سرقت علمی و تشتت نظری
لیلا صادقی <Leila Sadeghi <leilasadeghi@gmail.com دانشآموختۀ دکتری زبانشناسی همگانی با گرایش ادبی، مدرس مدعو دانشکدۀ سینما و تئاتر سوره، رماننویس، شاعر، مترجم و پژوهشگر حوزۀ ادبیات با رویکرد نشانهشناسی و روایتشناسی شناختی است.
دستهدسته جماعت مشکوک
متفرق میان شهر و بلوک
همه را داشتن به زیر نظر
خواه در خانه خواه در معبر
پشت هر سرقتی پی افشردن
از عمل پی به عاملش بردن
راهزن را گرفتن اندر راه
گرچه خود را نهان کند در چاه[1]
مقدمه
سرقت ادبی یا علمی (plagiarism)[2] اصطلاحي است که به صورت استعاري براي مفاهیمی انتزاعی از جمله برداشتن فكر، ایده، جملات يا ساختار يك اثر، بدون ارجاع به خود اثر،[3] به کار میرود و در هزار سال گذشته در تاریخ ایران با همین نامِ سرقت ادبی یا علمی مصطلح بوده است. این عبارت در ادبیات همواره مرکز مباحثی با مرزهای نامشخص بوده و در خوشبینانهترین شکل گاهی به الهام و تأثیر نیز تعبیر شده است. گاه مرزهای این مفهوم چنان مخدوش است که از آن به ادبیاتی بینامتنی یاد میکنند که سرشت جهان خیالانگیز هنر است؛ چه در شعر، چه در داستان، چه در سینما و چه در ديگر آثار هنري. در این آثار، همواره اشاراتي به حوادث تاريخي، مسائل فرهنگي و آثار پيشين وجود دارد كه به چندلايه شدن مفاهیم و مضامین در هنر كمك ميكند. با این همه، آیا گفتمان تحقیقاتی در فضای دانشگاهي نیز در سرشت خود بینامتنی است؟[4] به نظر میرسد آنچه در ادبیات به صادقانهترین شکل ممکن بینامتنیت نامیده میشود، در تحقیقات دانشگاهی و مقالات و کتب تحقیقی میبایست نام دیگری داشته باشد. همچنین، به نظر میرسد در صورت رواج اخلاق استفادۀ بیارجاع از ایده و متون دیگران در میان محققان، گذشته از بیاعتبار شدن رنج تحقیقات، شاهد پیامدهای فرهنگی و اجتماعی بسیار وخیمی خواهیم بود. بنا به مطالعات بسياري كه در خصوص بينامتنيت و تفاوت آن با سرقت ادبي صورت گرفته است، گویا ردی از ايدهها و افكار پيشينيان همواره در همۀ آثار بعدی وجود دارد. حال چگونه ميتوان ميان اين دو پديده تفاوت قائل شد؟ سوانون چنين پاسخ میدهد كه ”سرقت ادبي بيشتر يك مسئلهاي اخلاقي است“[5] و به نظر ميرسد رعايت اين اصل اخلاقي از جانب پژوهشگران مانع ايجاد برخي پيامدهاي مخرب ناشي از آن خواهد شد. به باور بسياري از پژوهشگران، عواقب ويرانگر سرقت ادبي چنان گسترده است كه آن را از شکل نوعی مسئلۀ اخلاقي صرف خارج كرده و به مسئلهاي اجتماعي تبديل كرده است. بر اساس تحقيقاتي كه تاكنون صورت گرفته است، اين عدم ارجاع يا به عبارتي سرقت ادبي تأثيرات منفي بسياري بر جامعه ميگذارد كه بر اساس گزارشي از مؤسسة كشف سرقات ادبي در سال 2012،[6] عبارتاند از عواقب فردي، اقتصادي، نهادي و انساني.[7] در پژوهش حاضر، به يكي ديگر از تأثيرات منفي اين پديده، كه شايد در فضاي دانشگاهي ايران رايجتر است، اشاره ميشود كه آن را ”تشتت نظري“ مينامم. به اين معنا كه به لحاظ نظري، به واسطۀ برداشت بدون ارجاع تحريفي ناخواسته در نظريهپردازي ايجاد ميشود و با دسترسي ديگر پژوهشگران به چنين آثار، تفكری غلط در جامعۀ دانشگاهي دربارۀ يك نظريۀ خاص رايج ميشود. متأسفانه مهمترين نتیجۀ چنین رويكردي از بین رفتن زمینههای نقد و تبدیل تولیدات علمی به امری مکانیکی برای تکثیر یک نظریه بدون تلاش برای کاربست دقیق و احیاناً نقد آن خواهد بود. البته در بسیاری موارد هم، محققان درک درستی از آنچه از آنِ خود كردهاند ندارند و لغزشهای نظری در کار آنان چه بسا بیشتر دیده شود و در نتیجه، نظریه کارکرد درست خود را از دست داده و در کنار ”تضعيف انگیزۀ پژوهش“[8] در برخي محققان، باعث تخريب زیرساخت تحقیقاتي در جامعه نيز میشود و ممكن است اعتماد جامعه نسبت به اعتبار و قدرت نقد دانشگاهی از ميان برود.
به نظر ميرسد برداشتن يا ايده گرفتن از مطالب دیگران بدون ارجاع مشخص يا درست، فقط شامل حال محققان ساکن ایران نمیشود، بلكه در ميان برخی از ايرانياني كه در دانشگاههاي غيرايراني تحصيل ميكنند و مقالات خود را به زبانهایی غیر از فارسی مینویسند نيز رواج دارد. در این شرایط، اثبات بیاخلاقی در رعایت اصول پژوهشی بسیار دشوارتر خواهد بود، زیرا زبان مقصد از حیث بررسی علمی سرقتشناسانۀ زبانی که ايده يا مطلبي از آن برداشت شده در امان بوده و احتمال پی بردن خوانندگان به چنین رفتاری کمتر از متون همزبان است. از آنجا که پیشتر در کتابها و مقالات بسیاری به چیستی سرقت ادبی، به عنوان اصطلاحي آكادميك و علمي، پرداخته شده است،[9] در این مجال از این مقال میگذریم و به تأثیر اين نوع برداشت غيراخلاقي بر چگونگی کارکرد نظریات ادبی و نقد ادبیات و هنر با اشاره به برخی مصادیق آن میپردازیم.
تأثیر سرقت علمي بر ناکارآمدی نظریات ادبی در ایران
گرچه موضوع سرقت علمی برای برخی صرفاً در حد انتقال بخشی از متن بدون ارجاع به منبع اصلی است، باید خاطر نشان کرد که بنا به تقسیمبندی جلالالدین همایی (1278-1359ش) یازده نوع سرقت ادبی يا علمي امکان وقوع دارد که عبارتاند از ۱. نسخ، ۲. مسخ، ۳. سلخ، ۴. نقل، ۵. دغلکاری یا دزدی بیبرگه و بینامونشان، ۶. حل، ۷. عقد، ۸. ترجمه، ۹. اقتباس، ۱۰. توارد، ۱۱. تتبع و تقلید.[10] گرچه استفاده از برخی از این شگردها برای برداشتن يا الهام گرفتن از افکار و ایدههای دیگران باعث هموار شدن تحقیقات دانشگاهی میشود، در بسیاری موارد کارکرد نظریات مورد استفاده را عقیم میسازد و باعث سوءتعبیرها و برداشتهای غلط از نظریه میشود. بنا به تقسيمبندي دایان پيكوراري، سرقت ادبي به لحاظ زبانشناختي به دو دستۀ نخستينالگويي (prototypical plagiarism) و وصلهپينهاي (patchwriting) تقسيم ميشود كه در نوع نخست، از واژهها يا افكار كسي بدون ذكر منبع يا بدون ارجاع درست استفاده ميشود و مؤلف قصد فريب مخاطب و نسبت دادن مطلب به خود را دارد. در نوع دوم، چنين قصدي الزاماً وجود ندارد و مؤلف به سبب ترجمه يا عدم دسترسي به متن اوليه، ناخواسته، ممكن است مطلبي را از جايي نقل كند و باعث تحريف آن شود. پيكوراري هر دو نوع را سرقت ادبي تلقي ميكند، اما يكي را با نيت گمراه كردن مخاطب و ديگري را بدون وجود چنين نيتي.[11] در ادامۀ این مقاله، براي بررسي دقيقتر اين نوع برداشت افكار بدون ارجاع درست و ايجاد تشتت نظري حاصل از عدم ارجاع، به بررسي نمونههايي از مقالاتي خواهيم پرداخت كه دربارۀ ”نظرية سكوت“ به منزلۀ نوعی شگرد بلاغي نوشته شدهاند.[12]
از جملۀ چنین نوشتههایی میتوان به مقالۀ اعلایی و عباسی با عنوان ”بررسی و تحلیل سکوت در گفتمان ادبی با رویکرد نشانه-معناشناختی؛ مطالعۀ موردی: کلیدر و جای خالی سلوچ اثر محمود دولتآبادی“ اشاره کرد.[13] مؤلفان با درج بخشهایی از کتاب کارکرد گفتمانی سکوت در ادبیات معاصر فارسی[14] و انتساب آن به تری ایگلتون، نشان میدهند که بر عدم ارجاع صریح به مرجع اصلی خود، یعنی کتاب صادقی، اصرار داشتهاند، زیرا تعریف صادقی از سکوت را به اشتباه به ایگلتون نسبت میدهند. علت چنین اشتباهی این است که صادقی بعد از ارائۀ تعریف خود از سکوت، درک خود از ایگلتون در خصوص مفهوم ”شکاف“ را بیان میکند تا شکاف و سکوت را به لحاظ نظری به یکدیگر پیوند بزند، اما نویسندگان – که روشن میشود متن ایگلتون را هم به خوبی ندیدهاند – هرچه در آن بند از کتاب صادقی پیش از ارجاع به ایگلتون آمده را هم از آنِ ایگلتون فرض کرده و تعریف صادقی از سکوت را هم به ایگلتون منتسب میکنند. در صورتی که متن ایگلتون بدین قرار است:
خواننده پیوندهای ضمنی برقرار میکند، شکافها را پر میکند، به استنباط میپردازد و گمانها را به محک آزمون میکشد . . . خواننده اثر ادبي را، كه چيزي بيش از زنجيرة علائم سياه سازمانيافته بر صفحه نيست، ”عينيت“ ميبخشد. بدون اين مشاركت فعال و مداوم خواننده، هيچگونه درکی از اثر ادبي در كار نخواهد بود. از ديدگاه نظرية دريافت، هر اثر ادبي با هر درجه از انسجام از گسلهايي چند ساخته شده است . . . خواننده بايد حلقة مفقوده را فراهم آورد.[15]
به این ترتیب، روشن میشود که متن مورد ارجاع نگارندگان که هیچ شباهتی به متن ایگلتون ندارد از کتاب صادقی اخذ شده است. عین همین لغزش در مقالات دیگری از جمله مقالۀ محصص و اکبریزاده با عنوان ”گونههای سکوت گفتمانی در قصۀ مریم(س)“[16] نیز به چشم میخورد: ایشان هم تعریف صادقی از سکوت را به ایگلتون نسبت میدهند. اگر این محققان، که با برداشت حسابشدۀ مطالب دیگران سعی میکنند به متون خود سامان بدهند، کتاب ایگلتون را خوانده بودند، متوجه میشدند ایگلتون در کتابش اساساً با سکوت کاری ندارد. به منظور ارائۀ جزئیات بیشتر، نمونۀ متن اعلایی و عباسی را میآوریم:
سكوت به مثابة غياب هرگونه عنصر زباني در گفتمان در نظر گرفته ميشود كه با نبود خود، حضوري معنادار ايجاد ميكند. سكوت وقتي معنادار است كه يا نشانة چيزي باشد يا در يك بافت گفتماني، به مدلولي دلالت كند كه همواره به تعویق ميافتد (Eagleton, 1983: 105).[17]
این متن در کتاب صادقی بدین شکل آمده است:
سكوت به معناي غياب هرگونه عنصر زباني در گفتار و همچنین در نوشتار است كه با نبود خود به صورتي متناقض حضوري نشاندار و معنادار ايجاد مي كند. سكوت وقتي معنادار است كه یک فقدان یا جای خالی در يك بافت گفتماني به مدلولی دلالت كند که پيوسته به تعويق میافتد. اين مفهوم در رشتههاي متفاوتي مطرح است كه در فلسفه به نام غياب، در نحو به نام مقوله تهی، در صرف به نام عنصر صفر و در تحليل گفتمان به نام سكوت عنوان ميشود. خواننده برای درک معنای پاره گفتارها، سعی میکند این جاهای خالی یا شکاف ها را پرکند و به دریافت خود سامان ببخشد (ایگلتون، (1368]1983[: 105). خواننده در یک فرایند ترمیمی بخشی از پیش دانستههای خود را وارد متن میکند و متن آرمانی خود را مینگارد (همان: 106). [18]
در واقع، برداشت اعلایی و عباسی این بوده که به دلیل ارجاع صادقی به ایگلتون در جملات بعدی، تعریفی هم که از ”سکوت“ داده شده از ایگلتون است و برای پرهیز از ارجاع به صادقی و به زعم خود ارجاع به منبعی موثقتر- شاید به سبب غربی بودنش- خواستهاند بر اعتبار مقالۀ خود بیفزایند؛ همانگونه که محصص و اکبریزاده در مقالۀ خود چنین کردهاند. البته این مؤلفان در پیشینۀ مطالعات خود به مقالات و کتاب صادقی ارجاع دادهاند، اما ارجاعی کلی و نه برای نقل جملاتی مشخص؛ فقط برای اینکه گفته باشند این منبع هم در باب سکوت وجود داشته است. این ارجاع کلی به صادقی در جای دیگری از مقاله نشان میدهد نویسندگان به آثار صادقی دسترسی داشتهاند. اما نکتۀ غريبي که در کار اعلایی و عباسی به چشم میخورد این است که آنان در ترجمۀ مقالۀ یادشدهشان به فرانسه، که بعدتر در مجلۀ فرانسویزبان دانشگاه تبریز منتشر شد،[19] همان ارجاع نیمبند به صادقی در پیشینۀ مطالعات را نیز حذف کردهاند.
این بیتوجهی عمدی یا سهوی نویسندگان یادشده به هیچوجه امری استثنایی نیست و با نگاهی به بسیاری از مقالات دانشگاهی متوجه میشویم که این نوع برداشت الگویی است ریشهدار در بسیاری از پژوهشهای محققان ایرانی و به واقع رشتهای است که سری دراز دارد. نویسندگان اینگونه مقالات در پارهای موارد به منبع اصلی مورد مطالعۀ خود ارجاع نمیدهند و در عوض، مطالب گفتهشده را یا به زبان خود بیان میکنند یا به منبع سومی ارجاع میدهند که در منبع مورد برداشت ذکر شده است. به بیان روشنتر، در این نوع برداشت، کتاب یا مقالۀ مورد برداشت با مشخصات کامل در فهرست منابع ذکر میشود، اما نقلقولها و تعریفهای استفادهشده از آن کتاب یا مقاله به نام نگارندۀ اصلی نوشته نمیشود.[20] در نتیجه، ”اگر کسی گفتههای نویسندهای دیگر را از نوشتهای بگیرد و با عوض کردن طرز بیان، همان گفتهها را راجع به موضوعی دیگر در نوشتاری به امضاء خود منتشر کند،“ به زعم همایی مرتکب سرقت ادبی از نوع چهارم، یعنی نقل، شده است.[21]
نمونههای دیگری از چنین عملی را در مقالۀ حسن حیدری و یدالله رحیمی با عنوان ”سکوت ارتباطی در غزلیات شمس“ و همچنین مقالۀ مرضیه محصص با عنوان ”کاربست گفتمان سکوت در تحلیل نامۀ امیرمومنان(ع) به معاویه“ میتوان مشاهده کرد.[22] چنانکه پاینده یادآوری میکند، ”حُسن این حیله در این است که اگر روزی خوانندۀ بابصیرت و منصفی به دزدیِ انجامشده از آن منبع پی ببرد، سارق مدعی میشود که قصد دزدی در کار نبوده، نشان به آن نشان که مشخصات کامل آن منبع در فهرست پایان مقاله یا کتاب گنجانده شده است.“[23] مرضیه محصص در تعریفی که از سکوت به دست میدهد، به محققانی که پیشتر به سکوت پرداختهاند اشاره میکند و از جملۀ این محققان نام باربارا جانستون را بیان میکند، درحالی که جانستون نه هرگز کتاب و نه هيچ مقالهای دربارۀ سکوت به رشتۀ تحریر درنیاورده و هیچ متنی را نيز براساس نظریۀ سکوت تحلیل نکرده است. اما از آنجا که محصص مقالۀ خود را بر اساس مطالعۀ جانستون ننوشته، در نگاهی به کتاب و مقالات صادقی، به دلیل بحثی که صادقی از قول او نقل میکند، دچار این سوءبرداشت شده که جانستون نظریهپرداز سکوت است. به نقل از محصص،
تحلیل ”گفتمان سکوت “ یکی از شیوههای نوین تحلیلی در مطالعات زبانشناسی است. این روش که حاصل تلاشهای محققان متعددی در عرصه صوتشناسی، جامعهشناسی زبان و روانشناسی بوده است، به موجب نگاشتههای دنیس کورزون (1997م)، توماس هاکین (2002)، باربارا جانستون (2008م) و میشل افرات (2008م) همچون یک ابزار تحلیل متون مورد بهرهبرداری قرار گرفته تا نقاط سفید متن بازخوانی شود.[24]
این لغزش در مقالۀ حیدری و رحیمی نیز به چشم میخورد که بخشی از کتاب صادقی را دربارۀ همین نقل قول از جانستون، بدون ارجاع به او، جزو تحقیقات خود به شمار میآورند؛[25] درحالی که صادقی که سکوت را به سه نوع ساختاری، معنایی و کاربردی تقسیم میکند، برای سندیت دادن به درک خود از سکوتی که به عنوان سکوت کاربردی پیشنهاد میدهد به کتاب جانستون با عنوان تحلیل گفتمان[26] ارجاع میدهد که در این کتاب به صورتي گذرا به سکوت اشاره شده است. به عبارتی، صادقی قصد داشته تا با الهام از یگانه پاراگراف مورد اشارۀ جانستون، به دو نوع سکوت کاربردی تحت عنوان پیشانگاشت و دلالت ضمنی اشاره کند و این بخش از متن صادقی برای برخی از محققان با اين رفتار غيراخلاقي این سوءبرداشت را ایجاد کرده است که جانستون به نظریۀ سکوت و تحلیل متن بر اساس آن پرداخته است. بر اساس کتاب صادقی،[27]
به نقل از باربارا جانستون (2008)، تنها وقتي که سكوت پيشزمينه و پارهگفتار پسزمينه بشود، به سكوت و نقشهاي آن در گفتمان و جهان ميتوان توجه كرد. آنچه که پیشزمینه میشود، برجسته شده و در روساخت قابل مشاهده است و آنچه که پسزمینه میشود، در واقع به حاشیه رانده میشود و از مرکز توجه دور میشود. از نظر او، پيشانگاري و دلالت ضمنی دو زمينه براي تجلي سكوت هستند، زيرا بخشهاي نگفتهاي از كلام را در آگاهي شنونده فرض ميكنند (جانستون، 2008: 70).[28]
براساس مقالۀ حیدری و رحیمی،[29]
در تحلیل گفتمان، عقیده بر این است که وقتی سکوت به پیشزمینه بیاید و پارهگفتارها به پسزمینه برود، سکوت و نقشهای آن قابل توجه است. به تعبیر دیگر، پیشانگاری و دلالت ضمنی، زمینۀ سکوت را مهیا میکنند؛ به این معنی که گوینده بخشهای نگفتهای از کلام را که در آگاهی شنونده (مخاطب) فرض میشود، حذف میکند و این نگفتهها در پیشزمینه ظاهر میشود.[30]
همچنین، برخی محققان ایرانی تعریفهایی در حوزۀ سکوت ارائه میدهند که برگرفته از کتاب و مقالات صادقی است، اما نگارندگان با عدم عایتاخلاق پژوهشی آنها را به عنوان تعریف خود مطرح میکنند. برای مثال، مرضیه محصص در بخش تعریف سکوت در مقالۀ خود با جابهجایی کلمات، تعریف صادقی را بدون ارجاع به او تکرار میکند: ”سکوت عنصری بافتی است که در متن غایب است و با نشانههای معنایی یا دلالی ردیابی میشود.“[31] این بیاخلاقی علمی در مقالۀ حیدری و رحیمی نیز به چشم میخورد؛ آنها هم تعریف صادقی از سکوت را به صورت تعریف خود ارائه میدهند: ”سکوت یک مقوله گفتمانی در مفهوم آنچه گفته نمیشود یا آنچه نمیتواند گفته شود، عنصری بافتی است که در متن غایب است و به کمک نشانهای معنایی یا دلالی میتواند ردیابی شود. این عنصر غایب وقتی معنادار است که نبود آن در بافت گفتمانی خلأ ایجاد کند.“[32] این تعریف در کتاب صادقی بدین صورت آمده بوده: ”سكوت يك مقولۀ گفتماني به معناي غياب يك عنصر بافتي است و هر ردی که مبنی بر حضور غیر فیزیکی عنصری غایب باشد، نشانۀ سکوت تلقی میشود.“[33]
برای نمونهای دیگر از آسیبهایی که محققان با عدم رعایت اخلاق پژوهشی به نظریات ادبی میزنند، میتوان به بخش دیگری از مقالۀ محصص اشاره کرد، آنجا که چیزی را به ژاک دریدا نسبت میدهد که اساساً در کتاب او نیست. صادقی برای نشان دادن جایگاه سکوت به معادل مفهومی آن به صورت غیاب، شکاف، حفره، جای خالی و غیره در رشتههای مختلف اشاره میکند و در بخشی از کتابش، ضمن تلاش برای پیوند زدن مفهوم غیاب مورد نظر دریدا با سکوت، نقل قولی از دریدا از کتاب Speech and Phenomena میآورد،[34] مبنی بر اینکه ”بنا به گفتۀ دريدا (1967)، خود نوشتار مهمترين ابزار غياب در برابر حضور است و غياب چيزي نيست مگر هرگونه حذف و به پسزمينه راندن به قصد گفتن چيزي ديگر (دریدا، 1967: 62).“[35] محصص در مقالۀ خود ترجمه و برداشت صادقی از دریدا را با اندکی تغییر و بدون ارجاع به صادقی از جانب دریدا به اشتباه از کتاب Of Grammatology میآورد و عنوان میکند که:[36] ”سکوت یا غیاب عناصر زبانی در گفتار و نوشتار، هرگونه حذف و به پسزمینه راندن به قصد گفتن چیزی دیگر را شامل میشود (دریدا، 1973: 7).“[37] مشکل مضاعف چنین بياخلاقيهايي ایجاد اشکالات نظری است، چراکه دریدا هرگز از مفهوم سکوت برای بیان غیاب استفاده نکرده، ولی محصص در نقل قول خود از دریدا-که بنا به برداشت صادقی برای ایجاد پیوند میان مفهوم غیاب و سکوت بوده-واژۀ سکوت و غیاب را از زبان دریدا بهکار میبرد و همان ترجمۀ صادقی از کتاب دریدا را کمی پس و پیش میکند.
عدم ارجاع درست به منابع در میان محققان خارج از ایران
البته چنين معضلي مختص به ايران نيست اما درسراسر جهان روشهاي متفاوتي براي پيشگيري از چنين معضلي پيشبيني شده كه يكي از اين روشها، همكاري دانشگاهها با شركتهايي است كه مسئوليت رديابي سرقت ادبي در پاياننامهها، مقالات و كتابهاي تأليفي را برعهده دارند، اما چنين نرمافزارهايي براي رديابي استفاده از يك منبع فارسي و عدم ارجاع به آن در متن انگليسي وجود ندارند و در نتيجه، چنين بياخلاقيهاي محققان را دانشگاههاي بينالمللي و شركتهاي مسئول نمیتوانند رديابي کنند. همچنين، در صورت استناد به تقسيمبندي همايي، نوع پنجم سرقت ادبي، با عنوان ”دغلکاری“[38] نيز به معني استفاده از مدارك و مآخذ تحقیقی یک محقق از محققی دیگر است. به گفتۀ همایی، اين نوع استفاده به گونهاي ”شیادی و دغلکاری یا دزدی بیبرگه و بینامونشان“ نام دارد و بسیار دردناکتر از چهار نوع سرقت ادبی نخست است، چراکه
شخص دانشمند محقق زحمتکش چه بسا که ماهها و سالها، رنج تتبع و تفحص میبرد و سرگشته و سراسیمه از این کتاب به آن کتاب و از این کتابخانه به آن کتابخانه میدود تا مطلبی تازه به چنگ میآورد و آن را در کتابی یا مقالهای مینویسد و برای اینکه نوشتۀ خود را مستند و مستدل نموده باشد، مأخذ و سند نوشتۀ خود را هم، در حاشیه غالباً با ذکر صفحه و سطر و دیگر خصوصیات نسخه، به دست میدهد، غافل از اینکه وسیلۀ دزدی بیبرگه و بینام و نشان به دست سارقان شیاد تردست ادبی داده است که نوشتۀ او را انتحال میکنند، و به جای اینکه از مؤلف کتاب و نویسندۀ مقاله نام ببرند، مآخذ او را سند کار خود قرار میدهند، با اینکه، شاید در تمام عمر خود، اصلاً آن مآخذ را ندیده و نخوانده باشند. بر فرض هم که ببینند، از عهدۀ فهم آن برنمیآیند.[39]
دراين باب كه امروزه بتوانيم چنين رفتاري را سرقت ادبي بناميم يا خير، نگاههاي متفاوتي مطرح شده، اما بر سر آنكه اخلاق پژوهشي در چنین رویکردی رعايت نشده، توافق عام وجود دارد و متأسفانه به سبب تفاوت زبانی و عدم دسترسی استادان دانشگاههای بینالمللی به منابع فارسی از سوی برخی دانشجویان ایرانی گویا بسیار نيز مورد استقبال بوده که از جمله این تحقیقات میتوان به پایاننامۀ کارشناسی ارشد بابک تبرایی با عنوان Silence Studies in the Cinema and the Case of Abbas Kiarostami[40] اشاره کرد كه در خوشبینانهترین شکل ممکن اگر مؤلف اين پاياننامه آثار مربوط به اين نظريۀ نوظهور را در زبان فارسي نديده باشد، بهویژه که تحقیقات او به دلیل مطالعة يك فيلم ایرانی به زبان فارسي با اين رويكرد در حوزۀ ایرانپژوهی قرار میگیرد، و با توجه به اينكه در جایجای کتاب از منابع فارسی دیگری استفاده کرده است، اثر تحقيقياش از نقص بزرگی رنج میبرد که ناآگاهی نویسنده از حوزۀ تحقیقی خود و عدم تسلط به پیشینۀ مطالعاتی موضوعی است که بر آن کار میکند. به عبارتی دیگر، میبایست پرسید چگونه است که بابک تبرایی، داستاننویس و محقق حوزۀ سینما، در سال 2013 در مقطع كارشناسي ارشد تحقیقی را دربارۀ سکوت بر يك اثر ايراني به انجام میرساند، اما در آن به مقالات و کتاب صادقي در همین موضوع ارجاع نمیدهد، بهویژه آنکه از قضا آثار صادقي در ایران فتح بابي بر اين نظريه به شمار ميرفته و پس از این مقالات و آثار او چه در حوزۀ سینما و چه در حوزۀ ادبیات آثار بسیاری با ارجاع به کتاب و مقالات صادقی نوشته شده است. آنچه دغدغة مقالة حاضر است، گريز مؤلفان از ارجاع به آثار مورد استفاده و در نتيجه ایجاد تشتت نظري ناشی از چنین استفادهای است و اشاره به پاياننامة تبرايي فقط به منزلۀ مصداقي از اين ناكارآمدي نظري قلمداد ميشود و لاغیر.
آثار صادقی دربارۀ نظریۀ سکوت
نخستین مقالهای که در ایران دربارۀ کارکرد سکوت منتشر شد، مقالهای است از لیلا صادقی در سال 1387ش/2008م با عنوان ”گفتمان دلالی سکوت از دیدگاه زبانشناسی،“[41] برگرفته از پایاننامۀ کارشناسی ارشد او با عنوان ”کارکرد گفتمانی سکوت در داستان کوتاه معاصر.“[42] این مقاله از همان بدو انتشار در سایت مجلۀ پژوهشهای زبانشناسی تطبیقی و نیز سایت خود صادقی (leilasadeghi.com) و همچنین سایت آکادمیا دسترسپذیر بوده است. همچنین، صادقی دو مقالۀ دیگر با عنوانهای ”کارکرد روایی سکوت در ساختمندی داستان“[43] در سال 1389ش/2010م و ”نقشهای سکوت ارتباطی در خوانش متن (در ادبیات داستانی)“[44] در سال 1389ش/2010م منتشر کرده است. علاوه بر این، در همین سال در همایشی در همدان، دربارۀ ”کارکرد روایی سکوت در درخت گلابی اثر گلی ترقی“[45] سخنرانی کرد و در نهایت، کتاب او دربارۀ سکوت با عنوان کارکرد گفتمانی سکوت در ادبیات معاصر در سال 1392ش/2013م منتشر شد و پس از آن نيز آثار ديگري از او در اين زمينه منتشر شده است.[46] با انتشار این آثار، موضوع سکوت در گفتمانهای متفاوت در نقد ادبی ایران رواج بسیار یافت و اندک مقالهای را میتوان یافت که دربارۀ سکوت نگاشته شده باشد و دستکم در پیشینۀ مطالعات خود به صادقی ارجاع نداده باشد.[47] همچنین، صادقی در همایش بینالمللی کاربردشناسی در تاریخ 3 تا 8 جولای سال 2011 م. در دانشگاه منچستر انگلیس، در بخشی که دکتر دنیس کورزون و میشل افرات-منابع مورد ارجاع تبرایی در پایاننامهاش-دبیر اجرایی آن بودند، حضور یافت و مقالۀ خود را درباب سکوت با عنوان The Narrative Functions of Silence in the Structuring of Fictions عرضه کرد و چكيدهاي از مقالهاش نيز در مجموعه مقالات آن سال منتشر شد.[48] حضور او و عرضۀ مقالهاش در ایران نیز انعکاس گستردهای داشت و در خبرگزاریهایی چون ایبنا، که معمولاً چنین اخباری را درج نمیکنند، نیز منعکس شد.[49]
در نتیحه، اگر نویسندگان ایرانپژوه یا فارسیدان اثری با مضمون ”کارکرد سکوت“ بنویسند و مدعی ندیدن پژوهشهای مستمر صادقی درباب سکوت شوند، در رعایت اخلاق پژوهشی چنین مؤلفانی میبایست تردید کرد. وانگهی، در خصوص موضوع سکوت، چه در ایران و چه در جهان، منابع بسیاری وجود نداشته و این موضوع بسیار تازه و بکر بوده است، بنابراین با یک جستجوی ساده، مقالات و نوشتههای مربوط، از جمله آثار صادقی در باب سکوت، به راحتی در اختیار هر محققی قرار میگیرد. در دورۀ سلطۀ فضای مجازی، ندیدن اثری مرتبط با کار تحقیقی و شباهت در پیشینۀ مطالعات و تعاریف امری توجیهناپذیر است و گویا فقط منزوی بودن ایران و مهجور ماندن زبان فارسی است که میتواند چنین موقعیتی را توضیح دهد، آن هم نه برای ایرانپژوهی فارسیدان، بلکه برای کسی که با زبان فارسی آشنا نباشد. چنانکه در ذیل استدلال خواهم کرد، نخستین قربانیِ بیاعتنایی محقق به اخلاق علمی و پژوهشی– در این مورد خاص، پایاننامۀ کارشناسی ارشد بابک تبرایی-اساساً زيرسوال رفتن ارزش علمی خود اثر است كه با عدم ارجاع به آثار پيش از خود دچار لغزشهاي نظري بسيار نیز شده است.
شواهد و پرسشهایی در باب برداشت بيارجاع از کتاب صادقی
بابک تبرایی در پایاننامۀ خود که در سایت دانشگاه بریتیش کلمبیا در دسترس است، در بخش مربوط به تعریف سکوت و پیشینۀ مطالعات به منابعی ارجاع میدهد که فراتر از آثار صادقی نرفته، درحالی که بعد از 1387ش/2009م، که صادقی اولین مقالۀ خود در باب سکوت را منتشر کرده بود، مقالات بیشتری در این حوزه نوشته شدند. در اینجا چندین پرسش مطرح میشود.
نخست آنکه چرا پیشینه و منابع تبرایی در باب ماهیت و کارکرد سکوت-و نه بخش سینمایی پایاننامه-در خلال این پنجشش سالی که از انتشار مقالۀ صادقی گذشته، از منابع مورد ارجاع صادقی فراتر نرفته و چرا منابع تبرایی در باب نظریۀ سکوت در زبانشناسی همانهایی است که صادقی به آنها اسنتاد کرده، از جمله میشل افرات،[50] دنیس کورزون،[51] رومن یاکوبسن،[52] جان کیج،[53] توماس برونو،[54] دبورا تانن،[55] موریل ساویهترویک،[56] آدام جاورسکی،[57] استیون پینکر[58] و غیره؟
پرسش دومی که در باب پایاننامۀ تبرایی پیش میآید، چرایی ارجاع ندادن اوست به سه مقالۀ صادقی که پیش از 2013 منتشر شده بودند و البته کتاب کارکرد گفتمانی سکوت که سال 2012 به بازار آمده بود و فقط به دلیل ملاحظات ناشر برای توزیع بهتر تاریخ 2013 بر آن درج شد. اگرچه ارجاع به همان سه مقالۀ منتشرشده در 2008، 2009 و 2010 نیز کفایت میکرد.
و نهایت آنکه علیرغم چگونگی چیدمان و تعریفهایی که تبرایی از سکوت در پایاننامۀ خود ارائه داده و متأثر از پیشینۀ مطالعات صادقی است، طبقهبندی سکوت از نگاه او در سینمای کیارستمی پرسشبرانگیز است. او به علت عدم تسلط به مبحث سکوت، آن را به سکوت کامل، ناکامل، سکوت شخصیت و دیالوگ، سکوت زبانی و سکوت موسیقی تقسیم میکند، در حالی که به نظر میرسد سکوت کامل و ناکامل فرایند سکوت را نمایش میدهند و هرگز نمیتوانند نوعی سکوت تلقی شوند. همچنین، سه نوع سکوت دیگری که تبرایی برمیشمرد از نوع جایگزینی یک رسانه به جای رسانۀ دیگر هستند و این تقسیمبندی میتوانست با دقت نظر بیشتر و توجه بیشتر به منابع مورد ارجاع خود تبرایی از جمله یاکوبسن به صورت سکوت جانشینی (گفتاری، موسیقی، تصویری) و سکوت همنشینی (کامل و ناکامل) به صورتی جامع و مانع ارائه شوند. در واقع، تقسیمبندی سکوت به انواع موسیقی، دیالوگ و تصویر فقط نشاندهندۀ تغییر رسانه است و میتوان این سه نوع-مورد اشاره تبرایی-را تحت عنوان سکوتی که در آن یک دال به جای دال دیگر جایگزین میشود قرار داد. برای مثال، حذف موسیقی یا حذف دیالوگ یا حذف تصویر صرفاً حذف یک رسانه به عنوان یک دال تلقی میشود که صادقی آن را تحت عنوان سکوت ساختاری مورد بحث قرار داده، بدین معنا که دالی در ساختار متن حذف شده، اما مدلول آن در ذهن مخاطب درک میشود.[59]
از دیگر لغزشهای تبرایی در اصطلاحشناسی سکوت معادل دانستن سکوت آوایی و روایی است.[60] متأسفانه او تفاوتی را که میشل افرات میان خاموشی، مکث، وقفه و جای خالی قائل میشود به درستی درنیافته و در نتیجه در تعاریفش وقفهها و مکثهای میان دیالوگها را هم سکوت مینامد.[61] همچنین، در جاهایی به معانی ضمنی ایجادشده میان بیارتباطی دیالوگ بین شخصیتها اشاره میکند که همان سکوت تضمنی مورد اشارۀ صادقی است،[62] ولی در تحقیق تبرایی بیارجاع میماند. از دیگر لغزشهای تبرایی، اصطلاح سکوت زبانی است به جای سکوت گفتاری، چرا که به نظر میرسد او آثار مورد ارجاع خود از جمله کتاب گفتمان سکوت نوشتۀ دنیس کورزون را با دقت مطالعه نکرده و متوجه اشارات کورزون در مربع نشانهشناسی سکوت مبنی بر تقابل سکوت و گفتار نشده است. کورزون در آن کتاب همچنین به سکوت دال و سکوت مدلول اشاره و اثبات میکند که فقط بخش گفتاری زبان امکان غیاب دارد و اگر بخش مدلول غایب باشد، اختلال در مفهوم ایجاد میشود. در نتیجه، استفادۀ نادرست تبرایی از سکوت زبانی در تقسیمبندی انواع سکوت در فیلمهای کیارستمی این سوءتفاهم را ایجاد میکند که زبان همان گفتار است و در صورت غیاب زبان، هم دال و هم مدلول غایب هستند که این خود بخشی از عدم تسلط تبرایی بر منابعی را نشان میدهد که وی به آنها ارجاع داده و پیشتر برای اولین بار از جانب صادقی در سالهای 2008 و 2009 توضیح و تشریح شده بود.
به علاوه، سکوت کامل و ناکامل نیز که بخشی از تقسیمبندی تبرایی از چگونگی کارکرد سکوت در آثار کیارستمی است، نشاندهندۀ فقدان درک او از منابع مورد ارجاع خودش است، چرا که به گفتۀ خود تبرایی در نقل قول از جان کیج و بسیاری دیگر، سکوت مطلق هرگز وجود ندارد و همیشه چیزی هست. در نتیجه، این تقسیمبندی، به غیر از فرایندی بودنش، از همان گام نخست با اشکال نظری مواجه است، چرا که به نقل از کیج،
چيزي به عنوان سكوت وجود ندارد. هميشه چيزي هست كه صدا ايجاد ميكند . . . در يك اتاق ساكت دستكم دو صدا شنيده ميشود: صداي ضربان قلب و جريان خون در سر . . . هيچ فضاي خالي وجود ندارد. مادامي كه چشمهاي انسان ميبينند، هميشه چيزي براي ديدن هست. نگاه كردن به چيزي كه ”خالي“ است، همچنان نگاه كردن است.[63]
در نتیجه، این ویژگی سکوت امکان تقسیمبندی سکوت را به کامل و ناکامل نامحتمل میکند و باید سراغ کارکردهای سکوت و نقشهای آن رفت تا بتوان انواع متفاوت سکوت را شناسایی کرد. بر این اساس، مطرح کردن سکوت دیالوگ، موسیقی و زبان نیز صرفاً ابزار متفاوت مورد استفادۀ کیارستمی را برای جایگزینی دالها نشان میدهند و نه انواع متفاوت سکوت را، چرا که انواع سکوت میبایست کارکردهای متفاوتی را نیز دنبال کنند که در انواعی که تبرایی به آنها اشاره میکند، فقط به ابزارهای متفاوتی اشاره میشود که همگی یک کارکرد دارند.
سخن پایانی
به نظر میرسد که عدم ارجاع محقق به یک اثر چندان هم از نظر پوشیده نمیماند، بهویژه اگر این کار با عدم تسلط او بر موضوع مورد بحثش ترکیب شود. در نمونههایی که بدانها اشاره شد، نتیجۀ حاصل چیزی نیست جز عقیم ماندن کارکرد نظریۀ سکوت و توانایی آن برای تحلیل متن. در واقع، در همۀ نمونههای ذکرشده، که برخی بیشتر و برخی کمتر دچار سوءبرداشتها و لغزشهای نظری شده بودند، سکوت به ابزاری مکانیکی برای تحلیل متن تبدیل میشود و از کارکردهای متفاوتش جدا میماند، تا جایی که کسی مانند تبرایی مدام مجبور به ارجاع به بیرون از متن کیارستمی و اشاره به حوادث اجتماعی خارج از فیلم میشود تا ابزاری را که کیارستمی برای ایجاد سکوت استفاده کرده تبیین و تحلیل کند، و به غلط آنها را نوعی سکوت تلقی میکند، درحالي كه به لحاظ روششناسي سكوت چنين ابزاري را فراهم نميكند. این شیوۀ برداشت غيراخلاقي متأسفانه در ایران بسیار رایج است و جای بسی تأسف دارد که در خارج از ایران نیز کاربرد پیدا کرده است و آسيبي نظري بر پيكرۀ تحقيق و كاربردش در بستر نقد به شمار ميآيد و هدف از این مقاله، صرفاً مطرح کردن اهمیت ارجاع به منابع مورد استفاده به منظور پرهیز از رواج بدفهمیهای یک محقق از یک نظریه است، زیرا دیگرانی که به آثار این محققان ارجاع میدهند، با اعتماد به نوشتههای آنان که در ظاهر متون اصلی را دیده و خواندهاند، نظریات را با واسطه درک میکنند و مورد استفاده قرار میدهند و نتیجه این خواهد بود که نظریه از مفهوم خود فاصله میگیرد و دچار تشتت میشود.
[1]محمدتقی بهار، ”منظومۀ کارنامۀ زندان: بخشی از داستان مسافرت به یزد،“ دسترسپذیر در
https://ganjoor.net/bahar/manzoomebk/karnamez/sh50/.
[2]اصطلاح سرقت ادبي به صورت مجازي براي همۀ انواع سرقتهاي علمي و هنري نيز به كار ميرود.
[3]https://www.plagiarism.org/article/what-is-plagiarism/.
[4]از مصطفی عابدینیفرد سپاسگزارم که مشوق من برای نوشتن دربارۀ سرقت ادبی-یکی از حیاتیترین موضوعاتی که در ایرانپژوهی میباید به آن توجه کرد-بود و با پیشنهادهای سازندهاش هنگام ویرایش متن همراهیام کرد.
[5]G. Swanson, “Where can I Steal a Clever Title for this Article?” Visual Resources, 16:2 (2000), 131-142.
[6]پرهيز از سرقت ادبي آنچنان در سراسر جهان اهميت پيدا كرده است كه دانشگاهها و مؤسسههاي عالي سالانه هزينههاي هنگفتي را در قرارداد با شركتهاي كشف سرقت ادبي متقبل ميشوند.
[7]IThenticate Plagiarism Checking Software, Available at http://www.ithenticate.com/resources/papers/research-misconduct/.
[8]حسین پاینده، ”نقد و بررسی کتاب درسی: شحنه باید که دزد در راه است (مصداقها و پیامدهای سرقت ادبی)، “پژوهش و نگارش کتب دانشگاهی، شمارۀ 13 (1383)، 80.
[9]جلالالدین همایی، فنون بلاغت و صناعات ادبی (تهران: انتشارات سپاهیان انقلاب ایران، 1354)، جلد 2، 396-397.
[10]همایی، فنون بلاغت و صناعات ادبی، 357؛ به نقل از پاینده، ”نقد و بررسی کتاب درسی،“ 65.
[11]See Diane Pecorari, Academic Writing and Plagiarism: A Linguistic Analysis (London and New York: Bloomsbury Continuum, 2008).
[12]نظریۀ گفتمانی سکوت در ایران اولبار در آثار متعدد صادقی مطرح شد و پس از آن در تحقیقات دانشگاهی رواج یافت.
[13]مینا اعلایی و علی عباسی،”بررسی و تحلیل سکوت در گفتمان ادبی با رویکرد نشانه-معناشناختی؛ مطالعۀ موردی: کلیدر و جای خالی سلوچ اثر محمود دولتآبادی،“ جستارهای زبانی، شمارۀ 49 (1398).
[14]لیلا صادقی، کارکرد گفتمانی سکوت در ادبیات معاصر فارسی (تهران: نقش جهان، 1392).
[15]تری ایگلتون، پیشدرآمدی بر نظریۀ ادبی، ترجمۀ عباس مخبر (تهران: نشر مرکز، 1368)، 105؛
Terry Eagleton, Literary Theory: An Introduction (Minneapolis: University of Minnesota Press, 1983), 66.
[16]مرضیه محصص و فاطمه اکبری زاده، ”گونههای سکوت گفتمانی در قصۀ مریم(س)، “ نشریۀ مطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامی، سال 3، شمارۀ ۱ (بهار ۱۳۹۸)، ۱۲۹ -۱۴۷.
[17]اعلایی و عباسی،”بررسی و تحلیل سکوت در گفتمان ادبی با رویکرد نشانه-معناشناختی،“ 196.
[18]صادقی، کارکرد گفتمانی سکوت در ادبیات معاصر فارسی، 17.
[19]Mina Alaei and Ali abasi, “Étude Sémiotique du Silence dans l’Espace à Travers l’Absence de Solouch et Désert,” Recherches en Langue et Littérature Françaises, 12:22 (2019), 1-21.
[20]پاینده، ”نقد و بررسی کتاب درسی،“ 66.
[21]پاینده، ”نقد و بررسی کتاب درسی،“ 66.
[22]مرضیه محصص،”کاربست گفتمان سکوت در تحلیل نامۀ امیرمؤمنان(ع) به معاویه،“ فصلنامۀ پژوهشهای نهج البلاغه، پیاپی ۵۳ (1396)، 113-134.
[23]پاینده، ”نقد و بررسی کتاب درسی،“ 65.
[24]محصص، ”کاربست گفتمان سکوت، “115.
[25]حسن حیدری و یدالله رحیمی، ”سکوت ارتباطی در غزلیات شمس،“ فصلنامۀ مطالعات فرهنگ-ارتباطات، پیاپی ۲۹ (1394)، 52.
[26]Barbara Johnstone, Discourse Analysis (London: Blackwell, 2008), 70.
[27]صادقی، کارکرد گفتمانی سکوت در ادبیات معاصر فارسی، 28.
[28]صادقی، کارکرد گفتمانی سکوت در ادبیات معاصر فارسی، 28.
[29]متن بخشی از کتاب صادقی است، اما بدون ارجاع به اصل کتاب.
[30]حیدری و رحیمی، ”سکوت ارتباطی در غزلیات شمس،“ 52.
[31]محصص، ”کاربست گفتمان سکوت، “117.
[32]حیدری و رحیمی، ”سکوت ارتباطی در غزلیات شمس،“ 52.
[33]صادقی، کارکرد گفتمانی سکوت در ادبیات معاصر فارسی، 18.
[34]Jacques Derrida, Speech and Phenomena, and Other Essays on Husserl’s Theory of Signs, trans. David B. Allison (Evanston: Northwestern University Press, 1973).
[35]صادقی، کارکرد گفتمانی سکوت در ادبیات معاصر فارسی، 18.
[36]Jacques Derrida, Of Grammatology, trans. Gayatri Chakravarty Spivak (Baltimore: Johns Hopkins University Press, 1976.)
[37]محصص، ”کاربست گفتمان سکوت، “117.
[38]پاینده، ”نقد و بررسی کتاب درسی،“ 65.
[39]پاینده، ”نقد و بررسی کتاب درسی،“ 67-68؛ همایی، فنون بلاغت و صناعات ادبی، ۳۷۰.
[40]Babak Tabarraee, “Silence Studies in the Cinema and the Case of Abbas Kiarostami” (MA Thesis in Film Studies, University of British Columbia, 2013).
[41]لیلا صادقی، ”گفتمان دلالی سکوت از دیدگاه زبانشناسی (تقاطع سکوت در تعامل اجتماعی و سکوت روایی)، “ پژوهشهای زبانشناسی تطبیقی، سال 10، شمارۀ 24 (پاییز و زمستان 1387)، 163-183.
[42]لیلا صادقی، ”کارکرد گفتمانی سکوت در داستان کوتاه ایرانی معاصر“ (دانشگاه علامه طباطبایی، پایاننامه کارشناسی ارشد زبانشناسی، 1388).
[43]لیلا صادقی و فرزان سجودی، ”کارکرد روایی سکوت در ساختمندی داستان،“ فصلنامۀ زبان و ادبيات تطبيقی (جستارهای زبانی)، دورۀ 1، شمارۀ 2 (تابستان 1389)، 69-88.
[44]لیلا صادقی، ”نقشهای سکوت ارتباطی در خوانش متن در ادبیات داستانی،“ دوفصلنامۀ پژوهش زبان و ادبيات فارسي، شمارۀ 19 (زمستان 1389)، 187-212.
[45]لیلا صادقی، ”کارکرد روایی سکوت در درخت گلابی (گلی ترقی) ، “ سومين همایش انجمن زبانشناسی، 24 تا 26 شهریور 1389، همدان، دانشگاه بوعلی سینا.
[46]برخی دیگر از مقالات صادقی دربارۀ سکوت عبارتاند از لیلا صادقی، ”خوانش داستانهای زیرساختی ’نمازخانۀ کوچک من‘ اثر هوشنگ گلشیری بر اساس نظریۀ سکوت، “نقدنامه، دورۀ 4، شمارۀ 5 (زمستان 1392)، 141-164؛
Leila Sadeghi, “Discursive Silence: A Tool to Read between the Lines in Persian Stories,” International Journal of Linguistics, 7:5 (2015), 99-118.
[47]حسن دلبری، ”بلاغت سکوت، به مثابه غیاب پیشاندیشیدة کنش کلامی و تعامل کارآمد آن با متن،“ مجلۀ مطالعات زبانی و بلاغی، دورۀ 10، شمارۀ 20 (پاییز و زمستان 1398)، 201-220؛ دنیا بیگی و مرضیه اطهاری، ”بررسی نشانه-معناشناسی گفتمان سکوت در سه اثر مارگریت دوراس: مدوراتو کانتابیله، عاشق، درد،“ دوفصلنامۀ نقد زبان و ادبیات خارجی، سال 11، شمارۀ ۱۵ (پاییز و زمستان 1394)، ۱۳۱ -۱۵۵.؛ قدرت قاسمیپور، نصرالله امامی و طاهره جوشکی، ”سکوت و حذف روایی و پیوند آن با شیوه روایتگری، فرم و شگردهای روایی در رمان رود راوی،“ ادبیات پارسی معاصر، سال 8، شمارۀ ۱ (بهار و تابستان ۱۳۹۷)، ۲۵-۵۲؛ حدائق رضایی و مینا قندهاری، ”نقشهای ارتباطی سکوت بلیغ در زبان فارسی؛ مطالعه موردی: فیلم جدایی نادر از سیمین،“ جستارهای زبانی، سال 6، شمارۀ ۲۲ (فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۴)، ص ۸۷-110 ؛ سلما نایبی و حمیدرضا شعیری، ”تحلیل بازنمایی سکوت بر اساس کارکرد تنشی گفتمان در سینمای کیشلوفسکی،“ نامۀ هنرهای نمایشی و موسیقی، سال 6، شمارۀ ۱۲ (بهار و تابستان ۱۳۹۵)، ۶۵ -۸۰.
[48]Leila Sadeghi, “The Narrative Functions of Silence in the Structuring of Fictions,” 12th International Pragmatics Conference, Manchester, U.K, 3-7 July, 2011.
[49]http://www.ibna.ir/fa/naghli/108526/.
[50]Michal Ephratt, “The Functions of Silence,” Journal of Pragmatics, 40:11 (2008), 1909-1938.
[51]Dennis Kurzon, Discourse of Silence (Amsterdam: John Benjamins, 1997).
[52]Roman Jakobson, “Closing Statements: Linguistics and Poetics,” in Style in Language, ed. Thomas A. Seboek (Cambridge: MIT, 1960), 350-377.
[53]John Cage, Silence: Lectures and Writings (Middletown, CT: Wesleyan UP, 1961).
[54]Thomas Bruneau, “Communicative Silences: Forms and Functions,” The Journal of Communication, 23:1 (1973), 17-46.
[55]Deborah Tannen, “Silence: Anything but,” in Perspectives on Silence, ed. Muriel Saville-Troike and Deborah Tannen (Norwood, NJ: Ablex Pub., 1985), 93-111.
[56]Muriel Saville-Troike, “The Place of Silence in an Integrated Theory of Communication,” in Perspectives on Silence, 3-18.
[57]Adam Jaworski (ed.), Silence: Interdisciplinary Perspectives (Berlin: Mouton De Gruyter, 1997).
[58]Steven Pinker, The Language Instinct (New York: W. Morrow, 1994).
[59]صادقی و سجودی، ”کارکرد روایی سکوت در ساختمندی داستان،“ 73-74.
[60]Babak Tabarraee, “Silence studies,” 90.
[61]Babak Tabarraee, “Silence studies,” 90.
[62]صادقی و سجودی، ”کارکرد روایی سکوت در ساختمندی داستان،“ 80-82.
[63]Cage, Silence, 191.