برخورد تاریخها در قفقاز جنوبی، بازنگاری نقشههای آذربایجان، ارمنستان و ایران
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در ۲۶ دسامبر ۱۹۹۱، پایان جنگ سرد و سرنگونی نیرومندترین دولت کمونیستی جهان را رقم زد. یکی از شیوههای دیرین اتحاد جماهیر شوروی برای گسترش و افزایش توانمندی و دامنۀ نفوذ خود در همسایگانش رویآوری به دستکاری و تحریف تاریخ قفقاز و دیگر کشورهای همسایه بود، رویکردی که امروزه همچنان در بسیاری از کشورهایی که روزی در دامنۀ نفوذ اتحاد جماهیر شوروی پیشین بودند، از جمله جمهوری نوپای آذربایجان، پایدار است. نظرین مهدیوا، از تاریخدانان جمهوری آذربایجان، بدین نکته چنین اشاره میکند: ”افسانۀ آذربایجان شمالی در برابر آذربایجان جنوبی در زمان اتحاد شوروی و با انگیزۀ شکستن پیوند تاریخی میان ایران و سرزمین اران (جمهوری نوپای آذربایجان) آفریده شده است و از آن پس، دولتمردان شوروی برای اینکه باور این رویزیونیسم تاریخی را هموارتر سازند، دست به دستکاری و جعل اسناد و نقشههای تاریخی و بازنویسی کتابهای تاریخی زدند و بدینگونه بود که این افسانۀ رویایی در ژرفنای اندیشۀ مردم جمهوری آذربایجان ریشه دواند.“[1]
برخورد تاریخها در قفقاز جنوبی، بازنگاری نقشههای آذربایجان، ارمنستان و ایران، نوشتۀ روبن قالیچیان، شاید نخستین متن فراگیر و مستند دانشگاهی باشد که از فرایند دستکاری سندها و نقشهنگاریها به دست دولت نوپای جمهوری آذربایجان سخن میگوید. در فرگرد یکم این کتاب، قالیچیان از روند نهادینهشدۀ جمهوری آذربایجان در دروغپردازی و تحریف تاریخ و نقشههای تاریخی پرده برمیدارد و نشان میدهد که این امر با بهرهگیری از سه پشتوانه صورت میگیرد: ۱. روند دروغپردازی و دستبردن در تاریخ که از اتحاد جماهیر شوروی وام گرفته شده است و پیشتر بدان اشاره شد، ۲. ادبیات پانترکیستی که به پایان سدۀ نوزدهم برمیگردد و ۳. جریان ستیز با فرهنگ و کیستی (هویت) ایرانی در فراسوی قفقاز که در آغاز به دست روسیۀ تزاری راهاندازی و پشتیبانی میشد. بر پایۀ همۀ منابع استوار تاریخی، نام ”آذربایجان“ به درستی تا سال ۱۹۱۸ هرگز برای اشاره به خانات شمال رودخانۀ ارس به کار نرفته بود. این نام نخستینبار در سالهای 1918-1920 و در زمان دولت حزب تندرو و پانترکیست مساوات از آذربایجان تاریخی، در شمال باختری ایران و در زیر رودخانۀ ارس، گرفته شد و برای خانات شمال رودخانۀ ارس به کار رفت.[2] در پی آن، ایرانیان، به ویژه فعال آذربایجانی شیخمحمد خیابانی (1259-1299ش/1880-1920م)[3] و فعال گیلانی میرزاکوچکخان جنگلی (1259-1300ش/1880-1921م)[4] از این کار سخت برآشفتند و گلهمند شدند. برخوردهای دیگری هم در این زمینه صورت گرفت که در آن میان میباید به نامۀ رسمی گلایۀ سفارت ایران در استانبول به مقامات باکو اشاره کرد، گرچه این نامه دستاوردی نداشت.[5] شایان یادآوری است که پیش از ۱۹۱۸، سرزمینهای جنوبشرقی قفقاز در شمال رود ارس با نام خانات گوناگونی شناخته میشدند که از آن جمله بودند خانات باکو، نخجوان، شیروان، کاراباغ (آرتاساخ)، گنجه، شکّی، قبا، دربند و بخشی از خانات تالش،[6] و همچنین در زمانهایی دورتر با نامهای آران[7] و آلبانی.[8]
در فرگرد دوم با عنوان انگیزۀ آذربایجان در مقابله با همسایگان خود و در فرگرد سوم با عنوان دربارۀ ارامنۀ تازهوارد به قفقاز و در فرگرد پنجم با عنوان تاریخ از دیدگاه روشهای کارتوگرافی یا نقشهنگاری، قالیچیان پشتوانۀ علمی و انگیزۀ تاریخنگاران جمهوری نوپای آذربایجان را در پافشاری بر وجود ”پادشاهی آذربایجان بزرگ“ در سراسر تاریخ کهن به پرسش میگیرد که به زعم آنها در برگیرندۀ جمهوری کنونی آذربایجان (آذربایجان شمالی) و استان تاریخی آذربایجان در شمال باختری ایران (آذربایجان جنوبی) و ارمنستان (ارمنستان غربی) بوده است. کانون تاریخسازی در جمهوری دروغین آذربایجان بر بازنویسی تاریخ ایران، ارمنستان و قفقاز جنوبی استوار شده است و به دنبال ردیابی نهادی با نام ”پادشاهی آذربایجان بزرگ“ از زمانهای باستانی است. قالیچیان آمیزهای مناسب، گویا و گسترده از نقشهها و منابع دستنخورده پیش مینهد که نشان میدهند پدیدهای با نام ”پادشاهی آذربایجان بزرگ“ نه در جهان باستان و نه در دورههای آغازین پس از اسلام و نه پس از آن تا ۱۹۱۸، به هیچ رو وجود نداشته است. در برابر، کمابیش همۀ منابع استوار تاریخی تمایزی اساسی را میان ”استان دیرین آذربایجان ایران“ در جنوب رودخانه ارس و سرزمینی نشان میدهند که امروزه با نام ”جمهوری آذربایجان“ نامیده میشود. در عین حال، سرزمین شمال رودخانۀ ارس تا ۱۹۱۸ هرگز با نام ”آذربایجان“ خوانده نشده است و همچنین ارمنستان که در شمال رودخانه ارس و غرب جمهوری آذربایجان کنونی جای دارد، هرگز بخشی از آذربایجان نبوده است.
در پیوند با دوران کهن، قالیچیان کمابیش همۀ منابع وابسته به این جستار را بررسی کرده است. منابعی چون دانشنامۀ دانش جغرافیایی در ۱۷ پوشینه، نوشتۀ استرابو (Strabo, 64 BC-AD25)، تاریخدان یونانی؛ دانشنامۀ تاریخ طبیعی در ۱۷ بخش، نوشتۀ پلینی مهتر (Pliny the Elder, 223-79)، فیلسوف طبیعی و نویسنده رومی؛ شرحی از جهان، نوشتۀ پومپونیوس مِلا (Pomponus Mela, d. c. 45) و جغرافیا، نوشتۀ بطلمیوس (Ptolemy, 90-168)، فیلسوف و اخترشناس یونان باستان.
بخش پیوست متن قالیچیان در برگیرندۀ نقشههایی از کتاب استرابو، پلینی مهتر، پومپونیوس مِلا، و بطلمیوس است.[9] این نقشهها به روشنی تمایز میان سرزمین جمهوری نوپای آذربایجان–که با نام آلبانی نشان داده شده است–و سرزمین آتروپاتن کهن (نام قدیم آذربایجان ایران) و ارمنستان را از دید جغرافیایی و قومشناختی آشکار میسازد.
بررسیهای قالیچیان در زمینۀ منابع اسلامی سدههای دوم تا هفتم قمری/نهم تا چهاردهم میلادی در پیوند با سرزمین قفقاز جنوبی نیز به همین اندازه چشمگیر است؛ منابعی چون فتوح البلدان، نوشت، احمدبن یحیی بلاذری (م. 279ق/892م)، از تاریخنگاران و جغرافیدانان ایرانی سدۀ دوم و سوم هجری قمری؛ المسالک و الممالک، نوشتۀ ابنخردادبه (211-300ق/826-912م)، جغرافیدان، تاریخنویس و موسیقیشناس ایرانی؛ اخبار البلدان، نوشتۀ ابنفقیه همدانی (255-330ق/896-942م)، تاریخدان و جغرافیدان ایرانی؛ آثار علیبن حسین مسعودی (283-346ق/896-957م)، تاریخنویس، جغرافیدان، دانشمند و جهانگرد بغدادی؛ مسالک و ممالک، در ردۀ کتاب الاقالیم، نوشتۀ ابواسحق ابراهیمبن محمد فارسی معروف به اصطخری (م. 346ق/957م)، از جغرافیدانان و نقشهکشان برجستۀ ایرانی؛ صورهالارض، نوشتۀ محمدبن علیبن حوقل یا ابنحوقل (331-367ق/943-978م)، جغرافیدان بغدادی؛ متن ناشناس حدود العالم، نوشتهشده در 372ق/982م؛ احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، نوشتۀ محمدبن احمد شمسالدین المقدسی (333-390ق/945-1000م)؛ تقویم البلدان، نوشتۀ ابوالقاسم فدا (671-731ق/1273-1331م) و نزهت القلوب، نوشتۀ حمدالله مستوفی قزوینی (680-750ق/1281-1349م)، تاریخدان، شاعر و نویسنده ایرانی.
نقشههای این منابع بار دیگر به روشنی نشان میدهند نهادی با نام ”پادشاهی آذربایجان بزرگ“ در گذر تاریخ وجود نداشته است که دربرگیرندۀ ارمنستان، آذربایجان ایران در جنوب رودخانۀ ارس و آران در نزدیکی دریای خزر و شمال رودخانۀ ارس باشد.[10]
قالیچیان منابع و نقشههای دست اول بسیاری نیز از متون اروپایی به دست میدهدکه از آن جمله است اتیا ایمپریلیا (خوشگذرانی امپراتور)، نوشتۀ تیلبرینس گروسیوس (Tilberis Grossius,1180-1228). همچنین منابعی از دوران صفویه، مانند نوشتههای آنتونی جنکینسون (Anthony Jenkinson,1529-1610) و ژان باپتیست تاورنیه (Jean-Baptiste Tavernier, 1605-1689) و نیز اطلس کامل، نوشتۀ کنراد مالتهبرن (Conrad Malte-Brun, 1775-1826). نکتۀ چشمگیر به ویژه اینجاست که قالیچیان همچنین منابع بسزایی از سرزمینی که امروزه ”جمهوری آذربایجان“ نام دارد نیز به دست میدهد، به ویژه تلخیص الاطهار و عجایب الملوک القهار، نوشتۀ رشیدالدین فضلالله باکویی از سدههای ۱۴ و ۱۵م؛ گلستان ارم: تاریخ داغستان و شیروان (باغ رز آسمانی)، نوشتۀ عباسقلیآقا بکیخانُو (1794-1847م)؛ تاریخ قرهباغ، نوشتۀ میرزاجمال جوانشیر قرهباغی (1773-1853م) و نام قرهباغ (تاریخچه قرهباغ)، نوشتۀ میرزاادیگزلبیگ (1778-1840م).
هماهنگ با منابع دوران باستان و منابع اسلامی، در متون تاریخی سرزمینی که امروز ”جمهوری آذربایجان“ نامیده میشود نیز هیچ نشانی از نهادی با نام ”پادشاهی آذربایجان بزرگ“ یافت نمیشود و فقط از شهرهای استان آذربایجان ایران در زیر رودخانۀ ارس و ارمنستان در غرب جمهوری نوپای آذربایجان (با نام خانات گوناگون) یاد شده است. همچنین، قالیچیان نقشههای عثمانی را که بر پایۀ دانش جغرافیایی ترکها فراهم آمده بود گواه میآورد که در آنها نیز تمایز میان آذربایجان ایران و سرزمینهای شمال ارس نمایان است، نام ارمنستان در شمال ارس آشکار است، ولی هیچ نشانی از نهادی با نام ”آذربایجان“ در این سرزمینها یافت نمیشود. نمونههایی از این نقشهها عبارتاند از ترجمۀ عثمانی سالهای 1803 و 180۴م اطلس عمومی ویلیام فدن به دبیرۀ پارسی،[11] نیز نقشههای جنگی عثمانی سال ۱۸۷۷م.[12]
بدین ترتیب، قالیچیان در بخش آغازین کتاب خود (رویههای 16-17) و در فرگرد چهارم آن (روش دستاندازی به فرهنگ دیگران) آشکارا از رویکرد ”جمهوری نوپای آذربایجان“ در دروغپردازی و راهزنی تاریخی پرده برمیدارد. پیش از هر چیز، این دستاندازیها دربرگیرندۀ نوپردازی و تحریف تاریخ ایران، به ویژه استان آذربایجان ایران، ارمنستان و سرزمینهای جنوبشرقی قفقاز در شمال رودخانۀ ارساند. تاریخنگاران جمهوری نوپای آذربایجان به سرهمبندی روایتهای تاریخی ساختگیای دست زدهاند، که با جریان پذیرفتهشده و دانشگاهی تاریخنگاری در ستیز و ناهماهنگی است. قالیچیان نمونههای بسیاری از این دروغپردازیها را در پیوند با بستر تاریخی ارمنستان برمیشمارد. همچنین، بر پایۀ بررسیهای قالیچیان، تاریخنویسان جمهوری آذربایجان در دروغسازی و نوپردازی در زمینۀ تاریخ ایران نیز بسیار پرکارند. نمونهای از این تاریخسازیها در پیوند با شورش بابک خرمدین در سالهای 200-223ق/816-838م) در برابر دستگاه خلافت است. جمهوری آذربایجان این شورش را به نام شورش ترکها جا میزند، در حالی که بر پایۀ منابع بیزانسی، ارمنی و اسلامی، بابک خرمدین دلاوری پیشرو و آزادیخواهی ایرانیتبار شناخته شده است که رهبری خرمدینان (آیینی الهام گرفته از آیین مزدک) را در آذربایجان به دست داشت. [13]
یکی از تاریخنگاران جمهوری نوپای آذربایجان، با نام استاد ضیا بنیاتُو (1921-1997)، که نقش بسزایی در ایرانیزدایی و ارمنیزدایی تاریخ قفقاز بازی کرده است، پافشاری ویژهای در دور کردن بابک از قلمرو ایرانی داشته است، ولی پروفسور ویکتور شنیرلمن، مورخ و مردمشناس روس، ادعاهای بنیاتُو را بیپایه و نادرست خوانده است، زیرا او با دستکاری آگاهانۀ مدارک تاریخی دربارۀ پیشنه و کیستی ایرانی بابک، اشارهای به پارسیزبان بودن، و نه ترکیزبان بودن، بابک نکرده است.[14] قالیچیان نمونههایی از شیوههای دستبریهای تاریخی را بازگویی کرده که پروفسور شنیرلمن بدانها اشاره کرده و از آن جمله است شیوههای دستکاری آگاهانۀ منابع بنیادین تاریخی به توسط مورخان جمهوری نوپای آذربایجان. یکی از نمونههای گیرا ماجرای کتاب عباسقلیآقا بکیخانُو با نام گلستان ارم: تاریخ داغستان و شیروان (باغ گل رز آسمانی) است که به زبان پارسی نوشته شده است. گویی ضیا بنیاتُو آگاهانه نامهای داغستان و شیروان را در ترجمه روسی این متن (گلستان ارم) پاک کرده است، تا بدین گونه جای کمتری برای به چالش کشیدن داستانسراییهای دروغین جمهوری نوپای آذربایجان مبنی بر پیشینۀ نام آذربایجان در سدۀ نوزدهم بجا گذاشته باشد. نمونۀ دیگر از دستکاری متون تاریخی در کتاب تاریخ قرهباغ، نوشتۀ میرزا جمال جوانشیر قرهباغی رخ داده است که در حدود سالهای 1840 تا 1844 به زبان فارسی نوشته شده است. قرهباغی به روشنی میگوید که شهر باستانی برده (بردع) شهروندانی ارمنی و دیگری بوده است. این گزاره در برگردان ترکی آذربایجانی این متن برگردان تاریخنگار جمهوری آذربایجان، ناظم آخوندُو در ۱۹۵۹ دیده میشد که ناگهان در نسخۀ ۱۹۸۹ از متن یکسره ناپدید و پاک میشود (بنگرید به شکل ۱).
یکی دیگر از روشهای استاندارد رویزیونیسم تاریخی رسم نقشههای دروغین و نادرست است. قالیچیان متنی را نشان میدهد که به تازگی در باکو با نام اطلس تاریخی آذربایجان چاپ شده است و نقشۀ ساختگی و نادرست قفقاز جنوبی و آذربایجان ایران، وابسته به نیمۀ دوم سدۀ نهم تا پایان سدۀ دوازدهم و نیز سدۀ شانزدهم را در بر میگیرد (بنگرید به شکل ۲).[15] این اطلس بر پایۀ منبعی قدیمی با نام جغرافیای تاریخی آذربایجان فراهم شده که به دست بنیاتُو ویرایش شده است. همۀ این نقشهها به دروغ نهادی با نام ”پادشاهی آذربایجان بزرگ“ را در بر میگیرند و در برابر، هیچگونه اشارهای به ایران یا ارمنستان در آنها دیده نمیشود. برای نمونه، نقشۀ سدۀ شانزدهم مرزهای امپراتوری صفوی ایران را نشان میدهد، ولی از آن با نام ”کشور آذربایجان صفوی“ یاد میکند که آشکارا گمراه کردن خواننده است تا نتیجهگیری شود امپراتوری صفوی فقط گسترش و و چیرگی ”آذربایجان بزرگ“ بوده داست و در برابر، هیچ نشانی از نهادهایی با نام ایران یا ارمنستان دیده نمیشود.
محسنی[16] و بیات[17] چگونگی روند روایتنویسی تاریخی دربارۀ ایران به سود پندار آذربایجان بزرگ را در جمهوری آذربایجان بررسی کردهاند.[18] احمدی نیز درج این دروغپردازیها را در کتابهای درسی ابتدایی، دبیرستانی و دانشگاهی جمهوری آذربایجان ارزیابی کرده است.[19] واکاوی رومینتسِو از کتابهای درسی تاریخ در جمهوری آذربایجان به این نتیجه میرسد که افسانۀ ”آذربایجان بزرگ“ از سال ۱۹۹۰ در سراسر کتابهای درسی جمهوری آذربایجان گنجانده شده است.[20] روش جمهوری نوپای آذربایجان در دستکاری و تحریف تاریخ، که قالیچیان آن را در جدول آورده است، همانند دیگر نوآوریهای تاریخی است که به بازنویسی تاریخ ایران پرداختهاند؛ به ویژه باید به خلیج عربی در دوران باستان نوشتۀ پروفسور دانیل پاتس از دانشگاه سیدنی از این دسته اشاره کرد. برای نمونه، پاتس در این کتاب ادعا کرده است که ”کارستن نیبور، جهانگرد، نقشهنگار و ریاضیدان آلمانی سدۀ هجدهم، در 1765 از خلیج عربی گذر کرده است. “در حالی که نیبور به این عرصۀ آبی با نام پرسیک گلف (خلیج پارس) اشاره کرده است، نه آنگونه که پاتس به دروغ خلیج عربی مینامدش.[21] روش پاتس در دستکاری نقشهها و منابع تاریخی دربارۀ خلیج فارس بسیار همانند دروغپردازیهای مورخان جمهوری آذربایجان، مانند بنیاتُو و اخوندُو، در بازنویسی کتابها و نقشه های تاریخی برای از میان بردن ایران و ارمنستان از تاریخ قفقاز جنوبی است.
قالیچیان در فرگرد پایانی کتاب (نتیجهگیری) به این نکته اشاره میکند که بیشتر مورخان جمهوری آذربایجان در این آرمان و وظیفۀ رسمی–که نوآوری در تاریخ است–با هم همدست و همراهاند؛ نوآوریهایی که آشکار با منابع و نقشههای کلاسیک و اسلامی و نیز متون سدههای میانی و کهن اروپایی ناسازگارند. همان گونه که جدولهای کتاب قالیچیان نشان میدهند، این دروغها در کتابهای درسی دبیرستانها و دانشگاههای جمهوری نوپای آذربایجان به چاپ رسیدهاند. نتیجۀ این جریان شستشوی مغزی نسل جدید و جوانان جمهوری آذربایجان و برانگیختن دیدگاههای ستیزجویانه نسبت به ارمنستان و ایران است. همچنین، قالیچیان اشاره میکند که چگونه جمهوری آذربایجان از رسانههای جمعی رادیو و تلویزیون و اینترنت برای رخنه در اندیشۀ شهروندان بیرون از جمهوری آذربایجان دربارۀ رویای آذربایجان بزرگ بهرهبرداری میکند.
قالیچیان همچنین به پافشاری وکوشش ویژۀ دولت باکو در ترجمۀ کتابهای درسی تاریخ جمهوری آذربایجان به زبان انگلیسی و سایر زبانهای اروپایی اشاره میکند؛ کوششی که آرمان بنیادین آن صادرات نسخههای بازنویسیشدۀ کتابهای تاریخی به کتابخانههای غربی و سالنهای مطالعۀ دانشگاههاست. نشانههایی هم دیده میشود که این ادبیات در نوشتههای دانشگاهی برخی از مورخان، به ویژه در غرب، رخنه کرده است. یکی از نمونههای نخستین، کتاب برندا شافر با نام مرزها و برادران، ایران و چالش هویت آذربایجانی است.[22] کار شافر بیشتر وابسته به دوران اتحاد جماهیر شوروی و تاریخنگاری جمهوری آذربایجان است و نتیجۀ آن دورغپردازیهایی چند در خصوص تاریخ آذربایجان ایران و قفقاز جنوبی است. سیگل اشاره میکند که شافر در گزارشهایش برای ترویج تئوری آذربایجان بزرگ یا پان آذربایجانیزم از منابعی بیپایه و و بدون پشتوانۀ دانشگاهی بهره گرفته است. یکی از نمونههای بهرهبرداری او از منابع ناهنجار این سخن است که شاه اسماعیل زبان پارسی را در سالهای جوانی فراگرفته، که با نگاهی به اسناد استوار تاریخی سراسر نادرست و بیپایه است.[23] اتابکی نیز به پیروی شافر از دروغپردازیهای تاریخی دوران اتحاد جماهیر شوروی در پیوند با سرزمینهای آذربایجان و قفقاز اشاره کرده است. شافر با پیروی از روشهای زمان اتحاد جماهیر شوروی و تاریخنگاری جمهوری آذربایجان آگاهانه نام روزنامۀ آذربایجان جزء لاینفک ایران را که در ۱۹۱۸ در باکو و به دست شهروندان ایرانی چاپ میشد، به نادرست آذربایجان مینامد تا به دروغ این نشریه را نهادی ضد ایرانی و جداییطلب بشناساند.[24] قالیچیان به کتاب آدری الستد، استاد دانشگاه استنفورد، با نام ترکان آذربایجان: قدرت و هویت تحت فرمانروایی دولت روسیه اشاره میکند که از دروغپردازی تاریخی بنیاتُو در ادعای وجود آذربایجان شمالی و جنوبی پرده برمیدارد،[25] زیرا چنین چیزی در هیچکدام از منابع، نقشهها یا پروندههای تاریخی درج نشده است.
شاید نگرانکنندهترین کوشش رویزیونیسم تاریخی جمهوری نوپای آذربایجان، که قالیچیان برشمرده است، نابودی برنامهریزیشده و سیستماتیک آثاری تاریخی باشد که با افسانۀ آذربایجان بزرگ ناسازگارند. جمهوری آذربایجان طی این تلاشها دست به تخریب برنامهریزیشدۀ کلیساهای تاریخی و سنگ مزارهای تاریخی ارامنه زده است، زیرا این بناها با ادعای آنها مبنی بر اینکه کشوری با نام ارمنستان هیچگاه در این سرزمین وجود نداشته و نام آن آذربایجان غربی بوده است، همخوانی ندارد. در خصوص بناهایی که در برگیرندۀ دبیرههای تاریخی پارسیاند، میتوانند به سادگی و بدون اشاره به پیوند آنها با قلمرو ایران آنها را به آذربایجان نسبت دهند، زیرا همان گونه که قالیچیان اشاره میکنداین فرایند از آنجایی که شهروندان جمهوری آذربایجان توانایی خواندن دبیرۀ پارسی را ندارند و دانش اندکی از زبان پارسی دارند، کار دشواری نخواهد بود.
با اینکه کار قالیچیان بیشتر به بررسی تلاشهای جمهوری آذربایجان در پاک کردن نام ارمنستان از تاریخ قفقاز جنوبی میپردازد، ولی نویسنده همچنین به گستردگی به جریان آذربایجان ایران و تمایز این استان باستانی ایران از جمهوری نوپای آذربایجان میپردازد. قالیچیان با موشکافی و واکاوی دانشگاهی و بیطرفانه و با پایبندی اخلاقی بسیار دوگانگی ژرفی را به خواننده نشان میدهد که میان ارزیابی درست و دانشگاهی اسناد تاریخی و داستانسراییهای تاریخنگاران جمهوری نوپای آذربایجان دیده میشود. کتاب قالیچیان همچنین نیاز فراوان به نگارش آثار بیشتری با درونمایه و گنجایش علمی همتراز را یادآوری میکند که موشکافانه به واکاوی گسترده دربارۀ آذربایجان ایران و تلاشهای جمهوری نوپای آذربایجان در بازنویسی تاریخ و نقشههای منطقه بپردازند، تلاشی که برای جدا کردن این بخش از قلمرو ایران شکل گرفته است.
شکل ۱. بالا: گزارهای از بخشی از کتاب میرزا جوانشیر قرهباغی، با نام تاریخ قره باغ به زبان فارسی که به روشنی به وجود شهر کهن برده یا بردع اشاره میکند که محل سکونت ارامنه و دیگران بوده است. این بخش در ترجمۀ ۱۹۵۹ کتاب قرهباغی به خط سیریلیک ترکی بدست اخوندُو آمده است. میان: دبیرۀ ترکی آذربایجانی از ترجمۀ ۱۹۵۹ نشان میدهد که ترجمۀ این بند از نوشتار به درستی صورت گرفته است. پایین: در ویرایش ۱۹۸۹ همان متن بدست اخوندُو، گزارۀ شهر کهن برده محل سکونت ارامنه ودیگران ناپدید و به جای آن نشانۀ پرسش آمده است. منبع: قالیچیان، برخورد تاریخها در قفقاز جنوبی، بخش پیوست، نمودار ۴۷الف، ۴۷ب، ۴۷پ، رویه ۲۰۹.
شکل ۲. چپ: نقشۀ دستکاریشدهای که آذربایجان بزرگ را در سدههای یازدهم و دوازدهم نشان میدهد که در برگیرندۀ سرزمینهای شمال ارس و استان تاریخی آذربایجان ایران درجنوب رودخانۀ ارس است که در آن هرگونه اشاره به نام کشور ارمنستان ناپدید و از آن فقط به صورت بخش غربی آذربایجان بزرگ یاد شده است. منبع: نقشههای تاریخی آذربایجان چاپ باکو در سال ۱۹۹۴؛ در قالیچیان، برخورد تاریخها در قفقاز جنوبی، بخش پیوست کتاب، نمودار ۱، رویه ۱۶۱. راست: نقشۀ ابنحوقل در کتاب صورهالارض نشاندهندۀ تمایز آشکار میان آران (جمهوری نوپای آذربایجان در شمال رودخانۀ ارس) و استان آذربایجان ایران در جنوب رودخانۀ ارس و ارمنستان در غرب آران و همچنین در شمال رود ارس است. منبع: این متن در موزۀ وتوپکاپی در استانبول نگهداری می شود، نمایش داده شده در قالیچیان، برخورد تاریخها در قفقاز جنوبی، بخش پیوست کتاب، نمودار ۲۷، رویه ۱۶۱.
[1]N. Mehdiyeva, “Azerbaijan and its foreign policy dilemma,” Asian Affairs, 34 (2003), 271-285, quote on 280.
[2]برای خلاصهای از تاریخ کاربست نام آذربایجان برای قلمروی که در شمال رود ارس قرار دارد بنگرید به
- Atabaki, Azerbaijan: Ethnicity and the Struggle for Power in Iran (New York & London: I.B. Taurus, 2000), 38; C. Chaqueri, Origins of Social Democracy in Iran (Seattle: University of Washington Press, 2001), 209-210.
[3] خیابانی حتی پیشنهاد کرده بود که نام آذربایجان ایران را به آزادیستان (سرزمین آزادی) تغییر دهند تا از جمهوری آذربایجان قفقاز که در همان زمان به تازگی شکل گرفته بود متمایز شود. بنگرید به
- Atabaki (ed.), Iran and the First World War: Battleground of the Great Powers (London, England: I.B. Taurus, 2006), 132;
احمد کسروی، تاریخ هجدهسالۀ آذربایجان (تهران: انتشارات مجید، 1377)، 749. نام آزادیستان همچنین به نقش قهرمانانۀ آذربایجان در تاریخ ایران، به ویژه در دورۀ جنبش مشروطه، اشاره دارد. بنگرید به آ. آذری، قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز (تهران: انتشارات صفیعلیشاه، 1362)، 299.
[4]T. Swietochowski, Russia and Azerbaijan: A Borderland in Transition. (New York: Columbia University Press, 1995), 69.
[5]کاوه بیات، پانترکیسم و ایران (تهران: پردیس دانش، 1386)، 66-67.
[6] در پی معاهدۀ ترکمانچای، قاجار این خانات را به همراه خانات ایروان در 1828 به روسیه واگذار کردند.
[7] این نام اول بار در منابع ساسانی و مشخصاً در سنگنوشتۀ شاپور اول ساسانی دیده شده است. بنگرید به ترجمههای منقول در
- Wiesehofer, Ancient Persia (New York: I.B. Taurus, 2001), 184.
[8] عنوان آلبانی در منابع کلاسیک روم و یونانی به کار رفته است و استرابو نیز آن را در بخش چهاردهم از کتاب دوازدهم جغرافیا آورده است.
[9]Galichian, Clash of Histories, App. Fig. 4-10, 163-168.
[10]Galichian, Clash of Histories, App. Fig. 25 -30, 194-195.
[11]Galichian, Clash of Histories, App. Fig. 41, 203.
[12]Galichian, Clash of Histories, App. Fig. 44, 206.
[13] برای برخی منبع به زبان ارمنی بنگرید به به آثار مورخ ارمنی سدههای میانی، وارطان آروِلتزی، و نیز آثار مویلدرمنز. برای مراجع اسلامی از جمله بنگرید به الفهرست ابنالندیم. ویتو در بررسی خود را از منابع بیزانس همزمان با شورش بابک خرمدین آورده است که ”آذربایجان دارای شهروندان ایرانی بوده و مرکز سنتی دین زرتشتی به شمار میرفت.“ پژوهشهای محققان دیگر، از جمله آمروتی ، مادلونگ، اشمیت و دیویدسون، فرای، مینورسکی، یارشاطر و صدیقی، همه تأییدکنندۀ هویت ایرانی بابک و شورش او در آذربایجان است.
[14]V. A. Shnirelman, The value of the Past: Myths, Identity and Politics in Transcaucasia (Osaka: National Museum of Ethnology, 2001), 123.
[15]همچنین بنگرید به بخش پیوست کتاب قالیچیان ۲۰۱۲، نمودارهای 1-3،برگههای 44-46.
[16]بنگرید به م. ح. محسنی، پانترکیسم ایران و آذربایجان: بررسی تاریخی ایران و آذربایجان و اندیشۀ پانترکیسم (تهران: انتشاران سمرقند، 1389).
[17]بنگرید به بیات، پانترکیسم؛ همچنین
- Avetikiyan, “Book review of Pan-Torkism va Iran [Pan-Turkism and Iran],” Iran and the Caucasus, 14 (2010), 176-179.
[18] بنگرید به محسنی، پانترکیسم ایران و آذربایجان؛
- Avetikiyan, “Book review of Pan-Torkism va Iran [Pan-Turkism and Iran].”
[19]S. Rumyantsev, “Ethnic territories presentation practice in historical textbooks in post-Soviet Azerbaijan and Georgia,” Internationale Schulbuch-forschung, 30 (2008), 811-824.
[20]Rumyantsev, “Ethnic territories presentation practice in historical textbooks in post-Soviet Azerbaijan and Georgia,” quote on 814-815.
[21]“Carsten Niebuhr I Den Persike Golf”, Nationalmuseets Arbejdsmark (1962), 135-138.
[22]B. Shaffer, Borders and Brethren: Iran and the Challenge of Azerbaijani Identity (Cambridge: MIT Press, 2002).
[23]E. Siegel, “Book review of Borders and Brethren: Iran and the Challenge of Azerbaijani Identity,” Iranian Studies, 37:1 (March 2004), 140 – 143, quote on 140.
[24]T. Atabaki, “Book review of Borders and Brethren: Iran and the Challenge of Azerbaijani Identity,” Slavic Review, 63:1 (2004), 178-179, quote on 179.
[25]Galichian, Clash of Histories, 66-67.