عاشق ایران و ایرانی
سیدابوالقاسم فروزانی foroozani_s_a@yahoo.com> Sayyed Abol-Ghasem Forouzani> دانشآموختۀ دکتری تاریخ ایران اسلامی، دانشگاه تربیت مدرس، 1377) استاد گروه تاریخ دانشگاه شیراز و متخصص تاریخ میانۀ ایران (سدههای سوم تا ششم هجری) است. تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، و فرهنگی ایران در دورۀ سامانیان؛ سلجوقیان از آغاز تا فرجام؛ غزنویان از پیدایش تا فروپاشی؛ سیمجوریان: نخستین دودمان قدرتمند ترک در ایران؛ و قراخانیان: بنیا نگذاران نخستین سلسلۀ ترک مسلمان در فرارود از جمله آثار اوست.
هفتم اردیبهشتماه سال 1389، طی مراسمی باشکوه در دانشگاه غیردولتی حافظ در شیراز از کتاب استاد شیرین بیانی با عنوان سعدی، خاک شیراز و بوی عشق با حضور ایشان و همسر فرهیختهشان، استاد اسلامی ندوشن، رونمایی شد. با توجه به ابراز علاقۀ قبلی دکتر بیانی برای دیدار از میمند فارس در نزدیکی شهر فیروزآباد و مشاهدۀ چگونگی تهیۀ عرقیات و گلابگیری، ساعت پنج بامداد روز بعد همراه با ایشان و دکتر اسلامی ندوشن رهسپار میمند شدیم و کمی بعد از ساعت شش به آنجا رسیدیم. اینکه در پگاه بامدادان راه میمند را در پیش گرفتیم به آن سبب بود که بعضی از آگاهان یادآور شده بودند که هنگام چیدن گلهای محمدی اول صبح و قبل از گرم شدن هواست. در آن خنکای دلپذیر، استاد اسلامی ندوشن با بیان دقیق و عبارت جذاب خاص خودشان و در حالیکه شاداب و با نشاط مسحور نوای بلبلان بودند، از گوناگونی اصوات هزاردستان سخن میگفت. اندکی بعد روی به سوی دکتر بیانی برگرداندم، اما از ایشان که چند لحظه قبل به فاصلۀ کمی از ما متفکرانه قدم میزدند نشانی ندیدم. پس از چند لحظه، آن بانوی بزرگوار را دیدم که کمی آنسوتر، در گلزارها، همراه با زنان و دختران میمندی به چیدن گل محمدی و صحبت با آنان مشغول است. ظاهراً خار گلها دستان استاد را میآزرد و به همین علت، گلچینان میمندی با مهربانی میکوشیدند ایشان را از چیدن گل برحذر دارند.
فرشتۀ بیریا و باصفا چنان با آن زنان محلی گرم گفتوگو بود که گویی سالهاست با آنان آشنایی دارد. چند دقیقه بعد، در حالی که زنان و دختران گلچین از انعامهای خانم دکتر برخوردار شده و به گرمی ایشان را بدرقه میکردند، گلستانها را ترک کردیم. در آن هوای لطیف و فضای دلپذیر، زیر سایۀ درختی سرسبز و تناور در کنار جویباری زلال فرش کوچکی روی سبزهها افکنده، سفرۀ صبحانۀ سادهای را گستردم و میهمانان گرانقدرم را به نشستن دعوت کردم. استکانهای لبریز از چای داغ مشامنواز در نعبلکیهایی با نقوش گلهای سرخ گرداگرد قندان و شکرپاش و شاخهنباتهای زعفرانی امکان چشمپوشی از نوشیدن چای و خوردن صبحانه را نمیداد. زوج فرهیخته و همدل نگاهی به سفرۀ صبحانه انداخته، لحظهای در چشمان یکدیگر خیره شدند. من متوجه منظورشان نشدم، اما خانم دکتر با لحن صمیمانهای گفت: ”محمدعلی، امروز رژیم بی رژیم“ و جناب استاد با لبخندی رضایتمندانه پاسخ داد: ”بله امروز به قول شیرین، رژیم بی رژیم.“
پس از صرف صبحانه، خانم دکتر بیانی به این مطلب اشاره کرد که ما به مملکتهای زیادی مسافرت کرده و طبیعتهای زیبایی را مشاهده کردهایم، اما بیاغراق هیچگاه در چنین فضایی صبحانهای با این لذت نخورده بودیم و استاد اسلامی با ادب مخصوص خود سخن ایشان را تأیید کرد. در حالی که هوا کمکم رو به گرمی میرفت و گل چیدن متوقف شده بود وارد شهر میمند شدیم. استاد بیانی کنجکاوانه به دو سه کارگاه عرقگیری سر کشید و دربارۀ چندوچون تهیۀ عرقیات و گلابگیری چنان صمیمانه با صاحبان کارگاهها به گفتوگو پرداخت که همگان را شیفتۀ اخلاق و رفتار خویش کرد. من به طریقی غیرآشکار و به اختصار از منزلت و اعتبار استادم سخن گفتم و آنان که صبحشان را با میهمانی باصفا و گرانقدر آغاز کرده بودند، چنان شادمان شدند که حاضر به قبول پول گلابی که استاد سفارش داده بود نشدند. به قول سعدی:
درِ چشم بامدادان به بهشت بر گشودن
نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی
هنگام خداحافظی، استاد بیانی مهربان، با خوشرویی تمام، ضمن تشکر فراوان از صاحبان کارگاههای عرقیات و گلابگیری نشانی ایشان را گرفت تا به طریقی محبت آنان را جبران کند. در زمان بازگشت از میمند به طرف شیراز، در مسیری که کوههای رنگین و زیبایی داشت، دکتر بیانی از داخل اتومبیل، ضمن آنکه توجه استاد اسلامی را به کوههای شگفتانگیز آنجا جلب میکرد، جملهای بر زبان راند که برای من بسیار آموزنده بود: ”دلم میخواهد از اتومبیل پیاده شوم و در برابر این کوههای زیبا به احترام سر فرود آورم و سجده کنم.“
وجودش مانا و شیوۀ سلوکش الگو باد.