برگزیده‏ها فارسی دری* معارضهء فارسی و عربی

پرویز ناتل خانلری

برگزیدهها فارسی دری* معارضهء فارسی و عربی

استیلای تازیان و اسلام آوردن ایرانیان هیچ یک در تغییر زبان تودهء مردم این سرزمین‌ تأثیر نکرد.زیرا که بسیاری از نواحی ایران خاصه در قسمتهای شرقی به صلح گشوده شد و تا مدتی همان فرمانروایان ایرانی مأمور ادارهء کارها بودند.گذشته از این،حکمرانان‌ تازی که به حکومت ولایتهای ایران مأمور می‌شدند هنوز با اصول اداری و امور دیوانی‌ آشنایی نداشتند و این امور ناگزیر به دست ایرانیانی اداره می‌شد که در کارهای مزبور صاحب تجربه و اطلاع بودند.از اسناد معدودی که در دست است بخوبی می‌توان‌ دریافت که تا یک قرن پس از استیلای تازیان هنوز کارهای اداری یعنی امور دفتر و دیوان به فارسی انجام می‌گرفت.

(*)به نقل از پرویز ناتل خانلری،تاریخ زبان فارسی،جلد دوم،تهران 1353،ص 47-79

یکی از دهها دلیل برگزیدن این بخش از کتاب تاریخ زبان فارسی تألیف استاد پرویز ناتل خانلری و چاپ آن در بخش«برگزیده‌ه»ی این شمارهء ایران‌نامه آن است که در ضمن،توجه جوانان هموطن عزیز را که در دانشگاههای‌ اروپا و امریکا به تحصیل مشغولند به این نکتهء مهم جلب کنیم که«موضوع»برای نگارش پایان‌نامه(رساله،تز)دورهء دکتری یا PH.D. منحصر به موضوعهایی مانند:حقوق زن در اسلام،ازدواج و طلاق در اسلام،زن و مرد در اسلام، اقتصاد اسلامی،علل انقلاب اسلامی در ایران،آداب زیارت در فلان شهر،تعزیه و تعزیه‌گردانی،روشنفکران و انقلاب اسلامی،بنیادگرایان مسلمان در مصر،پاکستان،الجزایر،موریتانی،فروغ فرخزاد،غرب‌زدگی آل احمد، اسلام شریعتی و امثال آن نیست.با آن‌که البته تحقیق دربارهء هریک از این‌گونه موضوعها نیز حائز کمال اهمیت‌ است،مشروط بر این‌که محقق در هر مورد نخست به تمام منابع دست اول دسترسی داشته باشد و در هر مورد به کشف‌ نکاتی نو و بدیع توفیق یابد.ولی وقتی فی المثل دربارهء موضوعی نظیر حقوق زن در اسلام،در هفتاد هشتاد سال اخیر، زنان و مردان مسلمان متعددی از ایرانی و غیر ایرانی،شیعی و غیر شیعی و حتی غیر مسلمان در دانشگاههای اروپا و به موجب روایات متعدد،در مغرب ایران نخستین بار دفتر و دیوان هنگام حکومت‌ حجاج بن یوسف(41-95 هجری)به عربی نقل شد.دراین‌باب روایت بلاذری در کتاب فتوح البلدان چنین است:

«دیوان خراج سواد و دیگر بخشهای عراق به فارسی بود.چون حجاج ولایت عراق‌ جست امر کتابت را به زادان فرخ پسر پیری سپرد.صالح بن عبد الرحمن مولای بنو تمیم، که به تازی و فارسی نوشتن می‌دانست با وی بود-پدر صالح از اسیران سیستان بود- زادان فرخ وی را به خدمت حجاج آورد…صالح گفت«به خدا اگر بخواهم حساب را به‌ تازی بگردانم توانم کرد»…پس از آن…زادان فرخ به قتل رسید و حجاج امر کتابت را به‌ صالح سپرد.صالح سخنی را که میان وی و زادان فرخ در نقل دیوان به تازی رفته بود با حجاج باز گفت.حجاج بر آن شد که دیوان را از پارسی به تازی بگرداند و صالح را بر آن‌ گماشت…مردانشاه پسر زادان فرخ گفت:«خدایت ریشه از جهان بر کناد که ریشهء پارسی بر کندی..»1

در خراسان نیز تا اواخر خلافت هشام بن عبد الملک(105-125)همان دستگاه‌ اداری ساسانی دوام داشت.جهشیاری می‌نویسد:«تا این زمان بیشتر منشیان خراسان‌ مجوس بودند و حسابها به فارسی نوشته می‌شد…در سال یک صد و بیست و چهار هجری‌ یوسف به عمر که حکومت عراق داشت به نصر بن سیّار نامه‌ای نوشت و آن‌را بوسیلهء مردی به نام سلیمان طیّار برایش فرستاد و در نامهء مزبور نوشت که در کارها و نویسندگیهای خود از هیچ یک از اهل شرک کمک نخواهد.نخستین کسی که در خراسان دفتر و دیوان را از فارسی به عربی برگرداند اسحق بن طلیق یکی از افراد بنی‌ نهشل بود.»2

از آن پس زبان عربی در سراسر ایران بعنوان زبان اداری و رسمی بکار رفت و قامریکا رسالهء ختم تحصیل نوشته‌اند،محقق جوان ما دراین‌باب چه نکتهء تازه‌ای را می‌خواهد مطرح سازد!؟و یا وقتی‌ کسی بخواهد دربارهء مسائل سیاسی ده بیست سال اخیر ایران،تنها براساس چند کتابی که تاکنون دربارهء این‌ موضوعات نوشته شده و با تکیه بر روزنامه‌های فارسی و غیر فارسی و یا مسموعات از این و آن رساله‌ای بنویسد چگونه‌ ممکن است حق مطلب را ادا کند؟!

کارهای انجام ناشده دربارهء ایران و فرهنگ ایران بسیار است.بسیاری از این پژوهشها تاکنون بتوسط دانشمندان‌ خارجی بخصوص اروپایی انجام پذیرفته،در سی چهل سال گذشته،نیز تنی چند از جوانان فاضل ایرانی به تحصیل و تحقیق در این رشته‌ها پرداختند و امروز هریک از آنان در رشتهء کار خود از حیثیت و اعتبار قابل توجهی برخوردارند.در همین امریکا در برخی از دانشگاهها بخشهای تحقیقات و مطالعات مربوط به ایران پیش از اسلام و دورهء اسلامی وجود دارد.آیا زمان آن نرسیده است که تعداد بیشتری از دانشجویان ایرانی به تحصیل و پژوهش در زمینه‌های مربوط به‌ فرهنگ ایران از گذشته‌های دور تا به امروز بپردازند و در هر باب تحقیقی اصیل عرضه بدارند.

ج.م.

گروهی از ایرانین به آموختن آن زبان روی آوردند،زیرا گذشته از آن‌که مشاغل و مقامات دولتی و اداری مستلزم دانستن و بکار بردن زبان عربی بود بوسیلهء آن با سراسر قلمرو خلافت اسلامی می‌توانستند ارتباط بیابند.شمارهء ایرانیانی که در زبان عربی‌ استاد و ادیب بودند و به این زبان شعر می‌گفتند در سه قرن نخستین اسلام بسیار بود. ثعالبی در یتیمة الدهر از 119 شاعر عربی زبان که در زمان سامانیان تنها در خراسان و ماوراء النهر می‌زیسته‌اند سخن می‌گوید و در تتمة الیتیمة نیز گروهی دیگر را بر این شمار می‌افزاید.از گروه دانشمندان و فیلسوفان نامدار ایرانی که آثار پر ارزش خود را به عربی‌ تألیف و یا کتابهای ادبی و علمی ایران را به عربی ترجمه کرده‌اند نیز عدهء کثیری را می‌شناسیم و بعضی کتابهای ایشان را در دست داریم.3

اما در این میان اکثریت جامعهء ایرانی تنها زبان ملی خود را بکار می‌برد و با عربی‌ آشنایی نداشت و طوایف عرب که همراه سپاه اسلام به ایران آمده یا بعدها به این سرزمین‌ کوچ کرده بودند غالبا از جامعهء ایرانی جدا می‌زیستند و با ایرانیان آمیزشی نداشتند.

جاحظ از مفسری به نام موسی بن سیار الاسواری سخن می‌گوید که در نظر او از شگفتیهای جهان بوده،زیرا که فصاحت او در فارسی با فصاحتش در عربی برابری‌ داشته است.و می‌نویسد«در مجلس خود که مشهور بود می‌نشست.تازیان در سمت‌ راست و ایرانیان در چپ او می‌نشستند و او آیه‌ای از کتاب خدا را می‌خواند و آن‌را به‌ عربی برای تازیان تفسیر می‌کرد.سپس به ایرانیان روی می‌کرد و تفسیر آن‌را برای‌ ایشان به فارسی می‌گفت و کسی در نمی‌یافت که به کدام یک از این دو زبان بهتر سخن می‌گوید»4و این مرد در اواخر قرن دوم تا اوایل قرن سوم زندگی می‌کرده است.

ازاین‌جا خوب می‌توان دریافت ک نه مهاجران تازی با جامعهء ایرانی آمیخته بودند و نه اکثریت تودهء ایرانیان با زبان عربی آشنایی داشته‌اند.

به این طریق زبان عربی تنها میان دیوانیان و ادیبان و دانشمندان،که طبعا به حسب‌ وضع اجتماعی زمانه وابسته به دستگاه حکومتی و اداری بودند،رواج داشته و عامهء مردم‌ ایران از آن بیگانه بوده‌اند.

این طبقه که امتیازات اجتماعی مهمی داشتند البته خود را برگزیدگان قوم‌ می‌شمردند و دانستن زبان عربی را دلیل برتری خود می‌دانستند و به همین سبب کسانی‌ را که با زبن تازی آشنا نبودند جاهل و فرومایه بحساب می‌آوردند.

زمانی که نخستین قیامهای ملی ایران بر ضد فرمانروایان تازی در دستگاه خلافت‌ آغاز شد بعضی از پیشوایان ایرانی که پیش از گردنکشی به آن دستگاه وابسته بودند با عربی آشنایی داشتند و در کارهای حکومت آن زبان را بکار می‌بردند.منشیان که سر و کارشان با زبان عربی بود ایشان را«عالم»می‌خواندند.صاحب تاریخ سیستان دربارهء حمزة بن عبد الله الشاری که در سیستان خروج کرد می‌نویسد که«او عالم بود و تازی‌ دانست.شعراء او تازی گفتند.»5

اما دربارهء یعقوب لیث می‌گوید:«پس شعرا او را شعر گفتندی به تازی…او عالم‌ نبود.در نیافت.»6بنابراین یعقوب که از میان تودهء مردم برخاسته بود عربی نمی‌دانست و جانشینان او نیز شاید چنین بودند.

اما در همین زمان ظاهرا گروهی عظیم بوده‌اند که خواندن و نوشتن به زبان فارسی را می‌دانستند و با زبان عربی آشنا نبودند،چنان‌که امیر اسماعیل سامانی(279-295) پس از آن‌که خواجه ابو القاسم سمرقندی را به تألیف کتاب السواد الاعظم واداشت و او آن کتاب را به زبان عربی نوشت«بفرمود که این کتاب را به پارسی گردانید تا چنان‌ که خاص را بود عام را نیز بود.»7

و پیداست که این‌جا مراد از«عام»کسانی است که کتابهای فارسی را می‌توانستند بخواند،اما از خواندن نوشته‌های عربی عاجز بودند،زیرا آنان که اصلا خواندن نمی‌دانستند،طبعا از ترجمهء فارسی هم بهره‌مند نمی‌شدند.

پادشاهان دیگر سامانی هم با زبان عربی آشنایی نداشتند،چنان‌که چون در زمان منصور بن نوح بن نصر بن احمد بن اسمعیل(350-365)تفسیر بزرگ طبری را از بغداد آوردند«دشخوار آمد بر وی خواندن این کتاب و عبارت کردن آن به زبان تازی،و چنان خواست که مر این را ترجمه کند به زبان پارسی.»8

سیاست ترویج زبان فارسی و ترجمهء کتابهای مهم تازی به این زبان که پادشاهان‌ سامانی پیش گرفتند به اتکای تمایلات اکثریت عظیم ایرانیان بود که زبان خود را عزیز می‌داشتند و با زبان عربی بیگانه بودند و گروهی که فارسی خواندن می‌دانستند و تازی را درست نیاموخته یا با آن هیچ آشنا نبودند.

این حوقل(قرن چهارم)دربارهء کسی به نام ابو منصور بغوی که صاحب برید نیشابور بوده می‌گوید:«وی توانگرترین مردم خراسان و پر کتاب‌ترین آنان است:در نویسندگی‌ میان خراسانیان بی‌نظیر،لیکن در عربی الکن و در فارسی افصح است.»9

و یکی از دلایلی که از روی آنها می‌توان به وجود این گروه اخیر پی برد آثاری‌ است که از فارسی مکتوب چهار پنج قرن اول اسلام به زبان فارسی و به یکی از خطوط غیر عربی بدست آمده است و دراین‌باب جای دیگر با تفصیل بیشتر گفتگو خواهیم کرد.سیاست ترویج زبان فارسی پس از دورهء سامانیان دوام یافت و این نیز دلیل است بر این‌که فرمانروایان از تمایل اکثریت ملت ایران پیروی می‌کردند،زیرا اگر عمل شاهان‌ ایرانی و فارسی زبان صفاری و سامانی را نتیجهء احساسات ملی بشماریم به ترکان‌ غزنوی و سلجوقی نسبت ایراندوستی نمی‌توان داد.و حال آن‌که در دوران ایشان تمایل‌ به زبان فارسی بیشتر شد تا آن‌جا که ابو العباس اسفراینی وزیر محمود غزنوی بار دیگر دفتر و دیوان دولتی را به زبان فارسی برگردانید.البته کاتبان دولتی که دانستن و بکار بردن زبان عربی را مایهء افتخار و وسیلهء ارتزاق خود می‌دانستند از این عمل رنجیدند و نفوذ ایشان موجب شد که با روی کار آمدن احمد بن حسن میمندی بار دیگر مکاتبات‌ دولتی را به عربی نقل کنند.دراین‌باب عتبی در تاریخ یمینی می‌نویسد:

«و وزیر ابو العباس در صناعت دبیری بضاعیت نداشت و به ممارست قلم و مداومت‌ ادب ارتیاض نیافته بود.و در عهد او مکتوبات دیوانی به پارسی نقل کردند و…»10 سپس میمندی را می‌ستاید که با وزارت او،کار دبیران(عربی‌دان)باز رونق گرفته‌ ست.

اما این سر قهقرایی بی‌اثر بود و پیوسته میل به ترک زبان عربی و بکار بردن زبان‌ فارسی در امور اداری و آثار ادبی و علمی بیشتر می‌شد.چنان‌که در همان دورهء محمود غزنوی دانشمندانی مانند ابو ریحان بیرونی و ابو علی سینا در مقابل کتابهای فلسفی و علمی خود که به اقتضای زمان همه به عربی نوشته می‌شد کتابهایی نیز به زبان فارسی‌ تألیف کردند،و مترجم کتاب معروف کلیله و دمنه که در دستگاه آخرین پادشاهان‌ غزنوی می‌زیست بصراحت می‌گوید که«رغبت مردمان از مطالعت کتب تازی قاصر گشته است.»11

مترجم تاریخ بخارا نیز می‌نویسد:«و بیشتر مردم به خواندن کتاب عربی رغبت‌ ننمایند.دوستان از من درخواست کردند که این کتاب را به پارسی ترجمه کن.فقیر اجابت کرده ترجمه کردم در جمادی الاولی سنة اثنین و عشرین و خمسمائه.»12

از قرائن بسیار پیداست که ایرانیان هیچ‌گاه زیر سلطهء زبان عربی نرفته بودند و جز در دستگاه اداری عمّال خلیفه و جانشینان ایشان این زبان رواج و نفوذی نداشت و استعمال‌ آن در سرزمین ایران جز به تصنع انجام نمی‌گرفت و حتی در بعضی موارد بکار بردن آن‌ امکان نداشت.برای اثبات این نکته کافی است که به جملهء آخر عباراتی که از تاریخ‌ یمینی نقل شده توجه شود،آن‌جاکه پس از حکم کلی به این‌که«مناشیر و امثله و مخاطبات به تازی نویسند»به استثنائی قائل می‌شود:«مگر جایی که مخاطب از معرفت عربیت و فهم آن قاصر و عاجز باشد»13و البته این موارد متعدد بوده است.

از بعضی روایات تاریخی نیز این نکته را می‌توان دریافت که اگرچه تا قرن پنجم‌ هجری دبیران و وابستگان دستگاههای فرمانروایی با خواندن و نوشتن به زبان عربی آشنا بوده‌اند در گفتگو به این زبان تسلطی نداشته‌اند.یکی از موارد این استباط نوشتهء ابو الفضل بیهقی است آن‌جاکه مراسم استقبال نمایندهء خلیفه را از طرف عمّال سلطان‌ محمود غزنوی بیان می‌کند و می‌گوید:

«سه حاجب و ابو الحسن کرخی و مظفر حاکم ندیم که سخن تازی نیکو گفتندی… پذیره شدند و رسول را با کرامتی بزرگ در شهر آوردند.»14

و ازاین‌جا پیداست که عدهء معدودی از دبیران و درباریان با سخن گفتن و محاورهء عربی آشنا بوده‌اند و دیگران،که باحتمال فراوان به این زبان می‌نوشته و می‌خوانده‌اند، «سخن تازی نیکو نمی‌گفته‌اند.»

سپس در دورهء فرمانروایی سلجوقیان و خوارزمشاهیان کم‌کم به حکم ضرورت زبان‌ عربی در دستگاه اداری از رواج افتاد.شاهان سلجوقی باحتمال قوی با فارسی آشنا و از عربی بیگانه بودند.نامه‌های امام محمد غزالی به سلطان سنجر و درباریان و بزرگان آن‌ زمانه‌15دلیلی بر این معنی است و مجموعهء مکاتبات دولتی و احکام رسمی دورهء خوارزمشاهیان که در کتاب التوسّل الی الترسّل‌16گرد آمده است نیز بخوبی این نکته را ثابت می‌کند.بعد از حملهء مغول و خاصه پس از انقراض خلافت بغداد نیز دیگر برای آن‌ که زبان عربی در دستگاه اداری بکار رود وجهی و موجبی نماند،و غلبهء فارسی بر عربی مسلّم شد.

اما تأثیر دانشمندان و درباریانی که با زبان عربی انس و الفت یافته بودند در فارسی‌ بجا ماند و باید گفت که فراوانی لغات عربی در نوشته‌های فارسی بیش از هر چیز نتیجهء کار این دو گروه است.علوم دینی اسلامی و تصوف و علوم عقلی و نقلی که نخست به‌ زبان رسمی خلافت اسلامی یعنی عربی تألیف می‌شد و سپس به فارسی نقل گردید نیز در نفوذ و رواج لغات عربی در این زبان بسیار مؤثر بود زیرا که نویسندگان جز در موارد معدود اصطلاحات آن فنون را عینا در فارسی بکار می‌بردند.اما در نوشته‌هایی که‌ مخاطب آنها عامهء مردم بودند این تأثیر و نفوذ بسیار کمتر بود،چنان‌که در ادبیات عامه‌ که به زبان فارسی تحریر شده است یعنی در کتابهایی مانند سمک عیار و اسکندرنامه‌ نسبت لغات عربی به لغات فارسی بسیار کمتر از این نسبت در کتابهایی مانند کشف المحجوب هجویری و کشف المحجوب سجستانی و ترجمهء شرح تعرف است.

فارسی به خطهای غیر عربی

درست نمی‌دانیم که از چه تاریخی ایرانیان خط عربی را برای نوشتن زبان خود بکار برده‌اند.زیرا کهنترین متن تاری دار فارسی که باقی مانده،از قرن پنجم هجری‌ است‌1اما مسلّم است که مدتها پیش از آن خط مشترک عربی و فارسی برای نوشتن‌ این زبان در ایران متداول بوده است.

از طرف دیگر اسناد و مدارکی موجود است که نشان می‌دهد زبان فارسی،یا گویشهای دیگر ایرانی را در قرنهای نخستین اسلامی به خطوط دیگر نیز می‌نوشته‌اند. این خطها که غالبا نزد اقلیتهای دینی ایران بکار می‌رفته عبارتند از عبری،مانوی، پهلوی.

1-خط عبری

یهودیان که از قدیمترین روزگار در سرزمین ایران ساکن بوده و بصورت یک اقلیت‌ نژادی و مذهبی می‌زیسته‌اند کم‌کم زبان عبری را ترک کرده زبانهای ایرانی را در امور زندگی بکار می‌بردند و شاید تنها علمای دینی ایشان کتابهای مقدس خود را می‌توانستند بخوانند و برای همدینان ترجمه و تفسیر کنند.اما خط عبری نزد این قوم‌ متداول بود و دوام داشت و فارسی یا گویشهای دیگر ایرانی را به آن خط می‌نوشتند و می‌خواندند.

مقدار قابل ملاحظه‌ای از اسناد و مدارک که قمست اعظم آنها ترجمهء کتابهای دینی‌ یهود است به خط عبری باقی است که از جهات گوناگون برای تاریخ زبان فارسی‌ اهمیت فراوان دارد.اما غالب آنها فاقد تاریخ صریح است و باید از روی قرائن دیگر به‌ زمان انشاء و محل کتابت آنها پی برد.

سه کتیبهء کوتاه روی سنگ قبر در تنگ ازائو که درّهء دور افتاده‌ای در افغانستان است‌ کشف شده که تاریخ 1064 سلوکی(135 هجری)دارد و قدیمترین اثر زبان فارسی‌ شمرده می‌شود2یک قطعه از نامه‌ای نیز در«دندان اویلیق»واقع در ختن از ترکستان‌ چین بدست آمده که هنوز درست خوانده نشده است و تاریخ آن قرن دوم هجری است.3

در یک کلیسای مسیحی قدیم واقع در جنوب هندوستان(تراوانکور)یک ظرف مسی‌ وقفی کشف شده که تاریخ آن‌را قرن سوم هجری حدس زده‌اند.روی این ظرف عبارتی‌ مبنی بر گواهی به خط عبری نوشته شده که چنین خوانده می‌شود:

همگون من(اسم شخص)پدش گواهم

یعنی:من…همچنین بدان گواه هستم

و همین عبارت به پهلوی و عربی نیز روی آن نوشته شده است.4

چند سنگ قبر نیز در ناحیهء مرکزی افغانستان با نوشته‌هایی به زبان فارسی و خط عبری کشف شده است که متعلق به قرون ششم و هفتم هجری است.

اما گروه دیگری از آثار زبان فارسی به خط عبری هست که مقایسهء آنها با نوشته‌های‌ مذکور در فوق ممکن است دراین‌باب نکته‌هایی را روشن کند.از آن جمله ترجمه‌های‌ کهنی از توراة با تفسیر که در کتابخانهء ملی پاریس،و واتیکان،و موزهء بریتانیایی و لنین گراد ضبط است.5

قدیمترین نوشتهء مفصل تاریخ دار«فارسی-عبری»که باقی است سند معامله‌ای‌ است که در سال 1332 سلوکی معادل 1021 میلادی و 412 هجری قمری در هورمشیر (اهواز)نوشته شده و ظاهرا به گویش محلی جنوب غربی ایران یعنی فارس و خوزستان‌ است و مقایسهء آن با متون پهلوی که مقارن همین زمان و در همین ناحیهء ایران تألیف شده‌ و همچنین مقایسه با فارسی دری این زمان نکته‌های مهمی را دربارهء زبان‌شناسی ایران‌ در قرون نخستین اسلامی آشکار می‌کند.6

متن سند مزبور که در قسمت کتابهای شرقی کتابخانهء بودلیان اکسفورد به شمارهء MS.Heb.b.12,fol.24 ضبط شده با نقل به حروف فارسی چنین است:

(کلماتی که با حروف سیاه چاپ شده عبری است)

1)ایدون بود اپیش ی ایمان شاهدان ی خطمان ازیر این محضر نبشته هست پ هورمشیر شهری

2)از جملهء خوزستان کو ایستاده هست اور رودی اولای پ ماهیان ی شباط سال الف‌ ش ل ب لمنین شطروت

3)حضره بودند اپیش مان حنّه بت یشرال بن یعقوب نوحوعدن و احضار کرد دانیال بن‌ روبن و عزریه ی معروف

4)پ بچه*و ایدون گفت این حنّه بت ی یشرال کو شد هست این دانیال بن روبن ی‌ دامادم ابی فرمانم و ابی

5)شهوتم،و کند از مدای برادرانم ای پ مصر هند شش جفت در و فروخت پ بیست و (*)طرف این دعوا یک نفر بیش نیست.آقای مکنزی در یادداشت دیگر گمان برده است که کلمهء«عزریه»را می‌توان‌ «ازدیه…»خواند و شاید دو کلمهء بعد نام ده باشد.

پنج دینار و انی مدا

6)ملک ی برادرانم بود:سهل و یوسف و سعید بنی یشرال بن یعقوب نوحوعدن.و گفتندش پیران کو بد کردی این

7)کردی کو دست اندر بردی پ ملک ی جذ از خودت و نه حلالت هست پ این ای‌ کردی.و جواب داد کوپ

8)ضروره کردم از دست و دلم کو مپتلا بودم.و گفتندش پیران کو واجب هست اور تو دانیال بن روبن

9)عوضش دادن و حواله خواستن از خداوندان ی ملک.و گفت این دانیال بن روبن کو تسی من را اپیش این سهل

10)و یوسف و سعید بنی یشرال بن یعقوب نوحوعدن هست و راضی هم اپیش ی شمان‌ پیران کو نبیسید و درست کنید

11)ابدم پ ان ی درست بود کو راضی بودم هست کو عوض ی این درها استسم ازیری‌ دستشان عوض این

12)دینار فروختم و ستسم که هـ دیناری قوامی ی سلطانی و راضی بود و قنین استسیم از دست ی این دانیال بن روبن

13)و عزریه ی معروف پ بچه پ جامه سزید قنین ستاسن پ حق ی سینی و امر ی‌ حورب لرصونو و تا و تو و باطله کرد

14)این دانیال بن روبن و عزریه هر مدعی ادسوپ کل مدّعین و نبشتیم و دادیم پ‌ دست ی حنّه بت ی یشرال بن

15)یعقوب نوحوعدن تا بود از مرش بوزشت و حجت.عزریه بن ابرهم بن عمّار

16)سعدان بن دانیال بن سعدان

ترجمهء سند معاملهء(اهواز)

چنین بود نزد ما شاهدان که خطمان زیر این محضر نوشته شده است در هورمشیر(اهواز)که قرار دارد بر رود اولای(کارون)به ماه شباط سال 1332(سلوکی).

حاضر بودند نزد ما حنه دختر اسرائیل بن یعقوب«بهشت آشیان»و احضار کردیم،دانیال بن‌ روبن و عزریه معروف به بچه(را)و این حنه دختر اسرائیل چنین گفت که این دانیال بن روبن که‌ دامادم(است)بی‌فرمان و رضایت من رفته است و شش جفت مروارید از جامهء برادرانم که در مصر هستند کنده و به بیست و پنج دینار فروخته است و این جامه ملک برادرانم بوده است که سهل و یوسف و سعید پسران اسرائیل بن یعقوب«بهشت آشیان»باشند.و پیران به او(یعنی دانیال)گفتند که بد کردی که چنین کردی که دست به مال جز خودت بردی و این برای تو حلال نیست.

او(دانیال)جواب داد که از ناچاری کردم از دست و دلم،زیرا که در عسرت بودم و پیران به او گفتند که بر تو،دانیال بن روبن،واجب است که عوض آن‌را بدهی و از صاحبان مال رسید (حلالی؟)بخواهی.و دانیال بن روبن چنین گفت که از مال من چیزی نزد این سهل و یوسف و سعید پسران اسرائیل بن یعقوب«بهشت آشیان»هست و راضی هستم پیش شما پیران که بنویسید و مصالحه کنید.

سرانجام بر این صلح شد(به اقرار او که گفت)«راضی بودم عوض این درها که از دستشان ستدم‌ و عوض آنچه فروختم و 25 دینار قوامی سلطانی گرفتم».و راضی بود.و مال را از دست این دانیال‌ بن روبن و عزری معروف به بچه به(صورت)جامه گرفتیم.و معامله روا شد به موجب مقررات‌ سینایی و امر حورب به میل و رغبت.و باطل کرد این دانیال بن روبن و عزری هر مدعا از جانب همهء مدعیان و نوشتیم و دادیم به دست حنه دختر اسرائیل بن یعقوب«بهشت آشیان»تا برای او پوزش و سند باشد.

امضاء:عزری بن براهام بن عمار

سعدان بن دانیال بن سعدان‌7

*** سند دیگر یک نسخهء خطی است که به شمارهء Or.8659 در موزهء بریتانیایی ضبط است.معلوم نیست که تا زمان اخیر این نوشته کجا بوده،همین قدر می‌دانیم که موزهء مزبور آن‌را در سال 1920 میلادی از شخصی به نام دکتر الف.س.یهودا خریده است. این رساله صفحاتی است از تفسیر صحیفهء یوشع(توراة)به یکی از گویشهای ایرانی و به‌ خط عبری.8تاریخ تألیف و کتابت ندارد،اما رسم الخط آن با سند معاملهء اهواز که تاریخ‌ کتابت آن سال 412 هجری است بسیار شبیه است.

بعضی از موارد یکسانی یا همانندی رسم الخط در این نوشته‌ها از قرار ذیل است:

1-واکهای فارسی را که در خط عبری نشانه‌ای نداشته با حرفی نزدیک به آن ثبت‌ کرده‌اند.از جمله:

واک فارسی‌\حرف عبری

چ‌\صاد

ج‌\صاد،شین

ف‌\پ

خ‌\کاف

ق‌\کاف

ذ،ظ.\ظین

ث،ص.\سمک(س)

2-مصوّتهای کوتاه(زبر،زیر،پیش)نشانهء خاصی ندارند و حرفهایی که برای ثبت‌ آنها بکار می‌رود همان علامتهای حروف مدّ(الف،و،ی)است.غالبا آن‌جاکه منظور از نوشتن دو حرف«و،ی»نشان دادن صامت بوده آنها را تکرار کرده‌اند.

3-کسرهء نشانهء اضافه یا رابطهء صفت و موصوف را با حرف«ی»می‌نویسند و به اول‌ کلمهء بعدی می‌چسبانند.

4-نشانهء عطف با حرف«و»نوشته می‌شود و به کلمهء بعد می‌پیوندد.

5-حرف الف عبری نشانهء صامت همزه و مصوت بلند(آ)است.

6-مصّوت آخر کلمات فارسی که«هاء غیر ملفوظ»یا«هاء مختفی»خوانده می‌شود با حرفی که معادل«ی»(عبری:یود)است ثبت شده و نشانهء آن است که این مصوت‌ آخر کلمه در این گویش مانند زیر(کسره)ادا می‌شده است نه معادل زبر(فتحه).

اینک چند سطر از رسالهء مورد بحث را به خط فارسی نقل می‌کنیم و سپس ترجمهء آن‌ را به فارسی امروز می‌آوریم.

نقل به خط فارسی9

الف 1)\اگرت پرسید کو از چی بی‌شناسی کو نسبی ای بود*

عالم را،نبی پ چی کار ابایست؟تو

پسوه ده کو نبی بود عالم را چی عالم

را از نبی نی بزیرد،آن چم را کو نبی ییه

5\(امر)زید گاریه عالم پدش استد،چی خدا

ی همه عالم آفریدگاری همه تس هست

و هر چ بی‌آفرید نی پ خوار داشتن بی‌آفرید

و نی عبث را آفرید.چی-پر گست باد-کو چون

(*)نشانهء؟؟؟روی حرف«ی»برای بیان مصوتی است که یای مجهول خوانده می‌شود و آن ظاهرا کسره‌ای ممدود یا گشاده بوده است که امروز در تلفظ مردم افغانستان و تاجیکستان آشکارا باقی مانده اما در تلفظ اکثر مردم ایران از میان‌ رفته و با مصوت ممدود(ای ء)یکسان شده است.

این اندر خدا نیست و عبث و ناسـ(ز)اییه نی دوست

10\دارد.چی اوی خداهی هست ای پ پیشوبا

آگه بود کو چی آفریند و آن آفریدن را استامیه

آفرید تا آن هنگام کو آفرینشت شان آفرید

(چی)دانا بود پ ر(ا)ینید گاریه و استامیه ی

ب 1\ایشان چی پ باید.و آن تس ای بی‌انگیخت

ایشان را،از همه تسی ای خدا آفرید و باد

زندگانیه اندر اوی هست و ایچ چی ایزنی آفرید

کو مهتر کرد از مردم زاد.و بس تس اندر

5)صفت ی آفرینشت ی مردم زاد آفرید کو اندر

ایچ صفت ی جانور نی آفرید.چی اندر صفت

ی جانورهای اباری ایدون هست از چهار با

و تا و اینده کو ابی آموسش ی رهنمون اکار

ی خویش داند شدن.و داند کوپ چی کار اباید

10)و چی نی بای و چی سزد از مرش و چی نی سزد

از مرش.چی پ این تس بی‌شناس کو اگر چهار پای

بی‌گیری ابرنا و کوچک از شیر اباز گرفته

و بی‌هلی از مرش پ دشت ایب پ کوه شناسد

کو افرودی کدام گیا باید شدن و کدام خورش

ج 1)هست ای از مرش شاید و کدام هست ای نی سزد از مرش…

ترجمهء کلمه به کلمه به فارسی امروز:

الف 1)اگر تو را پرسد که از چه می‌شناسی که نبی ای بود

عالم را،برای چه کار نبی لازم بود؟تو

پاسخ ده که نبی بود برای عالم،چه عالم

را از نبی گزیری نیست،به آن دلیل که پیغمبری

5)آمرزیدگاری عالم بدان وابسته است،چه خدای

همه عالم،آفریدگار همه چیز هست

و هرچه بیافرید،نه برای خوار داشتن بیافرید

و نه برای عبث آفرید،چه-پر گست باد-که چون

این اندر خدا نیست،و عبث و ناسزایی دوست

10)ندارد،چه او خدایی است که از پیش

آگه بوده که چه آفرید و برای آن آفریدن حمایت

آفرید،تا آن هنگام که آفرینششان را آفرید.

چه دانا بوده که برای اداره و نگاهداشتشان،چه به کار باید

چه به کار نیاید و آن چیزی که به انگیخت

ب 1)ایشان را.و از همه چیزی که خدا آفرید و باد(نفس)

زندگی اندر او هست،هیچ چیزی نیافرید که

مهتر کرد از مردم زاد،و بس چیز اندر

5)صفت آفرینش مردم زاد آفرید که اندر

هیچ صصفت جانور نیافرید:چه اندر صفت

جانورهای دیگر چنین است،از چهارپا

تا پرنده،که بی‌آموزش رهنمونی،به کار

خویش می‌داند شدن و می‌داند که به چه کاری باید

10)و چه کاری نباید،و چه سزد برای او،چه نه سزد

برای او،چه به این چیز بشناس که اگر چهارپای

بگیری،برنا و کوچک،از شیر باز گرفته

و بهلی او را به دشت یا به کوهی،شناسد

که فرود کدام گیاه باید شدن و کدام خورش

ج)هست که او را شاید و کدام هست که نه سزد او را.

*** متنهای دیگر فارسی به خط عبری نیز موجود است که در این فصل جای بحث دربارهء آنها نیست،10اما در همین نمونه‌ها که از متنهای«عبری-فارسی»آوردیم از نظر تاریخ‌ زبان فارسی نکته‌های قابل توجه هست.از آن جمله آن‌که سند معاملهء اهواز تاریخ سال‌ 412 هجری دارد و هرچند تفسیر صحیفهء یوشع فاقد تاریخ است،چه از نظر رسم الخط و چه از نظر نکته‌های زبان‌شناسی با آن توافق و تطابق بسیار دارد.این متون با زبان فارسی‌ دری که آن زمان در کمال رونق و رواج بوده دارای اختلاف فراوان است و با زبان‌ پهلوی متون زردشتی یعنی پارسیک که غالبا در همین زمان،یعنی قرون سوم و چهارم در

قسمت جنوب غربی ایران تألیف یافته است مشابهت و مطابقت دارد.بعضی موارد مشابهت این نوشته‌ها با پارسیک(فارسی میانه)که با فارسی دری متفاوت است‌11از این قرار است:

کوی که

اپیش پیش

ای که(موصول)

اور بر

هند اند(هستند)

اوش او،او را

ازیر زیر

ابدم عاقبت،سرانجام

اباری دیگر

اباز باز

ایب یا

انومیدیه نومیدی

اسپوریه کامل،تمام

اوسکرد مشاوره،مباحثه

ازش از او

باژستانیه دعاخوانی

بررویم بگرویم

بی(بایای مجهول)اما،بلکه

برارد گزارد،تفسیر کند

بزازشت گزارش

همگونه همچنان،همچنین

تس چیز

واینده پرنده

و همان بهمان،فلان

جویشن جستجو

نون اکنون،حال

سردگان نجیبان

تباهست تباه شد

هوم ام(هستم)

ابدیه عجب

پ به(حرف اضافه)

از این نکته‌ها برمی‌آید که گویشی که این متنها به آن نوشته شده غیر از فارسی‌ دری است.از دو متنی که نمونهء آنها را آوردیم یکی را می‌دانیم که در اهواز نوشته شده‌ است و به حکم مشابهتهای خطی و لغوی،دیگری را نیز باید به یکی از گویشهای جنوب‌ غربی(فارس و خوزستان)منسوب دانست.

از مطالعهء این متون و مقایسهء آنها با آثار فارسی دری،که در همین زمان در اوج رونق‌ و رواج بوده(و آثار مهم نظم و نثر از ترجمهء تفسیر و تاریخ طبری تا شاهنامهء فردوسی بر این‌ معنی گواهی می‌دهند)،چند نکتهء مهم را در تاریخ زبان فارسی می‌توان دریافت:

1-فارسی دری دنباله یا صورت تحول یافتهء پهلوی جنوب غربی(پارسیک)نیست. بلکه یکی از گویشهای ایرانی است که به موازات آن وجود داشته است.

2-پهلوی زردشتی زبان یا گویش مردم جنوب غربی ایران بوده و این گویش تا چند قرن بعد از اسلام نیز وجود داشته است و این‌که اصطخری دربارهء زبان مردم فارس می‌گوید:«پهلوی زبان کتابت زردشتیان»است‌12منظورش ذکر همین نکته بوده‌ است.

3-بسیاری از کتابهای پهلوی زردشتی(مانند بندهش و دینکرد)مقارن همین زمان در فارس تألیف یافته است و اگرچه رسم الخط پهلوی که در آنها کار رفته،به مراعات رسم‌ و سنّت بسیار قدیم،جنبهء تاریخی دارد،به قیاس با این متنها باید تلفظ واکها را در آنها با آنچه در متون«عبری-فارسی»آمده است بسیار نزدیک و گاهی یکسان دانست و از تلفظ آنها برطبق موازین کهن و تاریخی چشم پوشید.

4-بعضی از خصوصیات تلفظ کلمات که در خط فارسی ثبت شده یا از روی قرائن‌ مانند قافیهء شعر و سجع نثر به یقین دریافته می‌شود با صورتی که در متون«عبری-فارسی» آمده متفاوت است و با آنچه از متنهای پهلوی زردشتی(پارسیک)در دست داریم‌ مطابقت می‌کند،و نکتهء مهمتر آن‌که هنوز در نواحی جنوب غربی ایران چگونگی تلفظ کلمات با آنچه از این اسناد برمی‌آید مطابق و با فارسی دری مختلف است،از آن جمله‌ ضمیر متصل ملکی(ام)،که در فارسی دری با فتحهء مقدم بر میم( -am )ادا می‌شود،در متنهای«عبری-فارسی»همه جا این ضمیر با ضمهء مقدم بر میم(یعنی -om )نوشته شده‌ است.مثلا:

برادرانم

دلم

و در مورد شناسه‌های فعل نیز درست چنین است:

بودم

کردم

همچنین است در مورد مصوّت “e” در کلمهء کرد-یعنی کسرهء حرف کاف-که در فارسی دری با فتحه ادا می‌شود و در شعر قدما همه‌جا این کلمه با درد و مرد و نظایر آنها قافیه شده است،اما در متنهای مورد بحث صیغه‌های این فعل بصورت کردی و کردم ثبت‌ شده و درست مطابق تلفظ امروزی مردم آن نواحی است.

دربارهء متون«فارسی عبری»هنوز مجال بحث فراوان هست و باید محققان ایرانی به‌ این امر توجه بیشتر مبذول دارند تا نکته‌های مهمی دربارهء گویش‌شناسی ایران و تاریخ‌ تحول زبان فارسی کشف شود.

2-خط مانوی

از جملهء اسناد و نوشته‌های مانوی که در ترفان کشف شده و متن آنها به زبانهای مختلف ایرانی(پارسیک،پهلوانیک،سغدی)و غیر ایرانی است اوراق پاره و ناقصی نیز بدست آمده که به خط مانوی و به زبان فارسی دری است و اشعاری را متضمن است. تاریخ کتابت این اشعار به عقیدهء مرحوم هنینگ قرن چهارم هجری یعنی دوران زندگی‌ رودکی است.13

کاتب که ظاهرا عادت داشته است نوشته‌های پهلوی و سغدی را به خط مانوی نقل‌ کند کلمات فارسی دری را نیز با همان رسم الخط ثبت کرده که اگر عینا مطابق حرفهای‌ مکتوب خوانده شود عجیب جلوه می‌کند.اما از روی قرینه‌هایی می‌توان تلفظ درست‌ آنها را دریافت.از جملهء این قرائن یکی طرز تلفظ کلمات فارسی در آن زمان است که با آن آشنایی داریم و دیگر وزن شعر که در این راه بسیار یاری می‌کند.

خط متداول در این نوشته‌ها شامل 22 حرف آرامی است به ترتیب ابجد(ا ب گ د ه‌ و ز ح ط ی ک ل م ن س ع ف ص ق ر ش ت)با افزایش 6 حرف دیگر(ث غ ذ ف ج‌ خ).برای ثبت واک«ق»روی حرف«ک»دو نقطه گذاشته شده،و حرف«ط» گاهی مانند«ت»و گاهی«د»خوانده می‌شود.

اما نمونهء رسم الخطی که در این اوراق بکار رفته و نتیجهء تأثیر رسم الخط پهلوی و سغدی و عادت کاتب به نقل آن متون بوده این است:

1-حرف عطف فارسی را که به حکم وزن شعر و قرینهء آثار ادبی این زمان باید معادل مصوّت پیش(ضمه)خوانده شده بصورت«اود»ثبت کرده است.

2-حرف نشانهء اضافه را که معادل مصوّت زیر(کسره)یا معادل«یای ممجهول»باید خوانده بصورت«عیگ»نوشته است.

3-پسوند اسم معنی را که مصوت«-ی»است(چنان‌که در کلمات سفیدی، دوستی،می‌آید)بصورت«-یه»یا«-ییه»می‌نویسد(با هاء ملفوظ).

4-شناسهء صیغهء دیگر کس مفرد را در مضارع،که«-د»تلفظ می‌شود بصورت‌ «-ید»یا شاید«-د»ثبت می‌کند.یعنی«آمید به جای آمد».

5-کلماتی را که در فارسی به مصّوت( a )یا( e )ختم می‌شود و در خط فارسی با ناشنهء«های غیر ملفوظ یا بیان حرکت»می‌نویسند کاتب به شکل«-گ»یا«-گ» ثبت می‌کند.مثلا کلمهء«ریشهء»را در حال اضافه بصورت«ریشگ عیگ»می‌نویسد.

با قطع نظر از شیوهء کتابت،و با خواندن کلمات از روی قرائن مذکور بصورتی که در آن زمان متداول بوده است نمونه‌ای از سطرهای ناقص این نوشته‌ها را در ذیل می‌آوریم:

کلمات ذیل از قطعهء شعری است که به بحر رمل مسدس مقصور(یا محذوف)است و قسمتی از منظومهء بلوهر و بوداسف بوده است:

تا نباشد روشن اندر…

چون دلت شد بی‌گمان…

ارکنی چونین که گفتی مرمرا

جای گیرد خود سخن دلت اندرا

بیخ و ریشهء دانش اندر دل بکار

پس بروید نرد و شاخ و[برگ و بار]…

یکی دیگر از ورقهایی که بدست آمده ظاهرا قسمتی از قصیده‌ای بوده است به وزن‌ مضارع اخرب مکفوف محذوف و مضمون آن شکایت از وضع زمانه و حاکی از عاقبت‌ انسان در جهان است و چند بیت از آن برای نمونه نقل می‌شود:

دردا سرشته‌ای که فروماند از جواب‌ با ذوالفقار عقل گشایی سخن به زار فریاد از این زمانه از این قهر مردمان‌ فریاد از این زمانه زمانهء ستیرکار

3-خط پهلوی

تا ربع اول قرن دوم هجری که هنوز دفتر و دیوان به فارسی بوده باحتمال کلی خط پهلوی در آن امور بکار می‌رفته است.اما پس از آن نیز تا چند قرن اگرچه خط عربی- فارسی در همهء موارد برای نوشتن این زبان متداول بوده هنوز خط پهلوی لا اقل در بعضی از نواحی سرزمین ایران یا نزد بعضی از اقلیتها بکار می‌رفته است.از آثار معدودی که باقی‌ مانده نمی‌توان بیقین گفت که در این دوران خط پهلوی را برای همان گویش‌ پارسیک(یا پهلوی جنوب غربی)بکار می‌برده‌اند،یا گویشهای دیگر ایرانی و از آن‌ جمله فارسی دری را نیز به این خط می‌نوشته‌اند.

کلماتی که بر روی سکه‌های حکمرانان تازی ثبت است غالبا تقلید و تکرار همان‌ کلماتی است که در دورهء ساسانی روی سکه‌های پادشاهان آن خاندان نوشته می‌شده و حتی همان قالبها را بکار برده‌اند.نام حکمران تازی نیز برحسب عادت با همان‌ ساختمان پهلوی سکه‌های زمان ساسانی ثبت شده است.مانند«ابیدل لاه زیاتان»روی‌ سکهء«عبید اللّه بن زیاد»والی سیستان(53-56 هجری).

اما چند کتیبه نیز روی بناهای دورهء اسلامی که متعلق به اوایل قرن پنجم هجری و در قسمت شمال ایران و کرانه‌های دریای خزر واقع است باقیمانده است.از آن جمله کتیبهء برج لاجیم که به دو خط کوفی و پهلوی است.

این برج مقبرهء یکی از امیرزادگان خاندان باوند است به نام«کیا ابو الفوارس شهریار بن العباس بن شهریار»و تاریخ آن سال 413 هجری است.لاجیم دهکده‌ای است در سوادکوه در مشرق راه فیروزه کوه به شاهی.

نوشتهء پهلوی این برج درست خوانده نشده است و بنابراین نمی‌توان دربارهء زبانی‌ که در آن بکار رفته نظری اظهار کرد.

برج قبر دیگری در همان ناحیه،در دهکده‌ای به نام رسگت هست که به مقدار چهار ساعت راه پیاده تا زیراب فاصله دارد.این برج که از لحاظ مختصات معماری با برج‌ لاجیم بسیار شبیه است و باید همزمان با آن بنا شده باشد نیز دارای کتیبه‌ای به دو خط کوفی و پهلوی است.

کتیبهء بالای سر در این گنبد شامل چهار سطر است که سه سطر و نیم آن به خط کوفی و کلمات شهادت اسلامی است،و نیمهء دوم سطر چهارم به خط پهلوی است.14

این آثار ثابت می‌کند که تا اوایل قرن پنجم هجری هنوز در این ناحیهء کشور خط پهلوی متداول بوده است.

اخیرا در شهر سیان‌چین یک سنگ قبر با نوشته‌ای به دو زبان پهلوی و چینی کشف‌ شده که تاریخ سال 240 یزدگردی دارد.این قبر متعلق به دختر یکی از بزرگان ایران‌ است که به چین پناهنده شده بود و کشف این کتیبه،گذشته از آن‌که نشانهء وجود یک‌ اقلیت پناهندگان ایرانی در آن کشور است که از مقابل سپاهیان تازی گریخته بودند،از نظر زبان‌شناسی نیز اهمیت دارد.نوشتهء پهلوی به همان خط و شیوهء پهلوی کتابی‌ (زردشتی)است با کلمات هوزوارش و درود به روان مرده با عبارتهای متداول در کتابهای دینی زردشتی.

از این نوشته معلوم می‌شود که اقلیت پناهندگان زردشتی در چین تا اواسط قرن سوم‌ هجری آیین و زبان دینی خود را حفظ کرده بودند.اما دربارهء زبان رایج میان ایشان از روی این سند نمی‌توان نظری اظهار کرد.

ترجمهء فارسی نوشتهء مزبور چنین است:

«این وسپوهر(شاهزاده)انوشه روا ماسیش دختر انوشه روان سپهدار سی زین‌ سای از(خاندان)سورن.سال 200 و 40 انوشه روان یزدگرد و سال 260 تانیکان( سلسلهء تانک).سال 51 همیشه پیروزگر خدای ورجاوند(بزرگوار)سن تن.و ماه‌ سپندار مذ و روز سپندار مذ.(مطابق)ماه جن مین.به 26(سالگی)در گذشت.جای او با اهورمزد و امشاسپندان اندر گرودمان پهلم اهوان(جهان برین)باد.درود.»15

بعضی از شاهان و امیران ایرانی دوران بعد از اسلام رسم ضرب سکه به شیوهء ساسانی‌ را تا اواخر قرن چهارم هجری نگهداشته بودند و بر این سکه‌ها کلمات و عبارتهایی به خط پهلوی با هوزوارش چنان‌که در زمان ساسانیان متداول بود نقش می‌کردند.از آن جمله‌ سکه‌ای از عضد الدولهء دیلمی(272-338)باقی است که در سال 359 هجری در فارس‌ ضرب شده و بر یک روی آن چهرهء شاه با تاجی شبیه تاج خسرو پرویز منقوش است و در دو سوی صورت به خط پهلوی این عبارت است:

فره افزود شاهان شاه

و در حاشیهء سکه به خط کوفی کلمات شهادت نوشته شده است.

بر روی دیگر سکه باز چهرهء شاه است با همان تاج و بر کنار صورت به خط پهلوی‌ عبارت:

دیر زی شه پناخسرو

و به خط کوفی:

مما امر بضرب بفارس سنة 16359

در تخت جمشید کتیبه‌ای به زبان عربی و خط کوفی از عضد الدولهء دیلمی است که‌ متن آن چنین است:

«بسم اللّه حضرة الامیر الجلیل عضد الدولة فنا خسرو بن الحسن سنة اربع و اربعین و ثلثمائة فی منصرفه مظفرا من فتح اصبهان و اسره ابن ماکان و کسره جیش خراسان و احضر من قرأ ما فی هذه الآثار من الکتابة»

ترجمهء فارسی این کتیبه:

«بسم اللّه.از این‌جا گذر کرد امیر جلیل عضد الدوله فنا خسرو پسر حسن در سال‌ 344 هنگام بازگشت پیروزمندانه از فتح اصفهان و اسیر کردن پسر ماکان و درهم‌ شکستن سپاه خراسان،و احضار کرد کسی را که نوشته‌های این آثار را(برای او) خواند.»

و این کتیبه بخوبی می‌رساند که تا اواسط قرن چهارم کسانی در فارس بوده‌اند که‌ با خط پهلوی آشنایی داشته و آن خط را بکار می‌بردند.17

یادداشتها: معارضهء فارسی و عربی:

(1)فتوح البلدان:چاپ مصر.ج 2-ص 368.

(2)کتاب الوزراء و الکتاب.ترجمهء فارسی.ص 100.

(3)دربارهء کتابهای پهلوی که در این دوران به عربی ترجمه شده است می‌توان به کتاب الفهرست ابن ندیم و سبک‌شنسی مرحومبهار ج 1،ص 152-158 مراجعه کرد.

(4)البیان و التبیین.چاپ قاهره.ص 346.

(5)تاریخ سیستان.چاپ تهران.ص 210.

(6)همان کتاب.ص 209.

(7)السواد الاعظم.چاپ بنیاد فرهنگ ایران.ص 19.

(8)ترجمهء تفسیر طبری.چاپ تهران.ص 5.

(9)صورة الارض،چاپ بیروت،ص 369.

(10)ترجمهء تاریخ یمینی.چاپ تهران.ص 345.

(11)کلیله و دمنه.چاپ مینوی.ص 25.

(12)تاریخ بخارا.چاپ 1317.ص 2.

(13)ترجمهء تاریخ یمینی.ص 346.

(14)تاریخ مسعودی.چاپ فیاض.ص 287.

(15)مکاتیب فارسی غزالی.تصحیح عباس اقبال.تهران 1333.

(26)التوسل الی الترسل.چاپ تهران.1315.

فارسی به خطهای غیر عربی:

(1)الابنیه عن حقایق الادویه،به خط اسدی شاعر.تاریخ کتابت 447 هجری قمری.کتابخانهء ملی وین.چاپ‌ عکسی بنیاد فرهنگ ایران.

(2) Henning,W.B.”The Inscription of Tang-i-Azao,”BSOAS.XX,(1957).

(3) Margoliouth,D,S.,JRAS.1903,pp.747-60.

Henning,W.B.Handbuch der Orientalistik,I.Abt,4.Bd.,Iranistik,I.Abschnitt,Linguistik. Leiden-Koln,1958,pp 79-80.

-مجلهء هلال،کراچی،فررودین 1342،ص 44-53

Bo Utas,The Jewish-Persian Fragment from Danda?n-Uiliq,Orientalia Suecanta,Vol.XVII, 1968.

(4) Minorsky,V.,”Some Early Documents in Persian.,”JRAS.1942.

(5)برای اطلاع بیشتر دربارهء این نسخه‌ها رجوع شود به:

Lazard G.,”La Dialectologie du Jude?o-Persan Studies”in Bibliography and Booklore. Cincinnati,Ohio,Vol.VIII.Spring,1968.

Asmussen,Jes,P.,Studier I Jodisk-Persisk Litteratur,Kobenhavn,1970.

Asmussen,Jes,P.,Jewish-Persian Texts,Harrassowitz.Wiesbaden.1968.

(6) Asmussen.Jes,P.”Judaeo-Persiaca II,”Acta Orientalia,XXIX,1-2(1965)

(7)ترجمهء فارسی با توجه به ترجمهء انگلیسی انجام گرفته که نخستین بار پرفسور مکنزی آن‌را در مجلهء JRAS سال 1966 زیر عنوان Ad Judaeo-Persiaca II,Hafniensia منتشر کرده و سپس در ذیل مقالات دیگر تصحیحات‌ و اصلاحاتی در آن بعمل آورده است.

(8) Mackenzie,D.N.,”An Early Jewish-Persian Argument,”BSOAS.Vol.XXXI,Part 2,1968.

(9)متن را پرفسور مکنزی از خط عبری به خط لاتینی نقل کرده و ما آن‌را به خط فارسی برگردانده‌ایم.

(10)از آن جمله Herbert H.Paper در شماره‌های (1965)XXVIII,3-4 و XXIX,1-2. و (1966)XXIX,3-4 مجلهء Acta Orientalia متن اسفار نسخهء واتیکان را با نقل به خط لاتینی و توضیحاتی‌ در خصوصیات رسم الخط عبری منتشر کرده است.

همچنین رجوع شود به: Fischel,Walter,I.,”The Literary heritage of Persian Speaking Jews.” در مجلهء: Jewish book Annual

(11)برگزیدهء این لغات را از قسمت سفر پیدایش همین نسخه پرفسور آسموسن جمع کرده است.

A Selected List of words from the Vatican Judaeo-Persian PENTATEUCH(Genesis)Cama Oriental Institute Golden Jubilee Volume,Bombay,1969.

(12)المسالک و الممالک،ص 137

(13) Henning,W.B.,Persian Poetical Manuscript from the time of Ru?ddaki.A Locust?s Leg. London 1962.

(14) Godard,A.,Atha?r-e Iran,tome I,fasc.I,1936.pp.109-121.

(15)بدر الزمان قریب.«کتیبه‌ای به خط پهلوی در چین»،مجلهء دانشکدهء ادبیات تهران،شمارهء اول،سال‌ چهاردهم،مهر 1345.

دربارهء سکه‌های اسلامی با صورت پادشاهان ساسانی و نوشته‌های پهلوی رجوع شود به:

Walker,J.,A Catalogue of the Arabo-Sassanian Coins.British Museum,1941.

(16) Bahrami,M.,”A Gold Medal in the Freer Gallery of Art,”Archaelogica Orientalia,New York,1952.

(17) Herzfeld,E.Paikuli,vol.I,Berlin,1924,p.125.

*** توضیح:در کتاب تاریخ زبان فارسی،در صفحات 61 و 71،75،76 بترتیب عکس صفحه‌ای از سند معاملهء(اهواز)، عکس صفحه‌ای به خط مانوی،عکس برج لاجیم،و نقش کتیبهء کوفی و پهلوی برج لاجیم چاپ شده ست که در این‌ جا از چاپ آنها خودداری شد.