آذرکیوان: زندگی، شخصیت، آراء، و داوری‌های دیگران درباره‌اش

 هوشنگ شکری <Hooshang Shokri <‌hooshangh.shokri@hotmail.com‌ پژوهشگر مستقل در حوزۀ عرفان، تاریخ، و آیین‌های جوانمردی ایران است. علاوه بر مقالات متعدد، برخی از آثار ایشان عبارت‌اند از آیین هوشنگ، پهلوانی و جوانمردی در ایران، عیاران، و آیین سلحشوری.

 

مقدمه          

آذرکیوان (942-1027ق/1529-1312م) معاصر شاه‌عباس صفوی و اکبرشاه هندی بود؛ فردی با گرایشات اشراقی ایرانی و باورمند به شکوه و عظمت گذشتۀ باستانی ایران و ایرانی که شاگردانش در هند بعد از او جریان فلسفی و اشراقی گسترده‌ای را به زبانی ساده با تأسی از تعالیم آذرکیوان و شیخ شهاب‌الدین سهروردی (شیخ اشراق) پدید آوردند.

دربارۀ شخصیت درآمیخته با افسانه، زندگی خارق‌العاده، زمانه و باورهای قلبی و اعتقادی شخص آذرکیوان سند و اثر متقن و مستقلی در دست نیست. یگانه اثر در دسترس که آگاهی‌هایی عرضه می‌کند جام جم یا رسالۀ مکاشفات آذرکیوان است به نظم که ابیاتی چند، اما محکم و ساده در توحید، سیر روحانی، معراج روحی و خلع جان از کالبد بیان داشته است. این رساله را یکی از شاگردان آذرکیوان با نام موبد خداجوی و به دستور کیخسرو اسفندیار، جانشین و فرزند تنی آذرکیوان، شرح کرد و به جام کیخسرو موسوم گشته است.

آگاهی‌های دیگر دربارۀ آذرکیوان را توصیفاتی فراهم آورده است که شاگردانش در آثار خود از مشاهدات و تا حدی استنباط‌های شخصی‌شان از سیره و روش زندگی مراد (استاد) خود آورده‌اند. توصیف و یادکرد این عده از شاگردان تا حدودی شخصیت و باورهای اعتقادی و سیرۀ اخلاقی آذرکیوان را در حوزه‌های فردی و اجتماعی مشخص می‌کند. باور قلبی به طریقۀ آذرکیوان سینه به سینه به افرادی گوناگونی منتقل شد که به کیوانیان موصوف شده‌اند و بعدها مؤثر در ایجاد و ایجاب نوعی ایران‌گرایی و سبب گسترش ادبیاتی مبتنی بر فارسی‌گرایی شدند.

نکتۀ مهم دیگر حب و بغض‌های گاه شدید و تعصبات عجیبی است که برخی پژوهشگران و ادیبان متمایل به زرتشتیان سنتی در روزگار ما بدان دچار و از جادۀ انصاف در تحقیق و تاریخ‌نگاری خارج شده‎‌اند تا جایی که حتی از انتساب الفاظ نادرخور دریغ نکرده‌، داوری‌های تند و یک‌سویه کرده‌اند.

می‌دانیم که آذرکیوان در شهری حوالی فارس (شیراز) با نام استخر به دنیا آمد. تاریخ تولدش را 904ق/1533م ذکر کرده‌اند. در مدارس فارس کسب دانش کرد و لقب ذوالعلوم داشت. عباس کیوان قزوینی می‌نویسد: ”زاد بومش استخر بود که ربع شمالی چهارقطعۀ پارس است که ایران‌ویژه می‌نامیدند. آذرکیوان تا در ایران بود غالباً در شیراز در مدرسه‌ها جلوه‌های علمی می‌نمود و سؤال هر علمی را پاسخی درخور می‌داد و از این راه طلاب شیراز وی را ذوالعلوم نامیدند.‌“[2] صاحب دبستان مذاهب می‌نویسد: ”دویمیم نظر در آشکار کردن سپاسی گروه به سرکردۀ متأخرین آبادیان و آذرهوشنگیان آذرکیوان بود.‌“[3] همو نسب‌نامه‌ای برای وی فراهم کرده و به طرز عجیبی او را به هوشنگ پیشدادی، هفتمین وخشور در دساتیر نبی یا پیامبر،  و سلاسل مختلف و پادشاهان گوناگون متصل ساخته و سپس می‌نویسد: ”از نژاد مه‌‌آباد که در آغاز مهین‌چرخ ظاهر و روشن گشت مادر آذرکیوان شیرین نام داشت، دخت همایون‌‌نامی از نژاد خسرو دادگر انوشیروان بود. آذرکیوان به ازلی تأیید و یزدانی نیرو از پنج‌سالگی به کم‌خوری و شب‌بیداری پرداخت.‌“[4]  نسب او بدین ترتیب است: آذرکیوان ابن آذرگشسب ابن آذرزردشت ابن آذربرزین ابن آذرخورین ابن آذرآیین ابن آذربهرام ابن آذرنوش ابن آذرمهتر بن کهتر آذرساسان-که او را پنجم‌ساسان گویند-بن مهتر آذرساسان-که چهارم‌ساسانش می‌خوانند-بن کهین آذرساسان-که مشهور به سوم‌ساسان-بن مهین آذرساسان-که او را ساسان نخست خوانند-بن کوچک‌داراب بن بزرگ‌داراب بن بهمن ابن اسفندیار بن گشتاسب بن لهراسب بن اروند بن کی‌نشین بن کی‌قباد بن زاب بن نوذر بن منوچهر بن ایرج بن فریدون بن آبتین بن جمشید بن تهمورس بن پیشداد هوشنگ بن سیامک بن کیومرث بن یاسان آجام از نژاد یاسان بن شای‌مهبول از نژاد شای‌کلیو بن جی‌آلاد از نژاد جی‌افرام بن آباد‌آزاد از نژاد مه‌آباد که در آغاز مهین چرخ روشن گشت.[5] صد البته شجره‌نامۀ غریبی است و ایراداتی فراوان به آن وارد کرده‌اند، چنان‌که محمد معین پنج‌گونه اشکال بر شجره‌نامۀ تدوینی در دبستان مذاهب ذکر کرده است.[6]

روی جلد نسخۀ نویافتۀ دبستان مذاهب.

روی جلد نسخۀ نویافتۀ دبستان مذاهب.

آذر ساسانی، دبستان مذاهب، 26.

آذر ساسانی، دبستان مذاهب، 26.

از نوشته‌های کیوانیان چنین مستفاد می‌شود که آذرکیوان در ابتدا شروع به فراگیری حکمت و فلسفه و دروس رایج روزگار خود کرد، چنان‌که صاحب دبستان مذاهب از قول بهرام پور فرهاد، صاحب شارستان چهارچمن،[7] می‌نویسد: ”آذرکیوان را در نخست سلوک آهنگ فراگرفتن دانش و عقاید فرزانگان شد. حکماء سترگ یونان و هند و پارس در خواب بر او پدید آمدند و اقسام حکمت را بر او سپردند و روزی به مدرسه رفت، هرچه از او پرسیدند پاسخ داد و مشکلات حل فرمود، لاجرم ذوالعلومش نامیدند.‌“[8]

آذرکیوان همزمان با یادگیری علوم روزگارخود به صورت عملی نیز تعلیمات خاصی در ریاضت تن و سلوک روحی را در خفا از کس یا کسانی فرامی‌گرفت. صاحب دبستان می‌نویسد: ”در هنگام شگرف ریاضت قلت غذایش به یک درهم رسید و بیست‌و‌هشت سال در خم نشست.‌“[9] گویا این ریاضت‌ها به جد ادامه داشت، چندان‌که ”آذرکیوان جوان نشانه‌هایی می‌دید که او را به زندگی مکاشفه‌ای می‌خواند. از طریق رویاهای مکاشفه‌ای تعالیم حکمای باستان را دریافت که به او اجازه می‌داد به پرسش‌هایی که در مدرسه پرسیده می‌شد پاسخ‌های فوق العاده‌ای بدهد.‌“[10] می‌گویند 85 سال زندگی دنیوی و عنصری مادی داشته و دقیقه‌ای از ریاضت و تهذیب نفس فروگذار نکرد.

نکتۀ حایز اهمیت این است که در هیچ‌یک از تواریخ و آثار مکتوب و تذکره‌های آن عصر نام و نشانی از آذرکیوان برده نشده است و این بدان معنی می‌تواند باشد که به شدت در گمنامی به سر می‌برده و جز تنی چند مرید او نبودند. بعدها نیز در هند آن دوره که محل تلاقی و گفتمان ادیان و امکانی مناسب برای کسب شهرت و اعتبار دیانتی در دربار اکبرشاه و جهانگیر گورکانی بود به همان نهج و سیره باز در گمنامی به سر می‌برد. در واقع، می‌توان این سیاق آذرکیوان را به سبب قانون سلوک و تجرد صرفی دانست که در زندگی صوفیانه اختیار کرده بود. لذا، نام و نشانش جز در آثار مریدان و شاگردانش ذکر نشده و عامۀ مردم دسترسی به وی نداشته و فقط اخص خواص می‌توانستند ملاقاتش کنند.

 

حقیقت اندیشه و اعتقادات شخص آذرکیوان

گوشهگیری و انزوا و مدارا و تساهل و تسامح

با مراجعه به منابع کیوانیان و آثار آنان دانسته می‌شود که آذرکیوان فردی سالک و به شدت گوشه‌گیر و ریاضت‌پیشه بوده و در برخورد با پیروان سایر ادیان و عقاید اهل تساهل و تسامح بوده، با اقلیتی که با او برخورد داشتند به طریق مدارا و بی‌طرفی رفتار می‌کرد. به نوشتۀ صاحب دبستان، ”آذرکیوان با اهل دنیا کم آمیختی و از ظاهرپرستان رمیدی و جز شاگردان و حق‌پژوهان را کم بار دادی و خود را آشکار نساختی.‌“[11] صاحب شارستان می‌نویسد: ”وقتی جناب ولایت‌مآب آذرکیوان عزیمت هند کردند، هرچند آن جناب خود را از عوام و علماء کالانعام پوشیده می‌داشت، اما به حسب اتفاق جمعی از فضلا با کتب بسیار در خدمت حاضر . . .‌“[12] بنا به نوشتة عباس کیوان قزوینی:

حضرت آذرکیوان چنین بی‌غرض و بی‌طرف بوده که هیچ‌کس در هیچ دینی را نمی‌نکوهیده [و] حامی روح دین بوده و نسبت به صورت بی‌غرض و بی‌طرف بوده و همۀ صورت‌ها را هنگام لزوم حمایت می‌نمود به احترام روح دین و اگر همه دانشمندان چنین بودند، نزاع نمی‌بود. به این معنی که نسبت به صورت خاص بی‌غرض باشند و نسبت به روح و به تمام صورت مجتمعاً متعصب و حامی.[13]

یکی از او پرسید که ”‌’در خلاف‌آباد عنصری [مادی] بر چه عقیده باشم و سخن کدام گروه راست دانم. ‘آذرکیوان گفت: ’بر همین عقیده باش که خدای تاکنون آنچه خواست کرد و زین سپس هر چه پسندد کند.‌‘‌“[14] روزی نصرانی و مسلمانی با هم در جدل بودند. نصرانی به موت عیسی(ع) قایل و مسلمان به حیات او مایل بود. آذرکیوان گفت: اگر شخصی را که جهتی که مطلوب او است نداند و بر سر راه به مردة خفته و زندة نشسته رسد از که راه جوید؟ هر دو گفتند از زنده. پس به مسلمان گفت: تو دین عیسی(ع)  را گیر که به زعم تو زنده است و پیغمبر تو جامه گذاشته. پس بیان فرمود که مراد از حیات نفس ناطقه است. محمد(ص)  را با عیسی(ع)  همدمی است، پیغمبر خویش را زندة جاوید خوان، نه بقای جسد عنصری که بیش از صدوبیست منزل طبیعی نتواند همراهی نمود.[15] و فرمود: اگر خواهید آیین خود را در همه‌جا نهان دارید، از همکیشان خویش بپوشانید که این گروه برای تنومندی راه خود شما را آشکار سازند.[16]

شخصی نزد دوالعلوم شد و گفت: آهنگ آن دارم که درویشی پیش گیرم و بند جهان بگسلم، کیوان فرمود: نیکو است. پس چند از روز پیش کیوان آمد که: در پی گرد آوردن ژند و کلاه و کچکول و سامان آنم. ذوالعلوم گفت: درویشی از همه گذشتن و سامان گذاشتن است نه فراز آوردن.[17]

 

اهمیت آذرکیوان در مقام آخرین رهبر آذرهوشنگیان و سلوک به طریق حکمت اشراقی

طبق نوشتۀ صاحب دبستان، سرکردة متاخر آبادیان و آذرهوشنگیان آذرکیوان[18] و ارائه‌دهنده طریقۀ اشراقیان در روزگار صفویه بود. پیروان آذرکیوان و مخصوصاً شاگردانش سعی وافر دارند که او را به انحاء مختلف جانشین و ادامه‌دهندة ظاهری و باطنی طریق هوشنگ القا و شخص آذرکیوان را سرکردة آذرهوشنگیان بنامند و نقل قول‌هایی از زندگی هوشنگ، شاه پیشدادی، از زبان آذرکیوان نقل می‌کنند. صاحب شارستان چهارچمن در نقل قولی وقوف و احاطۀ آذرکیوان به سیر زندگی و نیز نحوۀ ریاضت و سلوک هوشنگ را چنین می‌نویسد: ”از حضرت قدوۀ حکمای اشراقیان، آذرکیوان، شنیده شده که چون هوشنگ به چهارده سالگی رسید و به پرستش ایزد متعال روی آورده، از مردم دوری گزید، در بیشه که قدم انسان بدان مکان نرسیده مقری ساخت.‌“[19]

روی جلد نسخۀ چاپ سنگی بمبئی شارستان چهارچمن.

روی جلد نسخۀ چاپ سنگی بمبئی شارستان چهارچمن.

علت این امر را که آذرکیوان در مقام رهبر آیین هوشنگ این چنین نحوۀ سلوک هوشنگ‌شاه را برای شاگردانش تبیین می‌کند و آنان نیز به گوش جان شنیده در آثار خود متذکر می‌شوند، درنیافته‌ام. یگانه راه کشف حقیقت دین هوشنگ ابیاتی از شاهنامه فردوسی و اوراقی چند است که از دورة هارون‌الرشید عباسی با ترجمة حسن‌بن سهل ذوالریاستین تحت عنوان جاویدان خرد یا حکمت خالده باقی مانده است. این اوراق را ابن‌مسکویه رازی در حوزۀ اخلاق منتسب به هوشنگ‌شاه دانسته است. توجه به این نکته ضروری است که اکثر آثار شاگردان آذرکیوان مانند رسالۀ جاویدان خرد مبتنی بر پند و اندرز است.

ابوعلی احمدبن یعقوب مسکویه رازی در جاویدان خرد می‌گوید:

من در روزگار جوانی کتابی خواندم از ابوعثمان جاحظ. وی در آن کتاب سخنانی چند از یک کتاب به نام جاویدان خرد یاد کرده و نامة بس بزرگ شمرده است. پس به هر شهر که رفتم دلبستگی هر بیشتر نشان آن کتاب می جستم و نزد هر کس سراغ آن می‌گرفتم تا اینکه آن را در پارس نزد موبدان‌موبد یافتم و چون در آن نگریستم، دیدم که در میان کتاب‌های حکمت عملی اقوام پارسی، هندی، رومی، و تازی همتا و مانند بسیار دارد؛ هر چند کتاب جاویدان خرد از همة آنها کهنسال‌تر و روزگار نگارشش پیش‌تر است، زیرا نامۀ وصایا و اندرزهای هوشنگ پادشاه پیشدادی می‌باشد که برای فرزندان خود و دیگر آیندگان که پس از او خواهند آمد نگاشته است.[20]

یافتۀ دیگر در این خصوص ابیاتی چند از شاهنامه حکیم توس است که صراحتاً از دین و آیینی با نام دین هوشنگ نام می‌برد که مبتنی بر دادگری و نیکی و مهر و توجه به کواکب و ستارگان بوده است. مفتاح سوم در یافتن ارتباط بین نام هوشنگ با سرگردۀ متأخر آن، یعنی آذرکیوان، توجه پیروان و شاگردان او به سپهر و دیگر صور آسمانی است که سخت مورد احترام و تقدیس آنان بوده است. در دبستان مذاهب، در تعلیم دهم و در نظر سیوم در فضایل کواکب،[21] به طریق عقل و کشف وحی می باشد بابی اختصاص داده شده است که بحث مهمی در کیهان‌شناسی فلسفی و رویکردهای اعتقادی جریان‌ها و نحله‌های فکری مبتنی بر حکمت و فلسفة اشراقی است و تفاوت فاحشی با کیهان‌شناسی مدرن کوپرنیکی دارد.

دیدگاه فوق مبین این امر است که نظریات فلسفی و بهتر بگوییم حِکَمی در این زمینه مبتنی بر دستاوردهای علمی صرف نبوده، بلکه بیشتر معطوف به کشف حقیقت از راه حصول معرفت (طریق اشراقی) بوده است. هر زمان سخن از مفاهیم روحانی و تناسبات معنوی افلاک به میان آمده که بخش مهمی از این کیهان‌شناسی را تشکیل می‌هد، از ملل و نحل و فرقه‌های اهل مکاشفه و سیر و سلوک نام برده شده است. باید توجه داشت که این بهره‌گیری معنوی از افلاک و نظریات گنوستیک پیرامون آن در ادیان سابق مانند ادیان ایرانی و صابئی (مندائی) سابقه دارد.[22]

در شارستان چهارچمن، ذیل نام هوشنگ می نویسد:

و از حکمای فارس به اسناد صحیح به این فقیر رسیده که او از اصحاب صاحب قوای فایقة عظیمه و مؤید به تأیید الهی بوده و از نوامیس کبار برگزیده و نزد ایشان ادریس علیه‌السلام ازوست که مسمی به والدالحکما است و صاحب این فرّ بوده. چنان‌که فرموده من بر فلک زحل رفته تا سی سال با کیوان دوران کرده تا احوال نجوم و افعال ستاره جمله بدانستم و اسرار علم الهی از زحل و ملایکه کرّوبی آموختم و مردم را از او آگاهانیدم و نزد پارسیان نخستین پادشاهی است از بنی‌آدم و از پیغمبران مرسل محترم اعظم بوده.[23]

بهرام‌بن فرهاد، شارستان چهارچمن، 35.

بهرام‌بن فرهاد، شارستان چهارچمن، 35.

آذرکیوان در رسالة مکاشفات، موسوم به جام کیخسرو، از سیر و سفر در آسمان روحانی کواکب سخن به میان آورده است که در جای خود به آن اشاره خواهد شد. این ارتباطات باطنی، تلقیات معنوی، ارتباط با جهان باستان به واسطۀ هوشنگ پیشدادی، ارتباط معنوی با افلاک و ستارگان، و مانند اینها هم نشانۀ پی بردن آذرکیوان و کیوانیان به کنه فلسفة اشراق-بهتر و تخصصی‌تر از معاصران خود-است و هم از تلاش فراوان ایشان برای شناساندن حکمت اشراقی ایرانی به زبانی ساده و همه فهم و معرفی شخصیت و مکتب یحیی‌بن حبش سهروردی در ایران و هند نشان دارد.

نمونۀ دیگر از وام گرفتن آذرکیوان و آذرکیوانیان از گذشتۀ باستانی اسلاف خود ارجاع به شاهنامه حکیم توس در اشاره به ابیاتی است ذیل داستان خسرو پرویز که محل استناد صاحب دبستان نیز بوده و صراحتاً از دینی با نام هوشنگ یاد می‌شود. صاحب دبستان می‌نویسد:

باید دانست که اعتقاد سلاطین پارس از . . . آن است که نبشته آید اگرچه کیش زردشت برتری یافت، آن را به تأویلات به دین آباد و کیومرث و آیین هوشنگ که فرهنگ کیش است تطبیق می‌دادند و خلاف آیین آباد را نکوهیده دانند و به مایه و پویة این کیش مباهات کنند چنانکه پرویزبن هرمز در جواب قیصر گفته:

که مارا زدین کهن ننگ نیست

به گیتی به از کیش هوشنگ نیست

همه رأی و آیینِ دادست و مهر

نگه کردن اندر شمار سپهر[24]

این ابیات در شاهنامه حکیم توس چنین‌اند:

 به ما بر ز دین کهن ننگ نیست

به گیتی به از دین هوشنگ نیست

همه داد و نیکی و شرمست و مهر

نگه کردن اندر شمار سپهر[25]

vol4-no4-10p-5

طریقة اشراقی سخت مورد توجه کیوانیان بود و در جای‌جای آثار آنان و مخصوصاً در رسالۀ مکاشفات آذرکیوان و نیز آثار شاگردانش معین می‌سازد که دریافت‌های اشراقی ملاک تام و تمام این افراد در کمال روحی و جسمی بود و شخص آذرکیوان برای رسیدن به کمال روحی بنا به حکمت اشراقی به ریاضت و تهذیب نفس و سیر و سلوک روحی توجه خاصی داشت. شاگردانش نیز به تأسی از استاد و نحوۀ سلوک او به ریاضت و سیر و سلوک اشراقی و زندگی صوفیانه و درویشی بذل توجه داشتند و در آثار خویش از نحوۀ سلوک و نشست‌های هشتادوچهارگانه و طریقه قلّت در اطعمه و اشربه و حبس نفس و ذکر و فکر و خلوت یاد کرده‌اند و توضیحات و تفاسیر مفصل دربارۀ نور و روشنایی و وصول به نورالانوار بر قلم رانده‌اند.

آذرکیوان فرد سالک‌مشربِ موحدی و در زندگی فردی و اجتماعی خلوت‌گزین و اهل علم و عمل خالص بود. او به شیوۀ حکمای ایرانی و مخصوصاً ایرانیان باستان طریقۀ علم حضوری و دریافت‌های نوریه (اشراقی) را سرلوحۀ کمال خویش قرار داده و شاگردان و پیروان خود را به طریق حکمت و فلسفۀ نوریه یا اشراقیه تعلیم می‌داد.

با توجه به اعتقادات ایرانیان قبل از اسلام، دانسته می‌شود که از دیربازان اعتقاد اهل این سرزمین کهن بر مبنای نور و ظلمت یا خیر و شر بوده است. با کنکاش در عقاید و باورهای ایرانیان باستان می‌توان رد پیدا و پنهان آرا و عقاید پیروان طریقه‌های نوریه و از جمله حکمای مغان را به دست آورد. بعد از ایشان نیز زرتشت مبنای نور را اصل دیانت خویش قرار داد و گفتار و کردار و پندار نیک را سفارش کرد. بر همین منوال، مانی نیز پیامبر روشنایی و دعوت‌کننده به سوی نور بود و مزدک نیز بر همین اعتقاد بود. با ظهور اسلام، قرآن نیز یگانة هستی‌آفرین را به نور مطلق تشبیه کرد و فرمود:

الله است روشن‌دارندۀ آسمان‌ها و زمین، صفت نور او (در دل مؤمن) چون تولۀ قندیل است، در سر تولۀ آن قندیل چراغی، آن چراغ در آبگینۀ قندیل، آن آبگینه راست گویی که ستاره‌ای است روشن، می‌فروزند (آتش آن قندیل) از روغن درختی برکت‌کرده در آن، درخت زیتون نه همه شرقی (از سوی برآمد آفتاب که شبانگاه آفتاب باید) و نه همه غربی (از سوی آفتاب فروشدن که بامداد آفتاب یابد)، کامید و نزدیک بید که آن روغن خانه روشن دارید و هرچند آتش به آن روغن نرسید، روشنایی آتش به آن روشنایی روغن، راه می‌نماید الله به روشنایی خویش او را که خواهد و مثال می‌زند الله مردمان را، و الله به همه چیز داناست.[26]

و این سیر ادامه یافت تا عرفا و حکما هریک به طریقی و صفتی نور را ستودند و از دریافت‌های نوریه سخن به میان آورند تا نوبت به حکیم اشراقی، سهروری، رسید و این امر از نهان به عیان آمد. در ادامۀ حکمت نوریه در ایران، آذرکیوان و شاگردانش بر این طریق سلوک کرده و ورای هر دین و مسلکی به اصل دریافت نوریه تأکید می‌‌کردند. صاحب شارستان چهارچمن می‌نویسد: ”بعد از شهادت شیخ شهید تا طلوع نیّر ذوالعلوم پردة خفا و ظلام ظلمت جهل بر ارباب بصیرت غالب بود تا آنکه نور نیّر عظمی از مطلع هدایت کبری شایق گشته احیای مراسم قدما نموده و در سنۀ هزار و بیست و هشت هجری در هند به اوج کیوان مرتفع گردید، . . . مرقوم قلم شکسته‌رقم خواهد گردید.‌“[27] مؤلف فرازستان می‌نویسد: ”گویند پس از شهادت شیخ شهاب‌الدین سهروردی راه فرعمندان[28] گشسبی پوشیده گردید جز آنکه برخی از هوشمندان فرتودی[29] گاهی رهبری از جهان پرتویان کسی سخن نمی‌راند و ویژه‌درونان نیز اگر آگاهی یافتند در پرده نهان می‌داشتند تا آنکه در سال نهصد و چهل و سه آذرکیوان از فراخنای جهان خرد به گیتی آخشیجان خرامید.‌“[30]

نحوة فهم اشراقی از حکمت نوریه و اشراق و چرخ و ستارگان در باور یکی از دوازده شاگرد آذرکیوان در رسالۀ زردست افشار با نام حکیم هوشگوی چنین آمده است:

در سپهر مانند کوکب به حصول پیوست و برازخ مستقل که آسمان‌هااند اعداد ایشان کمتر از عدد ستارگان است و این قواهر کثیره با وجود بسیاری مترتب‌اند پس حاصل شد از نور اقرب نور دوم و از او سیوم و از او چهارم و از او پنجم و چنین تا به مبلغ کثیر و هر کدامی از این قواهر مشاهده می‌کند نورالانوار را و می‌افتد بر او تاب یعنی واقع می‌شود بر او شعاع نورالنور. چه، حجاب میان ایشان نیست از جهت مقدس بودن.[31]

و باز می‌نویسد:

استعدادات مختلفه مقتضی نفوس ناطقه صور و اعراض حاصل آید و اوست فاعل نهار و رئیس شمایل جسمانی و منور اجرام و مسخن برازخ و مفیض بر صیاصی (جسد) انواع عجیبه و اشعة غریبه که بدان تتمیم یابد کون و بدین فضایل و کمالات در دین رفته‌اند ارباب مکاشفات عقلیه و اصحاب مباحثات شرقیه از حکمای شرق و علمای غرب و انبیای هند و نوامیس ایران و سایر سالکان سنیّه اشراق به وجوب تعظیم او و نه جهت ازدیاد او مر کواکب فوقانی ثابته و مجرد مقدار و قریب، بل شدت ظهور و کثرت بروز ننماید مگر در شب.[32]

صاحب فرازستان می‌نویسد: ”به هر روی، آذرکیوان به همداسیاقی[33] پژوهندگان گزارش راستان، فرزان، بزرگ و یگانة سترگ بود، از هفتخوان تنان گذشته، فراخنای گیتی روان پیموده، نیست از خود و هست بیکتایش[34] یزدان گردید در فرّ روزی دانش و بینش بفرهکاخ[35] فرشته سرود و جهانیان را به نیروهای سپهری به آغازگاه رهبرشد.“[36] ”و خواست ما نگارش آذرکیوان است که آن فرزانه یگانه با تاب و توان در روزگار خود هنجار سترگان پارس را بتوانی درست آشکار نمود در دانش برتر و هرگونه هنر نامه نگاشت که نامیده‌اند به تخت طاقدیس و جام کیخسرو و آیینة گیتینما و پرستان.‌“[37]

 

روی جلد نسخ چاپ سنگی بمبئی فرازستان.

روی جلد نسخ چاپ سنگی بمبئی فرازستان.

 

نظر خاص بعضی از معاصران و معتقدان و منتقدان آذرکیوان

مانند هر رهبر روحی و معنوی، آذرکیوان دارای پیروانی به شدت معتقد و منتقدینی بسیار جدی است که هر کدام گاه از شدت علاقه او را تا ثریا برده و از مجامع غیبی نادیدنی برمی‌شمارند و گاه از حدّت تنفر به او افتراها بسته‌اند و او را بی‌مایه و سازندة کتاب (دساتیر) خوانده‌اند. اما جمعی از این صاحب‌نظران و علاقه‌مندان معتقدند آذرکیوان از مجمع روحی نادیدنی برای هدایت عده‌ای از بشریت قدم از اعتکاف بیرون نهاد. رشید شهمردان می‌نویسد: ”سرکردۀ گروه خداشناسان روشن‌روانان و اولیای متأخرین و فرزانگان زرتشتی در پایان سدۀ دهم هجری حضرت دستور آذرکیوان می‌باشد. می‌گویند که از ”سروشا ورزان کوچ‌نشین‌های دلپتانی‌“[38] نادیدنی است که برای تعلیم بشریت قدم از اعتکاف بیرون نهاده است.‌“[39]

آذرکیوان در کلنی اسپهان به سر می‌برد. نزد رهبر این جمع رفته و تقاضا نمود که از این محفل خارج شده و به تربیت عده‌ای همت گمارد. به وی گفته شد وقتی از این محفل خارج شدی، برگشت بدین مکان امکان‌پذیر نیست و قدرت روحی وی کاسته می‌شود و چنین شد. آذرکیوان از جنبۀ روحی به پیشوای روحی کلنی اسپهان ملتجی شد. بعداز الحاح و تضرع پیشوای کلنی به آذرکیوان دستور داد به پتنه در محل دخمه بزرگان رفته و در آن مکان عزلت گزیند تا به وی گفتند به اجتماع برگردد.[40]

روی جلد فرزانگان زرتشتی.

روی جلد فرزانگان زرتشتی.

آذرکیوان در ایران بعد از اشتهار علمی بین همدرسان و سلوک در طریقت حکما، به هم‌صحبتی فرزانگان و عالمان عصر خود مانند شیخ بهایی و میرفندرسکی و میرداماد روزگار می‌گذراند و نحوۀ برخورد و محاورۀ او با هر یک از این بزرگان نشان از توجه به باطن و روح دین و حقیقت دین دارد. صاحب شارستان می‌نویسد:

شیخ [بهاءالدین جبل‌عاملی] با حضرت قطب‌المحققین [آذرکیوان] آشنا بود. در بعضی اسفار به صحبت کیمیاتأثیر آن حضرت رسیده اخلاص با درویشان و صوفیان صفاکیشان بنا بر آن داشت.[41] روزی شیخ بهاءالدین محمد جبل‌العاملی که از مجتهدین مردم امامیه است به کیوان رسید و صحبت داشت چون بر کمال او پی برد به غایت خرم و شادان گشت و این رباعی بخواند:

در کعبه و دیر عارف کامل‌سیر

گردید و نشان نیافت از هستی غیر

چون در همه‌جا جمال حق جلوه‌گر است

خواهی در کعبه کوب و خواهی در دیر[42]

صاحب دبستان می نویسد: ”میرابوالقاسم فندرسکی آفتاب‌پرستی و ترک آزار جاندار را از صحبت شاگردان کیوان پیش گرفت.‌“[43] صاحب طرائق الحقایق دربارۀ میرفندرسکی می‌نویسد:

در کتاب اصول الفصول از وی حکایت نموده که فرموده وقتی در مسافرت هندوستان در کنار دریا به خدمت بزرگی رسیدم، مرا گفت سیمای مسلمانی داری؟ گفتم آری. گفت قدری از قرآن بخوان. بعضی آیات خواندم. مرا منع فرمود و خود خواندن گرفت. چون تلاوت کرد: ”یا ارض ابلعی ماءک “ [هود/44]، دیدم فوراً آب دریا خشک و ماهیان نمایان شدند. من متحیر فروماندم. پس خواند: ”و یا سماء اقلعی و غیض الماء“ [هود/44]، باز دریا مثل مثل اول گردید. هفت سال در زاویۀ او معتکف بودم. روزی با خود اندیشیدم که اگر هفت سال جایی نشسته بودم بدن من اکسیر شده بود. فی‌الحال آن بزرگ از اندرون آواز داد که تمنای تو همین بود؟ بدن تو کیمیا باشد. پس از آن کار ما به جایی رسید که هرچه می‌خواستم بنوشم یا بپوشم یا بخورم هم طلا می‌نمود. به خود درماندم و استغاثه کردم. فرمود چنین باشد که می‌خواهی. به حالت اول عود کردم و از خیالات بی‌حاصل گذشتم.[44]

در دبستان ذکر شده که میرفندرسکی با آذرکیوان آشنایی داشته و از وی دستور سلوک گرفته، اما در ادامه به هم‌صحبتی شاگردان آذرکیوان کمال یافته است. هنگام تتبعاتی که 26 سال پیش در حوزۀ فکری اشراقیون ایران مقیم هند و مخصوصاً آرای آذرکیوان و کیوانیان می‌کردم، از محضر دانشمندی که علماً و عملاً بدین وادی آشنایی تام داشت و سلوکِ ایشان را انجام داده و از محضر نوادۀ آذرکیوان بهره‌ها برده بود این مسئله را پرسیدم. فرمودند که بزرگی که میرفندرسکی اشارت فرموده آذرکیوان است که در سفر هند به او برخورد و از وی دستور سلوک و تجرید دریافت کرده و به سبب ملاحظات فراوان از ذکر نامش خودداری کرده است. عباس کیوان قزوینی می‌نویسد که شیخ بهایی با آنکه از مشایخ نوربخشیه بود، و میرابوالقاسم فندرسکی به آذرکیوان گرویدند.‌[45]

با این همه، ابراهیم پورداود، از جمله منتقدان آذرکیوان، می‌نویسد:

این آیین شگفت‌انگیز و زبان ساختگی آن در سرزمین هند در زمان اکبرشاه هندی (963-1014ق) بهوجود آمده است. چنان‌که در مقالۀ دساتیر گفتیم، در روزگار اکبر که خواستار آیین نو بوده و آن را توحید الهی نامیده، دین‌بازی و صوفیگری در آن سرزمین رواج یافت. هر کس که خود را بازیگر این میدان پنداشت به خودنمایی پرداخت. از آنان آذرکیوان و همراهان وی که از سرزمین ایران عقاید پیچیده و تاریکی از تصوف عهد صفوی با خود به هند بردند و در آنجا این گروه بی‌مایه که خود را از تصوف برخوردار و از حکمت اشراق بهره‌مند می‌پنداشتند، با آمیزش جوکی‌ها و سادوهای هندو و پیران و فقیران مسلمان آن‌چنان‌تر شده، بیش از پیش دچار عقاید شگفت‌انگیز گردیدند.[46]

هاشم رضی نیز به اندیشۀ اشراقی آذرکیوانیان چنین اشاره می‌کند: ”البته باید توجه داشت که انتساب آذرکیوان و پیروان او به پیروی از سهروردی و حکمه الاشراق و حکمت خسروانی، بسیار مورد تردید بوده و بیشتر به طنز نزدیک است.‌“[47]

سفر از ایران به هند و موضوع دستور و زرتشتی بودن آذرکیوان

از گفته شاگردانش برمی‌آید که آذرکیوان به چند زبان مسلط بود، به فارسی و عربی شعر می‌سرود و به ترکی و هندی نیز می‌نوشت. آذرکیوان قریب چهل‌واندی سال در ایران زندگی کرد و در همین دوره بود که به نوشتۀ مؤلف دبستان مذاهب و صمصام‌الدوله شاهنوازخان در مأثرالامراء: ”فرمانی به طلب آذرکیوان (که سرآمد مجوسیان این دیار بود) رقم پذیرفت او عذر خواست و نامه از مؤلفات خود (که مشعر ستایش مجردات و کواکب و متضمن نصایح و حکم بود) فرستاد، مشتمل بر چهارده جزء از سطرش پارسی بحت بود و تصحیف آن عربی و چون قلب می‌کردند ترکی و باز مصحف آن هندی می‌شد.‌“[48]

به این ترتیب، از طرف دربار اکبرشاه هندی نامه‌ای به آذرکیوان برای حضور در مجمع اندیشمندان ملل و نحل آن روزگار ارسال شد، اما او عذرخواهی کرد و مؤلفات خویش را فرستاد. صاحب مآثرالامراء نیز روایتی مانند دبستان مذاهب ذکر کرده است، اما به نظر می‌رسد به مرور عرصه بر آذرکیوان و آرا و اعتقاداتش تنگ شد و به تأسی از اسلاف خود که قبل از حملۀ اعراب و حتی پیش‌تر از آن در روزگار اشکانیان به منظور کسب کمال به سوی هند و چین رهسپار شدند،[49] آذرکیوان نیز به هند کوچید. اما به دربار اکبر یا جانشین او حتی نزدیک هم نشد و در عظیم‌آباد یا پاتنا (پتنه) سکنی گزید. سبب رفتن آذرکیوان به هند به‌زعم فتح‌الله مجتبایی از یک‌سو سخت‌گیری‌هایی بود که در آن زمان نسبت به پیروان ادیان و مذاهب دیگر اعمال می‌شد و از سوی دیگر، جاذبۀ محیط آزاد و خالی از تعصبی که در دوران سلطنت اکبرشاه و جهانگیر در آنجا پدید آمده بود. آنچه بیش از این عوامل آذرکیوان را به هند جلب کرده بود بی‌شک سیاست دینی اکبرشاه و کوشش‌های او برای ایجاد تفاهم فکری و دینی در پهنۀ گسترده و پُرتنوع سرزمین هند بود.[50]

به نظر می‌رسد که آذرکیوان در دوران جوانی به هند نرفته، بلکه در میانه یا اواخر عمر رهسپار آن دیار شده است. به قول صاحب دبستان: ”در بازپسین روزها از ایران‌زمین به هند بوم گرایید و در بلدۀ پتنه چندگاه آرام گرفت و در هزار و بیست و هفت هجری در شهر مذکور از آخشجی‌نشینان بر سپهری افرازستان شتافت.‌“[51]

آذرکیوان در هند به روش سالکین در گمنامی به سر برد و نزدیک هیچ راجه و مهاراجه‌ای نشد و از دربار و درباریان به شدت دوری گزید. در تواریخ آن دوران و حتی در گزارشات وزیر اکبرشاه نیز اشارتی به نام و وجود او نشده است.

طبق نوشته‌های شاگردان و گزارش دیگر کیوانیان، در احترام و همزیستی با سایر آرا و اعتقادات ذره‌ای فروگذاری نمی‌کرد و تا به مرور در هند نیز مورد وثوق اخص خواص معتقدان ادیان دیگر قرار دارد. عباس کیوان قزوینی می‌نویسد: ”چنانچه به هر معبد که رسیدی از آن نگذشتی، بلکه به قدم تعظیم درون معبد رفتی و چون آنان عبادت کردی بی‌ریاتر و با عقیده‌تر خود آنان، زیرا آنان معبود محدود می‌پرستیدند با دلی از کینۀ دیگران و او معبود مطلق می‌پرستید، با دلی پاک پر از مهر همۀ جهانیان.‌“[52] ”آذرکیوان و مریدانش از هرگونه تماس با رموز دقیق غیرمذهبی دوری می‌گزیدند و باطنی‌گری دشوار و سختی را در پیش می‌گرفتند. اندرز آنها به مردمان ژرف‌اندیشی و نگهداری دین خود بود، چرا که پیروی از راه و پند آنها به چندین کنش بیرونی دین‌مدارانه نیاز داشت.‌“[53]

نکته دیگر این که در بررسی‌های صورت‌گرفته دربارۀ آذرکیوان به نام ”دستور“ برمی‌خوریم و اینکه منتسب به پیروی دین زرتشت و از زردشتیان خطۀ فارس بوده است. ضمن کنکاش در آثار آذرکیوانیان می‌توان پی برد که آذرکیوان پیرو آیین هوشنگ و روش سلوکش به شیوة حکما بود. در دبستان و شارستان چهارچمن او را از آذرهوشنگیان برمی‌شمارند و معتقدند که چنین دینی قبل از زرتشت وجود داشت.

صاحب دبستان در شرح مفصل از حالاتی که برای مراد خود ذکر کرده اصلاً به زرتشتی بودنش اشارتی نکرده است. لازم به ذکر است که صاحب دبستان خود به آرا و ادیان و ملل و نحل آشنایی تام داشته و نژاد آذرکیوان و مؤلف دبستان به آذرساسان می‌رسد. عده‌ای از اهل ثقه کیخسرو اسفندیار را همان میرذوالفقار آذرساسانی می‌پندارند که همانند پدر گمنام به سر برد و برای مراوده با دیگر صاحبان آرا و به‌خصوص مسلمانان در لاهور لقب طریقت تصوفی میرذوالفقار داشت.

نگارنده به زرتشتی بودن شخص آذرکیوان قایل نیست و این امر را فقط انتساب می‌داند. به نظرم عنوان دستور را بعدها عده‌ای بر نام او افزوده‌اند. با این همه، در میان پیروانش صراحتاً از کسانی مانند موبد هوشیار و موبد خداجوی و دیگرانی یاد شده که اعتقادات زرتشتی داشتند. ابراهیم پورداود می‌نویسد:

اینان از هر کجا باشند نوشته‌ها و عقاید آنان بیشتر رنگ و بوی هندی دارد تا ایرانی. گر چه عقاید آنان با هیچ یک از ادیان سازشی ندارد، اما نفوذ آیین برهمنی کم‌و‌بیش از آنها هویداست، ولی خود آنان شاید می‌خواستند عارف‌مسلک و صوفی‌مشرب باشند یا از فلاسفۀ اشراقی. عنوان دستوری بعدها به آذرکیوان داده شده است و چند تن از پیروان وی فرزانه و موبد خوانده شده‌اند که در بسیاری از موارد برخلاف دین زردشتی است.[54]

احتمالاً آذرکیوان در خانواده‌ای زرتشتی به دنیا آمد، ولی به هیچ روی نمی‌توان در رسالۀ مکاشفات یا رسایل یکی از شاگردانش از کستی بستن و سدره پوشیدن و خواندن اوستا نشانه‌ای یافت، بلکه فراوان تأکید بر ریاضت‌پیشگی و دریافت اشراق از منبع نورالانوار مشاهده می‌شود. اصطلاحات زبانی در کاربرد آذرکیوان و کیوانیان فقط برای اصالت بخشیدن به زبان ایرانیان و فارسی‌گویی بوده است و اصطلاحات اوستایی و زرتشتی ندرتاً در آثار آنان یافت می‌شود. پورداود بدین سبب که این افراد پیروی از سنن و زبان و آداب زرتشتیان را مرعی نداشته‌اند برآشفته شده و آنان را بی‌مایه می‌نامد. با این همه، در میان شاگردان آذرکیوان پیروان زرتشتی متعصبی مانند صاحب شارستان وجود داشت که به انحای گوناگون از سنن زرتشتی مانند غسل با گومیز گاو به نحو عجیبی دفاع و آن را تعبیر و تفسیر می‌کنند که موضوع بحث ما نیست.

آذرکیوان سالکی صرف و معتقد به غیب و اتصال به منبع آسمانی از طریق خلع و انسلاخ بود. از سوی دیگر، او طرفدار روح کلی دین و یکسانی سرچشمۀ ازلی و حقیقی دین بود، چرا که با تمام ادیان به دوستی و مدارا برخورد می‌کرد. بهرۀ تعالیم آذرکیوان در آثار شاگردانش به قدری بود که در جای‌جای آثار آنان می‌توان رد پای شیوه‌های سلوکی، نشست‌های هشتادوچهارگانه، و حبس نفس را مشاهده کرد.[55] از لحن و شیوۀ به کارگیری این کلمات می‌توان فهمید که مؤلف آشنایی کاملی با این شیوه داشته و لااقل خود عامل بدان‌ها بوده است. دبستان و شارستان به وضوح مسائل سلوکی و نشست‌ها را آورده‌اند و بعدها فرازستان این نکات را در قالب بیان داستانی تاریخی آورده است.

آیین هوشنگ که به زعم اعتقادات آذرکیوانیان بر سیاق حکمت اشراق سهروردی و از زبان گذشتگان ایرانی بیان شده است، لحنی فلسفی و سیاقی حکمایی دارد که نشان‌دهندۀ وسعت دانش‌های اشراقی و احاطه بر مسائل فلسفی ایشان است. همچنین، شروحی که بر مکاشفات آذرکیوان نوشته شده است با زبان و قالب فلاسفة بعد از اسلام است. در کل، به نظر می‌آید که بایسته است آذرکیوان را حکیم یا عارفی دانست که توانست پیرامونیان خود را با مبادی و مسائل سلوکی و علم اشراقی آشنا کند و هرکس را به فراخور فهم و یا دینی که از قبل التزام بدان داشت، تعلیم دهد.

رسالة مکاشفات آذرکیوان

آذرکیوان در رسالة مکاشفات موضوعات گوناگونی را مطرح ساخته که برای وقوف به کنه اندیشه و اعتقادات او اهمیت دارند، موضوعاتی از قبیل از توحید و کمال روحی انسان و علم الوان در مراتب اشراقی و پرتو نوریه. این رساله یگانه اثر باقی‌مانده از آثار متعددی است که از او دانسته‌اند و هیچ‌یک تا به امروز در دسترس نیستند یا از وجود آنها بی‌اطلاعم.

در ابتدای رساله چنین می‌نویسد:

اما بعد، بر منصفین هویدا باد که جمعی از یزدانیان از این باده‌نوش بزم انواری خداجوی ابن نامدار درخواستند که شرحی واضح بنویس بر مشاهدات و معاینات ملک‌الحکماء الاشراقیین و المشایین سلطان المحققین و المدّققین عنوان صحیفة افراد و خطاب مرشد ارشادمنشان اعجام و اعراب، سیاح مُلک و ملک سایر جبروت و لاهوت بالتحقیق و الایقان آذرکیوان آنکه بر ناسوت شاه و چرخ را کیخسروست کرده اندر نیمکاهش جهن (نفس کل) و بهمن آذری فلاجرم به یاوری روان کیوان‌ایوانش بدین پرداخت کیخسرو عالم معانی . . . ایران عرفان کیخسرو ابن کیوان به جام کیخسرو موسوم ساخت.[56]

آذرکیوان دربارۀ خداوند این‌گونه سخن می‌گوید:

به نام خدایی که بهمن نگاشت

روان آفرید و تنه برفراشت[57]

خدا بود و از من نشانی نبود

مرا هوش و یاد و روانی نبود[58]

ز تن می‌روم شادمان تا خدا

به تن باز می‌آیم ای فر ستا[59]

خداوند را پایه زان برتر است

که آمیزش بنده را در خور است

به شیدش خرد چون زمین و خور است

ز آمیزش بندگان برتر است

روان گر فروغی پذیرد از او

ز خود رفت و دور است گفت‌وگو[60]

برای آمادگی در ابتدای طریق سلوک در فروغ اول این‌گونه می‌نویسد:

نخستین تن خویش آراستم

به کیش پزشکی بپیراستم

ز خود دور کردم به آیین پیش

همه خواهش خود به هر راه و کیش

پس آنگه به گفتن ببستم زبان

نگفتم به کس گفت سود و زیان

به تنها تنی جای تاریک و تنگ

نشستم بدانجای کردم درنگ

خورش کاستم خواب برداشتم

به آهستگی پیش بگذاشتم

نیاسودم از نام یزدان پاک

جز از ایزدم یکسره گشت آک[61]

سپس، از مکاشفات و مشاهدات خود سخن به میان می‌آورد:

چو ز ابدام‌ها[62] برگذشتم روان

رسیدم سوی پاک فرخ‌روان

روان‌ها بدیدم به چشم روان

روان بُد میان روان‌ها روان

 به هر چرخ و استاره دیدم روان

جداگانه بر هر یکی‌شان روان[63]

در این رساله، آذرکیوان به زبان حکما مراتب عروج نفس را از فلکی به فلک دیگر-که البته در اینجا و باز به زبان حکما نفس فلک یا عقل مدبر آن مد نظر است-و دریافت انوار (شیدها) مختص هر مرتبه سخن می‌گوید و دریافت‌های مستقیم خویش از این سیر روحانی را به بیانی ساده از عهده برآمده است. این موضوع برای بررسی حقیقت اشراقی بودن یا تظاهر آنان به این امر مهم است.

 

آیا آذرکیوان و کیوانیان به راستی به رموز حکمت اشراق و طریق سهروردی واقف بودند؟

شیخ شهید در حکمه الاشراق از حکمای ایرانی پیرو حکمت نوریه یا اشراق یاد کرده و خود را احیاگر و نه بنیادگذار حکمت نوریه یا اشراق برمی‎‌شمارد که این امر حایز اهمیت فراوان است. به نظر می‌رسد حکیم والا، سهروردی، تعالیم دریافتی از حکمای حکمت نوریه و روشنایی را در آثار خود به صورت مدون مکتوب و قانونمند کرده و سپس، بنا بر دریافت خویش تألیف کرده و این جمع فلسفه و حکمت نوریه ایرانیان را به حکمه الاشراق مسمی گردانیده است. اینکه آیا آذرکیوان و پیروانش به راستی واقف بر حکمت نوریه یا اشراقی بوده‌اند با رجوع به احوال و آثار سهروردی و تطبیق معانی دریافته می‌شود. سید حسین نصر می‌نویسد:

کلمة اشراق-مخصوصاً چنان‌که این کلمه در ایران اسلامی به کار برده شده است-مقصود از آن همان حکمتی است که سهروردی مبتی بر فلسفة مشایی بوعلی و تصوف اسلامی و اندیشه‌های فلسفی ایران باستان و یونان به وجود آورد. حکماء اشراقی آگاهانه درصدد احیای حکمت خسروانی و فهلوی ایران باستان و از خصایص مهم حکمت اشراقی آمیزش حکمت ایران باستان و عرفان اسلامی است؛ سهروردی و حکماء اشراقی او نور محمدی(ص) بر حقیقت ملکوتی پیام ادیان و حکمت‌های پیشینیان از هرمس و فیثاغورس گرفته تا زرتشت و حکمای فُرس دمیده و بار دگر این حقایق را در اذهان روشن ساخته است.[64]

در این وادی، سالک پیرو حکمت نوریه یا حکمت اشراق به مرور در انوار معنوی الهی مستغرق شده و الوانی را مشاهده می‌کند که با الوان و رنگ‌های عالم جسمانی هم‌رنگ بوده، اما لطیف‌تر و براق‌تر است. ادامۀ سلوک و ریاضات حقه همزمان سبب تلطیف اخلاق، کردار، پندار و اعمال سالک می‌شود تا اینکه با گذشت سالیان و همنشینی و الفت با انوار قاهرۀ معنوی الهی، سالک در جذبه‌ای عمیق فرومی‌رود تا این جذبه سبب انسلاخ و اتصال به غیب شود. در غیر این صورت، دریافت افراد ناقص و ناقض سلوک به روش اشراقیون خواهد بود و این انسلاخ روحانی غیرارادی را در اصطلاح رهروان معراج روحی می‌دانند و آذرکیوان هم در مکاشفات از معراج روحانی سخن می‌راند.

سهروردی می‌نویسد:

اینکه بینندة حقیقی در ابصار اسفهبد بود و اما اینکه چرا قبل از مفرقت از کالبد چیزهای روحانی و اخروی نمی‌بیند بدین جهت است که گاه باشد که بر چیزی امری عارض شود که او را از دیدن آنچه از شأن اوست که ببیند باز دارد و آن شاغل در حکم حجاب بود و خداوندان عروج و معراج مشاهدات صریحی را بیازموده که اتمّ از مشاهدات به بصر است و آن مشاهدات آنان را در حالت انسلاخ از کالبد حاصل آمده است و آنان در حالت انسلاخ خود در یقین بوده‌اند که آنچه خود مشاهده می‌کنند از نوع نقوش منطبع در پارة از قوای بدنی آنان نمی‌باشد و این مشاهدات بصریه همچنان باقی بوده است و هر آن کس که در راه خدای مجاهدت کند و حق مجاهدت را انجام دهد و قوت‌های ظلمانی را مقهور خود کند انوار عالم بالا و جهان عقلی را مشاهده می کنند، مشاهداتی کامل‌تر از مشاهدات بصریه نسبت به مبصرات این جهان پس نورالانوار و انوار قاهره به سبب رؤیت نور اسفهبدی مریی می‌باشد.[65]

نورالدین چهاردهی می‌نویسد:

انسلاخ حالتی است مشابه جذبه که در ساعت‌ها و حالت‌های مختلف سالک را از خود بازستاند تو گویی عامل مانیه‌تیزم مدیوم را تحت امواج مغناطیسی خود قرار دهد، کسی که منسلخ گردید مجذوب یکی از ارواح عالیه که از نام‌آوران عالم ارواح می‌باشد قرار می‌گیرد و در دفعات بعد عنایت خاصه الهی شامل حالش می‌شود که در مجمعی از ارواح عالیه که در یک سنخ ملکوتی قرار گرفته‌اند شرف حضور یابد و آن چنان است که به فراخور حال کسی منسلخ گشته به طول می‌انجامد.[66]

طریق اشراقی برزخی است بین الفکر و التصوف که پارسیان آن را گشسب گویند. ایشان را تحقیقات شریفه و تدقیقات[67] لطیفه می‌باشد و صاحب مکاشفات صوری و مشاهدات معنی‌اند و با این طایفه در مراتب ترقی مدارج کمال انصافاً کسی همسری نکرده و دلیل حکماء اشراقی بر این مطالب مشاهدۀ حقّۀ مترتبه بر انسلاخ از هیاکل جسمانی است.[68]

آذرکیوان و شاگردانش نیز در جای‌جای آثار خود بدین موضوع اشارت کرده و حتی بعضی از آنها آثار شیخ اشراق سهروردی را نیز به فارسی تازی‌آمیز ترجمه کرده‌اند. اکثر شاگردان آذرکیوان ضمن پیروی و تأیید کمال آذرکیوان خود را از معتقدان و ادامه‌دهندگان و علاقه‌مندان طریق شیخ شهاب‌الدین سهروردی برمی‌شمارند. هانری کربن می‌نویسد: ”هیچ کس به شایستگی، اثرگذاری مکتب اشراقی سهروردی را در جان این یکپارچگی دینی مورد تأکید قرار نداد. از نشانه‌های چنین اثرگذاری ادبیات و آثاری است که توسط مکتب آذرکیوان آفریده شد.‌“[69]  صاحب شارستان نقل قول‌های فراوانی از آثار سهروردی آورده است:

ابوالفتح مقتول که خواهرزادۀ شیخ شهاب‌الدین سهروردی احیای کتب اشراقیان کرد مرتاض و قلندر و مسافر بود. عمر او سی‌و‌شش سال بود، به قولی سی‌و‌هشت سال و بعضی پنجاه نیز گفته‌اند. در تلویحات گوید: ارسطو را به خواب دیدم که مدح و ثنای افلاطون می‌گفت. پرسیدم که هیچ‌کس از فلاسفه تبع تازیه به مرتبه او رسیده؟ گفت: نه به مرتبه او رسیدند و نه به مرتبه جزوی از هزار جزو مرتبه او. پس من جمعی را که می‌شناختم می‌شمردم و او ملتفت نمی‌شد. چون ابویزید بسطامی و ابومحمد سهیل‌بن عبدالله تستری و امثال ایشان را نام بردم خرم شده گفت: ایشان فلاسفۀ بحق‌اند و از علوم رسمیه گذشته‌اند و به علم حضوری و القای شهودی رسیده و جنس ایشان از آن حالت که جنس ماست. فرزانه اردشیر که از تلامذۀ ذوالعلوم [آذرکیوان] است گوید: شیخ مقتول را به خواب دیدم. هم در آن مجلس ارسطو را مشاهده کردم دیدم تکرار ستایش افلاطون مساوات و حکماء را به وجود او مباهات.[70]

با تتبع در آثار شاگردان آذرکیوان چنین برداشت می‌شود که ایشان بعد از شهادت سهروردی شخص آذرکیوان را احیاگر حکمت اشراق در میان ایرانیان می‌دانند. در شارستان آمده: ”بعد از شهادت شیخ شهید تا طلوع نیّر ذوالعلوم پردۀ خفا و ظلام ظلمت بر ارباب بصیرت غالب بود تا آنکه نور نیّر عظمی از مطلع هدایت کبری شایق گشته احیای مراسم قدما نمود و در سنۀ هزار و بیست و هشت هجری در هند به اوج کیوان مرتفع گردید.‌“[71]

 آذرکیوان در مکاشفات شرح معراج روحی، خلع و انسلاخ از تعلقات مادی خویش را آورده است که نشانۀ کمال سالک علم حضوری یا اشراقی است:

کنون گویم از کار بگسیختن

ز تن باز رست از بر آویختن[72]

گسستم ز تن تا جهان جهان

ز من راز خود آنچه بودش نهان

نمود و بدانستم آن راز را

بسنجیدم انجام و آغاز را[73]

برآوردم ابدام چون جامه‌ای

فرو خوانده شد چرخ چون نامه‌ای[74]

 همچنین، صاحب شارستان در بیان حالات روحی و رویدادهای نوریه استاد خویش می‌نویسد:

آذرکیوان گوید جمع حقایق اشیاء آنچه هست و بود و خواهد آمد دیدم و دانستم و به رأی العین دریافتن و نسبت خود را به بدن چون پیراهن ساخته‌ام، چنان‌چه هرگاه می‌خواهم که به نفس خویش خالی شوم و تن را به جای می‌نمایم. چنان‌که پندارم جوهر مجردم بی‌تن و همۀ چیزهای عالم را دریابم. پس از ذات خویش همۀ حسنات و همۀ نیکویی بدانم و داخل به روان خویش و جدا از موجودات باشم. پس با همۀ کواکب سیاره دوران کنم و حقیقت گردششان بدانم و بر حال ثابتات واقف می‌گردم و کنه افلاک را می‌دانم و عقول دریابم. محض عقل باشم و اسرار عالم الهی را می‌دانم و آنچه می‌گویم همه می‌بینم.[75]

هانری کربن در زمینۀ اشراق‌گرایی آذرکیوانیان و توجه ایشان به سهروردی به نکتۀ دقیقی اشاره می‌کند:

از آنجا که اندیشۀ سهروردی همواره ستایندگانی در میان این گروه داشته است، تاریخ این گروه برای شناخت ”اعقاب اشراقی“ شیخ اشراق اهمیت ویژه‌ای دارد. قبلاً در همین اثر نشان دادم که در نتیجۀ طرح سترگ سهروردی، چیزی شبیه به نوعی بازگردانی مغان یونانی‌مآب به وطنشان ایران، ولی البته ایران اسلامی، به وقوع پیوست. با گروه آذرکیوان دامنۀ این بازگردانی به وطن به محیط زرتشتی نیز کشیده شد. بدین‌سان دایره کامل شد. بر همین مبنا دلیل [و توجیه] کتاب‌هایی که در متن یا حاشیۀ این گروه خلق شده است، معلوم می‌گردد. پارسیان هند این کتاب‌ها را ”نیمه‌پارسی“ می‌دانستند و علاقه و اشتیاقشان به آنها به حدی بوده است که به انتشارشان همت کرده‌اند. بی‌درنگ باید اضافه کنم که این کتاب‌ها برای متخصصان فقه‌اللغه اوستایی و پهلوی فقط اهمیت کمتری دارند، اما برای محققان حوزۀ فلسفۀ دینی بسیار حایز اهمیت‌اند و نوع و نحوۀ تفسیر آثار سهروردی به کمک دانسته‌های این زرتشتیان دربارۀ متون اوستایی و پهلوی را [به خوبی] نشان می‌دهند. [اما] تا چه حد مطالب این شارحان زرتشتی [سهروردی] با محتوای ایمان زرتشتی سنتی تمام و کمال هماهنگ است؟ هم‌اینک اصطلاح ”‌نیمه‌پارسی“ را مطرح کردم.[76]

 

میراث آذرکیوان

میراث آذرکیوان را از چند جهت می‌توان بررسی کرد:

۱- از لحاظ سلوکی و سیر معنوی از باب احیای قوائد و قانون سلوک نوریۀ اشراقی که سالکین با قدم صدق می‌توانند به علم حضوری و دریافت‌های اشراقی و در نهایت انسلاخ و معراج روحی دست یابند. این مورد مختص هیچ‌کدام از آراء و عقاید نیست، بلکه غایت و دریافت و رهیافت سالکین راستین است. به قول بزرگی، در این دیدگاه خداوند رب العالمین است و نه رب و خدای اختصاصی قوم، نژاد، و طایفه‌ای خاص و می‌توان ضمن حفظ اعتقاد خویش با سیر و سلوک به ساحت معرفت و کمال انسانی دست یافت و به سرمنزل رسید.

فرزانه گشتاسب معتقد است:

از آموزه‌های مهم آذرکیوان اعتقاد به وحدت ادیان و تبیین نوعی کثرت‌گرایی دینی است. وی با تأکید بر یکی بودن راه همۀ ادیان بر این باور است که در همۀ ادیان می‌توان خداوند را جستجو کرد و از راه همۀ ادیان می‌توان به او رسید. آذریان معتقدند همۀ ادیان در حقیقت یکی‌اند، چون همۀ پیامبران از سوی خدایی واحد برگزیده شده‌اند و نیز اعتقاد به همۀ ادیان می‌تواند راه نجات و سعادت را پیش روی آدمی قرار دهد.[77]

۲- از باب اینکه تفکر آذرکیوان و کیوانیان موجب تطبیق میتولوژی (اسطوره‌شناسی) با برهه‌های تاریخی و ایجاد تاریخی مبتنی بر هویت و فرهنگ ایرانیان از ادوار کهن تا روزگار خود شده است. چنان‌چه آنان ضمن توجه به ظواهر اسطوره‌ای و تاریخی ایران‌زمین، اعتقاد داشتند که در پس پردۀ آن معانی ژرف عرفانی و معنوی نهفته است که باید مفتوح شود. فرزانه گشتاسب می‌نویسد: ”آذریان بیش از آنکه به اسامی و ظاهر داستان‌های تاریخی توجه داشته باشند، به رمز و راز پشت آن می‌نگرند و این اسامی را صورت ظاهری یک حقیقت واحد می‌دانند که در هر مکانی و زمانی رنگ و شکلی متفاوت می‌تواند داشته باشد.‌“[78]

دستاورد حدود هشتادوپنج سال زندگی همراه با ریاضت آذرکیوان چنان بر فرهنگ، زبان، ادبیات و تاریخ اندیشۀ ایران‌برجایی که تلاش یک هزار سالۀ نظام دستوران زرتشتی شریعت‌مدار هرگز چنان نکرد . . . آذرکیوان که خود را وارث میراث کهن می‌دید، بنا بر نیاز زمان و گفتمان‌های فرهنگی و عقیدتی روزگار خود آن میراث را شکل بخشید. آنچه پدید آورد رگه‌هایی از حقیقت دین و عرفان کهن ایرانی دارد و هم بسیاری از آموزه‌های دیگر ادیان را گرفته و یا میراث زرتشتی را با دیگر آموزه‌ها پیوند زده است؛ امری که بی‌گمان نابخشودنی‌ترین گناه در نگاه دستوران شریعت‌مدار آن کیش است.[79]

جسارت تطبیق اسطوره با تاریخ به متون اساطیری نیز تسری یافته است. توکلی طرقی می‌نویسد:‌” از میان نشانه‌های دیگر کوشش آذریان برای نوزایی ایران باید از توجه بی‌نظیر آنان به متون تاریخی اسلام دربارۀ ایران باستان و تطبیق شخصیت‌ها و اسطوره‌های قرآنی با اسطوره‌های کهن نام برد.‌“[80] در واقع، می‌شود چنین گفت که آذرکیوان و کیوانیان اولین بنیادگذاران علم تطبیق ادیان و آرای مختلف با چنان گستردگی بودند که حتی زبان‌شناسی را هم در بر می‌گیرد. این امر با تساهل و تسامح معتقدان کیوانیان در آن روزگار صورت پذیرفت.

۳- نحوۀ نگرش شاگردان آذرکیوان به آیین و تطبیق آن با تاریخ ایران و به‌خصوص ایران باستان سبب شد تا موجودیت هویت ایرانیان باستان به دور از ترس و تکفیر و ارتداد به مرور و به صورت روشن در آثار کیوانیان نمود پیدا کند و این امر موجب موضوعیت یافتن قضیۀ ایران، هم در حوزۀ تاریخ و اندیشه و عرفان و معنویت و هم در حوزۀ جغرافیای فرهنگی و سیاسی، شد. این نگرش و تدوین کتب موجب توجه به تاریخ در دورۀ قاجاریه و نمود آن در دورة بعدی و باعث ایجاد حس ایران‌دوستی شد.

شاید محدودیت‌های زمان هیچ‌گاه برای فقیهان و دستوران زرتشتی که نمایندگان رسمی دین بودند فرصتی فراهم نمی‌کرد تا حقیقت میراث باستانی و دینی ایران کهن را به جامعۀ اسلامی ایران عرضه کنند، اما صوفی‌گری آذرکیوان و پیروانش بسیاری از حساسیت‌ها را از میان برد. در این رهگذر، هم صورتی هرچند ناقص و تار، ولی غرورآفرین از دین کهن در دسترس مردم قرار گرفت و هم مردم مسلمان ایران بدون احساس خطر لغزش به ارتداد با آسودگی خاطر به مطالعه و استفاده از آنچه عرضه شده بود پرداختند. زیرا تلقی این متون نه دینی، بلکه بیشتر تاریخی و آگاهی از مفاخر و میراث نیاکان بودو به همین سبب، در کنار منابع کهنی که پس از اسلام به متون عربی راه یافت یا همزمان در شاهنامه گرد آمد و مبنای آگاهی ایرانیان از تاریخ باستانی خود قرار گرفت، در سده‌های دهم هجری به بعد تا روزگار حاضر منابع و نگاه جدیدی به گذشتۀ ایرانیان پدید آمد که محصول آذرکیوانیان بود و همین نگاه در تاریخ معاصر ایران و فعالیت‌های روشنفکرانه و ناسیونالیسم ایرانی، به‌ویژه از مشروطیت، کم‌و‌بیش خود را نشان داد.[81]

می‌توان گفت همین میراث‌داران و هویت‌بخشان وطن‌پرست باطنی در طول ادوار مختلف تاریخی موجب حفظ موجودیت فرهنگی نظام‌مند ایرانیان از گذشته تا حال شده‌اند. اگر این حافظان نبودند ما نیز مانند مصریان در حوزۀ فرهنگ دچار انحطاط می‌شدیم. اما حافظان فرهنگ و تمدن ایران با تطبیق هویت و فرهنگ گذشتگان با امروز پیوستگی فرهنگی را با کم‌و‌کاستی‌هایی فراهم آورده‌اند.

بنابراین، می‌توانیم خطوط انجمن فرهنگی مشهوری را ببینیم که به عنوان ‌”ایرانی‌گرا‌“ نخست در ایران و پس از آن به هند رهسپار گردید، به سوی کسانی که شعله آن را در آنجا زنده نگه داشته بودند و سپس به قلب ایران بازگشت و در وجود استادان مکتب اصفهان جای گرفت.[82]

با  مراجعه به آثار ایران‌مداران و آزادیخواهان اولیۀ دوران روشنفکری، به‌خصوص در دورة قاجار، به افرادی برمی‌خوریم که تحت تأثیر اندیشه و آثار آذرکیوانیان بودند. فتحعلی آخوندزاده در مکتوبات می‌نویسد: ”در عهد سلاطین فرس نظر به احکام پیمان و فرهنگ . . . داشتند؛“[83]  ”از نتایج احکام پیمان و فرهنگ می‌بود که سلاطین فرس در عالم نامداری داشتند.‌“[84] آذرکیوانیان در بعضی از نوشته‌های خود از اثری با نام ”پیمان فرهنگ“ و از احکامی تحت همین نام بهره برده، قوانین و قواعدی را بر شمرده و مدعی‌اند احکامی مندرج از پیمان فرهنگ است. میرزافتحعلی آخوندزاده در مکتوبات از همین‌ها یاد می‌کند. صاحب دبستان می‌نویسد: ”سیومین نظر در باز نمودن احکام پیمان فرهنگ هیربدسار یعنی پیمان فرهنگ و آن نامه‌هایی است.‌“[85] میرزاآقاخان کرمانی نیز در سه مکتوب می‌نویسد:

در عهد سلاطین پادشاهان فُرس از قرار قوانین و احکام پیمان و فرهنگ در هر شهری محاسبان توانا و مستوفیان دانا می‌بوده‌اند. پادشاه را اقتدار زیاد بود، اما از احکام فرهنگ قدرت انحراف نداشت.[86]  

هوشنگ یعنی زمانی هوش و عصر فرهنگ چه در آن زمان اختراع کتابت و پرورش حیوانات و امثال اینها نموده و آتش را جستند و آهن را از سنگ بدر آوردند و قانون عدل و داد گذاشتند.[87]

 

دساتیر و آذرکیوان و کیوانیان

جمعی از فضلا دساتیر را ساخته و پرداختة آذرکیوان و کیوانیان تصور کرده، اما اسناد متقنی در این میان وجود ندارد و در این انتسابات فقط احتمال مد نظر است. با غور در آثار ایشان تاکنون هیچ عبارتی مبنی بر اینکه دساتیر را آذرکیوان و شاگردانش عرضه کرده باشند در دست نیست، شاید این موضوع در آینده روشن شود. پورداود می‌نویسد:

چون دگر باره به دقت [کتاب دبستان مذاهب] را که بخش بزرگ آن راجع به آیین ساختگی دساتیر است خواندم شبهه‌ای از برای نگارنده نمانده که دساتیر از دستگاه آذرکیوان و پیروانش بیرون آمده و نوشته های ننگینی مانند دساتیر و شارستان و جام کیخسرو و زردست افشار از خود به یادگار گذاشتند. آذرکیوان سردستۀ این گروه است.[88]

لازم به تذکر است که پورداود به احتمال فراوان بر اثر حشر و نشر با زرتشتیان سنتی متعصب تحت تأثیر قرار گرفته، عنان قلم را از دست داده و شیوۀ پژوهشی والای ایشان مبدل به احساسات تند شده است. تا به امروز هیچ سندی مبنی بر اثبات این موضوع که دساتیر ساخته و پرداختۀ آذرکیوان یا شاگردانش باشد وجود ندارد. فتح‌الله مجتبایی می‌نویسد: ”دساتیر زادۀ فکر این قوم و زبانش رمز آنان است و به احتمال قوی از سردستۀ خود آنان آذرکیوان است.‌“[89]

رشید شهمردان که تحقیقات مفصلی دربارۀ دساتیر صورت داده و در سال 1928 رساله‌ای تحت عنوان دساتیر کتاب آسمانی نیست در چاپخانۀ هور بمبئی هند به چاپ رسانده می‌نویسد:

اما راجع به قدمت دساتیر چنان‌که گفتیم تألیف آن قرن‌ها قبل از تولد حضرت دستور آذرکیوان که در حدود سال 940ق باشد صورت گرفته. هنگامی که نگارنده برای تدوین این کتاب مشغول تتبعات بودم و از هر گوشه و کنار به کنجکاوی می‌پرداختم، چهار قفسه کتاب خطی و چاپی در بنگاه خاورشناسی خورشید جی رستم جی کاما نظرم را جلب کرد، چون فهرست را از کتابدار خواستم گفت کتاب‌های مذکور بی‌فهرست و وقفی مرحوم مانکجی لیمجی هاتریاست و تاکنون کسی به آنها دست نزده است. دیدم قفسه‌ها پر است از گرد و خاک و تارهای عنکبوت. با کسب اجازه به معاینۀ کتاب‌ها و تنظیم فهرست پرداختم. یکی از کتاب‌های نامبرده کتاب خطی دساتیر است و موضوع گفتار ما به شمارۀ 131(HPms) در بنگاه نامبرده محفوظ می‌باشد. کتاب مذکور در سال 1299ق به‌توسط یکی از نوآموزان دبستان از روی یک کتاب کهنۀ قدیمی که قدمت آن به هزار سال قبل می‌رسد استنتاخ شده است و تاریخ تحریر کتاب نامبرده در صفحۀ آخر چنین ضبط است: ”یزدان بر آسمانی ‌کاغذ این آسمانی ‌نامه که دستورانش دساتیر خو[ا]نند بپرمان خرد موبد روان‌ایزد که فرازین هوش را فرزانه فرزند هم او بر این شیدا سپهبد را بهین پور است و در هرمز روز هفدهم ششم ماه تازی بسال سه‌صد و پنجاه و هشت تازیانی شمار بدست کار موبد شناخت بانجام رسید[.]“ نسخۀ خطی فرزانه مانکجی صاحب در ایران غیر از نسخه‌ای است که ملاکاوس‌بن رستم در اصفهان خریده با خود به هند می‌برد. بنابراین می‌توان گفت نسخۀ نامبرده از هند به ایران نیامده و حضرت دستور آذرکیوان یا همراهان او در تألیف آن و یا در دین‌سازی دست نداشته‌اند.[90]

همچنین، سیدمهدی غروی در فهرست نسخه‌های خطی فارسی بمبئی، کتابخانۀ مؤسسۀ کاما، گنجینۀ مانکجی این نسخه را معرفی کرده است:

دساتیر: آغاز: نامه شت وخشور مه آباد نخستین سیمناد 1 ـ هوزامیم خد مزدان هر مزاس وزماس

پایان: انجام یافت گرامی رازنامه یزدان

در ص 500: در آخر کتاب تاریخ اتمام تحریر آن را به این قسم نوشته بودند:

یزدان بر آسمانی کاغذ این آسمانی نامه که دستوراتش دساتیر خوانند به پرمان خود موبد روان ایزد که فرازین هوش داور نه فرندهم او بر این شید اسپهبد را بهمین پور است و در هرمزد رو ششم ماه تازی سال سه‌صد و پنجاه و هفت تازیان شمار به دست کار موبد نوبهار شناخت به انجام رسید.

نستعلیق، موبد نوبهار شناخت(؟)، 357 تازیان(؟)، 15*22، 500 ص 12 س، وضع عمومی: رضایت‌بخش.[91]

[1]این نوشته بخشی از کتاب در دست انتشار آذرکیوان و کیوانیان است.

[2]کیوان قزوینی، کیواننامه (بی‌جا: بی‌نا، بی‌تا)، جلد 1، 13.

[3]میرزاذوالفقار آذر ساسانی، دبستان مذاهب: چاپ عکسی نسخۀ خطی سال 1060ه/1650م، به اهتمام کریم نجفی برزگر (دهلی نو: دایره‌المعارف ایران و هند، 2010م)، 25.

[4]رشید شهمردان، فرزانگان رزتشتی (تهران: فروهر، 1363)، 56.

[5]آذر ساسانی، دبستان مذاهب، 25-26.

[6]محمد معین، ”آذرکیوان و پیروان او،“ مجلۀ دانشکدۀ ادبیات، سال 4، شمارۀ 3 (1336)، 27.

[7]نویسندۀ کتاب  شارستان چهارچمن یکی از پیروان دانشمند و مسلط به فلسفۀ هندی و اسلامی آذرکیوان بود که زرتشتی بود و در تربیت فرزند آذرکیوان، کیخسرو اسفندیار، سعی بلیغ داشت. او شارستان چهارچمن را  برای فرزند استادش نگاشت.

[8]کیخسرو اسفندیار، دبستان مذاهب، تصحیح رحیم رضازاده ملک (تهران: کتابخانۀ طهوری، 1362)، 31.

[9]آذر ساسانی، دبستان مذاهب، 26.

[10]هانری کربن، ”آذرکیوان و اشراقیان زرتشتی هند،“ ترجمۀ ملیحه کرباسیان، در حکمت اشراقی در هند، ویراستۀ محمد کریمی زنجانی (تهران: انتشارات اطلاعات، 1387)، 269.

[11]آذر ساسانی، دبستان مذاهب، 26.

[12]بهرام‌بن فرهاد، شارستان چهارچمن (چاپ سنگی بمبئی)، 5.

[13]کیوان قزوینی، کیواننامه، جلد 1، 13.

[14]کیخسرو اسفندیار، دبستان مذاهب، 33-34.

[15]کیخسرو اسفندیار، دبستان مذاهب، 34.

[16]کیخسرو اسفندیار، دبستان مذاهب، 33.

[17]کیخسرو اسفندیار، دبستان مذاهب، 30.

[18]کیخسرو اسفندیار، دبستان مذاهب، 30.

[19]بهرام‌بن فرهاد، شارستان چهارچمن، 30.

[20]جاویدان خرد: پند از هوشنگ شاپیشداد، ترجمه از پهلوی به عربی به کوشش حسن‌بن سهل، به روایت ابن‌مسکویه رازی، ترجمه و تألیف سیدمحمدکاظم امام (تهران: چاپ بوذرجمهری، 1350)، 41-42.

[21]کیخسرو اسفندیار، دبستان مذاهب، 303.

[22]هوشنگ شکری، ”کیهان‌شناسی فلسفی،“ اطلاعات حکمت و معرفت، سال 12، شمارۀ 4، شمارۀ پیاپی 135 (تیرماه 1396)، 63.

[23]بهرام‌بن فرهاد، شارستان چهارچمن، 29-30.

[24]کیخسرو اسفندیار، دبستان مذاهب، 303.

[25]ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه (تهران: امیرکبیر، 1369)، 523.

[26]سورۀ نور، آیۀ 35 بر اساس ترجمۀ کهن ابوالفضل رشیدالدین میبدی.

[27]بهرام‌بن فرهاد، شارستان چهارچمن، 251.

[28]به معنی سالکان خلوت‌گزیده و رهروان بی‌ادعا در طریقت است.

[29]به معنی سالمند و پیر است.

[30]میرزااسماعیل توسرکانی زند، فرازستان (چاپ سنگی بمبئی)، 385.

[31]مانکجی لیمجی هوشنگ هاتریا، آیین هوشنگ، به اهتمام هوشنگ شکری (تبریز: هوشنگ شکری، 1393)، 70.

[32]هوشنگ هاتریا، آیین هوشنگ، 80.

[33]به معنی هم‌سیاقی و هماهنگی.

[34]به معنی خداوند یکتا.

[35]به معنی بلندمرتبگی و آسمانی بودن.

[36]توسرکانی زند، فرازستان، 386.

[37]توسرکانی زند، فرازستان، 378 و 387.

[38]در اندیشه و فلسفۀ صوفیانه و عرفان‌باور، مردان کامل روحی و معنوی غایب از نظر که با اشارات غیبی برای هدایت بشریت از پردۀ غیب بیرون می‌آیند و به اخص خواص دستورات سلوکی و ارشادی می‌دهند. از آن جمله‌اند دلپتان دماوند و الوند و پامیر و طور و سینا.

[39]شهمردان، فرزانگان زرتشتی، 140.

[40]نورالدین چهاردهی، شناخت سیک‌ها (تهران: انتشارات میر، 1363)، 15-16.

[41]بهرام‌بن فرهاد، شارستان چهارچمن، 198.

[42]کیخسرو اسفندیار، دبستان مذاهب، 47.

[43]کیخسرو اسفندیار، دبستان مذاهب، 49.

[44]معصوم‌علی‌شاه شیرازی، طرائق الحقایق، به کوشش محمدجعفر محجوب (تهران: کتاب‌فروشی سنایی، 1325)، 158.

[45]بنگرید به کیوان قزوینی، کیواننامه، جلد 1.

[46]ابراهیم پورداود، فرهنگ ایران باستان (تهران: اساطیر، 1380)، 329.

[47]هاشم رضی، حکمت خسروانی (تهران: انتشارات بهجت، 1379)، 185.

[48]صمصام‌الدوله شاهنوازخان، مآثر الامراء، تصحیح مولوی میرزاشرفعلی (کلکته: مطبع اردرکایند، 1890)، جلد 2، 385.

[49]هوشنگ شکری، سیر هنرها و ورزش‌های رزمی در ایران (تهران: انتشارات احرار، 1387)، 57-59.

[50]فتح‌الله مجتبایی، ”آذرکیوان،“ در دائرهالمعارف بزرگ اسلامی (تهران: مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، 1367)، 247-259.

[51]کیخسرو اسفندیار، دبستان مذاهب، 41.

[52]کیوان قزوینی، کیواننامه، جلد 1، 18.

[53]کربن، ”آذرکیوان و اشراقیان زرتشتی هند،“ 270.

[54]پورداود، فرهنگ ایران باستان، 333-334.

[55]توسرکانی زند، فرازستان، 387.

[56]خداجوی ابن نامدار، نامة شرح مکاشفات آذر کیوان، حسب دستور سر جمشید جیجی باهایی نایت (بارون اول) (بمبئی: چاپخانة فورت پرتینگ پرس، 1264ق)، 1.

[57]ابن نامدار، نامة شرح مکاشفات آذر کیوان، 3.

[58]ابن نامدار، نامة شرح مکاشفات آذر کیوان، 38.

[59]ابن نامدار، نامة شرح مکاشفات آذر کیوان، 38.

[60]ابن نامدار، نامة شرح مکاشفات آذر کیوان، 39.

[61]ابن نامدار، نامة شرح مکاشفات آذر کیوان، 3.

[62]جمع بدن‌ها در عالم عنصری یا مادی.

[63]ابن نامدار، نامة شرح مکاشفات آذر کیوان، 34.

[64]شهاب‌الدین سهروردی، مجموعة مصنفات شیخ اشراق، تصحیح و تحشیه و مقدمۀ سیدحسین نصر (تهران: انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1388)، جلد 3، 33-34.

[65]شهاب‌الدین سهروردی، حکمه الاشراق، ترجمه و شرح از دکتر سیدجعفر سجادی (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1367)، 353-354.

[66]نورالدین چهاردهی، گلبانگ مغز از فراسوی قانون جاذبه، به اهتمام هوشنگ شکری (در دست نشر)، 32.

[67]به معنی مطالب دقیق.

[68]بهرام‌بن فرهاد، شارستان چهارچمن، 231-232.

[69]کربن، ”آذرکیوان و اشراقیان زرتشتی هند،“ 271.

[70]بهرام‌بن فرهاد، شارستان چهارچمن، 247-249.

[71]بهرام‌بن فرهاد، شارستان چهارچمن، 250-251.

[72]ابن نامدار، نامة شرح مکاشفات آذر کیوان، 30.

[73]ابن نامدار، نامة شرح مکاشفات آذر کیوان، 32.

[74]ابن نامدار، نامة شرح مکاشفات آذر کیوان، 33.

[75]بهرام‌بن فرهاد، شارستان چهارچمن، 164-165.

[76]هانری کربن، اسلام ایرانی، ترجمۀ انشاءالله رحمتی (تهران: نشر سوفیا، 1391)، جلد 2، 530.

[77]فرزانه گشتاسب،”نگاهی تطبیقی به صلح کل اکبری و آموزۀ وحدت ادیان در مکتب آذرکیوان،“ مطالعات فرهنگ و هنر آسیا، سال 1، شمارۀ 1 (بهار و تابستان 1396)، 111

[78]گشتاسب،”نگاهی تطبیقی به صلح کل اکبری و آموزۀ وحدت ادیان در مکتب آذرکیوان،“ 113.

[79]حمید دالوند، ”میراث فرقۀ آذرکیوان،“ در جشننامۀ دکتر زهره زرشناس (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1397)، ۹۲.

[80]محمد توکلی طرقی، ”تاریخ‌پردازی و ایران‌آرایی: بازسازی هویت ایرانی در گزارش تاریخ،“ ایراننامه، سال 12، شمارۀ 48 (پاییز 1373)، 593.

[81]دالوند، ”میراث فرقۀ آذرکیوان،“ 92.

[82]کربن، ”آذرکیوان و اشراقیان زرتشتی هند،“  279-‌280.

[83]میرزافتحعلی آخوندزاده، مکتوبات، به اهتمام علی‌اصغر حقدار (نشر الکترونیک، 1384)، 29.

[84]آخوندزاده، مکتوبات، 31.

[85]آذر ساسانی، دبستان مذاهب، 49.

[86]میرزاآقاخان کرمانی، سه مکتوب، به اهتمام بهرام چوبینه (آلمان: نیما، 2000م)، 120.

[87]میرزاآقاخان کرمانی، آیینۀ سکندری، به اهتمام هوشنگ شکری (تبریز: احرار، 1390)، 31.

[88]پورداود، فرهنگ ایران باستان، 329.

[89]بنگرید به مجتبایی، ”آذرکیوان.“

[90]شهمردان، فرزانگان زرتشتی، 693-695.

[91]بنگرید به سیدمهدی غروی، فهرست نسخه‌های خطی فارسی (پاکستان، اسلام‌آباد:   مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، 1365).