهء معمولی قصه نوشت و با این کار خود ولوله و غوغایی در ایران بپا کرد.جمالزاده وجود عزیزی است که دیباچهاش را بر کتاب یکی بود یکی نبود«ما نیفست مکتب جدید ادبی»ایران خواندهاند(از صبا تا نیما،ج 2/280)و این سخنی بحق است.کیست که با ادب معاصر ایران آشنا باشد و در برابر دو تن از نامآوران بزرگ نثر فارسی این دوزان:علی اکبر دهخدا و سید محمد علی جمالزاده سر تعظیم فرود نیاورد.