نگاهی انتقادی به شیوۀ تصحیح طومارهای نقّالی شاهنامه
کامران ارژنگی <Kamran Arzhangi <k.arzhangi@gmail.com دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی در گرایش ادبیات حماسی دانشگاه فردوسی مشهد است. برخی از مقالات منتشرشدۀ ایشان عبارت است از ”خرابات مغان، میکده و آتشکدۀ زردشتی،“ ”تحلیل نماد زن جادو در شاهنامه بر مبنای روانشناسی یونگ،“ ”تصحیح دو بیت از داستانهای سیاوش و کیخسرو در شاهنامه فردوسی،“ ”نگاهی انتقادی به تصحیح کلیات سلمان ساوجی“ و ”رفع ابهامی از داستان سیاوش در شاهنامه فردوسی. “
سر سخن
روایات طومارهای نقّالی در سیر ادبیات حماسی ایران بسیار ارزشمندند و باید بیشتر بدانها توجه شود. پیش از این، اعتقاد بر این بود که هر روایتی که در طومار نقّالی آمده و با روایت فردوسی متفاوت است، ساخته و پرداختۀ ذهن نقّال است و چیزی جز تخیّل نیست. اما پس از اینکه چند طومار نقّالی چاپ شد و در دسترس پژوهشگران قرار گرفت، مشخص شد که بسیاری از روایات آنان حتی کهنتر از روایت فردوسی است. شباهتهایی که روایات این طومارها با روایات مورخان سدههای نخستین اسلامی و همچنین شعرای فارسیزبان تا پیش از سدۀ هفتم هجری دارد، همه نشان میدهد که نقّالان علاوه بر شاهنامه فردوسی، به منابع مهم دیگری نیز دسترسی داشتهاند و متن طومار آنها با چند واسطه به منابع کهنتر میرسد.
شیوۀ تصحیح انتقادی طومارهای نقّالی در ایران به بیراهه رفته است و نشان سردرگمی مصححان در برخورد با این متون به وضوح دیده میشود. یکی از مشکلات مصححان در تصحیح طومارهای نقّالی زبان گفتاری این متون است و گاه مصحح نمیداند که در برخورد با این زبان چگونه باید رفتار کند. این در حالی است که بخش عمدۀ طومارها به زبان نوشتاری نگارش یافتهاند و فقط در بخشی از متن آنها نشانههای زبان گفتاری دیده میشود که طبیعی است و نشان از نقل بیشتر آن بخشها در میان مردم است و بر مصحح است که در جهت یکدستکردن متن، آن بخشها را هم به زبان نوشتاری بازگرداند. آسیب دیگری که در تصحیح طومارها دیده میشود حاکی از آن است که مصححان سایر طومارها را مطالعه نکردهاند. با یک بررسی مجمل میتوان به این نتیجه رسید که با خواندن دیگر طومارها میتوان تصحیح بهتری از هر طومار به دست داد. روش اشتباه دیگری که در تصحیح این متون به کار میرود و متداول هم شده است، ذکر اغلاط املایی در پاورقی کتاب است که هیچ ضرورتی ندارد. مرحوم حسن وحید دستگردی در مقدمۀ کلیات نظامی نوشته است:
رویۀ ما در تصحیح چنین بوده و هست که اصح را متن و صحیح را حاشیه قرار داده و غلط مسلّم را ترک میگوییم. با وجود این، گاهی نسخههای غلط را هم در حاشیه با تصریح غلط بودن ذکر کردهایم. این تقلید بسی خندهآور است که غلط مسلّم را متن و اغلاط دیگر را بدون صحیح یا با صحیح حاشیه قرار داده و تشخیص صحیح از سقیم را به عهدۀ خواننده واگذار کنند. اگر مستشرقان اروپا چنین کاری کردهاند، برای آن است که از تشخیص صحیح و سقیم فارسی عاجز بودهاند و البته ایرانیان فارسیدان نباید این تقلید مضحک را پیشه سازند.[1]
با این حال، میبینیم که کل پاورقی بیشتر طومارها را اغلاط املایی پُر کردهاند. در ادامه، برای نشان دادن ایرادات تصحیحهای این متون، به بررسی سه تصحیح قدیمی و جدید از سه طومار کهن میپردازیم: طومار سیاهپوش (کتابت 1193ق، به تصحیح سجاد آیدنلو)،[2] طومار هفتلشکر (کتابت 1292ق، به تصحیح مهران افشاری و مهدی مدائنی)[3] و طومار نایگلی (کتابت 1245ق، به تصحیح فرزاد قائمی).[4]
طومار سیاهپوش
طومار نقّالی شاهنامه که تاریخ کتابت آن 1135ق است و فعلاً کهنترین طومار مکتوب بهشمار میرود، در سال 1391 در سلسله”متنهای پیشینۀ فارسی“به کوشش سجاد آیدنلو به چاپ رسید. این طومار از چند جهت بسیار ارزشمند است؛ نخست اینکه تاریخ کتابت آن به سدۀ دوازدهم هجری برمیگردد و نسبتاً کهن است، دو دیگر اینکه به کوشش فردی متخصص و به صورت انتقادی چاپ شده است، و علت سوم مقدمۀ بسیار مفید و مفصلی است که در ابتدای کتاب نوشته شده است.
طومار هفتلشکر
طومار هفتلشکر از طومارهای کهن نقّالی (مورخ 1292ق) است که داستانهای حماسی بسیاری دارد. لذا هم از نظر قدمت قابل توجه است و هم از نظر اشتمال بر داستانهای حماسی مهم فارسی. این طومار شامل داستانهای مفصلی از پادشاهی کیومرث تا بهمن است که در لابهلای این داستانها، داستانهای دیگری هم از خاندان رستم از جمله گرشاسب، سام، برزو، تمور، جهانگیر، جهانبخش، تور و . . . هم دیده میشود. متن این طومار را مهران افشاری و مهدی مداینی تصحیح و برای نخستینبار در 1377 در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی منتشر کردهاند.
طومار نایگلی
طومار جامع نقّالی شاهنامه–که از این پس با عنوان طومار نایگلی از آن یاد میکنیم–در 1245ق و مقارن با اواخر سلطنت فتحعلیشاه قاجار به دست محمدشریف نایگلی کتابت شده و از نظر قدمت، دومین طومار جامع نقّالی موجود است و از این نظر اهمیت بسیار دارد. این طومار افتادگیهای فراوان دارد که مصحح آن را با استفاده از طومار سیاهپوش (کتابت 1135ق به تصحیح سجاد آیدنلو) و طومار هفتلشکر بازسازی کرده است. این طومار شامل داستانهایی از جمله پادشاهی ضحاک و فریدون، رستم و سهراب، هفتخان رستم، داستان فرود، داستان سیاوش، بیژن و منیژه، نبردهای کیخسرو و افراسیاب، داستانهای گرشاسب و سام، زال و رودابه، برزو و فهر سیمینعذار، داستانهای فرامرز، جهانگیر، برزو، بانوگشسب، رستم یکدست و . . . است. متن این طومار را فرزاد قائمی تصحیح و برای نخستینبار در 1396 در انتشارات بهنشر منتشر کرده است.
نکاتی دربارۀ منابع طومارها
در سرآغاز طومار سیاهپوش، در صفحات 15و 16، مهران افشاری نوشته است: ”بیشتر آنچه در طومارهای نقّالان نوشته شده، ساخته و پرداختۀ ذهن و قوۀ تخیل آنان است و گذشته از زبان ساده و عامیانۀ نقّالان، این قبیل از روایتهای خودساختۀ آنان نیز شاهنامه را که از ادبیات رسمی بهشمار میآید، به ادبیات عامهپسند نزدیک کرده است. “ اینکه ایشان نوشتهاند بیشتر محتویات طومارها ساخته و پرداختۀ ذهن نقّال است درست بهنظر نمیرسد. محتوای این طومارها علاوه بر متن شاهنامه فردوسی، شامل داستانهای حماسی دیگر از جمله گرشاسبنامه، سامنامه، کوشنامه، بهمننامه، جهانگیرنامه، برزونامه، فرامرزنامه، بانوگشسبنامه و . . . است که البته نقّال گاهی به داستانها شاخ و برگ میدهد و یا حتی از آنها میکاهد و گاهی نیز روایات او با روایات منظومههای حماسی تفاوتهایی دارد، اما بههیچوجه نمیتوان ادعا کرد که بیشتر روایات او ساخته و پرداختۀ ذهن اوست.
در صفحۀ 28و 29 همین کتاب آمده است: ”شاید آنان [نقّالان] با واردکردن عناصر، کسان و مضامین سامی و اسلامی در روایات ملی-مذهبی خویش از صبغۀ بهاصطلاح ’مجوسیّت‘ آن در نزد برخی عالمان زمان میکاسته و از این راه جوازی برای فنّ خود فراهم میکردهاند. “ به نظر نمیرسد که این کار کار نقّالان بوده باشد. شواهدی هست که نشان میدهد در شاهنامههای پیش از فردوسی این آمیختگی وجود داشته است و نقّالان نیز طبیعتاً به تقلید از همانها عمل کردهاند. قائمی میگوید: ”در مقابل هجمههای پس از اسلام به تاریخ و فرهنگ و شخصیتهای ایران وارد شده بود، گروههایی از ایرانیان کوشیدند تاریخ کهن خود را به پیامبران بنیاسرائیل پیوند دهند. قدیمترین اشارات در اینباره در البدء و التاریخ مقدسی دیده میشود که از همسانی سلیمان با جمشید، نمرود با ضحاک، ابراهیم با فریدون، یوسف و زلیخا با سیاوش و سودابه و ذوالقرنین با اسکندر یاد میکند.“[5] از آنجا که خالقیمطلق میگوید: ”نگارنده بعید نمیداند که شرح تاریخ شاهان ایران در تألیف مقدسی [البدء و التاریخ] چکیدهای از مطالب تاریخی یا تاریخینمای همان شاهنامۀ مسعودی باشد،“[6] بدینترتیب، این فرض مطرح میشود که در شاهنامۀ مسعودی مروزی نیز این آمیختگی وجود داشته است. اکبریمفاخر نیز معتقد است که طومارهای نقّالی با واسطه متأثر از شاهنامۀ منثور ابوالمؤید بلخی هستند. وی میگوید:
در شاخۀ شرقی سپهر زمانی هفتلشکر فارسی با طومار نقّالی 1135ق و دستنویسهای رستمنامۀ 1245ق مجلس و رستمنامۀ 1245ق ملک و هفتلشکر فارسی 1292ق همسان است. بنابراین، آثار برجستهای که در ساختار طومار نقّالی و با نامهای هفتلشکر و رستمنامه به صورت کامل به ما رسیدهاند، در سپهر زمانی یکسان ”کیومرث تا بهمن“ و در یک سنت/ نوع ادبی قرار دارند، امّا با نامهای متفاوتی معرفی شدهاند. این سپهر زمانی و نوع ادبی پیونددهندۀ متون نقّالی به شاهنامۀ ابوالمؤید بلخی و شاهنامۀ پیروزان هستند. با توجه به خلاصهای که از این دو شاهنامه در تاریخ سیستان و نزهتنامۀ علایی بر جای مانده است، این آثار نیز در سپهر زمانی کیومرث تا بهمن بودهاند و رویکرد نوع ادبی متون نقّالی به آنها برمیگردد. نگارنده بر آن است که متون نقّالی ما ساخته و پرداخته نقّالان دورۀ صفوی نیست؛ بلکه این متون با واسطههایی-البته با رویکرد گفتاری-به شاهنامۀ ابوالمؤید بلخی و شاهنامۀ پیروزان یا منابع آنها و یا رونوشت آنها بازمیگردند که به دلیل علاقۀ عامۀ مردم به گونۀ نقل و داستان منتقل شده و افزایش و کاهشهای گستردهای در آنها بهوجود آمده است.[7]
در صفحۀ 52 طومار سیاهپوش دربارۀ منابع و شیوۀ کار نقّالان آمده است: ”روایات طومارهای نقّالی بهطور کلی از چهار مأخذ اصلی مایه گرفته است: 1. شاهنامه (داستانهای اصیل و الحاقی آن) و منظومههای پهلوانی پس از فردوسی؛ 2. پارهای اشارات منابع تاریخی دربارۀ موضوعات ملی و پهلوانی ایران؛ 3. اندوختههای ذهنی نقّالان که خود آمیزهای از خواندهها و شنیدههای آنها با قوۀ خیالپردازی ایشان است؛ 4. طومارهای نقّالان پیشین. “ همچنین، در صفحۀ 56: ”شاید نمایانترین ویژگی داستانهای نقّالان تفاوت بعضی از آنها با روایات شاهنامه و دیگر منابع اخبار ملّی-پهلوانی ایران باشد. این اختلاف هم به صورت ساختن و افزودن داستانهای تازه در چرخۀ روایات پهلوانی است که پیشتر در هیچیک از مآخذ دیده نمیشود و هم بهشیوۀ . . . “به نظرم یکی از منابع عمدۀ نقّالان روایات شاهنامههای پیش از فردوسی است که البته چون از بین رفتهاند، خیلی دقیق نمیشود دربارۀ آنها قضاوت کرد. اما شواهدی وجود دارد که برخی از روایات نقّالان به تأثیر از آنان بوده است. چنان که پیشتر اشاره کردیم، اکبریمفاخر معتقد است که طومارهای نقّالی با واسطه به شاهنامۀ ابوالمؤید بلخی و شاهنامۀ پیروزان میرسند. به نظر میرسد قضیۀ متون حماسی منثور نیز به همین صورت باشد و روایات آنها نیز با واسطه به شاهنامۀ منثور ابوالمؤید بلخی برسد. برای مثال، نوری عثمان معتقد است که بلعمی در مورد داستانهای حماسی و اسطورهای بیشتر به شاهنامۀ ابوالمؤید نظر داشته است.[8] با این فرض میبینیم که مشابهتهایی بین روایات دارابنامۀ طَرَسوسی و تاریخ بلعمی دیده میشود. برای مثال، ظهور حضرت موسی(ع) در زمان پادشاهی منوچهر. در دارابنامه آمده است: ”منوچهر گفته بود که موسی پیغامبر علیهالسلام بیرون آید بهوی بگروی، چون موسی علیهالسلام بیرون آمد بهوی نگروید و گفت پدر را خلاف کرد تا به شومی آن بر دست افراسیاب کشته شد.“[9] در تاریخ بلعمی هم آمده: ”و موسی علیهالسلام که به پیغامبری آمد، سوی فرعون به مصر آمد. [و در آن وقت] مَلِک منوچهر [پادشاهِ جهان] بود و از مُلکِ او شصت سال گذشته بود.“[10] در صفحۀ 385 همین طومار نقّالی هم آمده: ”و دیگر من ستاره شماران شنیدهام که در ایام پادشاهی تو حضرت موسی علیه السلام پیغمبری خواهد آمد و زنهار تو با او از در جنگ نیایی و سر از فرمان او نتابی و در ایزدی به روی خود نبندی و دین او درآیی.“ این روایت در کوشنامه،[11] زرّینقبانامه،[12] و در برخی ابیات الحاقی شاهنامه نیز دیده میشود.[13] میدانیم که شاهنامۀ مسعودی مروزی از منابع ایرانشان در سرودن کوشنامه بوده، پس میتوان با حدسی قریب به یقین گفت که روایت آمدن موسی در زمان منوچهر به پیغمبری، هم در شاهنامۀ ابوالمؤید بلخی بوده و هم در شاهنامۀ مسعودی مروزی و هم در بیشتر منابع حماسی پیش از فردوسی. نمونۀ دیگر در صفحۀ 664 طومار سیاهپوش آمده: ”… پس مرا واجب شد که تو را به کین جمشید بکشم که ضحاک حرامزاده ارّه بر سر جمشید گذاشته. “ طبق روایت فردوسی، ضحاک جمشید را با ارّه را از کمر به دو نیم میکند:
نه من بیش دارم ز جمشید فر که ببرید بیور میانش به ار[14]
روایتِ طومارِ کنونی در تاریخ بلعمی آمده است: ”و کشتن جمشید چنان بود که ارّه بر سرش نهاد تا پای به دو نیم کرد.“[15] با توجه به اینکه -پیشتر نیز اشاره شد- نوریعثمان معتقد است که ”روایات اساطیری و پهلوانی ترجمۀ بلعمی اغلب برگرفته از شاهنامۀ ابوالمؤیَّد است“ و با توجه به اینکه خود بلعمی در آخر همین مطلب میگوید: ”و سرگذشتهای ایشان بسیار است و بسیار گویند. ابوالمؤیدالبلخی یاد کند [به شاهنامۀ بزرگ]، “ میتوان گفت که این روایت طومار نیز با واسطه برگرفته از شاهنامۀ ابوالمؤید بلخی است.
نکاتی دربارۀ زبان گفتاری طومارها
مصححان طومار هفتلشکر در خصوص صورت ضبط تلفظهای عامیانه و رسمی (گفتاری و نوشتاری) یکدست عمل نکردهاند. نخست اینکه متن طومار ”کتبی“ است و بهتر است بهشیوۀ رسمی سایر کتب کتابت شود. لهجۀ نقّال میتواند تهرانی، مشهدی، کرمانشاهی، تبریزی یا هر لهجۀ دیگری باشد و بهتر است متن کتاب با زبان رسمی و معیار تصحیح و چاپ شود. بهتر بودنِ این مسئله بدان سبب است که زبان این طومار شفاهی نیست و فقط گاه تأثیر لهجه را در آن میبینیم. از آن جمله است ضبطهای ”زعفرون، جوانمردون، گیلون، یلون، میون، ایرون، تورون، رون، چکون. “این در حالی است که در متن گاهی ”ایران“ آمده و گاهی ”ایرون“ و در صفحۀ 68 کتاب آمده است: ”استران و شترون.“ گاه نیز ضبط واژه ممکن است خواننده را به اشتباه بیندازد، مانند گردون (گُردان). با این حال، شاهد هستیم که مصححان علیرغم اصرار زیادی که بر ضبط واژگان به همان شیوۀ گفتاری دارند، گاهی ضبط گفتاری را به پاورقی بردهاند. برای نمونه، ضبط ”هیکنون“ در صفحۀ 125 به پاورقی رفته است: ”شب آمد ز یک سو میان هیکنان / ز همشان جدا کرد در یک زمان.“
کاربرد ”او“ به جای ”آن“ در متن فراوان است. برای نمونه، در سطر 10 صفحۀ 33: ”انشاالله کین شما را از او ماردوش ظالم بازخواست خواهم کرد.“ در بسیاری موارد نیز به جای ”آنها،“ ”اوها“ آمده است. اما با توجه به اینکه کل متن به زبان معیار است، و همچنین با توجه به موارد عکس آن در متن، مانند سرنویس صفحۀ 40: ”متولّدشدنِ اولاد جمشید که کورنگ و تورنگ باشند، و از آنها پیداشدنِ اطرط و. . .، “ بهتر است این موارد نیز به زبان معیار ضبط شوند و در مقدمۀ کتاب به آنها اشاره شود.
نکاتی دربارۀ تصاویر طومارها
در طومارهای نقّالی گاهی متن با تصویر همخوانی ندارد. گاهی این ناهماهنگیها مربوط به عدم هماهنگی کاتب و نقّاش است و گاهی هم از سر بیدقتی یکی از آن دو. برای نمونه، در صفحۀ 187، سطر آخر طومار نایگلی آمده است: ”و قوت نمود و دست راست آن را از شانهاش برکند [و] بر یک جانب افکند. “ این در حالی است که در تصویر 13 در صفحۀ 188 دست چپ دیو کنده شده است که بهتر است در متن ”دست چپ“ ضبط شود و ”دست راست“ به پاورقی برود.

برگرفته از طومار نایگلی، نسخۀ مجلس، 31.
نوشتۀ زیر تصویر 19 در صفحۀ 247 هم اشتباه است. زیر تصویر آمده است: ”کشتی گرفتن جهانگیر و شموس عادی،“ اما ”فرامرز“ با شموس عادی کشتی میگیرد و او را میکشد. جهانگیر با ”شموم“ کشتی میگیرد. نوشتۀ زیر تصویر 20 در صفحۀ 253 هم اشتباه است. زیر تصویر نوشته شده است: ”فرامرز در برابر شمایل جادو،“ در حالی که شمایل جادو را جهانگیر میکشد. احتمالاً تصویر متعلق به کشتهشدن فنّان جادو به دست فرامرز باشد که تیر فرامرز به پیشانی او برخورد میکند.

برگرفته از طومار نایگلی، نسخۀ مجلس، 44.
پاورقی طومارها
پاورقیهای طومارهای منتشرشده غالباً زائدند. اصلاح اغلاط املایی متون از ابتداییترین کارهای تصحیح متن است و آوردن این اغلاط در پاورقی کتاب توجیه درستی ندارد، مگر به ضرورتهایی مانند حفظ لهجهای خاص یا تردید در اصالت شکل صحیح واژه. برای نمونه، در برخی روایات حماسی نام ”زرعلی“ به صورت ”زرالی“ آمده و به درستی نمیتوان قضاوت کرد که کدام صحیح است چرا که ساختی مشابه واژۀ ”لعل“ و ”لال“ دارند. واژۀ ”لعل“ معرّب ”لال“ است و لال نام جوهری است که در عربی به آن لعل میگویند. لال رنگ سرخ را گفتهاند:
دو لب چو نارِ کفیده، چو برگ سوسن زرد دو رخ چو نارِ شکفته چو برگ لالۀ لال[16]
یا نام ”فرانک“ (مادر فریدون) که در طومارها به صورت ”فرارکت“ آمده است. صورتِ اخیر بسیار شبیه است به ضبط ”فرارنگ“ که در کوشنامه آمده و با توجه به تفاوت منابع فردوسی و ایرانشان به درستی نمیتوان صورت صحیح این نام را مشخص کرد. یا حتی نام سهراب/ سرخاب که در منابع مختلف آمدهاند و رجحانی بر یکدیگر ندارند. از این موارد بگذریم، آوردن اغلاطی مانند ”خواستن“ به جای خاستن، ”احطیاط“ به جای احتیاط، ”ظلیل“ به جای ذلیل و . . . در پاورقی کتاب ضرورت ندارد.
پاورقیهای طومار سیاهپوش
به جرئت میتوان گفت که 90 درصد پاورقیهای کتاب زائدند. بیشتر حجم پاورقیها را اغلاط املایی مانند ”برخواستن (بهجای برخاستن)، فصیله، ذرد، زخیره، اعظا، خواموش، مشغّت، صذا (بهجای سزا)، اصلحه، نَصَب، نوزر، آزوغه، غباد، مشقول، ذال، غلعه، مقز، ذرّین، هربه، قار، تعن، غالی، آقاز، اوردو، ایشارت، پشرو، پشین، پش، دغدقه، پشواز، پشمان، پاین، مغرپ، پشکش، طقرا، ذن، شیرذن و . . . “تشکیل میدهند. آوردن اغلاط املایی با این حجم زیاد در پاورقی کتاب توجیه درستی ندارد. اگر همین پاورقیهای زاید از کتاب حذف شوند حدود 150 صفحه از حجم کتاب کاسته میشود. مقداری از پاورقیها نیز غلط مسلم است و آوردن آنها ضرورتی ندارد. برخی پاورقیها نیز مربوط به موردی نیست که در متن شمارهگذاری شده است. گاهی نیز برخی اشتباهات دیده میشود که مشخص نیست باید بر گردن چه کسی نهاد. مثلا در پاورقی شمارۀ 2 صفحۀ 471 نوشته: ”اصل: خم (حرف دوم بینقطه) “ حرف دوم که اصلا نمیتواند نقطه داشته باشد. یا گاهی اعمالسلیقههای شخصی نیز دیده میشود که متن را از یکدستی خارج میسازد. برای نمونه در صفحۀ 905 سطر 15: ”آمدند به عرض زال رسانیدند گفتند شهریار مرد خاکسترآلوده آمده است شکوه از دست تو دارد. زال فرمود درآوردند و قلّاب طلا پرده از روی چشم وی برداشتند مردی دید که تن برهنه و… “ در هر دو مورد در نسخه ”مرد“ ضبط شده. مصحِّح، یکی را به ”مردی“ بدل کرده و در مورد دیگر نوشته: ”شاید: مردی.“
با این حال مشاهده میشود که بسیاری از پاورقیهای این کتاب تکرار هم شده است. مثلا در پاورقی صفحهای، شمارۀ 3 و 5 یکسان هستند و از روی هم کپی شدهاند و طبیعتاً یکی از آنها به شمارهای که در متن به آن ارجاع داده شده است، مربوط نیست. این تکرارها تا جایی که به چشم نگارنده آمده است بدین قرارند: ”صفحۀ 176: 2 و 3، صفحۀ 177: 3 و 5 و 4 و 6، صفحۀ 245: 7 و 9، صفحۀ 280: 1 و 2، صفحۀ 307: 3 و 4، صفحۀ 385: 11 و 12 و 15، صفحۀ 411: 7 و 9، صفحۀ 421: 1 و 3، صفحۀ 460: 4 و 5، صفحۀ 465: 4 و 5 و 6 و 7، صفحۀ 470: 3 و 5 و 4 و 6، صفحۀ 475: 2 و 3، صفحۀ 481: 2 و 3، صفحۀ 489: 8 و 9، صفحۀ 504: 1 و 2، صفحۀ 508: 1و 2، صفحۀ 511: 2 و 3، صفحۀ 512: 9 و 10، صفحۀ 513: 10 و 12، صفحۀ 517: 4 و 5، صفحۀ 524: 5 و 6، صفحۀ 531: 1، صفحۀ 532: 10، صفحۀ 532: 9 و 10، صفحۀ 538: 1 و 2 و 8 و 9، صفحۀ 540: 11 و 14، صفحۀ 544: 12 و صفحۀ 545: 1، صفحۀ 553: 4 و 5 و 11 و 12، صفحۀ 558: 6 و 7، صفحۀ 588: 9 و 10، صفحۀ 596: 11 و 12، صفحۀ 629: 2 و 3 و 6 و 7، صفحۀ 637: 7 و 9، صفحۀ 639: 9 و 11، صفحۀ 642: 4 و 5، صفحۀ 643: 1 و 2، صفحۀ 646: 7 و 8، صفحۀ 649: 4 و 5، صفحۀ 651: 14 و 15، صفحۀ 652: 12 و 13، صفحۀ 666: 2 و 3، صفحۀ 670: 8 و 9 و 11 و 12، صفحۀ 681: 7 و صفحۀ 682: 1، صفحۀ 690: 1و 2، صفحۀ 699: 8 و 9، صفحۀ 738: 15 و 16، صفحۀ 753: 3 و 4، صفحۀ 760: 9 و 11، صفحۀ 767: 9 و صفحۀ 768: 1، صفحۀ 776: 1 و 2، صفحۀ 780: 3 و 4، صفحۀ 806: 7 و 8، صفحۀ 818: 10 و 11، صفحۀ 831: 10 و صفحۀ 832: 1، صفحۀ 860: 1 و 3، صفحۀ 883: 2 و 4، صفحۀ 886: 8 و 9 و صفحۀ 891: 2 و 4. “
پاورقیهای طومار هفتلشکر
پاورقیها غالباً زائدند و شامل اغلاط املایی میشوند و غلط املایی لازم نیست که در پاورقی بیاید. اگر اغلاط املایی از پاورقی حذف شوند، حدود 90 صفحه از حجم کتاب کم میشود. برخی از این اغلاط عبارتاند از ”خواسته (به جای خاسته)، گشیدن، حاظر، موافغ، خواطر (به جای خاطر)، حاسل، گزراندن، دغیقه، خاهد، ابلغ، خاتر، خوانه، خورد (به جای خُرد)، دغدقه، تحیه، هیوان، مهدثان، آذقه، خاجه، فقان، عمرا (به جای اُمرا)، خواله، هَلال، طلاطم، محلت، زرع (به جای ذرع)، فرطوت، نضیر، تمطراق، چطر، مربوت، اَسَر، صحاب، الهال، هرب، سف، هَرَم، لایغ، جحت، عُزر، قظا، هرامزاده، هَد، مقز، حسار، حیکل، هواله، طوران، لزّت، نسار، کطف، مسال، حزیمت، موزع، بیعدبانه، سحراب، طرجمان، خاطم، سُراهی، اعراز، قَلَت، قلاف، ظرب، نذدیک، کسافت، نکاه، مشقول، طلاش، زهّاک، تلایه، طلافی، انقراز، دروق، شَرت، مکس، ضبردستی، معاخزه، مظایقه، ملهق، مهکم، هوالی، قیرت، هواله، سلح، مهضر، طنه، هرکت، ظایع، تسوّر، حمه، روه، غصل، تظرع، ساهل، حزیمت، احرمن. “ اینها گاهی غلط هم نیستند و باید آنها را اشتباه کاتب در نقطهگذاری به شمار آورد. برای نمونه، در پاورقی شمارۀ 8 صفحۀ 11 نوشته: ”در اصل: ضدوق.“ مسلّم است که همان صندوق است و فقط نقطۀ حرف نون بر روی صاد آمده است.
از این مسئله که بگذریم، باز هم میبینیم که مصححان در بسیاری از موارد صحیح را در پاورقی ذکر کرده و غلط را در متن به حال خود گذاشتهاند. برای نمونه، در صفحۀ 18، سطر نخست و در صفحۀ 51، سطر 6 ”بلخ نامی“ آمده و در پاورقی نوشتهاند: ”:بامی.“ در پاورقی شمارۀ 5 همان صفحه دربارۀ نام ”عابدین“ که در متن آمده، نوشتهاند: ”ظاهراً منظور ’آبدین‘ یا ”آبتین‘ است.“ قطعا همان است و ”عابدین“ هم یکی دیگر از هزاران غلط املایی این طومار است. در صفحۀ 19 آمده: ”از آن هشتاد پسر همان دو پسر مانده بود، یکی قارون نام داشت و دیگری قباد. “در پاورقی نوشتهاند: ”ظاهراً: قارن.“ با توجه به اینکه این نام در شاهنامه فردوسی قارن است و همچنین با توجه به اینکه در جاهای دیگر طومار حاضر و از جمله در صفحۀ 54 نیز به صورت ”قارن“ ضبط شده، قطعاً در اینجا نیز باید قارن ضبط شود. درصفحۀ 28، ”پشخانه“ در متن آمده و صورت صحیح آن (پیشخانه) در پاورقی و گاهی نیز-برای نمونه در صفحۀ 120، سطر 11- صورت صحیح (پیشخانه) را در متن آوردهاند. یا در صفحۀ 58، سطر نخست، ”زنسان“ در متن است و ” زینسان“ در پاورقی. از این دست موارد فراوان است و بهتر است که مصححان به جای اینکه صورت صحیح را در پاورقی بیاورند، آنها را به متن ببرند. برای نمونه،
شمارۀ صفحه: شمارۀ سطر | غلط | صحیح | شمارۀ صفحه: شمارۀ سطر | غلط | صحیح |
54: 9 | خوردیم | خوردیام | 257: 15 | دیو و | دیو را |
54: 21 | خورد | خُرد | 265: 7 | پیره | پیر |
99: 10 | پیرهمرد | پیرمرد | 265: 10 | ترکون | ترکان |
104: 18 | خطائی | ختائی | 265: 13 | یلون | یلان |
106: 17 | خورد | خُرد | 267: 15 | پرگال | پرگار |
112: 9 | صاعقه | ساقه | 269: 3 | میون | میان |
112: آخر | ببازید | بیازید | 285: 8 | میده | میدهد |
128: 9 | ففاره | فوّاره | 285: 11 | دویس | دویست |
ص 129: س 16 | طربد | طرید | ص 289: س آخر | گردیدن | گردیدند |
135: س 22 | قیران | قطران | 299: 1 | خونچکون | خونچکان |
163: س 9 | عندی | غندی | 309: 5 | گوره | گور |
164: 1 | شاهواران | شاوران | 310: 17 | تنورهزنون | تنورهزنان |
164: سرنویس | خون | خان | 311: 1 | تورون | توران |
172: 10 | بدیدن | بدیدند | 338: آخر | ایستادن | ایستادند |
174: 17 | الچی | ایلچی | 352: 6 | زنجیل | زنجیر |
174: 18 | کلاههور | کلاهور | 354: 3 | دونگه | دانگه |
185: 12 | داروب | داروی | 374: 12 | قفّۀ | قبّۀ |
186: 19 | توربه | توبره | 375: 7 | ارج | ارش |
195: 20 | هومون | هومان | 390: 19 | رون | ران |
211: 10 | احسن | احسنت | 405: 7 | پتاره | پتارا |
211: 20 | غلطیدن | غلطیدند | 459: 9 | باربان | بارمان |
212: 9 | نیّره/ اعطیه | نیّر/ عطیّه | 505: 14 | پسرش | پدرش |
213: 11 | پیرون | پیران | 521، 9 | خوند | خواند |
213: 15 | پیلاس | پلاس | 523: 22 | جون | جان |
220: 6 | بخل | بلخ | 524: 2 | مرزبون | مرزبان |
221: سرنویس | فلامرز | فرامرز | 527: 15 | پونزده | پانزده |
246: 11 | فریوبرز | فریبرز | 537: 8 | اونگاه | آنگاه |
248: 14 | بدون | بدان | 545: 12 | دلاورِ دورون | دلاورِ دوران |
گاهی پاورقیها توضیح واضحاتاند. برای نمونه، در معنای جملۀ ”آن باغ از دختر بود،“ در پاورقی شمارۀ 2 صفحۀ 12 نوشته: ”= از آنِ دختر بود.“
شیوۀ مصححان در ضبط پاورقیها نیز یکدست نیست. برای نمونه، در صفحۀ 13 کتاب در پاورقی واژۀ ”خاطر“ نوشتهاند: ”اصل: خواطر؛ و این ضبط بسیار تکرار شده و پس از این متذکر آن نخواهیم شد. “ این شیوه در سایر موارد دیده نمیشود و اغلاط پرتکرار دیگری بخش عمدۀ پاورقیها را به خود اختصاص دادهاند.
پاورقیهای طومار نایگلی
این طومار از نظر شیوۀ ضبط پاورقیها ایراد کمتری نسبت به دو طومار قبلی دارد. با این حال، به آنها اشاره میشود.
پاورقی شمارۀ 1 صفحۀ 50 اشتباه است و تکرار پاورقی شمارۀ 1 صفحۀ 48 است. پاورقی شمارۀ 1 صفحۀ 21و 22 هم تکراری است. در پاورقی شمارۀ 1 صفحۀ 75 نوشته است: ”اصل: قریب“ در حالی که در متن هم ”قریب“ است. پاورقی شمارۀ 1 صفحۀ 95 هم اشتباه است و تکرار پاورقی شمارۀ 1 صفحۀ 92 است. در صفحۀ 109، سطر 17، صورت صحیح ”پادشاهزادگان“ به پاورقی رفته و صورت ”پادشازادگان“ داخل متن قرار گرفته است. پاورقی شمارۀ 1 صفحۀ 136 هم همان متن است، در پاورقی نوشته ”در اصل: زال“ و متن هم ”زال“ است. پاورقی شمارۀ 1 صفحۀ 210 هم تکرار پاورقی شمارۀ 1 صفحۀ 208 است. پاورقی شمارۀ 1 صفحۀ 244 تکرار پاورقی شمارۀ 1 صفحۀ 241 است.
سرنویسها
مصحح طومار سیاهپوش، سرنویسهای داستانها را درون قلاب [] قرار داده و این کار صحیح نیست و باید تنها سرنویسهایی که در اصل نسخه نیستند و مصحح به متن افزوده درون قلاب قرار گیرند. این کار شبههای ایجاد میکند که همۀ سرنویسها الحاقیاند و مصحح آنها را به متن افزوده است.
برخی سرنویسهای متن طومار هفتلشکر درست در جای خود قرار نگرفتهاند. گاهی کاتبان سهواً سرنویس را از قلم میانداختند و وقتی به اشتباه خود پی میبردند، سرنویس را در پایینتر به متن اضافه میکردند و جای سرنویس به جای اینکه در ابتدای داستان باشد، در انتهای داستان میآمد. تشخیص و اصلاح این مسئله از وظایف مصحح متن است. برای نمونه، در صفحۀ 23، سرنویس ”رسیدن ضحاک ظالم بدکردار به صحرای چین و دیدن جمشید و کشتن او“ درست در جایی آمده که ضحاک به صحرای چین رسیده و اره بر فرق جمشید نهاده است. در صفحۀ 25 نیز سرنویس ”رازگفتنِ منجمان با ضحاک که فریدون در فلان موضع میباشد و متحیرشدن مادرش و بردن فریدون را“ همین وضعیت را دارد و باید پیشتر میآمد.
یکدستنبودن متن
یکدستنبودن متن طومار سیاهپوش
متن کتاب به خوبی تصحیح نشده و حتی در مواردی، بهخصوص در خصوص نام اشخاص، یکدست نیست و در یک صفحه چند ضبط متفاوت از یک نام مشاهده میشود. برای نمونه، در متن گاهی گرشیوز ضبط شده گاهی گرسیوز؛ گاهی زنگۀ شاوران آمده، گاهی زنگۀ شادروان و گاهی زنگۀ شاواران؛ گاهی فرنگیز ضبط شده، گاهی فرنگیس؛ گاهی هجیر ضبط شده، گاهی هجر؛ گاهی بانوگشسب آمده، گاهی بانوگرشاسب؛ گاهی هومان آمده، گاهی هامان؛ گاهی بارمان ضبط شده، گاهی رمان؛ گاهی شقال ضبط شده، گاهی شغال؛ گاهی فروزآمد ضبط شده، گاهی فرودآمد؛ گاهی سپاهیگری، گاهی سفاهیگری؛ گاهی ملک سیهوان، گاهی ملک اسبهوان و . . . گاهی نیز خود مصحح به این یکدست نبودن اشاره میکند. در صفحۀ 621، سطر 7، ”زوش“ ضبط کرده و در پاورقی شمارۀ 4 همان صفحه نوشته: ”پیشتر ’روشن‘ ضبط شده بود.“
یکدستنبودن متن طومار هفتلشکر
متن طومار به شیوۀ درستی تصحیح نشده است. یکی از اغراض تصحیح متن یکدستکردنِ متن با اصلاح اشتباهات کاتب است. کاتب ممکن است یک نام را به اشتباه به چند صورت مختلف ضبط کرده باشد. این وظیفۀ مصحح است که غلط را از صحیح تشخیص داده و صورت درست را در متن قرار دهد. گاهی در این طومار شاهد هستیم که در یک صفحه از کتاب، نام پهلوانی به چند صورت مختلف آمده است و این در حالی است که صورت صحیح نام مشخص است. برای نمونه، در صفحۀ 456 کتاب، سطر 15، 16، 17و 18: ”عاقبت هومان به تنگ آمد، رو به جانب پیران کرد که: تا کی در اینجا نشستهاید؟ اگر جنگ نمیکنید برویم. پیرون گفت: پیشدستی نمیتوانیم کرد، جهت آنکه هرکس پیشدستی کند، شکست میخورد. هومون گفت: بلکه ایشان هرگز جنگ نکنند. “ یکدست نبودن متن بیشتر در اسامی خاص دیده میشود و نامهای شخصیتهای داستان به صورتهای مختلف در متن دیده میشوند؛ برای نمونه، ”سعدان/ سعدن، ایرون/ ایران، گردون/ گردان، آذوقه/ آزوقه، شاهواران/ شاهواران/ شاهوران/ شاوران، هومون/ هامان/ هومان، طوس/ توس، پیران/ پیرون/ پیروان، طوران/ توران، فلامرز/ فرامرز، فریبرز/ فریوبرز/ فریبز، کهکش/ کوهکش، پتاره/ پتارا، غریوانشاه/ قریوانشاه، اسپ/ اسب، قلمانِ قویبازو/ ثقیلانِ قویبازو، نیکیوخش/ نیکیوحش، الوند/ لکوند/ کلوند، دبلقه/ دابلق، عنکبود/ عنکبوت، غرغر/ قرقر. “
فقط در یک جا مصححان کتاب نامها را یکدست کردهاند. در صفحۀ 487، در پاورقی شمارۀ 6 نوشتهاند: ”شقاد، که پس از این متذکر این اختلاف در پانویس نخواهیم شد.“ نام شغاد –تا جایی که به چشم نگارنده آمد- یگانه نامی است که به همین صورت صحیح در متن آمده و صورت غلط (شقاد) در پاورقی هم نیامده است و این روش درستی است.
نکتۀ دیگر اینکه تمام ”چو“ها در متن به همان صورتی که در نسخه آمده، ”چه“ ضبط شده است؛ از جمله در صفحۀ 307:
همان گرزۀ گاوپیکر بهدست چه آشفتهشیران [و] فیلانِ مست
به نظرم بهتر است که به این مسئله در مقدمۀ کتاب اشاره شود و در خود متن همهجا ”چو“ بیاید.
یکدستنبودن متن طومار نایگلی
گاهی در متن ”ارژنگ“ آمده و گاهی ”ارچنگ.“ گاهی ”تهمورث“ آمده گاهی ”طهمورث.“ همهجا ژندهجادو ضبط کرده و در صفحۀ 76، سطر 18 و در صفحۀ 84، سطر 21 ”زَندهجادو.“ در همهجای متن ”شاهپور“ ضبط شده، اما در صفحۀ 88 در سطرهای 2 و 7 ”شاهیپور“ آمده است. در صفحۀ 95، ”فروز“ را به پاورقی برده و ”فرود“ را در متن گذاشته، اما در صفحۀ 143، سطر 4 ”فروز“ را در متن گذاشته است. در نسخه گاهی هامون آمده و گاهی هامان و در متن هم گاهی هومان آمده و گاهی هامان. در صفحۀ 201 سطر 5 و 6: ”به بالای پشته درآمد یکیک خیمهی پهلوانان را از هجیر میپرسید و مدّعای سهراب دانستن خیمۀ رستم بود.“ دو رسمالخط متفاوت در دو سطر پشت سر هم توجیه درستی ندارد. گاهی در متن طهماس ضبط شده و گاهی طهماسب؛ در پاورقی شمارۀ 1 صفحۀ 256 زیر این نام نوشته: ”در چند صفحۀ آغازین به صورت طهماس و پس از آن به صورت طهماسب ضبط شده است. در نتیجه هر جا به همان شکل مذکور در نسخه نقل شد. “این سخن درست نیست و باید متن یکدست شود و در همه جای متن همان صورت صحیح ”طهماسب“ ضبط شود. در صفحۀ 270، سطر 4 آمده: ”دختر پادشاه ریگم“ و در صفحۀ 271، سطر 6 آمده است: ”دختر پادشاه ریک به دست افتاده.“ باید متن یکدست شود که ریگ صحیح است یا ریک؟ کتاب فهرست نام ”مکانها“ هم ندارد.
پیشنهادهایی برای تصحیح متن
پیشنهادهایی برای تصحیح متن طومار سیاهپوش
صفحۀ 170، سطر 2: ”روی بلون کرد.“ روی به بلون کرد صحیح است. در اصل ببلون بوده که حرف”ب“ نخست از قلم کاتب افتاده است.
صفحۀ 243، سطر 21: ”به راه دست چپ متوجه شدند.“ راه دست راست صحیح است. در صفحۀ قبل اشاره میکند که: ”راه دست راست دو منزل نزدیکتر است و آبادی بسیار و بیشمار دارد و راه دست چپ بیابان است و اما ما را از راه دست چپ باید رفت جهت اینکه در راه دست راست قلعۀ زرین زرد واقع است و در آنجا ژند جادو منزل گرفته است.“ سپس، سام از راه دست راست میرود و ژند جادو را میکشد.
صفحۀ 255، سطر 12: ”و سام را از قضا بیخبر سام نریمان را از بیهوش دارو بیهوش کردند.“ باید ”سام را“ از ابتدای جمله حذف شود.
صفحۀ 373، سطر 7: ”به می کشیدند مشغول شدند.“ مَیکشیدن صحیح است.
صفحۀ 381، سطر 14: ”رودابه دو کنیز را فرستاده به باغ که گل سرخ بیاوردند.“ قطعاً غلط است. در پاورقی نوشته: بیاوند ”بیابند» هم میتوان خواند. “ بیاورند میتواند صحیحتر باشد و حرف ”د“ زاید است.
صفحۀ 387، سطر 6: ”و اگر سر نوذرشاه از راه دانش برگردیده است و هنوز آهنش چنان ژنگ نگرفته است که نتواند درخشنده گردد. من از توفیق ایزدی او را به جا آورم. “با توجه به فحوای کلام، به جای نقطه، باید ویرگول گذاشته شود.
صفحۀ 398، سطر 20: ”و غیر از او کسی چنین تیر بر کمان نمیتوان.“ در پاورقی نوشته: ”وجه درست: نمیتواند.“ باید ”نمیتواند“ که وجه درست است به متن آورده شود. در صفحۀ 405 نیز آمده: ”از روی قهر پیام به افراسیاب فرستاد که ای نژاد . . . “ در پاورقی نوشته: ”کلمهای نظیر ”بد“ پیش از آن افتاده است.“ شاید بهتر بود همین واژۀ بد را در درون قلاب مینهاد و به متن میبُرد.
صفحۀ 408، سطر 14: ”و به آن عمود توران بکنم و . . . “در پاورقی نوشته: ”ظاهراً پس از آن (واژۀ عمود) واژهای نظیر ”نبرد“ افتاده است.“ اما چنین نیست. ”بِکَنَم“ صحیح است و واژهای جا نیفتاده است.
صفحۀ 410، سطر 14: ”جوانِ با رای [و] فرهنگ در کوه البرز هست که او را کیقباد یل خوانند و هم شجاعت دارد و هم نجابت او شایستۀ پادشاه ایران است.“ ”پادشاهی“ صحیح است.
صفحۀ 430، سطر 20: ”زال در رو ساخت (؟) بر او پاشید و گوشت و پوست او فروریخت.“ ”دارو“ صحیح است.
صفحۀ 444، سطر 1: ”سرداران کسی او را برنتوانست برداشت.“ در پاورقی نوشته: صورت دقیقتر ”نتوانست“ بدونِ ”بر“ است. بهتر است صورت دقیقتر در متن بیاید و متن به پاورقی منتقل شود.
صفحۀ 463، سطر 1: ”کاووس برآشفت و فرمود که پدر زال را پیشواز نکنید.“ پسر زال صحیح است و منظور رستم است؛ وانگهی پدر زال در زمان کاووس در حیات نبود و در سطر سوم نیز میگوید: ”کاووس چون از سر خشم پورِ زال نگاه کرد.“
صفحۀ 473، سطر 21: ”سبوی صدمن برداشت بر دوش انداخت برگردید. رستم عجب نازنین دختر دید.“ در پاورقی ”برکرد“ آمده و همان صحیح است. برکردن به معنای روی خود را به سمتی چرخاندن و نگاهکردن است. نقطه نیز در آنجا زاید است. در صفحۀ 480 سطر 20 نیز: ”نمیدانم که مطلب چیست که از ما برگردیده به پیش افراسیاب رفته . . . “در اصل نسخه ”برکردید“ آمده و همان صحیح است. برکردید یعنی رویگرداندید. همچنین، در صفحۀ 611، سطر 17: ”مناجات به درگاه الهی کرد و بعد از آن برگردید به لشکرگاه آمد. “در اصل نسخه ”برکرد“ آمده و همان صحیح است. برکرد یعنی روی گرداند و برگشت. و دوباره در صفحۀ 839، سطر 20: ”زال و رستم از گشتاسب برکردند رو به جانب امرا کردند.“ در پاورقی نوشته: ”شاید کلمهای مانند ”سر“ پیش از آن افتاده است.“ اما همین برکردند صحیح است، یعنی روی از جانب گشتاسب گرداندند و به سمت امرا کردند.
صفحۀ 478، در سطرهای 9 تا 14، گودرز دو بار به میدان میرود. با توجه به اینکه در مورد دوم نوشته است: ”جهانگیر او (گودرز) را از اسب بینداخت و او را نبسته گفت ترا به این محاسن سفید بخشیدم،“ لذا مورد نخست (سطر 10) باید گیو باشد. به این صورت: ”از سپاه ایران [گیوِ] گودرز به میدان رفت جهانگیر به طعن نیزه از مرکب انداخت دست بسته . . . به پیش افراسیاب فرستاد.“ طبیعتاً نمیشود که جهانبخش دوبار گودرز را اسیر کرده باشد.
صفحۀ 478، سطر 14: ”که البتّه جهانگیر از اولاد سام است که رحم پیر گودرز آمد.“ در پاورقی نوشته: ”اصل: پر.“ درست است که در نسخۀ اصلی بسیار جا به جای ”پیر“، ”پر“ کتابت شده است، امّا اینجا ”بر“ صحیح است.
صفحۀ 483، سطر 18: ”و جهانگیر منجمله (؟) رفت کوتوال هم کشت . . . “ ”مِنجمله“ صحیح است.
صفحۀ 490، سطر 17: ”اوّل سیاوخش بوسید اثری از وی ندید چون سودابه را ببویید بوی عنبر و مشک . . . “ و در پاورقی نوشتهاند ”میتواند ”بویید“ هم باشد.“ قطعاً بویید درست است و بوسید در اینجا معنی ندارد. در شاهنامۀ فردوسی آمده است:
بدان بازجستن همـی چـاره جست ببویـیـد دســت سیــاوش نخسـت
بـر و بــازوی و سـرو بـالای اوی سـراســر ببــویـیـد هـر جـای اوی
ز سـوداوه بوی مـی و مشـک ناب همـی یـافـت کاوس و، بوی گلاب
نبود از سیـاوش بر آن گـونه بـوی نشــان پســودن نبـــود انـــدروی[17]
صفحۀ 497، سطر 4: ”حالا که میروی به پیش کاووس که این حال گذشتۀ مرا عرض کنید چنان که شاه آشفته نشود.“ با توجه به جملۀ بعد که: ”رستم گفت هیچکسی این کار را نمیتواند کرد اگر رخصت باشد من میروم،“ باید جملۀ نخست را به صورت سؤالی و به این شکل اصلاح کرد: ”حالا که میرود به پیش کاووس که این حال گذشتۀ مرا عرض کند چنان که شاه آشفته نشود؟“
صفحۀ 498، سطر 12: ”اگر سیاوخش جنگ نکند فرمان من نبرد سپاه را به توس سپارد خود برگزیده بیاید. “ برگردد صحیح است. شاید در اصل ”برگردیده“ باشد.
صفحۀ 498، سطر آخر و صفحۀ 499، سطر 1: ”اگر من این صد کس را که خویشان افراسیاب است به پیش پدر فرستم همه را بیگناه بکشت من شرمندۀ درگاه شوم.“ بکشد صحیح است.
صفحۀ 510، سطر 4: ”همۀ بیرون شهر را سر به سر گل و لاله دید بعد از آن بیرون شهر رفته پیران چه قدر نگاه کرد . . . “در پاورقی نوشته:’”درون‘ صحیح است. “ درون صحیح است و باید به درون متن میرفت.
صفحۀ 516، سطر 10: ”اگر سرم میرود که من و سر از فرمان او نخواهم پیچید.“ حرف ”و“ زاید است و باید حذف شود.
صفحۀ 518، سطر 9: ”فرنگیز . . . موی به پسر خود برکند.“ حرف ”به“ زاید است و پسر تصحیف بسر (بهسر) است که کاتب نیز به اشتباه سپر کتابت کرده است. پس صورت صحیح جمله: ”موی بهسرِ خود برکند.“
صفحۀ 518، سطر 20: ”تمام ایران برای کین کمر خواهد بسته بسیار آشوب به توران میاندازند.“ در اصل نسخه ”مینداز“ آمده که صحیح است. پیلسم خطاب به افراسیاب میگوید که سیاوش را مکش، ایرانیان به کین او کمر میبندند، پس ”بسیار آشوب به توران مینداز.“
صفحۀ 528، سطر 18: ”گفت مرا تا مردی شما پدید نبود و اگرنه پادشاه سیاوخش را به قتل نکردیم.“ نامردی صحیح است.
صفحۀ 543، سطر 13: ”که مبادا جوانان مست شدند گودرز [و] را الم برسد. “ حرف ”و“ که در داخل قلاب آمده زاید است. ممکن است مصحح قصد داشته آن را پیش از ”گودرز“ بیاورد و به اشتباه پس از آن آورده است.
صفحۀ 559، سطر 5: ”مقدمۀ شب رستم فرمود خیمه [و] سراپرده از کوه به دست آوردند.“ در پاورقی نوشته: ”شاید: دشت“ قطعاً دشت صحیح است و لشکر ایران که به کوه پناه برده بودند، با آمدن رستم پایین میآیند و خیمههای خود را در دشت برپا میکنند.
صفحۀ 563، سطر 16 و 17: ”القصّه پیلتن را سوار شد.“ حرف ”را“ اضافه است و معنای جمله را مغشوش میکند.
صفحۀ 566، سطر 3: ”و او نیز خلعت به جنگیش نام دلاور داد.“ چنگش صحیح است و او یکی از پهلوانان تورانی است که در نبرد هماون حضور داشت.[18] در اصل نسخه نیز جنکش آمده که در پاورقی شمارۀ 7 همان صفحه به آن اشاره شده است.
صفحۀ 567، سطر 8: ”بیجن و کیانوش برخاستند برا (؟) درآمدند.“ بهراه صحیح است که در نسخه براه ضبط شده و حرف آخر آن از قلم افتاده است.
صفحۀ 588، سطر 12: ”کشندۀ دیو سفید و کنندۀ سر اژدهای هفتسر از جنگ سالار و ربایندۀ . . . “در پاورقی نوشته: ”شاید: و ارژنگ/ ارجنگ سالار.“ قطعاً همین صحیح است. به قیاس صفحۀ 795 سطر 16: ”تهمتن گفت شکافندۀ جگرگاه دیو سفیدم و کشندۀ ارجنگ سالارم.“ نکتۀ دیگر اینکه در این مورد نیز به قیاس جاهای دیگر از جمله صفحۀ 804، سطر 12 که میگوید: ”گفت که سخرهدیو پسر ارژنگ سالار که رستم او را بهقتل رسانید،“ بهتر است این اسم همهجا ”ارژنگ“ ضبط شود.
صفحۀ 599، سطر 21: ”چون فرامرز به هوش آمد و سر به جای بلند نهاد و سر به شیب گذاشت و آنقدر آب از دهن فرامرز آمد . . . “پا صحیح است.
صفحۀ 649، سطر 2: ”رستم گفت ای فرامرز برو سپاه بردار بر عقب من بیا که البته او نیست مبادا افراسیاب کمین کرده باشد.“ او [تنها] نیست صحیح است.
صفحۀ 650، سطر 6: ”هر دو از مرکب پیاده شدند رو نشیب گذاشتند.“ رو [به] نشیب صحیح است.
صفحۀ 654، سطر 1: ”برزو را در میان گرفته افراسیاب را از جنگ برزو خلاص کرده به در بردند.“ در پاورقی نوشته: ”میتواند ”چنگ“ هم باشد.“ قطعاً چنگ است. در صفحۀ 700 سطر 6 نیز آمده: ”دیروز ترا از جنگ من خلاص کردند.“ در پاورقی این صفحه نیز نوشته: ”میتوان ”چنگ“ هم خواند. “
صفحۀ 664، سطر 17: ”زرعیل های مردم ده شد.. جمله نامفهوم است؛ باید افتادگی داشته باشد.
صفحۀ 674، سطر 3: ”گرسیوز گفت اگر این بیست هزار کس به یکبار به میدان برزو رویم در دست او کشته شویم پس به یکبار از دور جهانپهلوان در آمدند.“ جمله تناقض دارد. ظاهراً باید ”بهنوبت“ باشد.
صفحۀ 696، سطر 13: ”سنگ برداشته به جانب مرزبان انداخت بر سر مرکب مرزبان آمد که مغزش بر خاک ریخت. مرزبان به اسبش درهم غلتید یکدست بهدر رفت تیمور دید که تخار از دنبال او بر نمیگردد. تیر در کمان پیوست خواست که بر تخار زند باز به خاطر رسید که فردا به صلحخواهی کرد و خویش است. دست را نتوانست نگاه داشتن بر سینۀ اسبش زد که از کفل اسب بهدر رفت و رفتن ایشان و رسیدن برزوی دلاور یکی بود. تخار پیاده احوال پرسید شرح نمود. “در نسخه ”مرزبان“ آمده که مصحح به حاشیه برده. در صحنۀ نخست اسب مرزبان کشته میشود نه خود او. درهم غلتیدن او با اسب دلیل بر کشتهشدنش نیست و باید در متن همان مرزبان بماند.
صفحۀ 708، سطر 19: ”تیمور نیز تیغ را کشید رو به جهانبخش نهاد. هردو تیغ را زد (؟) کردند. “رد کردند صحیح است.
صفحۀ 714، سطر 5: ”و کلمه از افراسیاب بشنو.“ در پاورقی نوشته: ”شاید: چند کلمه.“ کلمهای صحیح است که به صورت کلمۀ کتابت شده و حرف ”ی“ کوچک آن از قلم افتاده است. مانند ”خانهای“ در صفحۀ 718 که در اصل نسخه ”خانه“ ضبط شده و باز مانند ”بیشهای“ در صفحۀ 719 که در اصل نسخه ”بیشه“ کتابت شده است. بهتر است مصحح این مورد را نیز به قیاس موارد دیگر اصلاح کند.
صفحۀ 737، سطر 21: ”دست نیزههای خطی کرده . . . “دست [به] صحیح است.
صفحۀ 739، سطر 19: ”تخته سنگ و جنگ برداشت.“ صحیح: ”تختهسنگ به چنگ برداشت.“
صفحۀ 741، سطر 10: ”چنان بر سرش زد که مغز، دهنش بیرون ریخت.“ مغز [از] دهنش بیرون ریخت صحیح است.
صفحۀ 758، سطر 4: ”کوهکش تیغ بر آن شش هزار کس زدند.“ [لشکر] کوهکش . . . صحیح است.
صفحۀ 816، سطر 12: ”از برگشتگیِ بخت ترکان، از چند قدم راه، میلاد تیر بر سینۀ او زد.“ در پاورقی نوشته: ”جمله آشفته و ناقص مینماید.“ اما آشفتگی در جمله دیده نمیشود و صحیح است. فقط در متن ویرگول نبود که نگارنده در اینجا اضافه کرد.
صفحۀ 822، سطر 16: ”میان من و او شمشیر یکیرو (؟) کند.“ یکرو/ یکرویه صحیح است.
صفحۀ 835، سطر 4: ”قضا را مرد اهل سلیم به وی رسید.“ در پاورقی نوشته: ”کذا.“ همان سلم پسر فریدون است که در طومار کنونی سلیم ضبط شده است. اهل سلیم است یعنی از نژاد سلیم/ سلم است. در شاهنامه نیز در مورد این شخص آمده است:
هــم از گـوهــر سلــم دارد نژاد پـدر بـر پـدر نــام دارد به یاد
به نزدیک اوی است شمشیر سلم که بودی همهساله در زیر سلم[19]
صفحۀ 847، سطر 16: ”به خدا قسم که این کار قبول نکنم تا سر وی را از تن جدا کنم تا او سر مرا از تن جدا کرده به پیش گشتاسب برد.“ یا صحیح است. میتوان مورد نخست را نیز ”یا“ خواند.
صفحۀ 865، سطر 13: ”القصّه تا عصر تنگ شد چندان کس از سپاه بهمن کشته شد . . . “عرصه صحیح است.
صفحۀ 866، سطر 1: ”در آخر دلاوری از جانب سراندیب از نسل فرامرز پیدا شود و او انتقام اولاد خود را از وی بکشد.“ اجداد صحیح است.
صفحۀ 867، سطر 18: ”در یک لحظه سه کس را مثل چهار (؟) قلم کردند.“ خیار صحیح است.
پیشنهادهایی برای تصحیح متن طومار هفتلشکر
صفحۀ 30، سطر 16: ”برخیز که کاوۀ آهنگر با فرزندان خود به جستجوی تو به در غار ایستادند و سرگردانند و جمعی از ایرانیان در پایین کوه ایستادهاند. “ ایستادهاند صحیح است.
صفحۀ 68، سطر 10: ”چون آفتاب از دریچه خاور علم کشید . . .، “ در نسخه ”برار . . . “ آمده و همان صحیح است. این واژه در اصل ”برابر“ بوده که حرف چهارم آن افتاده است.
صفحۀ 73، سطر نخست: ”پیرهزنی را دید که خواب غفلت او را ربوده بود. “در پاورقی نوشتهاند: ”این کلمه ابتدا ’جوبک ‘ بوده است. بعداً آن را خط زدهاند و ’پیره‘ را در بالای آن نوشتهاند.“ همان ”چوبکزن“ صحیح است که در طومار نقّالی شاهنامه، تصحیح سجّاد آیدنلو، نیز آمده است: ”بر بام قصر آمد دید زنی مست لایعقل نشسته امّا چوبک در دست داشته و خواب او را برده بود . . . پاسبان را بکشت آنگه چوبک را خود برداشت و نواخت. “[20]
صفحۀ 80، سطر 2: ”بزودی به اینجا مراجعت نمایی که مشتاق دیدار تو از حدّ گذشت (کذا). “ اشتیاق صحیح است.
صفحۀ 98، سطر 11: ”حال برخیز، از همین راه به جده برو.“ در پاورقی نوشته: ”جاده (؟)“ همان جاده صحیح است. در متن حاضر و همچنین طومار نقّالی شاهنامه،[21] سخن از مکانی با نام ”جده“ نیست و در چند سطر پایینتر هم مشخص میشود: ”رو به راه نهاد تا به جایی که سایۀ خود را در زمین ندید، همانجا را به نوک خنجر بشکافت. “
صفحۀ 122، سطر 7: ”بر طبع عادی گران آمد و تخت شدّادی برکشید.“ در پاورقی نوشته: ”ظاهراً: لخت: نیزه، عمود“.همان ”لخت“ صحیح است؛ به قیاس صفحۀ صفحۀ 125 سطر 9: ”او اهرمن لختۀ شدّادی را بر جانب سام انداخت“ و در اینجا نیز ”لخت“ صحیح است که مصححان در پاورقی به آن اشاره کردهاند.
صفحۀ 139، سطر نخست: ”هزار [و] دویست من غل و بترک بر یال و کوپال او گذاشتند.“ حرف ”و“ باید پس از ”ترک“ بیاید و عبارت صحیح چنین است: ”هزار و دویست من غل به ترک و بر یال و کوپال او گذاشتند. “ این صورت در صفحۀ 140، سطر 8 و 9 نیز تأیید میشود: ”سههزار من غل بر ترک و تارک و یال و کوپال او نهادند“
صفحۀ 198، سطر 5: ”با چرخ [و] یوز [و] باز متوجّه شکار شدند.“ در پاورقی نوشته: ”:چرغ (؟).“ واضح است که چرغ صحیح است.
صفحۀ 208، سطر 16: ”طوس نوزر به میدان در آمد.“ نوذر صحیح است و در باقی موارد نیز باید به همین صورت بیاید.
صفحۀ 223، سطر دوم: ”پس آن را به دخمهای نهادند و جنگ مغلوبه گردید.“ در نسخه ”کردند“ آمده و صحیح است.
صفحۀ 231، سطر 11 و 12: ”بدین رشته که در دست داری، چند میخروشی که مثال تار عنکبوت در نظر گردون مینماید.“ در پاورقی نوشته: ”ظاهراً: گردان.“ قطعاً گُردان است. هم به قیاس موارد دیگری که به همین شکل در متن آمده، و هم به لحاظ معنایی.
صفحۀ 243، سطر 10: ”برخیاس گفت چه کسی؟“ در پاورقی نوشته: ”در جملۀ پیشین این اسم را ”برخیاسین“ ضبط کرده است.“ جملۀ پیشین چنین است: ”همراه برخیاسین ابن اکوان سرِ راه به رستم گرفته . . . “بهنظر میرسد که ”برخیاسین“ در اصل برخیاسبن (برخیاسبن) بوده و کاتب یک ”ابن“ دیگر بر آن افزوده است.
صفحۀ 258، سطر 17: ”آتش به عمرت بیفته، چرا زودتر نگفتی؟“ بهتر است در متن ”بیفتد“ ضبط شود. این طرز بهکار بردن افعال در طومار حاضر بهندرت دیده میشود.
صفحۀ 290، سطر آخر: ”آب و آتش صورتی اژدروش و یاقوتبار.“ در پاورقی نوشته: ”یاقوتوار (؟).“ همان یاقوتبار صحیح است که صفت شمشیر است. یاقوت استعاره از خون است.
صفحۀ 294، سطر 9: ”بیژن نامدار نعره زد که ای روسیاهِ نمک به حرام! ترا چه حدّ آنکه نام رستم یا برزو را بر زبان رانی؟ تو تابِ نبردِ ایشان داری که در برابر سیهرنگ لاف میزنی؟ ایشان پندارند که از دست تو کاری برمیآید، رستم اگر ترا رعایت نکردی [و] در بارگاه سیهرنگ نبودی، همیندم تو را معلوم میکردم.“ به نظر میرسد که افتادگی دارد و معنای متن مفهوم نیست. در طومار نقّالی شاهنامه آمده:[22] ”بیجن بانگ بر یکدست زد گفت ای نمک به حرام تو تاب جنگ رستم و یا برزو داری که چنین لاف میزنی و پندارند که از دست رستم کاری نمیآید. همان رستم است که در پیش شاه کیخسرو ترا بر زمین زد که نزدیک بود که استخوانهای تو توتیا گردد و حالا چنین حرف میزنی؟ یکدست گفت اگر بارگاه سیهرنگ نبود ترا معلوم میکردم امّا رسولید برو حالا احوال فردا معلوم میشود.“
صفحۀ 298، سطر 16: ”سخت بیدادی در سپاه بابل میکنند.“ در پاورقی نوشته: ”ظاهراً: زابل“. قطعاً زابل است و سخنی از بابل در داستان نیست. در صفحۀ بعد، سطر پنجم نیز سپاهِ زابل آمده: ”سام را گرفتند و در میانِ سپاهِ زابل گرفتند.“
صفحۀ 344، 20: ”که هرکس از سپاه ایران برود، زنده [بر] میگردد و هرکس از سپاه ما میرود، او را شقّه میکند.“ ”بر“ که در داخل قلاب آمده زائد است و ”میگردد“ تصحیف ”میگیرد“ است. از سپاهیان ایران کسی برنمیگردد و کوهکش آنها را میگیرد و دستبسته به لشکر خود میبرد.
صفحۀ 360، سطر 11: ”از قضا بانوگشسب یکدست را به عقب دوانید که پایش بر سنگی خورد و بر رو افتاد. یکدست بر روی سینۀ او نشست و دست و گردن او را محکم بست.“ جابهجا شدهاند و صورت صحیح: ”یکدست بانوگشسب را . . . “
صفحۀ 377، سطر 16: ”سنگ را بردار زینۀ چند پیدا شود.“ ”زینهای“ صحیح است.
صفحۀ 418، سطر 9:”جهانبخش نظر کرد ویرانۀ چند بدید.“ ”ویرانهای“ صحیح است.
صفحۀ 442، سرنویس: ”رزم رستم یکدست با پلنگینۀ جوشن.“ ”پلنگینهجوشن صحیح است.
صفحۀ 459، سطر 20:”مبارز دهم برتهبن گودرز بود که با کَهرُم ویسه رزم نموده . . . “چرا کَهرُم؟ صورت صحیح این نام کُهرَم (به ضم نخست و فتح سوم) است.[23] این یگانه موردی است که در طومار حاضر نام شخصیتی اعرابگذاری شده است. مصححان مشخص نکردهاند که کار کاتب بوده است یا نه.
صفحۀ 485، سطر 14: ”بهمن کسی را بر سر شهریار مصر فرستاد که از میدان برگرد . . . “ صورت صحیح: ”برِ پسرِ شهریار مصر . . . “مخاطب بهمن پسر شهریار مصر است که در این نبرد کشته میشود، نه خود شهریار مصر.
صفحۀ 527، سطر 10: ”بهمن چون فلامرز را دید، عمودی بر قبّۀ سپر او زد. خم [به] دو بازوی بهمن نیامد.“ در پاورقی نوشته ”ظاهراً: ’فرامرز ‘ صحیح است.“ قطعاً فرامرز صحیح است. همچنین، در صفحۀ 528، سطر نخست: ”دوهزار کس از سپاه بهمن مانده بود. فلامرز ایشان را مرخص کرده . . . “در پاورقی نوشته: ”ظاهراً: فرامرز.“ در اینجا نیز واضح است که فرامرز است.
پیشنهادهایی برای تصحیح متن طومار نایگلی
صفحۀ 52، سطر 7: ”همان مرد نورانی را دید که فرزندان را در بغل گرفته . . . “ فرزندِ آن صحیح است. در این طومار در بسیار جاها به جای ضمیر ”او“ ضمیر ”آن“ به کار رفته است. از جمله در صفحۀ 59، سطر 18: ”فرزند خود را بدان سپرد و آن را به خدای تعالی بازداشت؛“ صفحۀ 60، سطر 11:”گرشاسب متحیر گشته و دست آن را ببوسید؛“ صفحۀ 76، سطر 4: ”خاقان آن را در بغل کشید و جبین سام را بوسه داد؛“ صفحۀ 78، سطر نخست: ”آن را هر چند گاهی درد دل پدید آید؛“ صفحۀ 79، سطر آخر: ”القصّه [سام] به بارگاه آمد و شاه آن را در بر گرفت.“ بهتر است به این مسئله در مقدمۀ کتاب اشاره شود و در کل متن همان ضمیر ”او“ ضبط شود.
صفحۀ 56، سطر آخِر: ”هر کار به کنار زنده[اژدها] میآید، او را به دم در میکشد،“ هر کس صحیح است.
صفحۀ 58، سطر 18: ”او را [به سوی خود میکشیدند. گرشاسب هرچند] چند لنگر انداخت . . . “ چند زائد است.
صفحۀ 61، سطر 13: ”به [جادوستان] روم و دمار از روزگار بهرام برآورم.“ واژۀ داخل قلاب زائد است و در اصل ”به روم= بروم“ بوده است: ”بروم و دمار از روزگار بهرام برآورم.“ در صفحۀ 51 هم مصحح در مورد واژۀ ”ببوسید“ اشاره کرده است که در اصل ”به بوسید“ بوده است و ”بروم“ نیز در اینجا همان حال را دارد.
صفحۀ 66، سطر 5: ”تو حال پادشاه پادشاه خاورزمین باشی.“ پادشاه دوم زائد است.
صفحۀ 67، سطر آخر: ”از راه دست راست میرویم.“ راه دست ”چپ“ صحیح است. کاروانیان اصرار دارند که از راه دست راست که قلعۀ زریننقاب در مسیر آن است نروند، ولی سام آنها را از همان مسیر سمت راست میبرد.
صفحۀ 72 سطر 2: ”ای جوانمرد! من تو هر دو برادر و خواهر میباشیم.“ من [و] تو صحیح است.
صفحۀ 72، سطر 16: ”شنیدهام که از ژندهجادو رمۀ بسیار و شتران بیشمار در این حوالی قلعه بسیار است.“ بسیار زائد است.
صفحۀ 74، سطر 4: ”هرکه را بر کمر میزد تا سر صندوق میپرید.“ میبُرید صحیح است.
صفحۀ 75، سطر 9: ”ژندهجادو کشته را و طلسم جمشید را شکسته و . . . “ را کشته صحیح است.
صفحۀ 75، سطر 13: ”این جوان از کجاست که سروری بدین راستی برنخاست.“ سروی صحیح است.
صفحۀ 76، سطر 12: ”اما راویان چنین روایت میکند.“ میکنند صحیح است.
صفحۀ 76، سطر 16: ”اگر گویم [او، عینِ] خورشید فلک چهارم بود هنوز من از هزار صفت او یکی را نگفتهام.“ مطالب داخل قلاب زائدند و فقط استعاره را تبدیل به تشبیه کردهاند که لزومی ندارد.
صفحۀ 78، سطر 8: ”تحفۀ چند که لایق پادشاهان بود برداشت.“ تحفهای چند صحیح است. در صفحۀ 303، سطر 21: ”تحفۀ چند که لایق پیران بود . . . “ در اینجا هم ”تحفهای“ صحیح است. همچنین، در صفحۀ 99، سطر 14: ”و مَی میکشیدند که ناگاه پیادۀ گردآلود قدم در بارگاه گذاشت.“ در اینجا هم پیادهای صحیح است. همچنین، در صفحۀ 104، سطر 2: ”القصّه خاقان نامۀ دیگر نشت به لشکر ایران،“ نامهای صحیح است. همچنین، در صفحۀ 334، سطر 7: ”و عشوۀ چند در کار بیژن کرد.“ عشوهای صحیح است.
صفحۀ 78، سطر 10: ”گفت: ای ملکه! پیرخصت، آن را نیاوردم.“ بیرخصت صحیح است.
صفحۀ 80، سطر 13: ”دیگرباره سام نامدار محبّت بیشمار کرد.“ [به] سام صحیح است و فاعل جمله خاقان چین است.
صفحۀ 81، سطر 5: ”حلقۀ آن را گرفته، بیفشرد تا جان بداد.“ حلق صحیح است.
صفحۀ 81، سطر 5 :”بعد از آن چو یک پاسبان را بنواخت.“ چوبک صحیح است. وجود ”پاسبانِ چوبکزن“ در این قسمت از داستان قطعی است و سام او را میکشد و چوبک را خودش به نوا در میآورد، اما در طومار هفتلشکر نیز واژۀ چوبک دچار تصحیف و تغییر شده است. این تصحیف در سطر نخست صفحۀ 73 طومار هفتلشکر هم آمده است که پیشتر به آن اشاره شد.
صفحۀ 81، بیت نخست: ”یار مهربانم در کجای است/ دلآرام، مونس جانم کجایم است،“ کجای صحیح است.
صفحۀ 82، سطر 8: ”القصّه سام نریمان سه شبانه و روز در قصر پریدخت بماند.“ همچنین، در صفحۀ 109، سطر 2: ”سه شبانه و روز عوج را نگه داشتند.“ حرف واو زائد است. مصحح در صفحۀ 104، سطر 8 موردی مانند همین را اصلاح کرده و در متن ”سه شبانهروز“ ضبط کرده و ”سه شبانه و روز“ را به حاشیه برده است. این هم نمونهای از یکدست نبودن متن است.
عنوان صفحۀ 85: ”و کشته گرفتن و گرفتارشدن او،“ کشتیگرفتن صحیح است.
صفحۀ 85، سطر آخر: ”از دامنۀ دشت گردی برخاست.“ این جمله در ابتدای صفحۀ 86 هم تکرار شده است و یکی از آنها باید حذف بشود.
صفحۀ 82، سطر 14: ”شاه را برادرزادهای بود که آن را ’سهیل جهانسوز‘ نام بود،“ امّا در صفحۀ 86، سطر 22 و صفحۀ 87، سطر نخست، سهیل جهانسوز خواهرزادۀ خاقان چین معرفی شده است. در سامنامه سخنی از پیوند خویشی سهیل جهانسوز با خاقان چین نیامده، اما در طومار هفتلشکر آمده است:[24] ”خاقان را برادرزادهای بود که او را سهیل جهانسوز نام بود“. در طومار سیاهپوش هم آمده است:[25] ”و شاه چین را برادرزاده داشت نام او سهیل زادۀ جهانسوز بود“. با توجه به شباهت فراوان روایت نایگلی با طومار هفتلشکر و همچنین، با توجه به ضبط مشترک آن با طومار سیاهپوش، به نظر میرسد باید در دو مورد دیگر هم ”خواهرزاده“ را به ”برادرزاده“ اصلاح کرد و ضبط متن را به حاشیه برد.
صفحۀ 87، سطر 10: ”از میان گرد، پس پرگار عَلَم، از میان گرد، بیرون آمد که نشانۀ [هزاران] کس نمودار شد.“ باید چنین تصحیح شود: ”از میان گرد بیست پرگار عَلَم بیرون آمد که نشانۀ [بیستهزار کس بود].“ با توجه به عبارت ”بیرون آمد،“ دیگر نیازی به ”نمودار شد“ نیست و یکی از آنها باید حذف بشود. همچنین، دو بار ”از میان گرد“ آمده است.
صفحۀ 88، سطر 9: ”پور و قلواد و قلوش با سام نریمان قدم در بارگاه گذاشتند.“ شهپور صحیح است.
صفحۀ 90، سطر 16: ”سام گفت: ای نازنین! چرا کسی را چه یارای او باش که من در حیات باشم، تواند تو را بیازارد.“ چرا زائد است و ”آن باشد“ صحیح است. اشاره به کاربرد ضمیر ”او“ به جای ”آن“ در طومار حاضر باید در مقدمه بیاید.
صفحۀ 90، سطر 17: ”پریدخت گفت: ای شهریار و ای یار مهربان . . . “ [به] پریدخت گفت صحیح است. گوینده سام است.
صفحۀ 91، سطر آخر: ”خود با وزیر دیوان شیطان به می کشیدن مشغول شدند.“ [در] ایوان شیطان صحیح است.
صفحۀ 100، سطر 16: ”آن مرد را گریبان گرفته و او را بر سر دست بلند گردانیم. مرد بیچاره پنداشت که آن دیو را نهنگال است و گفت ای نهنگال ! زنهار که مرا بر زمین مزن.“ بلند کرد یا ”بلند گردانید“ صحیح است.
صفحۀ 106، سطر 22: ”مرد مرکب را به چهار پاره نمود.“ مرد [و] مرکب صحیح است.
صفحۀ 110، سطر 2: ”سائقه و کمینگه برآراست.“ در پاورقی نوشته: ”اصل: ساعقه. محتملاً تصحیف اصطلاح ساقه باشد.“ قطعاً همان ساقه است که کاتب اشتباه نوشته است؛ به قیاس صفحۀ 204، سطر آخِر: ”در برابر میمنه و میسره و قلب و جناح، سائقه و کمینگاه بیاراستند.“ در این مورد هم باید در متن ساقه ضبط شود. در صفحۀ 314، سطر 21 هم ”سائقه“ آمده است. در صفحۀ 294، سطر 19 ”صاعقه“ ضبط شده است. این هم از نمونههای یکدست نبودن متن است.
صفحۀ 112، سطر نخست: ”خروش کشیدند و چندان طبل به نوازش درآوردند و صلوات خلیلها برکشیدند که آشوب بر فلک رسانیدند.“ خلیلیها صحیح است. ”خلیلی“ به معنای نعرۀ مردان در میدان جنگ و هنگام شورش است؛ از جمله در لغتنامۀ دهخدا، ذیل مدخل ”خلیل. “
صفحۀ 114، سطر 10: ”سرپنجۀ یل را بیازید.“ سرپنجۀ یلی صحیح است.
صفحۀ 117، سطر نخست: ”و آهنگ سر کرد و چهار انگشت بر فرق شدّاد چاک کرد.“ در پاورقی نوشته: ”در اصل: چای.“ در اصل ”جای“ بوده و همان صحیح است؛ سام تیغ مصری را چهار انگشت بر فرق سر شدّاد جای میکند.
صفحۀ 118، سطر 2: ”بر در غار رسیدند و اژدهای بر در غار خفته.“ اژدهایی صحیح است.
صفحۀ 118، سطر 5: ”زنهار که قصد رفتن این غار نکنی که طلسم شیث پیغمبر تا قیامت در این طلسم خواهی ماند.“ پیغمبر [است و] تا . . . صحیح است.
صفحۀ 122، سطر 6: ”سام و سرداران از کشتی و داخل شهر جنّیان شدند.“ از کشتی [پیاده] و . . . صحیح است.
صفحۀ 127، سطر 6: ”سر پالهنگ به دست سیه دیو فرهنگ دیوزاده سپرد.“ سیهدیو [و] فرهنگ . . . صحیح است.
صفحۀ 137، سطر 9: ”ایران از یمن قدم وی آباد گردد را دل. “ را دل زائد است.
صفحۀ 142، سطر نخست: ”از میان غلامان دور افتاد و [از] قضا شب شد. [شب شد] و آهو از نظر زال غایب شد.“ مطلب داخل قلاب زائد است.
صفحۀ 142، سطر 21: ”از باغ [گذشته و به او را در ایوانی زرّین] نشانید.“ به زائد است.
صفحۀ 144، سطر 18: ”سام که دید زال حکم شاه اطاعت] نمیکند مصلحت چنان دید که زال [را] دست و گردن بسته، نزد منوچهرشاه فرستاد. در دم فرمود غل و زنجیر آوردند، بر یال و کوپال و [دست و پای زال نهاد و همراه او یک ایلچی روانه کرد و با او نامهای] فرستاد و در نامه حالات را قید کرده و روانه گردانید و چون زال را به خدمت منوچهرشاه فرستاد، گریان و نالان] به حرم آمده، هرچند سام [ایشان را دلداری داد، فایده نداشت] و اهل حرم از گریه و زاری سام عاجز شدند. قلواد و قلوش که عمزادگان سام بودند، طلب کردند، و ایشان نزد سام آمدند که ای شهریار! [پریدخت زال را از فرزند خویش] عزیزتر میدارد. سام گفت: ای برادر! خود نیز میدانم که او زال را از فرزند خود دوستتر میداند، اما زال به درد عشق گرفتار است و از غم مطلوب هلاک میشود. “نخست اینکه سام خودش گریه و زاری میکند و دیگران او را دلداری میدهند؛ دوم اینکه پریدخت مادر زال است و اینکه میگوید پریدخت زال را از فرزند خود دوستتر دارد بیمعنی است و در ضمن پریدخت در این بخش از داستان حضور ندارد. پس مورد اول باید اینگونه اصلاح شود: ”هرچند سام [را دلداری دادند فایده نداشت]. “در مورد دوم، بر اساس فحوای کلام باید به جای پریدخت ”منوچهرشاه“ نهاد. قلواد و قلوش سام را دلداری میدهند که منوچهرشاه زال را چون فرزند خود دوست دارد و آسیبی به او نمیرسد.
صفحۀ 145، سطر آخِر: ”بدان که زال که زال زر گرفتار دختر تو شده.“ که زال نخست زائد است.
صفحۀ 158، سطر 10: ”از پشت مرکب بر زمین گرفت و پسر را بر چنگ درآورد.“ سپر صحیح است.
صفحۀ 165، سطر 17: ”شمشیر دویست هشتاد من نریمان در میان بست.“ دویست [و] هشتاد صحیح است.
صفحۀ 165، سطر 20: ”جستن کرده، خود را در پشت رخش [قرار] گرفته، متوجه مازندران شد.“ مطلب داخل قلاب زائد است. در صفحۀ 230، سطر آخِر هم آمده است: ”و از عقب مرکب پرید و جَستن کرده و خود را در روی تگاور گرفت.“
صفحۀ 168، سطر آخِر: ”و اگر آن بر تو خطر میرسانید من چگونه عمود گران و این اسلحۀ هزار و صد من چگونه به مازندران میکشیدم.“ چگونۀ دوم زائد است.
صفحۀ 174، سطر 19: ”و پی آن که پای دولت در رکاب سعادت آورد و جستن کرده بر رخش سوار شد.“ بیآنکه صحیح است. حرف واو نیز زائد است و باید به جای آن ویرگول گذاشت.
صفحۀ 177، سطر 7: ”گفتند تو عقل صدهزار دلاور ایرانی به دست دیوان به کشتن دادی.“ [بی]عقل صحیح است.
صفحۀ 177، سطر 12: دیوان دیگر گریختند به نزد چنگ آمدند.“ ارچنگ صحیح است.
صفحۀ 177، سطر 23: ”با خود فکر کرد که فردا در پیش دیو سفید چگونه سر بالا کنم و چه خواهی گفت که تو را [به دستوری خود برگزیدهام و جاه و تخت بخشیدمت] . . . “ خواهد صحیح است.
صفحۀ 180، سطر 9: ”گفتند ای تهمتن! جادویان چشمهای مرا نابینا کردند و چیزی نمیبینیم.“ ما را صحیح است.
صفحۀ 180، سطر 10: ”رستم بر هم خورد [حالش بر هم خورد و گفت] که ای دلاوران . . . “ بخش اول مطالب داخل قلاب زائد است.
صفحۀ 183، سطر 10: ”جگرگاه دیو سفید را بشکافت و دل جگر او را بیرون آورده . . . “ دل [و] جگر صحیح است. در انتهای صفحه نیز آمده است: ”دل و جگر دیو را آوردم.“
صفحۀ 184، سطر 4: ”پهلوان ایشان را از نجات [داده] و [جمله] از چاه بیرون آمدند. “ از زائد است.
صفحۀ 185، سطر 13: ”و اگر نه، قبول نکنی، دانم چه بر سر ایشان آنها آوردهام، بر سر شما [نیز] خواهم آورد.“ هر دو مورد زائدند.
صفحۀ 191، سطر 10: ”دختر شاه سمنگان خبر آمدن رستم را شنیده بود و غیبانه عاشق رستم زال شده بود.“ غایبانه صحیح است. در سطر 15 همین صفحه هم آمده است: ”من آوازۀ شجاعت تو را شنیدهام و غایبانه کمر خدمتکاری تو را در میان جان بستهام.“ ترکیب ”غایبانه“ در طومارهای دیگر هم دیده میشود.
صفحۀ 201، سطر آخِر: ”و سهراب از سخن او برآشفت و از پدر ناامید شد.“ این عبارت در ابتدای صفحۀ 202 هم تکرار شده است و یکی از آنها باید حذف بشود. بهتر است از ابتدای صفحۀ 202 که در قلاب هم آمده است حذف بشود.
صفحۀ 207، سطر 3: ”باز به زبان خویشی به رستم سخن آغاز کرد.“ خوشی یا خوش صحیح است.
صفحۀ 207، سطر 4: ”تو را دیروز قسم دادم که دیگر به میدان آمدی و چون آمدی و چون آمدی بیا جنگ را برطرف سازیم.“ در مورد اول، ”به میدان میا“ صحیح است. در صفحۀ قبل، سهراب خطاب به رستم میگوید: ”به عزت خدا دیگر به میدان میا.“ در مورد دوم هم ”و چون آمدی“ دوم زائد است.
صفحۀ 211، سطر آخِر: ”رستم را به نزد تهمینهبانو آوردند و او را با رستم آشتی دادند.“ این عبارت عیناً در ابتدای صفحۀ 212 تکرار شده و داخل قلاب آمده است.
صفحۀ 213، سطر 12: ”ای پدر بزرگوار! این تو بودی که با ما برابر نشدی و هر کس دیگر بود، جان از دست ما به در نمیبرد.“ شدی صحیح است. در سطر بعد هم میگوید: ”تو بودی با ما برابر کردی وگرنه فلک با ما عداوت نتواند کرد. “
صفحۀ 214، سطر 20: ”به درون خیمه آمد و چشم او بر بانو افتاد، [چیزی نگذشت] که [بانو] خود نیز گرفتار شد و دل از دست داد.“ مطالب داخل قلاب هر دو زائدند. شیده عاشق بانو میشود و تمرتاش میرود که بانو را برای شیده ببرد که در هنگام ورود به خیمۀ بانو خود نیز گرفتار (عاشق) میشود. بانو عاشق او نمیشود.
صفحۀ 215، سطر 16: ”گفت ای شهریار! برِ پسر و دختر رستم میروم. رفتن تو معنی ندارد که بروید. مبادا رستم خبر شود و تو را بر هم زند. و اول مرا بکش و بعد از آن بر سر ایشان برو. و افراسیاب از گفتۀ پیران ویسه بازگشت، امّا از این جانب بانو و فرامرز روانۀ سیستان شدند. “ با توجه به سیاق کلام ”مرو“ صحیح است.
صفحۀ 218، سطر 9: ”او یک ذره نوشدارو نداد که بر زخم سهراب نهم شاید بهتر شود؛ و حالا دختر از من میخواهد و قاضی را طلبیده؟ و بانوگشسب را عقد کرده، به گیو داد. “ عبارت ”دختر از من میخواهد و قاضی را طلبیده؟“ معنای محصَّلی ندارد و باید پاراگراف بعد را در ادامۀ همین سطر آورد؛ بدینگونه: ”و قاضی را طلبیده و بانوگشسب را عقد کرده، به گیو داد.“ علامت سؤال بعد از قاضی هم باید حذف شود.
صفحۀ 232، سطر 6: ”سرپنجۀ مردی را دراز کرده و سر و دست طوس را با عمود گرفت و از دست طوس برون آورد.“ سرِ دست صحیح است.
صفحۀ 240، سطر 8: ”جهانگرد در بارگاه افراسیاب بود که این سخن شنید.“ جهانگیر صحیح است.
صفحۀ 240، سطر 18: ”جهانگیر بر زمین افتاد و شمشیر و ران سپاه خوابانیده و از یک جانب . . . “ بر آن صحیح است.
صفحۀ 244، سطر 5: ”جهانگیر شیردل از جای خود قدم علم کرد و پیش رفت.“ قد صحیح است. در سطر 10 همین صفحه هم آمده است: ”پس فرامرز قدّ مردی علم ساخت و . . . “
صفحۀ 244، سطر 9: ”من که برادر خود را گذارم که تنها به جنگ عادیان رود.“ کی صحیح است.
صفحۀ 245، سطر 7: ”و جهانگیر سپر را چون مدبّر (؟) به چرخ درآورد.“ مدوَّر صحیح است در معنای ”دایرهوار“ و ”چون“ حشو است، اما در نثر کاتبان متون نقّالی این حشوها عجیب نیست و فراوان به چشم میخورد.
صفحۀ 256، سطر آخِر: ”جهانگیر او را کنار زده، وزیر طهماس را از کرسی زرّین بلند کرد و . . . “ جهانگیر در این صحنه حضور ندارد و باید فرامرز باشد، چون فرامرز است که نامۀ جهانگیر را برای طهماس آورده است.
صفحۀ 264، بیت 8: ”دو غرّنده ببر و دو درّنده شیر/ دو گرد سرافراز [و] دو مرد دلیر.“ حرف واو که در داخل قلاب آمده کاملاً وزن بیت را خراب کرده است.
صفحۀ 272، سطر نخست: ”اما راوی این روایت چنین میکند که . . . “ به نظر میرسد جای این دو واژه جابهجا شده باشند و باید اینگونه تصحیح شود: ”اما راوی اینچنین روایت میکند که . . . “
صفحۀ 282، سطر 13: ”گیو گفت: شما در این مقام باشید که مِنبعد شها (؟) کارها را آسان کنم.“ تنها صحیح است.
صفحۀ 283، سطر 9: ”غلام از پای درآمد و دید که در باز نشده و [در حالی که] آتش از دهان اژدها در میآمد . . . “ شده صحیح است. چند سطر پیشتر آمده است: ”بر آن درِ قلعه غلامی هست و آن غلام را از پای درآوری، در قلعه باز شود.“
صفحۀ 285، سطر 15: ”مرا از دختر پیران برادری است و او را فرود نام است و دِلیر سرکش است. بدان راه میروید، او را بیارید.“ این جمله با روال اصلی داستان تناقض دارد. در سطر بعد میگوید: ”و [سپاه ایران به سرداری] طوس روانۀ توران شدند و از بدبختیِ فرود در شب راه گم کرد [”کردند“ یا ”کرده“ صحیح است، مگر اینکه بگوییم مطالب داخل قلاب زائدند. آوردن فعل جمع (روانه شدند) برای فاعل مفرد (طوس) در طومارها معمول است.] و بدان راه افتادند.“ در صفحۀ بعد، سطر 4 هم کیخسرو خطاب به طوس میگوید: ”تو را سردار لشکر کردم و ایشان را به فرمان تو بازداشتم و تو را گفتم از آن [سو] مرو و سخن مرا نشنیدی. “
صفحۀ 285، سطر 20: ”بهرام از عقب سر فرود در آمد و تیغ را بر کف فرود زد.“ کتف صحیح است.
صفحۀ 286، سطر 11: ”شاه کیخسرو طوس را طلب فرمود [و] به خلوت شاهانه سرافراز فرمود.“ خلعت صحیح است.
صفحۀ 288، بیت 2: ”سپاه دو کشور به هم زدند/ تو گویی که بر چرخ اخضر زدند.“ [بر] زدند صحیح است و قافیه هم درست میشود.
صفحۀ 291، سطر 23: ”به استقبال درآمدند و ران رکاب پهلوان را بوسیدند.“ ران [و] رکاب صحیح است.
صفحۀ 297، سطر 15: ”برخاسته روانۀ ایلچی شد و ایلچیچران پیش رستم میآمد.“ در اصل نسخه ”ایلخی“ آمده و همان صحیح است که مصحح محترم آن را به پاورقی برده است. ایلخی به معنای ”رمه و گلۀ اسبان“ است و ایلچی به معنای ”پیامگزار، رسول، فرستاده و سفیر“ است. ایلچیچران هم صحیح نیست و باید به ”ایلخیچران“ تصحیح کرد.
صفحۀ 299، سطر 15: ”خبر از برای شاه کیخسرو آوردند، از آمدن رستم او را مُخَبِّر نمودند.“ مُخَبَّر صحیح است. مخبِّر اسم فاعل است و در اینجا باید اسم مفعول باشد.
صفحۀ 309، سطر 4: ”قضا راه را گم کرده میآمدند.“ قضا را راه صحیح است.
صفحۀ 310، سطر 17: ”که برزو از عقبِ آن به در جست و دم اسب او را گرفت . . . “ در اصل نسخه ”برجست“ آمده است و همان صحیح است.
صفحۀ 310، سطر آخِر و سطر نخست صفحۀ 311: ”من این جوان را تربیت کنم و حلقه در گوش رستم و پیران ویسه روان گردید. “ افتادگی دارد که بر اساس نسخه نقل میشود: ”من این جوان را تربیت کنم و حلقه در گوش رستم و ایرانیان میکند و تو برخیز و آن را به نرمزبانی و دلخوشی بیاور. پیران ویسه روان گردید . . . “
صفحۀ 311، سطر 6: ”پیران گفت نیکو کردی که آن را کشتی.“ [اسب] آن (او) صحیح است. برزو اسب رویین را میکشد، نه خود او را.
صفحۀ 313، سطر 21: ”و هرچند سعی نمودند که طعنۀ نیزه به برزو رسانند، صورت شست.“ ”صورت نبست“ صحیح است.
صفحۀ 317، سطر 2: هیاهویکنان و غرّندهکنان بر هر دو حلقۀ رکاب راست شد.“ باید تصحیف ”عربدهکنان“ باشد.
صفحۀ 319، سطر 20: ”شهریار دمامست که فرامرز به خدمت برسد.“ دَمادَمست صحیح است. دَمادَم یعنی لحظه به لحظه.
صفحۀ 321، سطر 4: ”در وقت فرود آمدن عمود، زور بازوی برزو لشگر برزو بر اسب آمد. “نخست اینکه در متن همهجا ”لشکر“ ضبط شده است، دو دیگر اینکه ”لنگر“ صحیح است و عبارت باید به این صورت اصلاح شود: ”زور بازو و لنگر برزو بر اسب آمد.“
صفحۀ 322، سطر 15: ”ای مادر! این لعل را مفروش. شهروی گفت بلی و جواهرفروش پنجاه تومان به شهروی داد.“ میفروشی؟ صحیح است.
صفحۀ 322، سطر 22: ”و سازنده بینظیری است و رستم او را به برزو داده که به جهت او ساز نوازد چراکه برزو در بند است مبادا دلگیر شود و ما نیز آن را از برای تو بیاوریم و تعمیر سازی از آن گوش کن و همه رنج و المی که داری فراموش کن.“ در اصل نسخه به وضوح ”تو نیز“ است-حرف واو به نون چسبیده است-و همان صحیح است.
صفحۀ 324، سطر 19: ”ای جان مادر چرا برخوردی؟“ بر [هم] خوردی صحیح است.
صفحۀ 325، سطر 6: ”رستم گفت که گرگین را به بالای سر آورد.“ در نسخه به وضوح نوشته شده است: ”که گرگین را بلا بر سر آمد.“
صفحۀ 325، سطر 15: ”چشم رستم بر گلاندام افتاد و خود را بدان بخشیده بود و آن زن دیگر مرا نشناخت.“ مورد اول، ”خود [آن (او)] را بدان بخشیده بود“ صحیح است و مورد دوم در نسخه به وضوح ”دیگری را“ (دیگریرا) کتابت شده است.
صفحۀ 325، سطر 17: ”گفت ای پهلوان من گناه ندارم و این صورت مادر برزو است که به صورت جواهرفروش درآمده.“ صورت زائد است.
صفحۀ 325، سطر آخِر و صفحۀ 326، سطر نخست: ”فردا میدان رزم را بیاراییم و نبرد کنیم، تا خدا به هر که دهد.“ در اصل نسخه ”بهر که دهد“ آمده و همان صحیح است.
صفحۀ 326، سطر 6: ”و می میخوری. غافل مشوی که او را خلاص کرد و الحال از عقب یک نفره هزار جوان برداشته میروی . . . “ نخست اینکه نقطه نباید گذاشته شود، دوم اینکه در اصل نسخه ”میشوی“ آمده که همان صحیح است و سوم، ”کرد“ را باید به ”کنند“ تصحیح کرد و ضبط نسخه را به پاورقی برد و چهارم، در اصل نسخه ”یک نفر“ ضبط شده و ”نفره“ اشتباه است.
صفحۀ 330، سطر 7: ”حالا رستم دو شد! و دیگر حریفان ایشان که میشود.“ در اصل نسخه به وضوح ”حریف ایشان“ کتابت شده است.
صفحۀ 322، سطر نخست: ”و یک قران در طالع او هست و اگر بگذارند بر رستم زیادتی کند.“ بگذراند صحیح است.
صفحۀ 322، سطر 7: ”و چون رستم دانست که برزو فرزند سهراب شیردل شاداب و خندان به سیستان درآمد.“ فرزند سهراب شیردل [است] صحیح است.
صفحۀ 335، سطر 22: ”اما تو کلمهای از فرامرز گوش کن.“ دو صحیح است که در اصل نسخه به وضوح دیده میشود. در صفحۀ 339، سطر 20 هم میگوید: ”اما دو کلمهای از رستم گوش کنید.“
صفحۀ 340، سطر 4: ”من با آن دیروز نبرد کردهام و حالا مرا میخواهد؟“ علامت سؤال زائد است و جمله خبری است.
صفحۀ 340، سطر آخِر و صفحۀ 341، سطر نخست: ”ما زنده باشیم و شهریار خود ارادۀ میدان کند و ما زندگی خود را میخواهیم.“ نمیخواهیم صحیح است که در نسخه نیز مشهود است.
صفحۀ 341، سطر 10: ”داد مردی و مردان میداد.“ در اصل نسخه به وضوح ”مردانگی“ ضبط شده است.
صفحۀ 343، سطر 4: ”ای فرزند من از تو بسیار شرمندهام. چرا همچون پدرت سهراب را کشتم و . . . “ این عبارت به اشتباه، عیناً در سطر بعد تکرار شده است.
صفحۀ 345، سطر 6: ”مرا پهلوان دوران، فرزند سهراب، شکنندۀ شانۀ رستم، برزَد و شیر شکار میگویند.“ در اصل نسخه به وضوح ”برزو شیرشکار“ آمده و همان صحیح است.
صفحۀ 347، سطر 5: ”مرا در ایران زمین دشمنی هست که آن را زال میگویند.“ در اصل نسخه ”رستم زال“ آمده است که همان صحیح است.
صفحۀ 347، سطر 9: ”اگر تو به من پشت کنی که یار من باشد تا من رفته برزو را دست و گردن بسته پیش تو آورم؟“ در نسخه ”باشی“ آمده و همان صحیح است. علامت سؤال هم زائد است.
صفحۀ 348، سطر نخست: ”اما راوی چنین روایت کردهاند که . . . “باید ”راویان“ در متن ضبط شود و ”راوی“ به پاورقی برود.
صفحۀ 350، سطر 15: ”اولی آن است که با دو قناعت کنم. “ در اصل نسخه ”او“ آمده و همان صحیح است. حرف الف کمی خمیده است.
صفحۀ 351، سطر 14: ”آنچه نسبت به سحر فهر سیمینعذار میگویند دروغ است.“ در اصل نسخه ”آنچه را نسبت“ کتابت شده و ”سحر“ نیز زائد است.
صفحۀ 351، سطر 22: ”فردا فرامرز و رستم تمام توران را خراب خواهد کرد و خاکش به توبرۀ اسبان کرده به جانب ایران برند.“ باید ”خواهد“ به پاورقی برود و در متن ”خواهند“ ضبط شود. همچنین، در اصل نسخه ”را“ وجود ندارد و باید حذف شود.
صفحۀ 352، سطر 2: ”پسران ویسه نگذاشتند و افراسیاب غضبآلوده نشد.“ در اصل نسخه به وضوح ”پیران ویسه نگذاشت و افراسیاب غضبآلوده شد“ کتابت شده است و همان صحیح است.
صفحۀ 353، سطر 4: ”و از هر طعنۀ پیران در پیش او حاضر ساخت.“ در اصل نسخه ”طعمۀ= طعمهای“ کتابت شده و همان صحیح است. طعمه به معنای خورش است.
صفحۀ 354، سطر 13: ”و کسی هست که تاب مقاومت قطران زنگی دارد؟ افراسیاب گفت آن کیست؟“ علامت سؤال زائد است و باید به جای آن نقطه گذاشته شود.
اغلاط چاپی و املایی
اغلاط چاپی و املایی طومار سیاهپوش
صفحۀ 222، سطر 18: ”داخل بارگا شد.“ بارگاه صحیح است.
صفحۀ 346، سطر 16: ”شصت فرسخ در شصت فرخ بود.“ فرسخ صحیح است.
صفحۀ 437، سطر 11: ”تناول کرد و به خوب رفت.“ خواب صحیح است.
صفحۀ 449، سطر 6: ”القصّه در حوالۀ بغداد سپاه کاووس بر عادیان مغرب زد.“ حوالی صحیح است.
صفحۀ 536، سطر 1: ”افراسیاب را در آمدن گذر داستان از خسرو بشنو.“ گذار صحیح است.
صفحۀ 563، سطر 15: ”چون چشمش بر رویت خسرو افتاد از رخش پیاده شد.“ رایت صحیح است.
صفحۀ 630، سطر 14: ”بروز رسید دست دراز کرد از زمین برداشت.“ برزو صحیح است.
صفحۀ 724، سطر 21: ”نقالدار گفت.“ نقابدار صحیح است.
صفحۀ 756، سطر 12: ”ای شاه مراه به . . . “مرا صحیح است.
صفحۀ 761، سطر 14: ”جهانبخش را بر میل سوار کردند.“ پیل صحیح است.
صفحۀ 812، سطر 3: ”سعی پدری در بلای من دارد.“ ولا صحیح است.
صفحۀ 833، سطر 2: ”بشوتن.“ پشوتن صحیح است.
صفحۀ 851، سطر 4: ”که پیکان از پی سر آن بدبخت روی نمود.“ پسِ سر صحیح است.
اغلاط چاپی و املایی طومار هفتلشکر
صفحۀ 99، سطر 17: ”گیسوا [بریده]. “ گیسو صحیح است.
صفحۀ 222، سطر آخر: ”و او را در قلب سپاه سپاه افراسیاب انداخت.“ یک ”سپاه“ اضافی است.
صفحۀ 229، سطر آخر: ”بر سینۀ اشکبوس زد که از مرکب نیفتاد.“ بیفتاد صحیح است.
صفحۀ 348، سطر 3: ”گفت: ای شهریار! جهانی مثال جهانبخش مادر دهر به خاطر ندارد.“ ”جوانی“ صحیح است.
اغلاط چاپی و املایی طومار نایگلی
مصحح در خصوص تصحیح اغلاط املایی شیوۀ یکسانی در پیش نگرفته است، برخی اغلاط را تصحیح کرده و برخی را به حال خود گذاشته است؛ از جمله در صفحۀ 55، سطر 1: ”پایههای صندلی خورد شد“ باید ”خرد“ را در متن میآورد، چنانکه در صفحۀ 47 سطر 16، ”برخواست“ را به پاورقی برده و صورت صحیح ”برخاست“ را درون متن گذاشته است که البته لازم نیست اغلاط املایی در پاورقی ذکر شوند و از بدیهیات تصحیح متن است که متن تصحیحشده غلط املایی نداشته باشد و ذکر صورت غلط واژه در پاورقی سودی ندارد و کار اشتباهی است. با این حال، در عنوان صفحۀ 73 ”خورد“ را به حاشیه برده و صورت صحیح ”خُرد“ را به متن برده است. در صفحۀ 59، سطر 21 و صفحۀ 99، سطر 14 ”عرابه“ را به حاشیه برده و ”ارابه“ را در متن قرار داده است. این کار ضرورت چندانی نداشت چون عرابه هم غلط نیست، اما اینکه در صفحۀ 128 سطر 7، صفحۀ 128 سطر 7، صفحۀ 143 سطر 10 و صفحۀ 146 سطر 4 واژۀ ”خواطر“ را در متن نگه داشته و صورت صحیح ”خاطر“ را متذکر نشده است، عجیب است. با این حال، در صفحۀ 277 ”پرخواش“ را به درستی به پاورقی برده و صورت صحیح ”پرخاش“ را در متن گذاشته است. در صفحۀ 127، سطر 17: ”و کلید قصر [را] در میان ریش اَبررَهای دیو بیرن آوردند،“ بیرون صحیح است. صفحۀ 139، سطر 18: ”منوچهرشاه فرمود تا خلعت برای زال آوزدند،“ آوردند صحیح است. صفحۀ 292، سطر 10: ”در کشاکش رزمو ستیز،“ رزم و ستیز صحیح است. صفحۀ 318، سطر 13: ”ای پهلوان جهان! خدا تو را از بلیّات جهان نگاه دارد وب چرا رنگ شما متغیّر گشته؟“ وب زائد است و در نسخه هم نیست. صفحۀ 321، سطر 11: ”فرامز خود را در میان تورانیان افکند،“ فرامرز صحیح است. صفحۀ 336، سطر 3: ”تو برو سپاه را برداشته بیاور که بیآن نمیباشد که افراسیاب کین نکرده باشد،“ کمین صحیح است. صفحۀ 339، سطر 9: ”ای جد بزرگوار! به روح پدر سهراب که تا کمر افراسیاب را نگیرم . . . “ پدرم صحیح است. صفحۀ 342، سطر 5: ”چنان بر قبّۀ پسرش زد . . . “سپرش صحیح است. در سطر بعد هم نوشته: ”پسر لرزید که عمود خطا یافت.“ در اینجا هم ”سپر“ صحیح است. صفحۀ 357، سطر آخِر: ”فهر را به من ده که از ب رای قطران بفرستم.“ از برای صحیح است.
[1]حسن وحید دستگردی،”مقدمه،“ در کلیات نظامی (چاپ 2؛ تهران، انتشارات طلایه، 1389)، جلد 2، 241.
[2] طومار نقّالی شاهنامه، به کوشش سجاد آیدنلو (تبریز: بهنگار، 1390).
[3] طومار هفتلشکر، به کوشش مهران افشاری و مهدی مداینی (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی، 1377).
[4] محمدشریف نایگلی، طومار جامع نقّالی شاهنامه، به کوشش فرزاد قائمی (مشهد: بهنشر، 1396).
[5]فرزاد قائمی، ”معرفی انتقادی، متنشناسی و نقد متنی حماسۀ ناشناختۀ شاهنامۀ اسدی،“ جستارهای ادبی، شمارۀ 178 (1391)، 105-131؛ مطهّربن طاهر مَقدَسی، آفرینش و تاریخ، ترجمۀ محمدرضا شفیعیکدکنی (تهران: آگه، 1374)، جلد 1، 98، 99، 438، 503 و 506.
[6]جلال خالقیمطلق، ”شاهنامه پیروزان“ و ”شاهنامه رستم لارجانی،“ در مجموعه مقالات فردوسی و شاهنامهسرایی (تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1390)، 85.
[7]آرش اکبری مفاخر،”رزمنامۀ کنیزک (حماسهای به زبان گورانی و روایتی از یادگار زریران)، “ پژوهشنامۀ ادب حماسی، سال 10، شمارۀ 18 (1393)؛ 145-171؛ نقل از 148.
[8]محمد نوری عثمان، ”خداینامهها و شاهنامههای مأخذ فردوسی،“ در جشننامۀ محمّد پروین گنابادی (تهران: توس، 1354)، 318 و 327؛ سیدعلی میرافضلی، ”ابوالمؤیّد بلخی،“ در مجموعه مقالات فردوسی و شاهنامهسرایی، 88 و 89.
[9]ابوطاهر محمدبن حسنبن علیبن موسی طَرَسوسی، دارابنامه، تصحیح ذبیحالله صفا (تهران: علمی و فرهنگی، 1388)، جلد 1، 445.
[10] ابوعلی بلعمی، تاریخ بلعمی، تصحیح محمدتقی بهار و محمد پروین گنابادی (تهران: هرمس، 1386)، 360.
[11]ایرانشان ابیالخیر، کوشنامه، تصحیح جلال متینی (تهران: علمی، 1377)، ابیات 8007-8010.
[12]زرینقبانامه، به کوشش سجاد آیدنلو (تهران: سخن، 1393)، 215.
[13]ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، تصحیح جلال خالقی مطلق (چاپ 5؛ تهران: دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، 1393)، جلد 1، 281، پانوشت 8.
[14]فردوسی، شاهنامه، جلد 5، 454.
[15]بلعمی، تاریخ بلعمی، 180.
[16]علیبن جولوغ فرخی سیستانی، دیوان اشعار، تصحیح محمد دبیرسیاقی (چاپ 6؛ تهران: زوّار، 1380)، 218.
[17] فردوسی، شاهنامه، جلد 2، 226-227.
[18]منصور رستگار فسائی، فرهنگ نامهای شاهنامه (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، بیتا)، جلد 1، 323.
[19]فردوسی، شاهنامه، جلد 5، 27.
[20]طومار نقّالی شاهنامه، به کوشش سجاد آیدنلو ( تبریز: بهنگار، 1390)، 282 و 253.
[21] طومار نقّالی شاهنامه، 293.
[22]طومار نقّالی شاهنامه، 678.
[23] بنگرید به منصور رستگار فسائی، فرهنگ نامهای شاهنامه (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، بیتا)، جلد 2، 803.
[24]طومار هفتلشکر، 73.
[25]طومار سیاهپوش، 255.