ببر بیان

ترکیب ببر بیان در شاهنامه به دو معنی است و مجموعا بیست و یک بار در این‌ کتاب بکار رفته است‌[i].چهار مرتبه به معنی نوعی حیوان درنده از قبیل گربه‌های وحشی‌ مانند شیر و پلنگ و جز آن-مثلا-

بدو گفت پیران که شیر ژیان‌ نه درّنده گرگ و نه ببر بیان‌ نباشد چنو در صف کارزار کجا گیو تنها بُد از شهریار

(شا-ص 738 بیت 1010)

چه طوس و چه پیل و چه شیر ژیان‌ چه جنگی پلنگ و چه ببر بیان‌[ii]

(شا-ص 812 بیت 715)

و هفده مرتبه هم به معنی جامه یا زرهی متعلق به رستم-مثلا-

برت را به ببر بیان سخته کن‌ سر از خواب و اندیشه پر دخته کن

شا-ص 332 بیت 261)

بیامد زواره گشاده میان‌ از او گبر بگشاد و ببر بیان

شا-ص 1701 بیت 3616)

در بعضی از ابیات شاهنامه فقط قسمت اول این ترکیب یعنی واژهء ببر به معنی این‌ جامه بکار برده شده است.

چو شد روز رستم بپوشید گبر نگهبان تن کرد بر گبر ببر

(شا-ص 1689 بیت 3395)

چنان‌که از متن دو بیت اخیر برمی‌آید ببر یا ببر بیان جامه‌ای بوده است که رستم علاوه‌ بر خفتان بر تن می‌کرده است.

با آن‌که قسمت اول این ترکیب یعنی ببر بتنهایی به همان معنی ببر بیان بکار می‌رود،قسمت دوّم آن یعنی بیان به معنی این جامه هیچ گاه بکار نرفته است‌[iii]بنابر

این نیمهء اول ترکیب ببر بیان،یعنی ببر،مستقلا هم حائز اهمیت است.

شکی نیست که لفظ ببر در ببر بیان نام حیوانی است.امّا به نظر نگارنده،این حیوان‌ با ببر به معنی معروف هیچ ارتباطی ندارد.امّا شباهت ظاهری این دو واژه عدّه‌ای از پژوهندگان را بر آن داشته است که جامهء رستم را از پوست نوعی ببر درنده بدانند،که ببر هم از نظر اشتقاق لغوی به واژهء هندی باستان Vya?ghra? مرتبط دانسته شده است‌[iv].از میان پژوهندگانی که ببر را در ببر بیان به معنی معروف خود گرفته‌اند،می‌توان از مرحوم‌ دهخدا که ببر بیان را به«ببر شاهی»یا “Tiger royale” معنی کرده(لغت‌نامه: ببر بیان)،و آقای ماهیار نوّابی که از این ترکیب به شاه ببر یا ببر بزرگ تعبیر کرده است‌ نام برد(ماهیار نوّابی:ص 260).

???????[v]

این سوء تفاهم در تعریفهایی که بعضی از فرهنگ‌نویسان قدیم از این ترکیب‌ داده‌اند نیز بچشم می‌خورد.مثلا صاحب برهان می‌نویسد:

همان جیبهء جامه است که رستم روزهای جنگ می‌پوشیده‌ است و بعضی گویند که آن از پوست اکوان دیو بوده و به اعتقاد بعضی آن است که آن را به جهت رستم از بهشت آورده بودند،و بعضی دیگر گویند جانوری است دشمن شیر و شیر شرزه همان‌ است.او را رستم اندر کوههای شام کشت و پوست آن را جیبهء جامه ساخت.خاصیتش آن است که در آتش نسوزد و در آب غرق‌ نشود و هیچ حربه بر آن کار نکند.(برهان قاطع:ببر بیان)

فرهنگهای نظام،ناظم الاطباء،آنندراج،رشیدی،و انجمن‌آرای ناصری نیز هریک‌ در تعریف یا تعاریف خود ببر بیان را به معنی قسمی ببر ذکر کرده‌اند(نک دهخدا،ذیل‌ واژهء ببر بیان).فرخی سیستانی نیز در یکی از مدیحه‌های خود می‌گوید:

به صید اندرون معدن ببر جویی‌ مگر تو خداوند ببر بیانی

(دهخدا:ببر بیان)

این بیت مبین آن است که در زمان فرّخی هم احتمالا افسانهء ارتباط ببر بیان با ببر درنده‌ در افواه جاری بوده است.

در لغت فرس اسدی طوسی تعریف دیگری از ببر بیان بچشم می‌خورد:

ببر بیان پوشیدنی است از سلب،جنگیان کیان داشتندی و گفتندی جبرئیل آورده از بهشت.(لغت فرس اسدی:ببر بیان)

در این تعریف اخیر،برهان قاطع(ذیل واژهء پرنیان)و فرهنگ صحاح الفرس نیز با لغت‌ اسدی موافقت دارند.

تعریف سومی نیز از این واژه وجود دارد که طبق آن ببر بیان از پوست اکوان دیو ساخته شده است.این تعریف را دهخدا به نقل از برهان قاطع و«نسخه‌ای از فرهنگ‌ اسدی»در لغتنامه آورده است.

در این‌که براساس تسلسل وقایع در شاهنامه ممکن نیست که ببر بیان از پوست‌ اکوان دیو ساخته شده باشد،تردیدی نمی‌توان داشت.زیرا این واژه در داستان هفت‌ خان رستم که در زمان پادشاهی کیکاووس رخ می‌دهد به معنی جامه‌ای از برای تهمتن‌ بکار رفته است(نک:شا-ص 332 بیت 261 و ص 336 بیت 318).درحالی‌که‌ داستان جنگ رستم با اکوان دیو در زمان سلطنت کیخسرو نوهء کاووس،یعنی سالها بعد از واقعهء هفت خان،اتفاق می‌افتد(نک:شا-ص 1049-1059).بنابراین چون در شاهنامه قبل از کشته شدن اکوان دیو از جامهء رستم به نام ببر بیان سخن رفته است این‌ جامه از پوست اکوان دیو نمی‌تواند بود.

طبق بعضی از ابیات شاهنامه جنس ببر بیان از چرم پلنگ بوده است.

یکی جامه دارد ز چرم پلنگ‌ بپوشد به بر،اندر آید به جنگ‌ همی نام ببر بیان خواندش‌ ز خفتان و جوشن فزون داندش

(شا-ص 953 ابیات 1464-1465)

امّا این روایت هم طبق ابیات دیگری از شاهنامه مورد اطمینان نمی‌تواند بود.مثلا

چه طوس و چه پیل و چه شیر ژیان‌ چه جنگی پلنگ و چه ببر بیان

(شا-ص 812 بیت 715)

که در این بیت ببر بیان و جنگی پلنگ بعنوان دو حیوان متفاوت شمرده شده‌اند پس‌ موردی ندارد که ببر بیان با پلنگ یکی باشد.از آن گذشته اصلا معلوم نیست که این ببر بیان زرهی بوده است یا از نوع گبر و خفتان که زیر زره بر تن می‌کرده‌اند،چه مصراع‌ دوم از بیت«یکی جامه دارد ز چرم پلنگ-بپوشد به بر،اندر آید به جنگ»بصور «بپوشد به زیر اندر آید به جنگ»(دهخدا:ببر بیان)و«بپوشد زبر..»(شا-ص‌ 953 بترتیب بیت 1464 و زیرنویس 6)نیز ضبط شده است.در مینیاتورها و پرده‌های‌ نقالی قهوه‌خانه‌ها ببر بیان معمولا از پوست ببر و گاهی از پوست پلنگ می‌نماید و رستم‌ هم آن را روی جامه می‌پوشیده است.( Kalantari.1971,p:144 and 150 )

فرهنگ آنندراج پس از ذکر مطالب برهان قاطع دربارهء ببر بیان اضافه می‌کند که:

دیبای منقش رومی را نیز گفته‌اند که هر ساعت به رنگی‌ نماید.(آنندراج:ببر بیان)

و بالاخره همین فرهنگ ذیل واژهء ببر می‌نویسد:

به سکون راء بر وزن کمر،جانوری باشد شبیه به گربه،لیکن‌ دم ندارد و از پوست آن پوشش کنند و آن را وبر نیز گویند.و دیگر درنده‌ای است قوی هیکل از امثال شیر،و گویند رستم یکی از آنها را کشته برای خود جامهء جنگ دوخته و آن را ببر بیان گویند و در شاهنامه بسیار مذکور شده و فارسیان ببر به سکون استعمال‌ نمایند.(آنندراج:ببر)

از مجموعهء تعریفهای ببر بیان در فرهنگهای گوناگون نتایج بشولیدهء زیر بدست‌ می‌آید:

1-ببر بیان قسمی جانور وحشی از نوع شیر و پلنگ است که رستم از پوست آن‌ جامه یا زرهی به همین نام برای خود درست کرده است.

2-ببر بیان جامه‌ای است که جبرئیل آن را از بهشت آورده است.

3-ببر حیوانی کوچک و گربه مانندست که در هند ببر تلفظ می‌شود و پارسیان هند آن را وبر یا ببر می‌خوانند و از پوست آن قسمی جامه درست می‌کنند.

4-ببر بیان نام جامهء رستم است که وی پس از کشتن اکوان دیو آن را از پوست‌ اکوان دیو درست کرد.

5-ببر بیان قسمی دیبای منقّش رومی است که هر ساعت به رنگی نماید.

این تعاریف آشفته بتنهایی نمی‌تواند ما رابه معنی اصلی این واژه راهنمایی کند. امّا اگر به مواد فولکلور ایران نظری بیفکنیم کلید حلّ این معمّا را در آنجا خواهیم یافت.

در مجموعهء داستانهای عامیانهء پهلوانی که بهمت آقای انجوی شیرازی گردآوری شده‌ است به قصه‌ای به نام«رستم و ببر بیان دریایی»برمی‌خوریم که در آن ببر بیان‌ هیولایی است عظیم الجثه که هر ماه یک بار از دریای هند بیرون می‌آید و به گلّه‌های‌ مردم حمله می‌کند و بسیاری از گاو و گوسفندهای اهل هند را تلف می‌نماید.برای دفع‌ این هیولای عظیم آتش‌فشان،مردم هند به منوچهر شاه متوسل می‌شوند و منوچهر هم‌ رستم را برای کشتن ببر بیان دریایی به هند می‌فرستد.رستم بهمراهی گودرز به هند می‌آید و خود را به نام مستعار دریابگی به پادشاه هند معرفی می‌کند و بالاخره به

راهنمایی گودرز این هیولای آتش‌فشان را از پای درمی‌آورد.بعد گودرز از پوست محکم‌ ببر بیان دریایی زرهی که هیچ آلت حرب بر آن کارگر نیست برای جهان پهلوان درست‌ می‌کند و این جامه را ببر بیان می‌خوانند(انجوی:1976:ص 217-220).

اگر براساس اطلاعات جدیدی که از این داستان بدست آورده‌ایم،لغت ببر را در ترکیب ببر بیان قسمی جانور آبزی فرض کنیم،می‌توانیم مسألهء اشتقاق ببر بیان را از زاویهء جدیدی مورد بررسی قرار دهیم.بدین معنی که بپرسیم:

1-آیا در هیچ یک از ادوار زبان فارسی حیوانی آبزی که:(الف):نام آن شبیه به‌ ببر باشد؛(ب):یا به گونه‌ای باشد که لغتی معادل ببر در فارسی نوین بوجود آورد؛ (ج):و از پوستش لباس بسازند و این جامه خاصیت فوق العاده‌ای داشته باشد-یافت‌ می‌شود یا نه؟

2-آیا رابطه‌ای بین رستم و آب که محل زیست این حیوان است یا خود این‌ حیوان،یا متعلّقات این حیوان وجود دارد؟و اگر چنین است آیا دلیلی موجود هست که‌ جامهء رستم از پوست این موجود درست شده باشد یا نه؟

ابتدا به پاسخ سؤال دوم می‌پردازیم،چون دلائل لازم برای اثبات آن سرراست‌تر و روشنترست.

شکّی نمی‌توان داشت که بین خاندان رستم و آب رابطه‌ای موجودست.لفظ آب در بسیاری از نامهای خویشان رستم بچشم می‌خورد.بعلاوه خود واژهء رستم از طریق صورت‌ فارسی میانهء آن Ro?tstahm (بندهشن فصل 35 فقرهء 51 و متنهای پهلوی جاماسپ‌ اسانا:ص 3 خط 29)به ایرانی باستان Rautas-Taxama? به معنی«رودخانهء دلاور»بازمی‌گردد.نام مادرش رودابه ترکیبی است از رود و آب.واژهء آب در نام پسر رستم،سهراب،نیز بچشم می‌خورد[vi].جدّ مادری رستم،مهراب،نیز همین واژه را در نام خود دارد.از آن گذشته مهراب بتصریح شاهنامه از تخمهء ضحاک است(شا-ص‌ 149 ابیات 363-366)و نام ضحاک از اوستایی az?i-daha?ka مشتق شده است‌ و az?i-daha?ka در اوستا اژدهایی سه سر و شش چشم است که بوسیلهء اهریمن در رودخانهء مقدس دائیتی- آفریده شده است(نک:وندیداد:فرگرد 1 فقرهء 3). دارمستتر این شاه ستمکار افسانه‌ای را صورت انسانی اژدهای آبزی az?i در اوستا می‌داند ( Darmesteter:1891-1893,V:I,pp.86-87 )همچنین (Darmesteter:1880,pp.4-5 and p:5 n.4 بنابراین نسب رستم از طریق جدّ مادریش هم به اژدهایی آبزی می‌رسد. باید در نظر داشت که رستم خود از پهلوانان قوم سکا( saka )که یکی از اقوام صحرا

گرد ایرانی بودند می باشد( No?ldeke:p:9 و Gershevitch:p:7 )و در متن‌ شاهنامه بارها از طرف دشمنانش به لقب سگزی که معنی اصلی آن«سکایی»یا «سیستانی»می‌باشد خوانده شده است‌[vii].همین ارتباط بین«پهلوان»و«آب»در حماسه‌های سکایی دیگر هم یافت می‌شود[viii].مثلا آسی‌ها که از اقوام سکایی قفقاز هستند حماسه‌ای دارند بنام حماسهء نرت( The Nart Saga )که تا آغاز قرن نوزدهم‌ بصورت شفاهی نقل می‌شده است( Gershevitch:p.3 ).تمام پهلوانان عمدهء این‌ حماسه نیز با آب رابطه‌ای نزدیک دارند.مثلا اخسرتگ( aexsaertaeg )جدّ اعلای‌ خاندان نرت،همسری از ارواح مؤنث آب اختیار می‌کند Thompson: )و ( Motif F 420.6.1 که دو پهلوان دیگر همین حماسه،اوروزمگ( Uruzmaeg )و خمیگ( Xaemi?g )،از این پیوند زاده می‌شوند.بعدها از همین روح مؤنث آب،دختری‌ بنام ستنه( Satana )نیز بدنیا می‌آید که در زاده شدن سوسلان( Soslan )پهلوان بزرگی‌ نرت از یک تخته سنگ نقش مامایی رابعهده دارد[ix].

مطالب فوق جای تردیدی باقی نمی‌گذارد که بین خاندان رستم(و اصولا اکثر پهلوانان سکایی)با آب رابطه‌ای واضح بچشم می‌خورد.

و امّا پاسخ به سؤال اول،یعنی مسألهء وجود حیوانی آبزی با نامی شبیه به ببر در زبانهای ایرانی اندکی پیچیده‌ترست.

در ابتدای امر باید اهمیت آب و آناهیتا الههء اب را در دین زرتشت خاطرنشان کنیم. طبق نوشتهء Mary Boyce ،دین زرتشت آب را به اندازهء آتش محترم و مقدّس‌ می‌شمارد( Boyce:1975.p.155 ).بویس نشان داده است که بسیاری از اماکن‌ مقدسی که در ایران به مزار بی‌بی شهربانو معروف است در ازمنهء باستان پرستشگاه‌ آناهیتا،الههء آب بوده است.با آن‌که پس از فتح ایران بوسیلهء اعراب این پرستشگاهها صورت ظاهر خود را عوض کرد،امّا در همه حال در نظر مردم محلّی مقدس و مورد احترام‌ باقی ماند و فقط آنچه که روزگاری به آناهیتا منسوب بود بتدریج به شهربانو،یعنی‌ همسر ایرانی امام حسین،منسوب گردید[x]( Boyce>1976.pp:30-44 ).

از طرف دیگر در میان خدایان ایران باستان،آناهیتا الههء آب از همه بیشتر به پهلوانان‌ حماسی نزدیک بوده و به درخواستهای آنان پاسخ مثبت می‌داده است.یکی از القاب‌ این الهه- Su?ra به معنی«قدرتمند»است و یشت مربوط به وی از اسامی پهلوانان‌ حماسی آکنده است.

دارمستتر عقیده دارد که در فهرست پهلوانانی که از زمان هوشنگ تا دوران گشتاسپ

به آناهیتا قربانی تقدیم داشته‌اند،نامشان در یشت مربوط به او ذکر شده است و بدین‌ ترتیب می‌توان تسلسل تاریخ حماسی ایران را بوضوح مشاهده کرد ( Darmesteter.189-93,Vol:II,p:363 ).

آناهیتا جامه‌ای که از پوست درخشان سیصد بیدستر( beaver )ساخته شده است بر تن دارد[xi](یشت 5 فقرهء 129).شواهد زیادی در نوشته‌های پهلوی موجودست که بر اساس آنها بیدستر حیوان مورد علاقهء آناهیتا بوده است و چه بسا این الهه بصورت این‌ حیوان نیز ظاهر می‌شده است‌[xii].

بیدستر را به فارسی میانه babrag-i?a?bi?g (بندهشن فصل 13 فقرهء 18)و یا ببرگ (Mackenzie:babrag)babrag می‌نامند.این حیوان که نوعی سگ‌ آبی تلقی می‌شود(بندهشن:همانجا)بر سگ گله و سگ پاسبان برتری فراوان دارد چه‌ در وندیداد فرگرد 13 فقرهء 51 آمده است که هرگاه سگی می‌میرد روح او به سرچشمهء اردوی سور آناهیتا می‌رود و در آنجا از ارواح هر هزار سگ،یک سگ آبی‌ ( babrag )خلق می‌شود.پس هر سگ آبی(ببرگ یا بیدستر)معادل هزار سگ گله یا هزار سگ پاسبان ارزش دارد.

بعلاوه کشتن بیدستر نیز از گناهان بسیار بزرگ شمرده شده است.تمام مطالب‌ فرگرد 14 وندیداد به ذکر مجازات کشندهء این حیوان و بلاهایی که بر اثر انجام این قتل‌ نازل خواهد شد،اختصاص دارد.در مینوی خرد فصل 36 فقرهء 10 فهرست سی گناه‌ کبیره ذکر شده است که در میان آنها کشتن بیدستر از لحاظ اهمیت،هفتمین است‌ ( West:1965,p.71 ).اگر بیدستری کشته بشود بلاها و مصائب بسیاری بر سرزمینی‌ که قتل در آن واقع شده است و بر قاتل این جانور نازل خواهد شد.از میانهء آنها می‌توان‌ خشکسالی و قحط را نام برد که منقطع نخواهد گردید مگر آن‌که قاتل بیدستر را بکشند و قربانیها و نیایشهای مخصوص نسبت به روان این جانور بی‌آزار بجای آرند(وندیداد: فرگرد 13 فقرات 52 تا 56).

در صد در نثر آمده است که کشندهء بیدستر قدرت تولید مثل خود را از دست خواهد داد(صد در نثر:فقره 86).

و امّا ببینیم که این بیدستر یا سگ آبی که حیوان مورد علاقهء آناهیتا بوده،و آن الهه‌ جامهء خود را از پوست او می‌ساخته است،در ایرانی باستان چه نام دارد.در زبان‌ اوستایی این جانور را Bawra (مؤنث: Bawri? )می‌نامیده‌اند[xiii].واژهء- Bwra با لغت‌ هندی باستان babhuru? «قهوه‌ای قرمز،بور»مربوط بوده از ریشهء هند و اروپایی

bher *مشتق شده است‌[xiv].لغت اوستایی bawra مطابق موازین آواشناسی در فارسی‌ میانه به babrag تبدیل می‌شود که صورت پازند آن bawra است.در فارسی نوین لفظ ببر babr از همین واژه حاصل می‌شود.از طرف دیگر باید توجه داشت که در فارسی‌ نوین دو لغت ببر داریم که از لحاظ تلفظ کاملا متشابهند.یکی از این دو،از واژهء اوستایی- bawra به معنی«بیدستر»مشتق شده است،و دیگری احتمالا با واژهء هندی‌ باستان- vya?ghra? مربوط بوده،که قسمی جانور درنده یا همان ببر معروف است.

بیدستر جانوری است کوچک و آبزی که در افسانه‌های ایران باستان نه تنها مورد علاقهء الههء آب بوده است،بلکه این الهه جامهء خود را هم از پوست او درست می‌کرده‌ است.اگر لفظ ببر را در ببر بیان به معنی بیدستر و مشتق از- در زبان اوستایی‌ فرض کنیم،سؤالی که پیش می‌آید این است که بیان در ببر بیان چه معنایی دارد.دنبالهء این مقاله را به بحث در این باب اختصاص می‌دهیم تا پس از روشن ساختن معنی بیان، دربارهء ترکیب ببر بیان نتیجه‌گیری کنیم.

ایرانشناس فقید اروپایی،آندرآس( ANDREAS )لفظ بیان را در ترکیب ببر بیان از طریق صورت ایرانی باستان( upa-yohan(om) )به ریشهء هندو ایرانی ya?h * به معنی«کمر بستن»مربوط دانسته است( Andreas:1961.p.1-2 .بارتولومه‌ بیان را از لغت اوستایی aiwiyanhana- به معنی«کمر یا میان‌بند» ( Gu?rterl,Gu?urtelschnur )مشتق دانسته است (Bartholomae: aiwyanhana این نظرات به دلیل عدم وجود نظریهء بهتری مورد قبول اکثر ایرانشناسان بوده است مثلا( Schwartz.1971,p:293-294 ).امّا نظریه این‌که لغت‌ بیان هیچ‌گاه به تنهایی به معنی«کمربند»یا«میان‌بند»در ادب فارسی بکار نرفته‌ است،نگارنده نظریات بارتولومه و آندرآس را مردود می‌شمرد.

لفظ بیان چنان‌که آقای ماهیار نوابی نشان داده‌اند از ایرانی باستان‌ baga?na?m *به معنی خدایان(حالت ملکی اسم،صیغهء جمع)مشتق شده است.و baga?na?m *در فارسی میانه به baya?n تبدیل می‌شود(ماهیار نوابی:ص 260).

اکنون اگر به مجموعهء اطلاعاتمان در این موضوع نظری بیفکنیم می‌بینیم که ببر بیان‌ را می‌توان به«بیدستر خدای»هم ترجمه کرد.قبلا گفتیم که بیدستر حیوان مخصوص‌ آناهیتا خدای آب بوده است.پس«بیدستر خدای»نام بی‌موردی نیست.از طرف دیگر در داستانهای عامیانه ببر بیان را جانوری آبزی خوانده‌اند درحالی‌که ببر معروف،

حیوانی آبزی نیست.اکنون اگر آنچه را که در این موضوع می‌دانیم فهرست‌وار بنویسیم‌ روابط پیچیدهء اجزای این بحث روشنتر خواهد شد:

1-بین رستم مخصوصا،و پهلوانان سکایی عموما،رابطهء نزدیکی با آب موجودست.

2-بین آناهیتا خدای آب و پهلوانان حماسی رابطه‌ای مثبت وجود دارد،که بر اساس آن پهلوانان از این خدا درخواست هدایایی می‌کنند و این الهه هم هدایای خواسته‌ شده را به ایشان ارزانی می‌دارد.

3-آناهیتا جامه‌ای از پوست سیصد ببرگ(بیدستر)بر تن دارد که درخشان و متلوّن‌ است.

4-جامهء رستم یعنی ببر بیان را جبرئیل از آسمان آورده است.پس رابطه‌ای بین این‌ جامه و یک منشأ آسمانی یا الهی هم هست(قس:آناهیتا خدای آب).

5-یکی از معانی ببر بیان دیبای رومی است که هر ساعت به رنگی می‌نماید. این تعریف یادآور جامهء درخشان آناهیتاست که از پوست بیدستر درست شده است.

6-در داستانهای عامیانهء فارسی ببر بیان جانوری آبزی خوانده شده است که با ببر معروف بناچار متفاوت خواهد بود.

7-لفظ بیان در ترکیب ببر بیان از ایرانی باستان baga *خدای(حالت جمع‌ ملکی baga?na?m )*)مشتق شده است،که این مطلب باز یادآور الهه آناهیتاست.

8-از نظر قوانین آواشناسی زبان فارسی،واژهء ببر به معنی بیدستر را می‌توان از واژهء اوستایی- bawra به همین معنی مشتق دانست.

از مجموع آنچه گفته شد می‌توان ببر بیان را به بیدستر خدای ترجمه کرد نه آن‌چنان‌ که مرحوم دهخدا و آقای ماهیار نوابی متذکر شده‌اند«شاه ببر»یا«ببر شاهانه»یا«ببر بزرگ».

و امّا چرا ببر در ببر بیان با ببر معروف اشتباه شده است؟فرضیهء نگارنده آن است که‌ در فارسی دو لغت بمعنی بیدستر وجود داشته است:یکی ببر که دقیقا مانند ببر(به معنی‌ معروف)تلفظ می‌شده است،و یکی همان بیدستر.و اما به دلیل شباهت ببر(بیدستر)با ببر(حیوان درنده)و تحت تأثیر این وضع لغت ببر بمعنی بیدستر بکلی فراموش شده و تنها در بعضی از ترکیبات مثل ببر بیان یا دندان ببر باقی مانده است.بعبارت دیگر یک نوع‌ تخصصی در معانی لغات صورت گرفته است.ببر تنها به معنی حیوان درنده باقی مانده،و افادهء مفهوم حیوان کوچک و بی‌آزار آبزی به بیدستر منحصر گشته است.و بتدریج با از میان رفتن نسل بیدستر در ایران(که امروزه تقریبا بکلی از فلات ایران ناپدید شده

است)،واژهء بیدستر هم کم‌کم به ورطهء فراموشی سپرده شده و از آن بجز در کتب قدیمی‌ نام و نشانی باقی نمانده است.از طرف دیگر چون رستم پهلوانی است زورمند و قوی پیکر،و در زور و هیبت با ببر(به معنی معروف)تشابه بیشتری دارد تا با ببر(به معنی‌ بیدستر)،بناچار جامهء او هم که چه بسا از طرف الههء آب به خاندان او داده شدهبوده‌ است،از پوست ببر سبع دانسته شده.امّا با این همه هنوز سایه‌ای از حیوان کوچک و مقدس و بی‌آزار آناهیتا در لابلای تعاریف ضد و نقیض فرهنگ‌نویسان و متون و افسانه‌های شفاهی که درباب ببر بیان در افواه جاری است بچشم می‌خورد،که از آن‌ جمله است:آورده شدن این جامه از آسمان بوسیلهء جبرئیل،آبزی بودن ببر بیان دریایی و موارد دیگری که در فوق متذکر شدم.

در پایان متن یادداشت مختصر ولی بسیار جالب آقای شوارتز استاد زبانهای باستانی‌ ایران در دانشگاه کالیفرنیا،بر کلی ضمیمهء خلاصهء انگلیسی مقاله است.

منابع فارسی:

1-فرهنگ آنندراج،به همت دبیر سیاقی،تهران،1336.

2-اسدی طوسی،علی بن احمد،لغت فرس اسدی طوسی،به همت دبیر سیاقی،تهران،1336.

3-انجوی،سید ابو القاسم،مردم و فردوسی،تهران،1355.

4-پورداود،ابراهیم،یشت‌ها،جلد اول،تهران،1347.

5-جاماسپ اسانا،متنهای پهلوی،تهران.

6-خانلری،پرویز،فرهنگ تاریخی زبان فارسی،قسمت اول:آ-ب،تهران،1358.

7-دهابار( Dhabar )،ب.ن،صد در نثر و صد در بندهشن،بمبئی،1909 م.

8-کتیرائی،محمود،از خشت تا خشت،تهران،1348.

9-شاهنامهء فردوسی،تهران،چاپ بروخیم.

10-دهخدا،علی اکبر،لغت‌نامهء دهخدا،تهران.

11-ماهیار نوّابی،یحیی،«پنج واژه در شاهنامه»،مجموعهء مقالات،ج 1،ص 262-255،شیراز،1355.

12-برهان قاطع،باهتمام محمد معین،تهران،1342.

458

منابع خارجی:

(به تصویر صفحه مراجعه شود)

[i]. نگاه کنید به فرهنگ شاهنامهء ولف ذیل ببر بیان.

[ii]. آنچه مسلم است ببر بیان با شیر ژیان و با پلنگ فرق می‌کند زیرا نصّ این بیت ببر بیان را از شیر و پلنگ‌ جدا می‌سازد.

[iii]. نگاه کنید به فرهنگ تاریخی زبان فارسی.ذیل واژهء بیان.

[iv]. نگاه کنید به( paul Horn:1898-1901.p:7 )در قسمت دوم از جلد اول.

[v]. تلفظ ببر به فتحتین در هند نتیجهء تاثیر لهجهء هندی بر این لغت است زیرا صاحب فرهنگ آنندراج خود متذکر می‌شود که فارسیان ببر( babr )«به سکون استعمال نمایند».

[vi]. نگارنده سهراب را از ایرانی باستان Suxra-ap?a به معنی«آب سرخ»که شاید کنایهء از خون باشد مشتق‌ می‌داند که هم با طبیعت پهلوان سازگاری دارد و هم با داستانهایی که دربارهء وی در افواه جاری است مناسب است. برای بحث مفصل دراین‌باره نگاه کنید به مقالهء نگارنده در Srudia Iranica .

[vii]. واژهء سگزی از فارسی میانهء Sakc?ik مشتق شده است و واژهء Sakc?k از لغت Sak(a) بمعنی سکا و پسوند C?ik -که پسوند نسبت است ترکیب یافته است.این واژه سکایی معنی دارد.باید توجه داشت که این صرف تصادف‌ است که این ترکیب با ترکیب دیگری در فارسی یعنی سگزی(سگ+زی-زیستن)بمعنی کسی که مثل سگ‌ زندگی می‌کند شباهت لفظی داشته با آن مخلوط شده است و این تعبیر توهین‌آمیز دومی بوجه اهانت در مورد رستم‌ بکار برده شده است.

[viii]. بین پهلوان و آب در بسیاری از حماسه‌های مردم مختلف دنیا رابطه‌ای می‌توان دید.مثلا مادر آشیل پهلوان‌ یونانی از الهه‌های دریایی است و این پهلوان به روایتی بواسطهء فرو شدن در آب رود رویین تن می‌گردد(نک: Sir William Smith:1958 ذیل واژهء Achilles از طرف دیگر قدرت قهرآمیز آب یادآور نیروی قهری پهلوانان است. ظهور خشم خدایی بصورت سیل را نیز در افسانه‌های بسیاری از ملل می‌توان یافت.نگاه کنید به Thompson: 1955.Vol:6) ذیل واژهء Flood .

[ix]. برای خلاصه‌ای از حماسهء نرت نگاه کنید به( Dume?zil:1930 )و برای ترجمهء فرانسهء آن نگاه کنید به

( Dumezil:1956 )

[x]. ملا محمدباقرمجلسی.جلاءالعیون.تهران:انتشاراتاسلامیه.ص 496(دراینکتابتصریحگردیده‌ استکهشهربانوبههنگامتولدامامچهارمدرگذشت)؛محمدهاشمبنمحمدعلیخراسانی.منتخبالتواریخ. تهران.انتشاراتعلمیهءاسلامیه.ص 348(دراینکتابدوروایتدراینبابذکرشدهاست:1-شهربانودرجنگکربلاحضورداشته.2-ویمدتهاپیشازاینواقعهدرگذشتهبودهاست).حکایاتزیباییهمکهدرباب‌ تعقیبویبوسیلهءسربازانعربوفرارکردن

[xi]. برای ترجمهء فارسی این یشت نگاه کنید به جلد اول یشتهای ابراهیم پورداود.

دار مستتر لغت اوستایی beawra را به Loutre ترجمه می‌کند( 1891-1893 Vol:2.p:396 )درحالی‌که- bawra با واژهء انگلیسی beawer از یک ماده بوده است و در فرانسه باید به Castor ترجمه شود نه Luutre .

در یشت مربوط به آناهیتا این الله پاک کنندهء تخمهء مردان و زهدان زنان و آسان کنندهء زایمان خوانده شده است. در کتب طبّی قدیم هم جند بیدستر برای آسان کردن زایمان و سهل کردن خروج جفت از رحم بکار می‌رود(نک: کتیرائی،از خشت تا خشت،و دهخدا ذیل جند بیدستر).

[xii]. رابطهء حیوانات و مقدسین یا ظهور مقدسین در صورت حیوانات چه در دین زرتشت و چه در ادیان دیگر سابقهء مفصلّی دارد.مثلا در تیشتر یشت می‌خوانیم که تیشتر بصورت اسبی سپید با گوشهای زرین ظاهر می‌شود.در یشت‌ متعلق به بهرام خدای جنگ این خدا بصورت گرازی با پایهای پولادین تجلّی می کند.در داستانهای اسلامی هم هدهد یا شانه به سر،مرغ مخصوص حضرت سلیمان خوانده شده است.محبت حضرت نوح نسبت به کبوتر هم در داستان نمام‌ شدن طوفان نوح در تفاسیر مختلف آمده است.حتی امروزه هم عامهء مردم آزار رساندن به کبوترهای حرم حضرت رضا و حضرت شاه عبد العظیم و…را به جهت آن‌که این کبوترها را تحت حمایت صاحب حرم می‌دانند گناه می‌شمرند.

[xiii]. مرحوم پورداود در پاورقی که به ترجمهء خود از یشت 5 فقرهء 129 نوشته،متذکر شده است که واژهء bawra در اوستایی یادآور ببر بیان رستم است.امّا بیش از این چیزی اضافه نکرده است(یشتها-ج 1-ص 299).

[xiv]. برای توضیحات بیشتر دربارهء وجه اشتقاق این واژه نگاه کنید به مقالهء نگارنده در Studio Iranico .