این عمارت نیست، ویران کردهاند: نقدِ دو چاپ از نامههای عارف قزوینی
سعید پورعظیمی <Saeid Ppurazimi <saeid.pourazimi@gmail.com (دانشآموختۀ دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه خوارزمی، 1397) در دانشگاه بوعلی سینا زبان و ادبیات فارسی تدریس میکند. زمینۀ اصلی کار ایشان مولاناپژوهی و شعر عصر مشروطه و معاصر است. از مقالات اوست: ”تأملی در غزلرؤیاهای مولانا،“ ”سماع، موسیقی و معنیگریزی در غزل مولوی،“ ” کتابت وحی در سخن صوفیانه،“ ”بیانناپذیری تجربۀ عرفانی،“ ”دلایل انزوای عارف قزوینی بر اساس مناسبات او با معاصرانش،“ ”پیشزمینههای استبدادپذیری در امثال فارسی“ و ”اسلوب روایی بیهقی در بازنگاری حکایتهای تاریخی.“ مدخل ”احمد شاملو“ در دانشنامۀ ایرانیکا نیز به قلم اوست. دو کتاب بام بلند همچراغی (با آیدا دربارۀ احمد شاملو) و من بامدادم سرانجام (یادنامۀ احمد شاملو) را نیز به چاپ سپرده است.
به استاد اسلامی ندوشن: صدای خِرَد ایرانی
1- مقدمه: انتشار مکتوبات عارف از آغاز تا امروز غاز
در مردادماه سال 1314، محمدرضا هَزار شیرازی مجموعهای از 27 نامۀ عارف قزوینی را با نامههایی که خود به او نوشته بود به همراه چند شعر منتشرنشدۀ عارف و مطالبی دیگر با عنوان عارفنامۀ هَزار و با شمارگانی محدود در شیراز منتشر کرد. پیشتر سه نامه از عارف در دیوان او در صفحات 142-145، 219-221، و 260-266 طبع شده بود.[1] در نخستین چاپ دیوان عارف بهجز پارههایی از”تاریخ حیات عارف به قلم خودش“ در صفحات 114-125، دستنوشتۀ هیچیک از شعرها و نامههای عارف را نمیبینیم؛ همچنان که در عارفنامۀ هزار نیز هیچ دستنوشتهای از عارف گراور نشد.
در مهرماه سال 1327، عبدالرحمان سیف آزاد در کلیّات عارف قزوینی دوازده نامه از عارف منتشر کرد. [2] از این دوازده نامه، سه نامه (در صفحات 163-170، 263-265، و 309-316) پیشتر در دیوان عارف و چهار نامه (در صفحات 441-455، 491-500، 539-540، و 541-543) در عارفنامۀ هزار (در صفحات 17-42، 48-65، 211-215، و 185 -190) منتشر شده بود و دستنوشتۀ پنج نامۀ دیگر (در صفحۀ 456 و صفحات 469-471، 472، 502، و 532) منتشرنشده بود. اما نامۀ عارف به علی بیرنگ که در صفحۀ 504 آمده ادامۀ نامهای است که بخش نخستش احتمالاً به دلیل سهلانگاری جا افتاده و در چاپ بعدی دیوان عارف منتشر شده است.
در فروردینماه 1337، عبدالرحمان سیف آزاد کلیّات عارف قزوینی را با افزودن مطالبی منتشر کرد که علاوه بر دوازده نامۀ یادشده (در صفحات 161-168، 257-259، 308-317، 320، 322-324، 325، 326، 447-461، 465-474، 493، 527-528، و 529-532)، بخش نخست نامۀ عارف به علی بیرنگ (در صفحات 536-537) را نیز در بر دارد که ادامهاش به اشتباه به صورت نامهای مجزّا در صفحۀ 319 آمده است.[3]
در ششمین چاپ کلیّات عارف قزوینی،[4] همان سیزده نامۀ پیشین بازچاپ شد (در صفحات 160-167، 255-257، 304-313، 316، 318-320، 321، 322، 441-455، 459-468، 485، 518-519، و 520-523). نامۀ صفحات 527-528 نیز بخش نخست نامۀ صفحۀ 315 است.
در بهار 1364، سیدهادی حائری (کوروش) در عارف شاعر ملی ایران، همۀ نامههای منتشرشده در چاپهای گوناگون دیوان عارف را با حذفهایی بازطبع کرد (در صفحات 160-167، 304-313، 316، 218-320، 321، 322، 441-455، 459-468، 485، 518-521، و 525-526).[5] حائری بخش نخست نامۀ صفحات 525-526 (نامۀ صفحات 255-257 چاپ ششم دیوان عارف با این آغاز: ”تصدقت گردم سعدی میگوید . . .“) را به سبب اینکه عارف از یکی از دوستانِ بادهگسارش یاد میکند که مردم مزارش را تقدیس میکنند حذف کرده و در صفحات 253-257 مطالبی با این عنوانها آورده: ”عارف دربارۀ کلنل چه گفت،“ ”عارف و قیام خراسان،“ ”نظر عارف دربارۀ خیابانی و مخبرالسلطنه.“ حائری همچنین نامۀ عارف به هزار دربارۀ رضاشاه را حذف کرده است. حائری در این کتاب هشت نامه را در بخشی با عنوان ”نامههایی از عارف که در چاپهای قبلی دیوان نیامده است“ آورده. از این هشت نامه، پنج نامه (در صفحات 530-537، 538-542، 542-549، 550-556، و 556-563) پیشتر در عارفنامۀ هزار منتشر شده بود (در صفحات 130-148، 150-160، 74-89، 99-112، و 195-216)؛ اما حائری هیچ اشارهای به منبع نامهها نکرده و نامۀ نخست به رضازاده شفق را نیز سانسور کرده است. سه نامۀ دیگر به زنددخت شیرازی نیز برای نخستینبار منتشر شد (در صفحات 563- 567، 567-571، 572-574).
درسال 1372، حائری در آثار منتشرنشدۀ عارف دوازده نامه را با این توضیح منتشر کرد: ”نامههایی را که از عارف در این بخش آوردهایم، در هیچیک از چاپهای گوناگون دیوان او و کلیّات منتشرشدهاش طبع نشده است.“[6] هشت نامۀ عارف به غفاری فرخان (در صفحات 269-271، 272، 273، 273-274، 274، 275، 276، و 276-277) و یک نامه به عادل خلعتبری (در صفحات 256-258) در عارفنامۀ هزار (در صفحات 168-173، 174-176، 176-177، 177-179، 179، 180-181، 181-182، 183-185، و 223-227) چاپ شده بود. نامه به حسن فروتن تبریزی (در صفحۀ 278) نیز در کتاب عارف و ایرج (در صفحات 29-30) چاپ شده بود.[7] حائری این نامه را با نیز با حذفها و دخل و تصرفهایی منتشر کرد. دو نامۀ عارف به زنددخت شیرازی (در صفحات 259-265 و 266-268) برای نخستینبار در این کتاب منتشر شد و میتوان احتمال داد این دو نامه برساختۀ حائری باشد.
نامههای عارف قزوینی، به کوشش مهدی نورمحمدی،[8] شامل 54 نامه از دوازده سالِ پایانی زندگی عارف یعنی سالهای 1301 تا 1312 است و نامههای عارف قزوینی به کوشش مهدی بهخیال دربردارندۀ 69 نامه.[9]
نامههای شمارۀ 1 و 2 و 4 و 7 و 8 و 10 و 16 و 19 و 59 و 62 و 66 و 67 و 68 و 69 چاپِ هرمس در چاپ نگاه نیامده است. از این چهارده نامه، هشت نامه (شمارههای 1 و 10 و 16 و 19 و 62 و 66 و 67 و 69) در مجموعههای شخصی بوده و برای نخستینبار منتشر شدهاند. نامههای شمارههای 2 و 4 نیز پیشتر در دیوان عارف (به کوشش رضازاده شفق، در صفحات 219-221) و کلیات عارف قزوینی (به اهتمام سیف آزاد، در صفحات 304-313) منتشر شدهاند. تصویر دستنوشتۀ نامۀ شمارۀ 59 در سال 1326 در کتاب هزار بیشه محمدعلی جمالزاده منتشر شده بود. نامۀ شمارۀ 68-که نگارنده آن را یافت-در روزنامۀ شفق سرخ (شنبه 12 حوت 1302، شمارۀ 93، صفحۀ 2) طبع شده بود. اما متن شمارۀ 7، همانطور که پرویز اذکایی نوشته، مقاله است و نامه نیست و به گمان من هم مقالهای بوده که عارف به درخواست فریدالدولۀ گلگون، مدیر روزنامۀ گلگلون نوشته است (سال 1، شمارۀ 3، پنجشنبه 23 فروردین 1307، صفحات 1-4). نامۀ شمارۀ 8 نیز که ایرج افشار در کتاب نامههای تهران آورده به گمان نگارنده نامه نیست و یادداشت عارف بر شعرش در ورودِ سیدحسن تقیزاده به همدان است.
نامۀ شمارۀ 50 (در صفحۀ 178) نیز به اشتباه نامهای مستقل شمرده شده و ادامۀ نامۀ شمارۀ 6 (در صفحۀ 41) است. پیشتر اشاره کردیم که یکی از نامههای عارف به علی بیرنگ بر اثر سهلانگاری سیف آزاد بهصورت دو نامۀ جداگانه طبع و سرچشمۀ این خطا شده است. بنابراین، چاپ هرمس دارای 66 نامه است، نه 69 نامه.
2- طبقهبندی خطاهای دو کتاب
خطاها و لغزشهای هر دو کتاب را میتوان در سه عنوان طبقهبندی کرد: 1. بدخوانی؛ 2. افتادگی؛ 3. حذف.
2-1-1. بدخوانیها در چاپ نگاه[10]
- 14، [10]: نمیتوان از این بیشتر ⟵ از این بیشتر نمیتوان. (در چاپ سیف آزاد آمده ”نمیتوان از این بیشتر؛“ اما سیف آزاد یک پاراگراف بعد از این را حذف کرده است.
- 14، [10]: بعضی ⟵ بعضیها.
- 15، [10]: میکروب ⟵ مکروب.
- 15، [13]: حساب نخواهد کرد ⟵ نخواهد حساب کرد. (از مواردی است که کوشیدهاند نثر عارف را اصلاح کنند. در چاپ سیف آزاد (از سال 1327) به همین صورتِ تغییریافته آمده است.
- 16، [3]: نوشتنش (مطابق سیف آزاد) ⟵ نوشتن (مطابق چاپ برلین).
- 17، [14]: یکی دو شب ⟵ یک دو شب. (نمونههای دیگر از نثر عارف: ”یک دو صفحۀ دیگر در این موضوع،“ ”یک دو ساعت از روز بالا آمده،“ ”یک دو سطری به نجارزاده نوشتم،“ ”آن هم یک دو فرسخی است که تمامش پیچ دارد،“ ”به بروجرد رفته یک دو شب باشیم. “در اصل نامه که در مجلۀ ارمغان (دورۀ 46، شهریور 1356، شمارۀ 6، صفحات 343-347) چاپ شده ”یک“ است.
- 18، [20]: ثابت کردهاید ⟵ ثابت کرده بودید.
- 18، [22]: مهدیخان که نیستید که نه ترس ⟵ مهدیخان که نیستید نه حس.
- 20، [15]: نه تیرهروزی ⟵ به تیرهروزی.
- 22، [2]: تصدیق دوست ⟵ تصدّق دوست.
- 23، [9]: مهدیقلیخان و نصرالدوله ⟵ مهدیعلیخان و نصرالدوله.
- 23، [13]: گنبدان بر کودک است. ⟵ گنبدان بر گردک است.
- 23، [24]: آتش گرفته و میشورم. ⟵ آتش گرفته و میسوزم.
- 23، [26]: دیدم همهچیز به من برمیخورد. ⟵ دیدم به همهچیزِ من برمیخورد.
- 25، [9]: حسین آقا ⟵ آقا حسین.
- 26، [5]: از عهدۀ من خارج است. ⟵ از عهدۀ بنده خارج است.
- 27، [9]: دکتر دَن هیچ همچون فایده یُخ / اگر المده درمانم علیدُر ⟵ دکتر دَن هیچ مَنِم چون فایده یُخ / اگر اُلْسَمْدَه درمانم علیدُر.
- 31، [1]: با اینکه دستم به نوشتن قادر نیست. ⟵ با اینکه دستم قادر به نوشتن نیست.
- 32، [1]: در شهر رسید ⟵ از شهر رسید.
- 32، [17]: موفق به نوشتن این کاغذ نشوم. ⟵ موفق به نوشتن این کاغذ بشوم.
- 33، [2]: تا آخرین نفس ⟵ تا نفس آخر.
- 33، [11]: وقتی در روز عاشورا ⟵ حتی در روز عاشورا.
- 33، [16]: چه دستوری خواهد داد ⟵ چه دستوری خواهند داد.
- 34، [1]: ابرویش ⟵ ابرواَش.
- 34، [2]: این حکم ⟵ آن حکم.
- 35، [4]: همدان در مقابل ⟵ همدان از مقابل.
- 35، [5]: دو خانوادۀ رعیت ⟵ دو خانوار رعیت.
- 35، [12]: به آن میز و صندلی ⟵ با آن میز و صندلی.
- 35، [17]: بنویسید که آن مختصر ⟵ بنویسید و آن مختصر.
- 35، [18]: نوشته شود چند صفحه هم ⟵ نوشته شود صد صفحه هم.
- 35، [20]: اولی بر زمین گذاشته ⟵ اولی به زمین گذاشته.
- 36، [3]: تحت عنوان مخصوص . . . (یک کلمه ناخوانا) عرض کنم ⟵ تحت عنوان مخصوصی عریضه عرض کنم.
- 36، [3 و 4]: حالا . . . بر دل زده برمیگردیم به اولی ⟵ حالا وسطی را ول کرده برمیگردیم به اولی.
- 36، [7]: یا چون پسر او هم پا بر همه عالم زن ⟵ یا چون پسر ادهم پا بر همه عالم زن.
- 36، [11]: من نداشتم ⟵ من نمینوشتم.
- 36، [14]: بر فرض اینکه انسان را هم بداخلاق ⟵ بر فرض اینکه انسان را بداخلاق.
- 36، [23]: همین هم که میبینید ⟵ این هم که میبینید.
- 37، [5]: عهدهدار شده ⟵ عهدهدار شدم.
- 52، [6]: برای خودم ⟵ برای خود.
- 57، [3]: بعد از تفکر زیاد ⟵ بعد از فکر زیاد.
- 63، [19]: پارهای از اشعار آن ⟵ پارهای اشعار آن.
- 65، [17]: در صدد این برآمدند که ⟵ در صدد این برآمده که.
- 66، [15]: پس از یکی دو ماه ⟵ پس از یک دو ماه.
- 66، [19]: از مذاکرات ایشان مطلع شدم ⟵ از مذاکرات ایشان مطلع نشدم.
- 69، [10]: بهانه دارد یا نه ⟵ بهانهای دارد یا نه.
- 76، [6]: با منتها درجۀ زیرکی نوشته شده ⟵ با منتها درجۀ کوکی[11] نوشته شده.
- 78، [5]: این و آن بپردازم ⟵ این آن[12] بپردازم.
- 78، [19]: خیال پژمان من ⟵ خیال پریشان من.
- 84، [1]: میدانستم ⟵ میدانم.
- 86، [4]: و دلتنگ از خود شدم ⟵ و دلتنگ از خودم شدم.
- 87، [9]: تجدید دلتنگی شد ⟵ تجدید دلتنگی شده.
- 87، [15]: که تصور نکنند ⟵ که تصور نکند.
- 89، [7]: به دوستان صمیمی گردد ⟵ به دوستان صمیمی کرده.
- 90 [26]: ساخته بودم رسیده ⟵ ساخته بودم رسید.
- 93، [19]: مانند جملۀ معترضه است ⟵ مانند جملۀ معترضهای است.
- 97، [2]: بهخصوص با وضع ⟵ خصوص با وضع.
- 98، [2]: بهخصوص با وضع ⟵ خصوص با وضع.
- 100، [11]: از دل بیرونم نکنی ⟵ از دل بیرونم مکن.
- 102، [13]: زحمت خواطر دوستان ⟵ زحمت خاطر دوستان.
- 102، [15]: خورده بود که چرا ⟵ خورده بوده است که چرا.
- 103 [5]: ای کشتنی قلم کجا میروی بایست ⟵ ای کشتیِ قلم به کجا میروی بایست.
- 103، [24]: که هیچچیز بهتر از ⟵ که هیچ بهتر از.
- 104، [7]: دورویی و مجازگویی ⟵ دورویی و مجیزگویی.
- 108، [18]: درۀ مرادبک ⟵ درۀ مرادبیگ.
- 109، [1]: نشاندندم ⟵ نشاندنم.
- 11، [2]: قربان وجود مبارکت شوم ⟵ قربان وجودت شوم.
- 113، [2]: با اکراه نوشته ⟵ بهاکراه نوشته.
- 113، [5]: رفع پژمانیِ خیال ⟵ رفع پریشانی خیال.
- 114، [5]: پریشانخیال که ⟵ پریشانخیالی که.
- 114، [17]: دچار این جنون، این جنون روزافزون ⟵ دچار این جنونِ روزافزون.
- 117، [6]: اولاد قانع ⟵ اولادهای قانع.
- 117، [20 و 21]: زنهای ایرانی، مادرهای نسل آینده ⟵ زنهای ایرانی، مادرهای نسل آتی.
- 117، [24]: میکروبهای ⟵ مکروبهای.
- 120، [13]: حال بُهت و سکون من ⟵ حال بُهت و سکوت من.
- 121، [7]: غزلی در ناهید ⟵ غزلی در [روز]نامۀ ناهید.
- 121، [10]: خاطرآشفتهام از نشئۀ دوش ⟵ خاطرآشفتهام امشب ز پریشانی دوش.
- 122، [7]: از بیدقتی ⟵ از بیذوقی.
- 124 [15]: با حضور خودم آن را کشیدیم. ⟵ با حضور خودم آن را کشید. دیدیم.
- 130، [15]: چگونه بر سر آتش میسر است که نجوشم ⟵ چگونه بر سر آتش میسر است نجوشم.
- 139، [13]: چه شد اندر دل من ⟵ چه شد کاندر دل من.
- 139، [15]: شما را زین تنگناهای وحشت ⟵ شما را ازین تنگنای وحشت.
- 142، [12]: وای اگر از آن بدتر هم ⟵ وای اگر از این بدتر هم.
- 143، [6]: خوب است اینجانشینان فردوسی ⟵ خوب است این جانشینان فردوسی.
- 149، [2]: یکمشت ایرانی که ⟵ یکمشت ایرانیانی که.
- 149، [22]: البته راجع به عقیدۀ ⟵ اما راجع به عقیدۀ.
- 153، [9]: اجتماعی به یک ایرانی پاک ⟵ اجتماعی با یک ایرانی پاک.
- 153، [20]: به قلم آرم بدهید آن را درج کنند ⟵ به قلم آورم بدهید آن را طبع کنند.
- 165، [21]: با این مالیخولیای خیال ⟵ با این ماخولیای خیال.
- 168، [8]: بیست و چهار ساعتی من است ⟵ بیست و چهار ساعتۀ من است.
- 172، [2]: که بیواسطۀ ⟵ که بهواسطۀ.
- 174، [1]: صورتاً هم رفع کثافت کرده ⟵ صورتاً رفع کثافت کرده.
- 181، [9]: عاطفت سرکار کشیده ⟵ عاطفت سرکار گشته.
- 182، [3]: مزاحمت دادن ⟵ مزاحمت ورزیدن.
- 188، [6]: که نخواهد شما ⟵ که نمیخواهد شما.
- 196، [19]: گامی تا منزل ⟵ گاهی تا منزل.
- 197، [19]: ز بسکه به مکتب ⟵ ز بس به مکتب.
- 198، [3]: اصرار در دیدن ⟵ اصرار در دیدار.
- 200، [10]: پریشان کنم ⟵ پریشان نکنم.
- 200، [13]: وجود مبارک ⟵ وجود مبارکت.
- 201، [11]: شهر پستفطرت بر در طلسم افتادهام ⟵ شهر پستفطرت پُر از طلسم افتاده.
- 205، [10]: زانو بر زمین زده ⟵ زانو به زمین زده.
- 206، [3]: استرمردخای ⟵ استرمردهخای.
- 207، [11]: حزب اتحاد یا حزب… (یک کلمه ناخوانا) ⟵ کلمۀ ناخوانا «شکم» است.
- 207، [16]: از بردن این نام ⟵ در بردن این نام.
2-1-2. افتادگیها در چاپ نگاه[13]
- 14، [12]: بزرگ و کوچک وقتی که نمیکرد.
- 14، [15]: خیابان لالهزار و علاءالدوله.
- 15، [16]: تهمت است؛ البته فتح و نصرت.
- 26، [16]: دستشان را هم از دور میبوسم. قربانت! ابوالقاسم عارف.
- 27، [12]: اسماعیلخان بهادرخانِ ثانی.
- 28، [4]: علیهالسلام سلام بندگی میرسانم.
- 33، [16]: تا ببینم بعد فکر و قلم.
- 35، [4]: بانک شاهنشاهی گذشته در یک خیابان شمشیری پشت همان باغ به طرف.
- 36، [1]: اختیار این کار را واگذار.
- 38، [2]: در زدند. از بالا آهسته نگاه کردم.
- 46، [14]: باید به بدترین زحمت و ذلت.
- 48، [21]: برای اینکه بدانید که در شش.
- 51، [2]: امروز سهشنبه بیست و سوم آذر است.
- 63، [11]: مژده ای عشق که کافر شدهام در همه کیش.
- 68، [15]: همیشه از نصف شب یا یک ساعت بعد از نصف شب بیدارم.
- 75، [آخر]: خیالم راحت خواهد شد، بیش از این مزاحم نخواهم شد. از دور دستت را.
- 94، [10]: من حوصلۀ اینگونه گفتوگو ندارم.
- 98، [10]: تعجبتان گردد. یک عمری است به زیارتت موفق نشده؛ چون از آن میترسم که کار به پُست و پیک و قاصد بکشد. این است مقدمتاً مینویسم. تو قاصد.
- 98، [12]: باز است. دیروز دو ساعت به غروب مانده با علی قرار گذاشته بودیم شرفیاب شوم، اتفاقاً تب کردم، درد سینه امانم را بریده است؛ ولی با این حالت دیروز سه چهار صفحه شعر و تصنیف نوشتهام. همینقدر یک استدعا دارم و آن این است تو را به آنچه در عالم مقدس میشماری اگر از.
- 105، [20]: فرستادن آن بوده.
- 109، [17]: شرحی در موضوع اتکاء به نفس نوشته نشود. در یک محلی که غیر از اتکاء.
- 111، [8]:خودم بروم تا چشمم کور. از اینها گذشته از آن یک دو ساعت خواب شب هم بهکلی باید چشم پوشید. در کاغذ.
- 118، [8]: این مردها و این زنها.
- 118، [14]: اما وقتی که شنیدم.
- 124، [12]: بیعیب و ارزان تدارک کرده باشیم.
- 137، [آخر]: از جواهرات رنگارنگ آن و بدون چشمداشت.
- 139، [4]: خاطر سپرده شده این است.
- 143، [3]: وزن و آهنگ این.
- 144، [3]: عذرخواهی از زباندرازیِ قلم، به قلم آورده.
- 145، [17]: تا دَم مرگ و نفس بازپسین.
- 159، [10]: دردش به تخمِ چشم جوانان بد که فارس.
- 160، [14]: مثل همۀ آنهایی که از روی.
- 161، [17]: خلاف عقیدۀ سایر آقایان میخواست.
- 164، [12]: به حضرتت حضرت علیه دامت.
- 170، [3]: باید همینها یا همینطورها باشند.
- 170، [4]: دیگر هم ننشستیم.
- 170، [9]: در تعقیب عذرخواهی برادرِ خود سنگ به سینه.
- 171، [10]: آن هم یک خیالات ننگین شومی.
- 174، [6]: دست به دامن پایۀ کرسی.
- 175، [7]: این یک علت کسالت. (آشکار است که حائری پیش از این جمله سطرهایی را حذف کرده است).
- 181، [3]: نسبت به سرکار هم میتوانم.
- 185، [21]: برای خاطر یک روحی که.
- 198، [13]: از در وارد شدند ⟵ از در اتاق وارد شدند.
- 200، [4]: با او را یک عمری . . . بلکه همیشه در این ⟵ با او را با یک عمری . . . بلکه همیشه هم در این.
- 201، [10]: حالت انزوا و دوری . . . و از ⟵ کلمۀ ناخوانا ”و تنفّری“ است.
- 205، [5]: این خیالات . . . اگر میدانستم. (در حاشیه نوشتهاند: ”چهار کلمه پاک شده و درست خوانده نمیشود“): جمله چنین است: این خیالات را بایستی در سابق کرده باشم. اگر میدانستم.
- 205، [12]: سرگردان تصور میکنم. ممکن است معلومات علمی و ادبی من. در بدو تأسیس. (جمله در دستنوشتۀ عارف ناتمام است).
2-1-3. حذفهای چاپ نگاه[14]
- 15، [7]: منحصربهفرد است. [*اگر قحبه از فلان ترس داشته باشد این از قحبه کمترها هم از حرف بد و فحش واهمه خواهند داشت.*] غرقه در قلزم…
- 15، [19]: مدرس [*کهنهدزد*] وقتی که پشت کلَک نشست.
- 19، [13]: از خدای [نا]مهربان خود خواهانم.
- 22، [5]: بابا [به قبر علی] به سبیل مردانهات قسم!
- 30، بیت دهم را حذف کرده:
[حرامزادگیِ شیخ بین که کرد حرام
شراب و رفت ز دنبال صد حرام دگر]
- 33، [7]: آذربایجانی [که در تمام دورۀ زندگانی خود یک رکعت نماز نخوانده است.] در آن موقع.
- 34، بیت دهم را حذف کرده:
[زندگانی به من آن کرد که یک مشت عرب
لات با خانۀ بیصاحب کسری میکرد]
- 36، [6]: حال میانهروی نداشته [و پیرو دستور ”خیرالامور اوسطها“ نبوده، ”خیرالامور اوسطها“ را مثل همۀ مردم در میان الفاظ و کلمات و جملات یک شخص پدرسوختۀ دوروی بیحقیقتی دانسته و] با عقیدۀ مقدس این شاعر.
- 36، [11]: یا باید [با خانم نمرۀ اول شب صبح کرد یا باید رفت طویله خر گایید.] در عالم دوستی و محبت صاحب صمیمیت و عشق.
- 77، [6]: پیغمبر [عرب] را که میگوید.
- 86، [15]: یک ساعت و نیم [یعنی به قدر اینکه کیف یک استکان عرق در دماغ است] دوام دارد؛ [همینکه او رفت] برخاسته . . . (نورمحمدی با حذف عبارت مشخص شده ناگزیر شده ”همینکه او رفت“ را هم حذف کند و برای پیوند زدن دو جمله این عبارت را داخل قلاب بیفزاید: [پس از آن].)[15]
- 86، [18]: یک لقمه کوفت به اسم شام [با یک استکان عرق و آن شام را هم] بهزور و زحمت.
- 93، [3]: تنگتر کردهام. [حالا که باز از اختیار خارج و قلمم خط سِیر خود را شکایت قرار داده، میل دارم یکی از آن سختگیریهای به خود را خاطرنشان سرکار کنم. در تمام مدت بیست و چهار ساعت شب و روز تنها دلخوشی من به خوردن یک استکان عرق بود که با آن سرِ شام، هم معده را گرم، هم دماغ را سرگرم به افکار دیگر کرده، چند دقیقهای خود را از خویش رهایی میبخشیدم. باید معترف بود که دستتنگی و سختی هر آدم با همت و نظربلندی را هم به پستی میکشد و همین مرا مجبور کرد که در این خصوص با یک صاحب دواخانۀ یهودیِ پستفطرتِ قاچاقفروش معامله کنم. روزی به من گفت پنج بطر عرق خوب برای شما نگاه داشتهام بفرستید ببرند. اتفاقاً یک بطر هم چند روز پیش خودم آورده پول آن مانده بود. وقتی که جیران، کلفتِ من، برای خرید لوازم زندگی بیرون میرفت، گفتم در موقع برگشتن با دُرشکه بیا و آن شیشهها را هم از دواخانه گرفته با خودت بیاور؛ ولی جیران را دیدم دست خالی برگشت. پرسیدم چه شد؟ گفت از من مطالبۀ پول یک بطر عرق سابق را کرد، آنها را هم گفت خودم بهتدریج میفرستم، گفتم خیلی خوب شد از این قید هم خلاص شدم؛ با این حال، البته کیفیت چند گندم استرکنی بالاتر از کیف یک خروار عرق خواهد بود. این شعر نمیدانم از کیست حالا به خاطرم آمد:
نشئه از باده ندیدیم و طرب از مستی
خاک ماتمزدهای بود گِل ساغرِ ما
بلی خدا شاهد است که خاک ماتمزدهای بود گِل ساغرِ ما.
دکتر بدیع خیلی ملامت کرد و گفت این کار خوبی نیست که در این موقع زندگانی، آن هم با حال حالیه این یک دو استکان عرق را بخوری، بیچاره خبر نداشت که در تشخیص این مرض معلومات و امتحانات من بیشتر از اوست؛ گرچه یقین دارم برای ترک تمام عادات زندگانی تا یک عادت ترک نشود اینها بینتیجه است، و آن عادت نفس کشیدن میباشد که اگر ترک شد همۀ کارها درست است، آن هم بهخصوص در مورد خود من.
دیگر لازم نیست در این موضوع باعث دلتنگی شما و خودم شوم؛ باور نمایید از نوشتن همین هم پشیمان و شرمندهام.] چیزی که هست دلخوشم.
- 94، [7]: اطمینان به [آخوندهای] بیایمان.
- 111، [12]: من اگر [گاهی] در ایام جوانی راهی با خدا داشتم. (هَزار ادامۀ این جمله را حذف کرده است. در فقرات دیگری از سایر نامهها نیز با مصلحتاندیشی عباراتی را حذف کرده است (صفحۀ 149 عارفنامۀ هزار؛ نیز صفحات 154 و 183 و 210، 217).
- 123، بیت یازدهم غزل حذف شده است:
[دیدمش غرق خرافات گذشت از من شیخ
کفر میریخت به موی تو قسم از سر و روش]
- 137، [1]: شیّادِ [آخوندخلقتِ نمازِ شبخوانِ] بیعاطفه.
- 137، [3]: جغد یا [آخوند] وجود داشته باشد.
- 137، [22]: برخاسته [با جام سماور شراب میخوردم و در آن حال مستی و تنهایی] با خدای خویش.
- 138، [1]: کوثر [که منافی با شرابخواری من بود] هیچوقت یک خواهش.
- 145، [14]: خواهند بود. [و هنگامیکه در استانبول بودم شب جشن نوروز که بزرگترین جشن با افتخار است که به یادگار از نیاکان باقی مانده، دو ساعت به غروب به خانۀ اسماعیلخان بهادر رفته، اتفاقاً خیلی هم لات و لوت و آسمانجُل بـودم، بـه محض ورود بساط باده را پهن، و قدری بعد آقـایـان را مست و سرخوش دیده، من هم برای اینکه خود را خوش و همرنگ آنان ساخته باشم گفتم:
بیار باده که از عهد جم همین مانده است
به یادگار چه خوش دور و روزگاری بود
و همین مستی وسیله و واسطه شد که پنجاه لیره کاغذ از آقای حسنبیک قرض بخواهم . . . او هم که از کیف عرق، لوطی و از هر جهت باگذشت شده و از سر و جان و مال گذشته بود کیف خود را که نزدیک هزار لیره در آن داشت نزد من گذاشت که همه را بردار. بعد از تعارفات من همان پنجاه لیره را که میخواستم برداشته، پس از ساعتی برخاسته، اتفاقاً یکی از جوانان تحصیل کرده و متجدد! که با من بود با هزار نیـرنگ و فسون شکـاکی را جنب گیـر آورده، چـه دردِسر بـدهم یـکسره بنـده را بـه جندهخانه برد… پیش از ورود هم گفت چون تو خیلی مستی میترسم پول را از جیبت بیرون بیاورند؛ بهتر است آن را به من بدهی تا نگاه دارم. بنده هم دو دستی آن پول را تقدیم کردم . . . شب خوشبختانه ملتفت شدم که آن خانم که نصیب من شده بود، متصل بدن خود را میخارید. از ترس اینکه مبادا دچار مرض جَرَب بشوم خود را به کنار کشیده و به خواب مستی زده خاکی به سر خود نریختم.
صبح که از آن مکان بسیار پست خارج شدیم در بین راه خواستم از رفیق دلسوز متجدد که اسباب امیدواری روزنامۀ آیندۀ ایران است پولی را که با ریختن آبرو و خُمخانه تهی کردن قرض کرده بودم پس بگیرم، با کمال بیشرمی گفت دو لیره بیش نمانده . . . بنده هم بدون یک کلمه صحبت در خدمت این جوان درستکار به خانۀ دوست بزرگوار خود آقای میرزا سلیمانخان رفته، بعد از شرح خوشگذرانی! و گفتن سرگذشت خوراکی کم و زیاد[16] و تعریف از اینکه ”یارب شب دوشین چه مبارک سحری بود“ باقیماندۀ پول غارت شده را به بهای آبجو داده مشغول خواندن غزل ”باز از شراب دوشین در سر خمار دارم“ شدیم.] بلی باید به روزگار.
- 145، [17]: از زبان نمیاندازم . . . [بیش از هزار سال است چند صدهزار نفر بلکه چند کرور به اسم سیادت و نژاد عرب در این خاک آقایی میکند؛ آنوقت تا چند سال پیش حال یکمشت زردشتینژاد پاک ایران در یزد معلوم . . .[17] پس سخن کوتاه باید والسلام.] حالا که کار.
- 162، [23]: سماور را آتش کردم، [آتش منقل هم حاضر بود مشغول شدم]؛ در ضمن چون خیالم.
- 175، [22]: یک ساعت و نیم شده است، [آنهم تا زمانی که کیف یک استکان خیلی کوچک عرقی که با شام که آن شام کمتر از ناهار نیست در دماغ است]؛ بعد [دیگر] برخاسته.
- 191، [7]: وقتی آقای قاصد [معمّم] از در درآمد.
2-2-1. بدخوانیهای چاپ هرمس
بهخیال در صفحۀ 14 دئر پیشگفتار نوشته: ”سیلان عاطفه و درهمریختگی روحی گاه به بیمعنایی جملات منجر شده است. “اما باید گفت هرچند اسلوب عارف در نثرنویسی و استفادۀ پیاپیاش از جملههای معترضه دریافت جملههای او را اندکی دشوار کرده، در مواردی نیز بدخوانیها جملههای او را هذیانآلود کرده است، همانند جملۀ زیر:
- 23، [7]: همینطور خیالم در دنبال با چشم، مانند یک کنجکاوی [میدید] خوانین قرهگزلو __آنهم در زمان قدرت استبداد__ کِشهزار کُشه و دامن رنجبری را ندریده نگذاشته[اند] . . . (؟) دریا، دشت، دامنه ⟵ همینطور خیالم در دنبال، باز چشم مانند سگِ شکاریِ خوانینِ قرهگزلو __آنهم در زمان قدرت استبداد__ کِشته را ز کُشته و دامن رنجبری را ندریده نگذاشته نگذشت. در و دشت، دامنه.
- 23، [13]: روز ورود به همدان ⟵ روز ورودِ همدان.
- 23، [15]: همانطوری که ⟵ تنها چیزی که.
- 24، [9]: گذشته [کذا] تمام کثافت شهرهای ایران از کثافت وجود اوست ⟵ گذشته از این تمام کثافت شهرهای ایران از کثافت وجود آدم است.
- 24، [11]: در این جمله، حرف ربط ”و“ که در دستنویس نامه نیامده، کل معنای جمله را در هم ریخته: البته اگر به جای انسانصورتهای دیوسیرت و درندههای وحشی مثل ببر و پلنگ، که خوک و خرس در این دامنۀ سبز و خرم وسیع بودند هیچوقت دست انسان هیچ درختی را از بن نکنده و شاخ آن را برای رفع احتیاج قطع نکرده؛ پس ممکن بود این کسانی که امروز باعث و بانی است [کذا] آن را محل تغییر قرار داده، جنگلی طبیعی بود و باز ممکن نبود که زندگی درندگان وحشی اسباب کثافت شود. ⟵ البته اگر به جای انسانصورتهای دیوسیرت، درندههای وحشی مثل ببر و پلنگ و خوک و خرس در این دامنۀ سبز و خرم وسیع بودند هیچوقت دست ایشان هیچ درختی را از بن نکنده و شاخ آن را برای رفع احتیاج قطع نکرده؛ پس ممکن بود به جای این کسانی که امروز باعث و بانی آن و آن را محل تنقیه قرار داده، جنگلی طبیعی بود که باز ممکن نبود که زندگی درندگان وحشی اسباب کثافت شود.
- 24، [19]: کوتاه من بهزودی ⟵ کوتاه من که بهزودی.
- 24، [21]: خدای من در این آرزو قصور نکنید. ⟵ خدای من در این آرزو قصور نکرده. (این قسمت بهخطا پاراگرافی مستقلشده است).
- 24، [22]: که اقلاً اگر مُردم ⟵ که اقلاً اگر من مُردم.
- 24، [24 تا 27]: در این پاراگراف علاوه بر نادرست خواندن برخی کلمات، قرار گرفتن نادرست علامتِ ندا (!) سبب شده معنای جمله کاملاً دگرگون شود و عارف امثال بدیعالحکما را نیست و نابود بخواهد! حتی در دستنوشتۀ عارف این دعا و نفرینها در سه سطر جداگانه نوشته شده است:
”با یک دلی پر از درد و بدبختی داد میزنم زندهباد بدیعالحکما! و امثال آن نیست و نابود باد! مجرمین مملکت پر از افتخارات ایران محو و نابود باد… که هیچ چیزی مثل آن تولید کثافت نمیکند. باز هم میگویم نیست و نابود باد اشخاصی که اسباب این شهر __که اصل در این مملکت است… و حکومت کند. “ ⟵ صورت صحیح جمله چنین است: ”با یک دلی پر از درد و بدبختی داد میزنم زندهباد بدیعالحکما و امثالِ آن! نیست و نابود باد مجرمینِ مملکت پر از افتخارات ایران! محو و نابود باد . . . که هیچ چیزی مثل آن تولید کثافت نمیکند! باز هم میگویم نیست و نابود باد اشخاصی که اسباب این میشوند که اجنبی در این مملکت است دست یافته و حکومت کند. “
- 25، [1]: البته شما را ⟵ همیشه شما را.
- 33، [15]: گذشت، بگذرد ⟵ گذشت و بگذرد.
- 37، [9]: محروم ⟵ محرومم.
- 38، [15]: ”و“ در ابتدای سطر اضافه است.
- 38، [16]: گندم دانه ⟵ گندم بوده.
- 38، [24]: حبیبالمجاهدینها ⟵ حبیبالمجاهدین.
- 39، [6]: در راه باشد ⟵ در راه شد.
- 41، [10]: دل ز می دست برنمیدارد ⟵ دل ز می مست برنمیدارد.
- 41، [4]: در این صفحۀ وارونه، قربانت میروم ⟵ در این صفحه وارونه قربانت میروم.
- 41، [20]: این بُود حالِ من از دستِ دل از حالتِ دل ⟵ این بُود حالِ من از دستِ دل اَر حالتِ دل.
- 42، [7]: ”اگر از دستبرد بیگانه و ناپایداری زمانه آثار و بنایی که از نقشونگار در و دیوار شکستهاش بشود آثارشان را دید عجم نمودار گردد به جا ماند. “(منبع این متن روزنامۀ گلگلون است و بیتردید قسمت مشخصشده اشتباه خوانده شده است.)
- 42، [9]: سالها زیر خاک ⟵ سالها در زیر خاک.
- 42، [12 و 13]: پس از تهدید دریای سیاه، روبین زدن به دهن، کف از غضب به لب آورده، بُسفور بستن پل و گذشتن از آن . . . (منبع این متن روزنامۀ گلگلون است و بیتردید جمله اشتباه خوانده شده است.)
- 42، [14]: جنبش رگ جرأتش خونشان وادار کند ⟵ جنبش رگ و جوشش خونشان وادار کند.
- 42، [17]: یک مشت استخوان ⟵ یک مشت استخوانی.
- 42، [19]: نشان میدهد که به پشت خوابیده ⟵ نشان میدهد که پشت به پشت خوابیده.
- 43، [2]: باز کرده و نفرین به مستی ⟵ باز کرده، نفرین به هستی.
- 43، [9]: بیت: کان همه حُسن خداوند هوش / شه ملکۀ مملکت داریوش ⟵ که الهۀ حُسن و خداوند هوش / شد ملکۀ مملکت داریوش.
- 43، [16]: کتاب رومانی ⟵ کتاب رمانی.
- 43، [19]: تا چشم خورشید ⟵ تا چشمۀ خورشید.
- 44، [2]: این مملکت آن روز که ⟵ این مملکتِ آن روزی که.
- 44، [23]: نقطۀ بعد از «باشم» اضافه است و جمله ادامه دارد.
- 44، [24]: تا این [زمان] آن عطف ⟵ تا این زمان عطف.
- 45، [11]: به اطلاع عموم هموطنان ⟵ به عموم هموطنان.
- 45، [13]: زمستان گذشته بیخیال شرح حال استر به زبان شعر گوشزد عموم کردن افتاد. ⟵ زمستان گذشته به خیال شرحِ حالِ استر به زبانِ شعر گوشزدِ عموم کردن افتاده.
- 45، [17]: البته با این هم صرف ⟵ البته با این همه صرف.
- 45، [18]: خیال خود آسوده کنم ⟵ خیال خود را آسوده کنم.
- 45، [20]: فکر ناخوش خود را طبیب عیسیدم __دوست آن نیست دوست__ ⟵ فکر ناخوش خود را به نامِ طبیبِ عیسیدم، دوستِ انسانیتدوست.
- 45، [23]: مطلب را به این روزنامه ⟵ مطلب را با این روزنامه.
- 45، [28]: حضرت نثری که جایش نیز ⟵ حضرت نثری که جایش سبز.
- 46، [1]: جنگنامۀ معروف ⟵ گنجنامۀ معروف.
- 46، [7]: همدان با کویر ⟵ همدان را با کویر.
- 46، [9]: تنگ گشت جای ⟵ جای تنگ گشته جای.
- 46، [11]: سرِ هامون نکند ⟵ سوی هامون نکند.
- 47، [3]: چه بدینسان گردید ⟵ چو بدینسان گردید.
- 47، [5]: گشت آزادی سیراب ز خون.⟵ کِشتِ آزادی سیراب ز خون.
- 48، [7]: لبانِ موکب گل ⟵ بهسانِ موکب گل.
- 51، [7] :اگر صلاح بدانید طوری که ⟵ اگر صلاح بدانید میخواهم طوری که.
- 51، [11]: حالا آن نمره را برای آنکه ⟵ حالا آن نمره را برای اینکه.
- 51، [20]: و با سگبازی ⟵ و به سگبازی.
- 53، [2]: اولاً برسد کاغذ این بنده ⟵ اولاً به رسیدِ کاغذ این بنده.
- 53، [4]: آنچه در جهان است ⟵ آنچه در وی است.
- 53، [6]: درستکاری که ایمان درستی ⟵ درستکاری که همان درستی.
- 53، [7]: مرا وادار به اظهار این هستی که اگر این است حقیر نیست باد ⟵ مرا وادار به اظهار این هستیای که اگر این است حقیقتاً نیست باد.
- 53، [10]: هیچ عملی بالاتر از خواهش نیست ⟵ هیچ عیبی بالاتر از خواهش نیست.
- 53، [12]: سرافکندۀ خودش گردد ⟵ سرافکنده و خجل گردد.
- 53، [19]: یک الی دو نفر است که از سوی آن تردید دارم ⟵ یک الی دو نفر است که از سومیِ آن تردید دارم.
- 53، [23]: طرف بیمهریِ همین ادارهای ⟵ طرف بیمهریِ رئیس ادارهای. (این خطا سبب شده ادامۀ نامه مبهم شود. عارف در ادامۀ نامه از ”معاون“ این رئیس صحبت میکند.)
- 54، [1 و 2]: و رابطهای هم با امرای قاطرخانه داشته و شبهای جمعه هم کوشی در سر قبرها کردهاند. حقیر ⟵ و رابطهای هم با اجزای قاطرخانه داشته و شبهای جمعه هم گردشی در سر قبر آقا کردهاند. حقیقتاً.
- 54، [3]: در همدان پاطوقداری میجوید ⟵ در همدان پاطوقداری نبود که.
- 54، [5]: منتها درجات دیگر ⟵ منتها از جهات دیگر.
- 54، [6]: البته یک عده امرای آبرومند ⟵ البته یک عده اجزای آبرومند.
- هرمس: 54، [6 و 7]: دارای اکثریت تا میتوانند ⟵ دارای اکثریت ؟ هستند. (یک کلمه ناخواناست).
- 54، [10]: در حضرت وزیر نمامه لازم است ⟵ در حضرت وزیر تمنّا چه لازم است.
- 54، [18]: سرپرستی ندارند، که آنهم برای اعراض سوم، شخص دیگران از خانه ⟵ سرپرستی ندارند کرده؛ آنهم برای اغراضِ شومِ نحسِ دیگران از خانه.
- 68، [3]: بهشت و حور و قصر ⟵ بهشت و حور و قصور.
- 70، [15]: دارای خون ایرانی ⟵ دارای خون ایرانیت.
- 72، [2]: طرفدار آنان دارای ⟵ طرفدار انسان دارای.
- 73، [15]: یا آن اشعاری که ⟵ با آن اشعاری که.
- 74، [6]: زحمت خاطر او شوم ⟵ زحمت خاطر او بشوم.
- 74، [17]: بیعاطفه که آرزوی تمامِ دزدان ⟵ بیعاطفه که آبروی تمامِ دزدان.
- 75، [7]: کاری نقد ساخته از ما نمیشود ⟵ کاری بهنقد ساخته از ما نمیشود. (مصراع است).
- 75، [8]: خدا نکند ⟵ خدا نکرده.
- 75، [15]: آمده بود ⟵ آمده بودند.
- 75، [19]: حالم موقع مزاحمت نیست ⟵ حالم مقتضیِ مزاحمت نیست.
- 96، [4]: و تن سالم زیست کند. و ⟵ و تن سالم زیست کرده و.
- 96، [7 و 8]: حامل این عریضه که آقا میرقاسم از کارکنان ادارۀ پست همدان که اینک به عزم زیارت حضرت عازم تهران است، از آنجایی که ”نیست کس بیخبر از لطف تو با من“ باشد، او نیز ⟵ حامل این عریضه آقا میرزا قاسم از کارکنان ادارۀ پست همدان که اینک به عزم زیارت حضرتت عازم تهران است، از آنجایی که ”نیست کس بیخبر از لطف تو با من باشد“ او نیز.
- 97 سطر 10: به این ترکیب که بهواسطۀ واسطه بودن سرکار. ⟵ به این تبریکی که بهواسطۀواسطه بودن سرکار.
- 150، [16]: به نظم آمد ⟵ به نظرم آمد.
- 77، [5]: دروغگویی ولی حقیقتی باشد ⟵ دروغگویی و بیحقیقتی باشد.
- 78، [3]: باز شده و بهمجرد دخول آن ⟵ باز شده، بهمجرد دخول در آن.
- 78، [27]: شریک زندگی من است ⟵ شریک زندگانی من است.
- 78، [27]: یا اگر خواست کسی ⟵ یا اگر کسی خواست.
- 79، [1]: قابل اعتماد ⟵ قابل اعتنا.
- 79، [6]: و چندین مصائب دیگر ⟵ و چندین معایب دیگر.
- 79، [26]: حالا که روزگار با ⟵ حالا که روزگار یا.
- 80، [آخر]: دل خالی کردم ⟵ دلی خالی کردم.
- 82، [7]: پنج شش سیر شیره ⟵ پنج شش سیر شیر. (عارف در جای دیگری میگوید: ”غذای من در روز منحصر است به دو سه استکان شیر با یک کف دست نان“ (صفحۀ 166). در یادداشتهایش نوشته: ”گاوى هم متعلق به من است که از دهکرد فرستادهاند براى یک چارک شیرى که غذاى روز من است.“)[18]
- 82، [15]: بر روی کاغذ آورم ⟵ به روی کاغذ آورم.
- 83، [7]: مقام و مرتبهای را داشته باشد ⟵ مقام و مرتبهای داشته باشد.
- 84، [4]: سرودههاشان ⟵ سرودهاشان.
- 85، [23]: دفتر مفتخر کشور سعدی ⟵ دختر مفتخر کشور سعدی.
- 86، [7]: طبع و نشر نخواهد شد؛ زیرا بر فرض ⟵ طبع و منتشر نخواهد شد؛ بر فرض.
- 90، [19]: نصرتالدوله هم بد ⟵ نصرتالدوله بد.
- 92، [11]: افتخار خواهم کرد ⟵ انتحار خواهم کرد.
- 92، [12]: آقای سیفآزاد ⟵ سیف آزاد.
- 92، [14]: پیشکار مالیه در همدان ⟵ پیشکار مالیه و در همدان.
- 92، [19]: هر سه ماه مبلغی ⟵ هر ماه مبلغی.
- 93، [21]: سخن به درازا کشید و همچنان باقی است ⟵ ”سخن دراز کشیدیم و همچنان باقیست“ (مصراع است).
- 101، [18]: محدود و یا به دامن پیچیده ⟵ محدود و پا به دامن پیچیده.
- 103، [5]: این نکته را هم لازم ⟵ این را هم لازم.
- 107، [15]: این کاغذهای وصیتنامه از بین رفت ⟵ این کاغذها (وصیتنامه) از بین رفت.
- 111، [13]: منحصر یک ساعت ⟵ منحصر به یک ساعت.
- 111، [15]: با خیالات شوم عمر بر باد داده ⟵ با خیالات شوم عمر بر باددِه.
- 112، [6]: از چگونگی حالِ بدِ مالِ من ⟵ از چگونگی حالِ بدمآلِ من.
- 113، [6]: به دوستان صمیمی کرد ⟵ به دوستان صمیمی کرده.
- 113، [16]: بینیاز کرد ⟵ بینیاز کرده.
- 115، [6]: بزرگترین دلیل است ⟵ بزرگترین دلیلی است.
- 121، [9]: حرکت میکنند ⟵ حرکت میکند.
- 131، [17]: پسرۀ شارلاتی که ⟵ پسرۀ شارلاتانی که.
- 133، [18]: عاری از انکار مؤمنین ⟵ عاری از افکار مؤمنین.
- 136، [9]: من هم جز این ⟵ من هم جز از این.
- 138، [4]: به هیچوجه غرضی شخصی ⟵ به هیچوجه غرض شخصی.
- 142، [9]: برای اینکه با بعد از ⟵ برای اینکه بعد از (در عارفنامۀ هزار نیز نادرست است).
- 142، [15]: سخت گرفتم ⟵ تنگ گرفتم.
- 143، [17]: نجس بیرون میآمدیم ⟵ نجستر بیرون میآمدیم.
- 145، [4]: خیال محال است ⟵ خیالی محال است.
- 145، [5]: روز من خواهد بود، تقدیم داشته ⟵ روزۀ من خواهد بود که تقدیم داشته.
- 145، [15]: اگر از نظرم دور کنی ⟵ اگر از نظرم دور گشتهای.
- 145، [15]: در تفصیل ⟵ از تفصیل.
- 145، [16]: حضرتت، همه در موضوع ⟵ حضرت اشرف در موضوع.
- 145، [17]: به کردگار رها کن همه مصادرِ خویش⟵ به کردگار رها کرده به مصالحِ خویش.
- 148، [17]: دست خانم والده . . . مادرتان ⟵ دست خانم والده یا مادرتان.
- 151، [10]: ایرانی نیستم و بیشرفم اگر دروغ بگویم ⟵ ایرانی نیستم؛ بلکه بیشرفم اگر دروغ بگویم.
- 153، [14]: بلکه یکی دو ساعتی بخوابم ⟵ بلکه یک دو ساعتی بخوابم.
- 163، [17]: دردهای درد من ⟵ دردهای درون من.
- 165، [16 و 17]: صورتاً رفع کثافت کرد ⟵ صورتاً رفع کثافت کرده.
- 169، [2]: در زدند. در بالا آمدم نگاه کردم ⟵ در زدند. از بالا آهسته نگاه کردم.
- 169، [5]: باز هم پاک کردم من و از دیدن سخنهای او ⟵ باز هم دلِ پاکِ من از دیدن هیکل او.
- 169، [6]: ساعت شش قدری از اوضاع تهران ⟵ ساعتی نشست. قدری از اوضاع تهران.
- 169، [11]: حقیر شرمنده ⟵ حقیقتاً شرمنده.
- 171، [دوم]: بیشکایات با نگاه دلتنگی من علیجان! ⟵ ملجأ شکایات و پناهگاهِ دلتنگی من علیجان!
- 171، [4]: جگر سوخته ⟵ جگر سوختهای.
- 171، [5]: مانع از درد دل خون من برای ⟵ مانع از درد دل کردن من برای.
- 171، [7]: از کثرت نالیدن فاسد شده ⟵ از کثرت ماندن فاسد شده.
- 171، [8]: مینویسم ⟵ بنویسم.
- 171، [15]: از آن به درد ⟵ از آن به بعد.
- 171، [16 و 17]: در جوف پاکت باز به مقصد از شهر رسید ⟵ در جوف پاکت نجارزاده از شهر رسید.
- 171، [18]: بلکه عمل خواهید کرد دیده به قدری در نظرم . . . از سفیدی کاغذ را نمیداد ⟵ بلکه قبول خواهید کرد دنیا به قدری در نظرم . . . از سفیدی کاغذ نمیداد.
- 173، [8]: اگر اُلسمد درمانم علیدُر ⟵ اگر اُلْسَمْدَه.
- 174، [ 4]: چگونه بریزند ⟵ به گلویم بریزند.
- 174، [1 و 2]: آسانی جان کندن است. مثل روزهایی که ⟵ آسانی جان کندن، آن دلسوزهایی که.
- 174، [4]: این دل روزی هم ⟵ این دلسوزی هم.
- 174، [7]: بعد از نوشتن ⟵ بعد از او شفق.
- 174، [10]: نمیتوانم نگویم ⟵ نمیتوانم بگویم.
- 174، [بیت هشتم]: پر شیوا ⟵ پُرِتیوا.
- 175، [16]: متعلق به اسباب آن ⟵ متعلق به ارباب آن.
- 175، [18]: با کلفت آذربایجانی ⟵ یا کلفت آذربایجانی.
- 175، [21]: زیاد مأنوس بود . . . دو پاکت تلگراف که دیدم ⟵ زیاد مأنوس بوده . . . دو پاکت تلگراف که دیدیم.
- 175، [23]: قطع مراودۀ مکاتبه ⟵ قطع مراوده و مکاتبه.
- 175، [27]: ببینم تلگراف ⟵ ببینیم تلگراف.
- 176، [1]: بیاختیاری خودش ⟵ بیاختیاری خواننده.
- ص 176، [1 و 2]: بعد از پنجاه و چهار سال . . . چطور با این نامه مکنونات ⟵ بعد از پنجماه خیال اینکه چطور مکنونات.
- 176، [2 و 3]: تو را محرک شده ⟵ نقداً محرک شده.
- 176، [3]: واگذار به فکر بکر و قلم ⟵ واگذار به فکر پراکنده و قلم.
- 176، [5]: عنوان مخصوصی عریضه ⟵ عنوان مخصوص عریضه.
- 176، [6]: و برمیگردیم به اولی ⟵ برمیگردیم به اولی.
- 176، [7]: دو تن در تمام ⟵ که من در تمام.
- 176، [24]: آن هم در همین نقطهنظرات میگویم یا باید ⟵ آن هم از همین نقطهنظر است. میگویم یا باید.
- 176، [26]: پریشانحالی نگذاشت آن را پایان برده ⟵ پریشانخیالی نگذاشت آن را به پایان برده.
- 177، [2]: زحمت سنگین ⟵ زحمت سنگینی.
- 178، [4]: رمیده از من ⟵ رمید از من
- 178، [5]: خوش است جام دگر ⟵ خوش است و جام دگر.
- 180، [1]: نصرتالدوله ⟵ نصرالدوله.
- 180، [2]: احترام کردند ⟵ احترام میکردند.
- 180، [21]: مهدیقلیخان ⟵ مهدیعلیخان.
- کاری با این مردم ندارم ⟵ کاری به این مردم ندارم.
- 187، [7]: ز بس که به ⟵ ز بس به.
- 187، [12]: آبرومندانۀ ایرانی ⟵ آبرومندانۀ ایرانیت.
- 193، [15]: شرافت بر باد داده ⟵ شرافت بر باددِه.
- 196، [19]: از بسکه ز همرهان خطا دیدیم / از سایۀ خویشتن گریزانیم ⟵ از بسکه ز همرهان خطا دیدم / از سایۀ خویشتن گریزانم. (در نامۀ عارف به رعدی آدرخشی آنچه در هر دو چاپ نیامده یادداشت عارف روی پاکت نامه است: ”طهران، خیابان لالهزار، کتابخانۀ طهران. توسط حضرت پرویز خدمت ذیشرافت دوست عزیزم شاعر جوان، آقای غلامعلی خان رعدی آذرخشی شاگرد مدرسۀ سیاسی دام اقباله مشرف شود. فرستنده: عارف. شنبه پانزدهم اردیبهشت“).
- 197، [6]: بیش از تعارفات ⟵ پیش از تعارفات.
- 197، [13]: از تحمل هرگونه زحمت ⟵ از تحمل بار هرگونه زحمت.
- 197، [14]: فرزند خصال خویش باش ⟵ فرزند خصال خویشتن باش.
- 197، [14]: روح من در انتخاب ⟵ روح من از انتخاب.
- 197، [19]: بگذار تصورات من ⟵ مگذار تصورات من.
- 198، [آخر]: فرزندی به من داشتید ⟵ فرزندی به من داشتند.
- 200، [7]: انگلیسها ⟵ انگلیسیها.
- نامۀ عارف به محمدعلی جمالزاده (صفحۀ 202) که طبق نوشتۀ بهخیال ”با یاری محمد گلبن بهدشواری بسیار خوانده شده“ چنان پُراشتباه است که به هذیان بیشتر میماند:
”جمالِ جمالزاده عشق است!
ز صد فرسنگ ره زلفت مرا بست کمند اینجا و من اینجا اسیرم
همینقدر خوش بـاشید فـراموشی ارادتکیشان یـادی است. هنگام حرکت آقای ماژور ابوالحسنخان هرچه خواستم دو کلمه عریضهنگار شده خودم را یادآوری کنم، پریشانی دماغ و گرفتاری از چنگ و نفرت جانکاه عمر تمامکن که ای کاش زودتر تمام شود، مانع شدند و گفتند آقای محسنخان عازم است. لازمۀ دوستی ایشان را به سرکار سپردم و از این به بعد . . . را از چشم شما میبینم. در مدت توقف در استانبول دستش معالجه نشد. امیدوارم آنچه را لازمۀ دوستی است و ایشان فرمودند شما برآن باشید که معالجه شود که اسباب خوشی هر ایرانی خواهد بود. گمان میکنم که از این به بعد . . . هیچ ندانستم که چه نوشتهام البته خواهم نوشت. “
کیفیت بسیار نامناسب فتوکپی این دستنوشته کار خواندن آن را دشوار کرده؛ صورت صحیح نامه با قید تردید در چند کلمه چنین است:
جمالِ جمالزاده را عشق است!
ز صد فرسنگ ره زلفت مرا بست
کمند آنجا و من اینجا اسیرم
همینقدر که خوش بـاشید فـراموشیِ ارادتکیشان ملالی نیست. هنگام حرکت آقای ماژور ابوالحسنخان[19] هرچه خواستم دو کلمه عریضهنگار شده خودم را یادآوری کنم، پریشانیِ دماغ و گرفتاری در چنگ خیالاتِ جانکاهِ عمر تمامکُن __ که ای کاش زودتر تمام شود__ مانع شد. اینک که آقای محسنخان[20] عازم است لازم دانسته ایشان را به سرکار سپرده و از این به بعد بد و خوب ایشان را از چشم شما میبینم. در این مدتِ توقف در اسلامبل دستش معالجه نشد. امیدوارم آنچه را لازمۀ دوستی است به ایشان فرموده شاید انشاءالله بهزودی معالجه شود که اسباب خوشوقتی هر ایرانی خواهد بود. گمان میکنم که از این به بعد جز این خواهش، خواهشی از سرکار نداشته باشم. هیچ ندانستم که چه نوشتهام؛ البته خواهید دانست.
- 205، [2]: حقیقت وجودت قسم ⟵ حقیقت خودت قسم.
- 205، [2]: کمتر دمی بوده ⟵ کمتر وقتی بوده.
- 205، [2]: بدان دوستی که ⟵ به یاد آن که.
- 205، [4]: زندگانی گذشته با او را با یک عمری فراموش کرده نباشم ⟵ زندگانی گذشتۀ با او را با یک عمری بتوان فراموش کرد، نباشم.
- 205، [7]: حال شما را هم ⟵ خیال شما را هم.
- 205، [13]: نشد که زودتر ⟵ گشته، که زودتر.
- 205، [14]: عمر سختی که ”هر ثانیه پیشمرگ سختی است“ آسوده کنم، هر دقیقه باید درخواست ⟵ عمر تلخی که هر ثانیهاش مرگِ مجسمی است آسوده کنم که حقیقتاً باید درخواست. (بهخیال خط را نادرست خوانده و تصور کرده ”هر ثانیه پیشمرگ سختی است“ یک مصراع است و به همین دلیل داخل گیومه گذاشته).
- 205، [17]: گیوۀ خوب کار کرمانشاهان محمدرضا هزار (؟) بفرستد هم خودداری کردم ⟵ گیوۀ خوب کار کرمانشاهان به جهت بنده بفرستید هم خودداری کرده.
- 205، [18]: اتفاقاً از نگرانی بر من خواسته، دیروز سهم مورد (؟) ⟵ اتفاقاً از تهران پوتین خواسته، دیروز فرستاده بودند.
- 205، [22]: بینهایت این تنگدار مردمان پدرسوختهای که بدترین مردم این مملکت سراسر نجس و مجوسند ⟵ بینهایت دلتنگ و از مردمان پدرسوختۀ آن که بدترین مردم این مملکت سراسر ننگین محسوبند. (باید پرسید: عارفِ شیفتۀ حضرت زردشت و ایران چرا باید کلمۀ «مجوس» را دشنام بداند و ایران را ”مملکتِ سراسر مجوس “ بخواند؟)
- 206، [2]: طلسم افتاده ⟵ طلسم افتادم.
- 206، [2]: با امید ⟵ ناهید.
- 206، [2]: برای بردن من از تهران ⟵ برای بردن من به تهران.
- 206، [4]: بگفت ار به دست من است این بهار ⟵ بگفت ار به دست من است این مهار.
- 206، [7]: در صورت بودن ⟵ در صورت فرستادن.
- 207، [آخر]: آن شده باشند ⟵ آن باشند.
- 208، [10]: چشم بد دور ⟵ چشم بد کور.
- 208، [19]: یادگارهای دورۀ شوم ⟵ یادگارهای شوم.
- 209، [3]: حال پاپاخ ⟵ چال پاپاخ.
- 209 [19]: خدابیامرز ناصرالملک ⟵ خدانیامرز ناصرالملک.
- 211، [4]: بدانید در تمام این مدت ⟵ به من در تمام این مدت.
- 211، [16]: چندین دختربچۀ ایرانی ⟵ چندین دختر بیچارۀ ایرانی.
- 212، [3]: و اتفاقاً این دختر . . . (یک کلمه ناخوانا) گل سرسبد ⟵ و انصافاً این دخترِ نامور و گلِ سرسبد.
- 212، [5 و 6]: آن پریوش . . . (یک کلمه ناخوانا) آتش دیو شهوت هر زمان ⟵ آن پریوش دامنزنِ آتشِ دیوِ شهوتِ مرزبانِ.
- 212، [14]: الحمدلله به خیر ⟵ للهالحمد به خیر.
- 212، [20]: از قلمرو و اقتدار من ⟵ از قلمرو اقتدار من.
- 212، [23]: و تحقیقی و تفتیش ⟵ و تحقیق و تفتیش.
- 212، [24]: انتظار به افکار ⟵ انتظار نابهکار.
- 213، [27]: که یقه و پیشسینۀ ⟵ که یخه (یقه) و پیشسینۀ.
- 214، [24]: دستورالادب ⟵ دستورالآداب.
- 214، [28]: که بینصیب نمانند ⟵ که بینصیب نگردند.
- 216، [3]: از وجودشان محروم، استفاده نکنند ⟵ از وجودشان مردم استفاده نکنند.
- 216، [6 و 7]: عطف به گذشته داد. و گفت ⟵ عطف به گذشته داده و گفت.
- 216، [7 و 8]: به روح حقیقت و راستی و همان شفق که مجسمۀ شرافت و حقیقتدوستی است ⟵ به روح حقیقت و راستی و به جان شفق که مجسمۀ شرافت و حقیقت و راستی است.
- 216، [9]: در مخیّلهام ⟵ در متخیّلهام.
- 216، [11]: بعداً خواهم نوشت ⟵ نقداً خواهم نوشت.
- 216، [15]: رضاخان وزیری ⟵ آ رضاخان وزیری.
- 216، [26]: تا آنچه را که ⟵ که آنچه را که.
- 218، [9]: با دو نفر مجاهد سررسیده ⟵ با دو نفر مجاهد رسیده.
- 219، [5]: همهچیز آن را ⟵ هرچیز آن را.
- 219، [21]: کز نمکدان شرافت نمیکنند همه ⟵ کز نمکدانِ شرافت نمکیناند همه.
- 230، [2]: کلمۀ ناخوانا ”قربان و“ است.
- 230، [3]: در شرفیابی ⟵ از شرفیابی.
- 226، [9]: به روشنایی افکار مغز ⟵ به روشنایی افکار نغز.
- 227، [4]: فریبندۀ معنای و هوش ⟵ فریبندۀ عقل و هوش.
- 227، [24]: افتخار استحضار ⟵ افتخار انحصار.
- 227، [آخر]: نابود شده ⟵ نابود شد.
- 228، [5]: پس چه اشخاص ⟵ پس چه اشخاصی.
- 234، [5]: کلمۀ ناخوانا ”ضمن“ است.
- 234، [9]: مراحمت ⟵ مرحمت.
- 234، [9]: کلمۀ ناخوانا ”تاکنون“ است.
- 234، [10]: رئیسالوزرا با اینکه ⟵ رئیسالوزرا اینکه.
- 234، [11]: از برای من بنده است ⟵ از برای بنده است.
- 234، [12]: کلمۀ ناخوانا ”تاکنون“ است.
- 234، [14]: از آنان خواستند ⟵ از آقایان خواستند.
2-2-2. افتادگیهای چاپ هرمس
- 38، [4]: وقت و فرصت بدهد پسر.
- 38، [13]: نه رشتۀ تار عنکبوت را؛ همانطوری.
- 39، [2]: پس باید از برای.
- 53، [21]: اول خانوادهای که ⟵ اول خانوادهای هستند که.
- 58، [4]: به آن نبوده است و اگر موقعی ⟵ به آن نبوده است بوده و اگر موقعی.
- 66، [11]: در این قسمت، پا از دایرۀ حرف.
- 74، [8]: بلکه به نام حمایت.
- 79، [3]: ثابت کنم ایرانیام. بلی ایرانیام و افتخارم.
- 79، [4]: پیشرفت پیدا نکردند.
- 80، [15]: سه کاغذ به سرکار نوشته.
- 81، [12]: خاتمه دادن به خانه به دوشی.
- 84، [24]: امامزاده سید محمد، معروف به محروق.
- 85، [4]: خسته خواهید شد دیگر باید در همین.
- 91، [5]: میدانم آنکه دور به دستش افتاد ⟵ میدانم آن آن[21] که دو به دستش افتاد.
- 92، [9]: غفاری را هم در این کار با خود همراه و همخیال کردهاند.
- 107، [23]: به علاوه اساساً اسم وصایت.
- 113، [21]: محتاج به میل زدن شده.
- 145، [6]: اثبات عالم بندگی.
- 149، [7]: از روی درد و از درون دلِ پرخون.
- 150، [7]: مجلۀ پاکِ دختران ایران.
- 152، [7]: جهت حضرت دکتر رضازادۀ شفق.
- 152، [17]: چون روی سخن با ملک بود و اگر اشعاری که.
- 153، [5]: و اینها با من مانند تمام.
- 153، [12]: مجال خواب نمیباشدم ز دست خیال.
- 157: پس از امضای عارف یک پاراگراف جا افتاده است: ”منتظر رسیدن مجلۀ دختران ایران بودم. معلوم نشد که چه شد؟ برای اینکه بدانید به من چه میگذرد، ده پانزده روز پیش به خواندن یکی از روزنامههای مرکز مشغول بودم. در آخر مقالۀ آن معلوم شد که نهتنها من از زندگانی خود دلتنگم، بعضی از ادبا و متفکرین کاسۀ از آش گرمتر، خیلی پیش از اینها دلتنگی دارند از اینکه چرا تاکنون زنده ماندهام. پس باید گفت: خدا تمام کند، زندگی تمام کرد. “
- 176، [3] اختیار این کار را واگذار.
- 182، [17]: از تهران همراه نیاوردهام.
- 196، [2]: پروردۀ دامان شرافت آذربایجان.
- 205، [11]: متذکر به این شعر خود.
- 208، [11]: آن هم از چیز بد ⟵ آن هم از هر چیز بد.
- 209، [27]: به آنچه قبلاً خیال کرده ⟵ به آنچه که قبلاً خیال کرده.
- 212، [11]: از تو برای نزدیکی ⟵ از تو برای نسبت و نزدیکی.
- 214، [3]: یک چنین آدمشناس ⟵ یک چنین آدمِ آدمشناس.
- 215، [3]: بهواسطۀ همان ادب میفرماید: بیادب محروم ماند از لطف حق، آری وقتی دختری ⟵ بهواسطۀ همان ادب که ملا میفرماید: ”بیادب محروم ماند از لطف حق“ مخاطب به خطاب مستطاب فَاخْلَعْ نَعْلَیک و به مقام قَابَ قَوْسَینِْ أَوْ أَدْنیَ نزدیک، کار به جای باریک کشیده ”بعد از آن در سرّ موسی از نهفت / کارهایی کرد کآن ناید به گفت.“ آری وقتی دختری.
- 218، [13]: بر قاتلان اباعبدالله حسین تا صبح قیامت لعنت باد ⟵ بر قاتلان اباعبداللهالحسین تا به صبح قیامت مدام لعنت باد!
- 219، [1]: غرضورزی و منفعتجویی ⟵ غرضورزی و قلمِ منفعتجویی.
- 219، [23]: هزار مرتبه همشهری ⟵ هزار مرتبه از همشهری.
- از پایانِ نامۀ شمارۀ 69 (ص 234) سطرهای داخل قلاب افتاده است:
. . . غیرقابل تحمل است [برای من. امروز یا امشب عریضه به حضرت آقای رئیسالوزرا عرض کرده و از حضور مبارکشان استدعا خواهم کرد که اجازۀ مرخصی بدهند؛ که خودم را باز در یک گوشهای کشیده مشغول خیال خود باشم. و از حضرت اجل عالی استدعا میکنم من بمیرم شما هم کمک کنید اجازه بدهند در تهران نباشم؛ برای اینکه روح من از بودنِ تهران و دیدن این اخلاقهای فاسد در زحمت است. خیلی مایلم به طرف تبریز رفته که هم ملکزاده در آنجاست و هم تبریز را میل دارم دیده باشم. در هر صورت، فارس یا تبریز یکی از این دو شهر را بینهایت میل دارم ببینم. برای اینکه تهران نمانم حاضرم در یک ده کوچکی زندگی کرده و تهران نمانم.] زیاده تصدقت . . .
2-2-3. حذف در چاپ هرمس
- 38، [22]: مدرس [*کهنهدزد*] وقتی که پشت کلَک نشست.
3- بدخوانیهای هر دو کتاب و منابع دیگر:
- دیوان عارف (چاپ برلین، صفحۀ 142) و نگاه: 13، [16] و هرمس: 37، [12]: صحیح ⟵ صحیّه.
- نگاه: 18، [19] هرمس: 32، [5] و مجلۀ ارمغان، ص 344 [18]: ترس و یک جهت خودتان را نسبت به این بنده ثابت کرده بودید . . . شما مهدیخان که نیستید که نه ترس داشته باشید نه محبت… محبت و ترسِ دوستی است که . . . پس ترس و محبت . . . اگر این دو چیز در کسی نباشد هیچ چیز از او نیست. ⟵ حس و محبت خودتان را نسبت به این بنده ثابت کرده بودید . . . شما مهدیخان که نیستید که نه حس داشته باشید نه محبت . . . محبت و حسِ دوستی است که . . . پس حس و محبت . . . اگر این دو چیز در کسی نباشد هیچ چیز در او نیست.
- هرمس: 39، [1] و سیف آزاد: 162 و 163: ”چون زن بیوۀ ایرانی پس از این کارها، خوب به نفرین و دعا خواهم کرد. “ / و نگاه: 15، [17 و 18] ”چون زن بیوۀ ایرانی پس از این کارها، نفرین و دعا خواهم کرد.“ / برلین، 144 [12 و 13]: ”چون زن بیوۀ ایرانی عارف پس از این کارها، خوب به نفرین و دعا خواهم کرد. “ هیچیک از منتشرکنندگان این نامه متوجه موزون بودن این قسمت نشدهاند؛ به همین دلیل تصور کردهاند کلمۀ ”عارف“ اضافه است و حذفش کردهاند؛ اما یک تکبیت از عارف است که باید به دیوان او افزوده شود:
چون زن بیوۀ ایرانی، عارف پس از این
کارها، خوب به نفرین و دعا خواهم کرد[22]
- هرمس: 172، [4] و نگاه: 32، [14]: در دورۀ زندگانی از من نزد علی خواهد ماند ⟵ در دورۀ زندگانی از من نزد دوستی مانند علی حواله میمانْد.
- هرمس: 51، [17] و نگاه: 193، [1] و مجلۀ ارمغان (دورۀ 46، شهریور 1356، شمارۀ 6، صفحات 343-347) صفحۀ 772: بعداً این بهانه برای اظهار ارادت گردید ⟵ نقداً این بهانه برای اظهار ارادت گردید.
- هرمس: 59، [20] و عارفنامۀ هزار، صفحۀ 204: کول به قول عوام کول خیار تلخ خواهد شد. نگاه: 143، [19]: به قول عوام گول خیار تلخ خواهد شد. هر سه کلمه اشتباه است و ”کونِ خیار“ به معنای تهِ خیار صحیح است.
- هرمس: 74، [4] و نگاه: 153، [13] و عارفنامۀ هزار، صفحۀ 225: ”اگر موفق به این خیال یعنی نوشتن شرح زندگانی خود نشدم. “ جمله با این فعل بیمعناست و ”شدم“ صحیح است.
- هرمس: 101، [14]: خصوصاً هوای بهار / و نگاه: 73، [17]: بهخصوص هوای بهار. هر دو نادرست است: ”خصوص“ صحیح است.
هرمس: 134، [9] و نگاه: 102، [18]: مصراع دوم این بیتِ حافظ:
وفا مجوی ز کس، ور سخن نمیشنوی
به هرزه طالبِ سیمرغ و کیمیا میباش
در عارفنامۀ هَزار (صفحۀ 133) نادرست خوانده شده: ”وفا مجوی ز کس در جهان نمیشنوی“ در چاپ نگاه همین خطا تکرار شده و بهخیال نیز با افزودن ”ور سخن“ داخل قلاب، خطا را به شکل دیگری تکرار کرده: ”وفا مجوی ز کس در جهان [ور سخن] نمیشنوی.“
- هرمس: 127، [4] و نگاه: 127، [4]: عارف در ابتدای نامهاش این بیت سعدی را نقل کرده: ”به خاک پات که گر سر فدا کند سعدی / مقصر است هنوز از ادای احسانت.“[23]
مصراع نخست این نیز بیت در عارفنامۀ هَزار-که مأخذ این نامه است-اشتباه خوانده شده: ”به خاک پای تو کو سر فدا کند سعدی“ شباهت نوشتاری ”گر“ و ”کو“ و ”که“ سبب این اشتباه شده. عارف این مصراع را به یکی از این دو صورت نوشته بوده: ”به خاک پای تو گر سر فدا کند سعدی“ یا ”به خاک پات که گر سر فدا کند سعدی.“
- هرمس: 173، [5] و نگاه: 27، [6]: غزل این شبی ناچیز ⟵ غزل این بندۀ ناچیز.
- هرمس: 196، [18] و نگاه: 184، [17] و مجلۀ آینده (سال 15، خرداد تا مرداد 1368، شمارۀ 3-5، صفحۀ 397):[24] ”این شعر را از هر که هست“ حرف ”را» اضافه است.
- هرمس: 197، [26] و نگاه: 186، [11] و مجلۀ آینده (همان شماره، صفحۀ 398): ”آیندۀ درخشان و برومند“ ⟵ ”آیندۀ درخشانِ آبرومند.“
- هرمس: 198، [1] و نگاه: 186، [14] و مجلۀ آینده (همان شماره، صفحۀ 398): ”شریف و بزرگوار میخوانم“ ⟵ ”شریف و بزرگوار میخواهم. “
- هرمس: 200، [12] و نگاه: 189، [12] و مجلۀ آینده (همان شماره، صفحۀ 400): نباید منزل کرده وارد منزل من شود ⟵ نباید تنزّل کرده وارد منزل من شود.
- هرمس: 226، [6] و نگاه: 205، [6]: عمر خود را به بیخیالی تمام نکرده بودم ⟵ عمر خود را به خیالی تمام نکرده بودم.
- هرمس: 226، [20]: در طواف مقبره، از ایرانی را از ایرانیت دلتنگ و بیزار میکند / نگاه: 206، [4]: ایرانی را از ایرانیت دلتنگ و بیزار میکند. ⟵ در اطراف مقبره، ایرانی را از ایرانیت دلتنگ و بیزار میکند.
- هرمس: 227، [15] و نگاه: 207، [2]: کمتر از حافظ بدانند مینویسم ⟵ کمتر از حافظ بدانند میخواهم.
- هرمس: 227، [21]: لباس کرباس درخشان پوشانده است. / نگاه: 207، [7]: لباس کرباس بدخشان پوشانده است. (به نظر میرسد کلمۀ ”درخشان“ نادرست خوانده شده است).
- هرمس: 228، [5] و نگاه: 207، [20]: میتوانند داخل شوند ⟵ میتواند داخل شود.
- هرمس: 223، [10] و نگاه: 209، [10 و 11]: ما خود خدا شویم و برآوریم کار خویش ⟵ ما خود خدا شویم و برآریم کار خویش.
4- افتادگیهای هر دو کتاب و منابع دیگر
- نامۀ شمارۀ 18 چاپ هرمس (صفحات 89-95) ناقص است و صورت کامل آن در چاپ نگاه (صفحات 69-70) آمده است.
- هرمس: 90، [5] و نگاه: 62، [13]: منتشر کنید غیر از این چند نفر، باز اشخاصی بودند که در سوز آن شرکت داشتند و هیچکدام.
- هرمس: 165، [20] و نگاه: 174، [6] و عارف شاعر ملی ایران: 568، [6]: ”و به ورود به اتاق“ به نظر میرسد کلمۀ ”محض“ افتاده است: ⟵ و بهمحض ورود به اتاق.
- هرمس: 196، [7] و نگاه: 184، [7] و مجلۀ آینده (سال 15، خرداد تا مرداد 1368، شمارۀ 3-5، صفحۀ 397): اگر جواب ننویسم بد، بنویسم و دروغ بنویسم بدتر.
- هرمس: 196، [11] و نگاه: 184، [12] و مجلۀ آینده (همان شماره، صفحۀ 397): ”همچنین نبودن با افکار عمومی“ ⟵ ”همخیال نبودن با افکار عمومی.“
- هرمس: 198، [8] و نگاه: 186، [22] و مجلۀ آینده (همان شماره، صفحۀ 398): کلمۀ ناخوانا ”غزل“ است: ”در موقع بیکاری غزل ساخته به جهت من بفرستید. “
- هرمس: 199، [11] و نگاه: 188، [4] مجلۀ آینده (همان شماره، صفحۀ 400): ”مانند سایر آرزوهای من به گور خواهد رفت“ ⟵ ”مانند سایر آرزوهای من با من به گور خواهد رفت.“
- هرمس: 201، [6] و نگاه: 190، [11] و مجلۀ آینده (همان شماره، صفحۀ 401): ضمناً راجع به مسئلۀ ⟵ ضمناً چون راجع به مسئلۀ.
- هرمس: 228، [1] و نگاه: 207، [15]: ولی میدیدم بیشتر، خصوص ⟵ ولی میدیدم بیشترِ مردم، خصوص.
- هرمس: 228، [3] و نگاه: 207، [17]: جمله چنین است: ”علت آن هم معلوم شد که (آنها را بههیچوجه راه نمیدهند) هرکه در آن آستانه راه ندارد. “عارف روی عبارت داخل پرانتز خط کشیده و به جایش آن مصراع را آورده. نورمحمدی عبارت داخل پرانتز را نیاورده؛ بهخیال هم که آورده فعل را اشتباه خوانده و آورده: آنها را بههیچوجه راه نمیدهم.
5- موارد دیگر در هر دو کتاب و منابع دیگر
- هرمس: 31، [5 و 6] و نگاه: 17، [7]: نشانههای جملۀ معترضه اضافه و اشتباه است.
- هرمس: 162، [3] و نگاه: 169، [3]: این جمله جعلی است: ”خداوندا چقدر نزدیک است دلهای پاک بیآلایش با یکدیگر! “(منبع این نامه عارف شاعر ملی ایران است).
- هرمس: 188، [4] و نگاه: 199، [3]: ”هرچه فکر میکنم ده پانزده روز به تهران، هم برای دیدن پایتخت مملکتم و هم دیدار چند نفر از دوستانم از قبیل مرحوم میرزا سلیمانخان که نمیدانید مرگ [پسر] این مرد شریف و بزرگوار با من چه کرد بیایم، باز مرا منصرف میکند. “بدون شک کلمۀ پسر یا فرزند افتاده است و منظور حبیب میکده است.
- هرمس: 190 و نگاه: 191: این نامه از عارف و ایرج (صفحات 29-30) نقل شده و حائری در آثار منتشرنشدۀ عارف قزوینی (صفحۀ 278) این نامه را با تغییرهای دلخواه دگرگون کرده است. در چاپ هرمس این نامه از کتاب آثار منتشرنشدۀ عارف قزوینی نقل شده است و در چاپ نگاه از کتاب عارف و ایرج. بنابراین، دخل و تصرفهای حائری در این نامه به چاپ هرمس هم راه یافته است.
- نامههای شمارۀ 13 و 14 چاپ نگاه (صفحات 73-84) دوبار چاپ شدهاند.
- در صفحات 84 و 180 چاپ نگاه بهجای شمارۀ پانویس، حرف ”گ“ آمده است!
- در قسمت اسناد و تصاویر چاپ نگاه شمارۀ همۀ نامهها نادرست است: تصویر نامۀ 41 مربوط به نامۀ 42، تصویر نامۀ 42 مربوط به نامۀ 43، تصویر نامۀ 43 مربوط به نامۀ 44، تصویر نامۀ 49 مربوط به نامۀ 50 و تصویر نامۀ 51 مربوط به نامۀ 52 است.
- مصراعها در چاپ هرمس داخل گیومه قرار گرفتهاند؛ اما در چاپ نگاه بدون گیومه یا برجستگی، در متن آمدهاند: بنگرید به صفحۀ 105: چون زخم تازه دوخته از خون لبالبم و صفحۀ 120: رفتی و نمیشوی فراموش و . . .
- گیرندۀ نامۀ شمارۀ 4 چاپ هرمس (صفحات 34-36) که ناشناخته مانده به دو دلیل بدون تردید صادق رضازاده شفق است:
- خطابهای عارف به گیرندۀ نامه: ”به جهت حضرتت هم خواندم . . .، “ ”تقدیم حضور مقدست دارم تا بدانید که خیالت بزرگترین مشغولیات من است. “
- دلیلِ آشکار دیگر، بیت پایانیِ غزلی که در این نامه درج شده:
هوای کوی رضازادۀ شفق بیرون
نمیرود ز سرِ عارف بیابانی
- هرمس: 53، [آخر]: پول هم زیاد دارند. در موقع . . .: نقطه اضافه است و جمله را قطع کرده است؛ نیز: صفحۀ 205، [3].
- هرمس: 83، [16]: علامت سؤال پس از عبارت ”اَبْلَغُ مِنَ التَّصريح“ برای چیست؟ آیا معنی این کلام مشهور دانسته نشده است؟
- هرمس: 121، [20]: شهریار شیرازی ⟵ عارف اوایل گمان میکرده محمدحسین شهریار اهل شیراز است و او را شهریار شیرازی خوانده؛ اما گردآورنده باید این نکته را در پانویس مینوشت و در صفحۀ 224 اعلام هم شهریار شیرازی باید به شهریار تبریزی تغییر کند.
- تا امروز مآخذ ابیاتی که عارف در نثرش بدانها استناد جسته و نقل کرده مشخص نشده است. در این دو کتاب نیز چنین است و گذشته از پارهای بیتهای مشهور، خواننده نمیداند بعضی بیتها از عارف است یا نه. من در مقالهای دیگر مآخذ ابیات عارف را به دست دادهام.
- هیچکدام از دو کتاب ویرایش و نسخهپردازی فنّی و دقیق ندارند و بهویژه خطاهای پاراگرافبندی دو کتاب سیاق جملهها را در موارد بسیاری بر هم زده است:
- هرمس: 78، [2]: ریختن چند دانه اشکبار یا ⟵ ریختن چند دانه اشکِ با ریا.
- هرمس: 96، [12]: لازم تکرار نیست تنها چیزی ⟵ لازم تکرار نیست. تنها چیزی. (نقطه لازم است).
- هرمس: 97 سطر 6: خواهم این گفت: که فرمایش سعدی این است (جای نادرست علامت دو نقطه).
- هرمس: 123، [بیت آخر]: حکمیّت زد و کس ⟵ حکمیت ز دو کس.
- عارف شمارهها و تواریخ را به عدد نمینویسد. در چاپ هرمس در بسیاری از موارد بهصورت عددی ذکر شدهاند. (بنگرید به: صفحات 141، [2]، 121، [8] و 128، [3] و 130، [1] و 66، [1] و 67، [9] و 61، [27]).
- ضیاءالدین و ضیاءالواعظین و نامهایی از این دست در سراسر چاپ هرمس بدون همزه آمدهاند (ضیاالدین و ضیاالواعظین): (نمونه: صفحات 32 و 210).
- هرمس: 137، [19]: بیعلاقه به وطن و (به) همهچیز آن ⟵ حرف ”به“ در دستنویس نامه نیامده و گردآورنده بهاشتباه داخل پرانتز افزوده است.
- هرمس: 172، [12]: سلسلتالنسب⟵ سلسلهالنسب.
- هرمس: 180، [5] و نگاه: 23، [15]: خورد خواهد کرد ⟵ خرد خواهد کرد.
- هرمس: 187، [7]: کاغذِ مصدّر کشیده ⟵ کاغذِ مصدر کشیده.
- نگاه: 188، [1]: استخوانهای مرا خورد کرد ⟵ استخوانهای مرا خرد کرد.
- نگاه: 196، [24]: خیال مرا کشت ⟵ مرا خیال کشت.
- هرمس: 200، [2]: میشود، گفت ⟵ میشود گفت.
- هرمس: 200، [27]: نوشته(ام) ⟵ نوشته[ام].
- هرمس: 211، سطر یکی به آخر ”ارایه“ غلط و ”ارائه“ صحیح است. عارف ”بریطانیا“ نوشته؛ اما در متن ”بریتانیا“ آمده که صحیح است؛ اما پرسش این است که چرا یکدستسازی املایی در همۀ موارد رعایت نشده؟ در همین صفحه (سطر 24) کلمۀ ”تالار“ بهصورت ”طالار “ آمده است؛ همانطور که در صفحات 210 (سطر 11) و 213 (سطر 9) و 217 (سطر 15) ”شام و ناهار“ در دستنویس عارف ”شام و نهار“ است.هرمس: 216، [24 و 25]: ”در این زمینه دگر جای حرف باقی نیست. “یک مصراع است و عارف در پرانتز گذاشته؛ اما در کتاب بهگونهای آمده که مشخص نیست شعر است.
- هرمس: 220، مصراع دوم بیت سوم: ست هرجا اراذلی دارد ⟵ هست هرجا اراذلی دارد.
- نامۀ شمارۀ 68 چاپ هرمس (صفحۀ 232) را نگارنده در روزنامۀ شفق سرخ یافت. در سطر بیستم یکی دو کلمه مبهم است: ”کمیتۀ دیه.“ آیا کمیتۀ ارامنه نیست؟ عارف در یادداشت یکی از شعرهایش از ”کمیتۀ ارامنه“ سخن گفته است.
- هرمس: 218، [22]: عبارات مبهم است.
6- خطاهایی در تاریخ نگارش و تشخیص گیرندۀ چند نامه
- تاریخ نامۀ شمارۀ 1 چاپ هرمس (صفحۀ 23) سال 1300 قید شده است و این یکی از خطاهای فاحش این کتاب در ذکر تاریخ نامههاست؛ زیرا عارف در پایان نامه تاریخ را آورده است: ”جمعه دوازدهم شهر شوال 1340“ (جمعه بهنادرست شنبه خوانده شده) که مطابق 19 خرداد 1301 شمسی است.
- تاریخ نامۀ 15 چاپ نگاه (صفحۀ 85) سوم فروردینماه 1311 است که 1312 ذکر شده است.
- تاریخ نامۀ شمارۀ 30 چاپ نگاه (صفحات 130-131) 1307 تا 1309 درج شده؛ اما مقالۀ بازیگوش در روزنامۀ شفق سرخ (سال 10، 18 شهریور 1310، شمارۀ 1866) چاپ شده؛ بنابراین تاریخ نامه سال 1310 اواخر شهریور یا پاییز است.
- تاریخ نامۀ 35 چاپ هرمس نامشخص مانده است. عارف در آغاز نامه نوشته: ”چندی پیش در یکی از نمرات روزنامۀ شفق سرخ مقالهای در تحت عنوان’عنوانهای بیجان‘ به قلم آقای رشید یاسمی خواندم. “مقالهای که عارف از آن یاد میکند یکشنبه 11 فروردین 1308 در شمارۀ 1174، صفحۀ 4 شفق سرخ چاپ شده؛ از مقالۀ دیگری نام میبرد که صورتگر نوشته و ”ما خرابیم، چو صفر اندر حسابیم“ . . . مقالۀ صورتگر با عنوان ”روزهای تعطیل“ در دو شمارۀ شفق سرخ منتشر شد:
- پنجشنبه، 21 شهریور 1308، شمارۀ 1302، صفحۀ 1.
- جمعه، 22 شهریور 1308، صفحۀ 2.
بنابراین، تاریخ نامه باید هفتۀ آخر شهریور 1308 باشد.
- تاریخ نامۀ شمارۀ 51 چاپ هرمس و 3 چاپ نگاه نامشخص مانده است. متن روی پاکت نامه چنین بوده که در هر دو چاپ افتاده است: ”حضور محترم حضرت مستطاب بندگان اجل عالی آقای کلنل نصراللهخان دام اقباله مشرف شود، شنبه بیست و پنجم ربیعالآخر 1341“ که مطابق است با 24 آذر 1301.
- تاریخ نامۀ شمارۀ 54 چاپ هرمس 1309 قمری قید شده؛ اما هجری شمسی صحیح است.
- تاریخ نامۀ 61 چاپ هرمس نامشخص مانده و تاریخ همین نامه در چاپ نگاه سال 1309 قید شده است. عارف در پایان این نامه نوشته: ”ناهید پنج شش ماه پیش برای بردن من از تهران به همدان آمده نرفتم. “در نامهای از عارف به غفاری فرخان که تاریخ اواخر 1309 دارد عارف نوشته: ”چهار روز پیش ناهید با جمعی به منزل من آمده و گفت عزم کردهام تو را به تهران ببرم. “بنابراین، تاریخ نامه باید بهار یا تابستان 1310 باشد.
- نخستین شمارۀ مجلۀ ماهانۀ دختران ایران مرداد 1310 منتشر شد و آخرین شمارۀ آن آبان 1311؛ بنابراین در تاریخگذاری نامهنگاریهای عارف با زنددخت باید این موضوع مورد نظر باشد.
- در نخستین پانویس نامۀ شمارۀ 62 چاپ هرمس، گیرندۀ نامه زنددخت شیرازی دانسته شده؛ اما به سه دلیل این حدس نادرست و بلکه عجیب است:
- نامه با تمسخر خطِ مخاطب و گیرندۀ نامه آغاز شده؛ پس هرگز نمیتواند برای زنددخت باشد.
- دختران ایران زنددخت مجلۀ ماهانه بوده و نه روزنامه. عارف گیرندۀ نامه را صاحب روزنامه خوانده است.
- در پاراگراف پایانی خطاب به گیرنۀ نامه نوشته: ”بلی آقا . . . “
- مخاطبِ نامۀ شمارۀ 67 چاپ هرمس (صفحۀ 231) چنین خطاب شده است: ”مدیر روزنامۀ شفق! وکیل محترم دارالشورا حضرت شفق! “ این نامه پدر صادق رضازاده شفق (حاجآقا رضازاده) نوشته شده؛ اما گردآورنده در خطایی فاحش، روزنامۀ شفق را با روزنامۀ شفق سرخ اشتباه گرفته و گیرندۀ نامه را ”علی دشتی“ دانسته است.
- از دیگر ضعفهای چاپ هرمس درهمریختگی نامهها از نظر ترتیب تاریخی است. تاریخ بعضی نامهها کاملاً مشخص است، اما فیالمثل نامۀ سال 1309 پس از نامۀ سال 1311 قرار گرفته است.
- در بخش اعلام چاپ هرمس نیز خطاهایی عجیب راه یافته: مظفرالدینشاه و مظفرالدینمیرزا (ولیعهد ناصرالدینشاه) دو شخص به شمار رفتهاند. نام حسن وحید دستگردی در بخش حرف ”دال“ نمایه شده است (صفحۀ 243) و همگان میدانند که وحید دستگردی نام خانوادگی شخص مورد نظر و نامش نیز حسن بوده است.
[1]ابوالقاسم عارف قزوینی، دیوان میرزا ابوالقاسم عارف قزوینی، به کوشش صادق رضازاده شفق (برلین: چاپخانۀ مشرقی، 1303).
[2]ابوالقاسم عارف قزوینی، کلیّات دیوان عارف قزوینی، به اهتمام عبدالرحمان سیف آزاد (تهران: چاپخانۀ تابان، 1327).
[3]ابوالقاسم عارف قزوینی، کلیّات دیوان عارف قزوینی، به اهتمام عبدالرحمان سیف آزاد (چاپ 2؛ تهران: چاپخانۀ تابان، 1337).
[4]ابوالقاسم عارف قزوینی، دیوان عارف قزوینی، به اهتمام عبدالرحمان سیف آزاد (چاپ 6؛ تهران: امیرکبیر، 1356).
[5]ابوالقاسم عارف قزوینی، عارف قزوینی شاعر ملی ایران، تدوین سیدهادی حائری (تهران: جاویدان، 1364).
[6]سیدهادی حائری، آثار منتشرنشدۀ عارف قزوینی (تهران: جاویدان، 1372).
[7]نصرتالله فتحی، عارف و ایرج (تهران: چاپپخش، 1333).
[8]نامههای عارف قزوینی، به کوشش مهدی نورمحمدی (تهران: نگاه، 1391).
[9]نامههای عارف قزوینی، به کوشش مهدی بهخیال (تهران: هرمس، 1396).
[10]در سراسر این مقاله، شمارۀ نخست به صفحه و اعداد داخل قلاب به سطر ارجاع میدهند. صورت صحیح کلمات و عبارات و جملهها پس از علامت ⟵ آمده است.
[11]عصبانیت و آزردگی.
[12]لحظه و موقع.
[13]حرفها و کلمات و عبارات و جملههای مشخص شده از متن نامهها افتادهاند.
[14]کلمات و عبارات داخل قلاب [* *] حذف شدهاند.
[15]عارف قزوینی، دیوان عارف قزوینی، بهکوشش مهدی نورمحمدی (تهران: سنایی، 1381).
[16]. به نظر میرسد این چند کلمه نادرست خوانده شده است.
[17]. هَزار عباراتی را حذف کرده است.
[18]بنگرید به سعید پورعظیمی، ”تصحیح دیوان عارف قزوینی بر اساس دستنوشتههای نویافته“ (رسالۀ دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه خوارزمی، 1397)، 147.
[19]کلمه ناخواناست.
[20]کلمه ناخواناست.
[21]موقع، لحظه.
[22]بنگرید به پورعظیمی، ”تصحیح دیوان عارف قزوینی بر اساس دستنوشتههای نویافته،“ 72.
[23]مصلحالدین سعدی شیرازی، غزلهای سعدی، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی (تهران: سخن، 1385)، 266.
[24]ابوالقاسم عارف قزوینی، ”نامۀ مهم عارف قزوینی به رعدی آذرخشی،“ آینده، سال 15، شمارههای 1 تا 3 (خرداد تا مرداد 1368).