تماشای هستی از چشم مور: مبانی تجربۀ باریکاندیشی در سبک هندی
محمود فتوحی رودمعجنی <Mahmood Fotoohi Rudmajani < fotoohirud@gmail.com (دانشآموختۀ دکتری ادبیات فارسی دانشگاه تهران، 1374) استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد و سردبیر فصلنامۀ نقد ادبی است. مدتی نیز رئیس انجمن نقد ادبی ایران بوده است. علاوه بر صد مقاله در حوزۀ ادبیات فارسی، کتابهای نقد ادبی در سبک هندی، نظریۀ تاریخ ادبیات، نظریهها و رویکردهای سبکشناسی و آیین نگارش مقالۀ پژوهشی را منتشر کرده است.
طرح مسئله: باریکاندیشی به مثابه تجربۀ شعری
ممیزۀ برجسته در شعر سبک هندی، باریکاندیشی است؛ چندان که صائب، سرآمد نازکخیالان قرن یازدهم، باریک شدن در فکر را شرط سخنور شدن میداند:
هرکه باریک شد از فکر، سخنور گردد
رشته شیرازۀ جمعیت گوهر گردد[1] (صائب، 5/1579)[2]
باریکاندیشی نوعی تجربۀ شعری یا نوعی نگرش شاعرانه است که بر مدار مضامین نازک و تصویرهای رقیق و دقیق میچرخد. بر این نوع تجربۀ شعری نامهای گوناگونی نهادهاند از جمله نازکخیالی، نزاکتبندی، نازکادایی، باریکخیالی، باریکبینی، مویشکافی، خردهبینی، ذرهشکافی و مانند آن.
مسئلۀ این جُستار سرشت باریکاندیشی در سبک هندی است و پرسشهای اصلی در این نوشتار از این قرار است: باریکاندیشی چه قسم تجربۀ شعری است؟ مراد از معنی باریک (خیال نازک) چیست؟ ویژگیهای این نوع تجربۀ شعری چیست؟
مبانی تجربۀ باریکبینی
برای تجربۀ شعری باریکاندیشانه چهار رکن میتوان تصور کرد: 1. ذوق جمالشناختی، 2. موضوع تخییل، 3. زاویۀ دید، 4. مصالح بیان. تجربۀ آفرینش شعر بر پایۀ این چهار رکن طی فرایندی بههمپیوسته رخ میدهد. ذوق شاعر یا پسندِ جمالشناسی وی که معطوف به نزاکت و لطافت است، ذهن شاعر را به جستجو و گزینش زیبایی در پدیدههای نازک و لطیف میکشاند؛ پس ذوق (نظام ادراکی) موضوع تخیل (ذرات) را گزینش میکند و شاعر به تأمل و تخیل در ذرات و جزئیات مینشیند؛ زاویۀ دید و نوع نگاه شاعر نیز تابعی از فاصلۀ فیزیکیاش با موضوع تخیل است؛ چون کشف شاعرانه رخ دهد، مصالح زبانی برای ”تعبیر تجربه“ انتخاب میشود. این چهار رکن متلازم و در تداوم یکدیگرند که در هر نوع از تجربۀ شعری ویژگیهای متناسب با آن نوع تجربه را دارند؛ چنانکه ارکان تجربۀ شعری نازکخیالی در قرن یازدهم خصایص ویژه و متفاوتی نسبت به شعر وقوعی یا شعر عرفانی دارند، از این قرار:
1. پسند جمالی: حُسن لطیف
صائب بنیاد جمالشناسی مکتب نازکخیالی را بر ”حُسن لطیف“ استوار میداند و شاعران را مردمان ”لطیفمزاج“ میخواند. تأکید او بر ”حُسن لطیف“ و ”لطیفمزاجی“ در دیوانش توجه هر خوانندهای را برمیانگیزد. ”حُسن لطیف“ همان زیبایی متجلی در ظرافت و نازکی است؛ چنانکه ”حُسن غریب،“ که یکی دیگر از پسندهای نازکخیالان اصفهان است،[3] زیبایی حاصل از بیگانگی و ناشناختگی است.
ذائقۀ جمالشناسی نازکخیالان مجذوب حُسن لطیف و ظریف میشود؛ حسن لطیفی که قابل تصویر نیست و در چشم نیاید.[4] این ذوق، کمال زیبایی را در نازکی میبیند. در نظر صائب، نازکی کمر مور (میان معشوق) ”حُسنِ تمام“ است و محتاج آرایش و لباس نیست. در نظر وی، حُسن مولود ”جوش نزاکت“ است.[5] باری صائب میگوید اگر ”حُسنْ لطیف افتاد“ دیدۀ مور صحرا خواهد شد و دل ذرات محل تجلی خورشید خواهد بود. بیدل دهلوی نیز ”کمال اندیشه را در نزاکت معنی“ میداند.[6]
هر گزینشی که فرد از امر زیبا دارد انتخاب ذوق (پسند) اوست. این پسند در نتیجۀ عادات ادراکی وی شکل گرفته است. ذوق است که اندیشه و خیال شخص را به گزنیش امور برمیانگیزد. ذوق مانند نظام گزینشگری عمل میکند یا چونان راهنما، ادراک فرد را به سوی سوژۀ مورد پسندش میکشاند. ذوق نازکپسند میل به نازکی دارد، ذوق بیگانهپسند میل به بیگانگی و ناشناختگی، و ذوق مشکلپسند دوستدار پیچیدگی است. صائب این عادت ادراکی را که صوفیان ذوقش مینامند ”مَزاج“ نامیده و خود را ”لطیفمزاج“ و یارانش را ”نازکمزاج“ و ”نازکطبیعت“ وصف کرده است. میگوید:
من آن لطیفمزاجم که گر به سایۀ تاک
فتد گذار مرا، مستی گُذاره کنم (صائب، 5/2787)
او نازکمزاجی و حساسیت یاران نازکخیالش را خوب شناخته، چندانکه برای زمینبوسی آستان یار، لبی به لطافت برگ گل آماده کرده است:
مزاج نازک دلدار را فهمیدهام صائب
به اندازِ زمینبوسش ز برگ گل لبی دارم (5/2687)
صائب در وصف ذوق همطرزانِ نازکمزاج خویش گفته: ”دل از نازکخیالان میرباید معنی نازک“[7] و نیز گفته است که ”عشرت ما معنی نازک به دست آوردن است.“[8] نازکخیالان، زیبایی را در ”جوش نزاکت، جوش نازکی، جوش طراوت و جوش لطافت“ میجویند. خلاصه آنکه ذوق نازک دیدۀ مور را صحرای تماشای ذرات میسازد:
دیدۀ مورست صحرا چون لطیف افتاد حُسن
در دل هر ذره دارد مِهر وحدت خانهها (صائب، 1/157)
لطیف افتادنِ حسن یعنی امر لطیف را مظهر زیبایی دانستن؛ این امر آنگاه روی میدهد که میل به لطافت و نزاکت پدیدهها در فرد به ملکۀ زیباشناختی بدل شده باشد و ناخودآگاه به تماشای جهان ذرات و نازکیها بگراید.
۲. موضوع تخیل: ذراتِ وجود
موضوع تخیل شاعران باریکاندیش بُعدِ نازك هستی و جزئیات و ذرات وجود است؛ موضوع نازك را ذوق و میل ادراکی شاعر نازكبین گزینش میکند. نازکبندی شاعر عبارت است از جزئینگری و دقت در تار و پود محسوسات و یافتن پیوندهای دقیق و رقیق میان امور. خیال شاعر نازکاندیش به چشماندازهای بزرگ طبیعی مثل کوه و آسمان، دریا، صحرا-که در سبک خراسانی رایج بود-نظر ندارد، بلکه میدان تخیل او ریزهکاریها و نازکیها در تار و پود وجود است. او در کشف مناسبات نازک میان پدیدههای مولکولی میکوشد و اغراق در وصف نازکیها را به نهایت میرساند. برخلاف شاعر عارف که الگوهای خود را از انتزاعهای بزرگ عوالم غیب میگرفت، شاعر نازکاندیش رکن اصلی تخیل خویش را بر خیالپردازی اغراقی در دقایق محسوسات استوار میکند. خیال ذرهبین و میکروسکوپی شاعر زیر پوستۀ طبیعی اشیاء و جوانب ظریفِ عینیات را موضوع تخییل قرار میدهد تا با خلق تصویرهای نازک و باریک اعجاب هنری بیافریند. این دو بیت از طالب آملی گواهی اعجابآور است از قدرت ریزبینی و دقت خیال او در وصف باریکاندیشی شعر شاپور تهرانی:
به روی بالش هر نقطه از اوراق دیوانش
سر شوریدة صد لعبت مخمور را دیدم
چو کردم دیده را باریک اندر دقت شعرش
خیال جنبش مژگان چشم مور را دیدم[9]
برخی پدیدههای خُرد و دقیق که موضوع اصلی و پُربسامد خیالپردازی شاعران نازکخیالاند عبارتاند از مور (دهان مور، چشم مور، مژۀ مور، میان مور)؛ قطره (قطرۀ شبنم، قطرۀ باده، قطرۀ اشک)؛ موی (تار زلف، تار مو، گره زلف، رشته، مژه، مژگان)؛ رگ (رگ برگ گل، رگ تار، رگ تاک، رگ ساز، رگ سنبل، رگ سنگ، رگ خارا، رگ فولاد، رگ نشترشکن، رگ یاقوت، رگ الماس، رگ زمرد، رگ عقیق، رگ آه، رگ ابر، رگ سخن)؛ ذره (نقطه، ذره، نوکِ خار، چشم سوزن)؛ تار (تار صدا، تار خیال، تار نظر، تار نگاه، تار اشک، تار نفس، تار نسیم).
۳. زاویۀ دید: نگاه میکروسکوپی
آنگاه که امور نازک و ریز موضوع تماشای شاعر شد، برای تماشای آن ناگزیر است از زاویۀ بسیار نزدیک و ذرهبینی به موضوع تخیلش بنگرد تا بتواند ابعاد نازک و گاه نامرئی آن را ببیند. شما بگویید برای دیدن خندۀ مور از چه فاصلهای باید به دهان مور نگریست؟ برای دیدن حرکت آب در رگ برگ از چه زاویۀ دیدی باید به برگ نگاه کرد؟ شاعر برای آنکه بتواند ”جنبش مژگان مور“ را حس کند، یا ”خندۀ مور“ را ببیند باید در چشم موری بنشیند و از آن تنگنا به جهان واقع بنگرد. اگر توانِ تخیل شما هم تا این اندازه باریکبین شود دیگر تصور ”تار نگاه“ یا ”رگ صدا“ و ”دویدن بو در کوچۀ رگ گل“ برایتان چندان دشوار نیست. تجربۀ چنین دیدگاهی است که به صائب اجازه میدهد بگوید که چشم مور میدان نازکخیالی شاعران است.[10]
آفرینش چنین تصویرهای مویرگوار و دقیق كار ذهن جزءنگر و مویشکافی است که در لابهلای تار و پود نازک وجود به جستجوی حرکت و پویایی درآمده باشد. صاحب چنین تخیلی نقطۀ اعلای ”زیبای شگفت“ را در جهان ذرات و در تار و پود هستهای وجود میجوید. برای چنین ذهنی، دلِ ذره میدان وسیعی میشود تا در جوهر شیء تخیل و تأمل کند. صائب خوانندۀ خود را به این دقت ذرهبینانه در دلِ ذره دعوت میکند:
به چشم دقت اگر در وجود سَیر کنی
عیان شود که دلِ ذره تنگمیدان نیست (صائب، 2/888)
گسترۀ دید شاعر میدان خیال او را شکل میدهد. زاویۀ دیدِ دُور میدان خیال را باز و گسترده میکند و پدیدههای سترگ و چشماندازهای باز و بزرگ را زمینۀ تصویرپردازی میسازد. موضوع تخیل شاعری که از فراز کوه به چشماندازها مینگرد، کوههای بلند، بیکرانۀ دریا و دشت و آسمان بیکران است. اما زاویۀ دیدِ نزدیک میدان خیال را تنگ و بسته میسازد. در زاویۀ دید نزدیک لاجرم موضوع تخیل خُرد و ذرهبینی خواهد بود: شاعر در برگ تاک رگِ نازک برگ را میبیند؛ باز دقیقتر مینگرد و در درون آن رگ ظریف حرکت آب زندگانی را تخییل میکند. هر چه زاویۀ دید را ذرهبینیتر کند، دقت و موشکافی او بیشتر میشود.
صائب میدان تخیل نازکخیالان را با استعارۀ ”حریم دیدۀ مور“ تعبیر میکند كه در مقابل ”مُلک سلیمان،“ یعنی میدان وسیع خیال، قرار دارد. چه چیز تنگنای چشم مور را برای شاعر به مُلک سلیمان بدل میکند؟ صائب در پاسخ به این پرسش میگوید: اموری مانند وسعت مشرب، عالم بیخودی، وسعت خُلق، و ”تنگخُلقی را به همواری مبدل ساختن“ است که چشم مور را میدان وسیعی برای تفکر شاعرانه میسازد.[11] برعکس دلتنگی، چشمتنگی مردم، و همخانگی با یار نامتجانس است که جهان پهناور و وسعت مُلک سلیمان را بر آدمی چون چشم مور تنگ میسازد:
گشادهروی بود در حریم دیدۀ مور
دلی که وسعت مشرب بود بیابانش (صائب، 5/2417)
دومین استعاره برای فضای تخیل، ”راه باریک به اندازۀ مو “ است و شاعر باید در باریکراهی، همچندِ موی خیالپردازی کند. تخییل با ریزتارهای شیء بیشتر او را به وجد میآورد تا تماشای چشماندازهای بزرگ طبیعت. خیال او در جادهای به باریکی موی سودای کشف نازکی دارد، لاجرم پدیدههای بزرگ را هم نازک تخییل میکند. مثلاً جاده را چون تار کفن تصویر میکند، قطرۀ شبنم را اقیانوس، و از ذره آفتاب میشکافاند. اندیشیدن در راهی به باریکی موی چگونه اندیشۀ شاعر را نازک نکند؟
صائب نشود فکر تو چون نازک و باریک؟
زان موی میان راه خیالی که تو داری (صائب، 6/3397)
نکتۀ دیگر باریک شدن شاعر است. شاعر نازکاندیش باید ”مویشکاف“ باشد و با دقت نظر به موی معنی درپیچد، کار شاعری نازک است و شرط آگاهی از شیوۀ نازک اندیشی، ”باریک شدن“ است. لازمۀ تجربۀ شعری دقت فکر برای یافتن معنی نازک است. شاعر باید چون سوزن و تار باریک شود تا معنی باریک را کشف کند. صائب شاعران و شعرخوانان را پیوسته به موشکافی و باریک شدن فرا میخواند: ”باریک شو که رشتۀ این کار نازک است،“ ”باریک شو چو تار اگر/ داری ز نازکی کار آگهی،“ ”باریک شو مشاهده کن تار و پود را،“ ”چون به لفظ و معنی ما میرسی باریک شو.“ برای ”باریک شدن“ دو مفهوم میتوان تصور کرد: یکی اینکه ذهن شاعر چندان تمرین خُردهبینی و ذرهنگری کند که حركت در لابهلای تار و پود و ذرات هستی عادتش شود و چندان دقیق بنگرد که در قطره امواج دریا را ببیند، بتواند در دل مور پنهان شود[12] یا در چشم مور بنشیند و جهان را از آن تنگنا بنگرد. دیگر اینکه شخص شاعر در ساختن خیالات نازک آنقدر رنج میکشد که مانند سوزن باریک و نَزار میشود. معنای نخست (باریک شدن اندیشه) بیشتر با موضوع بحث ما همخوان است. معنای دوم نوعی ”فلاکتنمایی رمانتیک“ است که خود درونمایۀ فربه و پُربسامدی در مکتب نازکخیالی است.
باری، هر کس که از فکر باریک شود توانایی مییابد و سخنور میشود و آفتاب سخنش جهانگیر خواهد گشت.[13] نه فقط شاعر باید باریکبین باشد، بلکه خواننده نیز باید باریکاندیش باشد تا قادر به ادراک معانی باریک شود:
چون به لفظ و معنی ما میرسی باریک شو
طرۀ سنبل به روی نوبهار افشاندهایم (صائب، 5/ 2636)
۴. مصالح بیان: لفظ نازک
فقط معنی نیست که باید نازک باشد، نازکی لفظ هم از شرایط طرز نازکخیالی است. صائب شرط دلپذیری معنی را پوشاندن آن در ”لفظ نازک“ میداند. معنی نازک از پردۀ لفظ ظهور میکند و بنابراین، لفظ نازک حُسن معنی را دو چندان میسازد. لفظ است که معنای نازک را برهنهتر میکند. البته صائب نمیگوید ”لفظ نازک“ چه اوصافی دارد، اما از دو اصطلاح ”نارسایی لفظ“ و ”لفظ پاکیزه“ که در ابیات دیگری دربارۀ نازکی معنی آورده مرادش از لفظ نازک را میتوان دریافت. او میگوید که ”معنی نازک ز نارسایی لفظ نهفته میماند.“ لفظ نارسا که مانع ظهور معنی نازک میشود، همان واژۀ مهجور و ترکیب وحشی ناشناخته است. سادگی و روشنی واژگان در شعر نازکخیالان مولود تبعیت شاعران از اصل رسایی لفظ است. مراد از ”لفظ پاکیزه“ نیز الفاظ ساده و شفاف است. همچنین، میتوان گفت که مراد از لفظ نازک نام پدیدههای خُرد و ذرهای و صفتهای ظریف و لطیف است. معنایی که در لفظ نازک است باید به سادگی از لفظ بیرون بیاید. صائب نسبت میان معنی نازک با لفظ نازک را با تمثیلهای ”شراب شیراز در شیشۀ شیراز،“ ”روی زیبا در نقاب،“ ”یوسف شرمگین در پیراهن،“ و ”بال پرواز برای پرنده“ بیان میکند.[14]
اندیشۀ نازک ”از“ لفظ نازک پدید میآید؛ ملازمت اندیشه و لفظ امری است مسلم. اندیشه یا خیال امری پیشینی نیست که در ذهن موجود شود و سپس ”در“ لفظ بنشیند، بلکه ملازم لفظ میآید؛ یعنی اندیشه از لفظ و با لفظ میروید. بنابراین، ذوق نازکپسند به سوی امر نازک میگراید و ناگزیر موضوع نازك نگاه میکروسکوپیک نازك میطلبد و آنچه رؤیت میشود خردی و تردی و نازکی است که فقط با لفظ نازک و لطیف تعبیرپذیر است.
دو شیوۀ آفرینش تصویرهای نازک
ذهن نازکبین در تجربۀ شعری باریکاندیشانه به دو شیوه عمل میکند: نازکنمایی و نازکبندی. یعنی یکی به روش نمایش نازکی اشیاء و دیگری به روش برساختن روابط لطیف خیالی میان امور.
الف. نازکنمایی
مراد از نازکنمایی نمایش ذرات و جزئیات و جنبههای نازک و خُرد و باریک پدیدهها در تصویرهای خیال است. معنی نازک یا ”خیال دقیق“[15] را جز با تماشای امور نازک نمیتوان ساخت. شاعر برای آفریدن خیال نازک ناگزیر است امور ظریف و پدیدههای خُرد و نازک را دستمایۀ خیالپردازی کند.
ب. نزاکتبندی
اگر شاعر میان پدیدهها پیوند رقیق و رابطۀ لطیفی ایجاد یا تناسبی لطیف و باریک میان آنها کشف کند، به اصطلاح رایج در بوطیقای آن روزگار ”مضمون نازک بسته“ است. شاعر با ایجاد پیوندهای رقیق و نازک میان امور ظریف مضمون نازک میآفریند. نزاکتبندی (نازکبندی) عبارت است از یافتن پیوندهای نامرئی و دقیق میان دو پدیده که در اصطلاح فن شعر آن زمان ”اولویت تناسب“ نام دارد و امروزیان نیز آن را با تعبیر ”شبکۀ تداعی“ معرفی کردهاند. این شیوه چنان است که مثلاً در این بیت پیوندهای مجازی و استعاری لطیفی میان ایماژها برقرار ساخته است:
پستهاش گر در شکرریزی چنین بندد کمر
خوابِ تلخ از دیدۀ بادام بیرون میشود (صائب، 3/1330)
به تناسبهای لطیف میان الفاظ بیت دقت کنید: 1. واژۀ تلخ با بادام تناسب مجاورت دارد و با خواب نسبت شباهت (استعاری)؛ 2. بادام با دیده نسبت شباهت دارد. تشبیه چشم به بادام در شعر فارسی رایج است؛ 3. پسته با بادام تناسب مجاورت دارد و هر دو از یک جنساند؛ 4. پسته (دهان) و شکرریزی (شیرین سخنی) نسبت شباهت (استعاری) دارند؛ 5. بستن با دهان (پسته) و چشم (دیده) نسبت مجاورت دارد؛ 6. شکر با تلخ نسبت مجاورت (تضاد) دارد. معنی سادۀ بیت این است: ”او اگر چنین شیرینسخنی کند، خواب از چشم میپرد.“ اما در بیت شبکهای خیالی از بند و بست الفاظ و ایماژها ایجاد شده که به آن ”مضمونبندی“ گویند. حال اگر مضمونبندی با امور نازک و لطیف صورت گیرد ”نزاکتبندی“ نام دارد. نزاکتبندی میان الفاظ مستلزم ساخت زبانی بزرگتری تا حد جمله است، اما نازکنمایی در تصویرهای کوتاه و ترکیبهای دوجزئی-مانند تارِ نگاه-صورت میگیرد.
سه گونه خیال باریك
صورتهای خیالی در اسلوب نازکاندیشی، بر اساس نمایش نوع نازکی، اشکال مختلف و متنوعی دارد. منتقدان و ادیبان عصر صفوی برای خیالهای شعری عهد خویش صفتهای زیادی به کار بردهاند،[16] که از آن جملهاند خیال باریک، خیال نازک، خیال لطیف، خیال رقیق، خیال دقیق، خیال دور، خیال رنگین، خیال غریب و مانند اینها. متأسفانه با آنکه در کاربرد این اوصاف دقت و وسواس خاصی داشتند، هرگز تعریفی از آنها به دست ندادند. از میان آن صفتها سه صفت را انتخاب کردهام تا سه نوع ایماژ متمایز را در شعر فارسی قرن یازدهم و دوازدهم بازشناسانم. مبنای این ردهبندی سرشت پدیدهای است که موضوع تماشا و دستمایۀ تخیل قرار میگیرد.
خیال نازک (خیال دقیق): تصویر خیالی امر نازک و خُرد مانند رگ سنگ. این تصویر هرچه استعاریتر بشود باز هم خُردی و باریکی صفت بارز آن است، مانند ”زبان رگ عقیق.“
خیال لطیف (خیال رقیق): تصویر سازی با امور لطیف،[17] بازنمایی لطافت و تُردی پدیدههاست، مانند ورق نگاه، تارِ اشک، رگ جان آتش، تار شعله، رگ آه، تارهای نغمه. هر دو سویۀ این نوع تصویر عمدتاً حسیاند اما امر مرکب، خیالی است. آنگاه که یک طرفِ تصویر انتزاعی شود، تصویر رقیقتر میشود: رگِ آرزو (جزء نازک + امر انتزاعی) / رگِ خام آرزو. آنگاه كه اشیاء در عالم خیال شاعرانه چندان رقیق، بیرنگ و بیحجم و بُعد شوند که جِرمانیّت آنها محو و كمرنگ گردد، عملاً خیال لطیف پدید میآید. مثلاً جِرمانیّتِ خاک چنان محو و نامرئی میشود كه خاك كدر به آینه بدل میگردد و میتوان ریشۀ درختان را مانند زلف در آینه دید:
ز بس لطیف شد اجرام، میتوان دیدن
چو زلف از آینه در خاک ریشۀ اشجار
ز بس که آينۀ خاک تهنما گرديد
چو مي ز شيشه نمايد گل از پس ديوار (صائب، 6/3552)
خیال دور (تصورات محال اغراقآمیز): مثلاً تصورِ جزء نازک یا لطیف برای یک امر انتزاعی و محال مانند رنگ خندۀ مور و خیال جنبش مژۀ مور یا ایجاد نسبتهای دور میان اجزای تصویر چنانکه در مصرع دوم بیت مشفقی قمی آمده: ”شمع را بر سر نمیدانم هوای روی کیست / بوی گل میآید از دود پر پروانهام.“ خواننده برای ادراک معنی این مصرع باید این مراحل را طی کند: الف. پروانه بر گل نشسته و بوی گل گرفته، ب. دود پر پروانه از سوختن او در شمع بلند شده، ج. بوی گل از دود پر پروانه دارد. این روابط دور ادعای شاعر را موجه میسازند، اما در عالم واقع محالاند. مثل همین روابط در این بیت حکیم حاذق نیز هست:
بوی گل امشب ز دود شمع میآید مگر
بلبل اشکی بر سر خاکستر پروانه ریخت[18]
اشک بلبل بوی گل دارد و چون بر خاکستر پروانه بریزد از دود شمع بوی گل بلند میشود. این نوع خیالات را خیالات غریب و بیگانه هم میگفتند.
تلاقی دقت هندی و نزاکت ایرانی
ذوق باریکاندیشی در شعر فارسی از پایان قرن دهم در شعر ثنایی مشهدی، عرفی شیرازی، ظهوری ترشیزی، نظیری نیشابوری و زلالی خوانساری كمكم نمودار شد و محمدعلی صائب آن را به اوج رساند. میتوان گفت که ایرانیانی که به هند سفر کردند و مستقیماً از سپهر فکری و محیط ادبی هند تأثیر پذیرفتند بیش از ایرانیان غیرمهاجر به نازکخیالی گراییدند.[19] تعبیرهای دقیقه، نکته، نازکی، باریکی و مانند آن از زبان مسافران هند بیشتر شنیده میشود تا از شاعران خیالپردازی که در ایران ماندند یا مدت زیادی در هند اقامت نداشتند. از اشارات فیضی دکنی به موشکافی، باریکی و دقایق هندی چنین برمیآید که جادوی بیان در بلاغت هندی بر نازکاندیشی و موشکافی مبتنی است. فیضی میگوید:
نکتهپردازا منم کز موشکافیهای طبع
دارم از جادوگران هند جادو در بیان[20]
معنینگار و نکتهطراز دقایقم
زیبد پی مداد من از هند محبری[21]
خیالپردازان ایرانی قرن دهم از جمله عرفی و ثنایی و نیز آن دسته از شاعران قرن یازدهم که به هند نرفتند، مثل زلالی خوانساری، اسیر شهرستانی و حکیم شفایی اصفهانی، بیشتر به تازگی و لطافت خیال و معانی دور و پیچیده دل بسته بودند تا به باریكی و نازکی خیال. اما صائب که از مسافران هند و سرآمد نازکخیالان ایرانی است در غزلی پس از آنکه باریک شدن از فکر را شرط توانایی یافتن دانسته، میگوید که باریكی فكرش در هند به شهرت رسیده است:
هر که باریک شد از فکر، توانایی یافت
هر که افتاد ز پا، پنجۀ گیرایی یافت
هند را چون نستایم، که درین خاک سیاه
شعله شهرت من جامۀ رعنایی یافت (صائب، 2/807).
در میان شاعران فارسیگوی هند نیز پس از حسن دهلوی در قرن هشتم، ابوالفضل فیضی و منیرلاهوری و ناصرعلی سرهندی و بیش از همه بیدل دهلوی در رشد و گسترش زیباشناسی نزاکت مؤثر بودهاند. جای شگفت نیست که میل به خیالهای دقیق و نازک در میان هندیان پارسیگوی بیشتر باشد، زیرا نگرش فلسفی هندیان از دیرباز به ساختار ذرهای هستی متمایل بوده است و ذوق ایشان به موشکافی در معانی نازک و لطیف گرایش داشته است. این نگرش ریشه در متون مقدس هندی مانند اوپانیشادها و بهگوت گیتا دارد. ایماژهای باریک و دقیق و ذرهشکافانه در متون مقدس هندی بسیار دیده میشود.
پیشینۀ نازکاندیشی در شعر فارسی
سابقۀ اصطلاح ”سخن باریک“ در شعر فارسی به ناصر خسرو در قرن پنجم میرسد.[22] در دیوان شاعران قدیم تعابیری مانند ”معنی باریک،“ ”خیال نازک“ و ”خیال دقیق“ گهگاه یافته میشود، اما در آن مواضع، سخن از اشارتی کوتاه در یک جمله فراتر نمیرود. در خلال اشعار متقدمان گاه تکبیتهایی دیده میشود که مضمون باریک و لطیف دارد،[23] اما این نازکاندیشیها نادر و گاهگاه است. همچنین، تجربۀ تخیلی با امور نازک و ذرات را در سخنان عارفان فارسی دیدهایم. در آنجا ”ذره“ واسطۀ ادراک لایتناهی در امر متناهی است.[24]
از میان متقدمان فقط کمالالدین اسماعیل اصفهانی (مقتول 617 ق) به معنی باریک توجه خاص دارد.[25] كمال را خلاقالمعانی و پیشرو باریکمعنایی گفتهاند. خود وی میگوید اگر ادعای نبوتِ اهل سخن کنم ”مرا معانی باریک بس بود اعجاز.“[26] او باریکنظری را لازمۀ سخنپروری میداند:
بس عجب نیست اگر شد سخن من باریک
گشت باریکنظر هر که سخنپرور شد
کمال الدین اسماعیل از کسی با نام نجم یاد کرده که رهنمای باریکاندیشیاش بوده است:
اگر به معنی باریک ره برم ز آناست
که رهنمایی چون نجم همعنان دارم
این بیت در قطعهای است که در عنوانش آمده ”فی نجمالدین همگر رَحِمَهُالله و ابقاکم. [27]“ چنین برمیآید که این نجمالدین فاضل و اهل نظم بوده و مجلسی هم داشته، از کمال اسماعیل شعر طلب میکرده و احتمالاً کمال را در شعری ستوده است. شاعران باریکخیال قرن یازدهم به جنبههای باریکاندیشی و معانی نازک در شعر کمال اسماعیل توجه ویژه داشتند.گرچه باریکاندیشی در نظم و نثر فارسی ادوار پیشین کمابیش بوده است، اما در آن ادوار خیال نازک و اندیشۀ رقیق در کانون جمالشناختی جامعۀ ادبی قرار نگرفته است؛ یعنی آنسان که صائب تبریزی و همعصرانش تجربۀ هنری خود را وقف ابعاد نازک و لطیف وجود کردهاند پیشینیان نکردهاند. باریکاندیشی دال مرکزی گفتمان ادبی صائب و نازکخیالان روزگارش بوده است و چنین گفتمان فراگیری در سپهر ادبی فارسی پیش از قرن یازدهم هرگز شکل نگرفته بود. باریکاندیشی در مکتب نازکخیالی و بهویژه در دیوان صائب تبریزی هم رکن اساسی تجربۀ شعری است و هم ابعاد نظری آن با دقت صورتبندی شده است.
نقد افراط در باریکخیالی
با همۀ شگفتیها و نوآوریها که نازکخیالان در خلق معانی نازک و دقیق کردهاند، آنجا که به جانب خیالات دور و اغراقهای محال گراییدهاند کار فهم را بر خواننده دشوار ساختهاند. هرچه مناسبات و تخیلات انتزاعیتر و اغراقآمیزتر میشود، کار باریکخیالی به جانب دُورخیالی میگراید. اغراق در خیالات باریک و اوهام نازک ذوق را به سوی خیالهای مُحال و سوررئالیسم متصنع و افراطی میراند. در نتیجه، حیرت جمالی-که شیرینی ادراک هنر از آن است–بر اثر ”نارسایی“ از میان میرود و خواننده را سرگردان و گیج میکند. چنان ابیاتی عقل مخاطب را میرماند و عاطفهاش را سرگردان میکند.
ظاهراً در اصفهان کسانی با معانی نازک صائب مخالف بوده و معنی باریک و مضمون غریب شعرش را عیب میشمردهاند. صائب مهاجرتش به هند را ”آوارگی به خاطر افکار غریب“ (صائب، 3/1426) و نداشتن مخاطب در اصفهان قلمداد کرده است. بیدل نیز به نقصان کار رنگینخیالان واقف است و میگوید که معنی نازک مانند مو در دیده مخل ادراک ارباب دانش است.
عیب ما رنگینخیالان معنی باریک ماست
عرض نُقصان تا دهد از رگ زبان دارد عقیق[28]
ز دقت تنگ کردم فطرت ارباب دانش را
چو مو در دیدهها از معنی نازک مخل گشتم[29]
نتیجه
گرایش شاعران قرن یازدهم به تأمل در ریزدرونۀ هستی و تخیل در ابعاد ذرهای موجودات و لطافت و ظرافت جهان واقع، مولود تغییر نگرش جمالشناختی و افق دید شاعرانی بود که پس از یکصد سال غزلسرایی با موضوع زیبایی صورت انسانی رخ داد. این تحول سبکی در غزل فارسی تابعی است از دیالکتیک نگریستارهای جمالشناسی و هستیشناسی در تاریخ شعر فارسی. اگر برای تجربۀ شعری چهار رکن (نگرش جمالی، موضوع زیبا، زاویۀ دید، مصالح بیان) قائل شویم، درمییابیم که در هر دوره از شعر فارسی این چهار رکن متفاوت بوده است. در واقع، شعر با جایگزین كردن این اركان در تجربۀ شعری وارد دورۀ جدیدی میشود و نگریستار تازهای ظهور میكند كه در مقابل نگریستارهای مسلط پیشین میایستد. دورههای متفاوت نگریستار در شعر فارسی چنیناند:
دورۀ نخست، زیبایی امر ستُرگ (از آغاز شعر فارسی تا عصر سلجوقی): چهار رکن تجربۀ شعری در شعر خراسانی عبارتاند از حُسن ستُرگ، وجود عظیم، تماشای از دور، بیان فصیح، مطنطن و اغراقی.
دورۀ دوم، زیبایی امر غیب: در شعر عرفانی چهار رکن تجربۀ شعری عبارتاند از حُسن غیبی، جهان غیب، نهانبینی، بیان سمبولیک. در اینجا وجود و موجودات مجازهایی هستند از حقایق غیبی که در کانون زیباشناسی و تجربۀ شعری نشستهاند.
دورۀ سوم، زیبایی صورت بشر (قرن دهم): آرمان زیبایی در شعر به جمال بشری میگراید و عشق به انسان واقعی غلبه مییابد. چهار رکن تجربۀ شعری در طرز وقوع عبارتاند از حُسن بشری، روی زیبا، تماشای دُزدانه، بیان ساده و صریح.
دورۀ چهارم، زیبایی نزاکت (قرن یازدهم): غزل باریکاندیش فارسی بر مبنای چهار رکن حُسن لطیف، ذرات وجود، تماشای ذرهبینی، بیان نازک از پسِ چهار نوع تجربۀ عمدۀ زیباشناختی به گفتمان مسلط ادبی در تاریخ شعر فارسی بدل شد.
دورۀ پنجم، بازگشت به زیبایی فصاحت (قرن دوازدهم ): بازگشت به مبانی زیباشناختی دورۀ اول.
دورۀ ششم، زیبایی ابهام (قرن چهاردهم): چهار رکن در سبك نیمایی عبارتاند از حُسن مبهم، (حُسن غریب)، انسان اجتماعی، تماشای ابهامآلود، تلفیقات تازه و در اصطلاح نیما زبان جدید.
دورۀ هفتم: زیبایی گُسست: در جریانهای پسانیمایی، که به پسانوگرایی شهره شدهاند، ارکان تجربۀ شعری عبارتاند از زیبایی گُسسته، جهان گسسته، تماشای مُضطرب، بیان منقطع.
اکنون با مقایسۀ ارکان تجربۀ شعری در مکتبهای عمدۀ شعر فارسی، سرشت مکتب نازکخیالی و تجربۀ شعری نازکخیالان در تاریخ شعر فارسی برای ما روشنتر میشود. تفاوتهای سبکی مکتبهای شعر فارسی مولود تفاوت نگرش هستیشناختی در هر مکتب و به تبع آن، میدان خیال و زاویۀ دید آنهاست. جمالشناسی سبک هندی به گزینش نازکی و لطافت میگراید، ولی تصاویر خیال در شعر حماسی و درباری دورۀ سامانی تا سلجوقی شگرف و سهمگین است. نگرگاه ذرهبینانۀ سبک هندی، ”زیبایِ نازک،“ درست رویاروی نگرگاه ”زیبایِ ستُرگ“ شعر خراسانی میایستد. ذوق شاعر خراسانی زیبایی را در امور عظیم مانند آسمان، دریا و کوه و کیهان و فلک به تصویر میکشد. بنابراین، در دو مکتب شعری خراسانی و هندی با دو زاویۀ دید جمالشناختی کاملاً متقابل روبهرو هستیم. خراسانیها دوربیناند و کلاننگر و نگاهشان به بالاست، اما نازکخیالان ذرهبیناند و مویشکاف و نگاهشان رو به پایین است؛ درست مانند تقابل میان تلسکوپ که فرامینگرد و میکروسکوپ که فرومینگرد.
تخیل باریکاندیش شاعران فارسی قرن یازدهم از سویی ممکن است نتیجۀ ناگزیر تطور تاریخی تخیل از سادگی به جانب پیچدگی و از ادراک زمختی واقعیت به جانب ادراک نزاکت و لطافت هستی باشد. همزمان نیز ممکن است این نگرش نتیجۀ بازگشت از غیباندیشی و رازوارهبینی هستی در نگرش صوفیانه به جانب وجوداندیشی تلقی شود. از منظر دیگر نیز مراودات ایرانیان با سرزمین هند در بازپروری نگرش باریکاندیش فرهنگ ایرانی مؤثر افتاد و نازک خیالی به نقطۀ تلاقی فرهنگی و هنری این دو تمدن بدل شد، چندانکه شعر نازکخیال فارسی به مدت دو قرن بر سپهر ادبی دو امپراتوری صفوی و گورکانی هند غالب بود.
در عین حال، با همۀ تلاش برای موشکافی در هستی و دعوت به باریکاندیشی و موشکافی در وجود، در نهایت صائب همچون خیام سپر میافکند و به ناگشودنی بودن معمای هستی اعتراف میکند و میگوید:
از رشتۀ وجود سري ما نيافتيم
اي موشکاف اگر تو سري يافتي بگو (صائب، 6/ 3184)
[1]در این بیت هم صائب به همان معنی اشاره دارد: گر شوی صائب از اندیشۀ نازک چو هلال / همچو خورشید جهانگیر توان گردیدن (صائب، 6/3047).
[2]منبع ارجاعات به اشعار صائب در متن به صورت (صائب، جلد/شمارۀ صفحه) عبارت است از صائب تبریزی، دیوان، تصحیح محمد قهرمان (تهران: علمی و فرهنگی، 1366).
[3]دامن هرگل مگیر و گرد هر شمعی مگرد / طالب حسن غریب و معنی بیگانه باش (صائب، 5/2350)؛ ز اهل سخن مپرس مقام سخن کجاست / حسن غریب را که شناسد وطن کجاست؟ (صائب، 6/3490)؛ حسن غریب حوصلهپرداز طاقت است / کی آشنا به معنی بیگانه میرسد؟ (صائب، 6/3517).
[4]نیست ممکن که مصور شود آن حسن لطیف / صائب از دل چه عبث آینهساز آمدهای؟ (صائب، 6/3317)؛ با خیال از وصل قانع شو که آن حسن لطیف / میشود پوشیدهتر چندان که پیدایش کنند (صائب، 3/ 1271)؛ بر حسن لطیف تو که در چشم نیاید / از صبح ازل تا به ابد مد نگاهی (صائب، 6/ 3401)؛ از لطافت نشود حسن مصور، ورنه / سنگ را تیشۀ من آینهپرداز کند (صائب، 4/1708).
[5]حسن کز جوش نزاکت یکقلم رنگ است و بس / بوالفضولی چند میخواهند پیمانش ز سنگ. بنگرید به بیدل دهلوی، دیوان، تصحیح خال محمد خسته و خلیلالله خلیلی، به اهتمام حسین آهی (تهران: فروغی، 1368)، 804.
[6]اندیشه در نزاکت معنی کمال داشت / حسن فروغ مهر نقاب هلال داشت. بنگرید به بیدل دهلوی، دیوان، 176.
[7]دل از نازکخیالان میرباید معنی نازک / میفکن بر کمر زنهار آن زلف چلیپا را (صائب، 1/ 170).
[8]عشرت ما معنی نازک به دست آوردن است/ عید ما نازکخیالان را هلا ل این است و بس (صائب، 5/ 2334).
[9]طالب آملی، کلیات اشعار طالب، تصحیح طاهری شهاب (تهران: انتشارات سنایی، 1346)، 708.
[10]ز تنگنای جهان نیست شکوه صائب را / که چشم مور به نازکخیال میدانی است (صائب، 2/872).
[11]با مشربی ز ملک سلیمان وسیعتر / در چشم تنگ مور بسر میبریم ما (صائب، 1/ 379)؛ دیدۀ مور آیدش ملک سلیمان در نظر / چشم هر کس بازگردد در فضای بیخودی (صائب، 6 /3248)؛ گر خُلق همچو ملک سلیمان بود وسیع / چون چشم مور تنگ ز همخانه میشود (صائب، 4/ 2063)؛ تنگ خلقی را به همواری مبدل ساختن / چشم تنگ مور را ملک سلیمان کردن است (صائب، 2/ 539)؛ ز تنگنای جهان نیست شکوه صائب را / که چشم مور به نازکخیال میدانی است (صائب، 2/ 872)؛ تنگدستی بین که در موج لآل بحر نظم/ سینۀ مور است آغوش دل دریای من [زلالی خوانساری، کلیات زلالی خوانساری، تصحیح سعید شفیعیون(تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 1385)، 66.]؛ زتنگنای جهان چون نجات دل طلبم / دلیل راه نشانم به چشم مور دهد [ارجاسب بن خواجگی شاپور تهرانی، دیوان، تصحیح و تحقیق یحیی کاردگر (تهران: کتابخانه موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 1382)، 380].
[12]بگشا نظر چو سوزن و باریک شو چو تار / داری اگر ز نازکی کار آگهی (صائب، 6/ 3394)؛ باریک شو چو رشته درین بوتۀ گداز / در قطره سیر بحر گهربار را ببین (صائب، 6/ 3114)؛ ای دل تصور کمر یار نازک است / باریک شو که رشتۀ این کار نازک است (صائب، 2/ 939)؛ باریک شو ای دل که بسی مویشکافان / کردند به زنار غلط موی میانش (صائب، 5/ 2448)؛ در خوشقماشی از بر رو دست بردهام / باریک شو مشاهده کن تار و پود را (صائب، 6/ 3639)؛ به فکر معنی نازک شدم چو مو باریک/ چه غم ز مویشکافان خردهبین دارم (صائب، 6/ 2772)؛ ز دقت تو به معنی چنان شدم باریک / که میتوان به دل مور کرد پنهانم (صائب، 6/ 3633)؛ گر چه باریک چو سوزن شدم از دقت فکر / رهروی را نکشیدم ز قدم خار برون (صائب، 6/ 3054)؛ ز دقت نظر و فکر آنچنان گذرم / که چشم چشمۀ سوزن همان بود پر نور (صائب ، 6 / 3631)؛ کلکش از معنی باریک چو نالی شده است / بس که صائب به سخنهای پریشان پیچید (صائب، 4/ 1758)؛ چون به لفظ و معنی ما میرسی باریک شو / طرۀ سنبل به روی نوبهار افشاندهایم (صائب، 5/ 2636).
[13]آفتاب سخنش گرد جهان میگردد / هر که ز اندیشه باریک هلالی شده است (صائب، 2/ 767)؛ هر که باریک شد از فکر توانایی یافت / هر که افتاد ز پا پنجۀ گیرایی یافت (صائب، 2/ 807)؛ نیست صائب موشکافی در بساط روزگار/ ورنه چون موی کمر اندیشۀ ما نازک است (صائب، 2/ 516)؛ هنگام تکلم چو یکی نکتۀ باریک / پنهان شوم اندر سخن از بسکه ضعیفم [طالب آملی، کلیات اشعار طالب، 758]؛ بسکه باریکخیالی به تصرف طالب / در خمیر سخن از فکر تو مو میجویم [طالب آملی، کلیات اشعار طالب، 757].
[14]انتخاب الفاظ نازک: به لفظ نازک صائب معانی رنگین / شراب لعلی در شیشههای شیرازی است (صائب، 2/ 869)؛ معنی شود ز نازکی لفظ دلپذیر / در شیشه است جلوۀ دیگر شراب را (صائب، 1/ 331)؛ لفظ نازک حسن معنی را دو بالا میکند / شیشه شیراز میباید می شیراز را (صائب، 1/ 38)؛ یوسف شرمگین معنی را / لفظ نازک به جای پیرهن است (صائب، 2/ 1083)؛ گر چه بی بال کند معنی نازک پرواز / لفظ پاکیزه پر و بال بود معنی را (صائب، 1/ 273)؛ به لفظ نازک صائب معانی رنگین / شراب لعلی در شیشههای شیرازی است (صائب، 2/ 869)؛ ظهور معنی نازک بود ز پرده لفظ / نظاره رخ او بی نقاب نتوان کرد (صائب، 4/ 1822)؛ چنانکه معنی نازک ز نارسایی لفظ / نهفته ماند درین تنگنا چنان ماندم (صائب، 2/ 2766)؛ معنی نازک نباشد ایمن از عین الکمال / نیل چشم زخم باشد لفظ مضمون مرا (صائب، 1/ 90)؛ معنی بی لفظ را ادراک کردن مشکل است / برمیفکن زینهار از چهرۀ نازک نقاب (صائب، 1/ 422)؛ معنی بی لفظ را ادراک کردن مشکل است / چهره نازک همان بهتر که باشد با نقاب (صائب، 1/ 435)؛ ز لفظ معنی نازک برهنهتر گردد / رخ لطیف تو شد از نقاب روشنتر (صائب، 5/ 2266)؛ ز لفظ معنی نازک برهنهتر گردد / کجا به زلف شود موی آن کمر پنهان؟ (صائب، 6/ 3063).
[15]خیال دقیق را پیشترها حافظ ساخته است: اگر چه موی میانت به چون منی نرسد/ خوش است خاطرم از فکر این خیال دقیق. حافظ شیرازی، دیوان: کهنترین نسخۀ شناختهشدۀ کامل، کتابت۸۰۱ هجری با دیباچۀ محمد گلندام، نسخهبرگردان به کوشش بهروز ایمانی (تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب، ۱۳۹۴)، 48، ستون 4.
[16]مفاهیم نازکی، باریکی، دقت و لطافت را هم شاعران و هم منتقدان سبک هندی برای وصف عناصر شعر فراوان به کار بردهاند. نازکی: زبان نازک، سخن نازک، فکر نازک، مضمون نازک، لفظ نازک، معنی نازک، اندیشۀ نازک، نزاکت معنی، نزاکت فکر، نزاکت مضمون؛ باریکی: باریکی دقایق ، باریکی خیال، معنی باریک ، باریک خیالان، باریکی لفظ، مضمون باریک؛ دقت: خیال دقیق، دقت ذهن، دقت معنی، استعارات دقیقه، نکات دقیق، ذرهبینی، نکته طرازی دقایق، ذره شکافی ، موشکافی، دقت نظر؛ لطافت: معنی لطیف، مضمون لطیف، حسن لطیف، خیال لطیف.
[17]در وصف لطافت تصویرها و مضامین شعر صائب گفتهاند: خامه از منقار بلبل کاغذ از اوراق گل / نظم صائب را مداد از موجِ بوی گل کنید [پشت ورق اول نسخۀ خطی کتابخانۀ پروس، نقل از مقدمۀ محمد قهرمان بر دیوان صائب]. مداد (مرکب) ساختن از موج بوی گل و نوشتن روی برگ گل تصویری بسیار لطیف است.
[18]محمد طاهر نصر آبادی، تذکرۀ نصر آبادی، به کوشش احمد مدقّق یزدی (یزد: دانشگاه یزد، 1379)، 90.
[19]ظهوری ترشیزی و شاگردان محتشم پس از سفر به هند از وقوعگویی به نازکخیالی تغییر سبک دادند. بنگرید به محمود فتوحی رودمعجنی، ”نقش حلقۀ ادبی برهانپور هند در دگرگونی شعر فارسی در آغاز قرن یازدهم هجری قمری،“ ایراننامه، سال ۳0 ، شمارۀ 4 (زمستان 1394)، 240-274.
[20]فیضی دکنی، دیوان، تصحیح ای. دی. اَرشد، با مقابله و مقدمۀ حسین آهی (پاکستان: دانشگاه پنجاب لاهور، 1362)، 94.
[21]فیضی دکنی، دیوان، 138.
[22]ناصر خسرو: سخن چون تار توزی خوب و باریک و لطیف آور / سخن چون تار باید تا برون آئی ز تار و تم. بنگرید به حکیم ناصر خسرو قبادیانی، دیوان اشعار، به اهتمام مجتبی مینوی و مهدی محقق (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1357)، 81.
[23]مانند این بیت از قوامی رازی: از غایت لطافت تو ناورد به هم / گر تو سوار بر مژۀ مور بگذری. بنگرید به بدرالدین قوامی رازی، دیوان اشعار، تصحیح میرجلالالدین حسینی ارموی (تهران: چاپخانۀ سپهر، ۱۳۳۴)، 41.
یا این بیت از نزاری قهستانی: بر خیلِ خیالِ نازکِ دوست / جز سوزن فکر را گذر نیست. بنگرید به حکیم نزاری قهستانی، دیوان اشعار، تصحیح مظاهر مصفا (تهران: انتشارات علمی، 1371)، 878.
[24]ذرهگرایی در عرفان ایرانی هم زیاد است: ”مرد را به جایی رساند که عرش مجید را در ذرهای بیند و در هر ذرهای عرش مجید بیند . . . مرد منتهی در هر ذرهای هفت آسمان و هفت زمین بیند.“ بنگرید به عینالقضات همدانی، تمهیدات. تصحیح عفیف عسیران (تهران: منوچهری، 1370)، 55، همۀ بند 75؛ نیز ”همة قرآن در نقطة بای بسم الله است و یا در نقطة میم بسم الله است و همة موجودات در نقطة باء بسم الله بیند. “ بنگرید به عینالقضات همدانی، تمهیدات، 172.
[25]در دیوان كمال اسماعیل معانی باریك مكرر تكرار شده است: زانک باریک چو مویست معانیّ رهی / آمد از شعر همه اهل خراسان بر سر. بنگرید به کمالالدین اسماعیل اصفهانی، دیوان، تصحیح حسین بحرالعلومی (تهران: دهخدا، 1348)، قصیدۀ 93؛ نیز، مرا معانی باریک بس بود اعجاز / مگر که فضل و هنر مانعاند، اگر نه چرا؟ [کمال اسماعیل، دیوان، قصیدۀ 103]؛ اگر نبوّت اهل سخن کنمی دعوی / مرا معانی باریک بس بود اعجاز [کمال اسماعیل، دیوان، قصیدۀ 103]؛ از طلبکاری تو سر به فلک باز نهد / سخن بنده که باریکتر آمد ز هلال [کمال اسماعیل، دیوان، قصیدۀ 227]؛ اندر کمر تو معنیی باریک است / من بندۀ آن کِم آن دریابد [کمال اسماعیل، دیوان، رباعی 212 ]؛ به سر معنی چون موی رود خاطر من / که ز سر تیزی چون شانه زبانآور خاست [کمال اسماعیل، دیوان، قصیدۀ 15].
[26]کمال اسماعیل، دیوان، 271.
[28]بیدل دهلوی، دیوان، 795.
[29]بیدل دهلوی، دیوان، 948.