اسناد تاریخی‌ از دورهء قاجاریه*

دربارهء تحریم تنباکو

آشنایان با تاریخ دورهء قاجاریه،از واقعهء ری و تحریم تنباکو در دورهء ناصر الدین‌ شاه آگاهی دارند.ماجرا از این قرارست که ناصر الدین شاه در سال 1268(1890 م) امتیاز انحصار کامل تولید،فروش و صدور تنباکو را در ایران در برابر دریافت سالانه‌ مبلغی ناچیز به مدت پنجاه سال به Major G.F.Talbot انگلیسی واگذار می‌کند.در این‌که در این کار چند تن از بزرگان رشوه گرفته‌اند تردیدی نیست.این کار تجار تنباکو و بطور کلی دست‌اندرکاران کشت و توزیع این کالا و سپس روحانیون و مردم را علیه دولت به اعتراض و طغیان وامی‌دارد و پس از یک سلسله وقایع و برخوردهای‌ تند که در کتب تاریخ به آن اشاره گردیده است،ناصر الدین شاه با خواری به لغو این‌ (*)آقای سیروس غنی از سال 1359 تا 1361 قسمت اعظم یادداشتهای پدر خود،شادروان دکتر قاسم غنی،را چاپ کرده‌اند.دکترقاسم غنی پزشک،ادیب،محقق و دولتمرد معاصر با آن‌که تحصیلاتش در رشتهء پزشکی بود،در ادبیات فارسی و تصوف و بطور کلی مسائل مربوط به فرهنگ ایران دانشمندی سرشناس است و آثارش مورد استفاده‌ وی تصحیح و چاپ کرده است.تاکنون 9 جلد از«یادداشتهای دکتر قاسم غنی»در لندن بچاپ رسیده است.این‌ مجلدات از جهات مختلف بخصوص برای علاقه‌مندان به تاریخ معاصر ایران و ادبیات فارسی قابل استفاده است.از جمله در جلد نهم که اخیرا منتشر گردیده است،دستخطهایی از ناصر الدین شاه و نامه‌هایی از رجال دورهء قاجاریه‌ چاپ شده که از نظر روشن ساختن تاریخ این دوره حائز کمال اهمیت است.ضمن آرزوی موفقیت برای آقای‌ سیروس غنی،در این شماره،بعضی از دستخطها و نامه‌های مذکور در این جلد را با ذکر توضیحی دربارهء هریک از آنها،برای اطلاع خوانندگان گرامی،نقل می‌کنیم.

ایران‌نامه

امتیاز تن درمی‌دهد،ولی دولت ایران ناگزیر می‌گردد در برابر لغو امتیاز مبلغ پانصد هزار لیره بعنوان غرامت به دارندهء امتیاز بدهد.در ضمن دولت ایران که به قول معروف آه در بساط نداشته است ناچار می‌شود،این مبلغ کلان را از بانک شاهنشاهی(که امتیاز آن‌ در دست انگلیسها بود)وام بگیرد.و این نخستین وام دولت ایران از خارجیان است.

دربارهء عامل اساسی طغیان مردم و شکست ناصر الدین شاه و حکومت خودکامهء وی‌ آراء مختلفی اظهار گردیده است.اکثریت مروخان حتی احمد کسروی(در تاریخ‌ مشروطیت)آن را به حساب«بیداری تودهء مردم»گذاشته‌اند و همه از میرزا محمد حسن‌ شیرازی معروف به میرزای شیرازی مجتهد و مرجع عالیقدر شیعیان مقیم سامرا و کربلا نام می‌برند که فتوای او دربارهء تحریم استعمال تنباکو مردم را بحرکت واداشت.چه‌ در همان ایام فتوائی نیز به مهر و امضای میرزای شیرازی در تحریم تنباکو بدین شرح در ایران منتشر گردیده بوده است:

«بسم الله الرحمن الرحیم.الیوم استعمال تنباکو و توتون بای نحو کان در حکم‌ محاربه با امام زمان است.حررّه الاحقر محمد حسن الحسینی.»

اما در این باب از طرف صاحب نظران آراء دیگری نیز اظهار گردیده است که از هر جهت درخور توجه است:عبد الله مستوفی در«شرح زندگانی من»می‌نویسد:«یک‌ صورت استفتاء و جوابی منتسب به حاجی میرزا حسن شیرازی مقلد عموم شیعه بعد از ظهر روز جمعه‌ای ناگهان منتشر گردید…در ظرف دو سه ساعت چندین هزار نسخه از این‌ سؤال و جواب برداشته شد و دست بدست می‌گشت،ولی هیچ کس دعوی دیدن اصل‌ آن را نداشت.همه می‌گفتند از روی سوادی که از روی نسخهء اصل بوده است سواد برداشته‌اند».هدایت(مخبر السلطنه)نیز در«خاطرات و خطرات»می‌نویسد:«از میرزا حسن شیرازی فتوائی گرفتند یا به اسم او ساختند…و در خانهء میرزا حسن آشتیانی‌ ازدحام شد.مردم به ارک ریختند…»و نیز گفته شده است که این فتوا در تهران به نام‌ میرزای شیرازی پخش گردید با این توافق که اگر کاری از پیش نرفت،میرزای شیرازی‌ صدور فتوا را از ناحیهء خود تکذیب کند.نظر دیگر آن است که متن فتوی را در تهران تهیه‌ کردند و برای میرزا به عتبات فرستادند.برخی هم معتقدند که اصولا میرزای شیرازی را در سامرا و کربلا با این‌گونه مسائل سیاسی ایران کاری نبوده است و یان سید جمال‌ الدین اسدآبادی معروف به افغانی بوده است که چون مورد بی‌مهری و اهانت شدید ناصر الدین شاه قرار گرفت،علما را علیه ناصر الدین شاه تحریک کرد و از جمله در

عتبات میرزای شیرازی را به این کار واداشت،که این روایت به زعم آقای فریدون آدمیت‌ قابل قبول نیست(ضمیمهء«جهان اندیشه»،تهران،1360).و نیز گفته شده است که‌ آنچه به نام میرزای شیرازی در تهران منتشر گردید«حکم»بوده است نه«فتوی».و اما اکثر صاحب‌نظران مبارزهء قدرت بین روحانیون و دولت از یک طرف،و تضاد دو سیاست استعماری روسیهء تزاری و انگلستان را از طرف دیگر،در این واقعه از نظر دور نمی‌دارند.زیرا این دو دولت در بین دولتمرادان ایران و روحانیون طرفداران و خدمتگزاران و مأمورانی داشته‌اند که بارها برای حفظ منافع نامشروع روسیه یا انگلستان به نام‌ وطن‌خواهی و دلسوزی مردم یا حمایت از دین به فعالیت پرداخته‌اند.حقیقت آن است‌ که نقش روسها را در این ماجرا به هیچ وجه نباید دست کم گرفت زیرا ایشان‌ نمی‌خواستند رقیبشان در ایران به امتیازی بزرگ دست یافته باشدبی‌آن‌که از آن نمد کلاهی به ایشان برسد.در تأیید این موضوع نوشته‌اند که پس از لغو امتیاز نامهء تنباکو، امپراطور روس برای جلب نظر میرزای شیرازی نامه‌ای در نهایت ادب به او می‌نویسد و از اقدام او در موضوع تحریم تنباکو سپاسگزاری می‌کند و ضمنا می‌نویسد:«من اوامر شما را در ممالک روسیه نسبت به مسلمانان اجرا می‌کنم و حاضرم برای پیشرفت مقاصد شما در مملکت ایران هر اقدامی بنمایم.»ولی میرزای شیرازی کنسول روسیه و نامهء امپراطور روس را نمی‌پذیرد.انگلیسها چون از اقدام حریف آگاه می‌گردند نامه‌ای قریب به‌ همین مضمون به میرزای شیرازی می‌نویسند،و برای آن‌که نامهء ایشان دچار سرنوشت‌ نامهء امپراطور روس نشود،نامه را برای وی می‌فرستند و بتوسط کنسول خود پیغام می‌دهند که انتظار دریافت جواب آن را ندارند!

دربارهء این‌که کدام یک از روایتها صد در صد صحیح است محققان باید اظهارنظر کنند ولی یک حقیقت قابل انکار نیست و آن عبارت از این است که پیش از صدور فتوای میرزای شیرازی دربارهء تحریم تنباکو،این مبارزه در ایران تقریبا به نقطهء اوج خود نزدیک شده بود و تحریم تنباکو در بعضی از شهرهای ایران نظیر اصفهان به مرحلهء عمل‌ نیز درآمده بوده است.

و اما اگر بپذیریم که میرزای شیرازی برای حفظ حقوق مردم و دولت ایران این‌ مبارزه را از عتبات آغاز و هدایت کرد،یک سؤال اساسی باقی می‌ماند و آن این است‌ که اگر این مرجع عالیقدر تشیع تا بدین حد در مسائل سیاسی ایران صاحب نظر بوده است‌ که مقلدان خود را به قیام در باربر انگلستان و دستگاه استبدادی ناصر الدین شاه خوانده

است،و استمال توتون چپوق و غلیان را که مورد استفادهء گروهی عظیم از ایرانیان بوده‌ است تحریم کرده و خوشبختانه در این کار بزرگ به پیروزی کامل نیز رسیده است،چرا پس از این واقعه،وی و دیگر مراجع تقلید شیعیان به کوششی مردانه علیه بیگانگان بر نخاستند؟زیرا چنان‌که می‌دانیم پس از این واقعه دهها امتیاز اسارت بار دیگر و از جمله‌ امتیاز اکتشاف و استخراج نفت ایران به یکی از دو دولت روسیهء تزاری و انگلستان واگذار گردید و وامهای متعدد با شرایط سنگین از این دو دولت،حتی برای سفرهای پادشاهان‌ قاجار به اروپا اخذ شد.طبیعی است که دادن این امتیازها و گرفتن این وامها با منافع شیعیان ایران و دولت ایران و استقلال ایران مغایرت تام داشته است.سکوت مراجع‌ تقلید را در برابر خلافکاریهای پادشاهان قاجار،پیش از تحریم تنباکو می‌تاون نادیده‌ گرفت و آن را چنین توجیه کرد که تا پیش از این ماجرا ایشان تصور نمی‌کرده‌اند بتوانند در برابر دستگاه دولت به کاری اساسی دست بزنند،ولی هنگامی که به رای العین دیدند که با یک فتوای ده پانزده کلمه‌ای میرزای شیرازی کار بدان‌جا می‌رسد که حتی زنان‌ ناصر الدین شاه از کشیدن غلیان در اندرون خودداری می‌کنند و در پاسخ اعتراض‌ ناصر الدین شاه به کار آنان،می‌گویند«هما کس که ماها را به شما حلال کرده، همان کس غلیان را تا در ادارهء خارج مذهب است به ما حرام کرده»،سکوت مراجع‌ تقلید و مجتهدان و آیات عظام در برابر حراج مملکت و سپردن ایران به دست بیگانگان در دوران اخیر قاجاریه برای اهل اندیشه قابل تأمل است.

علاقه‌مندان برای آگاهی بیشتر دربارهء تحریم تنباکو به کتب مختلف از جمله: تحریم تنباکو،نوشتهء ابراهیم تیموری،تهران،1358؛تحریم تنباکو در ایران،نوشتهء نیکی ر.کدی،ترجمهء شاهرخ قائم مقامی،تهران،1358؛پیکار پیروز تنباکو،نوشتهء محمد نهاوندیان،تهران،و تحقیق جامع خانم دکتر هما ناطق به زبان فرانسوی و… می‌توانند مراجعه کنند.

اینک متن سه دستخط ناصر الدین شاه خطاب به نایب السلطنه دربارهء واقعهء مورد بحث از مجموعهء متعلق به آقای خانبابا خان صاحب جمع که بتوسط خود نایب السلطنه‌ کامران میرزا فراهم شده است به نقل از صفحات 404 تا 407 جلد نهم یادداشتهای دکتر قاسم غنی از نظر خوانندگان می‌گذرد.

این دستخطها به روشن ساختن چند موضوع اساسی کمک می‌کند:دولت و روحانیت بعنوان دو رقیب بر سر بدست گرفتن قدرت به ستیز پنهانی و علنی با یکدیگر

مشغول بوده‌اند.ناصر الدین شاه روحانیون را بسبب آن‌که از اوضاع جهان بیخبرند تحقیر می‌کند،درحالی‌که خود او نیز به الفبای این موضوع آشنایی نداشته است.او حتی‌ نمی‌دانسته است که دادن امتیاز تأسیس بانک به تبعهء یک کشور مقتدر خارجی چه‌ ضرباتی بر اقتصاد کشور وارد می‌سازد.اما قضاوت او دربارهء حوادث دوران فتحعلی شاه‌ که به از دست دادن هفده ایالت زرخیز ایران،و امضای قراردادهای ننگین ترکمانچای و گلستان انجامید،صحیح است.زیرا با کمال تأسف برخی از روحانیون ایران در آن‌ زمان این حادثهء شوم را تدارک دیدند.

«نایب السلطنه

تلگراف حاجی میرزا حسن را دیدم.کاغذ مفصلی به شما نوشتم ملاحظه خواهید کرد.جواب تلگراف حاجی را به همان اختصار بدهید که رجوع به مشیر الوزارهء بغداد شده. لیکن بایست به خط خودت از این مضامین و مقوله که من نوشتم به او بنویسید،بلکه همهء این کاغد ما را از رویش بنویس با پست سفارشی برای او بفرست شاید بفهمد و به‌ مغزش فرو برود.هر قدر حاجی ملا علی را خواستم آدم بکنم نشد.این علما و مردم حقیقة حس و شعور این نوع امور را ندارند.خیلی محرمانه باشد کسی نفهمد.»

*** اما کاغذ مفصلی که به آن اشاره می‌کند نیز عینا به خط شاه در همین مجله‌ موجودست بدین شرح:

«نایب السلطنه

تلگراف حجی میرزا حسن شیرازی را دیدم.اولا جواب تلگراف او را این‌طور بزنید: که تلگراف شما رسید به حضور رساندم.فرمودند چون جواب مفصل دارد جواب را پیش‌ مشیر الوزارهء بغداد فرستادم که به شما خواهد رساند.

حقیقة حالت این علما و مردم محل تعجب است که چقدر در جهالت هستند و هیچ‌ نمی‌فهمند که حالا دنیا در چه حالت و چه وضع است.خیال می‌کنند حالا عهد و زمان‌ امیر تیمور گورکان است یا نادر شاه یا کریم خان زند.هر وقتی،هر زمانی اقتضائی‌ دارد.حالا نمی‌توان به طورها و وضعهای سابق رفتار کرد.آمدیم بر سر دخانیات و بانک، راه آهن.اولا لیس اول قارورة کسرت فی الاسلام.دولت عثمانی و سلطان آن‌که خود را خلیفهء پیغمبر صلوات الله علیه و آله می‌داند حالا پنجاه سال است که تمام اینها را بلکه‌ چندین صد دفعه از اینها بالاتر را به دول خارجه و رؤسا و کمپانیهای آنها اعطا کرده و داده است و اگر می‌دانستند که خلاف قرآن و شریعت و خلاف استقلال سلطنت شأن

است،چرا می‌دادند؟ما یک فرسنگ راه آهن از طهران الی حضرت عبد العظیم داده‌ایم‌ آنها پانصد فرسنگ راه آهن داده‌اند که حالا از تمام فرنگ به اسلامبول پایتخت با راه‌ آهن آمد و شد می‌شود.وانگهی سپهسالار مرحوم یک قرارداد خیلی بد مضری برای دولت‌ و ملت ما با کمپانی انگلیس بست که اجازه داد راه آهنی از دریای مازندران الی دریای‌ فارس بکشند و البته پانصد فرسنگ راه و زمین را تصاحب می‌کردند و همچنین شرایط دیگری داشت که در حقیقت ایران را فروخته بودند.ما به هزار زحمت و به هزار تدبیر این‌ چند کار بی‌معنی را به آنها عوض داده،قرارداد مضره را از آنها پس گرفته پاره کردیم، در حقیقت دوباره ایران را احیا کردیم.مثلا بانک،مرد فرنگی پولی در صندوقش‌ گذاشته است هرکس از او قرض بخواهد به منفعت کم می‌دهد،و از گرو و بیع شرط زمین و ملک و ده ممنوع است.فقط پول باید بدهد و پس بگیرد.هیچ کس هم مجبور نیست که برود از فرنگی قرض بکند.هرکس به میل خود قرض کرد،بکند.هرکس‌ نکرد،نکند.و هر وقت هم بلیط بانک او را به او بدهد،پول خواهد داد،و همچنین‌ کمپانی دخانیات پول نقد در اول حاصل تنباکو به رضای مالک می‌دهند،تنباکو می‌خرند یا حمل به خارجه می‌کنند یا در داخله می‌فروشند.آن را هم به دستیاری تجار و دلالهای ایرانی می‌کنند.اینها چه ضرری برای دولت و ملت و شریعت دارد؟وانگهی ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است.این عوضهایی که داده شده است در مقابل آن‌ قرارنامهء سپهسالار که باطل شد در حقیقت هیچ است.اینها بر کنار حالا به قول آقا میرزا حسن شیرازی این قراردادها و کمپانیها را جواب داده می‌گوییم نمی‌خواهیم،بروید. مگر آنها و دولت انگلیس به همین یک حرف ما که خلاف شرع است و بروید،خواهند رفت و قبول خواهند کرد؟یا دولتشان با ایران جنگ خواهد کرد.نعوذ بالله،هنوز آن فقره‌ جهادیهء علمای کربلا و نجف که آمدند طهران و فتحعلی شاه بیچاره را واداشتند با دولت‌ روسیه به جنگ و جدال انداختند از خاطرها فراموش نشده است،و هرچه دولت ایران تا به حال می‌کشد،از نتیجهء همان نصایح علمای آن وقت کربلا و نجف است.و حالا یقینا تجدید آن لازم نیست.یا می‌گوید بیایید خسارت و مخارج ما را با منفعت پولهای‌ ما بدهید ما ترک حقوق خود کرده،برویم.حالا ببینم این مبلغ را دولت و ملت چطور می‌توانند به آنها بدهند؟البته این ادعای آنها سر به ده کرور تومان بلکه بالاتر می‌زند. وقتی که از عهدهء مخارج و خسارت آنها نتوانستند برآیند،خواهند گفت بسیار خوب پس‌ در عوض جزایر بحر عمان و بنادر فارس و گمرکهای بنادر فارس را به ما بدهید.این هم‌ حقیقة نور علی نور خواهد شد.پس آدم عاقل چرا باید این حرفها را بزند؟چرا باید این

فکرهای بی‌معنی را بکند؟چرا قدر تدابیر و قابلیت کارگزاران را نداند که الحمد لله‌ نمی‌گذراند کارها به این جاها بکشد.خلاصه حاجی میرزا حسن البته اعلم علماست، لیکن اگر ساعت‌سازی و نجاری نداند عیب او نیست،اگر از کارها و رموز امور دولت‌ عاری و عاطل است بحثی ندارد.بهتر این است شما با پست مفصلا ایشان را از این مقوله‌ که نوشتم اطلاع بدهید.»

*** «نایب السلطنه

امروز چیز غریبی شنیدم اما از شما و روزنامه کنت عرض نشده است نمی‌دانم‌ صحیح است یا خیر؟اعلانی به دیوارها چسبانده بودند که تا روز دوشنبه اگر فرنگیهای‌ رژی نروند،چنین و چنان خواهیم کرد.خیلی عجیب است اگر همچو چیزی بوده است، اولا چرا عرض نشده است،ثانیا مرتکب معلوم نشده است 309.»

*** ناصر الدین شاه در نقش محتسب بمنظور جلب رضایت بیشتر روحانیون:

دولت از ترس روحانیت دست به عصا راه می‌رود.هم می‌خواهد بهانه‌ای به دست‌ ندهد و هم از تحریکات احتمالی جلوگیری کند.اینک متن دو دستخط دیگر از صفحات 408 تا 410 همان کتاب:

«نایب السلطنه

موسیو ونی حقیة کاری می‌کند که عمل این تراموای را بالاخره به بی‌نظمیهای عمده‌ بکشاند مکرر حکم شد که شب زن در تراموای ننشاند و امکان ندارد که دولت قبول این‌ معنی را بکند بعد از قدغنها و این‌که خودش هم عرض کرد که من نخواهم نشاند،باز از قرار این روزنامه زن به تراموای می‌نشاند.او را بخواه و قدغن سخت بکن و بگو اگر از این‌ میانه فسادی برخیزد به هیچ وجه دولت ایران و حکومت طهران مسؤول نخواهد بود 308.»

*** «نایب السلطنه

در این فقرات هرزگیها مبادرهء می‌خواستم شرحی به شما بنویسم،بهتر شد که شما سبقت کردید.اولا در گرفتن ننو بسیار بسیار خوب کردید.البته اکتفا به گرفتن او نکرده،بدهید خانه‌اش را خراب و آن زنهای هرزه هم که جمع کرده بود،آنها را هم‌ بدهید تماما گرفته پدرشان را بسوزانند و از شهر اخراج صحیح بکنند نه این‌که از این

دروازه بروند،از آن دروازه داخل شوند.ننو هم هیچ ماندنش در قم درست نیست.البته، البته،البته او را با افتضاح تمام ببرند به کرمان به فرمانفرما داده قبض رسیدش را بیاورند. فقره دیگر که از همهء اینها عمده‌ترست این است زنهایی که به سفارتخانه‌ها و پیش‌ فرنگیها می‌رود.مکرر هم در راپورتهای مخفیه به اسم و رسم می‌نمایم مثل هاجر قمی. وه،وه،باید شما آدم و گذکچی بگذارید.هر زنی را که فهمیدید با فرنگیها رابطه دارد، همین‌که از خانهء فرنگیها بیرون آمد،فردا به یک بهانهء دیگر او را بگیرید،بدیهد توی‌ جوال انداخته،دو تا سه تا را همان توی جوال خفه کرده بکشند.و سایرین را تنبیه سخت‌ و جریمه کرده از شهر بالمره اخراج بلد نمایند.غیرت هم چیز خوبی است.در دنیا آشکارا ملاحظه می‌کنند که زن مسلمان می‌رود خانهء فرنگی،هیچ نمی‌گویند.اقلا آن زن را بگیرید و بکشید،پدرش را بسوزانید.این فقره خیلی واجب بود نوشتم،دقیقه خودداری‌ نکنند.البته ارزانی گوشت البته لازم است.»

*** مبارزه با تحریکات عوام فریبان:

دستخطی دیگر به نقل از صفحهء 410 این کتاب:

«نایب السلطنه

این روزنامه را بخوانید میرزا محمد رضای شیرینی‌ساز این لوطی‌بازیها چه چیزست‌ درمی‌آورد؟سید الشهداء برای او تربت چرا می‌فرستد؟شیرینی سازی را گذاشته، عقب این نوع فضولیها و عوام فریبیها چرا می‌رود؟«دسته»چرا درست می‌کند؟حقیقة این مرد تنبیه و سیاست سختی لازم دارد.پدر او را باید به آتش بزند و التزام بگیرد که من‌ بعد این نوع فضولیها نکند،البته.»

*** قدرت نمایی روحانیون در برابر دستگاه دولت بی‌جواب نمی‌ماند:

نامه‌ای از حاج ملا علی کنی خطاب به آصف الدوله و پاسخ تند آصف الدوله به‌ وی.حاج ملا علی کنی(1220 تا 1306 ق)از علمای طراز اول و نافذ الکلمهء تهران و از روحانیون بسیار متمول ایران بود.وی در اول چیزی نداشت ولی بعد در صف‌ ثروتمندان درجهء اول ایران قرار گرفت.نوشته‌اند او در قحطی سال 1288 ق«گندم را خروار خروار می‌فروخت تا خروار شصت و چهار تومان»بعنوان این‌که مال‌ «صغیر»ست.توضیح آن‌که سال پیش از قحطی گندم در حدود بیست و پنج تا سی ریال

بیشتر نبوده است(تاریخ رجال ایران در قرون 12،13 و 14،مهدی بامداد)و به قول‌ اعتماد السلطنه حاجی ملا علی کنی سه کرور نقد و ملک داشته است.آصف الدوله‌ (1242 تا 1304 ق)در سال 1290 وزیر تجارت و عضو دار الشورای کبری بوده است. دکتر قاسم غنی در مورد این دو نامه نوشته است:«از روی خط مرحوم مصطفی میرزا مسعود الدولهء خراسانی که در پشت جلد اول معجم البلدان یاقوت نوشته‌اند استنساخ شد. معجم البلدان در نیشابور متعلق به آقای ساعد نیری است.»(نقل از صفحات 422 تا 425 همان کتاب)

نامهء حاجی ملا علی کنی به میرزا عبد الوهاب خان آصف الدوله:

عرض می‌شود؟؟؟دو مسأله است،لازم دانستم به طریق استفتاء سؤال کنم، جواب را در حاشیه بنویسید.مسألهء اولی جناب عالی در احکام الهیّهء فرعیه به اجتهاد خودتان معمول می‌دارید یا مقلدید؟اگر تقلیدست،مجتهد شما کی باشد؟شما همهء علما را بد می‌دانید و بی‌فهم،و از همه بد می‌فرمایید.یقین که به این حال،تقلید از ایشان نتوان،پس عمل به اجتهادست.در اجتهاد هم لازم نیست مجتهدین را بد دانست. ثانیا لازم است مجتهد از فتاوی علمای سابقین و لاحقین با اطلاع باشد تا آن‌که خلاف‌ اجماع نگوید.از جناب عالی مکرر خلاف اجماع مسموع می‌شود،بلکه بالاتر.مسألهء ثانی‌ این‌که ریاستی که به سر کار مرحمت فرموده‌اند،تحدید محلّ و مواد آن لازم است.از قرار مسموع،ریاست سرکار خصوص تجارت است.تعدی،تعدی است.اگر مراد از تاجر همان معنی معروف است که جالب من محلّ الی بلاد آخر باشد که معامله‌شان هم‌ کلّی باشد نه خورده فروشی،پس هرگاه ریاست در صورتی است که دو تاجر با یکدیگر منازعه و اختلاف حساب داشته باشند،این خیلی خوب،لیکن هیچ موافق معمول شما نیست.بزاز و بقال و عطّار و غیر ذلک چرا مجبور احکام شما باشند؟و اگر این اختصاص‌ نیست،بلکه همان یک طرف دعوی تاجر باشد،کفایت است در اجرای احکام سرکاری‌ و یا آن‌که مراد از تاجر مطلق مباشر بیع و شری باشد،اذن علی الاسلام و علی سائر الحکومات الاسلام بالتمام نواب عضد الدوله چه کاره است؟نواب نایب السلطنه چه‌ می‌فرماید؟وزیر دار الخلافه چه می‌گوید؟و هکذا،زیرا که معلوم است جمیع اصناف‌ بلکه جمیع خلق دادوستد با تجار دارند.مگر پینه‌دوز و تون تاب حتی فوطه و تنباکو از تاجر می‌خرند.دلاک سنگ و تیغ از تاجر می‌خرد،در این صورت جمیع خلق محکوم به‌ حکم شما خواهند بود که طلب تاجر از ایشان بگیرید،آن هم به حکم خودتان بدون رجوع

به شرع.به دلیل آنچه در مسألهء اولی ذکر شد.اگرچه عمده سؤال و جواب در مسألهء اخیر با کسی است که این ریاست عامه را به سرکار داده است،لیکن غرض استفهام بود که‌ چنین است یا خیر؟جواب را در حاشیه مرقوم فرمایید،زیاده زحمت است.»

*** جواب آصف الدوله به حاجی ملا علی کنی:

«عرض می‌شود مراسلهء خط شریف را گماشتهء جناب عالی اخطار کرد.دو مطلب‌ سؤال فرموده بودید:اما فقرهء اولی که من مجتهدم یا مقلد؟اگرچه این سؤال جناب عالی‌ و جواب بنده هیچ یک امر تکلیفی نیست،لیکن ظاهرست،مقلّدم.اما این‌که فرموده‌ بودید،مقلّد کی هستم؟باز،نه بر جناب عالی لازم است این سؤال را از بنده بفرمایید،نه‌ جواب بر من لازم.لیکن مقلّد مرحوم حاجی شیخ مرتضی اعلی الله مقامه هستم با اجازه‌ مجتهد حیّ.اما این‌که نوشته‌اید تو از مجتهدین بدت می‌آید و بد آنها را می‌گویی‌ نفهمیدم،مقصود چه و که بوده است.اولا بنده خدمت شما هرگز چنین چیزها نگفته‌ام‌ که از اقرار من این فرمایش را بکنید.ثانی اگر کسی خدمت شما عرض کرد،لازم بود عوض این سؤال،آن فقره را از من سؤال می‌فرمودید.تا اگر دروغ بگوید معلوم می‌شد. دیگر اگر مقصود از این مجتهدین علمای خارج دار الخلافه است مثل عراق عرب و سائر بلاد ایران،تمام رؤسای علمای عراق عرب و سائر بلاد ایران با بنده نهایت التفات و اعتماد را دارند.و بنده نهایت ارادت.اغلب نوشتجات آنها موجودست.اگر بخواهید ملاحظه نمایید حاضرست.و اگر مقصود مجتهدین دار الخلافه است لفظ عموم که حاصل‌ ندارد،به اشخاص باید رجوع کرد.جناب آقای حاجی ملا محمد جعفر سلّمه الله تعالی، جناب آقای حاجی میرزا محمود سلّمه الله تعالی،جنا آقای میرزا حسن سلّمه الله‌ تعالی،جناب آقای حاجی آقا محمد سلّمه الله تعالی و سایر آقایان همه با بنده نهایت‌ لطف را دارند و بنده با همه نهایت اخلاص.این عقیدهء بنده است از خود آنها هم سؤال‌ فرمایید تا عقیدهء ایشان مکشوف شود.بلی بنده به کسانی که مجتهد نیستند و بدروغی‌ خود را مجتهد خرج می‌دهند و این کار را وسیلهء جمع حطام دنیوی قرار می‌دهند و داخل‌

الّذین یکنزون الذّهب و الفضّة و لا ینفقونها فی سبیل الله یوم تکوی بها جباههم و جنوبهم‌ و ظهورهم هذا ما کنزتم لانفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون

هستند بدم می‌آید،و خدا هم‌ بدش می‌آید،رسول خدا هم بدش می‌آید.اگر دروغ بگویند و مجتهد هم نباشند،داخل‌ الا لعنة الله علی الکاذبین خواهد بود.اما سؤال ثانی از شغل و منصب بنده سؤال فرمودید. اصلا راجع به جناب عالی نیست.آن راجع به ذات اقدس همایون ارواحنا فداه است که

عزل و نصب و تعیین حدود امثال بنده بسته به رأی مبارک ایشان است.لیکن اگر بنا بود که بنده هم بعضی سؤالها که تکلیف بنده نبود می‌کردم،البته می‌پرسیدم که بنده اگر در کار دنیا حریص باشم،غریب نیست.جناب عالی را چه شده که کمند به دور دار الخلافه و بلوکات انداخته،هرجا آب و ملک و دکان و آسیایی است،یا وقف است، یا ثلث به هر اسم و رسم باشد تصرف می‌فرمایید.در یک مسألهء معین سند خط جناب‌ عالی حاضرست که این وصیت صحیح نیست.بعد به خط عالی سندی که مثل مرحوم‌ حاجی ملا هادی اعلی الله مقامه به اسم ورثهء حاجی محمد جواد حریر فروش گرفته و مال وارث است مفروض می‌برید و ثلث آن را در پشت سند وجه ضمن می‌فرمایید و تمسک به اسم میرزا خلیل به اسم قوامت عزل کرده و الان سند نزد بنده موجودست.اگر بنا باشد از مال وارث که حیّ و حاضر هستند ثلث موضوع بشود،از هر زنده ثلث می‌باید گرفت.و اگر باید چیزی را شنید و ذکر کرد،بنده هم از تجار طهرانی شنیدم که بیست سال قبل از حاجی شیخ مرتضی اعلی الله مقامه پرسیدند که:اگر کسی بواسطهء تحصیل به درجهء اجتهاد رسیده باشد،و بعد مدت چند سال مباحثه و مذاکره نکند،و مشغلهء او منحصر باشد به آب و ملک و قنات و باغ و آسیا و دکان،آیا ملکهء اجتهاد در او باقی می‌ماند؟ فرمودند:نمی‌دانم،لیکن من گاهی که از نجف اشرف به کربلای معلّی برای زیارت‌ می‌روم،وقتی برمی‌گردم،در ملکهء خود خلل مشاهده می‌کنم.این‌که فرموده بودید جواب در حاشیهء همان کاغذ نوشته شود،چون قبل از این‌که بنده جوابی عرض کنم، معلوم شد جمعی مراسلهء جناب عالی را یا سواد آن را دیده‌اند و صورت آن را باختلاف‌ گفته‌اند،اصل را به خط شریف نگاهداشت،جواب را به خط خود نوشته در حاشیهء سواد آن عرض کرد که هر دو مصون از تحریف باشد.زیاده زحمت است.»