استدلالی ديگر بر دو بُنی (ثنويت) در آیین مزدیسنایی: ترجمۀ فصل هفتم شکندگمانیگ وزار

با ادای احترام به بانوی فرزانه، بدرالزمان قریب،

و با تجلیل از خدمات ارزشمند علمی ایشان

ژاله آموزگار <Jaleh Amouzegar < jalehamouzegar@yahoo.com  دانش‌آموختۀ دکتری زبان‌های ایران و ادبیات مزدیسنی از دانشگاه سوربن، استاد دانشگاه تهران و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی است. ایشان نشان شوالیه فرانسه، جایزۀ سرو ایرانی، جایزۀ کتاب سال جمهوری اسلامی، و جایزۀ کتاب برگزیدۀ دانشگاه‌های کشور را دریافت کرده است. برخی از آثار فراوان ایشان عبارت‌اند از اسطورۀ زندگی زرتشت، زبان پهلوی: ادبیات و دستور آن، و تاریخ اساطیری ایران.

کتاب ارزشمند شِکَندگُمانیگ وِزار یا گزارش گمانشکن نمونه‌ای برجسته از ادبیات کلامی در میان متون پهلوی است که احتمالاً در قرن سوم هجری/ نهم میلادی به دست نویسندة دانشمند آن، مردان فرخ اورمزدداتان (مردان فرخ پسر اورمزداد)، تألیف و تدوین شده است. متأسفانه متن پهلوی این اثر در دست نيست و فقط تحریر پازند و ترجمة سانسکریت آن که به دست نریوسنگ صورت گرفته موجود است. در سده‌های متأخر، پنج فصل نخستین این اثر دوباره به پهلوی برگردانده شده است.[1]

اين اثر شانزده فصل دارد. فصل‌های يک تا ده آن در دفاع و اثبات باورهای زرتشتی است و در فصل‌های یازده تا شانزده، نویسنده به انتقاد از ادیان دیگر می‌پردازد. سلاح نویسنده استدلال و منطق است و کمتر به اسطوره و افسانه پرداخته است.

متن پازند این کتاب با ترجمة سانسکریت و همراه با متن پهلویِ فصل‌های یک تا پنج به کوشش جاماسب آسانا و وست در 1887م منتشر شده است.[2]

دومناس ترجمة کامل و دقیقی از آن را با آوانویسی و یادداشت‌های بسیار مفید و مقدمه‌ای مبسوط در 1945م منتشر کرده است و ضمن آن، تاریخچة این کتاب و دانشمندانی که به تحقیق در این اثر پرداخته‌اند و همچنین نسخه‌های موجود کتاب را به‌ تفصیل شرح داده است.[3]

به دنبال ترجمۀ فصل‌های یک، دو، سه، چهار، پنج، شش و نهم این کتاب،[4] اکنون ترجمۀ فصل هفتم این اثر را تقدیم علاقه‌مندان می‌کنم. فصل هفتم کتاب شکندگمانیگ وزار بیست‌وپنج بند دارد.[5]  در اين فصل نیز نویسنده بر دو بُن بودن آفرینش (ثنویت) تأکید می‌ورزد و با زبانی فلسفی و با دلیل و برهان سعی دارد وجود حریف یا متخاصمی را در برابر اورمزد به اثبات رساند.

برگردان این فصل از روی متن پازند صورت گرفته است و در ترجمه کوشش شده است که ضمن وفاداری به متن، عبارات  قابل فهم و روان باشد.

فصل هفت

1: (فصلی) دیگر[6] دربارة وجود حریف[7] [= مخالف] که گوهر متفاوتی دارد، چنان‌که در بالا نشان داده شد.[8]

2: یعنی این که[9] از ساخته شدن[10] و شکل گرفتن[11] و تکامل یافتن[12] چیزها با چنان فرزانگی و همچنین از بخش‌های ترکیب‌شده[13] از روشنی. ناگزیر[14] باید نشان داد [در متن: دست بر نهاد][15] که سازنده و شکل‌دهنده و به‌کمال‌رسانندۀ آنها فرزانه است.

3: ساختن [= آفریدن] او [= دادار] از روی فرزانگی از اين پيداست که [هر چيزی را] جداجدا برای کارها [= وظایف، خویشکاری] خودِ آنها جداگانه شکل داده و به کمال رسانده است.

4: کنشِ [= عمل] خردمندانة [= با فرزانگی] او نشان‌دهندة این است که عمل او منطقی[16] و مستدل[17] است؛

5: چه [= زیرا]، شایستۀ [= سزاوار] فرزانگان است که هر کنشِ آنها منطقی و مستدل بُود.

6: در هر عملی نخست منطق و دلیلی برای بودن آن عمل [لازم است] و بعد خود عمل.

7: از انواع گوناگونِ[18]  کنش [= عمل] او پيداست که کنش او ارادی[19] و از روی ضرورت[20] است

8: زیرا کنش از سوی کنندۀ آن به دو گونه بُود [= انجام می‌گیرد]:

9: یا ارادی است [یعنی] به انواع گوناگونی که اراده می‌کند [= که او را کام است]

10: یا طبیعی [غریزی] است به همان صورتی که شکل پذیرفته است.

11: از بسیار‌گونگی [= تنوع] کنش دادار پیداست که کنش او ارادی و از روی ضرورت است

12: و ارادۀ او بنا بر ضرورتی است که در محدوده‌ای[21] خارج از او وجود دارد[22]

13: زیرا اراده بر پایۀ نیروی بنیادی[23] و ضروری است.[24]

14: منطق و سبب [= دلیل] هر عملی بر ضرورت آن تقدم دارد‍؛

15: چه [= زیرا]، تا[25] منطق‌ غاییِ ضرورت عملی به‌دست نیاید [در متن: نرسد] ضرورت نبُود [= وجود ندارد]

16: منطق [هر] کنشی [ناشی] از برهانی است که [کنشگر] را به انجام آن برمی‌انگیزد[26]

17: ضرورت عبارت است از خواستن چیزی مبتنی بر دلیل،

18: ضرورت [= لزوم] چیزی به خودی خود برانگیخته نمی‌شود[27]

19: زیرا رسیدنِ سبب [= برهان] از خارج بُود

20: که برای نشان دادن کُنش منطقی [کنشگر] فرزانه است.

21: منطق از سبب [= برهان] و سبب از فشار[28] و فشار از خارج[29] [= نیروی خارجی] و خارج  [= نیروی خارجی] از آسیب‌رساننده[30] و آسیب‌رسانندگی از بی‌منطقی[31] [نامعقولی] است[32].

22: من در اين فصل، با دانش بدیهی[33] و قیاسی[34]  نشان دادم[35] صنع [= خلقت] جهان و شکل‌گیری بخش‌ها و ابزارهای آن را.

23: از خلقت[36] [= صنع] و شکل گرفتن جهان، صانع[37] و شکل‌دهندة آن آشکار می‌شود.

24: خلقت [= صنع] منطقی [از سوی] دادار فرزانه است

25: از خلقت [= صنع] منطقی که انجام گرفته است هستی [= وجود] آسیب‌رساننده‌ای از خارج آشکار می‌شود.

[1]برای توضيحات کامل در خصوص تاریخچۀ این اثر بنگرید به

Jean Pierre De Menasce, Škand –Gumanīk Vičār (Fribourg: Librairie de universite Fribourg, 1945), 7-16;

و همچنين احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام به کوشش ژاله آموزگار (تهران: سخن، 1376)، 161-164.

[2]H.D.J. Jamāsp Asânâ and E.W. West, Skand-Gumānīk Vijār (Bombay, 1887).

[3]See De Menasce, Škand –Gumanīk Vičār.

[4]برای ترجمة اين فصل‌ها، بنگرید به ژاله آموزگار، زبان، فرهنگ و اسطوره (تهران: انتشارات معین، 1386)، 456-468 و 469-476؛ ژاله آموزگار، از گذشته‌های ایران (تهران: انتشارات معین، 1396)، 115-122، 123-142 و 143-152.

[5]Jamāsp Asânâ and West, Skand-Gumānīk Vijār, 47-49.

[6]‌hān‌ در متن پازند، که ”ديگر“ ترجمه شده، احتمالاً برگردان نادرستی از هزوارش AHRN  است که در پهلوی any  خوانده می‌شود و معنی دیگر دارد.

[7]متن پازند hambidī، در پهلوی hambadīg معنی مخالف و معارض دارد.

[8]دومناس در این زمینه به فصل 4، بندهای 11-12 و فصل 5، بندهای 54-56 ارجاع می‌دهد. بنگرید به

De Menasce, Škand –Gumanīk Vičār, 88.

 قابل ذکر است که در شش فصل پیشین به کرّات به دو بُن بودن آفرینش اشاره شده است و از متخاصمی سخن به میان آمده است که اصلی جداگانه دارد و در برابر اورمزد قرار می‌گیرد.

[9]در پازند ku، در متون پهلوی و به‌خصوص در دینکرد، واژة  ku  نشان از تفسیر و توضیح کامل‌تر مطلب پیشین دارد.

[10]در متن پازندpasāxtaī ، در پهلوی passāxtagīh از مصدر  passāxtan به معنی آماده کردن و ساختن و در معنی گسترده‌تری  به معنی آفريدن این جهان و گیتی است.

[11]در متن پازند čiharanīdaī، در پهلوی čihrēnīdagīh از مصدر čihrēnīdan به معنی شکل دادن و طبیعت بخشیدن است.čihr  گاه نیز معنی غریزه می‌دهد.

[12]در متن پازند wāspuhargānī، در پهلوی wāspuhragānī از مصدر wāspuhragānīdan به معنی کامل کردن و تکامل بخشیدن.

[13]در متن پازند haminīdaa، در پهلوی hamēnīdag از مصدر hamēnīdan به معنی یکی کردن و ترکیب کردن.

[14]در متن پازند ačārī، در پهلوی ačārag به معنی ناگزیر، اجباراً، قطعاً.

[15]در متن پازند dast abar nahād، دست بر نهادن در مفهوم نشان دادن در لغتنامة دهخدا آمده است، با بيتی از انوری برای شاهد: ”تو بدان اندازه‌ای از کبریا کاندر وجود/ هیچ‌کس را دست بر نتوان نهادن کو هم است.“ اين اصطلاح در فصل 15، بند 16 نيز آمده است.

[16]در متن پازند čimī، در پهلوی čimīg به معنی منطقی و موجه است. در اين فصل، احتمالاً بیشتر دلیل‌نمایی را بازگو می‌کند.

[17]در متن پازند vahānī، در پهلوی wihānīg به معنی با دلیل، مستدل، با برهان. čim و wihān را دومناس motif و cause معنی می‌کند و معتقد است که مشکل است بین این دو اصطلاح فرق دقيقی فرق گذاشت. بنگرید به

De Menasce, Škand –Gumanīk Vičār, 88.

[18]در پازند vas-āinaī.

[19]در پازند kamaī و در پهلوی kāmagīh. در متون فلسفی پهلوی،kām  بیشتر معنی اراده دارد.

[20]در متن پازند āwāyastī و در پهلوی abāyistīg  در مفهوم لازم بودن، ضرورت داشتن.

[21]در پازند vimand، در پهلوی wimand  در مفهوم حد و مرز و سامان است، ولی توصیف هم از آن اراده می‌شود.

[22]در متن: vaš kām ež āwāyast i jat vimand  یعنی دلیل ارادۀ دادار به انجام این عمل وجود حریفی در محدوده‌ای خارج از دنیای اهورایی است.

[23]در پازند bunyaštaa، در پهلوی buništag درمفهومِ اصلی و بنیادی.

[24]یعنی اینکه عمل آفریدگار اورمزد کاملاً ارادی است و فرجام‌نگر و به حالت غریزی عملی را انجام نمی‌دهد.

[25]در متن پازند andā که برگردان مستقیم هزوارش OD است که پهلوی آن tā است.

[26]در متن پازند naxvārēt، در پهلوی nixwārēd از مصدر nixwāristan که در کنار معنی شتافتن و عجله کردن، معنی تحریک کردن و برانگیختن نیز دارد. این واژه در فصل 10، بند 8 هم آمده است.

[27]در متن پازند hunsagihēd است که دومناس آن را به angizīhēd تصحیح کرده است. در پهلوی hangēzīhēd از مصدر hangēxtan به معنی انگیختن و تحریک کردن است و با توجه به صورت املایی واژه در پهلوی، برگردان نادرست متن پازند مشخص می‌شود. این واژه در فصل 16، بند 32 هم آمده است.

[28]در متن پازند xvaštāw، در پهلوی awištāb  به معنی فشار و زور و ستم.

[29]در متن پازند bē، در پهلوی bē در مفهوم بیرون، خارج.

[30]در متن پازند wizūdār، در پهلوی wizūdār از مصدر wizūdan و wizāyīdan به معنی آسیب رساندن.

[31]در متن پازند awēsaxun، در پهلوی abē-saxwan.

[32]چنین مفهوم و تقسیم‌بندی در کتاب سوم دینکرد فصل 392 آمده است. بنگرید به دینکرد کتاب سوم بر پایۀ دینکرد چاپ مدن، تدوین‌ آذرف‍رن‍ب‍غ‌ ف‍رخ‌زادان‌ و آذرب‍دم‍ه‍رس‍پ‍ن‍دان‌، پژوهش فریدون فضیلت (تهران: برسم، 1396)، 350.

[33]در متن پازند ačār-dānašnīhā، در پهلوی ačār-dānišnīhā  به معنی با دانش بدیهی.

[34]در متن پازند angōšidaihā، در پهلوی hangōšidagīhā به معنی با قیاس.

[35]در فصل 5، بندهای 11 به بعدِ همین کتاب انواع سه‌گانة دانش با مثال‌های مناسب برای هر کدام ذکر شده است که دانش سه گونه است: بدیهی، قیاسی و استقرایی.

[36]در متن پازند kandai، در پهلوی kandagīh به معنی درست شدن، صنع.

[37]در متن پازند kandār، در پهلوی kandār به معنی کننده، صانع.