نقش منازعات فرقهای در انحطاط آلبویه
هوشنگ شکری <Hooshang Shokri <hooshangh.shokri@hotmail.com پژوهشگر مستقل در حوزۀ عرفان، تاریخ، و آیینهای جوانمردی ایران است. علاوه بر مقالات متعدد، برخی از آثار ایشان عبارتاند از آیین هوشنگ، پهلوانی و جوانمردی در ایران، عیاران، و آیین سلحشوری.
علی رفیعی <Ali Rafiei <alirafee12@gmail.com دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ و پژوهشگر تاریخ است. از جمله آثار ایشان، منازعات فرقهای در دوران آلبویه و ”نقش بودیسم در روابط ایران و هند: نگاهی کوتاه از دوران باستان تا ایلخانان مغول“ منتشر شدهاند.
مقدمه
تاریخ ایران بعد از اسلام فراز و فرودهای بسیاری را به خود دیده است و حکومتها و خاندانهای مختلفی بعد از تسلط اعراب بر نواحی گوناگون آن حکم راندهاند که گاه موجب تزلزل و گاه باعث شکوفایی و رشد شدهاند. یکی از دورانهای درخشان تاریخ ایرانِ بعد از اسلام، دورۀ حکومت آلبویه است که آدام متز از آن با عنوان ”رنسانس اسلامی“ یاد میکند.[1] در این دوران، ایجاد دارالعلمهای متفاوت و برگزاری جلسات علمی و مباحثات فرقهای اوج گرفت و دستاوردهای علمی و حکمی فراوانی عرضه شد.[2] همچنین، وجود دانشمندان نامی و وزرای دانشپرور و دانشمند بر رونق بازار علم و دانش در این دوران افزود. از سوی دیگر، بوَیهیان با پیشینۀ تفکرات شیعی-خواه امامی یا زیدی-باعث ترویج مبادی شیعی شدند، چنانکه مهمترین توفیق شیعیان در این عهد اجازۀ تظاهر علنی به عقایدشان بدون نیاز به تقیه بود.[3]
با این همه، دوران آلبویه نیز مانند هر دورۀ پادشاهی نقطۀ شروع، قدرت، افول و در نهایت پایانی دارد. دولت بویهی که به دستیاری سه برادر، علی و حسن و احمد، پا به عرصه گذاشت، شروع پرباری رقم زد و در دورۀ عضدالدوله به اوج شکوفایی خود رسید، اما بعد از دوران حکومت عضدالدوله رو به ضعف و انحطاط نهاد.[4]
در دوران آلبویه، به علل گوناگون و از جمله طرفداری ایشان از تشیع و برپایی دارالعلمها و وجود علمای بزرگ، بحثهای میان فرقهای اوج گرفت که در اکثراً به ایجاد درگیری و حتی فجایع بزرگی چون آتش زدن اموال، قتل، نهب و غیره میانجامید. همچنین، دیلمیان و ترکان، که بخش عمدهای از سپاهیان آلبویه را تشکیل میدادند، باعث دامن زدن به رقابتهای قومی و گاه خود درگیر رقابتهای ناتمام قومی و مذهبی میشدند.[5] در دوران اقتدار آلبویه، به سبب تسلط امرای وقت بر امور و کاردانی ایشان این وقایع مرتفع میشد، اما بعد از عضدالدوله، چون تسلط امرای بویهی بر امور و کاردانی ایشان رو به ضعف نهاد و اختلافات داخلی گریبانگیر بویهیان شد،[6] این مجادلات به تزلزل بیشتر و تضعیف هرچه تمامتر آلبویه انجامید[7]
برگزاری مراسم عاشورا و غدیر
در دوران آلبویه، شیعیان و اهل سنت در بیشتر مواقع خواهان برگزاری مراسم و آیینهای خود بودند و این مسئله موجد مناقشاتی میشد. هر فرقه به تناسب مذهب واصول عقاید خود دارای شعائر دینی و مذهبی بود و بیاحترامی دیگر فرق نسبت به شئونات مذهبی خود را برنمیتابید. در قلمرو دولت آلبویه، به سبب شیعهگری آنها، مراسم و آیینهای شیعه به شکل فزایندهای گسترش یافت و این موضوع در جامعۀ آن روز منجر به تحریک دیگر مذاهب میشد و در نتیجه آشوب و بلوا به راه میافتاد. یکی از این مراسم جنجالبرانگیز برگزاری عزای عاشورا بود.
در روز دهم محرم 389ق، طبق رسوم دیرینۀ شیعه که از زمان برپایی حکومت آلبویه در بغداد برقرار بود، مراسم سوگواری برای حسین بن علی(ع) برگزار شد. سنیان برای تقابل اعمال مشابهی انجام دادند و در روز هجدهم محرم اعلان سوگواری بر مصعب بن زبیر کردند و به صورت گروهی با جمعیت فراوان به طرف قبر مصعب بن زبیر رفتند.[8] این عمل در آخر منجر و نزاع و درگیری بین شیعیان و اهل سنت گشت.
ذهبی نیز در تاریخ اسلام ذیل حوادث سال 392ق آورده است که شیعه و سنی در این سال با یکدیگر درگیر شدند و کشتار و جنگ مابین آنها شروع شد و کار به آتشسوزی محلات شیعهنشین کشید و امیر عمید الجیوش را در پی بغداد فرستاد تا غائله را ختم کند. او شیخ مفید را نفی بلد کرد و واعظان را از سخن کردن بازداشت.[9] از این رو، در سال 393ق اهل کرخ و همچنین مردم باب الشعیر و باب البصره از سوگواری بر عزیزان خود منع شدند.[10] به دستور عمید که جانشین بهاءالدوله در بغداد بود، نوحهسرایی نیز به حال تعلیق درآمد.[11] عمید قانون منع عزاداری را به علت درگیری میان شیعیان و سنیان وضع کرد و هر کس را که نوحهسرایی یا مداحی میکرد دستگیر کرده، به زندان میانداخت.
به سال 402ق، فخرالملک-که ابنکثیر او را وزیر روافض میخواند-اذن عزاداری برای امام حسین(ع) در روز عاشورا را صادر کرد و دستور داد که بازارها در این روز تعطیل شوند و نان نپزند و دکانها بسته باشد، همهجا را سیاه بپوشانند و نوحهگری و مداحی برای حسین بن علی(ع) صورت گیرد.[12] این امر در واقع دخالت امرا در تشدید شورشها و درگیریهای مذهبی را نشان میدهد که به علت ناآگاهی از اوضاع سیاسی و عدم توجه به تمامیت جغرافیایی حکومت صورت میپذیرفت.
همچنین، در اتفاقات سال 406ق در بغداد میان اهالی کرخ و باب شیعه درگیری واقع و منجر به شورش شد و راستۀ قلیهپزان چپاول شدند. فخرالملک رفتار کرخیان را ناپسند شمرد و از برگزاری آیین سوگواری عاشورا ممانعت کرد و گفت که هیچکس حق برگزاری مراسم به هیچ نحو ندارد. او آذینبندی پرچم و سیاهپوشی بازار را مطلقاً قدغن و سفارش کرد که نوحهسرایی و مدیحهگویی را به تأکید تعطیل کنند.[13]
در دوران امیر جلالالدوله نیز مراسم عاشورا و غدیر برگزار میشد. ابنکثیر ذیل حوادث سال 421ق مینویسد که ”در این سال، شیعیان به مانند سالهای گذشته درصدد برگزاری مراسم عاشورا برآمدند. همهجا را سیاه پوشاندند و دکانها را تعطیل کردند. با در این حال، گروهی از اهل تسنن رو به محلات شیعه و بازارها آورده و شروع به قتال علیه شیعیان کردند و درگیری میان آنها بزرگ و بزرگتر شد و تعداد کثیری از فریقین به قتل رسید و بین آنها شرارت به اوج رسید.“[14]
در دورۀ ملکالرحیم نیز مانند ادوار قبلی این آیینها اجرا میشدند و بعضی اوقات از برگزاری آن جلوگیری میشد، چنانچه اهالی کرخ در سال 441ق از برپایی مراسم عزاداری در روز عاشورا منع شدند، ولی آنها قبول نکردند و کار خود را صورت دادند در این میان، آشوب و بلوا شهر را درگرفت که در آن مردم زیادی کشته شدند و ویرانیهای زیادی بر جای ماند، تا آنکه ترکها آمدند و مردم دست از درگیری کشیدند. ساکنان به طرف بازار قلائین رفتند و هر دو گروه متحمل خسارتهای زیادی شدند و آشوبهای بسیاری پدید آمد و بازارها بسته شدند و مغازهها تعطیل شدند و مردم از ترس جان خود به داخل خانههای خود پناه بردند که به دستور خلیفه، ابو محمد بن نسوی آمد و غائله را ختم کرد.[15] برگزاری مراسم عاشورا یکی از پردامنهترین نزاعها را در دولت آلبویه پدید میآورد و به سبب سستی در دستگاه دولتی و اختلافات درونی آلبویه بر سر جانشینی، تدبیری جدی و اساسی در این زمینه در پیش گرفته نشد.
مراسم برگزاری جشن غدیر هم عموماً با تقابل و تزاحم شیعه و سنی همراه بود، چنانکه در قبال غدیر، گروهی از اهل تسنن هم اعلام کردندکه در 26 ذیالحجه، پیامبر(ص) همراه ابوبکر وارد غار ثور شده است، لذا این روز را جشن خواهند گرفت و از سال 389ق این تقابل شیعه و سنی بر سر ماجرای غدیر شروع شد و هر سال که شیعیان در روز 18 ذیالحجه جشن غدیر میگرفتند، اهل تسنن نیز در روز 26 ذیالحجه جشن میگرفتند و اظهار عید به سبب ورود پیامبر(ص) و ابوبکر به غار میکردند.[16]
این امور همهساله وقت و هزینۀ بسیاری را تلف میکرد، به گونهای که عدهای در تدارک عاشورا و غدیر و عدهای دیگر در تدارک عزا برای مصعب بن زبیر یا جشن غار بودند و سپس، درگیری و نزاع آغاز میشد. گاه ترکان سنی هم دخالت میکردند و کار از دست حکومت خارج میشد و در نتیجه، آتش و غارت و قتل و غیره به وقوع میپیوست. این همه وجب هدر رفتن استعدادها و اتلاف سرمایهها میشد و کار حکومت را در کنترل اوضاع بسیار سخت میکرد.
سبّ و دشنام
سبّ و دشنام فرقین، بزرگان و رجال یکدیگر و گاهی صحابه از دیگر جریانهایی بود که باعث ایجاد فتنه و آشوب در دوران خلافت آلبویه میشد. این امر گاه تبعات دامنهداری داشت، چنانکه یکی از آنها موجب تبعید شیخ مفید شد. ابناثیر این جریان را چنین شرح میدهد که
یکی از هاشمیان از باب بصره نزد ابنمعلم، فقیه شیعی، به مسجد او درآمد و او را آزار رساند. یاران ابنمعلم بر او شوریدند و یکدیگر را برانگیخته و آهنگ ابوحامد اسفراینی و ابنالکفانی کردند. بر این دو نیز دشنام دادند و از فقیهان خواستند کار آنان را یکسره کنند که این دو فرار کرده و فتنه بالا گرفت. سلطان گروهی از آنها را دستگیر کرد و به زندان انداخت و شورش آرام یافت. ابوحامد به مسجد خود بازگشت و ابنمعلم از بغداد تبعید شد که با میانجیگری علی بن مزید به شهر برگردانده شد.[17]
در دورۀ حکومت سلطانالدوله نیز به سال 408ق فتنۀ عظیمی میان سنیان و شیعیان به پا شد. اهل قلائین سنیمذهب بودند و در برابر توهین و بیادبی به صحابه با اهل کرخ، که از شیعیان بودند، درگیر شدند و این درگیری باعث کشته شدن بسیاری از مردم گشت ”و قُتِلَ طائفه علی هذین البابین. “بعد از ورود مأموران شهر و ممانعت آنها از کشتار مردم و خاموش کردن آتشسوزی مغازهها، شهر آرام گرفت و طرفین به صلح و آشتی رضایت دادند.[18] ابناثیر توضیح میدهد که در این حادثه، بین سنیان و شیعیان واسط آشوبی بزرگ پدید آمد و سنیان چیرگی یافتند و چون غارت و کشتار از حد گذشت و شیعیان در پی چارهجویی گشتند. در نهایت بزرگان شیعه و علویان به سوی علی بن مزید گریختند و از او یاری خواستند.[19] البته این حادثه را المنتظم در حوادث سال 407ق آورده و نوشته است: ”اِتَصلت الفتنه بین الشیعه والسنه بواسط و نهبت مجال الشیعه و الزیدیه بواسط.“[20] ابنالجوزی در نوشتۀ خود علاوه بر شیعیان اسم زیدیان را نیز در گروه شیعیان درگیر با سنیان آورده است. آتشسوزی بسیار بزرگی بر پا شد که زدوخورد را به دنبال داشت و نهایتاً شیعیان به علی بن مزید پناهنده شدند.
در سال 422ق آشوب همچنان مابین سنی و شیعه برقرار بود. در این سال، اهل تسنن بر شیعیان چیره شدند و به خاطر لعن و نفرین صحابه، خانۀ شریف مرتضی را آتش زدند و اموال بسیاری از مردم به یغما رفت و آشوب خیلی بزرگ شد و مردم همدیگر را زدند و با انواع سلاحها یکدیگر را مورد ضرب و شتم قرار دادند تا بالاخره با وساطت خلیفه کار ختم به خیر شد.[21]
تعصبات مذهبی
تعصبات مذهبی نیز در هر دورهای از تاریخ باعث ایجاد تنش و تشنج بوده است، اما در دوران آلبویه، به سبب قدرت گرفتن شیعه با پشتیبانی آلبویه از یک سو و از سوی دیگر به سبب حمایت عباسیان از اهل تسنن و نفوذ و دخالت ترکان سنیمذهب در امور حکومتی این امر بسیار واقع میشد. در سال 420ق، در مسجد براثا نماز جمعه برقرار نشد، چرا که خطیب جمعه پس از درود به پیامبر(ص) به برادرش علی بن ابیطالب(ع) درود فرستاد و در حقش زیادهروی کرد و او را زندهکنندۀ الهی انسان نامید. زمانی که خلیفه این سخنان را شنید او را از امامت جماعت مسجد خلع کرد و پیشنماز دیگری برگزید که مردم قبول نکردند و گفتتند با سید مرتضی نماز میخوانند و از آن پس به نماز جمعه نرفتند و مسجد تعطیل شد. بعد از مدتی، بزرگان کرخ از خلیفه عذر خواستند و دلیل آوردند که کار آنها نبود و خواستند که دوباره در مسجد نماز برپا شود.[22]
به سال 421ق، طبق سنوات قبل، فتنۀ عاشورا به پا شد و بین فریقین قتال صورت گرفت،[23] اما بار دیگر فتنهای میان هاشمیان و ترکان بر سر مصحف روی میدهد و گویا با خشت و آجر به جان هم میافتند.[24] همچنین، فتنهای میان شیعه و سنی در 422ق رخ داد و ”ثارت الفتنه و مُنِعت الصلاه.“[25] به سبب عمل فردی که ابناثیر او را ”مذکور“ و ذهبی ”صوفی“ نامیدهاند، فتنه میان شیعه و سنی به پا شد و خانۀ شریف رضی را به آتش کشیدند و ترکان نیز به طرف اهل سنت رفتند و به همدیگر یورش بردند و تعدادی از مردم اهل کرخ را کشتند و قتل و غارت کردند و وزیر را با آجر زدند و عمامهاش را پایین انداختند. سوق العروس و سوق الصفارین و انماط به کل از بین رفتند و اختلاف زیاد شد که در نهایت با وساطت شخص خلیفه غائله ختم به خیر شد.[26] علاوه بر این، ذیل حوادث این سال آمده است که کاروانی از قم به قصد زیارت کربلا وارد بغداد شد. در این وقت، شیعه و سنی در نزاع با یکدیگر بودند. به محض اینکه اهالی بغداد باخبر شدند که کاروانیان شیعهاند، دست به غارت اموال شیعیان زدند و چون اهالی بصره نسبت به اهل سنت تعصب داشتند، هر چه در توان داشتند کم نگذاشتند و اوضاع وخیمتر شد. در نهایت، چند نفری در این مناقشه کشته شدند و در نتیجه، در این روز زیارت کاظمین ممنوع شد و هیچکس حق ورود به قبرستان قریش را نیافت.[27]
در همین سال 422ق، اهل سنت دروازۀ بصره را بر مردم قم بستند که بنا بر عادت سالهای پیاپی به زیارت حرم علی(ع) و حسین(ع) میآمدند. در نهایت، اهل سنت با قمیان درگیر شده و چند نفر از آنها را کشتند و از زیارت موسی بن جعفر(ع) نیز جلوگیری کردند.[28]
یکی دیگر از منازعات بین فریقین در سال 425ق رخ داد که طی آن، دو نفر از جوانان از اصفهان به بغداد آمدند و هنگام حرکت به سمت قبر مصعب بن زبیر منجنیقها را حرکت دادند و در بازار شهر گردانیدند و شعار دادند و دعا خواندند. این اقدامات تنش میان فریقین را برانگیخت و دوباره جنگ و خونریزی به پا شد.[29]
جالب توجه آنکه منازعات و مناقشات فرقهای چنان دامنگیر و شایع بود که مورخان مصالحه و آرامش میان شیعه و سنی را با تعجب گزارش کردهاند. در وقایع سال 442ق که بین شیعیان و سنیان آشتی و صلح برقرار شد و همه به زیارت علی بن ابیطالب(ع) و حسین بن علی(ع) رفتند، شیعیان نیز به نیکی از صحابه یاد کردند و به همدیگر احترام و رحمت فرستادند، ابنکثیر بیان میکند که ”هذا عجیب جداً، إلاّ أن یکونَ من باب التقیه، و رخصت الاسعار ببغداد جداً.“[30] اما چنین مصالحههایی دوام چندانی نداشت. در ماه صفر 443ق بار دیگر میان اهل تسنن و تشیع در بغداد فتنهای عظیم روی داد که در آن شیعیان به عقاید خود تظاهر کردند و بر درها چیزهایی نوشتند و اهل سنت به مخالفت و انکار گفتههای شیعیان پرداختند و میان ایشان قتل و کشتار به راه افتاد. در نتیجه، خلیفه دو نقیب عباسی و علوی فرستاد تا کشف حال کنند. آنان بیامدند و به نفع شیعه شهادت دادند و قتال ادامه یافت و در این حال مردی از اهل سنت کشته شد و سنیان مرقد موسی بن جعفر(ع) و امام جواد(ع) را آتش زدند و میخواستند که پیکر موسی بن جعفر(ع) را به مرقد احمد بن حنبل حمل کنند که نتوانستند. چون ویرانی از حد گذشته بود، تشخیص قبر برای اهل سنت خیلی سخت بود و نتوانستند پیکر را حمل کنند. از طرفی، شیعیان مدرس حنفی را کشتند و محلۀ اهل تسنن را آتش زدند و شورش به شرق بغداد نیز کشیده شد. پیشنماز نام خلیفه را در این میان از خطبه انداخت، ولی با مشاورت و فشار مردم دوباره اسم خلیفه در خطبه آورده شد.[31] این وقایع در المنتظم ابنجوزی کمی متفاوت با دیگران در خصوص اتفاقات و حوادث سال 443ق آمده است.[32]
در سال 444ق نیز میان شیعیان و سنیان بغداد آشوبی درگرفت که سامان دادن بدان شدنی نبود. عیاران در شهر پخش شدند و بر همه چیره گشتند و بازارها را قرق کرده و درآمد پیشهوران را گرفتند. سرکردگان این بلوا دو نفر از اهل تسنن بودند که ابناثیر آنها را ”طقطقی“ و ”زیبق“ نامیده است. به سبب این مسئله، شیعیان ”حی علی خیر العمل“ را دوباره در اذانهایشان به کار بردند و بر مساجد جملۀ ”محمد(ص) و علی(ع) خیر البشر“ را نوشتند و دوباره جنگ میان ایشان درگرفت و کشتار به راه افتاد و شورش گستردهتر شد.[33] در این سالها، فتنه میان شیعه و سنی رو به ازدیاد بود. شیعه با اهل سنت وارد منازعه میشدند و بین اهالی درگیری رخ میداد که موجب ضرب و جرح و کشتار دو فریقین میشد.
هنوز مدتی از این حوادث نگذشته بود که به سال 445ق میان اهل کرخ و سنیان آشوبی درگرفت و یک علوی کشته شد در نتیجه، زنان علوی شوریدند و کار بالا گرفت و بازار کرخ به آتش سوخت.[34]
نتیجه
سالی از دوران خلافت آلبویه نبود-علیالخصوص بعد از دوران حکومت عضدالدوله-که خالی از مناقشه و درگیری باشد، آن هم درگیریهای خونین و فجایع بزرگی که کمترین آن آتش زدن محلهای و کشته شدن چند تن بود. این تنازعات به علل گوناگونی مانند برگزاری مراسم عاشورا و غدیر از جانب شیعیان و مقابله به مثل سنیان و تعصبات بیمورد، و گاه به سبب فتاوی و گفتارهای بزرگان فریقین یا دستورات حکام وقت صورت میپذیرفت.
در واقع، ضعف سیاسی آلبویه در این دوران باعث شد کنترل اوضاع از دست حکام خارج شود. چنین مناقشات مذهبی نیز به نوبه خود عاملی بود تا ضعف و انحطاط آلبویه بیشتر و سریعتر به وقوع پیوندد. در واقع، چشم طمع امرای آلبویه در دوران ضعف و انحطاط به قلمروهای تحت حکومت یکدیگر و عدم اتحاد در امر حکومت و ضعف مملکتداری با این آشوبهای داخلی و درگیری ترکان سنی و دیلمیان شیعی در درون سپاه و مناقشات فریقین تاب و توان حکومت را گرفته و بیش از پیش مستعد سرنگونی کرد.
این علل دینی به قدری قوی بود که حتی محمود غزنوی نیز این موضوع را دلیلی حمله به متصرفات آلبویه فرض کرد، چون ایشان را ”رافضی“ میدانست. خواجه نظامالملک آورده است :
این مهم را بر غزات هند اختیار کردم و رو به عراق عجم آوردم و لشکر ترک را که همه مسلمانان پاکیزهاند و حنفی، بر دیلمیان و زنادقه و باطنی گماشتم تا تخم ایشان بگسستم. بعضی به شمشیر ایشان کشته شدند و بعضی گرفتار بند زندان گشتند و بعضی در جهان آواره شدند و شغل و عمل همۀ خواجگان و متصرفان خراسان را فرمودم که ایشان یا حنفی یا شافعی پاکیزه باشند، این هر دو دشمن رافضی و باطنیاند و موافق ترک.[35]
گرچه بیشتر این وقایع در حوزۀ حکومتی عراق صورت میپذیرفت یا شاید به علت حساس بودن این ناحیه بیشتر مورد توجه مورخین بوده، نواحی دیگر نیز از تنازع و درگیری به دور نبودند. اکثر نقاط ایران بعد از اسلام سنینشین بودند و قطعاً دولتی شیعیمآب میتوانست باعث تشنج و نتازع بین سنیان و شیعیانی شود که تازه قدرت یافته بودند، چنانکه در ری و فارس نیز درگیری میان ترک و دیلم اندک نبود؛[36] حتی قتل و غارت نیز در پی این منازعات واقع میشد.[37]
[1]جوئل ل. کرمر، احیای فرهنگی در عهد آلبویه (تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1375)، 29-66.
[2]بنگرید به غلامرضا فدایی عراقی، حیات علمی در عهد آلبویه (تهران: دانشگاه تهران، 1383).
[3]کرمر، احیای فرهنگی در عهد آلبویه، 82.
[4]علیاصغر فقیهی، تاریخ آلبویه (تهران: سمت، 1387)، 47-48؛ کرمر، احیای فرهنگی در عهد آلبویه، 74.
[5]کلیفورد ادموند بازورث و دیگران، سلسلههای متقارن در ایران، ترجمۀ یعقوب آژند (تهارن: ولی، 1387)، 123.
[6]بارتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمۀ جواد فلاطوری و مریم میراحمدی (تهران: علمی و فرهنگی، 1391)، جلد 1، 183.
[7]صادق سجادی،”آلبویه،“ در تاریخ جامع ایران، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی (تهران: دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، 1393)، جلد 8، 73.
[8]الحافظ ابنکثیر، البدایه و النهایه (بیروت: مکتبه المعارف، 1410ق)، جلد 11، 235-326؛ آدام متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمۀ علیرضا ذکاوتی قراگزلو (تهران: امیرکبیر، 1362)، جلد 1، 87-88.
[9]شمسالدین محمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق محمد عبدالسلام تدمری (لبنان: دارالکتب العربی، 1414ق)، جلد 27، 225-226.
[10]ابیفرج عبدالرحمن ابنجوزی، المنتظم، دراسه و تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا (لبنان: دارالکتب العلمیه، 1415ق)، جلد 15، 37.
[11]ابنکثیر، البدایه و النهایه، جلد 11، 332.
[12]ذهبی، تاریخ الاسلام، جلد 28، 11؛ ابنکثیر، البدایه و النهایه، جلد 11، 325.
[13]عزیزالدین ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمۀ حمیدرضا آژیر (تهران: اساطیر، 1385)، جلد 13، 5512؛ ابنجوزی، المنتظم، جلد 15، 329.
[14]ابنکثیر، البدایه و النهایه، جلد 12، 28؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، جلد 29، 5.
[15]ابناثیر، الکامل فی التاریخ، جلد 13، 5802؛ ابنکثیر، البدایه و النهایه، جلد 12، 59؛ ابنجوزی، المنتظم، جلد 15، 319.
[16]متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، جلد 1، 87-88؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، جلد 12، 5394-5395.
[17]ابناثیر، الکامل فی التاریخ، جلد 12، 5453.
[18]ذهبی، تاریخ الاسلام، جلد 28، 27.
[19]ابناثیر، الکامل فی التاریخ، جلد 13، 5542.
[20]ابنجوزی، المنتظم، جلد 15، 120.
[21]قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین (تهران: دارالکتب اسلامیه، 1365)، 320.
[22]ابناثیر، الکامل فی التاریخ، جلد 13، 5639-5640.
[23]ابنجوزی، المنتظم، جلد 15، 204.
[24]ابنجوزی، المنتظم، جلد 15، 208.
[25]ذهبی، تاریخ الاسلام، جلد 29، 9-10.
[26]ابناثیر، الکامل فی التاریخ، جلد 13، 5562-5563.
[27]ابنجوزی، المنتظم، جلد 15، 216.
[28]ابناثیر، الکامل فی التاریخ، جلد 13، 5664.
[29]ابنجوزی، المنتظم، جلد 15، 241.
[30]ابنکثیر، البدایه و النهایه، جلد 12، 61.
[31]ابناثیر، الکامل فی التاریخ، جلد 13، 5819-5820؛ ابنکثیر، البدایه و النهایه، جلد 12، 62-63.
[32]ابنجوزی، المنتظم، جلد 15، 329 به بعد.
[33]ابناثیر، الکامل فی التاریخ، جلد 13، 5834؛ ابنکثیر، البدایه و النهایه، جلد 12، 63؛ ابنجوزی، المنتظم، جلد 15، 335.
[34]ابنکثیر، البدایه و النهایه، جلد 13، 5833.
[35]خواجه نظامالملک توسی، سیاستنامه یا سیرالملوک (تهران: علمی و فرهنگی، 1372)، 78.
[36]رسول جعفریان، تاریخ ایران اسلامی: از طلوع طاهریان تا غروب خوارزمشاهیان (تهران: کانون اندیشه جوان، 1386)، جلد 2، 148.
[37]جعفریان، تاریخ ایران اسلامی، جلد 2، 141.