ویژگیهای هنری و معماری کاخ گلستان از نگاه سفرنامهنویسان
عباس پناهی ab.panahi76@gmail.com> Abbas Panahi> دانشیار تاریخ پژوهشکدۀ گیلانشناسی دانشگاه گیلان و پژوهشگر حوزۀ مطالعات تاریخ ایران عصر صفویه، قاجار و پهلوی است. برخی از مقالات ایشان عبارتاند از ”تصویر زن ایرانی در سفرنامههای فرانسویان از اوایل قاجار تا انقلاب مشروطه،“ ”بازتاب فرهنگ و اجتماع ایران در سفرنامههای اروپاییان،“ و ”تجزیه و تحلیل محتوای نکاحنامههای منطقۀ بیمرغ گناباد در عصر قاجار. “
سمن کاشانی samankashani65@yahoo.com> Saman Kashani> کارشناس ارشد ایرانشناسی با گرایش فرهنگ، آداب و رسوم و میراث فرهنگی دانشگاه گیلان و پژوهشگر مطالعات ایرانشناسی و مطالعات فرهنگ معاصر است.
مقدمه
مجموعۀ تاریخی گلستان که امروزه یکی از نمادهای تاریخی و فرهنگی پایتخت ایران به شمار میرود، در عصر قاجار نگین دارالخلافۀ تهران و محل حکمرانی و زندگی شاهان ایران بود و نظارت بر اوضاع کل کشور و چگونگی ادارۀ آن در این مکان صورت میگرفت. این مجموعۀ پُرارزش در سیر تاریخی خود شاهد تحولات گوناگون هنری و معماری بوده است و نماد تغییر معماری سنتی به مدرن ایران است.
هستۀ اولیۀ این بنا به دورۀ شاهتهماسب صفوی میرسد. او که بارها بر سر راه خود از قزوین برای زیارت جد خود در شهر ری از قریۀ تهران عبور کرده بود، دستور داد تا حصاری پیرامون تهران بکشند. به این ترتیب، تهران از آن زمان دارای برج و بارو و خندق شد و این نقطۀ شروع توسعۀ تهران بود.[1] به دنبال این اقدام، شاهتهماسب محدودهای را نیز برای ارگ سلطنتی محل اقامت خود و اجرای کارهای حکومتی اختصاص داد. در اواخر عصر صفویه نیز شاه تهماسب دوم هنگامی که در آوراگی به سر می برد، مدتی کوتاه تهران را به پایتختی خود برگزید.[2] مجموعۀ گلستان را سپس افغانها تصرف کردند و در دوره نادرشاه افشار نیز دستخوش تغییراتی شد. در دورۀ زندیه، تهران آبادی بیشتری یافت و جمعیت زیادی در آن جای گرفت. از اینرو، خانِ زند دیوانخانهای در محدودۀ سلطنتی خود احداث کرد و حرمخانه و خلوتخانهای نیز بدان افزود. سرانجام، با روی کار آمدن قاجارها و برگزیدن تهران به پایتختی کشور، اهمیت آن نیز افزایش یافت و پادشاهان قاجار هر یک به نوبۀ خود تغییراتی در فضای مقر سلطنتی خود ایجاد کردند که در میان آنها ناصرالدینشاه بیشترین سهم را داشت.[3]

تصویر 1. عمارت شمس العماره. شمس العماره یکی از بناهای کاخ گلستان و ساختمان
شاخص ضلع شرقی مجموعۀ کاخ گلستان است. که کار ساخت آن از سال 1244 تا
1246ق به طول انجامید و تاریخ بنایش به حساب جمل برابر ”کاخ شاهنشاه“ است. علت
تشخص این سازه، بلندی و تزیینات و طراحی آن است. عکس از مریم سجدهای.
ضرورت تاریخی رشد و بسط و تکامل سرمایهداری در ایران زمینهساز تغییرات محسوس در ساختار جامعه شهری، بهخصوص در گسترۀ تجددگرایی و الگوبرداری از کشورهای صنعتی اروپا شد، تا جایی که ناصرالدینشاه در دوران زمامداری خود دوبار محدودۀ تهران را تغییر داد و بر وسعت آن افزود و برج و باروی تازهای به دور تهران کشید و دروازههای جدیدی بنا نهاد.[4] در نتیجه، تهران در عصر ناصری گسترش فراوان یافت و چهرۀ تازهای به خود گرفت. خیابانها برای سهولت حملونقل تعریض شدند و اولین تراموا شروع به کار کرد. سبک معماری ساختمانها به کلی دگرگون شد و تلفیقی از معماری ایرانی و اروپایی به خود گرفت. به پیروی از خیابانهایی که ناصرالدینشاه در سفر خود به پاریس دیده بود، بلوار در تهران ایجاد شد تا مکانی برای قدم زدن عصرهنگام اهالی پایتخت باشد و بسیاری از مظاهر پیشرفت علم وآگاهی برای اولینبار وارد ایران شد.[5]
همگام با این تحولات در اوضاع داخلی، ارتباط ایران با جهان خارج ابعاد وسیعی به خود گرفت که البته مسافرتهای ناصرالدینشاه به فرنگ و حس تجددخواهی او در این امر تأثیر بسزایی داشت. در این زمان، دروازههای ایران به روی سفرا، نمایندگان و سیاحان کشورهای گوناگون گشوده شد و همزمان رفتوآمد ایرانیان به خارج از کشور بیشتر شد. چنین شرایطی ایجاب میکرد که تغییراتی نیز در مقر سلطنت و زندگی شاه ایران صورت پذیرد که به نوعی چشم و چراغ پایتخت به شمار میآمد و نخستین مکان مورد توجه مسافران خارجی بود. همزمان با گسترش فضای شهری و دگرگونیهای حاصل از آن، ناصرالدینشاه دست به ایجاد تغییراتی در ارگ سلطنتی زد و بدینسان، محلۀ ارگ نیز با داشتن کوچههایی با نامهای الماسیه و نایبالسلطنه به گونۀ شهری در درون شهری دیگر دگرگونیهایی یافت.[6] بیشتر این مسافران در حین اقامت خود در ایران یا پس از ترک آن دست به نوشتن سفرنامههایی زدند و به این ترتیب در دورۀ ناصرالدینشاه با حجم فراوانی از سفرنامهها دربارۀ ایران روبهرو هستیم. اطلاعات این سفرنامهها از دو جهت درخور توجه بیشتری است؛ نخست به سبب آگاهی بیشتر با اوضاع و احوال ایران در قرن نوزدهم میلادی در زمینههای متفاوت داخلی، بینالمللی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، نظامی، بهداشتی و آموزشی و دوم از نظر آشنایی با منظر این ناظران از زندگی، معیشت، اعتقادات، آداب و رسوم، خصوصیات اخلاقی، هنر و مهارت ایرانیان.
سفرنامههایی که در دورههای متفاوت دربارۀ ایران به نگارش درآمده، حاوی اطلاعات ذیقیمتی دربارۀ شرایط جغرافیایی، فرهنگی و اجتماعی ایرانیان است. مطالعه و پژوهش در این سفرنامهها زوایای پنهان تاریخ فرهنگی، هنری و اجتماعی ایرانیان را بازگو میکند. در این بین سفرنامههای دورۀ ناصری، باتوجه به شرایط خاص آن روز ایران که زمینۀ مناسبی برای حضور خارجیان در ایران فراهم کرده بود، از تنوع و اهمیت بسیار برخوردار است.
توجه ویژۀ این مسافران به ارگ سلطنتی تهران به منزلۀ نماد حکومت و قدرت در ایران به روشنی در سفرنامههای آنها انعکاس یافته است. در بیشتر این سفرنامهها، بخش مشخصی به بازدید آنها از ارگ سلطنتی و شرح مشاهداتشان اختصاص یافته است. در نتیجه، مطالعۀ این منابع ما را با دیدگاههای تازهای دربارۀ کاخ گلستان آشنا میسازد که مجموعهای از هنر و فرهنگ ایرانی را در خود جمع کرده است.
کاخ گلستان در گزارشهای سیاحان اروپایی
آشنایی سیاحان و نمایندگان خارجی در ایران با کاخ گلستان از دو طریق عمده فراهم میآمد. نخست با حضور در مراسم سلام رسمی نوروز که همهساله در آستانۀ نوروز در کاخ گلستان برگزار میشد و وزیر امورخارجۀ ایران برخی از سیاحان و نمایندگان کشورهای گوناکون را برای شرکت در این مراسم دعوت میکرد. دیگر اینکه برخی از جهانگردان مورد توجه شاه واقع شده و به دعوت وی به کاخ میرفتند. همچنین، راه دیگر ورود به داخل ارگ ملاقات رسمی نمایندگان سیاسی با شاه ایران بود.
مادام کارلا سرنا (Carla Cerena, 1824-1884) از جملۀ خارجیانی است که مراسم سلام را از نزدیک در کاخ گلستان مشاهده کرده است و در سفرنامۀ خود نیز به شرح آن با ذکر جزییات پرداخته است. وی می نویسد:
آن روز من برای شرکت در مراسم سلام و حضور در جایگاهی که وزیر امور خارجه برای هیئتهای نمایندگان خارجی و اروپاییان مقیم تهران در نظر گرفته بود، دعوت شده بودم. این جایگاه در حیاط درونی قصر، در سمت چپ تالار، واقع شده بود و برای تماشای همه حاضران و تمام جزییات مراسم و تشریفات سلام جای بسیار مناسبی بود.[7]

تصویر 2. نمایی از ورودی ساختمان تالار سلام در کاخ گلستان. این تالار از همان آغاز کار به
منظور تشکیل موزه بنا شده بود، ولی بعدتر به علت انتقال تخت سلطنتی از موزۀ قدیم و تالار
آینه به این ساختمان و برگزاری سلامهای خاص در آن کمکم نام تالار سلام به خود گرفت.
عکس از مریم سجدهای.
لیدی شیل (Lady Mary Sheil, 1803-1871)، همسر سفیر انگلستان در اوایل سلطنت ناصرالدینشاه، نیز در سفرنامۀ خود از مراسم خصوصی و مختصری صحبت میکند که قبل از مراسم سلام یا بار عام در کاخ گلستان برگزار میشد و در آن هیئتهای سیاسی خارجی به حضور شاه رسیده و فرارسیدن نوروز را تبریک میگفتند. جرج کرزن (Sir George Nathaniel Curzon, 1859-1925) دربارۀ چگونگی پذیرایی از مهمانان در کاخ گلستان می نویسد:
هنگام ورودم به قصر به تالاری راهنمایی شدم که برحسب معمول در آنجا با قهوه و قلیان از مهمانان پذیرایی میشود. سربازان و مأموران رسمی درهموبرهم از هر سو در قصر در رفتوآمد بودند . . . اعضای خانوادۀ سلطنتی یا طایفۀ قاجار در یک طرف همه با هم بودند و لباس قدیم درباری به تن داشتند . . . مرا به اتاق مجاور تالار که قرار بود شاه در آنجا ظاهر شود بردند.[8]
دراین میان، افرادی همچون دکتر فووریه (Gerard February, 1842-1926)، پزشک فرانسوی مخصوص ناصرالدینشاه، به علت شغل خاصی که داشت مرتباً به داخل ارگ رفتوآمد میکرد و فرصت بیشتری برای آشنایی با مناطق داخلی کاخ داشت. فووریه در قسمتی از سفرنامۀ خود به معرفی و شرح قسمتهای مختلف کاخ گلستان پرداخته است و حتی از قسمت اندرونی دیدن میکند که محل زندگی زنان ناصرالدینشاه قاجار بود و هیچ فرد خارجی دیگری بدان راه نیافته بود. فوریه می نویسد:
شاه برحسب عادت سحرخیز است و من به همین جهت یکی از اولین کسانی هستم که زودتر خود را به قصر سلطنتی میرسانم و به انتظار شاه قدم میزنم و غالباً فرصت آن را دارم که قسمتهای مختلف این قصر و باغ، یعنی جاهایی که تاکنون ندیدهام، را به دقت ببینم و شاه هم در این باره از هیچ لطفی نسبت به من دریغ نمیدارد.[9]
ارگ سلطنتی، که امروزه کاخ گلستان یگانه یادگاری آن است، مجموعهای عظیم بود که نه فقط محل سکونت شاه، بلکه شامل ساختمانهای دیگری نظیر تکیهدولت برای برگزاری عزاداریها و تعزیههای محرم، دارالفنون، بعضی سفارتخانهها نظیر سفارت روسیه و وزارتخانههایی نظیر امور خارجه و اداراتی دولتی نظیر ادارۀ تلگراف، سربازخانه و زرادخانه بود و به درستی مانند شهری در دل شهر تهران جای داشت.
جهانگردان و مأموران اروپایی که از نزدیک ارگ را مشاهده کردهاند نیز در نگاه نخست به گستردگی و کثرت ساختمانهای داخل ارگ اشاره کردهاند. ارنست اورسل (Ernest Orsolle, b. 1858) در سفرنامۀ خود به تفصیل به شرح کاخ گلستان پرداخته است و سفرنامهاش از نظر توصیف دقیق ارگ در بین سایر سفرنامهها متمایز است. اورسل کاخ را از جهت فراوانی ساختمانها و گستردگی آن با کاخ کرملین روسیه مقایسه کرده است و آن را به یک شهر خصوصی تشبیه میکند که به وسیلۀ دیواری سراسر آن محصور شده است.[10] هینریش بروگش (Henrish Karl Brugsch, 1827-1894)، که در فاصلۀ سالهای 1859 تا 1886م دو بار به ایران سفر کرد، مشابه این نظر را درسفرنامه خود بیان کرده است و می نویسد:
ارگ در شمالغربی شهر بین توپخانه و محلۀ بازار واقع شده و با خیابانها، میدانها، باغها، کوشکها، قصرها و عمارتهای مجللش برای خود شهر کوچکی در قلب تهران پدید آورد است. همواره عدۀ زیادی وارد ارگ و عدۀ زیادی از آن خارج میشوند. غلامان سرخپوش شاه در مقابل پاسگاههای خود که بهرنگ زرد و سیاهاند مشغول نگهبانی هستند یا در کنار عمارتها و باغها گشت میزنند.[11]
در مرحلۀ بعدی، تازهواردان به کاخ با باغ مصفای گلستان روبهرو میشدند. باغ گلستان، که نمونهای از باغهای معروف ایرانی است، نشانهای از سرسبزی تهران در روزگاران گذشته است. حتی عدهای علت انتخاب نام گلستان را همین باغ و بستان دلپذیر در محوطۀ این مجموعه میدانند.[12]
باغچههایی که در وسط کاخ یا پیرامون آن وجود داشت عبارت بود از خیابانهای طولانی و مشجری که در کنار آنها درختان چنار و سرو سر به فلک کشیده قرار داشت. حوضها و حوضچههای کوچک و بزرگ مستطیلی یا مربعشکل با کاشیهایی به رنگ آبی در کف و پاشویۀ آنها قرار داشت، این کاخ را بسیار شاعرانه و خیالانگیز جلوهگر میساخت.[13]
تهران از قدیمترین ایام به سال سرسبزیاش مورد توجه سیاحان قرار گرفته است. توضیحات پیترو دلا واله (Pietro Della Walle, 1586-1652)، جهانگرد ایتالیایی که در سال 1618م تهران زمان شاهعباس صفوی را از نزدیک دیده بود، شاهد خوبی بر این توصیف از کاخ گستان در آن زمان است. او تهران را شهر زیبایی با انواع درختان باشکوه و چنارستانهای زیبا توصیف میکند.[14]
باغ گلستان یادگاری است از این چنارستان زیبا که پیترو دلا واله در زمان صفویه، همزمان با احداث برج و بارو در تهران از آن دیدار کرده و در سفرنامۀ خود به تقدیر و ستایش آن پرداخته است؛ در زمان شاهعباس با ایجاد چهارباغ در تهران جلوۀ دیگری به آن میدهد و آن را بهصورت چنارستانی درمیآورد که بعدها ارگ سلطنتی در آن بنا میشود.[15] آنچه از گزارشهای گوناگون استنباط میشود این است که درخت چنار یکی از ویژگیهای طبیعی زیبایی است که با فرهنگ و طبیعت این شهر تاریخی پیوند یافته است.

تصویر 3. نمایی از محوطه و باغ زیبای کاخ گلستان. عکس از مریم سجدهای.
کرزن بهرغم انتقادهای صریح و بیپرده از اوضاع و احوال ایران، باغ گلستان را زیباترین و برجستهترین بخش ارگ سلطنتی میداند.[16] ارنست اورسل نیز باغ گلستان را شایستۀ نامش دانسته و آن را خلوتگاهی دنج و باصفا میداند که در کشور کمآب و درخت ایران جایگاه بیمانندی دارد.[17]
دکتر فووریه از گذراندن اوقاتش در باغ گلستان لذت فراوان برده است. او در توصیف از کاخ گلستان مینویسد:
کسی که در این سرزمین خشک و این هوای سوزان از گرما و خشکی رنج فراوان برده باشد، لذت چنین منازلی را که از سایۀ درختان و فراوانی آب مغتنماند به خوبی درک میکند و گلستان این مزایا را به حد کمال دارد و واقعاً از این جهات بهشتی است. من که هر روز صبح زود به اینجا میآیم و ساعات تمام دور از قیل و قال خیابان در کنار حوضهای آرام و در زیر سایۀ درختان گردش میکنم و از نسیم فرحبخش گلها مشام جان را قوت میدهم از شدت کِیف در پوست خود نمیگنجم.[18]
بعد از باغ، نوبت به مجموعۀ کاخ گلستان میرسد که خود شامل ساختمانها و تالارهای متعدد است که در زمان ناصرالدینشاه تغییراتی در آنها داده شد. پولاک (Jakob Eduard Polak, 1818-1891)، که از 1851 تا 1860م سمت طبابت را در دربار ناصرالدینشاه عهدهدار بود، در سفرنامۀ خود که در ایران با نام سفرنامۀ پولاک به شهرت رسیده است شرحی دربارۀ تقسیمبندی فضای کلی کاخ به دست میدهد. در توصیف او از کاخ گلستان، مجموعۀ زیبایی از داستانهای هزارویک شب در ذهن به تصویر کشیده میشود. تالارهای بزرگ، گالری نقاشی، نقوش هندسی، پردههای نقاشی و گچبری مجموعهای از توصیفات دلانگیزی است که وی از فضای این کاخ ارائه داده است.[19]
دکتر فووریه به تقسیمبندی کاخ به دو قسمت مجزای بیرونی و اندرونی اشاره میکند و اندرونی شاه را با ”حرم“ سلطانهای عثمانی مطابقت داده است که در آن رفتوآمد مردان قدغن است.[20] اورسل نیز در سفرنامهاش به این مسئله اشاره دارد و میگوید گمان نمیکنم که تا بهحال پای هیچ اروپایی به اندرون باز شده باشد.[21] البته چنان که پیشتر اشاره شد، افرادی نظیر دکتر فووریه و دکتر پولاک بهواسطۀ شغلشان به داخل اندرون ناصرالدینشاه رفتوآمد داشتند و اطلاعاتی راجع به معماری و ساختمان آن ذکر کردهاند.
هینریش بروگش به نامهای قسمتهای گوناگون کاخ توجه نشان داده و آنها را شاعرانه خوانده است: گلستان، نارنجستان، تالار برلیان، و شمسالعماره. او معماری این بناها و تزئینات داخلی آنها را نیز تلفیقی از سبک سنتی، یعنی آسیایی، و سبک اروپایی میداند.[22]

تصویر 4. عمارت کریمخانی. خلوت کریمخانی در گوشۀ شمالغربی محوطۀ کاخ گلستان
قرار دارد و دیوار به دیوار تالار سلام است. خلوت کریمخانی بنایی سرپوشیده و ستوندار به
صورت ایوان سهدهنه است. در مرکز ساختمان آن حوضی ساخته شده است و پیش از این،
آب قنات شاه از میانۀ حوض میجوشید. عکس از مریم سجدهای.

تصویر 5. نمای بیرونی شمسالعماره با نقاشی شیر و خورشید و فرشتگان برهنه. عکس از
مریم سجدهای.

تصویر 6. نگارهای از کاشیکاریهای دیوارۀ عمارت شمسالعماره در کاخ گلستان. عکس از مریم سجدهای.
در زمان ناصرالدینشاه، برای نخستینبار روابط سیاسی میان ایران و امریکا ایجاد شد.س. ج. بنجامین (Q.J. Benjamin, 1837-1914) نخستین سفیر امریکا در ایران بود. او اطلاعات مفیدی دربارۀ رشتههای گوناگون هنری داشت. در نتیجه، فصلی از سفرنامهاش را نیز به رشتههای گوناگون هنری در ایران اختصاص داده است. او با دقت بیشتری به جنبههای زیباییشناسی و هنری کاخ گلستان نظر دارد و دربارۀ ویژگیهای آن می نویسد:
با اجازه از ناصرالدینشاه این امکان را یافتم که از بیشتر قسمتهای ارگ سلطنتی بازدید نمایم و میتوانم بگویم که قصور سلطنتی ایران از نظر جلال و جایگاه و شکوه و آثار هنری و تزئینات با بهترین و زیباترین قصور سلطنتی اروپایی برابری میکند و حتی از آنها هم بهتر و جلوتر است. نما و خارج قصور سلطنتی فوقالعاده جذاب و خیرهکننده است و شاهکارهای هنری در آن وجود دارد. ساختمانی که شاه به هنگام نوروز در آن بارعام میدهد و ساختمان جدیدی به نام شمسالعماره که جزء اندرون سلطنتی است و در نوع خود بسیار زیبا بوده و آثار هنرمندان ایرانی در آنها زیاد بهچشم میخورد . . . بعضی ساختمانها دارای آیینهکاریهای بسیار پرخرج و جالب هستند. کتابخانۀ سلطتی نیز قسمتی از قصور سلطنتی را اشغال کرده است. در این کتابخانه، نسخههای خطی بینظیری با نقاشی و تذهیب و مینیاتور وجود دارد.[23]
او ”تالار برلیان“ را از نظر وسعت و جلال و شکوه یکی از بهترین و بزرگترین تالارهای جهان میداند، گچبریهای بهکاررفته در سقف و دیوارهای آن رابا گچبریهای قصر معروف اَلحمراء در اسپانیا مقایسه میکند و کاشیهای لعابدار بهکاررفته در کف تالار و قالیهای آن را تحسین میکند.[24]

تصویر 7. تالار آینه از تالارهای مهم کاخ گلستان است. اجرای آینهکاریها و گچبریهای تالار آینه
هشت سال زمان برد و مربوط به دوران قاجار است. این تالار کوچک در سال 1300ق ساخته شده
است. تابلوهای نقاشی رنگ و روغنی آن اثر کمالالملک است. عکس از مریم سجدهای.

تصویر 8. تالار الماس کاخ گلستان در سمت جنوبی محوطۀ باغ گلستان بعد از عمارت بادگیر
قرار دارد که از قسمتهای قدیمی و کهن ارگ سلطنتی است. این بنا به سبب آینهکاریهای
داخلیاش الماس خوانده شده و شامل یک تالار بزرگ و اتاقهای گوشواره، دهلیزها، بالاخانهها و
پستوهای متعدد است. زیر تالار نیز حوضخانه یا زیرزمین وسیعی وجود دارد. در سه طرف تالار،
بالاتر از رفها، به سبک بناهای عهد فتحعلیشاه سه ایوانچۀ آینهکاری مقرنس و طاقنماهای
باریک و کشیده ساخته شده است. عکس از مریم سجدهای.
هنر آیینهکاری بهکاررفته در کاخ گلستان نیز از چشم بازدیدکنندگان پنهان نمانده است. کرزن مهارت و استعداد ایرانی را در این هنر انکارناپذیر میداند.[25] اورسل نیز آن را هنر مختص ایران میداند که از آنجا به کاخهای اسپانیا راهیافته است.[26]
شمسالعماره از دیگر بناهای مورد توجه در کاخ گلستان است که انعکاس بسیاری در سفرنامهها پیدا کرده است. ناصرالدینشاه بعد از بازگشت از سفرش به فرنگ و با دیدن ساختمانهای بلند آن دستور ساخت این بنا را داد. به گفتۀ فووریه، شمسالعماره مخصوص اهل حرم بوده که از طریق دالانهایی که هیچکس نباید در آنها میبود و در میان دیوارهای بلند به اینجا میآمدند و در پشت پنجرهها محفوظ مینشستند و از بالای آن باغ گلستان را از طرفی و خیابان پرجمعیت را از طرفی دیگر نظاره میکردند.[27] اورسل در سفرنامهاش ستایش فراوانی از این بنا کرده است: ”سقف تالار تماما بلورکاری بود و در زوایای بین سقف و دیوارها به طرز زیبایی با بریده آیینهها اشکال جالبی را خلق کرده بودند…بهحق عالیترین نمونه تزیینی مدرن ایران را فقط در این بنا میشد تماشا کرد.“[28]
اُرُسی یکی دیگر از ویژگیهای معماری ایرانی است که در شمسالعماره نمونههایی از آن وجود دارد. این سبکِ ساخت پنجره توجه بنجامین را جلب کرده و از فواید آن می نویسد:
معماران ایران شرایط آبوهوا را در فرم و شکل پنجرههای ساختمان رعایت میکنند. مثلاً در تهران و مناطق دیگر گرمسیری پنجرهها را طوری میسازند که وقتی آنها را باز میکنند اتاق به هوای آزاد راه دارد و بدینترتیب، هوا به آسانی جریان مییابد وخنک میشود. با چنین پنجرههایی به نظر میآید که معماران و هنرمندان امکان کمتری را برای تزیین اتاق پیدا میکنند در حالیکه چنین نیست و آنها ذوق وسلیقۀ خود رادر تزیین همین پنجرههای کشویی (ارسی)چنان بهکار میبرند که بهجرئت میتوان گفت پنجرههای هیچ ساختمانی در جهان به زیبایی ایران نیست.[29]
یکی دیگر از قسمتهای مورد توجه بازدیدکنندگان از کاخ، ”تالار موزه“ و محتویات آن است. رشتههای مروارید غلطان، انواع جواهرات تراشیده یا طبیعی، اسلحهها و زرههای تاریخی مطلا، تاجهای گوناگون، بشقابهای ممتاز طلا و نقره همگی چشمگیرند، بهطوری که کرزن آن را به قصر علاءالدین تشبیه کرده است.[30] بنجامین با دیدن آنها از خود پرسید که اگر تاجها و جواهرات ایران که نسبت به گذشته تنزل یافته این است، پس جواهرات و تاجهای دوران داریوش، خشایارشاه، انوشیروان، خسروپرویز، شاهعباس و نادرشاه چه بوده و چقدر بوده است.[31]
در گزارشهای سیاحان به چند اثر معروف هنری کاخ گلستان اشاره شده است که از شهرت جهانی برخوردارند: کرۀ جغرافیایی جواهرنشانی که به دستور ناصرالدینشاه از طلای ناب ساخته شده و کشورهای مختلف و آبها روی آن با سنگهای قیمتی متفاوتی مشخص شدهاند؛ تخت گرانبهای طاووس که بعضی به اشتباه تصور کردهاند همان تختی است که نادرشاه از دهلی با خود آورده است، در حالی که این تخت به دستور فتحعلیشاه در اصفهان ساخته شده و اورسل آن را گل سرسبد اشیاء تجملی ِکاخ دانسته است؛[32] و در نهایت، الماس درخشان دریای نور که از غنایم جنگی نادرشاه در لشکرکشی به هندوستان است و شاهان قاجار آن را در مراسم رسمی بر لباس خود نصب میکردند. بروگش که یکی از کسانی است که در آن زمان اشیاء موزه را از نزدیک مشاهده کرده دربارۀ آن چنین مینویسد:
موزه که اجازۀ بازدیدش به ندرت به کسی داده میشود، بدون شک یکی از دیدنیترین مکانهای تهران است و باید گفت نظیرش در جهان وجود ندارد. تالار وسیع موزه که دارای بخشهای مختلف و ویترینهای متعددی است، بیاغراق بزرگترین و ارزشمندترین گنجینههای آسیا را درون خود جای داده است.[33]
در کنار تعریف و ستایش از این اشیا گرانبها، اکثر بازدیدکنندهها از اشیاء کمارزشی صحبت کردهاند که در کنار این گنجینهها نگهداری میشود. آنها همچنین از شرایط نامناسب نگهداری اشیاء داخل موزه انتقاد کردهاند که نشان از عدم آگاهی و اطلاع ایرانیان از علم موزهداری و طبقهبندی اشیا در آن زمان دارد. فوریه با نگاهی انتقادی در این باره می نویسد:
در میان این اسباب و اشیاء گرچه یک عده از هر جهت قیمتیاند، لیکن اسباب و اشیائی نیز دیده میشود که نمیتوان هیچگونه ارزشی برای آنها قائل شد. فقط چون شاه در طی سفرهای خود در فرنگستان از آنها خوشش آمده آنها را خریده و به موزه فرستاده است، مثل چوبهای خراطیشدۀ سویسی و آلمانی و بادبزنهای معمولی و عکس و نقاشیهای بسیار پست.[34]
در موزۀ جدید، خاتمکاریهای زیبایی که منظری از شهر رم را نشان میدادند و هدایای پاپها بود. همچنین، چینیهای قدیمی اعلای ساخت کشورهای چین، ژاپن و ایران وجود داشت، ولی روی بعضی از این ظروف گرانبها را با حبابهای شیشهای کمارزش که در باغهای عمومی برای سرگرمی کودکان جای میدهند، پوشانده بودند.[35]
با مطالعۀ سفرنامههای این دوره آشکار میشود که این کجسلیقگی و عدم تناسب و همگونی در انتخاب وسایل تالارها و تزیینات آنها نیز به چشم میخورده است. کرزن از این مسئله به ”نمایشگاه اضداد مبالغهآمیز و غالباً خندهآور اروپایی و شرقی“ یاد کرده است.[36] کارلا سرنا با انتقادی صریح مینویسد: ”اهالی مشرقزمین بدون برخورداری از بصیرت لازم یک نوع جنون خاصی دارند که اتاقهای خود را به جای استفاده از ذوق هنری ملی کشورشان با اشیاء و آشغالهای محصول اروپا تزئین نمایند.“[37]
گزارشهای اروپاییان از ایران و بهویژه کاخ گلستان بازتابدهندۀ شرایط اجتماعی و فرهنگی آن زمان ایران است. ایرانیان در آن زمان تحت تأثیر دگرگونیهای فرهنگی، اجتماعی و صنعتی اروپا بودند. از سوی دیگر، سفرهای ناصرالدینشاه به اروپا و تأثیرپذیری وی از پیشرفتهای آن از علل مهم جهشی ناگهانی در اوضاع فرهنگی و روحیۀ ملت ایران است که یقیناً آمادگی لازم برای رویارویی با آن را نداشتند و نتیجۀ آن بروز چنین تضادها و ناهمگونیها در ساختارهای فکری و هنری ایران عصر قاجار است. گویی این تضادها و عدمهماهنگیها تبدیل به ویژگی ذاتی و درونی کاخ گلستان شده است. بارون فیودورکورف (Fedor Feodorouich Korf, 1801-1853) در میانههای سدۀ نوزدهم میلادی دربارۀ عدم تناسب اشیاء گرانبهای کاخ و نگهداری نامناسب از این آثار مینویسد:
درهمآمیختگی غنا و فقر چشمی را که به چنین زیروبمهایی عادت نداشته باشد متحیر میسازد. مثلاً تالاری را مد نظر قرار دهید که درآن تخت طاووس معروف قرار دارد. به طوری که شایع است، این تخت را نادرشاه به هنگام یکی از لشکرکشیهای خود از هندوستان آورده است. تمام تخت روکش از طلا دارد و تعداد زیادی الماس، زمرد و یاقوت در آن کار شده است، بهطوریکه برآورد قیمت آن کاری است بس دشوار. قالیهای این تالار زیبا و مجلل است. کنارههای قالیها را با شالهای گرانبها پوشاندهاند. نگاهی به درها بیندازید: لولاها فرسوده و درها به زحمت به لولاها تکیده دارد. نگاهی به پلکان که به این تالار ختم میشود بیندازید: پلکانی است کج و در حال خراب شدن است.[38]
چنین اظهارنظرهایی نشان از نگاه دقیق و باریکبین بازدیدکنندهها به مسائلی دارد که برای ایرانیها در آن زمان چندان مهم نبوده است.
از دیگر مسائل مورد انتقاد خارجیان کیفیت پایین نقاشیهایی است که روی دیوارهای کاخ گلستان نقش شدهاند.این مسئله مادام ژان دیولافوآ (Jane Dieulafoy, 1851-1916) را سخت شگفتزده و متأثر ساخته بود. او همراه همسر باستانشناس خود سه بار برای تحقیقات به ایران آمده و از تختجمشید و دیگر مناطق تاریخی ایران بازدید کرده و با هنر والای ایران در دورههای مختلف به خوبی آشنا بود. دیولافوآ که کاشیکاریها و رنگآمیزی ایرانیان را در بناهای پیش از قاجاریان حتی از کاشیکاری و نقاشی بناهای اسپانیا و ایتالیا برتر میدانست با دیدن این نقاشیها نوشت که با توجه به آثار ارزشمندی که ایرانیان از خود در گذشته به یادگار گذاشتهاند، به نظر میرسد در عصر قاجار نقاشی و هنرهای ایرانیان در مسیر زوال قرار گرفته است.[39] کرزن نیز بیتوجهی و سهلانگاری در خلق این نقاشیها را در تقابل با هنر والای بهکاررفته در ایجاد باغهای گلستان قرار میدهد و با نشان دادن توأمانی زوال هنری و فروپاشی سیاسی ایران عصر قاجار مینویسد:
در نزد ما سخت زننده است و شاید از دید خود ایرانیان اینطور نباشد که این باغ بسیار زیبا را که طبیعت به استعانت هنر آدمی تا این درجه دلپذیر ساخته با تصاویر بیآب و رنگ و بَدنما که بر دیوارهای گچی کشیدهاند احاطه شده باشد، بدون اینکه هیچگونه توجهی به پاکیزگی یا رعایت تجانس شده باشد. گویی کودکی قلممو و ظرفی آب به چنگ آورده و آن نقوش را کشیده است.[40]
[1]ناصر تکمیل همایون، تهران (تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1382)، 39.
[2]عبدالرضا هوشنگ مهدوی، روابط خارجی ایران از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ جهانی دوم (تهران: امیرکبیر، 1375)، 148.
[3]جعفر شهری، تاریخ اجتماعی ایران در قرن سیزدهم (تهران: رسا، 1378)، جلد 1، 89-92.
[4]حسین ملکی، تهران در گذرگاه تاریخ (تهران: نشر اشاره، 1370)، 40.
[5]شهری، تاریخ اجتماعی ایران در قرن سیزدهم، جلد 1، 238.
[6]تکمیل همایون، تهران، 58.
[7]کارلا سرنا، سفرنامۀ مادام کارلا سرنا، ترجمۀ علیاصغر سعیدی (تهران: زوار، 1362)، 213.
[8]جرج ناتانیل کرزن، ایران و قضیۀ ایران، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی (چاپ 2؛ تهران: علمی و فرهنگی، 1362)، 429.
[9]ژرار فووریه، سه سال در دربار ایران، ترجمۀ عباس اقبال (چاپ 2؛ تهران: علمی، 1363)، 105.
[10]ارنست اورسل، سفرنامۀ اورسل، ترجمۀ علیاصغر سعیدی (تهران: زوار، 1370)، 67.
[11]هینریش بروگش، در سرزمین آفتاب، ترجمۀ مجید جلیلوند (تهران: مرکز، 1374)، 102.
[12]حسین شهیدی مازندارنی، سرگذشت تهران (تهران: راه مانا، 1383)، 72. در همین صفحه از این کتاب علت دیگری برای این نامگذاری آمده است: ”نام کاخ گلستان از نام تالار گلستان فتحعلیشاه در عمارت خروجی ارگ گرفته و از باب اطلاق جزء به کل به همهی کاخهای سلطنتی گفته شده است.گاه نیز تالار آیینهی جدید را تالار گلستان گویند. “
[13]محمدرضا حسینبیگی، تهران قدیم (تهران: نشر منصوری، 1377)، 86.
[14]پیترو دلا واله، سفرنامۀ پیترو دلا واله، ترجمۀ شجاعالدین شفا (تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1348)، 288.
[15]تکمیل همایون، تهران، 43.
[16]کرزن، ایران و قضیۀ ایران، جلد 1، 430.
[17]اورسل، سفرنامۀ اورسل، 68.
[18]فووریه، سه سال در دربار ایران، 110.
[19]شهیدی مازندارنی، سرگذشت تهران، 112.
[20]فووریه، سه سال در دربار ایران، 110.
[21]اورسل، سفرنامۀ اورسل، 68.
[22]بروگش، در سرزمین آفتاب، 75.
[23]س. ج. و. بنجامین، ایران و ایرانیان، ترجمۀ محمدحسین کردبچه (تهران: جاویدان، 1363)، 63.
[24]بنجامین، ایران و ایرانیان، 63.
[25]کرزن، ایران و قضیۀ ایران، جلد 1، 431.
[26]اورسل، سفرنامۀ اورسل، 69.
[27]فووریه، سه سال در دربار ایران، 110.
[28]اورسل، سفرنامۀ اورسل، 70.
[29]بنجامین، ایران و ایرانیان، 219.
[30]کرزن، ایران و قضیۀ ایران، جلد 1، 235.
[31]بنجامین، ایران و ایرانیان، 220.
[32]اورسل، سفرنامۀ اورسل، 63.
[33]بروگش، در سرزمین آفتاب، 103.
[34]فووریه، سه سال در دربار ایران، 123.
[35]اورسل، سفرنامۀ اورسل، 153.
[36]کرزن، ایران و قضیۀ ایران، جلد 1، 235.
[37]سرنا، سفرنامۀ مادام کارلا سرنا، 199.
[38]فیودور کورف، سفرنامۀ بارون فیودور کورف، ترجمۀ اسکندر ذبیحیان (تهران: فکر روز، 1372)، 198.
[39]غلامرضا انصافپور، ایران و ایران به تحقیق در صد سفرنامۀ خارجی (تهران: زوار، 1363)، 193.
[40]کرزن، ایران و قضیۀ ایران، 434.