ایران¬شناسی در جهان عرب – جایگاه داستان کوتاه معاصر فارسی در جهان عرب

مقدمه

پیوند ادبیات فارسی با جهان عرب تاریخی دیرینه دارد، ولی آغاز مسئلۀ ایران­شناسی در جهان عرب به نیمۀ دوم قرن بیستم باز­می‏گردد. بلافاصله پس از تأسیس گروه‏های ادبیات فارسی در دانشگاه‏های عربی، ایران­شناسان عرب به بررسی انواع ادبی فارسی پرداخته و ترجمه و نقد داستان کوتاه معاصر فارسی در اولویت پژوهش‏های آنان قرار گرفت و نخستین کتابی که به صورت آکادمیک به مسئلۀ ایران شناسی در جهان عرب ‏پرداخت، در زمینۀ داستان کوتاه معاصر فارسی بود.

با نگاهی به کتب، مقالات و پایان­نامه‏های حوزۀ داستان کوتاه فارسی در کشورهای عربی درمی‏یابیم که سهم این نوع ادبی بیش از سایر انواع بوده و ایران­شناسان عرب به این مسئله اهتمام بیشتری ورزیده‏اند. اگر چه پرداختن به داستان کوتاه معاصر فارسی در جهان عرب از همان آغاز با مشکلاتی همراه بود، دست­ کم سبب شد خوانندگان عرب­زبان و علاقه­مندان به ادبیات داستانی معاصر فارسی، به ویژه داستان کوتاه، ذهنیتی هرچند اندک در این زمینه پیدا کنند.

در این نوشتار به جایگاه داستان کوتاه معاصر فارسی در جهان عرب در قالب بررسی موضوعاتی همچون آغاز روی­آوردن اعراب به داستان کوتاه فارسی، پیشگامان این امر، داستان‏های ترجمه­شده به عربی و نیز کتب، پایان­نامه‏ها و پژوهش‏های صورت­گرفته دراین زمینه پرداخته­ایم و در پایان، به ترجمۀ داستان‏های کوتاه معاصر فارسی به زبان عربی و برخی مشکلات این زمینه نگاهی انداخته­ایم.

جایگاه داستان کوتاه معاصر فارسی در جهان عرب

داستان کوتاه معاصر فارسی اولین موضوعی بود که ذهن ایران­شناسان عرب را به خود مشغول کرد و در حقیقت، ایران­شناسی در جهان عرب با ترجمه و بررسی داستان کوتاه معاصر فارسی آغاز شد. نخستین­بار در 1975، ابراهیم الدسوقی شتا، ایران­شناس مصری، 14 داستان کوتاه از صادق هدایت را ترجمه و آنها را با عنوان قصص من الأدب الفارسي المعاصر منتشر کرد.[1] یک سال بعد نیز ترجمۀ رمان بوف کور را به همراه همین 14 داستان کوتاه در قالب کتابی با نام البومة العمياء و قصص أخرى منتشر کرد.[2] یگانه تفاوت این كتاب با کتاب قبلی افزودن رمان بوف کور به آن بود، بی­اينكه در داستان‏های کوتاه مجموعۀ اول هیچ­گونه تغییر یا بازنگری صورت گیرد. شتا هدف از این امر را نیاز به تجدید چاپ کتاب اول برای استفاده در ادبیات تطبیقی یا پژوهش‏های مرتبط با ادبیات معاصر فارسی ذکر کرد.

پس از این کتاب، در 1987، راویة عبدالرحمن الفقي مجموعه داستان یکی بود، یکی نبود محمدعلی جمال­زاده را ترجمه و منتشر کرد.[3] در حقیقت، او این ترجمه‏ها را به پایان­نامۀ کارشناسی ارشد خود افزود که دربارۀ ادبیات مدرن فارسی در دانشگاه عین شمس ارائه شده بود و سپس در کتابی مستقل ترجمۀ این داستان‏ها را به چاپ رساند.

ماجده العنانی، همسر ابراهیم الدسوقی شتا و از معدود بانوان ایران­شناس عرب ، در 1987 أدب الأطفال عند الكاتب صمد بهرنکي را منتشر کرد.[4] او پیش از این نیز در پایان­نامۀ کارشناسی ارشد خود در زمینۀ ادبیات داستانی کودکان، 6 داستان کوتاه از بهرنگی را ترجمه کرده بود. این مترجم همچنین مجموعه‏ای از داستان‏های صمد بهرنگی را تحت عنوان خوخه و ألف خوخه و قصص أخرى ترجمه و منتشر كرد.[5]

در سال 2000، ندی حسون، ایران­شناس سوری، مجموعه‏ای از داستان‏های کوتاه سیدمهدی شجاعی را با عنوان أزرق و لكن بلون الغروب ترجمه کرد.[6] این اثر را اتحادیۀ نویسندگان عرب (اتحاد الکتاب العرب) منتشر کرده است که مقر آن در شهر دمشق است. مترجم در این کتاب 132 صفحه‏ای صرفاً 11 داستان کوتاه از سیدمهدی شجاعی را بی­مقدمه یا زندگی­نامۀ ادبی نویسنده و بررسی آثار او ترجمه کرده است. حسون در ادامۀ فعالیت‏های خود در زمینۀ ایران­شناسی دو مجموعه داستان کوتاه فارسی دیگر نیز ترجمه و منتشر کرد. نخستین مجموعه داستان‏هایی از زهرا زواریان با نام أسطوره العشق بود که اتحادیه نویسندگان عرب  آن را در سال 2001 منتشر کرد.[7]  دومي هم مجموعه‏ای از داستان‏های جلال آل­احمد بود كه در همان سال آن را ترجمه و روانه بازار کرد.[8] از دیگر فعالیت‏هایی که در زمینۀ ترجمۀ داستان کوتاه معاصر فارسی نشر کتابی است با عنوان القصة القصيرة و الحكاية في الأدب الفارسي؛ دراسة و نماذج به قلم عبدالوهاب علوب که شورای عالی فرهنگی مصر آن را منتشر ساخته است.[9] عباس رضوی نیز کتابی با عنوان الأدب الأيراني المعاصر منتشر کرد که در آن مجموعه‏ای از داستان‏های کوتاه معاصر فارسی را ترجمه کرده بود.[10] علاوه بر اين کتب، برخی مجلات نیز در زمینۀ ترجمه و انتشار داستان‏های کوتاه معاصر فارسی گام‏هایی برداشته‏اند.

نخستین­بار در 1994 ، مجله الآداب الأجنبیه، که اتحادیۀ نویسندگان سوریه آن را منتشر می‏کند، در ویژه­نامه‏ای ترجمۀ 6 داستان کوتاه معاصر فارسی را به چاپ رساند.[11] این روند در سال‏های بعد جسته و گریخته ادامه یافت و هرازگاهی ترجمۀ داستان‏های کوتاه معاصر فارسی در این مجله منتشر می­شود.[12]

حوزۀ هنری ایران نیز مجلۀ شيراز را به زبان عربی منتشر میکند که از ابتدای تأسیس تاکنون در شمارگان زیاد به داستان کوتاه معاصر فارسی پرداخته است. این مجله در حقیقت به معرفی ادبیات فارسی به مخاطبان عرب­زبان می‏پردازد و به لحاظ تنوع، از نویسندگان شاخصی همچون جلال آل­احمد، نادر ابراهیمی، سیمین دانشور، هوشنگ گلشیری و محمود دولت­آبادی گرفته تا نویسندگان جوان و کم­آوازه آثاری ترجمه و منتشر كرده است. در هر شماره از این مجله، معمولاً بین 2 تا 6 داستان کوتاه معاصر فارسی ترجمه و در ابتدای هر داستان نیز معرفی کوتاهی از نویسنده آورده شده است. اگرچه این مجله از آغاز کوشیده دریچه‏ای به روی ادبیات فارسی در جهان عرب بگشاید، با همۀ تلاش‏های صورت­گرفته اشتباهات فاحشی هم در آن به چشم می­خورد. در زمینۀ ترجمۀ داستان کوتاه معاصر فارسی، بسیاری از مترجمان آن  غیر حرفه‏ای­اند و عدم تجربۀ کافی آنان در حيطۀ ترجمه و عدم تسلط آنان به هنر ترجمه و ظرافت‏های آن سبب بروز اشتباهات بسیار شده است. مترجمان این مجله معمولاً ایرانی و فارسی­زبان­اند و همین امر باعث شده است که شاهد استفاده از کلمات عربی در جایگاهی نامناسب باشیم، زیرا بسیاری از کلمات عربی در زبان فارسی دیگر در زبان عربی کاربرد ندارند یا کاربرد آنها به گونۀ دیگری تبدیل یافته است.[13] از دیگر مشکلات ترجمۀ داستان‏های کوتاه فارسی در شیراز عدم آشنایی مترجمان با ساختار زبانی، اندیشه‏ای و فرهنگی دنياي عرب است و همین مشکل سبب شده است این ترجمه‏ها با ساختار صحيح زبان عربی فاصلۀ فراوان داشته باشد. تغییر در ساختار، سبک و بازی زبانی داستان نیز از دیگر نواقص این ترجمه‏هاست. مترجمان علاوه بر آنکه در نزدیک­کردن ساختار زبان مقصد به زبان مبدأ موفق نبوده‏اند، با بی­تجربگی یا کم­دقتی گاه موجب ایجاد شکافی عمیق میان دو متن شده­اند.[14] علاوه بر ترجمه، پژوهش‏هایی نیز در زمینۀ ادبیات داستانی ایران در این مجله به چاپ رسیده است كه هیچ‏یک مستقلاً به داستان کوتاه فارسی نپرداخته و صرفاً ادبیات داستانی در ایران را تاریخ­نگاری کرده و در بخش‏هایی از آن به داستان کوتاه معاصر فارسی پرداخته­اند.[15] در مجموع، مجلۀ شیراز با همۀ این ضعف‏ها طی سال‏های انتشار خود کوشیده است خوانندگان عرب­زبان را با ادبیات فارسی آشنا کند که این اقدام ستودنی است.

در کنار ترجمۀ داستان کوتاه، برخی از مترجمان نیز گاه­به­گاه به انتشار ترجمۀ داستان‏های کوتاه معاصر فارسی در نشریات جهان عرب پرداخته‏اند. از آن جمله است ترجمۀ نگارنده از برخی داستان‏های کوتاه معاصر فارسی که در نشریات ادبی جهان عرب از جمله مجله افکار، ماهنامۀ ادبی وزارت فرهنگ اردن، منتشر شده است.[16]

 

دربارۀ داستان کوتاه معاصر فارسی

یکی از نکات تأمل­برانگیز در زمینۀ داستان کوتاه معاصر فارسی در جهان عرب این است که تاکنون هیچ کتابی مستقلاً به نقد و تحلیل داستان کوتاه فارسی نپرداخته و همۀ کتاب‏هایی که در این زمینه به چاپ رسیده­اند، در حقیقت، آمیزه‏ای از تحلیل و ترجمۀ داستان‏های کوتاه فارسی­اند؛ بدین معنا که ایران­شناسان عرب در کتبی که در زمینۀ داستان کوتاه معاصر فارسی نوشته‏اند، بخشی از کتاب را به تاریخ­نگاری و تحلیل و نقد داستان کوتاه فارسی اختصاص داده‏ و در بخش دیگر، که در حقیقت بخش عمدۀ این گونه کتاب­هاست، به ترجمۀ داستان‏های کوتاهی از نویسندگان معاصر ایرانی پرداخته‏اند. همین مسئله سبب شده است که کتاب بر پایۀ ترجمۀ داستان‏های کوتاه بچرخد و به بخش نقد آن کمتر توجه شود.

از جملۀ این کتاب‏ها القصه القصيره و الحكايه في الأدب الفارسي؛ دراسه ونماذج اثر عبدالوهاب علوب است که در 1993 در مصر منتشر شد. علوب در این کتاب ابتدا تفاوت‏های میان حکایت و داستان کوتاه را بررسی کرده و سپس به پیدایش داستان کوتاه معاصر فارسی و سیر تحولات آن پرداخته است. پرداختن به شاخص‏ترین داستان نویسان فارسی، البته به تعبیر نویسندۀ کتاب، بر اساس زمان­بندی تاریخی از پیدایش داستان کوتاه از دهۀ 1920 تا دهۀ1970 و ترجمۀ آثاری از آنان بخش اصلی این کتاب را تشکیل می­دهد. او همچنین مهم‏ترین موضوعات مطرح­شده در هر دورۀ تاریخی در داستان‏های معاصر فارسی را بیان کرده است. ترجمۀ مقدمۀ کتاب یکی بود، یکی نبود جمال­زاده در این کتاب قابل توجه است. مترجم این مقدمه را در زمینۀ توضیح نوع ادبی داستان کوتاه فارسی بسیار مهم برشمرده و عنوان کرده است که مقدمۀ مذکور نه فقظ در زمینۀ تاریخ ادبیات فارسی، بلکه در بیان پیوندهای ادبی شرق و غرب و واکنش ادبیات شرقی در برابر چالش‏های قرن بیستم نیز بسیار حائز اهمیت است. تاریخ­نگاری داستان کوتاه معاصر فارسی در این کتاب تا حدودی پذیرفتنی است، ولی از عمق چندانی برخوردار نیست و در آن، چنانکه بایسته و شایسته است، شاهد نقد تحلیلی نویسنده نيستيم. در حقیقت، این کتاب فاقد نقد عملی و فنی است. همچنین، علوب از بسیاری از داستان­نویسان بزرگ معاصر فارسی یا به عبارتی نویسندگان نسل اول و دوم همچون سیمین دانشور، محمود به­آذین، ابراهیم گلستان، غلامحسین ساعدی، هوشنگ گلشیری، محمود دولت­آبادی، احمد محمود و صمد بهرنگی اثری ترجمه نکرده، حالی ست که از برخی نویسندگان بیش از یک اثر ترجمه کرده است.[17] مترجم در این کتاب از خسرو شاهانی و بهرام صادقی 2 داستان ترجمه کرده یا از نویسندگان کم­آوازه‏تری همچون نسیم خاکساری و فریدون تنکابنی آثاری ترجمه کرده، ولی برخی نویسندگان پرآوازۀ نسل اول و دوم را نادیده گرفته است.

یکی از جدی‏ترین کتاب‏هایی که در زمینۀ داستان کوتاه معاصر فارسی در جهان عرب در 1999 به چاپ رسید. این کتاب ماوراء النهر: أنتولوجيا القصه القصيره الفارسيه المعاصره نام داشت که أحمد اللوزی، ایران­شناس مراکشی، آن را گرد آورده بود و با استقبال خوانندگان عرب­زبان روبه­رو شد.[18] از جمله تفاوت‏های این کتاب با سایر کتاب­ها در این زمینه، توجه مؤلف به نویسندگان جدیدتری همچون بهرام صادقی، پرداختن به زنان داستان­نویس و توجه به نویسندگانی است که آثار آنان به زبان‏های دیگری، از جمله انگلیسی و فرانسوی، ترجمه شده است. در ابتدای کتاب، پژوهشگر نگاهی به داستان کوتاه فارسی از 1921 تا 1991 انداخته و عوامل پیدایش و سیر تحول آن را بررسی کرده است. در ادامه، ضمن دسته­بندی تاریخی داستان کوتاه معاصر فارسی، به بیان ویژگی‏های هر دوره و طلایه­داران آن پرداخته است. او داستان کوتاه معاصر فارسی را از لحاظ تاریخی به سه دوره تقسیم کرده است: دورۀ اول دورۀ تلاش‏های نخستین است كه جمال­زاده و هدایت در این گروه قرار دارند. مرحلۀ دوم مرحلۀ تأسیس است و صادق چوبک و جلال آل­احمد در این دسته‏اند و در نهايت، دورۀ سوم، دورۀ تبدیل داستان کوتاه فارسی به نوع ادبی مستقلی است که در آن نام نویسندگانی همچون ابراهیم گلستان، جمال میرصادقی، رضا مقدم، بهرام صادقی، غلامحسین ساعدی، هوشنگ گلشیری، رضا براهنی، نادر ابراهیمی، محمود دولت آبادی و اسماعیل فصیح به چشم مي­خورد. به زنان داستان­نویس ایران از جمله سیمین دانشور، مهشید امیر­شاهی، سیمین بهبهانی، غزاله علیزاده و منیرو روانی­پور نیز در این کتاب پرداخته شده است و پس از آن، نویسنده سال­شمار فرهنگی 200 سالۀ ایران (1794-1997) را آورده است. اللوزی در این کتاب 14 داستان کوتاه معاصر فارسی را از 12 نویسنده آورده است.[19] 7 متن نیز به زبان فارسی در ادامۀ کتاب آمده است که نه ضرورتی برای این کار وجود دارد و نه به چرایی انتخاب این 7 داستان اشاره‏ای شده است.

در بخش دیگری از این کتاب، نجیب العوفی این 14 داستان را تحلیل کرده است. او در این بخش یادآور می­شود بیشتر آثار داستان­نویسان این کتاب به زبان‏های دیگر، از جمله انگلیسی و فرانسوی، ترجمه شده­اند، ولی زبان عربی از ترجمۀ این آثار بی بهره مانده که نشانۀ مشکل فرهنگی بزرگی در این زمینه است. در ادامه، نویسنده به تحلیل و نقد داستان‏ها از جمله تحلیل شخصیت‏ها، پی‏رنگ (Plot) و داستان­پردازی می­پردازد و می‏کوشد داستان‏ها را رمزگشایی کند. در مجموع، این کتاب یکی از بهترین کتاب­هایی است که در زمینۀ داستان کوتاه معاصر فارسی به عربی نوشته شده است، ولی شتاب­زدگی نویسنده در تحلیل داستان‏ها و پراکندگی موضوعات، به­ویژه در فهرست­بندی آن، مهم­ترین نقایص آن است.

 

علاوه بر کتاب، پژوهش‏هایی نیز در زمینۀ داستان کوتاه فارسی تألیف و در نشریات جهان عرب منتشر شده است. از میان این پژوهش‏های پراکنده، در اینجا به دو نمونه اشاره می‏کنم.

پژوهش اول ”الأدب القصصي الإيراني بين التأسيس و التجنيس“ است که أحمد موسی حاصل این پژوهش را   در فصلنامۀ الدراسات الأدبيه[20] منتشر کرد.[21] نویسنده در این پژوهش با دیدگاهی تاریخی داستان کوتاه معاصر فارسی را از زمان شکل­گیری آن تحت تأثیر ادبیات داستانی اروپا تا مرحلۀ تکامل، بلوغ و پختگی بررسی کرده است.

پژوهش دیگر نوشتۀ يوسف عزيزي و نگاهی به زندگی و آثار جمال­زاده است.[22] او پس از بررسی زندگی جمال­زاده، از او به عنوان پیشگام داستان­نویسی مدرن در ایران یاد کرده است. مؤلف جمال­زاده را اولین ایرانی‏ می­داند که قصه­نویسی را بر اساس آگاهی و بنیاد‏های فنی آن پیش برد و نه بر اساس شاکلۀ مقالات روزنامه‏ای.

يوسف عزيزي همچنین اشاره مي‏كند که یکی از ویژگی‏های ادبیات داستانی فارسی بُعد رمانتیک آن است و قهرمانان این نوع ادبی در ایران متعلق به تاریخ کهن این سرزمین، همچون قهرمانان شاهنامه­اند، ولی جمال­زاده اولین ایرانی بود که قهرمانانش را از میان انسان‏های عادی برگزید و داستان فارسی را به سمت رئالیسم سوق داد. به نظر او، یکی از دغدغه‏های جمال­زاده این بود که زبان داستان را به زبان محاوره‏ای رایج در میان مردم نزدیک کند. بررسی سبک زبانی جمال­زاده همچون استفاده از جملات طولانی، استفاده از لهجۀ تهرانی و بهره­گیری از ضرب­المثل‏ها و اصطلاحات کوچه­بازاری، از دیگر مسائلی است که نویسنده بدان پرداخته است. او در پایان نتیجه می­گیرد که اهمیت جمال­زاده در این است که توانست ادبیات فارسی را به شکل بسیار مطلوبی در میان اقشار گوناگون ملت ایران گسترش دهد.

افزون بر کتاب و مجله، پژوهش‏هایی دانشگاهی نیز در زمینۀ داستان کوتاه معاصر فارسی در جهان عرب به رشته تحریر درآمده است. البته پایان­نامه‏های دانشگاهی نسبت به سایر پژوهش‏های صورت گرفته بار علمی بیشتری دارند. در این پایان­نامه‏ها، بیشتر به داستان­نویسان طراز اول پرداخته شده است که از آن جمله است پایان­نامۀ راويه الفقی تحت عنوان ”المجموعةه القصصيه لمحمدعلي جمال­زاده: يكي بود يكي نبود؛ ترجمه و دراسه.“[23] نویسنده در این پایان­نامه پس از پرداختن به زندگی­نامۀ جمال­زاده، مجموعۀ یکی بود، یکی نبود را بررسی کرده است. الفقی در پایان­نامۀ خود علل نگارش کتاب، تاریخ انتشار، پژوهش‏های مرتبط با آن را بیان کرده، تحلیلی از تک­تک داستان‏های مجموعه نیز به دست داده و 6 داستان کوتاه كتاب مذكور را ترجمه کرده است.

پایان­نامۀ دیگر در این زمینه ”أدب الأطفال عند صمد بهرنکي“ است.[24] نویسندۀ این پایان­نامه ابتدا به بررسی مفهوم ادبیات کودکان نزد ایرانیان پرداخته، سپس ادبیات معاصر کودکان در ایران بررسی کرده و پس از آن، به زندگی­نامۀ صمد بهرنگی و آثار او پرداخته است. او در بخش اصلی داستان‏های کودکان صمد بهرنگی را نقد و تحلیل و 6 داستان شاخص او از جمله ماهی سیاه کوچولو و الدوز و کلاغ­ها را ترجمه کرده است.

”الواقعيه الجديده في القصه الإيرانيه المعاصره“ نام پایان­نامه‏ای دیگر است که در زمینۀ داستان کوتاه معاصر فارسی در جهان عرب تألیف شده است.[25] نویسنده در این پژوهش ابتدا به بررسی اصطلاح رئالیسم و آغاز آن در غرب پرداخته و پس از آن، رئالیسم در ادبیات فارسی را بررسی کرده است. پژوهشگر در ادامه رئالیسم در داستان کوتاه فارسی را به کنکاش گرفته، به تحلیل نمونه‏هایی از آن پرداخته است. او داستان­نویسان معاصر ایران را به سه گروه پیشگامان، نسل دوم و نسل جدید تقسیم کرده و از هر نسل دو نمونه را برای بررسی برگزیده است. در نسل اول بزرگ علوی و صادق هدایت، در نسل دوم صادق چوبک و جلال آل­احمد و در نسل سوم نیز جمال میر­صادقی و امین فقیری را دستمایه نقد خود قرار داده است.

فضای مجازی جهان عرب نیز از ترجمۀ داستان‏های کوتاه معاصر فارسی و پژوهش دربارۀ آن بی بهره نمانده، بسیاری از پایگاه‏های الکترونیکی عربی به انتشار مطالبی در این زمینه پرداخته‏اند که البته در قیاس با مطالب منتشر شده در کتب، مجلات و پژوهش‏های دانشگاهی از وجهه علمی کمتری برخوردارند و صرفاً به منظور آشنایی سطحی خوانندگان با ادبیات داستانی معاصر فارسی به کار می­آیند. علاوه بر اینها، مترجمان داستان‏های کوتاه معاصر فارسی در مقدمه‏های کتاب­های خود نیز اشاراتی هرچند گذرا به این نوع ادبی در ایران کرده‏اند.

همان گونه که اشاره شد، نخستین کتابی که در زمینۀ داستان کوتاه معاصر فارسی در عربی به رشتۀ تحریر درآمد، قصص من الأدب الفارسي المعاصر شامل 14 داستان کوتاه از صادق هدایت است. پدیدآورندۀ این کتاب ابراهیم الدسوقی شتا و مقدمۀ آن نوشتۀ یحیی الخشاب است. الخشاب در مقدمۀ این کتاب به بررسی زندگی­نامۀ صادق هدایت پرداخته و او را پدر حقیقی داستان معاصر فارسی برشمرده است. او دربارۀ علت ترجمۀ این داستان‏ها می­گوید که احساس و عواطف نویسندگان فارسی­زبان در واقع با احساس و عواطف فرهیختگان عرب مشترک است و دو ملت ایران و عرب شرایط تاریخی و تمدنی مشابهی دارند و در نتیجه، آثار نویسندگان فارسی­زبان نشان­دهندۀ حالت زندگي در بسیاری از کشورهای عربی است. او همچنین اشاره می­کند که توصیف نویسندگان ایرانی از درد و رنج ملت ایران و آرزوهای آنان در زمینۀ آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی واقعیت موجود در کشورهای عرب­زبان را بیان می­کند.

پس از این مقدمه، شتا نیز مقدمه‏ای مفصل نوشته و آن را با اشاره‏ای به ادبیات داستانی کلاسیک و مدرن فارسی و بیان تفاوت‏ آنها آغاز کرده است. او اعتقاد دارد که داستان­های کلاسیک فارسی در حقیقت حکایاتی­اند که برای تهذیب شاهان و ملت‏ها یا گرفتن حق ملت به شیوه­ای غیر مستقیم نگاشته شده­اند. شتا همچنین اشاره می­کند که داستان کلاسیک فارسی گاه با اهداف اخلاقی، آموزشی یا صوفیانه نوشته می‏شد و همین مسئله از ارزش آن می‏کاست. در زمینۀ داستان معاصر فارسی نیز بیان می­کند که این نوع ادبی در ایران کاملا برگرفته از داستان اروپایی با همۀ شاخص‏های آن، از جمله فرم، زمینه‏ها و رویکردهای آن است. در ادامه، نویسنده به عوامل تأثیرگذار بر شکوفایی نثر فارسی اشاره کرده است که منجر به تأثیرپذیری نویسندگان ایرانی از داستان­نویسان اروپایی شده­اند. همچنین، به زندگی صادق هدایت، فعالیت‏های ادبی و فکری او و نیز رابطه‏اش با ادبا و فرهنگ اروپا پرداخته است. این ایران­شناس مصری گرایش سوسیالیستی و تعصب ضد دینی را مهم­ترین ویژگی هدایت دانسته و در اشاره‏ای گذرا به ساختار فنی داستان‏های او، نقد شدید جامعه را همراه با هجو و رئالیسم مهم­ترین شاخص­های آثار هدایت قلمداد کرده است. شتا ضمن بیان سال­شمار زندگی هدایت و آثارش، بر اساس اجماع منتقدان ایرانی و اروپایی، او را استاد بی‏بدیل داستان معاصر فارسی و بنیادگذار این نوع ادبی در ایران معرفي كرده و پس از این مقدمه، به ترجمۀ داستان‏هایی از صادق هدایت پرداخته است.

همین مترجم در مقدمه‏ای که بر کتاب خوخه و ألف خوخه و قصص أخرى بهرنگی را، به­رغم مرگ زودهنگامش، یکی از نویسندگان شاخص ادبیات داستانی ایران دانسته، واقع‏گرایی صمد بهرنگی را مهم‏ترین ویژگی آثار او برشمرده و معتقد است بهرنگي یکی از نظریه­پردازان انقلاب اسلامی ایران بوده است. شتا همچنین بهرنگی را بنیادگذار ادبیات داستانی کودکان در ایران می‏داند و بر این باور است که بسیاری از نویسندگان پس از بهرنگی از آثار او در داستان‏های خود بهره و الهام گرفته‏اند. پس از این مقدمه، العنانی نیز در مقدمه‏ای نسبتاً طولانی به بیان ارتباط بهرنگی با میراث ادبی، ارزش‏های انقلابی و سمبولیسم پرداخته و در بخش اول كتاب، تحت عنوان صمد و میراث، رابطۀ بهرنگی با میراث فارسی و به­ویژه پیوندش با آثار مولانا در زمینۀ کودکان و تأثیرپذیری­اش از او را تبيين کرده و در ادامه اشاره کرده است که بهرنگی به­رغم گرایشات چپ و موضع منفی در قبال دین، از میراث صوفیانۀ ایرانی در آثار خود بی نصیب نبوده و از بسیاری اصطلاحات آن بهره برده است.

العنانی الهام از آموزه‏های دینی و قرآنی را یکی دیگر از ویژگی‏های داستان‏های بهرنگی می‏داند و مثال‏هایی نیز در این زمینه آورده است. او به شکل گذرا به مقایسه و پیوند میان برخی داستان‏های بهرنگی و این آموزه‏های دینی پرداخته است. تأثیر پذیری صمد بهرنگی از میراث زبان آذری و اسطوره‏های ترکی از دیگر نکاتی است که در این مقدمه آمده است. این پژوهشگر صمد بهرنگی را ادامه­دهندۀ راه صادق هدایت و جلال آل­احمد می­داند.

العنانی در بخش بعدی، با عنوان صمد و ارزش‏های انقلابی، آثار او را تصویری از جامعۀ ایران پیش از انقلاب، با همۀ اختلافات طبقاتی، ظلم و ستم­ها و مشکلات ساختاری جامعۀ ایران در زمینه‏های اقتصادی، اجتماعی، فکری و سیاسی توصیف کرده است. او زبان انتقادی بهرنگی در نقد ساختار حاکم بر جامعۀ ایران، به­ویژه ساختار آموزشی، را از دیگر ویژگی‏های آثار این داستان­نویس ایرانی می‏داند و معتقد است در این زمینه شباهت‏های فراوانی میان آثار بهرنگی با آثار جلال آل­احمد و رسول پرویزی به چشم می‏خورد. این ایران­شناس مصری به سبب توجه بسیار بهرنگی به لزوم مبارزه با ظلم و ستم و تسلیم­ناپذیری در برابر پلیدی‏ها او را از پیشگامان ادبیات مبارز فارسی به شمار می‏آورد؛ ادبیاتی که با صادق هدایت آغاز شد و با جلال آل­احمد به بلوغ رسید.

واپسین بخش این مقدمه صمد و نماد نام دارد. العنانی در این بخش بیان می­کند که سمبولیسم در داستان‏های صمد بهرنگی بسیار پررنگ می‏نماید. او ضمن بیان برخی نماد‏هایی که بهرنگی در داستان‏هایش به کار برده است او را در این زمینه موفق نمی­داند.

هرچند العنانی کوشیده است در مقدمۀ کتاب خود آثار صمد بهرنگی را نقد کند، با اين حال مقدمۀ مذكور خالی از اشکال نیست. شاید یکی از بزرگ‏ترین نقاط ضعف این مقدمه طولانی بودن آن باشد، زیرا نویسنده 27 صفحه از کتاب خود را به تحلیل آثار بهرنگی اختصاص داده است.[26] با این همه، توضیحات بیش از حد، پراکندگی موضوعات به­رغم تقسیم‏بندی اولیه، آوردن مثال‏های فراوان و غیرضرور و نیز بررسی نقدهای آثار صمد بهرنگی از جمله مسایلی است که این مقدمه را برای خواننده ملال­آور مي‏كند. مترجم به جای آنکه بخشی از کتاب خود را مستقلاً به نقد و تحلیل داستان‏های بهرنگی اختصاص دهد، نظرات خود را در مقدمه ذکر کرده و پس از آن، بلافاصله ترجمۀ داستان‏هایی از این نویسنده را آورده است. این امر سبب شده است نه مقدمۀ کتاب کاملاً بر مبنای شاخص‏های مقدمه­نویسی باشد و نه می­شود آن را نقد تحلیلی به شمار آورد و همین امر موجب سردرگمی خواننده می­شود.

ندى حسون، مترجم داستان‏های کوتاه جلال آل­احمد، نیز در مقدمۀ کتاب ساعي البريد نگاهي به زندگی جلال انداخته و ماهیت اساسی داستان‏های او را نقد جامعه دانسته است. حسون بیان می­کند که داستان‏های آل­احمد در حقیقت منعکس­کنندۀ شرایط جامعۀ آن زمان، پس از انقلاب مشروطه، است که دچار سرخوردگی شده، از مشکلات بی­شمار رنج می­برد. همچنین، اظهار می­کند که آل­احمد تصویر روشنی از طبقۀ متوسط و ضعیف ایران ارائه داده که درد، رنج، سرخوردگی، ناامیدی و شکست در زندگی آنان موج می‏زند. مترجم این کتاب زبان سادۀ جلال را ابزاری در خدمت مضامین داستان‏هایش توصیف می­کند و سپس به تحلیل سطحی و گذرای شخصیت‏های داستان‏های آل­احمد می­پردازد.

همین مترجم در ترجمۀ کتاب تابوی عشق، ضمن اشاره به زندگی و فعالیت‏های ادبی زهرا زواریان، ویژگی‏های بازۀ زمانی این داستان‏ها، یعنی جنگ ایران و عراق، را توضیح می­دهد و ادعا می­کند این داستان‏ها در حقیقت نشان­دهندۀ واقعیت جامعۀ ایران در آن دورۀ تاریخی و تجلّی آزادی، شرف، جوانمردی، دینداری، اخلاص، ایمان، آزادگی و صداقت ملت ایران در آن روزگار است. حسون برای نخستین­بار در مقدمۀ ترجمۀ آثار ادبیات فارسی از سبک نویسنده انتقاداتی کرده است که مهم­ترین نقد او به سبک زواریان رعایت­نکردن عناصر داستان کوتاه است. او اظهار می­کند که همین امر در پاره‏اي مواقع سبب خدشه­دارشدن محتوای داستان شده است. البته او برای ادعای خود نمونه‏ای نیاورده است.

 

نقدی بر ترجمۀ داستان‏های کوتاه معاصر فارسی به زبان عربی

از 1975 که ترجمۀ داستان کوتاه معاصر فارسی به زبان عربی آغاز شد، خوانندگان عرب­زبان تا حدودی با داستان‏های کوتاه فارسی آشنا شدند، ولی با همۀ تلاش‏های صورت­گرفته نقدهای فراوانی نیز به این ترجمه‏ها وارد است. نخستین نقد آن است که مترجمان آن چنان که شایسته است به نویسندگان نسل اول و دوم داستان کوتاه فارسی توجهی نکرده‏اند. مثلاً به ترجمۀ آثار نویسندگانی همچون سیمین دانشور، صادق چوبک، محمود دولت­آبادی و هوشنگ گلشیری توجه چندانی نشده و داستان‏های ترجمه­شده از آنان به زبان عربی از انگشتان یک دست هم کمتر است. این مسئله به سبب نقش مؤثر نویسندگان مذکور در پیشبرد داستان کوتاه معاصر فارسی بسیار تأمل­برانگیز است. توجه به نویسندگان کم­آوازه‏تری همچون زهرا زواریان و سیدمهدی شجاعی این تصور را ایجاد می کند که مترجمان در انتخاب نویسندگان و آثار بیشتر سلیقه‏ای عمل کرده‏اند یا به علت روابط شخصی با نویسندگان یا منافع سیاسی به ترجمۀ آثار آنان پرداخته‏اند و اين امر باعث شده است كه به لزوم معرفی نویسندگان و آثار شاخص داستان کوتاه معاصر فارسی به خوانندگان عرب­زبان توجه چندانی نشود. در این میان، برخی مترجمان غیر مستقیم اشاراتی به علل انتخاب نویسنده کرده‏اند. مثلاً مترجم کتاب تابوی عشق علت روشنی برای انتخاب این نویسنده ذکر نکرده است، ولی در لابه­لای مقدمه می‏بینیم که داستان‏های زواریان را انعکاس وجدان ملت ایران در طول جنگ دانسته، هنگامی که به مسئلۀ استعمار و رنج ملت‏هایی همچون فلسطین و عراق بر اثر آن اشاره می‏کند، می­شود انگیزۀ مترجم را بهتر دریافت. این در حالی است که مترجم کتاب آبی اما به رنگ غروب هیچ اشاره‏ای به علت انتخاب خود نکرده و حتی بر ترجمۀ خود مقدمه‏اي نيز ننوشته است.

از دیگر نقدها این است که برخی داستان‏های کوتاه فارسی را چندین بار مترجمان مختلف ترجمه کرده­اند، ولی بیشتر این ترجمه‏ها از کیفیت چندانی نداشته، برتری‏ خاصي نسبت به یکدیگر ندارند و به نظر مي­رسد چند ترجمه از اثری واحد ضروري نیست.

در زمینۀ توزیع کتاب­های ترجمه­شده نیز باید گفت علاقه­مندان با مشکل یافتن کتاب روبه­رویند و با آنکه بیشتر این کتاب‏ها در بازار نایاب­اند، برای تجدید چاپ آنها اقدامی صورت نمی­گیرد و دوستداران ادبیات معاصر فارسی فقط از طریق کتابخانه‏های عمومی، از جمله کتابخانه‏های دانشگاهی، به این آثار دسترسی دارند. این امر نشان می­دهد مؤسسات فرهنگی عرب توجه چندانی به گسترش ایران­شناسی در جهان عرب ندارند و سیاست­گذاران فرهنگی ایران نیز نسبت به این مقوله بی‏تفاوت­اند.

از لحاظ فنی نیز ترجمه‏های داستان‏های کوتاه معاصر فارسی مشکلات بسیار دارد، ولی از آنجا که نقد فنی ترجمۀ رمان معاصر فارسی تفاوت چندانی با نقد فنی ترجمۀ داستان کوتاه معاصر فارسی ندارد و در جای دیگر بدان پرداخته­ام،[27] در اینجا فقط به برخی مشکلات فنی ترجمۀ داستان کوتاه معاصر فارسی به زبان عربی اشاره‏ می‏کنم.

شاید مهم­ترین اشکال ترجمه‏های مذکور، فهم نادرست واژگان و اصطلاحات فارسی از سوی مترجمان است که همین امر تحریف دلالتی، سبکی یا معنایی را به دنبال دارد. مثلاً مترجم کتاب یک هلو، هزار هلو در ترجمۀ شب چله در ابتدای داستان ماهی سیاه کوچولو، از عبارت لیله منتصف الصیف استفاده کرده است که به معنای شب نیمه تابستان است.[28] احمد اللوزی، دیگر مترجم این داستان، نیز عبارت ليلة دافيه، به معنای شب گرم، را معادل شب چله گرفته است.[29] همین استفاده نادرست از کلمات تحریف دلالتی داستان را در پی دارد.

تحریف سبک از دیگر اشتباهاتی است که مترجمان داستان کوتاه فارسی به زبان عربی دچار آن شده‏اند. در این حالت، مترجم با برداشت نادرست خود از عبارت در ماهیت و نوع آن تغییراتی ایجاد کرده است که سبب خارج­شدن عبارت از شکل اصلی آن می‏شود. تبدیل اسم به فعل همچون استفاده از معادل ینتهی در ترجمۀ آخر، تغییر در صیغۀ فعل مانند استفاده از عبارت إذهبي و تجولي قليلا در ترجمۀ برویم گردش و حذف ضمیر مانند البیت در ترجمۀ خانه‏شان از نمونه‏های چنین برداشت نادرستی است.[30]

برخی مترجمان نیز با کج­فهمی یا برداشت نادرست از جملات سبب تغییر کامل معنای آن یا به اصطلاح دچار تحریف معنوی شده‏اند. مثلاً محمد اللوزی در ترجمۀ عبارت حتما باید بروی؟ از معادل يحسن بك أن ترحلي استفاده کرده که به معنای بهتر است بروی ‏به کار می­رود.[31] این در حالی است که در این بخش از داستان ماهی سیاه کوچولو، بهرنگی با استفاده از این عبارت عدم تمایل ماهی مادر به سفر فرزندش را نشان می‏دهد، ولی مترجم عبارت را به­گونه‏ای بیان کرده است که خواننده می­پندارد ماهی مادر متمایل به رفتن ماهی سیاه کوچولو است.

در اینجا برای روشن­تر شدن برخی نواقص ترجمۀ داستان‏های کوتاه معاصر فارسی به زبان عربی ترجمۀ داستان ”بچه مردم“ اثر جلال آل­احمد را از مجلۀ شیراز انتخاب کرده‏ام تا نگاهی گذرا به نواقص آن بيندازيم.[32] داستان ”بچه‌ مردم“ با زاویه دید درونی (Internal) و به شیوه تک­گویی (Monologue) از زبان زنی روایت می‌شود؛ زنی که پسری خردسال دارد و حالا در خانۀ شوهر دوم، بین پسر و شوهر باید یکی را انتخاب کند. زن به ناچار و برای آنکه زندگی با شوهر دومش ممکن باشد، تصمیم می‏گیرد از شر بچه رهایی یابد. او که بیم رسوایی در اجتماع و بی­آبرویی دارد، به­جای سپردن بچه به شیرخوارگاه، تصمیم می‏گیرد او را در خیابان رها کند. یک روز صبح که شوهرش از خانه خارج می­شود، بهترین لباس پسر را تنش می‌کند، موهایش را شانه می‌کند، به آخرین شیرین‌­زبانی‌هایش گوش می‌سپارد و آن وقت، سر میدانی او را به بهانۀ خرید کشمش به آن سوی خیابان می‏فرستند و خود در لابه­لای جمعیت گم می­شود و به خانه باز می­گردد تا با شوهرش زندگی کند.

نثر این داستان همچون دیگر آثار آل­احمد بسیار دقیق، صریح، فشرده، کوتاه و در عین حال شیواست و همین ویژگی‏ها کار مترجم را دشوار می­کند. در اینجا، علاوه بر اندیشۀ موجود در داستان، سبک و بازی زبانی آل­احمد بر زیبایی متن می­افزاید و مترجم باید این ویژگی‏ها را به نزدیک‏ترین شکل ممکن به زبان مقصد انتقال دهد که مترجم این داستان از عهده‏اش بر نیامده و نتیجۀ آن ابتذال متن است.

اولین نکته‏ای که در این ترجمه با آن روبه­رو می­شویم عنوان داستان است که مترجم آن را به ”ابن الناس“ ترجمه کرده است. این در حالی است که این عنوان در زبان عربی معمولاً دلالت مثبت دارد و با دلالت منفی آن در زبان فارسی سازگار نیست. با شروع متن داستان، اشتباهات بیشتری در ترجمۀ آن به چشم می خورد؛ از جمله اینکه در ترجمۀ غیر از این چیز دیگری به فکرش نمی‏رسید، عبارت ماذا بوسعها أن تفعل سوى هذا؟ آمده یا به جای خراب­شده از معادل خربه به کار رفته است که در عربی افادۀ معنای فارسی آن را نمی­کند و عبارت مکان لعین نزدیک‏ترین عبارت برای ترجمۀ آن است. گاه نیز مترجم کاملاً حرفی یا تحت اللفظی ترجمه کرده است. برای نمونه، در ترجمۀ از کجا که بچه مرا قبول می­کردند از عبارت أین لي أن أعرف استفاده شده است، درحالی که عبارت از کجا در حقیقت به معنای چگونه است. یکی دیگر از اشکالات ترجمه، عدم توانایی مترجم در برگرداندن اصطلاحات عامیانۀ کودکانه است که متأسفانه مترجم همان اصطلاحات فارسی را عیناً در متن عربی آورده است. مثلاً در ترجمۀ کلمه قاقا همان را آورده است که در عربی مفهوم نیست. در اینجا مترجم باید معادل آن را می­آورد یا دست­کم منظور را در پانوشت توضیح می­داد. همچنین، در ترجمۀ عبارت دستش اوخ شده بود عبارت يدّو صارت أوخ آورده است و این اشتباهات در داستان بسیارند.

بی­تردید بزرگ‏ترین چالش ترجمۀ داستان زبان محاوره‏ای است و چنان که گفتیم، مترجم باید هنگام برگردان، تا جایی که ساختار زبان مقصد اجازه می‏دهد، هدف نویسنده از کاربرد این زبان را لحاظ کند. مترجم این داستان به علت نا‏آشنایی با لهجات عامیانۀ عربی از عهدۀ آن برنیامده است. از آنجا که لهجات عامیانۀ عربی با یکدیگر تفاوت دارند، در چنین مواردی معمولاً مترجمان از لهجۀ مصری یا شامی (سوریه، لبنان، اردن و فلسطین) استفاده می­کنند، زیرا این لهجه­ها به سبب سیطره بر صنعت سینما، تلویزیون و موسیقی عرب برای همۀ عرب­زبانان با هر لهجه‏ای مفهوم است. مترجم داستان ”بچه مردم،“ به جای استفاده از لهجۀ عامیانه در ترجمۀ عبارت‏های محاوره‏ای داستان صرفاً با ایجاد تغییراتی در ظاهر کلمه کوشیده است آن را به لهجۀ عامیانه نزدیک کند، ولی موفق نبوده و موجب ضعف و ابتذال شدید متن شده است. در اینجا برای نمونه چند عبارت مترجم را به همراه عبارت اصلی آن ذکر می­کنم تا مسئله روشن‏تر شود.

مترجم در ترجمۀ عبارت پس مادل، چطول سدس؟ ماسین که نیومدس. پس بلیم قاقا بخلیم، از معادل أمّو، لم تأتو ثيّاره. هيّا اشتلي لي قاقا استفاده کرده است، در حالی که می‏توانست بگوید: سو صال ماما؟ لِيس السياله ما اجت؟ بدي اشتلي نمنم.[33] خوانندۀ عرب­زبان بلافاصله پس از خواندن این عبارت درمی‏یابد که مترجم عرب نیست و ترجمه با متن اصلی فاصلۀ بسیار دارد و همین امر سبب می‏شود که با متن ارتباط برقرار نکند. همچنین، در ترجمۀ عبارت نه من اینجا وایسادم تو رو می‌پام. برو ببینم خودت بلدی بخری، آورده است: لا أنا واقفة هنا أراقبك. إذهب لأرى هل تعرف كيف تشتري؟ یعنی مترجم جمله‏ای را که به ساده‏ترین شکل محاوره‏ای و در سطح فهم و زبان کودک بیان شده است، کاملاً ادبی ترجمه کرده و موجب ایجاد شکاف میان دریافت خواننده از متن و هدف نویسنده شده است.

علاوه بر اشتباهات ساختاری، سبکی و زبانی، اشتباهات دستوری و نگارشی نیز بر ضعف ترجمه افزوده است.[34]

از آنچه گفتیم نتیجه می­شود که مترجمان در گام نخست ترجمه، یعنی در انتخاب متن، دچار اشتباه شده‏اند. زبان فارسی به علت ظرافت‏های بسیار و بازی‏های زبانی و نیز نوع اصطلاحات و ترکیباتش کار را بر مترجمان دشوار می‏کند و همین امر باعث شده است بسیاری از مترجمان به درستی از عهدۀ ترجمۀ داستان‏های کوتاه فارسی برنیایند.

به هرحال، امید است مترجمان داستان‏های کوتاه فارسی در انتقال اين داستان‏ها، چه در هنگام انتخاب متن و چه در هنگام ترجمۀ آن، دقت بیشتری به خرج دهند که خوانندگان عرب­زبان و علاقه­مندان به ادبیات داستانی فارسی بیشتر و بهتر با زیبایی‏ها و ظرافت‏های این زبان آشنا شوند که این امر به گسترش زبان و ادبیات فارسی در جهان عرب و ادبیات تطبیقی کمک شایانی خواهد کرد.

[1] ابراهيم الدسوقي شتا، قصص من الأدب الفارسي المعاصر (القاهره: الهيئه المصريه العامه للكتاب، 1975). این داستان‏ها عبارت­اند از گجسته دژ، سگ ولگرد، چنگال، سایه مغول، زنده به گور، زنی که مردش را گم کرد، مردی که نفسش را کشت، محلل، گرداب، صورتک‏ها، شب‏های ورامین، عروسک پشت پرده، لاله و آینه شکسته.

[2] ابراهيم الدسوقي شتا، البومه العمياء و قصص أخرى (طبع 1؛ القاهره: الهيئه المصريه العامه للكتاب، 1976).

[3] محمدعلي جمال­زاده، کان یا ما کان، ترجمه راویه عبدالرحمن الفقي (القاهره: جامعه عین شمس، 1987).

[4] ماجده العناني، أدب الأطفال عند الكاتب صمد بهرنکي (القاهره: جامعه عين شمس، 1987).

[5] صمد بهرنجي، خوخه وألف خوخه و قصص أخرى، ترجمه و تقديم ماجده العناني، (القاهره: المجلس الأعلى للثقافه، 1999).

[6] سيدمهدي شجاعي، أزرق و لكن بلون الغروب، ترجمه ندى حسون (دمشق: منشورات اتحاد الکتاب العرب، 2000).

[7] زهـراء زواريـان، أسطورة العشق، ترجمه ندى حسون (دمشق: منشورات اتحاد الکتاب العرب، 2001).

[8] جلال آل أحمد، ساعي البرید، ترجمه ندی حسون (دمشق: منشورات اتحاد الکتاب العرب، 2001).

[9] عبدالوهاب محمد علوب، القصة القصيرة و الحكاية في الادب الفارسي؛ دراسة و نماذج (القاهره: الهيئه المصريه العامه للكتاب، 1993). المجلس الأعلى للثقافه شورایی است که از بدو تأسیس تاکنون بیش از 60 عنوان کتاب در زمینۀ فرهنگ و ادبیات ایران به عربی ترجمه و در جهان عرب منتشر کرده است.

[10] إسماعيل حاكمي، الأدب الأيراني المعاصر، ترجمه عباس رضوي (طبع 1؛ بيروت: دار الروضه، 2005).

[11] الآداب الأجنبیة، سنه 20، العدد 77- 78 (1994)، 23-66.

[12] ازجمله بنگرید به صادق هدايت،”داش آكل،“ ترجمه سليم حمدان، الآداب الأجنبیه، سنه 28، العدد 115 (صيف 2003)، 113-130 و جلال آل أحمد، ”أثر القدم،“ ترجمه ندى حسون، الآداب الأجنبیه، سنه 32، العدد 134 (ربيع 2008)، 32-39.

[13] مثلاً کلماتی همچون مجتمع، جامعه، مجمع و اجتماع در زبان عربی به ترتیب به معنای اجتماع، دانشگاه، مجتمع و جلسه است و می­بینیم که این کلمات از لحاظ معنایی در زبان عربی و فارسی کاملاً با یکدیگر متفاوت­اند.

[14] نمونۀ این امر در داستان ”بچه مردم“ نوشتۀ جلال آل­احمد، كه در شمارۀ نخست این مجله در بهار 2004 منتشر شد، آشکارا به چشم می خورد و در بخش نقد ترجمۀ داستان کوتاه معاصر فارسی بیشتر آن را بررسی خواهیم کرد.

[15] بنگرید به پژوهش‏هایی که یعقوب آژند در این مجله منتشر کرده است. از جمله يعقوب آجند، ”مدخل إلى فن الكتابه القصصيه في إيران،“ شیراز، العدد 5 (صيف 2006)، 22-37؛ يعقوب آجند، ”القصة الإيرانية في الستينات،“ شیراز، العدد 6 (شتاء 2007)، 16-30 و نیز يعقوب آجند، ”الأدب القصصي في إيران،“ شیراز، العدد 7 (ربيع 2007)، 19-32.

[16] برای نمونه بنگرید به صادق هدايت، ”الكلب الضال،“ ترجمة علي زائري، أفكار، العدد 267 (نيسان 2011)، 72-78؛ محمود دولت­آبادي، ”المرآه،“ ترجمۀ علي زائري، أفكار، العدد 272 (أيلول 2011)، 72-76؛ جلال آل­أحمد، ”ابن الآخرين،“ ترجمة علي زائري، أفكار، العدد 280 (أيار 2012)، 87-91 و نیز صمد بهرنجي، ”السمكه السوداء الصغيره،“ ترجمة علي زائري، أفكار، العدد 285 (تشرين أول 2012)، 82-93.

[17] داستان های ترجمه­شده در این کتاب عبارت­اند از ”فارسی شکر است“ محمد­علی جمال­زاده، ”زبان حال یک الاغ در وقت مرگ“ صادق هدایت، ”نفتی“ صادق چوبک، ”جشن فرخنده“ جلال آل احمد، ”تدریس در بهار دل­انگیز“ و”زنجیر“ بهرام صادقی، ”تخم­مرغ­دزد“ فریدون تنکابنی، ”پروانه­ها در شب“ غلامحسین نظری، ”برج تاریخی“ و ”مرده­کشی“ خسرو شاهانی، ”یک بنفشه برای عدید“ نسیم خاکسار، ”هراس“ جمال میر­صادقی، ”بزرگ بانوی روح من“ گلی ترقی.

[18] أحمد اللوزي، ماوراء النهر: أنتولوجيا القصه القصيره الفارسيه المعاصره (الرباط: كليه الآداب و العلوم الإنسانيه بالرباط، 1999).

[19] این نویسندگان عبارت­ا­ند از صادق هدایت، جلال آل­احمد، جمال میر­صادقی، سیمین دانشور، بهرام صادقی، غلامحسین ساعدی با 2 داستان، صادق چوبک، نادر ابراهیمی، فریدون تنکابنی، صمد بهرنگی، اعظم رهنورد زریاب با 2 داستان و سپورمی زریاب که 2 نفر اخیر افغان­اند.

[20] این مجله نشریه‏ای علمی­پژوهشی است که دانشگاه لبنان آن را منتشر می­کند و به بررسی زبان‏های عربی و فارسی، به­ویژه در زمینۀ ادبیات تطبیقی، می­پردازد.

[21] أحمد موسى، ”الأدب القصصي الإيراني بين التأسيس والتجنيس،“ الدراسات الأدبيه، العدد 66 (ربيع 2009)، 44-49.

[22] يوسف عزيزي، ”محمدعلي جمال­زاده: قصاص يعيد صياغه لغه الشارع في متن نصوصه،“ جريده الزمان، العدد 15698 (29 جولای 2003).

[23] راويه عبدالرحمن الفقي، ”المجموعة القصصية لمحمد علي جمال زادة: يكي بود يكي نبود؛ ترجمه ودراسة،“ رساله مقدمه للحصول على درجه الماجستير في الآداب (القاهره: جامعه عين شمس، 1987).

[24] ماجدة العناني، ”أدب الأطفال عند صمد بهرنکي،“ رساله مقدمه للحصول على درجه الماجستير في الآداب (القاهره، جامعه عين شمس، 1987).

[25]محمد محمود عبدالمحسن، ”الواقعيه الجديده في القصه الإيرانيه المعاصره،“ رساله مقدمه للحصول على درجه الماجستير في الآداب (القاهره، جامعه عين شمس، 1996).

[26] بهرنجي، خوخه وألف خوخه، ترجمه العناني، 8-35.

[27] بنگرید به علی زائری، ”جایگاه رمان معاصر فارسی در جهان عرب،“ ایران­نامه، سال 27، شمارۀ 2-3 (پاییز 1391)، 56-64.

[28] بهرنجي، خوخه و ألف خوخه، ترجمه العناني، 325.

[29] أحمد اللوزي، ماوراء النهر: أنتولوجيا القصه القصيره الفارسيه المعاصره، 223-224.

[30] أحمد اللوزي، ماوراء النهر: أنتولوجيا القصه القصيره الفارسيه المعاصره، 223-224.

[31] أحمد اللوزي، ماوراء النهر: أنتولوجيا القصه القصيره الفارسيه المعاصره، 223-224.

[32]جلال آل­أحمد، ”ابن الناس،“ شيراز، العدد 1 (ربيع 2004)، 86-91.

[33] تصحیح ترجمۀ عبارات عامیانه به لهجۀ شامی صورت گرفته است.

[34] برای ترجمۀ کامل داستان و تصحیح اشتباهات این ترجمه بنگرید به جلال آل­أحمد، ”ابن الآخرين،“ ترجمة علي زائري، أفكار، العدد 280 (أيار 2012)، 87-91.