وزارت در عصر حکومت‌های محلی ایران در قرن هشتم هجری؛ از زوال ایلخانان تا برآمدن تیموریان

سابقۀ منصب وزارت در ایران به دوران پیش از اسلام برمي‌گردد. در دوران بعد از اسلام، اهمیت این منصب بیشتر هم شد. نیاز فاتحان عرب، ترك و مغول به تجربیات ایرانیان در ادارۀ امور از جمله عوامل این اهمیت روزافزون بود. در نتیجه، بیشتر مواقع این وزیران بودند كه ادارۀ امور را در دست داشتند. خلفا و سلاطین هم تا زمانی كه از جانب آنها احساس خطر نمي‌كردند، به این وضع رضایت مي‌دادند و حتی در صورت برانداختن بعضی از آنها، وزیران دیگری را به کار مي‌گماشتند. در آثار نظریه‌پردازان سیاسی مسلمان نیز جایگاه و كاركرد وزارت به ‌گستردگی مطرح شده است. به ‌هر روی، آنچه مسلم به نظر مي‌رسد این است كه به بیان غزالی، برای پیشرفت در كشورداری چاره‌ای جز تعیین وزیر نبود. به نظر او، مقدمه‌‌چینی برای فرمانروایی و استواری مبانی كشورگشایی با تعیین وزیر امكان داشت؛ اسباب سلطنت به كفایت وزیر وابسته بود و اجرای امور مملكت از درایت او ناشی مي‌شد.[1] اصفهانی، مؤلف قرن ششم هجری، نیز وزیر را برای پادشاه عادل ”ركن صلاح مهمّات و عمدۀ فلاح از صدمات معضلات و مقدّر اساس معالی و مهندس مبانی معانی“ معرفی کرده‌است.[2] نخجوانی و خنجی که به ترتیب در قرون هشتم و نهم با امور دیوانی و سیاسی سروکار داشتند، ریشۀ وزیر را از وِزر دانسته‌‌ و توضیح می‌دهند که وِزر در لغت به معنای سنگینی است و این معنی را مي‌رساند كه كسی كه متحمل بار وزارت مي‌شد، كاری سنگین را تحمل مي‌کرد. خنجی، که فقیه نیز بود، اضافه می‌کند که وزارت در شریعت عبارت از نیابت سلطنت و خلافت است.[3]

پس از حملۀ مغول و تشکیل حکومت ایلخانان، از آنجا که مهم‌ترین مسئله برای مغولان ادارۀ نواحی تصرف‌شده در ایران بود، توجه آنها نیز پیش و بیش از همه به دیوانیان ایرانی جلب شد. در چنین شرایطی بود که وزیران و دیگر دیوانیان کوشیدند با تسلط بر امور دیوانی خواسته‌های خویش را در زمینه‌های گوناگون عملی کنند. گرچه این تلاش‌ها بدون خطر نبود و، چنان که مشهور است، غالب آنها به قتل رسیدند. به ‌دنبال مرگ سلطان ابوسعید، آخرین فرمانروای ایلخانی، در 736ق و در نبود وارث مورد توافق برای نشستن بر تخت ایلخانی، زمینه برای درگیری امرا و مدعیان حکومتی در خاندان‌های گوناگون مغول و خاندان‌های محلی فراهم شد. مرگ ابوسعید از دیدگاه امیر انی که تا حدود سال 758ق قدرت را در دست داشتند، به معنای پایان حكومت ایلخانی تلقی نشد. آنها برای حفظ قدرت ومنافع خویش با برکشیدن یک ایلخانِ تحت نظر خود سعی کردند به قدرت خود مشروعیت بخشند، اما پس از آن رفته‌رفته قدرت مستقیماً و مستقلاً در دست این امرا یا خاندان‌های محلی قرار گرفت. در چنین شرایطی، امور دیوانی و در رأس آنها نهاد وزارت نیز دچار دگرگونی‌هایی مهم شد. فرازونشیب‌های سیاسی مداوم و آشفتگی اخبار تاریخی این دوره موجب شد تا گزارشی منسجم و فراگیر از وضعیت وزارت و وزیران در حکومت‌های محلی این عصر در دست نباشد.[4] چنان که در شرح‌حال‌نگاری‌های این دوره و حتی خاص‌ترین آنها یعنی تواریخ وزرا نیز فقط به اندکی از وزیران این دوره توجه شده ‌است.[5] با این وصف، مقاله حاضر بر آن است تا ضمن عرضۀ گزارشی روشن و منسجم از وضعیت نهاد وزارت در این عصر، به تبیین جایگاه و میزان اهمیت وزرا در این دورۀ پُرتلاطم بپردازد. بدین منظور، ‌کوشش کرده‌ایم با گردآوری و طرح آگاهی‌های پراکندۀ منابع، موضوعاتی چون مناسبات وزرای این عصر با سایر ارکان قدرت، خاستگاه‌های اجتماعی وزرا و کارکردهای حکومتی و فرهنگی- تمدنی آنها را به شیوۀ توصیفی – تحلیلی بررسی کنیم.

جایگاه وزیر در ساختار حكومتهای عصر فترت

از جمله مسایل مهم مرتبط با مقام وزارت موقعیت وزیر در ساختار قدرت هر عصر بوده است. تعیین این جایگاه می‌تواند مبنایی برای تبیین سایر کارکردهای نهاد وزارت باشد. در تاریخ ایران، وزرا از حیث جایگاه سیاسی، چندگونه وضعیت داشتند؛ گاه همچون خواجه نظام‌الملک طوسی و خواجه رشیدالدین رشتۀ اصلی امور کشوری و گاه حتی لشکری در دست آنها بود؛ گاه همچون جلال‌الدین سمنانی، وزیر دورۀ ایلخانی، در برابر پادشاه و درباریان و امرا در موضع ضعف بودند و گاه نظیر صدرالدین زنجانی، دیگر وزیر همین عصر، جایگاهی میانه و تقریباً برابر با سایر ارکان حکومتی داشتند. در عصر فترت میان دورۀ ایلخانی و تیموری، باتوجه به تفاوت حکومت‌های محلی از جهات مختلف، وزیران نیز وضعیت‌های متفاوتی داشتند. برای مثال، در قلمرو آل‌کرت خبر چندانی از حضور تعیین‌کنندۀ وزیران در صحنۀ سیاسی – دیوانی نیست و امرای هرات که در رأس آنها فردی با عنوان ”سالار“ قرار داشت، در تعامل با علما و اشراف شهری رشتۀ امور را در دست داشت.[6] در حالی ‌که در حکومت آل‌جلایر، که مهم‌ترین مدعی جانشینی ایلخانان بودند، شرایط برای دیوانیان مساعدتر بود[7] و ”دیوان بزرگ“ یا ”دیوان وزارت“ ادارۀ امور را در دست داشت.[8] در حکومت آل‌مظفر نیز که داعیه‌ای کمابیش مشابه داشت، دیوانیان و وزیران در مقایسه با سایر حکومت‌های عصر موقعیتی مناسب‌تر داشتند. با این ‌همه، چنان که خواهیم دید، در این دوره وزیرانی با اقتدار و نفوذ، نظیر خواجه نظام‌الملک یا خواجه رشیدالدین فضل‌الله همدانی، مجال ظهور نیافتند.

رابطه وزیر با فرمانروا

نخستین عرصه‌ای که جایگاه و میزان اقتدار وزیر در آن نمایان می‌شد، نوع تعامل و مناسبات او با رأس حکومت یا فرمانروا بود. پس از سقوط حکومت ایلخانان، گروهی از امیران قدرتمند کوشیدند با برکشیدن کسانی از چنگیزخانیان حكومت را به‌ نام آنها و کام خود در دست گیرند. سپس، ایلخان‌های نمادین كنار گذاشته شدند و امیران خود با عنوان‌هایی چون امیر ، سلطان، شاه، ‌شیخ، شاه‌شیخ و خواجه در مقام فرمانروا قرار گرفتند. این فرمانروایان جدید به‌رغم رقابت پیشین با دیوانیان، رفته‌رفته برای ادارۀ امور قلمروهای خویش به ایشان و در رأس آنها وزیران روی آوردند، گرچه نمی‌توان نقش پیشینۀ این حاکمان جدید را در نوع تعامل آنها با وزیرانشان بی‌تأثیر دانست که در این میان، رقابت با وزیران یکی از وجوه آن بود. رابطۀ حاکمان محلی یا فرمانروایان عصر فترت با وزیرانشان دوجانبه و مبتنی بر میزان قدرت و منافع دو طرف بود، اما در مجموع و باتوجه به بی‌ثباتی‌های سیاسی این عصر، موقعیت وزیران نیز همچون خود فرمانروایان از ثبات چندانی برخوردار نبود.

در آغاز دورۀ فترت، غیاث‌الدین محمد رشیدی، وزیر سلطان ابوسعید، در جلوس آرپاگائون به عنوان جانشین ابوسعید ایلخانی نقش مهمی داشت. او برای جلوگیری از آشفتگی امور همین‌ كه حال ابوسعید رو به وخامت گذاشت، آرپاگائون را خواست و با او قرار سلطنت گذاشت. سپس، با مرگ ابوسعید مطابق رسم و آیین مغول و با حضور خاتونان، دختران و دامادان خاندان ایلخانی، او را به تخت نشانید.[9]

نقش وزیر در جلوس سلطان در حرف‌شنوی و حمایت سلطان از او مؤثر بود. برای مثال، زمانی كه آرپاگائون تصمیم به برانداختن امیران مخالف خود و همگامی با امیرعلي‌پادشاه گرفت، غیاث‌الدین كه همچنان وزارت داشت، با آن موافقت نكرد.[10] همچنین، هنگامي‌كه شاه‌شجاع مظفری به سعایت مفسدان به پسر خود شبلی بدگمان شد (785ق) و او را در قلعۀ اقلید زندانی كرد، در حال مستی فرمان داد تا چشم او را میل كشند. خواجه جلال‌الدین تورانشاهِ وزیر التماس کرد كه از تقصیر فرزند درگذرد. شاه‌شجاع تقاضای وزیر را پذیرفت، گرچه فرمان او در خصوص لغو نابینا کردن شاهزادۀ مظفری دیرهنگام به قلعه رسید.[11] با این ‌حال، باید این‌گونه موارد را برای جایگاه وزیران در عصر فترت و نوع رابطۀ آنها با فرمانروا بیشتر استثنا دانست، زیرا وزیران دورۀ فترت در مقایسه با ادوار دیگر تاریخ ایران در مجموع در برابر حاکمان موقعیتی با‌ثبات نداشتند. چنان که پیش‌تر اشاره شد، بسیاری از فرمانروایان این عصر خود خاستگاه امیر ی داشتند و امیران همواره به وزیران به دیدۀ رقیب می‌نگریستند. دست‌کم یکی دو نسل طول می‌کشید تا این فرمانروایان از ذهنیت‌های خاستگاه خویش فاصله بگیرند و همچون پادشاهان به آنها بنگرند و این مدت کل این عصر را در حدود نیم قرن در بر ‌گرفت.

ظاهراً همین بی‌ثباتی بود که موجب می‌شد گاه وزیران در همان ابتدای کار از شخصی که قدرت را دست داشت امان و تعهد بگیرند، گرچه این قول‌و‌قرارها ضمانت اجرایی چندانی نداشتند. چنان که ملك‌اشرف چوپانی به‌رغم عهدی كه با وزیر خود خواجه عبدالحی كرده بود تا او را نكشد، وقتی در سال 750ق بر او خشم گرفت، به الموت تبعیدش کرد و شرایطی را ایجاد کرد که به مرگش منتهی شد.[12] او در همان ‌سال خواجه مسعود دامغانی وزیر دیگر خود را نیز در بند کرد و به روئین‌دژ فرستاد.[13] بنابراین، نظر لمبتون دربارۀ دوران طولانی‌تری از تاریخ ایران مبنی بر اینکه وزیر امنیتی نداشت و سلطان می‌توانست با ارادۀ خود و بی‌دلیل او را از کارها برکنار کند و قدرت او به مرحمت سلطان واگذار شده بود،[14] در خصوص وزیران این عصر بیشتر درست می‌نماید.

مانند دیگر دوره‌های تاریخ ایران، یکی از تهدیدهای متوجه وزیران افزایش بیش از حد قدرت آنها بود. خواجه قوام‌الدین صاحب‌عیار چنان اعتباری پیدا كرده‌بود كه گاهی بدون ‌مشورت شاه‌شجاع امور را صورت مي‌داد و به قولی ”صاحب‌اختیار“ ممالك فارس شده ‌بود.[15] همین امر بهانه‌ای شد تا شاه‌شجاع او را مقید و پس از شكنجۀ فراوان به قتل برساند.[16] همچنین، وزیران محبوب یک فرمانروا در معرض تهدید رقیبان مخدوم خویش بودند.[17]برای مثال، بعد از اسارت امیر مبارز‌الدین، خواهرزادۀ او، شاه‌سلطان، فوراً خواجه برهان‌الدین را که وزیر او بود به‌قتل رسانید.[18] سابقۀ خیانت وزیر از دیگر عللی بود که او را به مخاطرۀ فرمانروا دچار می‌کرد. چنان ‌که ملک‌اشرف چوپانی برای دربند کردن و تسلیم وزیرش شمس‌الدین صائن قاضی -که پیش‌تر مخدوم خود امیرپیرحسین چوپانی را واگذاشته و به او پیوسته ‌بود- به امیرمبارزالدین مظفری تردید به خود راه نداد.[19] با توجه به بی‌ثباتی سیاسی عصر فترت احتمالاً میزان بدبینی به دولتمردان و از جمله وزیران بسیار بود.

یکی از عواملی که در این دوره مانند بسیاری دیگر از ادوار به افزایش قدرت وزیر در برابر فرمانروا کمک می‌کرد، ضعف شخص حاکم یا اختلاف در میان اعضای خاندان حاکم بود. بعد از مرگ شیخ‌اویس جلایر و در زمان حكومت جانشین او سلطان‌حسین که درپی درگیری‌های خانوادگی به حکومت رسیده‌ بود، امیرزكریا، وزیر شیخ‌اویس، استیلایی تمام داشت. حتی اسماعیل، پسر زكریا، كه در زمان اویس به شام گریخته بود، از سوی پدر به بغداد فرستاده ‌شد تا در خدمت شیخ‌علي‌بن اویس باشد. اسماعیل به بغداد رفت و شیخ‌علی را در اختیار گرفت، چنان‌ كه بر او تحكّم مي‌كرد.[20]

روابط با امرا

یکی دیگر از ملاک‌های سنجش جایگاه و میزان قدرت وزیران بررسی مناسبات آنها با امرا و سرداران است؛ موضوعی که در تاریخ وزارت در ایران همواره بااهمیت بوده ‌است. قرن هشتم هجری را با توجه به خاستگاه بیشتر حاکمان محلی مي‌توان قرن غلبۀ امرای نظامی بر همۀ اركان قدرت دانست.[21] گرچه بسیاری از بنیادگذاران سلسله‌های محلی این عهد خود از امیران عهد ایلخانی بودند، با این‌ حال، آنها نیز پس از قرار گرفتن در مقام سلطنت امیرانی را به خدمت گرفتند كه در درجۀ نخست فرماندۀ سپاه بودند. منظور از امرا در بحث حاضر همین افراد است که با انتصاب وزرا ناگزیر از تعامل یا برخورد با آنها بودند.‌

خواجه غیاث‌الدین محمد، واپسین وزیر ابوسعید و نخستین وزیر دورۀ فترت، در روابط خود با امیران همچون پدرش می‌كوشید با مدارا رفتار كند؛ تا جایی ‌كه حتی با ناري‌طغای، یكی از بزرگ‌ترین امیران ابوسعید كه قصد قتل او را داشت، ‌چنان بزرگوارانه رفتار کرد كه تعجب ابوسعید را برانگیخت.[22] با این ‌حال، پس از مرگ ابوسعید كه مرتبۀ وزارت به مناسبت نقش غیاث‌الدین در تعیین آرپاگائون فزونی یافته‌ بود، گروهی از امیران بر غیاث‌الدین حسادت ‌كردند، زیرا غیاث‌الدین بی‌اطلاع امیران، ایلخان جدید را بر تخت نشانیده بود. بي‌توجهی غیاث‌الدین به امیران باعث شد در جنگ میان امیرعلي‌پادشاه و آرپاگائون، گروهی از امیران مثل محمود ایسن‌قتلغ و سلطان‌شاه‌‌بن نیكروز كه با وزیر مخالفت بودند، به یاری دشمن او یعنی امیرعلي‌پادشاه بشتابند.[23] بدین‌ترتیب بود که رقابت میان وزیر و امرا بالا گرفت. آرپاگائون قصد داشت امیران مخالف را دفع كند، اما غیاث‌الدین آنها را ناچیز ‌شمرد و در مقابل درخواست‌ها و تهدیدهای امیرعلی­‌پادشاه گفت:

نشوم خاضع عدو هرگز

ورچه بر آسمان كند مسكن

باز گنجشك را برد فرمان

شیـر روبـاه را نـهـد گـردن

یا به‌قول سمرقندی، ”از غرور دولت، لشكر اویرات را وجود ننهاد.“[24]جالب آنكه به‌رغم مخالفت‌های غیاث‌الدین با امیر علی ‌پادشاه، هنگامی كه وی به اسارت درآمد، امیر او را اکرام کرد؛[25] کاری که البته با مخالفت شدید امرای دیگر روبرو شد؛ آنجا که ”فریاد امرا بر‌آمد كه همه بي‌رسمی بر مغول او آورده است؛ باز بالا نشیند.“[26] با این ‌حال، امیر علی‌پادشاه شخصاً تمایلی به قتل او نشان نداد.[27] در توجیه این رفتار می‌توان گفت که به‌ نظر می‌رسد علی‌پادشاه به‌خوبی از توانمندی‌ها و جایگاه بالای وزیر در میان نخبگان و مردم آگاه بود و ”مي‌دانست كه مثل خواجه به قرن‌ها پیدا نمي‌شود.“[28]

علاء‌الدین محمد، وزیر خراسان و از وزرای ایالتی بازمانده از دورۀ ایلخانی، نیز چندان جانب امرا را نگه نمی‌داشت. به ‌نوشتۀ خواندمیر، امیران خراسان و طغاتیمورخان تابع رأی خواجه علاءالدین بودند. او به دعوت امیر شیخ‌حسن جلایر به غرب رفت و در مملكتی كه هنوز بر ایلكانیان قرار نگرفته بود شروع به كار كرد. او چنان سخت گرفت که بر بعضی از املاك شیخ‌حسن كه در زمان غازان‌خان از مالیات معاف شده ‌بود نیز خراج معین كرد و شیخ حسن از دعوت او پشیمان شد.[29]

نمونه‌های دیگری نیز از موضع برتر وزیران در برابر امیر ان در عصر حکومت‌های محلی قرن هشتم هجری شناخته شده‌ است، اما چنانچه این برتری به رویارویی با امرا و به منظور تهدید منافع و موقعیت آنها بود، وزیر فرجامی ناگوار می‌یافت؛ به‌ویژه اگر میان امرا اجماعی بر ضد وزیر شکل می‌گرفت. برای نمونه، هنگامی‌که امیرابراهیم صواب در شیراز به وزارت ابواسحاق اینجو رسید و همۀ امور در عهدۀ او قرار گرفت، با اصلاحات مالی خود دشمنی بسیاری از امیران و اركان دولت را برانگیخت و آنها بر ضد او توطئه كرده، به‌قتلش رساندند.[30] در نمونه‌ای دیگر، خواجه قوام‌الدین صاحب‌عیار، وزیر آل‌مظفر که در سال 764ق به اوج حشمت و اعتبار رسیده‌بود، ”امرا را وقع نمي‌نهاد.“[31] او در امور ملكی و دولتی چندان اقتدار داشت كه كسی را یارای مخالفت نبود و از آنجا که اعیان دولت را خوار و ذلیل مي‌پنداشت، جماعتی از اركان و خواص در خدمت شاه‌شجاع خیانت و نفاق و همدستی او با شاه‌محمود را ثابت كردند. شاه‌شجاع حكم به قتل او داد. وی را قطعه‌قطعه كرده، هر قطعه را به ولایتی فرستادند.[32] علت قتل او این دانسته شده که ”ابواب منافع سیف و قلم را فرو بست.“[33]

وزیر دیگری كه قربانی برتری‌جویی بر امیران و اشراف شد، شاه ركن‌الدین حسن، وزیر مظفریان، بود. منابع به تكبر و نخوت او اشاره كرده‌اند و اینكه هیچ‌كدام از اشراف و اعیان را احترام نمي‌گذاشت. وی که بعد از حبس خواجه قطب‌الدین سلیمان‌شاه، وزیر شاه‌شجاع مظفری، به تمشیت امور ملك‌ و مال پرداخته ‌بود، به‌واسطه توهمی كه از خواجه جلال‌الدین تورانشاه و خواجه همام‌الدین و دو تن از امیران شاه‌شجاع داشت، مكتوبی از زبان ایشان نوشته پیش شاه‌محمود فرستاد با این مضمون كه اگر وی حمله كند، این دو امیر دروازه‌ها را به روی او خواهند گشود. شاه‌محمود روز ورود خود را بر پشت آن نوشته و نامه را باز‌گرداند. ركن‌الدین حسنِ وزیر نوشته را به شاه‌شجاع نشان داد و دو امیر را به خیانت متهم کرد. شاه‌شجاع ابتدا درصدد قتل امرای مذکور برآمد، اما به‌زودی توطئۀ ركن‌الدین حسن كشف شد. در نتیجه، وزیر به قتل رسید و خواجه جلال‌الدین تورانشاه که در کنار امرا هدف توطئه بود، به وزارت رسید. اموال رکن‌الدین نیز مصادره شد.[34] تاریخ‌های محلی یزد قتل وزیر را با ابهام و تا حدودی جانبدارانه گزارش داده‌اند. جعفری قتل شاه‌رکن‌الدین را نتیجۀ تهمتی دانسته ‌است كه به ناحق در توطئه بر علیه شاه به وی بستند[35] و كاتب یزدی قتل او را به حسد دشمنانش نسبت داده و آورده ‌كه ”امیرركن‌الدین شاه‌حسن، وزیرِ بااستقلال پادشاه جلال‌الدین شاه‌شجاع بود و تمام قضایای امور در كفّ كفایت او بود و دشمنان بر او حسد برده، او را متهم گردانیدند و تهدید كردند.“[36] تعابیری چون ”وزیر بااستقلال“ و در دست داشتن ”تمام قضایا“ و همچنین استفاده از عنوان ”امیر “ برای او ممکن است حاکی از درگیری او با امرا باشد.

از آنچه گذشت پیداست که گرچه گاه وزیران دورۀ فترت در مقام عمل بر امرا برتری‌هایی می‌یافتند، اما این روند غالباً به زیان ایشان تمام می‌شد. از این نمونه‌ها و احوال دیگر وزرا و امرای عصر برمی‌آید که همچون تمامی ادوار، فقط با رعایت جانب امرای بزرگ بود که وزیران در کار خود از دوام و امنیت بیشتری برخودار می‌شدند. در ارزیابی کلی می‌شود گفت میزان آسیب‌پذیری وزیران دورۀ فترت در برابر امرا بیش از دورۀ ایلخانی بود.

 

روابط با شاهزادگان و خاتونها

از آنجا که شاهزادگان و زنان خاندان حاكم و بستگان نزدیك آنها نیز در صحنۀ سیاسی از قدرت و نفوذ رسمی یا غیررسمی برخوردار بودند، نوع مناسبات آنها با وزیران نیز به تبیین مقام و موقعیت وزیران کمک می‌کند. وزیران می‌باید نسبت به آنها موضعی مناسب در پیش مي‌گرفتند تا بتوانند به كار خود ادامه دهند. در بسیاری مواقع، جلب نظر اعضای این گروه كارساز بود. از سوی دیگر، درگیر شدن با آنها مي‌توانست مشكل‌‌آفرین باشد. به نوشتۀ حسنی، در همان لحظه‌ای كه امیرمبارز‌الدین محمد مظفری را پسرانش فرو گرفتند، خواهرزاده‌اش، شاه‌سلطان، خواجه برهان‌الدین وزیر را كشت.[37] علت قتل وزیر به دست شاه‌سلطان تحریكات و دشمني‌هایی بود كه خواجه برهان نسبت به شاه‌سلطان بروز داده بود.[38] با چنین پیشینه‌ای بود كه به محض بركناری امیرمبارزالدین، شاه‌سلطان فرصت را برای انتقام‌جویی از وزیر غنیمت شمرد. دخالت همسران یا مادران فرمانروا نیز در صعود یا فرود وزیران نقش داشت. بعد از مرگ ابوسعید ایلخانی، حاجي‌خاتون، مادر ابوسعید، ابتدا بر جلوس آرپاگائون راضی نمي‌شد، ولی با نصایح غیاث‌الدین محمد به این کار راضی شد.[39] گاهی نیز مناسبات خاتون‌ها با وزیران در مخالفت با یكدیگر بود. برای مثال، در سال 767ق خان‌سلطان، همسر شاه‌محمود مظفری، صدر‌الدین اناری را كه در آن ایام در شیراز وزیر شاه‌محمود و متهم به دوستی با شاه‌شجاع بود، به قتل رسانید.[40]

روابط وزیر با زنان دربار گاه دستاویزی برای توطئه علیه وزیر می‌شد. چنان که جمعی از دشمنان سید غیاث‌الدین علی یزدی، وزیر امیر شیخ ابواسحاق اینجو، برای کاستن از قدرت او از روابط او با تاشی‌خاتون استفاده کردند و هنگامی که وزیر و تاشی‌خاتون در یک مجلس نشسته بودند، شیخ ابواسحاق را خبر کردند. وزیر که راه فراری نداشت، در میان گل‌هایی که در خانه ریخته بودند، پنهان شد و شیخ ابواسحاق او را شمشیرآجین کرد.[41] از آنجا که همسران سلاطین معمولاً بر آنها نفوذ فراوانی داشتند، وزیران می‌کوشیدند با نفوذ در حرمسرا به پیشبرد نیات خود کمک کنند. چنان که معین‌الدین جامی در نامه‌ای به ملکه‌سلطان‌خاتون، همسر معزالدین حسین کرت، تقاضای خود را به گوش او می‌رسانید؛ با این تعبیر ظریف که حتی گوشواره نفهمد.[42]

 

روابط با شرکای وزارت

موضوع دیگری که جایگاه وزیران را به چالش می‌کشید، شریکی برای مقام آنها بود. وزارت دوگانه یا اشتراکی که ظاهراً آل‌اینجو و آل‌مظفر به آن تمایل داشتند، باتوجه به محدودیت جغرافیایی عرصۀ عمل آنها در یک حکومت محلی باعث بروز اختلاف میان ‌دو وزیر، اختلال امور و کاستن از قدرت و مقام آنها مي‌شد.[43] زمانی كه امیرمبارزالدین محمد شمس‌الدین صائن‌ قاضی را بخشید، او با جدیت تمام كمر به خدمت بست. خواجه تاج‌الدین عراقی که او را شریک وزارت خود می‌دید، به ‌همراه بعضی از اعیان كرمان از امیر خواستند تا او را به رسم رسالت به سوی شیراز بفرستد تا كینه‌ای را كه بین امیرمبارزالدین و امیرشیخ ابواسحاق اینجو بود از بین برده، ابرقوه و شبانكاره را از حکومت فارس بگیرد و دوستی دو طرف با پیوند خویشی بین دو خاندان محكم شود.[44] امیرمبارزالدین با رسالت او موافقت كرد، اما ‌صائن‌ قاضی پس از رسیدن به فارس مأموریت خود را فراموش كرده، وزارت شیخ ابواسحاق را پذیرفت. هنگامی که امیرمبارزالدین دریافت دور كردن شمس‌الدین به توطئه تاج‌الدین بوده، حكم كرد خواجه را به سیاست رسانند. اگرچه ابتدا او را به التماس عفو كرد، اما چندی بعد به قتلش رسانید.[45]

در حكومت آل‌اینجو، بعد از قتل امیرابراهیم صواب وزارت به اشتراک به سیدغیاث‌الدین علی یزدی و شمس‌الدین صاین‌قاضی تفویض شد. شمس‌الدین بنای رقابت با سید غیاث‌الدین گذاشت، ولی پیوسته مغلوب مي‌شد و قدرت غیاث‌الدین فزونی می‌یافت. در نتیجه، شمس‌الدین از رقابت كناره گرفت و برای استخراج اموال ولایت هرمز به آنجا رفت. خواجه عمیدالملك، پسر شمس‌الدین، نیز پدر خود را تشویق به فتح كرمان مي‌كرد و مراجعت او را به شیراز مصلحت نمي‌دید، چرا كه سیدغیاث‌الدین در اوج اعتبار بود. شمس‌الدین سپاهی برای فتح كرمان فراهم كرد، ولی در رویارویی با سپاه امیرمبارزالدین شكست خورده، كشته شد.[46]

 

خاستگاه اجتماعی و خانوادگی وزیران عصر فترت

یكی از ویژگي‌هایی كه كارگزاران دیوانی و به‌ویژه وزیران را از دیگر حكومتگران متمایز مي‌كرد، خاستگاه اجتماعی و پیشینۀ خانوادگی آنها بود. دیوانیان و مخصوصاً وزیران معمولاً از خاندان‌هایی بودند كه مدت‌ها مصدر امور دیوانی بودند. گرچه تعداد اندکی از وزیران دورۀ فترت خاستگاه مبهمی داشتند، ولی بیشتر ایشان از پیشینۀ خانوادگی دیوانی برخوردار یا تربیت‌شدۀ خاندان‌های دیوانی بودند.

بیشترین وزیران برخاسته از خاندان وزیران دوران قبل بودند. رسم تداوم وزارت و اهمیت تجربه باعث شد تا در ابتدای دورۀ فترت نیز كسانی عهده‌دار مقام وزارت شوند كه خاستگاه وزیری داشتند. نخستین و مشهورترین این وزرا بازماندگان خواجه رشیدالدین فضل‌الله همدانی(مقتول 718ق)، وزیر برجستۀ دورۀ ایلخانی، است كه حدود ده سال بعد از قتل او محل توجه قرار گرفتند. در رأس آنها غیاث‌الدین محمد بود که مي‌توان وی را واسطۀ ارتباط و انتقال دیوان‌سالاری دورۀ ایلخانی به دوران فترت پس از آن دانست. ابوسعید، آخرین ایلخان مغول، پس از قتل دمشق‌خواجه پسر امیرچوپان (727ق) كه عملاً اختیارات وزیر را در دست گرفته بود، وزارت را به غیاث‌الدین داد، زیرا بر آن بود ”كه تا پدر او از دیوان برون رفته ‌‌‌است، من دیگر رونق كار ندیده‌ام و جمعی كه متصدی این منصب شدند جمله را بیازمودم، هیچ‌یك لایق این شغل نبودند.“[47] حمداله مستوفی نیز در معرفی او بر انتسابش به رشیدالدین تأکید دارد، آنجا که وی را ”الوزیربن ‌الوزیر“ می‌خواند یا می‌گوید ”در انتظام امور همانند پدرش بسیار ساعی بود.“[48] اصالت خاندانی خواجه غیاث‌الدین محل توجه دیگران نیز بوده و از جمله با این تعبیر از وی یاد شده که ”برحسب ارث و استحقاق بر مسند وزارت نشسته“ بود.[49]

از دیگر بازماندگان خواجه رشیدالدین یکی هم شمس‌الدین زكریا، خواهرزاده و داماد خواجه غیاث‌الدین، بود. او از سوی امیرشیخ حسن ایلكانی (جلایر- بزرگ) به وزارت محمدخان ایلخان دست‌نشاندۀ او در تبریز رسید. شمس‌الدین پس از مرگ شیخ‌حسن بزرگ به وزارت سلطان اویس، سلطان حسین و پسران او رسید.[50] وزیر دیگری كه با این خاندان پیوند داشت، جلال‌الدین مسعود، پسر ملك شرف‌الدین اینجو و داماد دیگر غیاث‌الدین، بود كه در زمان ایلخان‌خواندگی محمدخان به وزارت رسید.[51] البته می‌دانیم او از سوی خاندان اینجو نیز اعتبار یافته ‌بود. یكی دیگر از وزیران منتسب به خاندان رشیدی در عصر فترت امیرنجیب‌الدین بود. هنگام ورود ملك‌اشرف چوپانی به اصفهان در 751ق، امیرنجیب‌الدین خواهرزادۀ دیگر غیاث‌الدین و برادر شمس‌الدین زكریا، وزیر خواجه عمادالدین محمود كرمانی، حاكم شهر بود.[52] امیركمال‌الدین حسین رشیدی از دیگر افراد صاحب‌نام خاندان رشیدی بود كه به حكم شاه‌شیخ ابواسحاق اینجو به وزارت فارس رسید.[53] او که نوادۀ خواجه رشیدالدین فضل‌الله بود، با مشاركت خواجه ركن‌الدین عمیدالملك به وزارت منصوب شد.[54] بدین ترتیب ممكن بود در عصر فترت بازماندگان خاندان دیوانی در حكومت‌های متفاوت محلی به مقامات دیوانی و از جمله وزارت دست یابند. در جایی از این وضع با عنوان ”سیاست بومی‌سازی در خاندان جلایری“ یاد شده‌است.[55]

لیمبرت اصل و ریشۀ وزیران آل‌مظفر را در برابر وزیران اتابکان سلغری، که همه از اشراف بودند، مبهم ارزیابی مي‌كند.[56] با این‌ حال، خواجه برهان‌الدین فتح‌الله از وزیران این حكومت علاوه بر خاستگاه وزارتی نسب ظاهراً اصیلی نیز داشت كه به عثمان‌بن عفان رسانیده مي‌شد.[57] نطنزی زمان وزارت او را پس از فتح فارس و عراق گزارش کرده‌است.[58] علاوه بر این، پدر او یعنی خواجه كمال‌الدین ابو‌المعالی از علمای مشهور یزد بود. حمدالله مستوفی پدر و پسر را آراسته به كمالات نفسانی دانسته كه به نیكی با رعیت شهره بودند.[59] گفته شده که بعد از قتل خواجه رشید‌الدین در میان كسانی كه لیاقت وزارت داشتند، خواجه كمال‌الدین ابوالمعالی شایسته‌ترین فرد بود.[60] او به‌رغم سرباز زدن از پذیرش این منصب در آن زمان، بعدها وزارت امیر مبارزالدین مظفری را پذیرفت. بعد از درگذشت خواجه كمال‌الدین بود که امیر مبارزالدین ”به اصالت، كار وزارت به خواجه برهان‌الدین فتح‌الله سپرد.“[61]

یكی دیگر از وزیران این عصر كه نسبش به وزیران صاحب‌نام دوران پیش مي‌رسید، بهاءالدین محمود یزدی از نوادگان خواجه نظام‌الملك طوسی بود که احتمالاً به وزارت امیرمبارز‌الدین رسید. خواجوی كرمانی در گوهرنامه به اصل و نسب خواجه بهاءالدین محمود یزدی و تأثیر آن در امور دیوانی اشاره كرده‌است:

نظام‌الملك طوسش جد اعلاست

شود كار نظام ملك ازو راست

اباعن جد وزیربن الوزیر است

از آن در دادودانش بي‌نظیر است[62]

گروه دیگری از کسانی که در عصر فترت به وزارت رسیدند، افرادی بودند که سابقۀ فعالیت دیوانی جز وزارت داشتند. امور دیوانی همواره پلۀ صعود به مقام وزارت بود. امیر ظهیرالدین ابراهیم صواب که از ارکان و امیر ان پیرحسین چوپانی بود،[63] بعد از کشته شدن امیر پیرحسین به ‌دست شیخ‌حسن چوپانی، همراه با بسیاری از بزرگان حکومت به امیر مبارزالدین پیوست و به قول ابن‌شهاب یزدی امیر ظهیرالدین که ”سال‌ها دوستی ورزیده بود، به وزارت رسید.“[64] حضور در دستگاه حكومت ولایات نیز مي‌توانست گذرگاهی برای رسیدن به وزارت باشد.

پدر امیرجمال‌الدین‌بن تاج‌الدین‌علی شروانی كه از سوی امیرعلی پادشاه به سمت وزارت و تمشیت امور دیوانی برگزیده‌ شد، حاكم بعضی ولایات عربستان بود.[65] نمونۀ دیگر سیدعضد یزدی است. او در زمان حکومت ابوسعید ایلخانی مدارج عالی را طی کرد. در 737ق به حکومت یزد رسید و هنگامی‌که امیر‌مبارزالدین حکومت یزد را به‌ دست گرفت، به شیراز رفت. بالاخره امیر مبارز‌الدین بعد از تصرف فارس مقام وزارت را به او سپرد.[66] یكی دیگر از وزیران این دوره كه کار خود را از حكومت ‌بر یک شهر شروع كرد، خواجه جلال‌الدین تورانشاه بود. او در آغاز بر ابرقوه حكومت مي‌كرد. زمانی كه شاه‌محمود مظفری بر شیراز استیلا یافت، شاه‌شجاع به ابرقو رفت و از خدمات خواجه تورانشاه برخوردار شد. شاه‌شجاع منزلت خواجه را بالا برد و وی را وزارت داد.[67] خواجه تاج‌الدین محمدبن علی عراقی، وزیر امیر مبارزالدین، هم ابتدا در خدمت ملک قطب‌الدین نیکروز، حاکم کرمان، بود.[68]

بنا بر گزارش‌های موجود، اجداد خواجه قوام‌الدین صاحب‌عیار، از دیگر وزیران صاحب‌نام آل‌مظفر، همچون اعقاب خود آل‌مظفر در زمان فتوحات مسلمانان به ایران آمده بودند. آنها در زمان ایلخانان مغول به شغل صاحب‌عیاری اشتغال داشتند كه از مهم‌ترین مناصب دولتی بود. خواجه قوام‌الدین در 750ق سمت نیابت قلم یافت و در 755ق به نیابت سلطنت رسید كه به گفتۀ مورخان با وزارت هم‌طراز بود.[69] بعضی محققان فرد دیگری با ‌نام خواجه قوام‌الدین حسن تمغاچی را وزیر این زمان دانسته‌اند،[70] حال آنكه این شخص از اکابر حكومت آل‌اینجو بود که در 754ق، درگذشته‌ بود.[71] حافظ نیز با اینكه غزل‌هایی در مدح او دارد،[72] ولی یاد او را مانند دیگر وزیران ممدوح خود با عناوینی که نشان دهد سمت وزارت داشته نیاورده است.

گروهی از وزیران دورۀ حکومت‌های محلی نیز بودند كه پیش از آن نشانی از حضور آنها یا خاندانشان در وزارت یا امور دیوانی نبود. از اصل ‌و نسب خواجه عبدالحی حمامی تبریزی، وزیر آل‌چوپان، که پیش‌تر نیز وزیر انوشیروان ،ایلخان دست‌نشاندۀ ملک‌اشرف بود، اطلاعی در دست نیست.[73] وزیر دیگری که فقط نامی از او در تاریخ آمده نصیرالدین عمیدالملك است. چنین است خواجه ضیاءالدین دادیان که در زمان آل‌مظفر منصب وزارت داشت.[74]

سرانجام آنكه تعدادی از وزیران این عصر از خاندان مشایخ، علما وسادات بودند. منز معتقد است که احتمالاً این موضوع تا اندازه‌ای به‌ سبب گرایش خاندان‌های خدمتگزار برای برقراری پیوند ازدواج با خاندان‌های محلی بود. به‌نظر او، تعلق به نسل دانش‌آموختۀ مذهبی و نسل سادات ویژگی مطلوبی برای وزیران تلقی می‌شد و به حفظ آنها در بدترین پیامدهای کشمکش‌های داخلی در دیوان کمک می‌کرد.[75] هرچند این امر در خصوص وزیران دورۀ فترت کاملاً صدق نمی‌کرد و توطئه‌های این دوره گریبان‌گیر وزیران عالم و سید نیز شد. خواجه معین‌الدین جامی، که گاه از او با عنوان وزیر یادشده،[76] در بیشتر منابع یکی از بزرگ‌ترین مشایخ و اكابر علما معرفی شده‌است. نسب او با چهار واسطه به شیخ‌الاسلام احمد جام مي‌رسید. مادر او نیز دختر ملك شمس‌الدین محمد كهین كرت بود. معین‌الدین به‌ فراوانی فضل و دانش نیز معروف بود و از اشراف به‌شمار مي‌رفت.[77] پاتر که او را از زمینداران بزرگ، واسطۀ آل‌کرت با بستگان جامی خویش و از منشیان سرشناس دانسته، به وزارت او اشاره ندارد.[78]

یکی از وزیران متعلق به طبقۀ سادات و علما ركن‌الدین شاه‌حسن، پسر معین‌الدین اشرف، بود. شاه‌شجاع بعد از عزیمت به یزد، ركن‌الدین شاه‌حسن را وزارت داد و مصاحب خود در شیراز کرد.[79] سیادت یك وزیر در وجاهت او تأثیر بسیار داشت. به‌ همین سبب، منابع تأكید كرده‌اند كه وی ”شرف نسب با كمال حسب جمع داشت.“[80] ركن‌الدین احترام ویژه‌ای داشت، تا آنجا كه بعدها به علت توطئه‌ای كه علیه یكی از امیران كرده بود، با زه كمان خفه شد تا خونش به زمین نریزد.[81] وزیر دیگری كه نسب سیادت داشت، سیدغیاث‌الدین علی یزدی بود. او وزیر امیرشیخ ابواسحاق اینجو بود و چنان که گذشت، مدتی به اشتراك با شمس‌الدین صائن ‌قاضی وزارت را برعهده داشت. بعد از كشته شدن صائن ‌قاضی، سیدغیاث‌الدین به ‌تنهایی وزیر آل‌اینجو شد.[82] بالاخره آنکه به کار بردن عنوان ”مولانا“ برای شمس‌الدین صائن ‌قاضی نشان از مقام معنوی و علمی او دارد.[83]

 

وظایف و اختیارات وزیران در عصر فترت

در دورۀ حکومت‌های محلی نیز همچون دوران قبل وزیر در رأس ارباب قلم قرار داشت. اگر نمونه‌های مذکور در دستورالكاتب را تصویری از وظایف و اختیارات وزیر در این دوره بدانیم، حیطۀ آنها بسیار وسیع بوده‌است. به نوشتۀ او، تصمیمات وزیر در ادارۀ مملكت، زمینه‌سازی برای قواعد ملك و ملت و تقریر قوانین دین و دولت بود. از سخنان و صوابدید او در مصالح مملكت تجاوز نمي‌كردند و هیچ‌یك از قضایای مملكت از او پوشیده نمي‌ماند. همۀ مسایلی كه به امور كشور، محافظت ولایات و دفع دشمنان، اموال و متوجهات دیوانی مربوط مي‌شد، با وزیر و نوّاب و گماشتگان او در میان گذاشته مي‌شد. نصب و عزل دیوانیان، قضات، حكام، كُتّاب و بیتكچیان (مأموران مالیاتی) به رأی و تصمیم وزیر وابسته بود. بی‌حكم و امضای او هیچ منصب شرعی و دیوانی به كسی واگذار نمي‌شد و از همۀ درآمدها و امور مالی مطلع بود.[84]

لیمبرت دربارۀ محدودۀ عمل وزیر در این دوره توضیح مي‌دهد كه گرچه در شیرازِ این دوره مقتدرترین چهره شخص حاکم بود، اما او كمتر بر امور روزمرۀ شهر نظارت مي‌كرد و آنها را بر عهدۀ مأمورانی می‌گذاشت كه تحت نظر وزیر فعالیت مي‌كردند.[85] فرمانروا گاهی به مناسبت‌هایی به وزیر اختیارات ویژه مي‌داد. چنان که وقتی تاج‌الدین محمود مشیری برای خواستگاری دختر سلطان اویس روانه شد، ”شاه محمود فرمود كه هر چه خواجه تاج‌الدین نویسد، مهر كند.“[86] با همین اختیارات بي‌حد بود كه وزیر در این کار بر نمایندۀ شاه‌شجاع پیشی گرفت. همچنین، وزیر در غیبت سلطان یا امیر وظیفه داشت امنیت شهر را تأمین كند. در 747ق و با رسیدن خبر زخمی شدن امیرمبارزالدین در كرمان و در جنگ با اوغانیان، خواجه برهان‌الدینِ وزیر همگام با شاه‌شجاع برای محافظت شهر سوارانی به اطراف كرمان فرستاد. همچنین، برای احتیاط شهر را محكم گردانید.[87] لیمبرت نیز بر این وظیفه صحه گذاشته ‌است و معتقد ‌است كه یكی از وظایف اصلی وزیران در قرن هشتم با امنیت منطقۀ تحت پوشش آنها مربوط می‌شد.[88]

تعیین پرداخت‌هایی چون مراسم، ادرارات، معایش و انعامات نیز بر عهدۀ وزیر بود.[89] همچنین وزیر بر مأمورانی كه برای جمع‌آوری مالیات مي‌رفتند، نظارت داشت تا بیشتر از مقدار معین‌شده از مردم نگیرند. اگر آنها خلاف مي‌كردند، باید هرچه گرفته بودند، بازمي‌گردانیدند یا به مستحقان مي‌دادند.[90] در دستورالعمل‌ها پیش‌بینی شده بود كه وزیر یك‌ روز در هفته را به اتفاق امیران و قاضیان و ائمه در دیوان مظالم بنشیند تا احوال مردم را از مغول و تاجیك و دیگران بررسی كند و با ژرف‌نگری در احوال مردم داد مظلوم را از ظالم بگیرد. در مجموع، او بر متصدیان امور دینی هم نظارت داشت.[91] چنان که پیداست، در عمل حیطۀ کار وزیر بیشتر بر امور مالی متمرکز بود و بنابراین می‌توان سایر کارکردهای منسوب به وی را فرعی و گاه تشریفاتی به ‌شمار آورد. در ضمن باید توجه داشت كه عملی شدن همه وظایف و اختیارات وزیر الزاماً با آنچه در منابعی چون دستورالكاتب آمده یكسان نبود و بسته به شخصیت و اقتدار وزیر و مناسبات قدرت در هر حكومت با فرازونشیب‌هایی همراه بود. برای مثال، وزیر در امور مالي‌ باید منافع امیران و اركان دولت را مد نظر مي‌داشت. در غیر این ‌صورت، سرانجامی بهتر از امیر ظهیرالدین ابراهیم صواب، وزیر ابواسحاق اینجو، نمي‌یافت. او با استفاده از اختیارات مالی خود منافع و مداخل اركان دولت را بست و این گروه كه از این زیان مالی خشمگین شده بودند، فردی از اوباش شیراز را تطمیع كردند تا وزیر را به قتل برساند.[92] این نكته مي‌رساند كه وزیر به‌رغم اختیارات مالی گسترده همیشه قدرت لازم را برای استفاده از آنها نداشت.

 

رابطۀ وزیر با نهاد قضاوت

اگرچه منصب قضا و ریاست آن یعنی قاضي‌القضاتی بیشتر جنبۀ شرعی داشت و معمولاً جدا از وزارت بود، اما گاهی وزیران نیز به این عرصه وارد مي‌شدند. بعضی وزیران علاوه بر وظایف نظامی و مالی ریاست امور مذهبی را نیز داشتند. چنان که اشاره شد، صاحبان مناصب دینی با دستور و حكم وزیر منصوب و معزول مي‌شدند و متولیان اوقاف با محاسبات نایبان وزیر سروكار داشتند و نباید چیزی را پوشیده و پنهان مي‌داشتند.[93] لازم است توجه شود که در این خصوص و نیز سایر اموری که منجر به ورود وزیران به عرصه‌های دیگر کشورداری می‌شد، محدودیت قلمرو حکومت‌های محلی قرن هشتم تأثیر داشت که گاه چیزی بیش از یکی ‌دو ایالت عصر ایلخانی نبود. این مسئله یکی از تفاوت‌های نهاد وزارت در این دوره با سایر دوره‌ها را بازمی‌نماید.

چنین پیداست که منصب قضاوت وقتی به وزیر داده مي‌شد كه او مراحلی را طی می‌كرد و از توجه و اعتماد زیاد فرمانروا برخوردار می‌شد. خواجه برهان‌الدین در 742ق وزارت یافت و حدود ده سال بعد در 752ق قاضي‌القضات ممالك مظفری شد. ظاهراً به ‌همین علت بود كه او را جامع ‌ریاستین دینی و دنیایی مي‌دانستند.[94]

 

وزیر و امور لشکری

مشخص‌ترین وظیفۀ وزیر در حوزۀ نظامی تأمین مالی سپاه و ترتیب سلاح و مهمات لشكریان بود؛ موضوعی که مي‌توانست سرنوشت یك حاكم یا جنگ را تغییر دهد. خواجه صدرالدین محمد اناری، وزیر شاه‌محمود مظفری، به سبب اخلاصی كه نسبت به شاه‌شجاع داشت، وقتی كه شاه‌محمود به عزم تسخیر اصفهان راهی شد، از علوفه و سازوبرگ سربازان و لشكریان كم كرد[95] و بدین‌گونه به سپاه شاه‌شجاع یاری رسانید. در کل، نظم بخشیدن به امیران و امور مهم سپاه نیز از اندیشۀ وزیر سرچشمه مي‌گرفت.[96] در یک نمونۀ مشخص، در نامه‌ای كه پادشاه به خواجه شمس‌الدین وزیر نوشته، آمده ‌است كه ”صاحب‌اعظم خواجه شمس باید كه به جِدّ تمام به ضبط مهمات خزانه و تدبیر امور دیوانی و ترتیب عساكر منصوره اشتغال نماید و چنان سازد كه چون به وجوه خزانه و حضور لشكریان احتیاج افتد، مجموع مدبر و مرتب باشد تا به سیورغامیشی مخصوص شود».“[97] علاوه بر این، وزیر بر مواجب امیران و اقطاعات ایشان و وظایف ایناقان و مقربان و لشكریان نظارت داشت.[98] استفاده از عنوان ”امیر “ برای برخی وزیران نیز به نقش نظامی آنها در این عصر اشاره دارد. علاوه بر امیر رکن‌الدین که پیش‌تر بدان اشاره شد، برای خواجه غیاث‌الدین محمد نیز از این عنوان به ‌کرّات استفاده شده‌ است[99] که با توجه به حضور او در سپاه موجه می‌نماید. خواجوی كرمانی نیز در شعری از او با عنوان ”امیرِ فلك‌قدرِ كوكب‌سپاه“ یاد مي‌کند[100] و عبیدزاكانی در قطعه‌ای در مدح ركن‌الدین عمیدالملك او را صاحب شمشیر و قلم دانسته ‌است:

صاحب‌قران و صاحب‌دیوان عمیدِ مُلك

ای آن‌كه هرچه كرد ضمیرت صواب كرد

هر منصبی كز آصف و جم یادگار ماند

بازوی تو به تیغ و قلم اكتساب كرد[101]

نخستین نمونه از شركت وزیران در امور نظامی در دورۀ فترت زمانی است كه خواجه غیاث‌الدین رشیدی به امیرالامرایی علي‌پادشاه برای ترك مخالفت با آرپاگائون رضایت نداد.[102] در نتیجه، ناگزیر از نبرد با او شد و پس از شكست به ‌قتل رسید.[103] یكی دیگر از وزیران این دوره كه در زمینۀ نظامی شهرت یافت، خواجه قوام‌الدین صاحب‌عیار، وزیر شاه‌شجاع مظفری، است. او اغلب اوقات در لشکرکشی‌ها با شاه‌شجاع همراه بود. زمانی كه شاه‌یحیی، برادرزادۀ شاه‌شجاع، در یزد نافرمانی كرد، وزیر از سوی شاه‌شجاع برای محاصرۀ یزد رهسپار شد. او محاصرۀ یزد را با جدیت پیش برد. راه‌های ورود به شهر را بست و اوضاع بر ساكنان یزد سخت شد.[104]

گاه نیز وزیر را به رسالتی مي‌فرستادند كه جنبۀ نظامی داشت. برای مثال، زمانی كه امیرمبارز‌الدین محمد شیخ ابواسحاق را در اصفهان محاصره كرد، شیخ عمادالدین محمود را كه عنوان وزارت داشت، پیش ملك‌اشرف چوپانی فرستاد و تقاضای كمك كرد.[105] در رویارویی ملک‌اشرف با رقیب خانوادگی او، امیر پیرحسین چوپانی، نیز پیوستن صائن‌ قاضی، وزیر و شریک امارت لشکر پیرحسین، به او موجب پیروزی‌اش شد.[106] همین وزیر پس از آنكه به وزارت آل‌اینجو رسید و از رقابت با سیدغیاث‌الدین علی یزدی ناامید شد، با گروهی از هزاره اوغانی و جرمایی روانۀ تسخیر كرمان شد. امیرمبارزالدین به مقابله با صائن ‌قاضی شتافت، گرچه در جنگ كشته شد.[107]

 

نقش فرهنگی تمدنی وزیران عصر فترت

یکی از کارکردهای تاریخی و مهم وزیران ایرانی اهتمام ایشان در زمینۀ آبادانی کشور و پیشبرد علم، ادب و هنر بوده ‌است. چنان که در بیشتر مواقع می‌توان میان اموری چون معماری، نشر علم، رونق اقتصادی با نهاد وزارت پیوند معناداری برقرار کرد. جدا از انگیزه‌های وزیران، نتیجۀ توجه آنها به این امور برای فرهنگ و تمدن ایرانی چشمگیر بود. در بسیاری اوقات، عنایت فرمانروایان به پیشبرد این امور نیز ریشه در تأثیر وزیران بر آنها داشت. گرچه با توجه به محدودیت زمانی عصر فترت و نیز بی‌ثباتی‌های سیاسی، وزیران این عصر مجال کافی برای فعالیت در این عرصه‌ها را نیافتند، اما آنچه به‌ جا مانده قابل‌ توجه به ‌نظر می‌رسد.

یکی از عرصه‌های فعالیت فرهنگی – تمدنی وزیران را در مناسبات آنها با عالمان و شاعران می‌توان دید. وزیران در مجامع و جلسات علما حضور مي‌یافتند. همچنین، آنها را به مجالسی دعوت مي‌كردند که خود ترتیب می‌دادند. بیشترین روایت در این زمینه را دربارۀ خواجه غیاث‌الدین محمد رشیدی در دست داریم. ابن‌بزاز اردبیلی از مجلسی در عمارت جامع رشیدی یاد كرده كه در آنجا خواجه غیاث‌الدین با ارباب علوم مانند سیدبرهان‌الدین بحری، مولانا فخرالدین چاربردی، مولانا قطب‌الدین اخوین و مولانا عضدالدین شبانكاره مجالست داشت.[108] او دربارۀ علما سخاوت و رعایت بسیاری به‌خرج می‌داد، به‌گونه‌ای که تا سال‌ها بعد حکایت این رفتار او نقل مجالس علما بود. از جمله زمانی که شیخ ابواسحاق اینجو در شیراز در مجلسی قاضی عضدالدین ایجی از متكلمین بزرگ قرن هشتم را مخاطب قرار داد تا میزان رسیدگی به اهل فضل و هنر را در روزگار او با ابوسعید ایلخانی مقایسه كند، قاضی در پاسخ گفت که خواجه غیاث‌الدین محمد در یک ‌نوبت آن‌قدر به من اسباب و املاک عنایت کرد که حالا هر سال نواب شما عشر آن را سی‌هزار دینار حساب کرده، از من می‌گیرند.[109] این روایت در ضمن نشان می‌دهد که در دورۀ فترت نیز عنایت به عالمان مد نظر حاکمان و احتمالاً وزیران ایشان بوده‌است، گرچه نبود اخبار در خصوص پیوند دیگر وزرای این دوره با دانشمندان علوم الهی و طبیعی می‌تواند نشان از کاهش ارتباط آنها با یکدیگر در مقایسه با دورۀ ایلخانی داشته باشد. در خصوص حمایت خواجه غیاث‌الدین از عالمان روایات و نمونه‌های متعدد دیگری نیز وجود دارد، اما از آنجا که کارنامه‌اش در این زمینه بیشتر به عصر ایلخانی مربوط می‌شود، در اینجا به همین اندازه بسنده می‌شود.

 

اخبار فراوانی از ارتباط وزیران عصر فترت با شاعران در دست است. مدح و ستایش وزیران همگام با ستایش سلاطین یكی از موضوعات محل توجه شاعران قرن هشتم هجری بود که طبیعتاً با نوازش ایشان از سوی وزیران همراه بود. عبیدزاكانی، سلمان ساوجی، حافظ شیرازی و خواجوی كرمانی از شاعران مشهور در این زمینه‌اند. در دیوان خواجوی کرمانی قصایدی در مدح خواجه غیاث‌الدین محمد دیده مي‌شود.[110] او اشعاری نیز در مدح عزالدین مسعود وزیر ملك‌اشرف چوپانی، شمس‌الدین زكریا وزیر آل‌جلایر، عمیدالملك وزیر ابواسحاق اینجو، برهان‌الدین فتح‌الله و تاج‌الدین عراقی وزیران مبارزالدین محمد مظفری و شمس‌الدین صائن ‌قاضی وزیر شیخ ابواسحاق اینجو و امیرمبارزالدین دارد.[111] تنوع ممدوحان شاعران این زمان در ضمن نشان از آن دارد که مرزبندی‌های سیاسی منطقه‌ای تأثیر چندانی بر جدایی فرهنگی بخش‌های گوناگون ایران نداشته‌ است.

سلمان ساوجی شاعر دربار شیخ‌اویس نیز که خود خاستگاه دیوانی داشت و ابتدا تحت حمایت غیاث‌الدین رشیدی بود، در قصایدش بارها شمس‌الدین زكریا، وزیر آل‌جلایر، را ستوده و از جمله او را ”میر،“ ”خواجه شمس‌الحق‌والدین،“ ”پادشاه وزیران“ و ”آصف جمشیدبخت“ نامیده ‌است.[112] عبید زاكانی هم به‌رغم نگاه انتقادی به روزگار قصایدی در مدح ركن‌الدین عمیدالملك دارد. از جمله

ركن دین خواجه مه‌چاكر خورشیدغلام

كه دل و مرتبۀ حاتم و دارا دارد[113]

ابن‌یمین فریومدی، شاعر سربدار، بارها در دیوان خود علاءالدین محمد، وزیر طغاتیمور، را مدح گفته و از وی به ”علاء دولت و ملت،“ ”وزیر مشرق و مغرب“ و ”علاء دولت و دین“ یاد كرده ‌است.[114] قصیده‌ای هم در مدح یونس دامغانی، وزیر سربداری، با این مطلع گفته ‌است:

جلال دولت و دین یونس ای جهان كرم

تویی كه چون تو جوانمرد چرخ پیر ندید [115]

یكی دیگر از شاعران این دوره عطار شیرازی بود كه به روح عطار معروف شده ‌است. او در دیوان كوچك خود قصیده‌ای در مدح قوام‌الدین محمد صاحب‌عیار، وزیر شاه‌شجاع، سروده و وی را ”خدایگان وزیران،“ ”وزیر شاه‌نشان،“ ”معین دین عرب“ و ”حامی بلاد عجم“ نامیده‌است.[116]حافظ شیرازی، سرآمد شعرای عصر، نیز در دیوان خود اشعار فراوانی را به ستایش وزیرانی چون برهان‌الدین فتح‌الله وزیر امیرمبارزالدین، عمادالدین محمود، وزیر شاه‌شیخ ابواسحاق، خواجه قوام‌الدین صاحب‌عیار و جلال‌الدین تورانشاه وزیران شاه‌شجاع مظفری اختصاص داده‌است.[117]

نوری اژدری سرایندۀ غازاننامه نیز اثر خویش را با مدح وزیر زمان خویش به پایان ‌برده و از او طلب یاری كرده‌است:

وزیر زمان پشت تخت و سپاه

خردمند و بادانش و آب و جاه

ستوده‌گهر از نژاد بزرگ

پسندیده‌دستور ایران و ترك

مبارك‌پی و روی با رأی و راد

كه دارد هم از نامداران نژاد[118]

فرهانی منفرد با توجه به اینکه عبدالرزاق سمرقندی در خلال رویدادهای سال 762ق از فردی با نام امیر نجیب‌الدین یاد كرده که از سوی سلطان اویس به مقام وزارت منصوب شده بود، احتمال داده كه وزیر منظور نوری همین امیر نجیب‌الدین باشد.[119]

عرصۀ‌ دیگر فعالیت و در ضمن خودنمایی و رقابت وزیران مشاركت آنها در ساخت ابنیه و اقدامات عام‌المنفعه بود. یکی از پرسش‌های مهم در این زمینه وضعیت منابع مالی وزیران در این‌گونه امور است. علاوه بر منابع مالی حكومت كه وزیر بر ادارۀ آنها نظارت داشت و از آنها در این‌گونه امور بهره مي‌گرفت، شخص او نیز معمولاً از ثروتمندان عصر خویش به ‌شمار می‌آمد. وزیران دورۀ فترت همانند دورۀ ایلخانی غالباً از خانواده‌های ثروتمند بودند و در دوران وزارت نیز بر ثروت خود مي‌افزودند. غیاث‌الدین محمد رشیدی وارث باقي‌ماندۀ ثروت پدری بود. میزان اندوختۀ او چنان بود که پس از قتلش، از ربع رشیدی و خانۀ وزیر آن‌ مقدار نقود و پارچه و كالاهای گرانبها بیرون آوردند كه به گفتۀ حافظ‌ابرو ”شرح آن را مدتی مدید باید.“[120] یكی دیگر از وزیران ثروتمند این دوره خواجه برهان‌الدین بود كه به پشتوانۀ ثروت خود به وزارت امیرمبارزالدین محمد مظفری رسید. به گفتۀ كتبی، در بازگشت امیرمبارزالدین از نبرد با اوغانیان، او برای استقبال از امیر تعداد بسیاری شتر و استر و ظروف طلا و نقره و اسباب سلطنت ”از خاصۀ خود“ ترتیب داد.[121] لمبتون معتقد است با توجه به دسیسه‌هایی كه وزیران در معرض آن قرار داشتند، چاره‌ای جز انباشتن ثروت نداشتند تا در موقعیت مقتضی از این ثروت علیه رقبا استفاده كنند، هرچند بعضی وزیران نیز مقام را راهی برای رسیدن به ثروت مي‌پنداشتند.[122]

یكی از راه‌های به‌کارگیری ثروت وزیران ساخت بناهای عمومی و رفاهی مثل مسجد، حمام و مدرسه بود. غیاث‌الدین محمد در دورۀ‌ وزارت به تكمیل بناهای پدر و مرمت آثار ربع رشیدی پرداخت.[123] خواجه علاءالدین محمد وزیر خراسان در آنجا دست به آبادانی زد. او در قصبۀ فریومد شهرستانی بنا کرد که به گفتۀ دولتشاه سمرقندی عمارتی عالی بود. خواجه علاءالدین در مشهدالرضا نیز ایوان، مناره و عمارت ساخت.[124] او بر مزار احمد جام هم عمارت و گنبدی ساخت.[125] ابن‌یمین در یکی از اشعار خود ضمن مدح علاءالدین محمد وزیر به بنایی که او ساخته اشاره کرده‌ و آن را به بهشت تشبیه کرده ‌است.[126] امیر رکن‌الدین صاعد، وزیر شاه یحیی مظفری در مرکز شهر یزد مدرسه و بازاری بنا کرد که به ”بازار دلالان“ مشهور شد. در جنب مدرسه نیز حمامی مشهور به حمام وزیر ساخت.[127] همچنین، در محلۀ مخزن مدرسه‌ای ساخت که منقش به لاجورد و طلا و درگاهی مزین به کاشی الوان بود. او آبراه اشکذر را بر آن جاری ساخت و مزارع و باغاتی را بر آن وقف کرد.[128] خواجه ضیاءالدین دادیان از وزیران آل‌مظفر در یزد در 788ق در ”محلۀ سرپلوک“ مدرسه و بازاری ساخت. سیدعضد یزدی، یکی دیگر از وزیران مظفری، هم در یزد و توابع عمارات و باغات بسیار داشت. قنات عضدآباد به ‌سعی او جاری شد.[129]

بدین ترتیب نقش فرهنگی – تمدنی وزیران دورۀ فترت نیز برجسته بود. اهمیت این نقش هنگامی بیشتر درک می‌شود که به اوضاع عمومی ایران در این نیم قرن که ناامنی، رقابت و آشفتگی سیاسی از نشانه‌های مهم آن بود، توجه شود.

نتیجه

دوره‌ای حدوداً نیم‌قرنی میان سقوط حکومت ایلخانی تا برآمدن حکومت تیموری در ایران در قرن هشتم هجری یکی از ادوار تجزیۀ سیاسی و به ‌دنبال آن آشفتگی‌های اجتماعی – اقتصادی است. این وضع بر میزان آگاهی‌های تاریخی به ‌جا مانده و پژوهش‌های صورت‌گرفته دربارۀ این دوره نیز مؤثر بوده و دست‌کم موجب شناخت کمتر جنبه‌هایی از تاریخ این عصر شده ‌است. از جمله این جنبه‌های کمتر شناخته‌شده، سرگذشت وزیران و وضع نهاد وزارت در این عصر است. چنان که در منابع و تحقیقات فهرست کاملی هم از وزیران این دوره نیامده است. بر این مبنا، یکی از نخستین و مهم‌ترین نتایج پژوهش حاضر ارائه تصویری از وضع نهاد وزارت در این عصر بود. در این چارچوب، موضوعاتی چون جایگاه نهاد وزرات در ساختار قدرت سیاسی حکومت‌های محلی قرن هشتم و رابطۀ وزیر با دیگر ارکان قدرت و نیز نقش فرهنگی – تمدنی وزیران این دوره تبیین شد.

در این مقاله چند موضوع روشن شد. نخست آنکه نهاد وزارت به‌رغم بی‌ثباتی‌های زمانه و محدودیت قلمروهای حکومتی همچنان به حیات خود ادامه داد و فرمانروایان این عصر برای استحکام حاکمیت خود و رقابت با دیگر حاکمان محلی به توانمندی وزیران متکی بودند. باتوجه به جایگاه برجستۀ وزارت در حکومت ایلخانی و پیوند گستردۀ حکومت‌های محلی با این حکومت در زمینه‌های گوناگون چنین برمی‌آید که تأثیرپذیری گستردۀ این حکومت‌ها از میراث عصر ایلخانی در این خصوص اهمیت داشته‌است. با این ‌حال، در مجموع موقعیت وزیران این عصر نیز همچون بسیاری از فرمانروایان شکننده‌تر از گذشته بود. چنان که، برای مثال، هیچ‌یک نتوانستند در برابر قدرت و نفوذ امرا دوام زیادی بیاورند.

نتیجۀ دیگر آنکه وضعیت وزیران این دوره از حیث میزان قدرت و نفوذ تابعی از وضع عمومی حکومت‌ها بود و به عواملی چون میزان اقتدار فرمانروا و امرای سپاه، نوع نگرش حاکمان به جامعه و عرصه‌های گوناگون آن همچون فرهنگ و رفاه اجتماعی، جایگاه اجتماعی وزیران و هوشمندی و کیاست ایشان بستگی داشت. بدان‌گونه که قدرت سیاسی میان چندین خاندان تقسیم شده‌بود، چندین وزیر نیز در گوشه‌وکنار ایران هم‌زمان وجود داشتند. با این ‌حال، می‌توان گفت دوام و نفوذ وزیران در مقایسه با دورۀ ایلخانی به‌گونه‌ای محسوس کاهش یافت، گرچه میان حکومت‌های این عصر در این زمینه تفاوت‌هایی وجود داشت. برای مثال، وزارت و وزیران در حکومت‌های بادوام‌تر و دارای قلمروهای وسیع‌تر مانند ‌آل‌مظفر و آل‌جلایر با گرایشات فرهنگی- تمدنی مهم‌تر و در حکومت‌های کم‌دوام و بیشتر نظامی نظیر آل‌چوپان کم‌اهمیت‌تر بودند. در زمینۀ تداوم خانوادگی وزارت و خاستگاه اجتماعی وزیران نیز اگرچه پیوستگی‌هایی با دوران قبل وجود داشت، با گذشت زمان از میزان آن کاسته‌ شد. از سوی دیگر و به‌رغم محدودیت‌های یادشده، وزیران توانستند تأثیر خود را بر زمانه بجا گذارند. علاوه بر نقش‌آفرینی‌های پراکندۀ سیاسی، آنها در زمینه‌های اجتماعی – فرهنگی نیز آثاری از خود بجا گذاشتند که گستردگی ارتباط آنها با عالمان و ادیبان و اقدامات آبادگرانۀ ‌ایشان از نشانه‌های آن است.

[1] 1محمد غزالی، نصیحهالملوک، تصحیح جلال‌الدین همایی (تهران: انجمن آثار ملی، 1351)، 80.

[2] محمود اصفهانی، دستورالوزاره، تصحیح رضا انزابی‌نژاد (تهران: انتشارات امیر کبیر، 1364)، 18.

[3] محمدبن هندوشاه نخجوانی، دستورالكاتب فی تعیینالمراتب، تصحیح عبدالكریم علي‌اوغلي‌زاده (مسكو: انتشارات دانش، 1976)، جلد 2، 4-73؛ فضل‌الله‌بن روزبهان خنجی، سلوکالملوک، تصحیح محمدعلی موحد (تهران: انتشارات خوارزمی، 1362)، 84.

[4] 4در پژوهش‌های صورت‌گرفته دربارۀ حکومت‌های محلی ایران در این عصر بحث مهمی دربارۀ نهاد وزارت نیامده ‌است. فقط برخی از آنها در حد یکی ‌دو صفحه و به‌ صورتی کلی به موضوع پرداخته‌اند که بیشتر به مشاغل دیوانی مرتبط با وزارت مربوط‌اند و کمتر به شکلی مشخص به مقام وزیر، ویژگی‌ها و جایگاه او در ساختار قدرت توجه کرده‌اند. برای نمونه بنگرید به شیرین بیانی، تاریخ آلجلایر (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1381)، 184-186؛ ابوالفضل نبئی، اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در قرن هشتم هجری (مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1375)، 183-184؛ ابوالفضل نبئی، تاریخ آلچوپان (تهران: دانش امروز، 1352)، 320-322. در دو پژوهش جدیدتر دربارۀ آل‌کرت و آل‌جلایر نیز بحث مستقلی دربارۀ وزارت و وزیران این عصر وجود ندارد. بنگرید به

Lawrence Goddard Potter , The Kart Dynasty of Heart:Religion and Politics in Medieval Iran (Phd. Dissertation, Columbia University, 1992); Patrik Wing , The Jalayirids And Dynastic State Formation In The Mongol Ilkhanate (Phd. Dissertation, Department of Near Eastern Languages And Civilizations, University of Chicago, 2007).

[5] بر اساس پژوهشی که این مقاله بر اساس آن تنظیم شده، در دورۀ فترتِ میان عصر ایلخانی و عصر تیموری (حدود 736 تا 783ق) 50 نفر در حکومت مدعیان جانشینی ایلخانان و حکومت‌های محلی در گوشه‌وکنار ایران به وزارت رسیدند، درحالی که برای مثال در آثارالوزراء (نیمۀ دوم قرن نهم هجری) و دستورالوزرا (اوایل قرن دهم هجری) به ترتیب فقط از 4 وزیر آل‌مظفر [بنگرید به سیف‌الدین عقیلی، آثارالوزرا، تصحیح میرجلال‌الدین حسینی ارموی (تهران: دانشگاه تهران، 1337)، 323-326] و 3 وزیر آل‌اینجو و 12 وزیر آل‌مظفر [بنگرید به خواندمیر، دستورالوزراء، تصحیح سعید نفیسی (تهران: انتشارات اقبال، 1317)، 239-255] یعنی در مجموع 15 وزیر این دوران یاد شده ‌است که با افزودن نام خواجه غیاث‌الدین رشیدی که وزیر مشترک این دوره و اواخر دورۀه ایلخانی است، این تعداد به 16 می‌رسد.

[6] Potter,The Kart Dynasty, 132,147

[7] Wing, The Jalayerids, 175-7,223

[8] بیانی، تاریخ آلجلایر، 184.

[9] عبدالله حافظ ابرو، زبدهالتواریخ، تصحیح سیدكمال حاج‌سید جوادی (تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،1380)، جلد 1، 48؛ غیاث‌الدین خواندمیر، تاریخ حبیبالسیر فی اخبار افرادالبشر (تهران: كتابخانۀ خیام، 1355)، جلد3، 222.

[10] كمال‌الدین عبدالرزاق سمرقندی، مطلعالسعدین و مجمعالبحرین، به‌اهتمام عبدالحسین نوایی (تهران: کتابخانه طهوری، 1353)، 125 .

[11] ابن‌شهاب‌الدین حسن حسنی، جامعالتواریخ حسنی (نسخۀ خطی شمارۀ 11330 کتابخانۀ ملی ایران)، فیلموتیک شمارۀ 516.

[12] عبدالله حافظ‌ابرو، ذیل جامعالتواریخ، تصحیح خانبابا بیانی (تهران: انتشارات انجمن آثار ملی، 1350)، 228.

[13] میرخواند، تاریخ روضهالصفا (تهران: انتشارات مركزی، خیام، پیروز، 1339)، جلد 5، 563.

[14] آن لمبتون، تداوم و تحول در تاریخ میانه ایران، ترجمۀ یعقوب آژند (تهران: نشر نی، 1372)، 50.

[15] عبدالله حافظ‌ابرو، جغرافیای حافظابرو، تصحیح صادق سجادی (تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب، 1387)، جلد 2، 229.

[16] خواندمیر، تاریخ حبیبالسیر، جلد3، 297.

[17] جان لیمبرت، تاریخ شیراز در عصر حافظ: شكوه و جلال یك شهر ایرانی در سدههای میانه، ترجمۀ محمداسماعیل فلزی (تهران: زوّار، 1386)، 102.

[18] حافظ‌ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، جلد 2، 220.

[19] حافظ‌ابرو، زبدهالتواریخ، جلد 1، 137؛ سمرقندی، مطلعالسعدین، 200.

[20] عبدالرحمن ابن‌خلدون، تاریخ ابنخلدون (العبر)، ترجمۀ عبدالمحمد آیتی (تهران: مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1368)، جلد 4، 794.

[21] Potter, The Kart Dynasty, 133.

[22] خواندمیر، دستورالوزرا، 328-329.

[23] حافظ ابرو، زبدهالتواریخ، جلد 1، 52.

[24] سمرقندی، مطلعالسعدین، 125-126؛ خواندمیر، دستورالوزراء، 33.

[25] قطبی اهری، تاریخ شیخ اویس، به کوشش ایرج افشار (تبریز: ستوده، 1389)، 219.

[26] اهری، تاریخ شیخ اویس، 219.

[27] سمرقندی، مطلعالسعدین، 128.

[28] تتوی و قزوینی، تاریخ الفی، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد (تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1382)، جلد 7، 4471.

[29] خواندمیر، تاریخ حبیبالسیر، جلد 3، 228.

[30] سمرقندی، مطلعالسعدین، 203.

[31] سمرقندی، مطلعالسعدین، 341.

[32] سمرقندی، مطلعالسعدین، 341؛ حافظ‌ابرو، زبدهالتواریخ، 355-356.

[33] تتوی و قزوینی، تاریخ الفی، 4640.

[34] حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، تصحیح ادوارد براون (تهران: دنیای کتاب،1361)، 706-707؛ حافظ‌ابرو، جغرافیای حافظابرو، جلد 2، 245-246.

[35] جعفربن محمد جعفری، تاریخ یزد، به کوشش ایرج افشار (تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1343)، 124.

[36] احمدبن حسین کاتب یزدی، تاریخ جدید یزد، به کوشش ایرج افشار (تهران: انتشارات فرهنگ ایران زمین، 1345)، 116.

[37] حسنی، جامعالتواریخ حسنی، 493.

[38] حسنی، جامعالتواریخ حسنی، 491.

[39] حافظ‌ابرو، زبدهالتواریخ، جلد 1، 49.

[40] حافظ‌ابرو، جغرافیای حافظابرو، جلد 2، 242.

[41] جعفری، تاریخ یزد، 119؛ کاتب، تاریخ جدید یزد، 141.

[42] جلال‌الدین یوسف اهل، فرائد غیاثی، به کوشش حشمت‌الله مؤید (تهران: بنیاد و فرهنگ ایران، 1356)، جلد 1، 239.

[43] حسینعلی ستوده، تاریخ آلمظفر (تهران: انتشارات دانشگاه تهران،1347)، جلد 2، 179.

[44] محمود کتبی، تاریخ آلمظفر، به اهتمام عبدالحسین نوایی (تهران: امیر کبیر،1364)،51؛ حسنی، جامعالتواریخ حسنی، فیلموتیک شمارۀ 470.

[45] معین‌الدین یزدی، مواهب الهی، تصحیح سعید نفیسی (تهران: انتشارات اقبال، 1326)، 156؛ خواندمیر، دستورالوزراء، 241-247.

[46] یزدی، مواهب الهی، 156؛ کتبی، تاریخ آلمظفر، 51؛ حافظ‌ابرو، زبدهالتواریخ، جلد 1، 169.

[47] حافظ‌ابرو، ذیل جامعالتواریخ، 171.

[48] مستوفی، تاریخ گزیده، 611.

[49] مستوفی بافقی، جامع مفیدی، به کوشش ایرج افشار (تهران: اساطیر، 1385)، جلد 3، 149.

[50] فصیح احمد فصیحی خوافی، مجمل فصیحی، تصحیح محمود فرخ (مشهد: کتابفروشی باستان،1339)، جلد 1، 49.

[51] حافظ‌ابرو، زبدهالتواریخ، جلد 1، 237.

[52] سمرقندی، مطلعالسعدین، جلد 1، 237.

[53] فصیحی خوافی، مجمل فصیحی، جلد 1، 73.

[54] خواندمیر، دستورالوزراء، 248.

[55] مهدی فرهانی منفرد، ”جلایریان و خاندان رشیدالدین فضل‌الله،“ نشریۀ مطالعات تاریخی ضمیمۀ مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، شمارۀ 11 و12 (بهار و تابستان 1385)، 91-100.

[56] لیمبرت، تاریخ شیراز در عصر حافظ، 102-103.

[57] یزدی، مواهب الهی، 138-140؛ کتبی، تاریخ آلمظفر، 46؛ حسنی، جامعالتواریخ حسنی، فیلموتیک شمارۀ 467.

[58] معین‌الدین نطنزی، منتخبالتواریخ معینی، تصحیح ژان اوبن (تهران: کتابفروشی خیام، 1336)، 185.

[59] مستوفی، تاریخ گزیده،635.

[60] کتبی، تاریخ آلمظفر، 46؛ عقیلی، آثارالوزراء، 324.

[61] فصیحی خوافی، مجمل فصیحی، جلد 1، 62.

[62] 62محمودبن علی خواجوی کرمانی، خمسۀ خواجوی کرمانی، تصحیح سعید نیاز کرمانی (کرمان: دانشگاه باهنر کرمان،1370)، 210.

[63] احمدعلی‌خان وزیری کرمانی، تاریخ کرمان، تصحیح محمد ابراهیم باستانی پاریزی (تهران: دانشگاه تهران، 1340)، 188.

[64] حسنی، جامعالتواریخ حسنی، فیلموتیک شمارۀ 468؛ مستوفی، تاریخ گزیده، 637.

[65] حسنی، جامعالتواریخ حسنی، فیلموتیک شمارۀ 468.

[66] مستوفی بافقی، جامع مفیدی، جلد 3، 152.

[67] خواندمیر، دستورالوزراء، 246.

[68] کتبی، تاریخ آلمظفر، 44؛ خواندمیر، دستورالوزراء، 246.

[69] یزدی، مواهب الهی، 211-212؛ کتبی، تاریخ آلمظفر، 58؛ حسنی، جامعالتواریخ حسنی، فیلموتیک شمارۀ 476.

[70] لیمبرت، تاریخ شیراز در عصر حافظ، 102؛ ستوده، تاریخ آلمظفر، جلد 2، 320؛ قاسم غنی، بحث در آثار و افکار و احوال حافظ (تهران: انتشارات هرمس، 1386)، 271.

[71] فصیحی خوافی، مجمل فصیحی، جلد 1، 182؛ کتبی، تاریخ آلمظفر، 62؛ مستوفی، تاریخ گزیده، 656.

[72] شمس‌الدین محمد حافظ، دیوان حافظ، به کوشش حسینعلی یوسفی،( تهران: نشرروزگار، 1381)، 481.

[73] قطبی اهری، تاریخ شیخ اویس، 231؛ حافظ‌ابرو، زبدهالتواریخ، جلد 1، 217.

[74] مستوفی بافقی، جامع مفیدی، جلد 3، 154.

[75] بئاتریس منز، قدرت و سیاست و مذهب در ایران عهد تیموری، ترجمۀ جواد عباسی (مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد، 1390)، 162 و 159.

[76] یوسف اهل، فرائد غیاثی، جلد 1، 293 و 242؛ هانس روبرت روئمر، ایران در راه قرون جدید، ترجمۀ آذر آهنچی (تهران: دانشگاه تهران،1385)، 83.

[77] خواندمیر، تاریخ حبیبالسیر، جلد 3، 386.

[78] Potter, The Kart Dynasty, 114.

[79] حافظ‌ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، جلد 2، 242.

[80] حسنی، جامعالتواریخ حسنی، فیلموتیک شمارۀ 505؛ خواندمیر، دستورالوزراء، 250.

[81] کتبی، تاریخ آلمظفر، 98.

[82] خواندمیر، تاریخ حبیبالسیر، جلد 3، 283.

[83] یزدی، مواهب الهی، 156؛ خواندمیر، دستورالوزراء، 241-247.

[84] نخجوانی، دستورالکاتب، جلد 2، 90-91.

[85] لیمبرت، تاریخ شیراز در عصر حافظ، 100.

[86] عقیلی، آثارالوزراء، 325-326.

[87] وزیری کرمانی، تاریخ کرمان، 192؛ سمرقندی، مطلعالسعدین، 222.

[88] لیمبرت، تاریخ شیراز در عصر حافظ، 103.

[89] نخجوانی، دستورالکاتب، جلد 1، 352.

[90] نخجوانی، دستورالکاتب، جلد 2، 77.

[91] نخجوانی، دستورالکاتب، 83-85.

[92] فصیحی خوافی، مجمل فصیحی، جلد 1، 70؛ سمرقندی، مطلعالسعدین، 203.

[93] نخجوانی، دستورالکاتب، جلد 2، 76.

[94] عقیلی، آثارالوزراء، 325؛ مستوفی، تاریخ گزیده، 636.

[95] خواندمیر، دستورالوزراء، 252.

[96] نخجوانی، دستورالکاتب، جلد 2، 81.

[97] محمدبن هندوشاه نخجوانی، الارشاد فیالانشاء (نسخۀ عکسی شمارۀ 354 کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران)، برگ 44.

[98] نخجوانی، دستورالکاتب، جلد 2، 88.

[99] نطنزی، منتخبالتواریخ، 172.

[100] محمودبن علی خواجوی کرمانی، همای و همایون، تصحیح کمال عینی (تهران: مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی تهران،1370)، 12.

[101] عبید زاکانی، کلیات عبید زاکانی (تهران: انتشارات طلوع، 1354)، 96.

[102] خواندمیر، دستورالوزراء، 330.

[103] سمرقندی، مطلعالسعدین، 128.

[104] حافظ‌ابرو، زبدهالتواریخ، جلد 1، 354.

[105] قطبی اهری، تاریخ شیخ اویس، 235-236.

[106] حافظ‌ابرو، زبدهالتواریخ، 128.

[107] سمرقندی، مطلعالسعدین، 206-207.

[108] توکل‌بن اسماعیل ابن‌بزاز، صفوهالصفاه، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد (تبریز: تابش، 1373)، 464.

[109] خواندمیر، تاریخ حبیبالسیر، جلد 3، 224.

[110] محمودبن علی خواجوی کرمانی، دیوان اشعار، تصحیح احمد سهیلی خوانساری ( تهران: کتابفروشی بارانی، 1336)،111؛ خواجوی کرمانی، همای و همایون، 22.

[111] خواجوی کرمانی، دیوان اشعار، 122، 76، 69، 63، 49، 43-44؛ خواجوی کرمانی، گل و نوروز، تصحیح کمال عینی (تهران: مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1370)، 282 و 232؛ خواجوی کرمانی، روضهالانوار، تصحیح محمود عابدی (تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب، 1387)، 10-11.

[112] سلمان ساوجی، دیوان سلمان ساوجی، اهتمام منصور شفق ( تهران: بنگاه مطبوعاتی فتحعلی‌شاه، 1336)، 443.

[113] عبید زاکانی، کلیات عبید زاکانی، 133.

[114] ابن‌یمین، دیوان اشعار، تصحیح حسینقلی باستانی راد (تهران: انتشارات کتابخانۀ سنایی، 1344)، 116 و 111.

[115] ابن‌یمین، 379.

[116] عطار شیرازی، دیوان روح عطار شیرازی، به کوشش احمد کرمی (تهران: انتشارات ما، 1369)، 98.

[117] حافظ، دیوان حافظ، 682، 670، 357، 269.

[118] نورالدین نوری اژدری، غازاننامۀ منظوم (تهران: بنیاد موقوفات محمود افشار یزدی، 1380)، 379.

[119] مهدی فرهانی منفرد، ”غازان‌نامه: شاهنامه‌ای از عصر مغول،“ کتاب ماه تاریخ و جغرافی، سال 7، شمارۀ 9-11 (تابستان 1383)، 20-25.

[120] حافظ‌ابرو، ذیل جامعالتواریخ، 196.

[121] کتبی، تاریخ آلمظفر، 53-54.

[122] لمبتون، تداوم و تحول در تاریخ میانه ایران، 43.

[123] حمدالله مستوفی، نزههالقلوب، به کوشش محمد دبیر سیاقی (تهران: کتابخانۀ طهوری، 1336)، 87.

[124] دولتشاه سمرقندی، تذکرهالشعرا، تصحیح محمد عباسی (تهران: انتشارات کتابفروشی بارانی، 1337)، 309.

[125] مستوفی، نزههالقلوب، 189.

[126] ابن‌یمین، دیوان اشعار، 173.

[127] کاتب، تاریخ جدید یزد، 88.

[128] جعفری، تاریخ یزد، 127؛ مستوفی بافقی، جامع مفیدی، جلد 3، 154.

[129] جعفری، تاریخ یزد، 126؛ مستوفی بافقی، جامع مفیدی، جلد 3، 154