درونمامه‏های شعر مشروطه

هدف اصلی این نوشته این است که اساسی‌ترین‌ درونـمایه‌های‌ شـعر‌ مـشروطه را بطور عام،مورد بحث قرار دهد تا روشن شود که در مجموع،میراث‌ شعر مشروطه،در حـیطهء محتوا،حاوی چه مضامینی است.البته بحث در پیرامون‌‌ درونمایه‌های شعر این دوره‌ بـه‌ مفهوم اصطلاحی این لفـظ در ادب اروپائیـ‌ محدود نخواهد شد.1

اصطلاحا”درونمایه‌”و”مضمون‌”( theme )،با”موضوع‌”( topic یا subject ) دارای تفاوت‌های بنیادی است.چراکه ممکن است درونمایه‌های چند اثر هنری،اندیشه‌های‌ متفاوتی باشد در پیرامون یک موضوع واحد.فی المثل، “وطن‌”یا”عـشق‌”،می‌تواند موضوع خاصی باشد که اندیشه‌های متفاوتی درباره‌ آنها مطرح شود.این نوشته هم‌”مضمون‌”،هم‌”موضوع‌”را در‌ برمی‌گیرد‌.به‌ عبارت دیگر،درونمایه را در معنای توسّعی‌ای به کار برده‌ایم که هم ناظر بـه‌ مـفهوم اصطلاحی آن، theme ،باشد و هم شامل موضوع در معنای subject .

(*)محقّق و منتقد ادبی سردبیر‌ مجلّهء‌ فصل کتاب(لندن).کتاب ماشاء الله آجودانی با نام بررسی‌ تحلیلی و انتقادی اسلوب‌های شعر مشروطه به زودی در ایران منتشر خواهد شـد.

تـوضیح این نکته نیز ضروری است که‌ بحث‌ ما در چگونگی درونمایه‌های‌ شعر مشروطه مربوط می‌شود به مباحث کلی در این زمینه.گفتگو در جزئیات‌ و چندوچون حدود مفاهیمی چون وطن،آزادی و…در شعر هریک از شـاعران ایـن‌ دوره‌ خود‌ مطلب درخور توجهی است که‌ باید‌ بطور‌ اختصاصی‌ در ذیل نام آنان مورد بررسی و مطالعه قرار گیرد،تا مشخص شود حوزهء مفهومی وطن یا آزادی در شعر بهار‌ چیست‌ و فـی‌ المـثل از چـه دیدگاهی با همین مفاهیم در‌ شـعر‌ فـرّخی یـا عشقی متفاوت است.

آنچه را که ما از آن به‌عنوان درونمایهء شعر مشروطه یاد می‌کنیم،همان‌ عنوان‌ اصلی‌ و چندین‌ عنوان فرعی مورد بحث و بـررسی قـرار داد:

“وطـن‌”،شامل مباحثی‌ چون ملّیت و حق حاکمیّت ملّت،نـاسیونالیسم، شـووینیزم و اندیشهء اتحاد اسلامی؛

“آزادی‌”،شامل مباحثی در زمینهء دموکراسی اجتماعی و سیاسی‌ چون‌ آزادی‌‌ بیان،قلم،افکار،احزاب،قانون‌خواهی و حکومت قـانون،پارلمـانتاریسم،اسـتقلال‌ سیاسی و استقلال‌ اجتماعی‌،اندیشه‌های ضد استبدادی و ضد استعماری،زن و مسائلی چـون حجاب و کشف حجاب،علل عقب‌ماندگی فرهنگی و اجتماعی‌ زنان‌،لزوم‌ تعلیم‌ و تربیت زن،و به رسمیت شناختن پاره‌ای حقوق اجتماعی بـرای‌ زنـان؛

“مـدنیت غربی‌‌”،لزوم‌ اخذ‌ علم و صنعت غربی،اندیشهء ایجاد مدارس و دانشگاه‌ها بـه‌شیوهء اروپائی،لزوم اخـذ شیوه‌ها و نهادهای حکومتی‌ غرب‌، سوسیالیسم‌ و نوعی الحاد؛

“انتقادهای اجتماعی و سیاسی‌”،انتقاد از شیوه‌های حکومت‌های استبدادی، انتقاد از نـظام سـیاسی‌ و اجـتماعی‌ و اداری و شخصیت‌ها.دایرهء انتقاد در شعر مشروطه چنان گسترده است که از پیش‌ پا‌ افتاده‌ترین‌ مـسائل اجـتماعی‌ گـرفته تا پیچیده‌ترین مسائل سیاسی و اجتماعی را در برمی‌گیرد.

وطن:معنای جدید‌ وطن‌ به‌عنوان یک واحد جـغرافیائی و سـیاسی مـشخص که‌ مفهوم ملّیت و حاکمیّت سیاسی ملت‌ها ارتباط‌ تنگاتنگ‌ دارد‌ در فرهنگ بشری سابقهء چندان دیرینه‌ای نـدارد.در ایـران در دوره ناصری و در جریان نهضت‌‌ مشروطه‌خواهی‌،در نتیجهء آشنائی با مظاهر فرهنگ و مدنیت غرب،مفهوم‌ جـدید وطـن،بـه‌عنوان‌ یک‌ عنصر‌ فرهنگی،به فرهنگ ایران راه یافت.البته تا این معنی جذب فرهنگ مـلت ایـران بشود‌ سال‌ها‌ طول‌ کشید.همین نکته را عارف در یکی از گزارش‌های خود متذکر شده‌ اسـت‌.مـی‌گوید:«وقـتی تصنیف‌ وطنی ساخته‌ام»که از هر«ده هزار»نفر ایرانی یک نفرش نمی‌دانست که‌‌ وطن‌ یعنی چه؟«تـصور مـی‌کردند وطن،شهر یا دهی است که انسان در آنجا‌ زائیده‌ شده باشد.»2

نـه‌تنها در کـشور مـا،بلکه‌ در‌ غرب‌ هم،وطن در مفهوم جدید آن چندان‌‌ سابقهء‌ دیرینه‌ای ندارد و کم‌وبیش پیدائی این مفهوم در غـرب،«از قـرن هـجدهم‌ [میلادی‌]و با‌ مقداری‌ گذشت،هفدهم آغاز می‌شود.»3در‌ واقع‌ مفهوم جدید‌ وطن‌‌ آنـگاه‌ در قـلمرو فرهنگ اروپائی پدیدار شد‌ که‌ بورژوازی جدید در حال رشد بنیان نظام قرون وسطائی فئودالیسم را متزلزل‌ ساخت‌.در نـتیجه،ضـربه‌های‌ اساسی بر کلیسای‌ کاتولیک،«مظهر وحدت سیاسی‌ جامعهء‌ غربی‌4»وارد آمد و وحدت سـیاسی‌ مـلی‌ که با معنای جدید وطن ملازمت تـمام عـیار داشـت به‌عنوان‌ مقوّم قومیّت و ملیّت‌ جایگزین‌ آن شد.

در ایـران نـیز‌ مفهوم‌ جدید‌ وطن،عمدتا در‌ دورهء‌ ناصری-تحت‌تأثیر اندیشهء غربی‌-به‌طور‌ مشخص شناخته و مـعرفی گـردید.در حالی که پیش از آن و پیش از پیـدایش فـلسفهء‌ ناسیونالیسم‌ در اورپا،«هـمهء عـناصر سـازندهء آن‌ در‌ ایران وجود‌ داشته‌ و شناخته‌ گـردیده بـود.»5حتی«احساس‌ نوعی همبستگی‌ در میان افراد جامعهء ایرانی(براساس مجموعهء آن عوامل کـه سـازندهء مفهوم قومیّت‌‌ هستند‌)در طول زمان وجـود داشته»6است‌.

با‌ ایـن‌ هـمه‌،تا‌ شرایط اجتماعی و تاریخی‌ جـامعهء‌ ایـرانی دگرگون نگردید،این‌ مفهوم جذب فرهنگ ایران نشد.شرایطی که ما از آن در جای‌ دیـگری‌ از‌ ایـن‌ گفتار به‌عنوان«وضعیت نیمه اسـتعماری»یـاد‌ کـرده‌ایم‌.وضعیتی‌ که‌ مـبارزات‌‌ گـستردهء‌ ضد استعماری را،در کنار مـبارزات ضـد استبدادی-استبداد قاجار- باعث شده است.

پیدایی مفهوم جدید وطن،در شکل تکامل یافتهء نـاسیونالیستی آن در فـرهنگ ایرانی،محصول‌ همین شرایط استعماری قـرن نـوزدهم بوده اسـت.بـه‌ عـبارت دیگر،شاعران و متفکران ایـن دوره ناگزیر بودند که در مبارزات ضد استعماری بیشتر بر ناسیونالیسم ایرانی،و گاه اسلامی،تکیه کنند.و در‌ مـبارزات‌ ضـد استبدادی خود متکی باشند بر دسـتاوردهای فـرهنگی غـرب،از قـبیل پارلمـانتاریسم،قانون خواهی،دمـوکراسی و حـقّ حاکمیّت ملّت.به همین‌ دلیل سرنوشت ناسیونالیزم ایرانی از سرنوشت مبارزات و حتّی مفهوم‌ مبارزات‌‌ ضد استعماری آنـان جـدا نـیست.

وطن بزرگترین مایهء الهام همهء شاعران ایـن دوره اسـت.7اگـر دواویـن شـعرای‌ ایـن دوره یا روزنامه‌های این زمان‌ را‌ بگشائیم کمتر صفحه‌ای است که‌ به‌ نوعی‌ در آن با مفهوم جدید وطن آشنا نشویم.تأثیرگذاری و شورانگیزی این نوع‌ سروده‌ها،دستمایه‌ای بوده است برای بـرانگیختن احساسات ملی و ضد استعماری مردم‌.دو‌ نمونهء زیر از ملک‌ الشعراء‌ بهار حال و هوای شعرهای‌ “وطنی‌”آن دوره را به خوبی به نمایش می‌گذارد.

ای خطهء ایران میهن،ای وطن من‌ ای گشته به مهر تو عجین جـان و تـن من‌ ای‌ عاصمهء‌ دُنَبی‌آباد که شد باز آشفته کنارت چو دل پر حَزَن من‌ دور از تو گل و لاله و سرو و سمنم نیست‌ ای باغ گل و لاله و سرو و سمن من

دردا و دریغا که چنان‌ گشتی‌ بی‌برگ‌ کز‌ بـافتهء خـویش نداری کفن من

و امروز همی‌گویم با محنت بسیار دردا و دریغا وطن من،وطن من

(دیوان‌،ج 1،ص 216) نیز:

وطنیاتی با دیدهءتر می‌گویم‌ باوجودی که در آن نیست‌ اثـر‌ مـی‌گویم‌‌ تا رسد عمر گرانمایه بـسر،مـی‌گویم‌ بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم‌ که وطن باز وطن باز وطن ‌‌در‌ خطر است‌ ای وطن خواهان زنهار وطن در خطر است

(دیوان،ج 1،ص 208) وطن‌،به‌عنوان‌ یک‌ واحـد جـغرافیائی مشخّص و با معنا خـاص سـیاسی آن با وحدتی تاریخی و ملّی،مضمون شعر شاعران‌ این دوره است.از این‌رو،شاعران‌ تاریخ پرافتخار وطن را ورق می‌زنند،وحدت‌ تاریخی آن را پاس‌ می‌دارند‌ و”ملتی‌” را که در عرصهء آن زیسته و می زید بزرگ می‌دارند و در آرزوی بقای آن به‌ مـقام مـقایسهء گذشته و حالش برمی‌آیند:

عشقی:

آبروی و شرف و عزت ایران قدیم‌ نکبت و ذلّت ایران کنون‌ می‌ریزد

(دیوان،ص 232)

عارف:

به اردشیر غیور دراز دست بگو که خصم ملک تو را جزو انگلستان کرد

(دیوان،ص 247)

اشرف:

آنـ‌قدرت و شـجاعت و جوش و خـروش کر شیران جنگجوی پلنگینه پوش کر‌ جمشید‌ و کیقباد چه شِد داریوش کر

(دیوان،ص 151)

فرّخی:

این همان ایران کـه منزلگاه کیکاوس بود خوابگاه داریوش و مأمن سیروس بود جای زال و رستم و گـودرز و گـیو و طـوس بود نی چنین پامال‌ جور‌ انگلیس و روس بود این همه از بی‌حسّی ما بود کافسرده‌ایم

(دیوان،ص 186) گرچه همهء شـاعران ‌ ‌دورهـء مشروطه برداشت روشن و صریحی از واژهء “وطن‌”در مفهوم تازهء آن دارند،باز‌ می‌توان‌ جلوه‌های خـاصی از ایـن مـفهوم را در شعر این روزگار نشان داد.در یکی از جلوه‌ها«وطن ایرانی…در شکل‌ موجود و اسلامی و حتی شیعی آن موردنظر قـرار می‌گیرد.»8و در‌ جلوه‌ای‌‌ دیگر‌،بیشتر تحت‌تأثیر نگرش اروپائیان،«وطن‌…مجرّد‌ از‌ رنگ اسلامی آن»9 مطرح اسـت.در هردو شیوهء موردنظر بـا انـدیشهء ناسیونالیسم ایرانی روبرو می‌شویم.

در چشم‌اندازی دیگر در بخشی از‌ شعر‌ مشروطه‌،جلوه‌ای دیگر از وطن: وطن اسلامی و وطن بزرگ‌ مسلمانان‌ رخ می‌نماید که این نوع برداشت از وطن‌ بازتاب اندیشه‌های سید جمال اسدآبادی است که کـمی بعد دربارهء آن‌ سخن‌‌ خواهیم‌ گفت.

ناسیونالیسم و حقّ حاکمیّت ملّت‌ها

قبلا گفتیم که ناسیونالیسم در‌ این دوره،در دامن مبارزات ضد استعماری مردم‌ بالیده است.این مطلب را کمی بشکافیم:متفکران این روزگار‌ در‌ مبارزات‌‌ ضـد اسـتعماری‌شان،چون ناظر زوال تاریخی یک ملّت بودند و نابودی ملّتی‌‌ کهنسال‌ را در عرصهء تاخت‌وتاز استعمارگران به چشم می‌دیند،برای‌ برانگیختن احساسات مردم علیه بیگانه،سعی می‌کردند‌ عظمت‌ گذشتهء‌ ایران‌ را دستمایه‌ای قرار دهند تـا بـا تذکار آن به مردم گوشزد‌ کنند‌ که‌ ایران ذلیل‌ شدهء امروزی،روزی دارای حیثیتی دیگر و عظمت و شکوهی درخشان بوده‌ است.

از‌ این‌ طریق‌،با مرور افتخارات گذشتهء ایران و نشان دادن اقتدار ملّت ایران‌ در عـرصهء پهـناور تاریخ‌ و تذکّر‌ به موقع عظمت گذشته،در پی آن بودند تا تا احساسات مردم علیه‌ نفوذ‌ بیگانگان‌ و دست‌نشاندگان داخلی‌شان برانگیزاد. هیچ‌گاه ادبیات ایران این همه بجا و نابجا ستایشگر افتخارات گذشتهء خود‌ نـبوده‌ اسـت.

از سـوئی کاوه و رستم و مزدک،و از سویی کـوروش و داریـوش و انـوشیروان و امثالهم مورد‌ ستایش‌ و افتخار‌ واقع می‌شدند.درحقیقت یادآوری‌”گذشته‌”و عظمت و اقتدار آن،نوحه و مرثیه‌ای بو بر”حال‌”آن زمان‌ ایران‌.ایرانی که‌ درمـانده و زبـون قـدرت‌های استعمارگر،به خصوص روس و انگلیس شده بود‌. اینان‌ در‌ پی ایـجاد یـک هویّت ملّی غرور آفرین که عناصر آن در فرهنگ دیرپای‌ ما موجود‌ بود‌،درصدد‌ بودند تا در کالبد ملّتی که می‌رفت در ایـلغار فـرهنگی و اقـتصادی استعمارگران‌ به‌ نابودی کشیده شود،روح تازه‌ای بدمند و از این راه‌ حـماسه‌های خاص عصر خود را بیافرینند.چراکه‌ دیگر‌ عصر حماسه‌سرایی‌ به شکل کلاسیک آن سرآمده بود و روزگار ادبیات جامعه‌گرا آغاز‌ شـده‌ بـود. شـعر اجتماعی و سیاسی با محتوای نوین‌ ضد‌ استبدادی‌ و استعماری شعر مورد پسـند جـامعه شده بود‌ و بر‌ جای معشوق دیرین ادب کهنسال،”عروس وطن‌” نشسته بود.10

احساسات وطن‌خواهی،عشق‌ به‌ عـظمت گـذشتهء ایـران،مخالفت با‌ دشمنان‌‌ ایران،به‌ روشنی‌ یکی‌ از عناصر مشخّص فرهنگ جامعه شـده‌ بـود‌ تـا جائی که‌ فقیه و حکیم بزرگی چون هیدجی که حاشیهء او بر‌ شرح‌ منظومهء سبزواری مـعروف‌ اسـت در هـمین‌ شرایط تاریخی با تکیه‌ بر‌ احساسات وطن‌خواهی ندا درمی‌دهد: سزد‌ گر‌ کشم آه و آرم فسوس‌ بـر ایـران که ویران شد از دست روس

کجایند‌ شاهان‌ با طبل و کوس‌ که خواهند‌ این‌ کـین‌ ایـران ز روسـ‌ همان‌ نامداران‌ ایران زمین‌ که از‌ این‌ خسان باز جویند کین‌11

بدین ترتیب،ایران‌خواهی و افـتخار بـه گذشتهء ایران،به‌عنوان وطن‌ تاریخی‌، در سرتاسر شعر مشروطه به چشم‌ می‌آید‌ و عنصر غـالب‌ دو‌ نـوع‌ انـدیشهء وطن خواهانهء این‌ دوره است:یکی اندیشه‌ای که رنگی صرفا ایرانی دارد،و دیگری اندیشه‌ای که با آمـیزه‌ای از‌ ایـران‌ و اسلام ترکیب شده و به یاری معنای‌‌ جدید‌ وطن‌ به‌ ترسیم‌ ایران اسـلامی مـی‌پردازد‌.

مـیرزادهء‌ عشقی از نمایندگان برجستهء ناسیونالیسم از نوع خالص ایرانی آن‌ است که در سروده‌هایش گاه با‌ نوعی‌ شـووینیزم‌ و تـحقیر سـایر ملل روبرو می‌شویم:

جای پای‌ عرب‌ برهنه‌ پایی‌ دیدم‌‌ نسبت‌ تاج شـه و پای عـرب سنجیدم‌ آنچه بایست بفهم ز فلک فهمیدم‌ بعد از آن هرچه که دیدم ز فلک خندیدم

(دیوان،ص 211) منظومهء”کفن سـیاه‌”او،و”رسـتاخیز شهریاران ایران‌‌”او چیزی نیست مگر ستایشی از عظمت ایران باستان،و بیزاری از هرآنچه کـه رنـگ غیر ایرانی دارد. البته،نباید از لحن و جهت ضـد اسـتعماری اشـعار و منظومه‌های عشقی غافل‌ ماند که‌ براساس‌ هـمان نـوع ناسیونالیسم او شکل گرفته است.

این ویژگی در سروده‌های عارف قزوینی،هم مسلک دیگر عـشقی،نـیز به‌ چشم می‌آید:

زبان تـرک از بـرای از قفا کـشیدن اسـت‌‌ صـلاح‌،پای این زبان ز مملکت بریدن است

تـا کـه شد پای عرب باز در ایران ز آن روز خبر خرّمی از کشور ساسان نرسید

(دیوان‌،ص 262‌) او نیز هـمانند عـشقی به‌ ناسیونالیسمی‌ خالص از نوع صرفا ایـرانی آن معتقد بوده‌ است.12گـرچه هـمچنان‌که گفتیم،در این نوع ناسیونالیسم،گـاه بـا نوعی شووینیزم یا تمایلات شبه‌ شووینیستی‌ نیز روبرو می‌شویم.امّا‌ در‌ مجموع،چون نـاسیو نـالیسم‌ در ادبیات این دوره عمدتا در جهت مـبارزات ضـدّ اسـتعماری شکل می‌گرفت و وسـیله‌ای بـود برای برانگیختن مردم در جـهت حـفظ استقلال کشور و مقابله با تجاوزات بیگانه‌،در‌ نهایت پدیده‌ای بود نسبت به زمان مترقّی،و تـاریخا پیـشرو و در خدمت اهداف ملّی،و از سمت‌گیری‌های کاسبکارانه و سـیاستمدارانهء بـعدی‌ عاری.

اگـر ایـن صـبغهء وطن‌دوستی و ناسیونالیسم را که اصـولا در ارتباط تنگاتنگ‌‌ با‌ مبارزات ضد‌ استعماری شکل گرفته است و سرنوشت خاص خود را دارد، بخواهیم از ادب مشروطه بـزدائیم از شـعر و هنر‌ راستین مشروطه چیز شکوهمندی بـاقی نـمی‌ماند.

بـررسی آثـار و نـکات منقول از‌ پیشگامان‌ نـاسیونالیسم‌ ایـرانی امثال آخوندزاده، جلال الدین میرزای قاجار،میرزا عبد الرحیم طالبوف،یوسف‌خان‌ مستشارالدوله،آقا خان کرمانی و نـظایر ‌‌ایـنان‌،بـه خوبی مؤیّد این معنی است که‌ سـمت‌گیری ضـد اسـتعماری،دورنـمایهء اصـلی تـفکّرات‌ آنان‌ بوده‌ است.

در حقیقت،ناسیونالیسم در این دوره،دژ پولادینی بوده است که نویسندگان و هنرمندان،از‌ سنگر آن،علیه استعمار و اهداف شوم آن به مبارزه برمی‌خاستند. درست به همین‌ دلیل است ه ما مـعتقدیم‌ که‌ آنچه در ناسیونالیسم این دوره‌ مطرح است با آنچه که بعدها،در دوره پهلوی‌ها،با رنگ‌وبوی تند شووینیزم‌ درهم آمیخت،از بن متفاوت است،و باید به‌عنوان دو مقولهء جداگانه مورد بررسی‌ قرار گیرد.

امـّا وطـن،در مفهوم ایران اسلامی؟،نوعی تلقّی است که جلوه‌های اسلامی و غیر اسلامی ایران را باهم و در کنار هم،به‌عنوان یک واقعیت تاریخی به‌ نمایش می‌گذارد و متضمّن مفهوم خاصی‌ از‌ جهت سیاسی نیز هست.در شـعر شـاعرانی چون ادیب،بهار،اشرف و فرّخی،با چنین تلقی و مفهومی از وطن روبرو هستیم.اینان،چون عشقی و عارف،در مبارزات ضد استعماری‌شان،صرفا بر‌ عواطف‌ نـاسیونالیستی مـردم تکیه نمی‌کنند.چراکه‌ می‌دانند بـا مـلّتی مسلمان سروکار دارند.از این‌رو با مطرح کردن‌ مظلومیّت اسلام و مسلمانان و با نشان دادن زبونی اسارت ملل مسلمان‌ در چنگال استعمارگران‌ غیر‌ مسلمان،بر آن می‌شوند تا راهـی تـازه برای مبارزه‌ با اسـتعمار بـیابند.از این جهت،کمتر شعری را در دیوان این شاعران‌ می‌توان یافت که به نوعی از بار‌ عاطفی‌ ملّی‌-مذهبی تهی باشد.

ایران و اسلام‌،هردو‌،بطور‌ محسوس موضوع مورد بحث شاعرانی از این‌ دست اسـت.ایـنان با بهره‌گیری از فرهنگ ملّی و مذهبی مردم با برانگیختن‌ احساسات ناسیونالیستی‌ و عواطف‌ مذهبی‌شان‌،آنان را از نظر روانی و فرهنگی‌ در برابر‌ بیگانه‌ تجهیز می‌کنند.

این شیوهء بهره‌گیری از عواطف مذهبی مردم را باید در ارتباط با هـمان‌ تـمایلات عام نـاسیونالیستی(ناسیونالیسم‌ در‌ معنای‌ وسیع آن)مورد توجه قرار داد و حدّ فاصلی بین این‌ مسئله و مسئلهء اندیشهء اتّحاد اسلامی که کـمی بعد به آن خواهیم پرداخت،مشخّص کرد.در این نوع تلقّی‌ از‌ وطن‌،هـم ایـران پیـش‌ از اسلام،و هم ایران دوران اسلامی،به‌عنوان یک‌ واحد‌ جغرافیائی و سیاسی‌ مشخّص مطرح می‌شود که تاریخ ملتی واحد را بـه ‌ ‌نـمایش می‌گذارد.ملّتی که‌ وارث‌ گرانبهاترین‌ و پرافتخارترین‌ میراث ایران پیش از اسلام و ایران دوران‌ اسـلامی اسـت.و هـم ایرانی است‌ و هم‌ مسلمان‌،با گرایشی دوسویه.

در این نوع نگرش،تصوّر وطن یا ایران بـدون اسلام رنگ‌وبوئی‌ ندارد‌ و هر‌ قیامی برای حفظ وطن،در حقیقت،قیامی برای حفظ اسـلام هم هست. شعر مـشروطه‌،واجـد‌ نمونه‌های بسیاری است که وطن را در معنای یاد شده به‌ نمایش می‌گذارد‌.13‌

وطن‌ اسلامی در پرتو اندیشهء اتّحاد اسلام

یکی دیگر از جلوه‌های وطن در شعر مشروطه‌ ملازم‌ است با نوعی مفهوم‌ وطن اسلامی کـه در پرتو اندیشهءاتّحاد اسلامی مطرح شده‌ است‌.این‌ نوع تلقّی‌ از وطن یا بهتر بگوئیم این نوع برداشت از اندیشهء اتّحاد اسلامی،گرچه‌ به‌‌ مقتضای سیاسی در دوره‌ای از شعر مشروطه بازتاب گسترده‌ای یافته است،امـّا‌ جـنبهء‌ عام‌ نداشته است.نمی‌توان از میان شاعران عصر مشروطه شاعری را نشان داد که تمام اندیشهء‌ او‌ یا‌ حتّی بخش مهمّی از جهان‌بینی او بر مبنای‌ چنین تصوّری از وطن‌ شکل‌ گرفته باشد یا در طرح و ترویج ایـن نـوع تلقّی با شاعر بزرگ شبه قارّهء هند،محمداقبال‌ لاهوری‌(1289-1357ه ق)،که‌ «بهترین مفسّر وطن اسلامی یا اسلامستان»14قلمداد شده‌ است‌،قابل قیاس‌ باشد.

اندیشهءاتّحاد اسلامی،که بذر‌ آن‌ به‌ دسـت سـید جمال الدین اسدآبادی‌ پراکنده شد‌،در‌ سرنوشت ملل مسلمان تأثیر بسزایی نهاد.در واقع،فکر”اتّحاد اسلامی‌”در دوران‌ تحوّل‌ و تنوّع ناسیونالیسم اروپائی و در زمانی‌ که‌ ناسیونالیسم کشورهای‌ تحت‌ استعمار‌ غرب در حال تکوین بـود،مـهم‌ترین‌ وسـیله‌ و ضروری‌ترین‌ حربهء مبارزه بود بـرای بـعضی از کـشورها،کشورهایی که به علّت‌ عدم‌ سابقهء ممتدّ تاریخی و فقدان عناصر اصیل‌ و سازندهء ناسیونالیسم در فرهنگ‌شان‌‌ نمی‌توانستند‌ به‌طور فراگیر ایدئولوژی ملّی را‌ تدوین‌ کـنند.حـتی در کـشوری‌ چون مصر که ناسیونالیسم عرب را پی‌نهاد،تکوین نـاسیونالیسم‌ عـربی‌«در مرحلهء نخستین نتیجهء کار‌ سید‌ جمال‌ الدین اسدآبادی بود‌ که‌ تصوّر ناسیونالیسم اسلامی را‌ به‌ وجود آورد.»15

گرچه مبانی تفکّرات سـید جـمال دربـارهء وحدت اسلامی ریشه در قرآن‌ و حدیث‌ و سنّت داشته است،امّا آنـچه که‌ او‌ در مجموع‌ مطرح‌ کرده‌ است،به کلی‌ موضوع‌ نوینی بوده است.چراکه همهء آنچه که اندیشهء سید جـمال را در مـطرح کـردن اتّحاد‌ اسلامی‌ به خود مشغول داشته بود،رهایی‌ مسلمانان‌ جهان‌ بـود‌ از‌ چـنگال استعمار و استبداد‌.

در‌ حقیقت،درونمایهء اصلی تفکّرات سید جمال،در زمینهء اتّحاد اسلامی، مبتنی بود بر تمایلات ضـد اسـتعماری‌ و ضـد‌ استبدادی‌ او که خود به نوعی دیگر در‌ تفکّرات‌ ناسیونالیستی‌ این‌ دوره‌ بازتاب‌ گـسترده‌ای داشـت.از ایـن روی، تصادفی نیست که در آثار متفکّران و شاعران مشروطه به تبعیت از سید جمال‌ نوعی اندیشهء اتـّحاد اسـلامی مـطرح و تبلیغ شده است.میرزا‌ آقا خان کرمانی نیز که یکی از تدوین‌کنندگان نظریهء ناسیونالیسم ایـرانی اسـت مدّتی در جهت‌ همگامی با سید همین اندیشهء اتّحاد اسلامی را در نوشته‌ها و سروده‌های خود بـطور واضـح و آشـکار‌ تبلیغ‌ کرده است.16حتّی شاعرانی چون عارف و عشقی که‌ چندان پای‌بند به مذهب نـبوده‌اند،دردورهـ‌ای از زندگی خود،این اندیشه را در سروده‌های خود پرورانده‌اند.بازتاب اندیشهء سید جمال‌ در‌ موضوع اتـّحاد اسـلامی در سـروده‌های بهار،ادیب و اشرف،خود می‌تواند موضوع یک رساله‌ قرار گیرد.

عارف در یکی از تصانیف خود کـه در‌ سـال‌ 1336 ه ق.دربارهء اتّحاد ایران‌ و عثمانی‌ سروده‌ است،همین اندیشه را به روشنی مطرح کـرده اسـت:

کـفر و دین بهم در مقاتله است‌ پیشرفت کفر در نفاق ماست‌ کعبه یک،خدا یک‌،کتاب‌ یک، ایـن هـمه دوئیـّت‌ کجا‌ رواست‌ بگذر از عناد،باید اینکه داد دست اتحاد کز لحد برون دسـت مـصطفی است

(دیوان ص 382)

و عشقی نیز،در همان سال در دورهء اقامت خود در استانبول در پایان‌ منظومهء‌ “نوروزنامه‌”،«از اتّحاد اسلام سـخن مـی‌گوید و ایجاد مودّت در میان دو ملّت‌ آرزو می‌کند.»17بهار عالی‌ترین نمونه‌های شعری را در زمینه همین انـدیشه از خـود به یادگار گذاشته است‌.18‌

حقّ حاکمیّت‌ مـلّت‌ها

بـه رسـمیت شناخته شده اصل حاکمیّت ملّی یکی از نـشانه‌های بـرجستهء رشد ناسیونالیسم در متحوّل‌ترین شکل‌ تاریخی آن است.19نیز شگفت‌ترین دستاورد دموکراسی غربی،یا بـهتر‌ بـگوئیم‌ مدنیّت‌ غربی،در جوهر همین تـفکّر یـعنی‌ اصل حـاکمیّت مـلّی مـتجلّی شده است.چراکه براساس چنین بـاوری هـم ‌‌در‌ مبارزات ضدّ استعماری علیه تجاوزات بیگانگان،مسئلهء استقلال سیاسی ملّت‌ها به صـورت واحـدهای‌ مشخّصی‌ مطرح‌ می‌شد،و هم در مبارزات ضـدّ استبدادی‌ در داخل کشورها بـا مـسلّم شناخته شدن حقّانیّت چنین‌ اصـلی راه مـبارزه با استبداد فردی و حتی دولتی،فراهم می‌آمد.

به عبارت دیگر‌،برقراری حاکمیّت مـلّی امـکان‌ نداشت‌ مگر از طریق‌ نهادهای دمـوکراتیک اجـتماعی و سـیاسی.این نکته را از آن جـهت گـفتیم که‌ شکل متحوّل نـاسیونالیسم را از صـورت انحرافی آن،یعنی فاشیسم،جدا کرده‌ باشیم.

آنچه که در‌ این مورد در ایران عصر مشروطه مـطرح بـود شکل متحوّل‌ ناسیونالیسم غربی،و در معنای عـام‌تر،دمـوکراسی غربی بـوده اسـت.چـراکه‌ روشنگران این عصر بـه درستی استبداد قاجار را پایگاه داخلی استعمار‌ بیگانه‌‌ می‌دانستند.پس در دید اینان مبارزه با استعمار بدون مـبارزه بـا عوامل داخلی‌ آن یعنی استبداد قاجار،در مـتشکّل‌ترین شـکل آن،بـا طـرح مـسئلهء حقّ حاکمیّت مـلّی و مـشروطه،بر حول‌ محور‌ مبارزات ضدّ استبدادی،مربوط می‌شود به همین اندیشهء حاکمیّت ملّی و حاکمیّت ملّت.

ایـن مـعنی بـه شیوه‌های گوناگون در شعر این دوره مطرح شده اسـت.هـیچ‌ شـاعر مـشروطه‌خواهی را نـمی‌توان‌ سـراغ‌ کرد که به نوعی در شعرها و سروده‌های‌ خود با این مسئله درگیر نشده باشد.براغراق تمامیّت شعر مشروطه حقّ‌ حاکمیّت ملّت را ندا درمی‌دهد:

بهار:

شه که به مـلّت‌ سپرد‌ اختیار‌ از دل ملّت بزداید غبار‌

(دیوان‌،ص 142‌)

ادیب:

بیا که ملّت ایران حقوق خویش گرفت‌ شبان دادگر از چنگ گرگ میش گرفت

(دیوان،ص 107)

عارف:

همیشه مالک این‌ مُلک‌ ملّت‌ است که داد قـباله دسـت فریدون،سند به‌ دست‌ قباد

(دیوان،ص 282)

اشرف:

مالک این آب و خاک و مملکت ملّت بود تاج‌گیر و تاج‌بخش سلطنت ملّت بود

(دیوان،ص 151)

فرّخی‌:

دولت‌ هر‌ مملکت در اختیار ملّت است‌ آخر ای ملّت بـه کـف‌ کی اختیار آید ترا

(دیوان،ص 79)

تو در طلب حکومت مقدری‌ ما طالب اقتدار ملّت هستیم

(دیوان،ص 251‌) و چون‌ شاهان‌ قاجاری با آزادی ملّت در تعیین سرنوشت خـود مـخالف بودند، شعر‌ این‌ دوره ستایشگر بـزرگ آزادی هـم هست.و همان‌گونه که در برخورد با استعمار،شعر مشروطه در پی‌ استقلال‌ سیاسی‌ است،در رویارویی با استبداد نیز جویای خستگی‌ناپذیر آزادی است.

آزادی

ستایش‌ از‌ آزادی‌،قانون‌خواهی،استبدادستیزی،خـواست آزادی قـلم و بیان و تشکیل پارلمان،اسـتقرار حـکومت مشروطه و…مفاهیم نوینی است‌ که‌ بخش‌‌ عظیمی از درونمایه‌های شعر مشروطه را به خود اختصاص داده است.

سخن از آزادی‌،در‌ مفهوم دموکراسی غربی،با ظهور مقدّمات مشروطیت‌ شروع می‌شود.پیش از آن،مفهوم‌ آزادی‌ به‌معنای‌ اخـیر،بـه هیچ‌وجه وجود نداشت.20شعر مشروطه ستایشگر بزرگ آزادی است.دو واژه‌ آزادی‌ و استبداد،واژه‌هائی است که صور متعدّد خیال را در شعر این دوره برانگیخته‌ است‌.گرچه‌ حدود مفاهیم این واژه‌ها در اندیشهء شاعران این دوره هـمیشه‌ هـمسان و همانند نـبوده است،امّا‌،جز‌ در پاره‌ای موارد21،لفظ آزادی در شعر مشروطه عمدتا مترادف است‌ با‌ آنچه‌ که در دموکراسی غربی در قـرن نوزدهم‌ مطرح بوده است.

از میان شاعران برجسته و معروف‌ عصر‌ مشروطه‌،نـخستین شـاعری کـه از آزادی در مفهوم جدید به جدّ سخن گفته‌ است‌،ادیب الممالک فراهانی است.22 البتّه این سخن بدان معنی نـیست ‌ ‌کـه پیش از او،دیگر‌ مشروطه‌خواهان‌ از آزادی‌ یا وطن در معنای جدید آن سخن نگفته باشند.

آزادی‌ در‌ ایـن دوره بـیشتر مـترادف است با مفهوم‌ حاکمیّت‌ قانون‌ در معنای‌ غربی آن.چه در ذهن‌ بهار‌ و چه در ذهن فرّخی،با هـمهء تفاوت‌هایی که در دیدگاه‌هایشان وجود دارد،موجد‌ و مقوّم‌ آزادی‌”قانون‌”است و استقرار آزادی‌‌ فقط‌ بـه نیروی‌ قانون‌ امکان‌پذیر‌ اسـت.از فـرّخی است:«چون موجد‌ آزادی‌ ما قانون است/ما محو نمی‌شویم تا قانون است.»23و از بهار‌:«گفتم‌ که مگر به‌ نیروی قانون/آزادی‌ را به تخت بنشانم‌.»24‌

برداشت اینان از حاکمیت قانون‌ یا‌ آزادی،همان چـیزی است که عمدتا در قانون اساسی فرانسه آمده است،و متضمّن‌ مفاهیمی‌ است چون آزادی قلم،آزادی‌‌ بیان‌،25‌آزادی احزاب،تساوی‌ همهء‌ آحاد ملّت در برابر‌ قانون‌ اساسی،26حقّ‌ حاکمیّت ملّت و پارلمانتاریسم‌27که همهء این‌ها عـناصر تـشکیل‌دهندهء نظام‌ مشروطیت‌ هم‌ هست.به همین جهت شعر این‌ دوره‌ آزادی را‌ در‌ تمام‌ جلوه‌های‌ اجتماعی و سیاسی آن‌ مورد ستایش قرار می‌دهد وآبادی کشور و وطن را در سایهء آزادی ملّت و”قانون‌”28امکان‌پذیر‌ می‌داند‌.

از مظاهر دیگر آزادیـ‌خواهی در شـعر‌ این‌ دوره‌ که‌ باز‌ مربوط می‌شود به‌ همان‌ نوع تلقّی از آزادی که در دموکراسی غربی مطرح بوده است،مسئلهء حجاب و موضوع آزادی زن‌،را‌ باید‌ یادآور شد که به طرز گسترده‌ای در‌ شعر‌ ایـن‌ دورهـ‌ انعکاس‌ یافته‌ است.این موضوع از چند جهت شایستهء بررسی‌ است.نخست از جهت تعلیم و تربیت زن و این اعتقاد که زن نیز باید همانند مرد،به‌طور آزاد،از امکان‌ تحصیل و آموزش برخوردار باشد.دیگر،مـسئلهء حـقوق سـیاسی و اجتماعی زن است در تعیین سرنوشت خـویش.امـّا عـمده کردن‌ مسئلهء حجاب به‌عنوان مهم‌ترین عامل عقب‌ماندگی زنان،موضوعی است که‌ نوعی ساده‌نگری‌ را‌ در نگرش بسیاری از شاعران این دوره نسبت به مسائل‌ پیـچیدهء اجـتماعی نـشان می‌دهد چرا که در اصل علّت سیه‌روزی زنان،شـرایط نـابساماه اجتماعی بوده است.

با این همه‌،اشرف‌،فرّخی و ادیب الممالک،با مسئهء حجاب برخورد خاص خود را داشته‌اند و مثل عـشقی،عـارف و ایـرج حجاب را به‌عنوان‌ مهم‌ترین عامل عقب‌ماندگی زنان جامعه‌ معرّفی‌ نکرده‌اند.فـی المثل،اشرف‌ با‌ آنکه‌ یکی از مدافعان سرسخت حقوق زنان و تحصیل و آموزش آنان بود و به همین جهت مورد اعـتراض هـم واقـع می‌شده است،29در برخورد با حجاب‌ و مسئلهء‌ آموزش زنان راه افراط‌ و تفریط‌ نـپیموده اسـت.سخن او در نهایت این‌گونه‌ است:

یک چادری از عفّت و ناموس بسر کن‌ و آنگاه برو مدرسه تحصیل هنر کـن‌30

امـّا بـرخلاف او،ادیب و فرّخی،شعر ایرج،عشقی‌،عارف‌ و حتّی بهار در مورد حجاب و تربیت زنـان از لونـی دیـگز است:

عارف:

ترک حجاب بایدت ایماه رو مگیر در گوش وعظِ واعظ بی‌آبرو مگیر

آشفته کـن ز طـرّه آشـفته کار زهد‌ یک‌ موی حرف‌ زاهد خودبین برو مگیر چون شیخ مغز خالیِ پُرحـرف یـاوه‌گوی‌ ایرادی جهت سر هر گفتگو مگیر

(دیوان‌،ص 542)

عشقی:

چیست این چادر و روبندهء نـازیبنده‌ گـر کـفن نیست پس‌ بگو‌ چیست‌ این روبنده

(دیوان،ص 210)

ایرج:

فقیه شهر به رفع حجاب مـایل نـیست‌ چراکه هرچه کند حیله در ‌‌حجاب‌ کند

(دیوان،ص 13)

بهار:

نشود منقطع از کشور ما ایـن حـرکات‌ تـا که‌ زن‌ بسته‌ و پیچیده به چادر باشد حفظ ناموس ز معجر نتوان خواست بهار که زن آزادتـر انـدر پس‌ معجر باشد

(دیوان،ج 1،ص 452)

از این نمونه‌ها شواهد دیگری نیز می‌توان نشان داد‌.31

اخـذ عـلم و مـدنیت‌ غربی‌

نخستین برخورد ایرانیان با صنعت و تکنولوژی غربی،برخوردی از سر شیفتگی‌ و اعجاب بوده است.پیـروزی مـلل اروپایـی و گسترش دایره نفوذ استعماری اینان‌ در شرق از سوئی،و عقب‌ماندگی و زبونی ملل مسلمان از‌ سـوئی دیـگر،اندیشهء شرقی را متوجه مسائلی تازه ساخت.تأسیس دار الفنون در ایران،از نشانه‌های‌ روشن این اعتقاد بود که‌”راه نـجات‌”در اخـذ علم و تکنیک غربی است.این‌ اعتقاد‌ و اندیشهء‌ اخذ صنعت غرب،از برجسته‌ترین تـم‌های شـعر مشروطه است‌ و شاعر مشروطه‌خواهی را نمی‌توان سراغ کـرد کـه بـه نوعی با این مسئله درگیر نبوده بـاشد.

شـیوهء برخورد شاعران با موضوع صنعت‌ غرب‌،کار را به مقایسه بین‌ غرب و شرق نـیز مـی‌کشاند،و از همین جهد،این مقایسه جـنبهء سـیاسی و اجتماعی هـم پیـدا مـی‌کرد.شعر مشروطه سرشار از این‌گونه مقایسه‌هاست. مـقایسه‌هائی کـه در‌ بیشتر‌ موارد از زبانی طنزگونه برخوردار است و گاه نیز حاکی از نوعی هوشیاری تـاریخی و مـلّی.32 از اشرف است:

ای فرنگی اتفّاق و علم و صـنعت مال تو عدل و قـانون و مـساوات و عدالت‌ مال‌ تو‌ نقل عـالمگیری جـنگ و جلالت مال‌ تو‌ حرص‌ و بخل و کینه و بغض و عداوت ما ماست‌ اختراعات جدید و عـلم و صـنعت زان تو از زمین بر آسمان رفـتن ز هـمّت زان تـو مکتب‌ و تشویق‌ بـر‌ اطـفال ملّت زان تو غوطه خـوردن انـدرین دریای‌ ذلّت‌ مال ماست‌ شیخی ازما،بابی از ما،پطر و ناپلئون ز تو دهری از ما،صـوفی از مـا،مکتب قانون ز تو‌ خرقه‌ و عمّامه‌ از مـا مـکتب و قانون ز تـو گـمشو ای احـمق مَجاز از‌ تو حقیقت مـال ماست

(دیوان،صص 352 و 354)

از برجسته‌ترین درونمایه‌های دیگر شعر مشروطه که از مهم‌ترین وجوه‌ امتیاز‌ شعر‌ مشروطه بـا شـعر دورهء بازگشت است،و ریشه در آشنائی بـا مـدنیّت‌ و فـرهنگ‌ غـربی دارد،بـاید از نوعی اندیشهء سـوسیالیستی یـاد کرد که موجب آن‌ شد که بخشی از‌ ادبیات‌ مشروطه‌ به ادبیان کارگری اختصاص یابد،33و از این‌ راه بـهره‌ای از تـفکّر‌ جـدید‌ سوسیالیستی‌ وارد عرصهء شعر فارسی شود.یکی‌ از صـداهای رسـایی کـه از شـعر ایـن دورهـ‌ در‌ این‌ زمینه به گوش می‌رسد چنین‌ است:«توده را با جنگ صنفی آشنا باید نمود‌/…آنچه‌ را با کارگر سرمایه‌داری‌ می‌کند/…گفتم میان خلق که خلاّق دهر کیست/گـردن‌ کشید‌ کارگری‌ زان‌ میان که من.»و همین ارتباط نوعی اندیشهء الحاد و رفرم مذهبی در شعر مشروطه‌ راه‌ می‌یابد.اندیشهء رفرم و اصلاح در آداب و سنن مذهب و حتّی‌ باورهای مذهبی را می‌توان‌ در‌ شعر‌ بسیاری از شاعران ایـن دوره نـشان داد.34

الحادی که در شعر دورهء مشروطه راه‌ یافته‌ است«چیزی نیست که حاصل‌ تفکّر سنّتی ادبا باشد.»«این‌ها نتیجهء قاطع‌ تماس‌ فکری‌ با غرب»است.35 و حتّی تأثیر مستقیم متفکّران غـربی را در ایـن شیوهء تفکر به‌ نام‌ و نشان‌‌ می‌توان دید:

عشقی:

به پندار دانای مغرب زمین‌ پدید آور پند نو‌ داروین‌‌ طبیعت ز میمون دمی کم نمود سـپس نـاسزا نامش آدم نمود

(دیوان،ص 395)

منکرم مـن کـه جهانی‌ بجز‌ این باز آید چه کنم درک نموده است چنین ادراکم‌ قصّهء آدم‌ و حوّای‌ دروغ است دروغ‌ نسل میمونم و افسانه بود‌ از‌ خاکم‌

(دیوان،ص 372)

بشر مـگوی بـر این نسل‌ فاسد‌ مـیمون‌ بـشر نه!افعی با دست و پاست این ددِ دون

(دیوان،ص 183)

گذشت‌ آنگه‌ که می‌گفتند می خوردن گنه‌ دارد‌ بزن جامی‌ به‌ جام‌ من چه خوش ضوئی قدح دارد‌

(دیوان‌،ص 271) و نگاه کنید به این ابیات از ایـرج:

کـو خدا؟کیست خدا؟چیست خدا؟ بی‌جهت بحث مکن‌ نیست‌ خدا

آنچه عقل تو در آن‌ها‌ مات است‌ تو بمیری‌،همه‌ موهومات است

(دیوان،پیشگفتار،ص ش)

پانویس‌ها‌:

(1).در‌ این مقاله سعی کرده‌ام که تنها اساسی‌ترین درونمایه‌های شعر مشروطه،و نـه هـمهء آن‌ها‌ را‌،بـا ارئه نمونه‌هایی-به‌طور عام‌-مشخص‌ کنم‌.نیز در این‌ بررسی‌ شاعرانی که‌ مشروطه‌خواهی در‌ شعرشان‌ جلوهء بارزی نداشته است(چـون ادیب نیشابوری و پیشاوری)مورد اشاره و بحث قرار نگرفته‌اند.بحث‌ دقیق‌تر‌ در مـورد ایـن درونـمایه‌ها را باید‌ با‌ بررسی دیوان‌‌ تک‌تک‌ این‌ شاعران،به‌طور جداگانه دنبال‌ کرد.قطعا حاصل چنین بررسی‌های جداگانه رنـگ‌ ‌ ‌و روی دیـگری خواهد داشت.م.آ.

(2).ابو القاسم عارف قزوینی‌،دیوان‌،به اهتمام عبد الرحمن سیف‌آزاد،چـاپ‌ شـشم‌،تـهران‌، امیر‌ کبیر‌،ص 234.

(3).محمد رضا‌ شفیعی‌کدکنی‌،«تلقی قدما از وطن»،الفبا،شمارهء 2،ص 2.

(4).فریدون آدمیّت،اندیشه‌های میرزا فـتحعلی آخوندزاده،چاپ اول،تهران،انتشارات‌ خوارزمی‌، ص 116‌.

(5).فریدون آدمیّت،اندیشه‌های میرزا آقا خان کرمانی‌،چـاپ‌ دوّم‌،تهران‌،انتشارات‌ پیـام‌،ص 264.

(6).شـفیعی‌کدکنی،همان ص 3.

(7).ادیب:

هرکه ز حب الوطن نیافت سعادت…

اشرف:

ای غرقه در هزار غم و ابتلا وطن…

عشقی:

خاکم به سر چو خاک وطن رفت چون کنم‌…

عارف:

نالهء مرغ اسیر این همه بهر وطـن است…

(8).شفیعی کدکنی،همان،ص 22.

(9).همانجا.

(10).نگاه کنید به بخشی از قصیدهء زیر از میرزا حسن‌خان بدیع نصرت الوزاره:

غُصّهء قیس‌ و قصّهء‌ لیلی‌ حرق محمود و سرگذشن ایاز کهنه شد این فسانه‌ها یکسر کن حدیث نـوی ز سـرآغاز بگذر از این فسانه‌ها یکسر دیگر از این قبل فسانه مساز گر هوای سخن بود‌ در‌ سر از وطن لااقل سخن‌گو باز هوس عشق‌بازی ار داری‌ با وطن هم قمار عشق بباز از وطن نیست دلبـری بـهتر به وطن‌ دل‌ بده ز روی نیاز

(سیاحتنامه ابراهیم‌بیگ‌،ج 2،صص‌ 340-341) نیز نگاه کنید به ابیات از ادیب الممالک فراهانی:

ای ادبا تا بکی معانی بی‌اصل‌ می‌بتراشید ابجد و کلمن را ای شعرا چند‌ هشته‌ در طبق فکر لیـموی‌ پسـتان‌ یار و سیب ذقن را ای عرفا چند گسترید در این راه‌ دانهءتسبیح و دام حیله و فن را ای وکلا تا بکی دهید به دشمن‌ از ره جهل و هوس‌”عروس وطن‌”را‌

و نگاه‌ کنید به این بیت مورد استناد عـارف کـه چـه زیرکانه در آن عشق به زیبارویان ایـرانی بـا عـشق به وطن گره خورده است:

مرا ز عشق وطن دل به این خوشست‌ که‌ گر زعشق‌ هرکه شوم کشته زادهء وطن است

(دیـوان،ص 75)

(11).هـیدجی،کـلیات دیوان،به کوشش علی هشترودی،تبریز‌،کتاب‌فروشی عـلویون،1377 ه.ق.، ص 147.

(12).

مـرا قومیت از زردشت و گشتاسب بود‌ محکم‌‌ به‌ پیشانی باز این فخر از پیشینیان دارم‌ مسلمان یا که ترسا این دو در دستور مـلیّت‌ نـدارد ‌‌فـرق‌ ز آن بیگانگی با این و آن دارم

تو گر کور و کر و لال و خمش باشی‌ از‌ ایـن‌ بهتر که گوئی از زبان ترک و تازی این نشان دارمـ

(دیوان،صص 262،425 و 426‌)

(13).برای نمونه نگاه کنید به این ابـیات:

بـهار:

هـان ای ایرانیان!ایران‌ اندر بلاست‌ مملکت داریوش‌ دستخوش‌ نیکلاست‌ مرکز ملک کـیان در دهـن اژدهاست‌ غیر اسلام کو،جنبش ملی کجاست‌ برادران رشید اینهمه سستی چراست‌ ایران مال شماست ایـران مـال شـماست‌ به کین اسلام باز،خاسته برپا صلیب‌‌ خصم شمال و جنوب داده ندای مـهیب‌ روح تـمدن ب لب آیـة امن یجیب‌ دین محمد یتیم کشور ایران غریب‌ بر این یتیم و غریب نیکی آئیـن مـاست‌ ایـران مال شماست،ایران مال شماست‌‌ دولت‌ روس از شمال رایت کین برفراشت‌ به محو دین مـبین بـه خیره همت گماشت به خاک ایران نخست تخم عداوت بکاشت‌ به غصب ایـران سـپس،پیـش کند یادداشت‌ کنون به‌ مردانگی‌ پاسخ دادن سزاست‌ ایران مال شماست ایران مال شماست

(دیـوان،ج 1،ص 257)

فـرّخی:

ای وطن‌پرور ایرانی اسلام پرست‌ همتّی ز آنکه وطن رفت چو اسلام ز دست‌ بیرق ایـران از خـصم جـفا‌ جو‌ شده پست‌ دل پیغمبر را ظلم ستمکاران خست‌ خلفا را همه دل غرقه به خون است ز کفر حـال حـیدر نتوان گفت که چون است ز کفر

(دیوان،صص 191 و 192‌) نیز‌ از‌ فرخی است:

آخـر ای بـی‌شور‌ مـردم‌ عرق‌ ایرانی کجاست‌ شد وطن از دست آئین مسلمانی کجاست‌ حشمت هرمز چه شد،شاپور سـاسانی کـجاست‌ سـنجر سلجوق کو منصور سامانی‌ کجاست‌‌ گنج‌ بادآور کجاشد رزّ دست افشار کو صـولت خـصم‌افکن‌ نادر‌ شه افشار کو

(دیوان،ص 187)

اشرف:

اسلام رفت،غیرت اسلامیان چه شد ناموس رفت همّت ایـرانیان چـه شد دست‌ بلند‌ نادر‌ گیتی‌ستان چه شد ای تیره‌بخت،دست ز پیکر جدا وطـن‌ بـیکس‌ وطن،غریب وطن،بینوا وطن‌ در هیچ‌کس حـمیت و دیـن و ثـبات نیست‌ جان کندنست زندگی ما حیات نـیست‌ از‌ هـیچ‌ سمت‌ راه گریز و نجات نیست‌ ای مبتلا ره درد و غم بی‌دوا وطن‌

(دیوان‌،ص 47)

ادیب:

گر خوانده‌ای بـه مـدرسه اندر کتاب فقه‌ فصل جـهاد و مـسئلهء واجبات را دانـی کـه‌ حـفظ‌ دین‌ و وطن بهر مرد حق‌ فـرض اسـت آن‌چنان‌که طهارت صلاة را

(دیوان،ص 10‌)

(14‌).شفیعی‌کدکنی‌،همان،ص 7.

(15).آدمیت،اندیشه‌های میرزا آقا خان کـرمانی،ص 264.

(16).ن.ک.بـه:مقدمهء محمدجواد مشکور‌ در‌:میرزا‌ آقا خـان کرمانی،هفتاد و دو ملت،تـهران، 1362،ص 7.نـیز ن.ک.به بخشی از سرودهء آقا‌ خـان‌ کـرمانی در تاریخ بیداری ایرانیان،ج 1،صص‌ 229 و 230 خاصه آن‌جا که می‌گوید:

همه‌ خیر‌ اسلامیان‌ خواستم‌ دلم را بـه نـیکی بیاراستم‌ همی خواستم تا کـه اسـلامیان‌ بـه وحدت ببندند‌ یـکسر‌ مـیان‌ همه دوستی باهم افـزون کـنند ز دل کین دیرینه بیرون کنند مر اسلامیان‌ را‌ فزاید‌ شرف‌ نفاق و جداِیی شود برطرف‌ در اسلام آیـد بـه فرّ حمید یکی اتّحاد سیاسی پدیـد‌ شـود‌ ترک ایـران و ایـران چـو ترک‌ نماند دوئی در شهان سـترگ‌ همان نیز‌ دانندگان‌ عراق‌‌ به سلطان اعظم کنند اتفاق‌ ز دلها زدایند این کینه زود نگویند سـنّی و شـیعی که بود‌ وزان‌ پس‌ بگیرند گـیتی بـه زور ز جـان مـخالف بـر آرند شور

(17).یـحیی آریـن‌پور‌،از‌ صبا تا نیما،ج 2،ص 368.

(18).برای مثال نگاه کنید به ترجیع‌بند معروف بهار با نام‌”اتّحاد‌ اسلام‌‌”کـه ظـاهرا در 1287 ه ش.سـروده شده است.بخش‌هائی از این ترجیع‌بند را‌ نقل‌ مـی‌کنیم:

هـند و تـرکیه و مـصر و ایـران

تـونس و فاس‌ و قفقاز‌ و افغان‌

در هویت دو،امّا بدین یک

مختلف‌ تن‌ ولی متحد جان

جملگی پیرو دین احمد

جملگی تابع نص قرآن

مسلمی گر‌ بگرید‌ به طنجه

مؤمنی نالد انـدر‌ بدخشان‌

آری این‌ راه‌ و رسم‌ عباد است

روز یکرنگی و اتحاد است‌

وقت‌ حق‌خواهی و حق‌گزاری است

روز دینداری و روز یاری است

حکم اسلام و حکم پیمبر‌

بر‌ تو و او و ما جمله جاری است‌

ما و اویی نـباشد در‌ اسـلام‌

کاین سخن‌ها ز دشمن شماری است‌

تیشهء‌ ریشهء دین عناد است

روز یکرنگی و اتحاد است

(دیوان،ج 1،ص 151) نیز ن.ک.به:همان‌،ج 2،ص 136‌.

(19).داریوش آشوری،فرهنگ سیاسی‌،چاپ‌ ششم‌،تهران،انتشارات مروارید‌،ص 167‌.

(20).محمد رضا شـفیعی‌کدکنی‌،ادوار‌ شـعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت،تهران،انتشارات‌ توس،ص 37.

(21).قطعا تفاوت‌های‌ اساسی‌ای‌ وجود دارد بین آنچه که فرّخی‌ و لاهوتی‌ از آزادی‌‌ می‌شناختند‌ با‌ آنچه بهار،عـارف و عـشقی‌ آزادی می‌شناختند.آزادی،در شعر بهار و عشقی و عـارف عـمدتا در مفهومی مترادف با دموکراسی غربی‌ استعمال‌ شده است.امّا در شعر فرخی‌ و لاهوتی‌،گرچه‌ آزادی‌ به‌ همین مفهوم(دموکراسی‌ غربی‌)شکل مشخص و بارزی‌ دارد،امّا در دورهـ‌ای از زنـدگی پرتلاطم اینان،آزادی در معنای آزادی رنـجبران‌ از‌ قـید‌ ستم‌ سرمایه‌داری،در مفهومی نزدیک با آنچه‌ که‌ در‌ سوسیالیسم‌ از‌ آن‌ مراد می‌شود،به کار رفتته است‌ و بررسی چندوچون آن خود می‌تواند موضوع یک مقاله قرار گیرد.برای مثال نگاه کنید به‌ نـمونه‌های زیـر:

فرخی:

در مملکتی که‌ جنگ اصنافی نیست‌ آزادی آن منبسط و کافی نیست

(دیوان،ص 220)

به روزگار،قیامت بپا شود آن روز کنند رنجبران چون قیام آزادی

(دیوان،ص 181)

لاهوتی:

آزادی و راحت شدن رنجبران است‌‌ مقصود‌ من اندر همه دنـیا و دگـر هیچ

(دیـوان،ص 917)

آزادی ما بر ضد داراست

نفع امیران در ذلّت ماست

(دیوان،ص 661)

خواهی ار آزادی از ظلم توانگر ای دهاتی‌ متحد‌ شو‌ با دهاتی‌های دیـگر ای دهاتی

(دیوان،ص 633)

(22).از سروده‌های اوست:

خود تو میدانی نخستین کس منم کـاین خـلق را سـوی آزادی شُدَستَم‌ رهنما‌ و راهبر

(دیوان،ص 244)

(23).میرزا‌ محمّد‌ فرخی‌یزدی،دیوان،به کوشش حسین مکّی،تهران،انتشارات امیر کبیر، ص 213.

(24).مـحمّدتقی ‌ ‌بـهار(ملک الشعرا)،دیوان اشعار،ج 1،چاپ چهارم،تهران انتشارات امیر کبیر‌، ص 326‌.

(25).فی‌المثل نگاه کـنید‌ بـه‌ ایـن ابیات از بهار و فرّخی در بزرگداشت آزادی قلم و بیان:

بهار:

مُلک را آزادی فکر و قلم قوت فزای‌ خامهء آزاد نافدتر ز نـوک خنجر است

(دیوان،ج 1،ص 718)

گشت آزاد فکر و اندیشه‌‌ قلم‌ و نطق و حرفت و پیشه

(دیوان،ج 2،ص 62)

فرّخی:

تـا قلم نگردد آزاد از قلم نـمی‌کنم یـاد گر قلم شود ز بیداد همچو خامه هردو دستم

(دیوان،ص 167) نیز نگاه کنید به این بیت‌ فرّخی‌ که در‌ اعتراض نسبت به عدم آزادی مطبوعا سروده است:

آزادی است و مجلس و هرروزنامه را هرروز بی‌محاکمه توقیف مـی‌کنند‌

(دیوان،ص 148)

(26).چنین است برداشت اشرف از تساوی در برابر‌ قانون‌ اساسی‌:

مشروطه درختی است پر از میوه و اثمار عدلیه و انصاف و مساوات ورا بار قانون اساسی است درو ناظر ‌‌هر‌ کار فرقی به میان غنی و شاه و گدا نـیست

(دیـوان،ص 175)

قانون حقوق مردم‌ دنیاست‌ داش‌ حسن‌ ایران از حقوق مجزاست داش حسن

(دیوان،ص 190)

(27).در این‌باره بهار چنین سروده‌:

جز مجلس ملی نزند بیخ ستبداد افریشتگان قهر کنند اهریمن را

(دیوان،ج 1،ص 779‌) و فرّخی:

لایق شاه بـود‌ قـصر‌ نه هر زندانی‌ حاکم جامعه گر ملت و قانون باشد

(دیوان،ص 119)

(28).

فرّخی:

جز به آزادی ملّت نبود آبادی‌ آه اگر مملکتی ملّت آزاد نداشت

(دیوان،ص 100)

بهار:

مادر باید که‌ پرورد پسر خویش‌ قانون بـاید کـه ملک یابد زیور

ملکی کوراست عدل و قانون در دست‌ سر بفرازد همی به برج دو پیکر

(دیوان،ص 27)

ار جو کزین بنای فرّخ قانون‌ ملک‌ بماند‌ همیشه خرم و آباد

(دیوان،ص 26)

فرّخی:

محکوم زوال کـی شـود آن مـلّت‌ در مملکتی که حکم با قـانون اسـت

(دیـوان،ص 213)

در مملکتی که نام آزادی نیست‌ ویرانی آن قابل‌آبادی‌ نیست‌

(دیوان،ص 220)

(29).ن.ک.به:اشرف الدین حسینی(نسیم شمال)،دیوان اشعار”کلّیات نسیم شمال‌”،انتشارات‌ رجـبی،بـی‌تاریخ،ص 32.

(30).هـمان،ص 119.

(31).

عارف:

بفکن نقاب و بگذار در اشتباه ماند‌ تو‌ بـر آن کـسی که می‌گفت رُخَت به ماه ماند بِدَر این حجاب و آخر بدر آز ابر چون خور که تمدّن ار نیائی تو،بـه نـیمِ راه مـاند

یا:

حقوق‌ خویش‌ ز مردان‌ اگر زنان گیرند در این‌ میان‌ مـن‌ و صد دشت زن سپاه من است

(دیوان،صص 212 و 229)

عشقی:

زنان ما زنده‌اند و در کفن‌اند که اصول سیه‌بختی از سیه‌رختی‌ است‌

(دیـوان‌،ص 349)

ایـرج:

زنـان را عصمت و عفت ضرور است‌‌ نه‌ چادر لازم و نه چاقچور است‌ زن روبسته را ادراک و هـش نـیست‌ تاتر و رستوران ناموس‌کش نیست

(دیوان،ص 79)

(32).

بهار‌:

ساز‌ چوگانی‌ ز رسم مشرق و علم فرنگ‌ پس برای بردن گوی از فـرنگ‌ آمـاده شـو

(دیوان،ص 667)

در ره فرهنگ و آئین وطن غفلت مورز ملک بی‌فرهنگ و بی آئین درختی بـی‌بر اسـت‌

(دیـوان‌،ص 717‌)

از شیمی و جغرافی و تاریخ نفوریم

از فلسفه دوریم

از قال و اِن‌ قُلت‌ بهر مدرسه غوغاست

از ماست کـه بـر مـاست

(دیوان،ص 162)

(33).

فرخی:

شوریده دل به سینه‌ به‌عنوان‌ کارگر‌ شورید و گفت جان من و جان کارگر شـاه و گـدا،فقیر و غنی کیست آن‌که‌ نیست‌‌ محتاج‌ زرع زارع و مهمان کارگر سرمایه‌دار از سرِ خوان راندش ز جـور بـا آنـکه هست ریزه‌خور‌ خوان‌ کارگر‌

(دیوان،ص 149)

عشقی:

اعلان زوال سیم و زر خواهم داد دولت همه را به رنجبر‌ خواهم‌ داد

(دیـوان،ص 409)

فـرّخی:

مسکنت را زدم داس درو باید کرد فقر را‌ با‌ چکش‌ کارگران باید کشت

(دیوان،ص 111)

دسترنج کارگر را تـا بـه کـی سرمایه‌دار…

(دیوان،ص 129‌)

لاهوتی‌:

شاد بمان ای هنری رنجبر ای شرف دوده نوع بشر

باعث‌آبادی عالم توئی‌‌ رنجبرا‌ مـعنی‌ آدم تـوئی

(دیوان،ص 156)

ای رنجبران بدن برهنه‌ ای کارگر شکم گرسنه‌ زحمت ز تو،نعمت‌ از‌ تو نـبود زیـرا کـه حکومت از تو نبود

(دیوان،ص 63،)

عارف:

به‌ رنجبر‌ ببَر‌ از من پیام کز اشراف‌ دگر بدوش تـو بـار گـران نخواهد ماند

بماند از پس‌ سی‌ قرن‌ عدل مزدک لیک‌ بغیر ظلم ز نـوشیروان نـخواهد ماند عارف اگر کهنه شد‌ ترانه‌ مزدک‌ نغمه‌ای از نو علاوه کن تو به تنبور

(دیوان،صـص 228،237 و 238)

(34).

بـهار‌:

بزدای‌ ز دین زنگ‌های دیرین‌ زان پیش که شد روز ملک تاری‌ با نیروی‌ دانـش‌ بـرون کن از دین‌ این خرخری و جهل‌ و زشتکاری‌

(دیـوان‌،ج 1،ص 66)

نیز نـگاه کنید به دیوان،ج 1،صص‌ 328‌-329 و 420-422.

(35).شفیعی‌کدکنی،ادوار شعر فـارسی،ص 47.