اغوای یوسف: تجزیه و تحلیل تابلوی گریز یوسف از زلیخا، اثر استاد کمالالدین بهزاد هراتی
اغوای یوسف:
تجزیه و تحلیل تابلوی گریز یوسف از زلیخا، اثر استاد کمالالدین بهزاد هراتي
عبدالناصر صوابی
مقدمه
برای درک بهتر هر اثر هنری، لازم است آن اثر از جوانب زیادی بررسی و تجزیه و تحلیل شود: الهامبخش این اثر هنری چه بوده است و بر کدام مبنای تاریخی، داستانی یا آیینی استوار است؟ دیگر اینکه، این اثر هنری بر کدام مبنای هنری از لحاظ ساختاری استوار بوده و هنرمند از چه ترفندهای هنری استفاده کرده تا بتواند بر مخاطبش تأثیر بهتر و بیشتر بگذارد؟ اثری که در این مقاله به بحث گرفته شده یکی از شاهکارهای هنری مکتب هرات است که به دستان پُرتوان استاد کمالالدین بهزاد پدید آمده است. در این مقاله، داستان اثر هنری و برخورد هنرمند با داستان و ساختار هندسی اثر مورد بحث قرار دارد و نتایج بهدستآمده نیز در پایان آمده است؛ تا چه قبول افتد و چه در نظر آید. روش تحقیق در این مقاله توصیفی-تحلیلی بوده و به صورت کتابخانهای صورت گرفته است.
شرح آثار و احوال استاد کمالالدین بهزاد
در هنر مینیاتور سرزمین ما، با سابقۀ هزاران سالهاش، فقط نام دو تن زبانزد مورخین و نویسندگان شده است. اولی، مانی نقاش است که در دوران ساسانیان (216-274م) میزیست و دومی استاد کمالالدین بهزاد هراتی (880-942ق/1475-1535م) که در عهد تیموریان فعال بود. متأسفانه از مانی آثاری در دست نیست، ولی از دوران فعالیت استاد بهزاد آثاری محدود موجود است که شاهدی بر چیرهدستی استاد و ابداعات و نوآوری او درجنبههای متفاوت مینیاتور زمان است. مورخینی چون واصفی، خواندمیر، بابر، دوستمحمد گواشانی، قاضی احمد، مصطفی عالی، میرزامحمدحیدر دوغلات و دیگران در مدح استاد بهزاد قلمفرسایی نمودهاند و از او با عناوینی چون مانی ثانی، نادرالعصر، افضلالمتأخیرین فی فنّ التصویر و قدوهالمتقدمین فی التذهیب و التحریر، نادرۀ دوران و اعجوبۀ زمان و بهترین نقاشان یاد کردهاند و حتی اشعاری در مدح او سرودهاند، مانند رباعی خواند میر:
موی قلمت تا به جهان چهره گشاد
بر چهرۀ مانی رقم نسخ نهاد
بس طبع که صورت نکو زاد از او
طبع تو ولی از همه آنها به زاد
و قاضی احمد در مورد استاد بهزاد مینویسد:
نادرۀ دوران واعجوبۀ زمان و بهترین نقاشان، استاد بهزاد، وی از دارالسلطنۀ هرات است.
استاد زمان حضرت بهزاد است
کو داد هنروری به عالم دادهست
کم زاد بسان مانی از مادر دهر
بالله که بهزاد از او به زادهست
استاد بهزاد به یمن تربیت استاد میرک هروی و سلطانمیرزا در اندک زمانی ترقی فرمود، کارش به جایی رسید که تا صورت نقش بسته، همچو او مصوّری کس در این روزگارندیده.
نگار زغالش بچابک روی
بهست از قلم گیری مانوی
اگرمانی ازوی خبر داشتی
ازوطرح واندازه برداشتی
بود صورت مرغ اودلپذیر
چومرغ مسیحا شده روح گیر[1]
گرچه در مورد استاد بهزاد زیاد نوشته شده، اما از احوال شخصی او اطلاع دقیقی دردست نیست. از تاریخ قطعی تولدش مدارکی دردست نیست، ولی گفته شده که در کودکی پدر ومادر خود را از دست داده و روحالله میرک، که از سادات کمانگر و بهزاد خواهرزادهاش بود، سرپرستی او را به عهده گرفت. میرک علیرغم حرفۀ پدریاش، کمانگری، ذوق خوشنویسی داشت و نوشتههای مهمی در ابنیۀ هرات از خود به جا گذاشته است. وی سپس به تذهیب و تصویر علاقهمند شد و به کمک استادش مولانا ولیالله در این فنون هم بهخوبی درخشید، بهطوری که به کتابداری سلطانحسین بایقرا منصوب شد و کارگاه کتابخانه را سرپرستی میکرد. استاد بهزاد از طریق میرک به جرگۀ هنرمندان راه یافت. بهزاد در جوانی، شاید در 18 سالگی، با کمک استادش میرک و نسخهبرداری از کارهای استادان دیگر به مصوّری مشغول شد و در سایۀ استعدادش مورد توجه نظامالدین امیرعلیشیر نوایی گردید که خود حامی هنرمندان بود. بهزاد در سایۀ حمایت نوایی بهسرعت پیشرفت کرد و در سلک نقاشان خاصۀ سلطانحسین بایقرا درآمد.[2]
بابر، مؤسس سلسلۀ مغولهای هندوستان که از شیفتگان صنایع هرات بود، در چند جای بابرنامه شرحی از عشق مفرط خود نسبت به نقاشی سبک هرات به قلم خود آورده است. این پادشاه در خاطرات خود عصر سلطانحسینمیرزا و بهزاد را چنین توصیف میکند:
زمان سلطانحسینمیرزا عجیب زمانی بود. از اهل فضل و مردم بینظیر خراسان به تخصیص شهر هری از این مردم مملو بود. هر کس به هر کاری که مشغول بود، غرض او آن بود که کار خود را به کمال رساند. از آن جمله یکی مولانا عبدالرحمن جامی بود که در علوم ظاهر و باطن در زمان خودش به آن مقدار کسی نبود . . . از مصوّران بهزاد بود که کار مصوّری را بسیار نازک میکرده . . . وخوب چهرهگشایی میکرده.[3]
به نقل از خواند میر، مورخ کبیر، ”جناب استادی به یمن تربیت و حسن التفات و عنایت بسیار بود و پیوسته در ظل عواطف این پادشاه [حسین بایقرا] مرفهحال و فارغبال روزگار گذرانیده و به وفور نعمت و قابلیت به مراتب عالی صعود نمود.“ و استاد بهزاد هراتی مدتها در هرات بماند تا آنکه محمدخان شیبانی در (913ق/1507م) سرنگون شد و او وطنش را ترک نگفت. بعد از آنکه اسماعیل صفوی در سال 913ق/1510م هرات را متصرف شد، بهزاد، خواجه میرک، قاسمعلی چهرهگشا وحاجیمحمد نقاش را که در هرات میزیستند با خود به تبریز برد.[4]
خواندشاه (میرخواند) در روضهالصفا در مورد بهزاد چنین نوشته است:
استاد کمالالدین مظهر انوار هنر قلمِ مانیرقمش ناسخ آثار مصوّران عالم و لسان معجزشمیمش ماحی تصویرات هنروران بنیآدم.
موی قلمش ز اوستادی
جان داده به صورت جمادی
و جناب استادی به یمن تربیت رعایت امیرنظامالدین علیشیر نوایی به این مرتبه ترقی نمود و حضرت خاقان منصور را نیز به آن جناب التفات و عنایت بسیار بوده است.[5]
همچنین، محمد افضل بنوال به نقل از التصویر فی الاسلام عند الفرس، در مورد استاد بهزاد چنین نقل مینماید: ”بهزاددرحدودسال(854هـ.ق/1450م) پابه عرصه وجودگذاشت.“[6] در هنر عهد تیموریان و متفرعات آن نیز همین تاریخ درج است که محمد افضل بنوال ذکر نموده و او نیز مدفن بهزاد را در حوالی کوه مختار در هرات ذکر نموده است.[7] این مطلب را قاضی احمد قمی، مورخ زمان شاهطهماسب صفوی، در گلستان هنر نیز تذکر میدهد که ”آثارمعجزنگار ایشان بسیار است، فوتش در دارالسلطنۀ هرات در حوالی کوه مختار در حضیرۀ پر نقش و نگار مدفون است.“[8]
بهطوری که در بیست مقاله قزوینی مذکور است، غیاثالدین خواندمیر، مؤلف حبیب السیر و دوست صمیمی بهزاد، مجموعهای از رسایل و اسناد رسمی و مناشیر دولتی ترتیب داده و آن را نامۀ نامی نام نهاده است که کتابخانۀ ملی پاریس خریده و اکنون به تصرف خود دارد. در این مجموعه، دو سند بسیار مهم راجع به بهزاد موجود است که برای معرفی حال و معرفت تاریخ زندگانی بهزاد، این نقاش بزرگ، دارای اهمیت و اعتبار زیادی دارد. یکی مقدمهای که خواندمیر بر مرقعی نوشته که بهزاد از مجالس نقاشی خود جمع کرده بود و دوم، نشان کلانتری کتابخانۀ همایونی به اسم بهزاد است.
در کتب تاریخی چون خاتمۀ خلاصه الاخبار فی احوال الاخیار، از استاد بهزاد به القابی چون کاملترین مصوّران دوران یاد شده است. در تاریخ رشیدی نازکی دست و قدرت طرح او را بعد از خواجه عبدالحی دانسته که در خدمت خواقین عراق بوده و کسی به پایۀ او تا آن ایام نرسیده است. در بدایعالوقایع او را مانی ثانی لقب داده اند.[9] ذکر کامل این همه موجب اطالۀ سخن خواهد شد و در خطاطان و نقاشان هرات و مکتب بهزاد و بعضی کتب دیگر تذکر رفته است.
تشریح و تجزیۀ تابلوی گریز یوسف از زلیخا
نقاشی گریز یوسف از زلیخا تصویر یکی از داستانهای قرآنی است که در قرآن با عنوان ”احسن القصص“ از آن یاد شده است. بسیاری از نویسندگان و شاعران بزرگ همچون مولانا، سعدی، عطار و امیرخسرو دهلوی این داستان را بازنویسی کرده یا به آن پرداختهاند و بهطور کلی در زمرۀ داستانهایی است که بیشترین توجه را به خود جلب کرده و داستانی است با کششهای دراماتیک که به برخی از مهمترین و در عین حال نامیترین مفاهیم بشری یعنی عشق، اغواگری و نجابت میپردازد. سعدی در شعرش به مهمترین بخش داستان، یعنی اوج آن که زلیخا به ردای یوسف چنگ میاندازد، پرداخته است و لحظهای که یوسف در کشمکش بیرونی و درونی قرار گرفته است.
روایت این داستان بر ورق 6 تقویم مصر، شاهکاری به امضای بهزاد در سنۀ 893ق/1488م در هرات است که در آن، منظر کاخ مجلل دومنزلۀ بسیار مزین با دربها و ایوانهای پایین و بالا و لواحق آن در کمال زینت و احتشام دیده میشود (تصویر 1).[10]
در این تابلو، استاد بهزاد نهایت استادی و تبحر خود را بازمینمایاند و هفت اتاق دربستهای را نشان میدهد که زلیخا برای یوسف تدارک دیده بود. اجرای استادانۀ پلکانها در سمت چپ تصویر و استقرار و جایگیری درها و دیوارها و تزیین متفاوت اتاقها، بهتمامی در القای اتاقهای دربسته در سطوح متفاوت تأثیری درخور دارد. گریختن یوسف، دستش که در حال گشودن قفل است و دستیازی زلیخا به او، جملگی بر حُسن تحرک صحنه و حالات آن افزوده است. در اینجا، استاد بهزاد از مهارت خود در تذهیب کاخ افسانهای زلیخا بهره گرفته و با چیرگی در طراحی و قلمگیری ماهرانه، طرحهای زیبایی از درها و دیوارها، قالی و غیره پدید آورده است. تمامی رنگها در نهایت هماهنگی و یکدستی است و چشم بیننده را خیره میکند.[11]
قصر به خاطر به کاربردن همان تدابیری که ایجاد بُعد میکند بسیار متهورانه ترسیم شده است. باید دانست که این قسمت همانند پرسپکتیو ایزومتریکی از مقطع ساختمان نیست که در آن پلهها به صورت زیگزاک بالا برود و به طبقهای برسد که اتاق با برداشتن دیوار روبهرو نمایان گردد، بلکه نیمی از خط نوشته را جلو آن قرار داده و بالکن سرپوشیدهای را ترسیم نموده که زلیخا از آنجا مانع یوسف میشود که در جستجوی راه فرار است.[12]
جامی در منظومۀ یوسف و زلیخا در توصیف کاخی که زلیخا برای دیدار یوسف ساخته بود میگوید که به فرمان زلیخا، هر گوشه و کنار آن قصر با تصویری از او همراه با یوسف نقش شده بود که در یک تصویر زلیخا گونهاش را به لبهای یوسف نزدیک کرده بود تا از آن بوسه بگیرد و در تصویر دیگر، زلیخا یوسف را درمیان بازوانش گرفته بود و دیگر تصویرها هم به همینگونه نمایانگر دلباختگی معشوقه به عاشق بود که بر همۀ دیوارها و پردهها و فرشها نقش بسته بود و یوسف به هر سو که نگاه میکرد، خود را در آغوش زلیخای گلچهره میدید و اگر رویش را به سوی آسمان هم میگردانید، همان نقشها را بر سقف خانه میدید.[13]
گریز یوسف از زلیخا، هنرمند استاد بهزاد هراتی، تاریخ: 893ق/1487م، اندازه: 21×30 سانتیمتر، نسخه: بوستان سعدی، محل نگهداری: کتابخانۀ قاهره، مصر، برگرفته از
Michael Barry, Figurative Art in Medieval Islam and the Riddle of Bihzad of Herat (Spain, JCG, 2004), 106.
تابلوی بهزاد نیز لحظۀ اوج داستان، یعنی درآویختن زلیخا به یوسف، را به تصویر میکشد. وجود این ابیات در تابلو قابل توجه است و مخاطب را در خوانش اثر کمک میکند. خوانش داستان از مرکز شروع میشود، زیرا نخستین بیت از اشعار سعدی در مرکز تابلو نوشته شده است. بیت بعدی در قسمت پایین و سپس سایر ابیات در قسمت بالا ادامه پیدا میکنند. در واقع، میتوان گفت بهزاد از نوع نگارش شعر سعدی نیز به منزلۀ عنصری بصری استفاده کرده است. هم شکلهای مورب خطوط و هم در هم شکستن خوانش خطی از بالا به پایین یا از راست به چپ همگی موجب میشوند تا حروف به غیر از پیام متن دارای پیامها و ارزشهایی بصری نیز باشند.
با مطالعۀ اشعار سعدی و تابلوی بهزاد، در نگاه نخست به نظر میرسد که هنرمند شعر بوستان را مصور کرده است و رابطه میان دو گونه متن است: یکی مکتوب و دیگری مصور که توصیف بصری اولی است. اما این تابلو دارای عناصری است که در شعر سعدی آنها را نمیتوان دید. یکی از مهمترین عناصر حضور همهجانبۀ معماری و هنرهای مرتبط با آن است. بنابراین، تابلوی بهزاد اطلاعاتی بیشتر از متن سعدی در اختیار مخاطب قرار میدهد. این عناصر موجب طرح پرسش در خصوص چرایی و چگونگی این تفاوتها در شعر سعدی و تابلوی بهزاد شده است. بنابراین، به نظر میرسد تابلوی بهزاد دارای متنی پنهان است که با متن آشکار سعدی متفاوت است. با نظر دقیق بر متون دیگر میتوان دریافت که تابلوی بهزاد نزدیکتر با داستان جامی است. جامی یکی از بزرگترین متفکران و عارفان دوران خویش محسوب میشد که در هرات میزیست و تأثیر بسزایی در اندیشه و آرای سلطانحسین بایقرا و وزیرش، امیرعلیشیر نوایی، و هنرمندان حلقۀ هرات و از جمله بهزاد داشت. همین ارتباط میان بهزاد و جامی میتواند کنجکاوی محققان را بیش از پیش تحریک کند.[14]
بهزاد با توجه به وقایع داستان محوطۀ وسیع قصری را به تصویر میکشد که در آن، قهرمان (یوسف) در حال دویدن است و زلیخا به دنبال او. از بالای دیواری که در قسمت پیشین تصویر بالا آمده، صحن بزرگ و زیبایی دیده میشود. در انتهای صحن پلکانی وجود دارد که نگاه را به سمت بالا، یعنی طبقۀ دوم، میکشاند. در طبقۀ دوم چند اتاق و مهتابی وجود دارد. دیوارهای کوتاه، پنجرهها و هفتوهشتِ پلهها با خطوط عمودی، افقی و مورب موجب ایجاد ریتمی سریع، هیجانی و حادثهای میشوند که از مضمون مینیاتور برگرفته شده است. این ریتم هیجانی در حرکت سریع دو قهرمان به اوج خود میرسد. حرکات پیچیدۀ فیگورهای این اثر حیرتانگیز است. یوسف در حالی که دست راستش را از دست زلیخا بیرون کشیده، به سرعت به سمت جلو میرود. زلیخا سعی میکند دست چپ او را بگیرد، اما به او نمیرسد و با زانو به زمین افتاده است. حالِ زلیخا حاکی از هجوم به سمت یوسف است.
در این اثر شاهد نقشونگارهای بسیاری هستیم. از کوچکترین تا بزرگترین عناصر از ترکیب و رنگآمیزی متنوعی برخوردارند، اما قهرمانان اصلی (یوسف و زلیخا) در میان این همه تزئینات گم نمیشوند. آنها به سبب شیوۀ دقیق ترسیم و لباسهایی با رنگ روشن سبز و سرخ در اولین نگاه جلب توجه میکنند. بهزاد از طریق چهرهپردازی فیگورها، با توجه به خصوصیات فردی آنها، این دو قهرمان را در مرکز توجه قرار داده است. او در عین حال از پرداختن به تزیینات و ترکیببندی ساختار غافل نبوده است. قهرمان، عمل و زندگی او در فضای اثر مهمترین مسایلیاند که هنرمند به آن پرداخته و پس از اینها موارد دیگر در درجۀ دوم اهمیت قرار دارند.[15]
زلیخا به دامان یوسف درمیآویزد و محبت او را میطلبد و یوسف میخواهد خود را از این دام برهاند. بهزاد با مهارتی خاص این واقعه را در بالاترین طبقۀ عمارت پرشکوه، با درهای بسته و دالانهای تودرتو و پلکانهای متعدد، تصویر کرده است. ایجاد برش در نمای ساختمان، بهگونهای که بیرون و درون آن یکجا دیده میشود، و تصویر پیچدرپیچ در سمت چپ تابلو و قرار دادن هفت اتاق و هفت دروازه در مسیر یوسف از تدابیر هنرمند برای بیان معانی پنهان حکایت است. آوردن اشعار و اذکار در قسمتهایی از اثر همه تدابیری است که قدرت بیان نمادین اثر را چندین برابر میکند.
در ترکیببندی (کمپوزیشن) کل، چنان که در مینیاتور مرسوم است، کتیبههای شعر بهگونهای تنظیم شدهاند که تابلو را به پنج ستون عمودی مساوی با فواصل یکسان تقسیم میکنند. تقسیمات افقی تابلو بر اساس عرض کتیبۀ شعر فوقانی است. این مقدار مساوی کرسی دو سطر شعر است. بدین ترتیب، شبکۀ پنهان مجموعۀ تابلو را به دو قسمت بالا و پایین تقسیم کرده که قسمت پایینی مستطیلی بزرگتر است. به علاوه، مجموعۀ تابلو با دو خط متقاطع عمود بر هم به چهار قسمت مساوی تقسیم شده و ترکیبی چون چلیپای شکسته در خطاطی در مرکز تصویر به وجود آورده است. حرکت گردونهمانند این شکل محور اصلی حرکت در مجموعۀ اثر است؛ گویی حرکت در تابلو با نظام حرکت در جهان پیوند دارد.
نکتۀ مهم دیگر در این تابلو خط سیری مارپیچی است که از چهرۀ یوسف و زلیخا شروع میشود و با فواصل منظم، دقیقاً منطبق با اندازۀ یک واحد از جدول شاخص از پایین تابلو، پیچ میخورد. نکتۀ جالب دیگر اینکه این مارپیچی هفت دور مجموعۀ تابلو را درمینوردد و با جهت فرار یوسف منطبق است. بدین ترتیب، منظور هنرمند در هر دو حالت بصری و معنایی کاملاً برآورده میشود. تجزیۀ سطوح مایل به همراه هفت درِ موجود در تابلو و نیز سطوح افقی و عمودی، همه به سبب همسویی و انطباق با جهت چرخش مارپیچی و تداعی حرکت دایرهوارِ پنهان در تابلو، وحدت باطنیِ تابلو را به خوبی عیان میسازند. هنرمندی دیگر بهزاد در طراحی فیگور یوسف و زلیخاست. با ساده کردن این دو فیگور، هندسۀ پنهان در پس آنها آشکار میشود؛ گویی این دو فیگور از یکی از اجزای نقوش (دهن اژدها) در تذهیب (نقوش اسلامی) به وجود آمده است. از نگاهی دیگر، پیکرۀ یوسف وزلیخا تنها عناصر پویا و متحرک در تابلو هستند که در میان عناصر ایستای مربوط به معماری خودنمایی میکنند. هنرمندی بهزاد باعث شده است که این تضاد به هیچوجه چشم بیننده را آزار ندهد، زیرا بهزاد با استادی تمام این دو را بهگونهای تصویر کرده است که در عین حرکت و پویایی، با دیگر عناصر همنوا باشند.
تأمل در نظام حرکتی خطوط مایل در کمپوزیشن اثر و تطبیق جهات آن با حرکت کلی دو فیگور یوسف و زلیخا ما را به نتایجی شایان توجه میرساند: اگر درامتداد حرکت دست یوسف به سوی در خطی رسم کنیم و آن را به موازات دامن یوسف و جهت بدن زلیخا ادامه دهیم، میبینیم که این خط کاملاً موازی با خطوط مایل حاکم بر هندسۀ طرح است. امتداد خطی که دست یوسف و بدن زلیخا تابع آن است، موازی کرسی کتیبهای است که با مضمون ”نیاسای از جانب هیچکس/ برو جانب حق نگهدار و بس“ در صدر تابلو آمده است. با امتداد دادن خطوط بالا و پایین این کتیبه و کتبیۀ چلیپای مرکز تصویر و دقت در محل تقاطع آنها و رابطۀ آن با شیوۀ استقرار یوسف و زلیخا، ظرافتهای دیگری از هندسۀ پنهان آشکار میشود.
با ترسیم خطوط مایل در جهت مخالف نیز نتایجی قابل ملاحظه به دست میآید. از آن جمله اینکه خطی فرضی که از بام شیبدار بادگیر سمت راست تصویر شروع میشود و از کنار پای راست یوسف میگذرد و به پلکان سمت چپ ختم میشود، با خطوط کف پلکان موازی است؛ خطی فرضی که صورتهای یوسف و زلیخا را به هم میپیوندد با محور کتیبۀ فوقانی و محور پلکان فوقانی موازی است؛ و تقاطع خطوط مایل غالباً با زاویۀ قائمه و در فواصل منظم است. شگفت اینکه این خطوط با قطرهای چهارضلعیهای معرف اتاقهای عمارت نیز، که از سطوح بنیادی ترکیببندیاند، موازیاند، مثلاً مربع شاخص دربرگیرندۀ فیگور یوسف و زلیخا، که قسمتهای اصلی اتاق فوقانی را شامل میشود، یکی از اقطارش منطبق بر محوری است که از دست و دامن یوسف میگذرد و با جهت بدن زلیخا موازی است. اقطار مستطیل محیطی اتاق پایینی نیز با محورهای دو فیگور موازی است. اگرقطر سمت راست این مستطیل را از دو طرف امتداد دهیم، از سویی به پنجۀ پای زلیخا میرسد و از سویی به کتیبۀ پایین تابلو. در نهایت، این دوفیگور در لوزیهایی محاط میشوند که طول متقاطع آنها مجموعۀ نگاره را به هم پیوند میدهد و پویایی و متانت را به هم میآمیزد.[16]
تابلوی گریز یوسف از زلیخا را میتوان به صورت کلی از نگاه بصری ذیل ساختار خطی، سطوح، روابط اجزا، فضا، رنگ، کتبیه و امضای استاد بهزاد چنین خلاصه کرد: در ساختار خطی، برای نشان دادن فضای مورد نظر، که بسیار محکم و منسجم است، با به کارگیری مجموعهای از کششهای عمودی، افقی، و مورب و نمایاندن هر شکل و سطح در پشت شکل دیگر، هم زمان دوری و نزدیکی فضای اندرونی از چپ به راست یا از فضای ایستا به فضای پویا را به تصویر کشیده است. خطوط مورب نقش اصلی را در القای فضای مذکور بازی میکنند. خط مورب در مقام خطوط هدایتگر به ایجاد حرکت بصری از سطحی به سطح دیگر و از افقی به افق دیگر، جلو به عقب یا بهعکس، مدد میرساند. این خطوط همچنین نقشی بسیار اساسی در تحرک پنهان خطوط و سطوح ایفا کرده و در این تحرک، بلافاصله بعد از مشاهدۀ فیگورها، موضوع اصلی را که همان گریز یوسف است، در قالب تصویر سریع و بیواسطه به بیننده منتقل میکند. همچنین، خطوط افقی و عمودی نیز باعث روابط اجزا شده است. در به کارگیری عناصر معماری (دیوار و در ورودی قصر، صحن، پلکان، اتاقهای طبقات مختلف، بالکن، گنبد بالای قصر) خطوط افقی-عمودی و اتصالات این دو روابط معماری را ایجاد میکند. استحکام خطوط افقی-عمودی در قالب اصلی به چشم بیننده منتقل میشود و در ارتباط با خطوط مورب تعادلی منطقی را شکل میبخشد. خطوط منحنی، که در قالب فیگور ها و عناصر معماری طراحی شده، تعادلی منطقی با دیگر خطوط یافته است. منحنی فیگورها به ایجاد حجم یاری میرساند: منحنی اندام فیگورها با حرکتی ملایم باعث نزدیکتر شدن به خصوصیت فیگورها میشود. این خطوط نرم و ساده در قالب حرکت نهفته و نمایش نرمی و سختی کارایی میابند. پیکرۀ یوسف فشاری را به سمت خطوط مورب پلهها منتقل ساخته است و جهت خطوط منحنی زلیخا در مقابل منحنی گریزندۀ اندام یوسف به ایجاد تحرک حاصل از روابط خطی میانجامد.
خطوط مختلف افقی-عمودی با اتصالات خطوط مورب فضاهای گوناگونی ایجاد میکنند. این فضاها با سطوح خُرد و بزرگ، ساده و منقوش، تقسیمات کوچکتری مییابند و در نتیجه، سطوح پر و خالی در ارتباطی پیچیده قرار میگیرند و این پیچیدگی با موضوع تصویر هماهنگی کامل دارد. حرکت در این تصویر از سطحی به سطحی دیگراست. این امر نه فقط موجب انفصال تابلو نمیشود، بلکه بهگونهای تنظیم و هماهنگ شده است که موجب انسجام فضای کار شده است.
در روابط اجزای تصویر، مسیر حرکت چشم از کتیبههای پایین تصویر آغاز میشود. سپس، با مرور دیوار و در ورودی، صحن و پلههای سمت چپ با تقسیمات افقی به سمت راست (جایگاه زلیخا) کشیده میشود. حرکت منحنی و جهت مورب پیکره دوباره مسیر نگاه را به داخل تصویر سوق میدهد. کتیبۀ مورب بالای تصویر به کمک حرکت دست زلیخا و یوسف چشم را به طرف بالای تصویر هدایت میکند. ارتباط کتیبهها و متن با جهتهای فلشمانند آنها واضحتر شده است و نه تنها موجب ارتباط بیرون و درون قاب است، بلکه در کششهای داخلی تصویر نیز نقش تعیینکنندهای مییابد. تأکید عمدۀ نقاش بر عناصری است که به ظاهر فرعیاند، ولی در واقع از خصوصیات بارز تصویر به حساب میآیند.
استاد بهزاد برای نشان دادن فضاهای تودرتوی تصویر وجزییات آن به ارتباط تنگاتنگ همۀ عناصر پرداخته است. عناصر معماری به اندازۀ خود فیگورها، و حتی بیشتر از آنها، نقش پیدا میکنند. تأثیر خطوط و رنگها، در نقوش تزیینی و دیگر عناصر، فضایی با ابعادی چندگانه شکل میدهد. برجستهترین ویژگی این فضا ایجاد رابطهای همگون میان زوایای دید متفاوت است. بهزاد با ایجاد فضای متفاوت و حرکتهای تبدیلشونده و پُرشتاب عامل زمان را در آثارش مطرح میسازد.
بهزاد در به کارگیری کتیبه نیز نوآوری و خلاقیت خاصی را به نمایش میگذارد. او در ترکیببندی نقشی بسیار اساسی و مهم به کتیبهها میدهد. آنها با ریتم و حرکت چشم را بر سطح تصویر هدایت میکنند و گاه نیز به صورت ایستا در ترکیببندی جای میگیرند؛ به صورتی که انگار قسمتی از چشمانداز معماری و جزء لاینفک تصویرند. کتیبهها همچنین در آثار بهزاد به عاملی برای شکستن فضا و ایجاد حرکت تبدیل میشوند. همچنین، استاد بهزاد رنگ را فقط برای ایجاد جلوههای بصری زیبا به کار نمیگرفت، بلکه بار عاطفی و بیانی موضوع را نیز بارنگ شدت میبخشید. بهزاد هر رنگ را با دقت و مرتبط با فرم و محتوا برمیگزید و ریتم رنگی را به درون فضاهای تودرتوی تصویر میبرد. برای مثال به بعضی از رنگها در تابلوی گریز یوسف از زلیخا اشاره میشود:
به کارگیری رنگ سبز وسرخ در لباسهای یوسف و زلیخا این اثر را با مفاهیم روانشناختی و شخصیتی فیگورها پیوند داده و از تقابل شخصیت زلیخا و یوسف پرده برمیدارد. رنگ سرخ که رنگی است مادی، زمینی و سرشار از نیروی جاذبۀ جنسی بر تن زلیخا مینشیند و در القای حرکت تهاجمی او نقش مؤثری مییابد و چون در سایر عناصر تصویر به کار نرفته است، چشم را روی زلیخا متمرکز میسازد. رنگ سبز که نشان از دانش، ایمان و تقدس دارد برای جامۀ یوسف به کار رفته است. همچنین، سبزی گوشۀ چپ در بالا یگانه راه نجات یوسف رانشان میدهد. جهت دست یوسف نیز چشم را به سوی آن در، که رو به آبی (نجات و آزادی) باز میشود، هدایت میکند. طلایی و سبز نیز به منظور بیان شکوه، جلال و ثروت و برتری موقعیت زلیخا و سبز برای مضمون معنوی داستان به کار گرفته شده است. این دو رنگ علاوه بر تزیینات دیوارهای قصر، با وسعتی بیشتر در سطوحی یکدست نیز دیده میشوند. از سیاه برای تزیینات ساختارهای خطی استفاده شده که تصویر را بارزتر و نمایانتر میسازد و در کنار نماهای سفید اتاق، سطوح تاریک و روشن پرتحرکی ایجاد میکند که هماهنگ با مضمون تصویر است.
اما امضای استاد بهزاد در تابلوی گریز یوسف از زلیخا. بهزاد نام خود را روی دیوار اتاقی قبل از اتاق یوسف و زلیخا، میان قاب بین دو پنجرۀ مستطیل و مربع، بر زمینۀ روشن با عبارت ”عمل العبد بهزاد“ رقم زده است. همچنین، درقسمت پایین اتاقی که یوسف و زلیخا درآن هستند، پنج ترنج پیرامون ورودی اتاق با رنگ سفید بر زمینۀ آبی، تاریخ پایان نقاشی را چنین رقم زده است: ”سنه ثلاث و تسعین و ثمانیه.“ (893ق/1487م).[17]
اگر تابلویی با تنوع فراوان در خط و سطح و رنگ زیرساختی منسجم و منظم و بیانی واحد داشته باشد، خالق آن به یکی از شاخصهای مهم توفیق بصری، یعنی وحدت، دست یافته است. قدرت ذهن نظاممند و پویای استاد بهزاد زمانی آشکارتر میشود که همین کیفیات را در دیگر آثارش جستجو کنیم و نشان دهیم. یافتن هندسۀ پنهان در آن دسته از آثار استاد بهزاد که فاقد عناصر معماریاند این فرضیه را که همۀ آثارش مبتنی بر هندسۀ پنهان است قوت میبخشد.[18]
نتیجهگیری
استاد کمالالدین بهزاد یکی از بزرگترین هنرمندان مینیاتور است که توانست در کوتاهترین مدت خود را به جامعۀ هنری زمانش بشناساند. مورخین معاصرش چون واصفی، خواندمیر، بابر دوستمحمد گواشانی، قاضی احمد گواشانی، محمدحیدر دوغلات و . . . از او به نیکویی یاد کرده و از او با عناوینی چون مانی ثانی، نادرالعصر ، افضل متأخرین و اعجوبۀ دوران نام بردهاند. استاد بهزاد توانست در 18 سالگی خود را در ردیف هنرمندان معروف زمانش قرار دهد و از جملۀ خاصان دربار سلطانحسین بایقرا قرار گیرد. او درعمر هنریاش آثاری پُربها خلق کرد و با الهام گرفتن از سرچشمههای آثار ادبی نظامی، سعدی، فریدالدین عطار، عبدالرحمن جامی و دیگران، نگاه ناب و متفاوتی به متن ادبی اندخت و توانست مخاطبانش را فراتر از بیان نوشتاری متن بکشاند.
یکی از نکاتی که استاد بهزاد را از دیگران متفاوت ساخت و بر شهرتش افزود توجه او به چیزی بود که تا آن زمان یا به آن توجه نشده بود یا توجه به آن بسیار اندک بود. آثاری که تا زمان او خلق میشدند یا رزمی بودند یا بزمی و تغزلی. او نه فقط به مسایل اجتماعی پرداخت، بلکه توجه خاص به عرفان کرد. در واقع، او قدم سوم و نهایی را برداشت و نگاه عارفانهای را که در متن پنهان مانده بود بیرون کشید .
او در تصویرگری داستان عاشقانه هم به نکتههای ژرف عرفانی آن توجه کرده است. استاد بهزاد با تبحر خلاقانهاش خود را به متن مقید نکرده و در بسیاری مواقع به متن وفادار نمانده است. چنان که در داستان یوسف و زلیخا حتی از دو شاعر الهام گرفته است و برای مثال، ضمن تصویر اشعاری از سعدی که در پرده تحریر کرده است، میتوان دانست که الهام اصلیاش برگرفته از بیان جامی است، هرچند بدان نیز وفادار نمانده و خود را به تمام جزییات متن ادبی مقید نکرده است. در اینجا تبحر خلاقانۀ او به نمایش در میآید که هیچ نقصی در اثرش با توجه به داستان دیده نمیشود. او زیرکانه و با ترفندهای هنری چون ترکیببندی، رنگبندی عالی و نگاه ایزومتریکی و سدشکنیهای خلاقانه اوج داستان را چنان به تصویر کشیده است که مخاطبش را محو تماشا میکند و او را به عالمی دیگر میکشاند و پردۀ گریز یوسف از زلیخا را به شاهکاری ابدی بدل ساخته است.
در این تحقیق مختصر دربارۀ استاد کمالالدین بهزاد نتایجی به دست آمد که در روند شناخت استاد و دانش او برای هنرپژوه خالی از سودمندی نیست:
- استاد کمالالدین بهزاد، که پرورش یافتۀ هرات و هراتیان است، از ذوق و قریحۀ سرشاری بهرهمند بود و با حمایت حکمای هرات توانست به مهارتی شگرف دست یابد.
- استاد کمالالدین بهزاد یکی از نادرترین هنرمندانی است که در زمان خودش به شهرت قابل ملاحظهای رسید.
- استاد بهزاد با نگاه متفاوت توانست آثارش را عالم خیال با عالم شهود وفق دهد.
- تفاوت نگاه ژرفگرایانۀ بهزاد در قدمی از رزم به بزم و واقعگرایی رسید و در نهایت، بهزاد این واقعگرایی را با عالم عرفان وفق داد.
- استاد بهزاد نشان داد که هنرمند مکلف نیست اگر از متون ادبی برای خلق اثرش بهره میبرد به همۀ متن ادبی در خلق اثر هنری وفادار بماند، بلکه آنچه تشخیص میدهد را از متن برمیدارد تا پردۀ نقاشیاش را به کمال برساند، حتی اگر از چند متن الهام گرفته باشد.
- دانش هنری استاد کمتر از تجربۀ عملی او نبود.
- به معانی و مفاهیم رنگ آگاه بود.
- ترکیببندی و عناصر بصری و نیروهای بصری را کاملاً درک میکرد و به این علوم اشراف داشت.
در خاتمه به محققان و علاقهمندان هنر پیشنهاد میشود در زمینۀ شناخت و شناساندن هنرهای ملی سعی و مبادرت بیشتر کنند تا در راه رشد و شکوفایی فرهنگ و هنرمان قدمی هرچند کوچک برداشته شود، چرا که امروز به دانش آن محتاجتریم.
[1] خشایار قاضیزاده، ”به یاد استاد کمالالدین بهزاد،“ فصلنامۀ فرهنگستان هنر، شمارۀ 6 (1382)، 134.
[2] عبدالله بهاری، ”کمالالدین بهزاد،“ در مجموعه مقالات همایش بینالمللی بهزاد (تهران: فرهنگستان هنر، 1383)، 9.
[3]علیاحمد نعیمی، خطاطان و نقاشان هرات: از ادوار تیموری تا نخستین سالگرد جمهوری (هرات: مطبعۀ دولتی، 1353)، 19.
[4] محمد افضل بنوال، مکتب بهزاد (تهران: سمت، 1382)، 93.
[5] محمد خواندشاه هروی، روضهالصفا (چاپ 5؛ لکنهو، هند: سپرنطندنت، 1915)، 98.
[6] بنوال، مکتب بهزاد، 93.
[7] عبدالحی حبیبی، هنر عهد تیموریان و متفرعات آن (تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1355)، 52.
[8] قاضی میراحمدبنشرفالدین حسین قمی، گلستان هنر (چاپ 3؛ تهران: نشر منوچهری، 1366)، 134.
[9] نعیمی، خطاطان و نقاشان هرات، 342.
[10] حبیبی، هنر عهد تیموریان، 726.
[11] یعقوب آژند، مکتب نگارگری هرات (تهران: فرهنگستان هنر، 1387)، 391.
[12] گری بازل، نقاشی ایران، ترجمۀ عربعلی شروه (چاپ 2؛ تهران: دنیای نو، 1385)، 99.
[13] ثروت عکاشه، نگارگری اسلامی، ترجمۀ سیدغلامرضا تهامی (تهران: حوزۀ هنری، 1380)، 151.
[14] بهمن نامور مطلق، ”کمالالدین بهزاد،“ در مجموعه مقالات همایش بینالمللی بهزاد (تهران: فرهنگستان هنر، 1383)، 451.
[15] م. اشرفی، بهزاد و شکلگیری مکتب مینیاتور بخارا در قرن 16م، ترجمۀ نسترن زندی (چاپ 2؛ تهران: فرهنگستان هنر، 1386)، 102.
[16] خشایار قاضیزاده، ”کمالالدین بهزاد،“ در مجموعه مقالات همایش بینالمللی بهزاد (تهران: فرهنگستان هنر، 1383)، 304.
[17] زهرا رسولی، ”کمالالدین بهزاد،“ در مجموعه مقالات همایش بینالمللی بهزاد (تهران: فرهنگستان هنر، 1383)، 338.
[18] خشایار قاضیزاده، ”به یاد استاد کمالالدین بهزاد،“ فصلنامۀ فرهنگستان هنر، شمارۀ 6 (1382)، 9-17.