نامگ: مختصری در ریشه شناسی و معنی شناسی
نامگ /nāmag/ (هزوارشِ آن:[1] MGLTA) واژهای است که در زبانهای فارسی میانۀ زرتشتی و مانوی باقی مانده است.[2] صورت باستانی آن را میتوان nāmanka*، متشکل از دو جزء nāman به معنای نام و پسوند ka- دانست که پسوند اسمساز است. منتها، از آنجا که اولاً این کلمه در هیچیک از زبانهای دورۀ باستانی باقی نمانده، ثانیاً چون که نه n نهایی nāman در نامگ آمده است و نه جبران آن، باید تاریخ پیدایش این کلمه را دورۀ میانۀ زبانهای ایرانی دانست.[3] به عبارت دیگر، نامگ صورت باستانی ندارد و در دورۀ میانه، از دو جزء nām و پسوند ag-، ساخته شده است.[4] ظاهراً کهنترین ضبط کلمه در ۴ کتیبۀ کردیر، متعلق به نیمۀ دوم قرن سوم میلادی، آمده باشد؛ یعنی سندی قدیمیتر که حاوی کلمهی نامگ باشد به دست ما نرسیده است. نامگ در این ۴ کتیبه مجموعاً ۱۱ بار به کار رفته است.[5] این تعدد موارد استفاده نشان میدهد که نامگ در آن تاریخ واژهای پذیرفتهشده در زبان فارسی میانه بوده و لاجرم از پیدایشش در آن زمان مدتی نه چندان کوتاه گذشته بوده.
نامگ سه معنای اصلی دارد: ۱. مطلق مکتوب همچون کتاب و هر چیزی که نوشته شده باشد، ۲. سند، ۳. مراسله.
۱. نامگ در معنای مکتوب
در باب پانزدهم فرهنگِ پهلوی که مجموعهای است از هزوارشها و املاهای دشوار فارسی میانۀ زرتشتی،[6] نامگ را معادل کلمۀ آرامی כתיב /ketiv/ (در عربی کتیب، در سریانی ܟܬܝܒܗ) دانستهاند. کلمۀ آرامی به معنای نوشته، کتاب و هر چیز مکتوب دیگری است.[7] در سطر 22 کتیبۀ کردیر در نقش رجب چنین میخوانیم:
- … um ēn nāmag ēd-iz rāy nibišt kū…
۲۲. . . . و این نامه را نیز نوشتم که . . .[8]
نامگ در اینجا در معنای نوشته آمده است.
در معنای کتاب هم نامگ در نام چند کتاب فارسی میانۀ زرتشتی آمده است: ارداویرازنامگ و جاماسپنامگ که باقی ماندهاند.[9] نامگ در نام کتابهای دیگری که اصلشان از دست رفته نیز آمده است: خوداینامگ (xwadāy-nāmag)، طوطینامگ، اسکندرنامگ، سندبادنامگ و اونگنامگ (ēwēnag-nāmag لفظاً: آییننامه).[10] نامگ همچنین در همین معنا در ترکیب کارنامگ در عنوان کتاب مهم کارنامگ اردشیر پاپکان نیز آمده است.[11] ترجمۀ تحتاللفظی آن نام چنین است: کتاب اعمال اردشیر پسر بابک. همچنین، در مادیان هزاردادستان[12] به نام کتابهای حقوقی ازدسترفتهای برمیخوریم که طرف استناد مؤلف آن کتاب بودهاند: دادستاننامگ،[13] مُستبارنامگ[14] (mustbār-nāmag لفظاً: تظلمنامه)، خویشکارینامگ موبدان[15] (xwēškārīh-nāmag ī mowbadān)، خویشکارینامگ کارفرمایان[16] (xwēškārīh-nāmag īkārframān[ān]).
نامگ غیر از جزیی از عنوان کتابهای خاص، در معنای عام برای نامیدن نوع مشخصی از مکتوبات نیز به کار رفته است. مثلاً در مادیان هزاردادستان ترکیباتی را نظیر پرسشنامگ[17] (pursišn-nāmag) در معنای صورتجلسۀ بازجویی و سخننامگ[18] (saxwan-nāmag) در معنای صورتجلسۀ دادگاه، هِشتنامگ[19] (hišt-nāmag) در معنای طلاقنامه و یزشنامگ[20] (yazišn-nāmag) در معنای صورتجلسۀ انجام مراسم ور میتوان یافت. همچنین، در آن کتاب به نامگدان[21] (nāmag-nīdān) به معنای بایگانی برمیخوریم.
۲. نامگ در معنای سند
در مادیان هزاردادستان نزدیک به 20 بار نامگ در معنای مکتوبی دارای ارزش حقوقی آمده است. مثلاً در بندی از آن کتاب میخوانیم:
Ud ān-ī guft kū ka gōwēd kū-m ēn wizīr ō tō dād ēg-iš gil ud nāmag dād bawēd.
و آن گفته شده که اگر گوید که ”این قباله را به تو میدهم.“ پس گِل (مُهر) و نامه را داده باشد.[22]
۳. نامگ در معنای مراسله
کتابی موسوم به آیین نامهنویسی (پهلوی: Abar ēwēnag ī nāmag nibēsišnīh) احتمالاً از اواخر دورۀ ساسانی باقی مانده است.[23] کتاب مطابق عنوانش حاوی الگوهای گوناگون مراسله است. این کتاب چنین آغاز میشود:
Nūn nibēsīhēd pad sazīd nibišt nāmag-ē ō kas kas xwadāyān…
اکنون نوشته میشود، نوشتهای سزاوار، نامهای به یکایک خداوندان . . .
همچنین، در بند ۱۸ آمده است:
Nāmag pad bēš pursišnīh hunsandīh dādan…
نامه برای غمگساری، تسلیت . . .[24]
همچنین، در کارنامۀ اردشیر بابکان آمده است:
- uš nāmag ō pāpak kard kū amā ēdōn ašnūd kū ašmā rāy pus-ē ast ī abāyišnīg pad frahang ud aswārīh abēr frahixtag.[25]
۲۷. و نامه به پاپک کرد که ما ایدون شنیدیم که شما را پسی هست که بایسته، به فرهنگ و اسواری بسیار فرهیخته.[26]
نامگ در فارسی دری
پسوند ag- ایرانی میانه که خود بازماندۀ aka- ایرانی باستان است، در گذر به فارسی دری g نهایی خود را از دست داده و در گویشهای متفاوت به اشکال فتحه یا کسره تبدیل شده است.[27] از این رو، نامه صورت فارسی دری نامگ فارسی میانه است. از لحاظ معنیشناسی، نامه هر سه معنای نیای خود را حفظ کرده است.
۱. نامه در معنای مکتوب
در عناوین کتابهای مشخصی همچون شاهنامه، مرزباننامه، مصیبتنامه، اسرارنامه، گشتاسبنامه، سیاستنامه، نوروزنامه و مانندشان آمده است. همچنین، برای اشاره به نوع مشخصی از مکتوبات هم از نامه استفاده میشود: فرسنامه، بازنامه، فتوتنامه، ساقینامه، خوابنامه، سفرنامه و مانند اینها. نامه در این معنا از پرکاربردترین واژهها برای برساختن کلمات جدید در فارسی معاصر است: فیلمنامه، نمایشنامه، نظامنامه، پایاننامه، اساسنامه، لغتنامه، دانشنامه، اجازهنامه، دعوتنامه، بخشنامه، آییننامه، جشننامه، یادنامه، شناختنامه، شبنامه، شیوهنامه و مانندشان. همچنین، نامه اخیراً در عنوان بخشی از فصول کتاب هم به کار میرود: نامنامه و کتابنامه. در عناوین بعضی متون روایی و نمایشی فارسی معاصر، ملهم از عناوین کتب قدما، نامه در معنای حکایت یا داستان آمده است: عارفنامه یعنی داستان عارف و نه کتاب مستقلی دربارۀ عارف قزوینی.[28] همچنیناند فتحنامۀ مغان (داستان فتح مغان)،[29] گنجنامه (داستان گنج).[30]
نامه همچنین برای اشاره به جراید دورهای به کار میرود. در این معنا به طول دورۀ انتشار جریده میپیوندد: روزنامه، هفتهنامه، دوهفتهنامه، ماهنامه، فصلنامه، دوفصلنامه، سالنامه و گاهنامه.
نامه، خارج از ترکیباتی اینچنین، در معنای کتاب در فارسی کلاسیک آمده است:
یکی نامه بود از گه باستان
فراوان بدو اندرون داستان[31]
این معنا در فارسی امروز متروک شده است.
۲. نامه در معنای سند
نامه در فارسی دری برای اشاره به نوشتهای به کار میرود که ارزش حقوقی دارد. در این معنا، به عنوان عقد یا عمل یا وضع حقوقیای منضم میشود که در آن نوشته درج شده است: اجارهنامه، وصیتنامه، وکالتنامه، عقدنامه، طلاقنامه، بیمهنامه، گذرنامه، گواهینامه، شهادتنامه، رضایتنامه، عهدنامه، پیماننامه، مقاولهنامه، بیعنامه، صلحنامه، دادنامه، بارنامه، وقفنامه، شناسنامه و مانند اینها.
۳. نامه در معنای مراسله
استعمال نامه به صورت مجزا در معنای کتاب در فارسی امروز متروک شده است. مراسله در فارسی امروز یگانه معنای نامه است، وقتی که مجزا و بیرون ترکیب به کار میرود. این معنا در فارسی کلاسیک نیز وجود داشته است:
به سمرقند اگر بگذری ای باد سحر
نامۀ اهل خراسان به بر خاقان بر
نامهای مطلع آن رنج تن و آفت جان
نامهای مقطع آن درد دل و سوز جگر
نامهای بر رقمش آه عزیزان پیدا
نامهای در شکنش خون شهیدان مضمر[32]
[1] هزوارش کلمهای بوده است که صورت آرامیاش نوشته، اما صورت ایرانی میانهاش خوانده میشده است. بنگرید به ژاله آموزگار یگانه و احمد تفضلی، زبان پهلوی: ادبیات و دستور آن (تهران: انتشارات معین، ۱۳۸۲)، 60-61.
[2] دیوید نیل مکنزی، فرهنگ کوچک زبان پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۳)، ۱۰۹؛
Desmond Durkin-Meisterernst, Dictionary of Manichean Middle Persian and Parthian (Turnhout: Breplos, 2oo4), 238.
[3] زبانهای ایرانی را از لحاظ زمانی در سه دوره قرار میدهند: از آغاز تا سال ۳۳۱قم و یورش اسکندر دوران باستان است. از ۳۳۱قم تا ۸۶۷م، سال به سلطنت رسیدن یعقوب لیث صفاری و رسمی شدن زبان فارسی دری، دورۀ میانه است و پس از آن دورۀ جدید. بدین ترتیب، حیات زبان فارسی نیز به سه دورۀ باستان، میانه و جدید تقسیم میشود. فارسی باستان، زبان کتیبههای پادشاهان هخامنشی، نیای فارسی میانۀ زرتشتی یا پهلوی است که خود نیای زبان فارسی دری است. در اینجا فارسی دری را، که زبانی است که این مقاله به آن نوشته شده است، به دو دورۀ کلاسیک، از ۶۳۰م تا ۱۹۰۶م (سال انقلاب مشروطه)، و فارسی معاصر، از آن تاریخ به این سو، تقسیم کردهام تا تحول معنایی واژه را در طول تاریخ زبان فارسی دری دقیقتر نشان دهم. برای آگاهی از تاریخ زبان فارسی بنگرید به محسن ابوالقاسمی، تاریخ زبان فارسی (تهران: سمت، ۱۳۹۴).
[4]Henrik Samuel Nyberg, A Manuel of Pahlavi (Wiesbaden: Otto Harrassowitz, 1974), vol. 2, 135.
[5]Philippe Gingnoux, Glossaire des Inscriptions Pehlevies et Parthes (London: Lund Humphries, 1972), 30.
[6] احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار (تهران: سخن، ۱۳۷۶)، ۳۲۱.
[7]Henrik Samuel Nyberg, Farhan ī Pahlavik (Wiesbaden: Otto Harrassowitz, 1988), 12.
[8]Philippe Gingnoux, Les Quatre Inscriptions du Mage Kirdīr (Paris: Association pour l’Avancement des Études Iraniennes, 1991), 36.
[9] تفضلی، تاریخ ادبیات، ۱۶۷ و ۱۷۳.
[10] تفضلی، تاریخ ادبیات، ۲۶۹، ۳۰۴، ۲۹۹ و ۲۴۵
[11] تفضلی، تاریخ ادبیات، ۲۶۰.
[12] تفضلی، تاریخ ادبیات، ۲۸۶
[13]برای آگاهی از محتوای مادیان هزاردادستان -مختصراً برای بخش اول MHD و برای بخش دوم MHDA- بنگرید به
Maria Macuch, Das Sasanidische Rechtsbuch “Mātakdān I Hazār Dātistān” (Wiesbaden: Deutsche Morgenländische Gesellschaft, 1981), Teil 2; Maria Macuch, Rechtskasuistik Und Gerichtspraxis Zu Beginn Des Siebenten Jahrhunderts in Iran: Die Rechtssamlung Des Farroḫmard I Wahrāmān (Wiesbaden: Harrassowitz, 1993); Anahit Perikhani︠a︡n, The Book of a Thousand Judgements: A Sasanian Law-book, trans. Nina G. Garsoïan (Costa Mesa: Mazda, 1997); MHD, 11-2, 36, 2.
[14]Mātakdān I Hazār Dātistān, A5, 11.
[15]Mātakdān I Hazār Dātistān, A26, 15.
[16]Mātakdān I Hazār Dātistān, A38, 16-17.
[17]Mātakdān I Hazār Dātistān, 78, 4-5, 7, 14, 15; 98, 4; 100, 7,11 etc.
[18]Mātakdān I Hazār Dātistān, 4, 8; 9, 7; 73, 12-14 etc.
[19]Mātakdān I Hazār Dātistān, 87, 10.
[20]Mātakdān I Hazār Dātistān, A13, 7; A27, 8.
[21]Mātakdān I Hazār Dātistān, 78, 12-13.
[22]Mātakdān I Hazār Dātistān, A34, 2-3.
[23] تفضلی، تاریخ ادبیات، ۲۹۴.
[24]Jamaspji Dastur Minocherji Jamasp-Asana, Corpus of Pahlavi Texts (Bombay, 1913), 132 and 135.
[25] آوانویسی برگرفته از محسن ابوالقاسمی، راهنمای زبانهای باستانی ایران (تهران: سمت، ۱۳۸۶)، جلد ۱، ۲۲۵.
[26] ترجمه برگرفته از ابوالقاسمی، راهنمای زبانهای باستانی ایران، ۲۳۱.
[27] محسن ابوالقاسمی، دستور تاریخی زبان فارسی (تهران: سمت، ۱۳۹۴)، ۳۲۵.
[28] محمدجعفر محجوب، دیوان کامل ایرجمیرزا (تهران: نشر اندیشه، 2536شاهنشاهی/1356ش)، 75-96.
[29] هوشنگ گلشیری، نیمۀ تاریک ماه (تهران: نشر نیلوفر، ۱۳۸۰)، 311-336.
[30] گلشیری، نیمۀ تاریک ماه، 517-532.
[31] ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، تصحیح جلال خالقی مطلق (تهران: دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۶) جلد ۱، ۱۲.
[32] محمدتقی مدرس رضوی، دیوان انوری (تهران: علمی فرهنگی، ۱۳۷۶)، جلد ۱، ۲۰۱.