جامهء کعبه
امروز شاید کمتر کسی باشد که جامهء کعبه را لا اقل بصورت تصویر و یا بر صفحهء تلویزیون و سینما ندیده باشد.این پردهء سیاهرنگ ابهامآمیز که با تشریفات خاص همهساله بر پیکر«بیت عتیق»فروهشته میشود،مستقل از خود کعبه و دیگر جنبههای آن،تاریخچهء خاص و جالبی دارد.این که اولین جامهپوشی بر کعبه کی و بوسیلهء که بوده؟اینجامه در طول تاریخ از چه تهیه میشده،چه رنگی و شکلی داشته؟که از چه ماده و چه رنگی استفاده کرده؟در چه فواصلی آن را عوض میکردند؟و بالاخره هنگام تجدید با جامهء پیشین چه میکردند؟اینها بخش مهمّ پرسشهایی هستند که این تاریخچه را تشکیل میدهند.متأسفانه پاسخ به این سؤالها همیشه روشن نیست و مخصوصا در مورد دورههای پیشین بسیار ناقص و گاهی متناقض است.و آنچه در سطرهای زیر از نظر خوانندگان میگذرد نگرش گذرایی است به این تاریخچه که مناسبتی جالب آن را باعث بوده است.[1]
*** در روایتها اولین جامهء کعبه به اسماعیل(حدود 1900 سال ق.م)و به روزهای بنای آن به دست او و پدرش ابراهیم خلیل نسبت داده میشود[2]ولی آنچه مورخان را پذیرفتنیتر مینماید این است که بانی این کار اسعد ابو کرب[3]پادشاه یمن بود که حدود دو قرن پیش از هجرت پیامبر اکرم به قصد حمله یا زیارت وارد مکه شد[4]و برای اولین بار کعبه را با جامهای از«برد یمانی»[5]راهراه و قرمز رنگ پوشاند و برای در آن «قفل فارسی»تعبیه کرد.[6]این رسم از آن پس ادامه یافت و جانشینان اسعد و مردم ثروتمند جامههایی را که معمولا از قباطی[7]و گاهی از پارچهها و رنگهای مختلف و یا از چرم بود برای متولیان کعبه میفرستادند و آنان آنها را بموقع به جای جامههای فرسوده بکار میبردند.[8]
درصدر اسلام (1-40/622-661)
دوران اسلامی تاریخ جامهء کعبه از زمان فتح مکه(سال 8 هجری/630 میلادی) آغاز میشود.آن سال گویا جرقهای از مجمر زنی که بر کعبه عود دود میکرد،در جامه گرفت و آن را سوزاند.[9]آنگاه به دستور پیامبر اکرم جامهای نو از برد یمانی برای «بیت اللّه الحرام»پرداختند و این کار در سالهای نهم و دهم هجری(سال حجة الوداع)نیز تکرار شد.[10]
این آیین که تا امروز بیوقفه و با عشق و علاقهای خاص دنبال شد در طول تاریخ فرازونشیبها و دگرگونیهای زیادی دیده است.ابو بکر صدیق(11-13/632-634)روش پیامبر را ادامه داد و نوشتهاند جامهای را که او تهیه دید از قباطی بود.[11] در زمان عمر بن خطاب(23/643)که اسلام به یک امپراطوری بزرگ تبدیل شد در وضع مکّه نیز بمقتضای وضع جدید تحولی ایجاد گردید.از جمله این که در سال 17 هجری به دستور ایشان خانههای اطراف کعبه که تقریبا با آن مماس بودند از صاحبانشان گرفته شد و ضمن توسعهء مسجد الحرام اطراف آن برای اولین بار با دیواری با ارتفاع تقریبا یک متر و نیم محصور و بر روی آن چراغهایی نصب گردید.[12]عمر همچنین ضمن تنظیمات اداری نوینی که در امپراطوری جدید اسلام برقرار کرد،برای تهیهء جامهء کعبه نیز مقرری خاصی از بیت المال تعیین نمود و آن را بعنوان یک وظیفهء رسمی بعهدهء والی یا نمایندهء خود در مصر گذاشت.[13]اینجامه که مانند گذشته از قباطی میبود در ایام حج هر سال برکعبه پوشانده میشد و جامهء کهن به دستور عمر بین حجاج تقسیم میگدید تا از آن در زیر آفتاب سوزان مکّه برای خود سایبان کنند.[14]در زمان عثمان بن عفان(35/655)حرم کعبه یک بار دیگر به روش عمر توسعه داده شد(سال 26 هجری)و او علاوه بر جامهء قباطی سالانه،یک سال نیز جامهای از برد یمانی از طریق والی خود در یمن تهیه کرد،و لذا اولین تهیهکنندهء دو جامهء مختلف برای کعبه شد.[15]علی بن ابی طالب(40/660)ظاهرا بسبب گرفتاریهایی که در دوران خلافت خود داشت مجال پرداختن به این مسائل را نیافت و بههرحال از ایشان گزارشی در این مورد در دست نیست.ولی در این دوره گویا عبد الله بن عمر(73/692)نیز یک(یا چند بار)به متولیان کعبه برد یمانی و قباطی داد و آنان از آن در تهیهء جامه برای کعبه استفاده کردند.[16]
در دورهء بنی امیه (40-132/660-749)
توسعهء سریع اسلام و افزایش روزافزون حاجیان،متولیان کعبه را با مشکلی روبرو ساخت و آن این بود که هیچ پارچهای تاب تحمل بوسه و جبینسایی و دستمالی امواج دلباختگانی را که سالانه بطور فزاینده از گوشه و کنار این امپراطوری بزرگ بسوی مکّه سرازیر میشدند نداشت و جامهها در مدت کوتاهی مندرس میشدند.این بود که در زمان معاویة بن ابی سفیان،(60/680)ضمن کندن جامههای قبلی که ظاهرا از زمان عمر روی هم جمع شده بود،[17]تغییراتی که متناسب با وضع جدید بود در امر جامهء کعبه داده شد.یکی از این تغییرات افزودن یک جامه از دیبا[18]بر جامهء قباطی پیشین بود به این ترتیب که نخست در روز ترویه(8 ذی حجه)قسمتی از جامهء حریر جدید را،برای این که از دسترس حاجیان دور باشد،بصورت«پیراهن»بر نیمهء بالای کعبه میپوشاندند و سپس قسمت دوّم آن یا«شلوار»را در روز عاشورا[19]و پس از این که حاجیان مکّه را ترک کرده بودند بر دامن«قمیص»میدوختند و بدین وسیله جامهء اوّل تکمیل میشد.اینجامه بر کعبه میماند تا این که دو روز پیش از عید فطر(27 رمضان)جامهء قباطی معمول سابق را نیز بر آن فرو میهشتند.علاوه بر افزودن جامه،معاویه تطییب یا عطرپاشی کعبه را نیز که تا امروز مانده است بر مراسم تعویض جامه بیفزود و برای اولین بار چند برده را بعنوان خادم مخصوص بر بیت الله بگماشت و این رویه تا الغای بردهداری در دورههای اخیر ادامه داشت.[20]و در زمان یزید بن معاویه(64/683)دیبای خراسانی(یا خسروانی)جانشین دیبای یمنی(یا مصری)در تهیهء جامهء اوّل گردید.[21]
این البته تنها رویداد دوران یزید در امر کعبه نبود.در محرم سال 64(سپتامبر 683)و پس از این که مردم حجاز با عبد الله بن زبیر بیعت کردند،لشکریان یزید بر مکّه حمله بردند.در جریان این برخورد جامهء کعبه سوخت[22]و خود خانه نیز آسیب دید.پس از ختم غائله ابن زبیر خانه را منهدم کرد و آن را کمی بزرگتر از پیش و بر پایهای که گفته میشد طرح اصلی خانه در زمان ابراهیم پیامبر بود از نو ساخت و در رجب سال 65(ژانویه 685)از آن فارغ گردید.سپس خانه را از درون و بیرون تطییب نمود و جامهء آن را نیز که از دیبا و به قولی از قباطی بود نو کرد و این برنامه را به روش سابق(در روز عاشورا و 27 رمضان)تا پایان عمر خود یعنی محرم 73(مه 692)ادامه داد.[23]در این سال حجاج بن یوسف ثقفی از طرف عبد الملک بن مروان (پنجمین خلیفهء اموی 86/705)دوباره بر مکّه حمله کرد.ابن زبیر کشته شد و از ساختمان کعبه آنچه که افزودهء ابن زبیر بود تخریب و بقیه ابقاء گردید،و این بنا تا سال 1039(1629)که متعاقب فرو ریختن آن در اثر باران و سیلی کم سابقه به دستور سلطان مراد عثمانی تجدید گردید بر جای بود.[24]دو سال پس از سقوط حکومت زودگذر این زبیر عبد الملک تغییراتی جزئی در مسجد الحرام انجام داد و در آیین جامه پوشی کعبه بدعتی نو گذاشت به این معنی که جامه همراه عطر و گلاب ویژهء حرمین با تشریفات خاصی نخست به مدینه حمل میشد و پس از گشودن و نمودن آن در حرم پیامبر اکرم به مکّه حمل میگردید.[25]
در زمان بنی عباس (132-656/749-1258)
پس از سقوط امویان موضوع جامهء کعبه حالت تشریفاتی بیشتری یافت و با تأثر از اختلافات و انشعابات روزافزون جهان اسلام تغییراتی در آن صورت گرفت.یکی از مهمترین این تغییرات مربوط به مسألهء رنگ جامه بود که اصلا تا آن زمان مطرح نبود و از آن پس یک معنای«سمبولیک»یافت و بسته به این که جامه بوسیلهء کدام یک از سلسلهها یا گروههای سیاسی تهیه میشد،رنگ آن نیز بین سیاه و سفید و قرمز و زرد و سبز تغییر میکرد.
خلفای عباسی که«اسلامیزه»کردن کامل جهان اسلام[26]در رأس برنامههاشان بود از همان آغاز توجه ویژهای به پاسداری از حرمین شریفین داشتند که تهیهء جامهء کعبه نیز طبعا جزئی از آن بود.برای این منظور،آنان پس از بررسیهایی که دربارهء مراکز بافندگی در امپراطوری پهناور خود انجام دادند،تهیهء جامه را بعهدهء یکی از شهرهای مصر بنام«تنّیس»که در بافتن پارچههای فاخر شهرت داشت گذاشتند و از آن پس جز در مواقع استثنایی جامه از حریر ناب بافته شده در آن شهر که طبعا به رنگ رسمی عباسیان،سیاه بود،دوخته میشد[27]و ظاهرا سالی دو بار نیز(طبق برنامهء قبلی)تجدید میگردید.
قدیمیترین گزارشی که از جامهء ساخت تنّیس در دورهء عباسیان حکایت دارد مربوط به سال 159(776)یعنی دومین سال خلافت المهدی(سومین خلیفه: 169/785)است که گزارشگر،خود آن را دیده است.[28]سال بعد هم که مهدی خود به حج رفت او باحتمال نزدیک به یقین باز جامهای نو و ساخت همین شهر را با خود برد،چه در این سفر او بنای مسجد الحرام را توسعه داد،و بعلاوه،جامههای سالهای پیش که ظاهرا پس از زمان معاویه دیگر کنده نشده بودند،باعث نگرانی متولیان شده بودند که مبادا در اثر سنگینی متزاید،باعث فرو ریختن خانهء کعبه شوند،این بود که آنان موضوع را با خلیفه در میان گذاشته و به دستور او کعبه را از تمام جامههای پیشین عاری کردند.[29]و سالهای بعد نیز کار تهیهء جامه از شهر تنّیس همچنان ادامه یافت.[30]
اولین تحول سیاسی زمان عباسیان در امر جامهء کعبه در سال 199(814)یعنی دهم جمادی الثانی این سال(26 ژانویهء 815)محمد بن ابراهیم،از سادات حسنی معروف به ابن طباطبا،در کوفه بر علیه عباسیان قیام کرد.وزیر و فرمانده سپاه او، ابو السرایا سرّی بن منصور شیبانی از دعاة آل محمد،نمایندگانی به مکّه و مدینه گسیل داشت.نمایندهء مکّه حسین افطس علوی از اعقاب حسین بن علی بن ابی طالب همراه 10 نفر از همراهان خود در موسم حج وارد مکه شد و بیمقاومتی بر آن مسلط گردید.[31]از جمله کارهایی که او کرد یکی این بود که جامههای پیشین کعبه را کند و بجای آنها دو جامهء ارسالی ابو السرایا را بر آن پوشاند.اینجامهها که از دیبا بودند یکی به رنگ زرد بود و دیگری سفید و بر آنها پس از بسمله و صلوات بر پیامبر و آل بیت او این جمله نگاشته شده بود:«تهیه شده به دستور ابو السرایا…تا بجای جامهء ستمپیشگان عباسی پوشانده شده و خانهء خدا تطهیر گردد».[32]این امر البته دیری نپایید و لشکریان حکومت بغداد کنترل اوضاع را پس از چند ماه دوباره در دست گرفتند[33]و هرچند از سرنوشت جامهء ابو السرایا چیزی معلوم نیست ولی نمیتوان تصور کرد که آن را(با عباراتی که در آن بود)بجای خود گذاشته باشند.درهرحال در این دوره مأمون روی مصالح سیاسی خود روش آشتیجویانهای با علویان در پیش گرفته بود.او کمی بعد از این ماجرا علی بن موسی الرضا را به ولایتعهدی خود برگزید (2 رمضان 201/24 مارس 817)و رنگ سبز علویان را با رنگ رسمی خانوادهء خود عوض کرد،«خود و تمام لشکریانش جامهء سبز پوشیدند و به تمام اقالیم و آفاق بخشنامه کرد که چنین کنند».[34]در سال 204(819)هنگامی که او با دبدبه و جلال از خراسان وارد بغداد شد هرچند او به توصیهء طاهر(ذوالیمینین)رنگ سیاه را بعنوان رنگ رسمی امپراطوری خود دوباره احیا کرد ولی مع ذلک جامهء کعبه را از این تغییر مستثنی داشت،چه مقارن همین احوال به او گزارش شد که جامهء دیبایی که(روز ترویه و عاشورا)بر کعبه پوشانیده میشود تا عید فطر دوام نمیآورد و در اثر دستمالی زائران فرسوده و پاره میشود.او موضوع را با مبارک طبری یکی از کارگزاران خود که عازم مکه بود به مشورت گذاشت و به پیشنهاد او دستور داد که جامهء دیگر(و سومی)از ابریشم سفید بر جامههای دوگانهء پیشین بیفزاید و تغییری در برنامهء جامهپوشی بوجود آورند.این برنامهء جدید که از سال 206(821)بموقع اجرا درآمد عبارت بود از:اول پوشاندن جامهای از دیبای قرمز در روز ترویه و عاشورا.[35]دوّم جامهای از قباطی در اول رجب،و سوّم جامهء ابریشم سفید ابداعی مأمون در روز 27 رمضان.[36]این تغییر، هرچند در حل مشکل فرسایش جامه مؤثر بود ولی کافی نبود،چه از اواخر دورهء خود مأمون و سپس از دورهء متوکل(دهمین خلیفه:427/861)گزارشی شده است که «ازا»یا جامهء«پایین تنه»کعبه را که روز عاشورا بر«قمیص»آن دوخته میشد و مورد لمس زائران قرار میگرفت در فواصل کوتاهتر(دو ماهه و سپس سه ماهه)تجدید میکردند.[37]
در این زمان ظاهرا جامهها از سال 199 یعنی از واقعهء افطس علوی ببعد کنده نشده بودند و کسی که آنها را از جامهء سال 200 ببعد شمرده،شمارهء آنها را در سال 244(858)یک صد و هفتاد ثوب(کمی کمتر از 4 جامه در سال)ذکر کرده است.[38]و بههرحال در سال 263(876)الموفق بالله(ولیعهد المعتمد بالله پانزدهمین خلیفهء عباسی)نامهای برای تجرید کعبه به امیر مکه نوشت و او در روز 23 ذیحجه(6 سپتامبر)پس از خواندن نامه در حضور اعیان و تجار مکه،جامههای پیشین را کند و آنها را بالتساوی بین قریشیها و حاجبان مکه و دوستان مکی خود تقسیم نمود.[39]
اگر حوادثی مانند ماجرای حسین افطس علوی را نادیده بگیریم و چند حادثهء هجوم و قتل و غارت مکه را در این دوره رویدادهایی غیرسیاسی و صرفا دارای مقاصد اقتصادی بحساب آوریم،[40]میتوانیم بگوییم که قرن دوم و سوم هجری از نظر سیاسی آرامترین بخش تاریخ حج در دورهء عباسیان بود.با آغاز قرن چهارم که سلسلههای خرد و کلان در امپراطوری پهناور اسلامی شروع به روییدن کردند،انحصار بیش از یک قرن و نیمهء عباسیان بر امور مکه نیز بپایان آمد.از این پس بمدت تقریبا سه قرن و نیم یعنی تا پایان خلافت عباسیان امور حج و مکه نیز مانند دیگر مسایل جهان اسلام میدان رقابتها و کشمکشهای بیپایان بود.حاجیان مناطق مختلف مخصوصا عراقیها و مصریها،به طرفداری از حکومتهای خود،کمتر سالی بود که مراسم حج را بیجنگ و کشتار تمام کنند.این که خطبه در مکه به نام کدام یک از خلفای متنازع خوانده شود دردسری بود بیپایان و رویدادی مرتب در حال تغّیر. ناامنی راهها و راهزنیهای بیامان«حرامیان»که بتعبیر خاقانی شروانی«نه زایزد شرم و نه از کعبه آزرم»داشتند[41]خود داستانی بود و رای گرفتاریهای سیاسی و چه بسا سالهای متوالی که حجاج جوامع مختلف اسلامی مخصوصا عراقیها و خراسانیها از ترس جان و یا در اثر بستهبودن راهها از انجام مراسم حج محروم میشدند.[42]در این مدت هرچند امور کعبه و از جمله تهیهء جامهء آن مانند گذشته رسما و در بیشتر موارد عملا بعهدهء عباسیان بود ولی آنها هیچگاه در این کار بیرقیب و بیمنازع نبودند.سرسختترین این منازعان فاطمیان بودند(297-567/909-1171)که سلسلهشان به دست عبید الله المهدی(322/933)در اندلس بنیانگذاری شد[43]و بیرون کردن حجاز و اماکن مقدس آن از زیر سلطهء عباسیان یکی از بزرگترین آمال او و سیزده جانشینش بود.او در ضدیت با بنی اعمام رقیب خود که رنگ رسمیشان سیاه بود،رنگ سفید را بعنوان رنگ رسمی خود برگزید و بطوری که گزارش شده است برای کعبه جامه فرستاد[44]که طبعا سفید بود.این که او چه سالی و چند بار در دورهء حکومت 25 سالهء خود این کار را انجام داد بر نویسنده روشن نیست،ولی آنچه مسلّم است این است که این کار در یکی از خونینترین دورههای تاریخ حج و مکّه و حتی احتمالا در ارتباط با حوادث آن انجام گرفت.منشأ اصلی این حوادث قرمطیان بودند که پس از آشکار کردن قیام خود در بحرین درسال 285(898)بسرعت سلطهء خود را در قلمرو عباسیان گسترش دادند و از محرم سال 312(آوریل 924)راهزنی و حادثهآفرینیهای آنان در امور حج آغاز گردید.معروفترین و خونینترین این حوادث در مراسم حج سال 317(ژانویه 930)بوقوع پیوست.چه در 7 یا 8 ذیحجّهء آن سال در حالی که حاجیان مشغول انجام مناسک حج بودند،ناگهان ابو طاهر سلیمان قرمطی با نهصد سوار به مکه ریخت و مدت یک هفته آنجا را به خاک و خون کشید.او فقط در داخل حرم که مملو از حجاج بود یک هزار و هفتصد(و به روایتی 13 هزار)نفر را قتل عام کرد،حجر الاسود را با پتک شکست و آن را با جامههای کعبه و در آن از جا کند و همهء اینها را با تمامی اشیاء گرانبهای داخل کعبه بیغما برد.[45]این عمل هرچند مورد تقبیح و لعن متعاقب عبید الله المهدی قرار گرفت[46]ولی بههرحال او از این که آن یک شورش لا اقل بظاهر ضد عباسی بود و در جریان آن نام او به دستور ابو طاهر بجای نام خلیفهء عباسی در خطبهء بیت الله الحرام خوانده شده بود[47]نمیتوانست حداقل بطور ضمنی خشنود نباشد.و بههرحال ظاهرا در همین حیصوبیص بود که او به ارسال جامه برای کعبه اقدام کرد.چه متعاقب حملهء قرمطیان چند سالی خلفای عباسی نتوانستند به امور کعبه و حج بپردازند،و این فرصت مناسبی بود که عبید الله هم جای خالی رقبای خود را پر کند،و هم خود را از هرگونه توهمی در مورد ارتباط احتمالیش با قرمطیان دور نگهدارد.
نوزده سال پس از مرگ عبید الله المهدی چهارمین و یکی از مقتدرترین خلفای فاطمی،المعز لدین الله(365/975)روی کار آمد.[48]در شعبان 358(ژوئن 969) سپهسالار[49] با کفایت او،جوهر،مصر را فتح کرد[50]و درست چهار سال بعد خود او با دبدبه و جلال کمنظیر وارد مصر گردید(23 شعبان 362/29 مه 973).[51]یکی از نخستین کارهای او اقدام به تهیهء«شمسه»یا پردهء تزیینی منقّش برای کعبه بود که چند ماه بعد آماده گردید.متن این کاردستی افسانهای،بطوری که نوشتهاند،پارچهای بود چهار گوش از حریر ناب قرمزرنگ باندازهء حدود هفت متر و نیم مربع که بر کنارههای آن بصورت دایرهای و بشکل آفتاب«دوازده هلال زرین و در دهانهء هر هلالی،ترنجی کار گذاشته شده بود از یاقوتهای قرمز و آبی باضافهء پنجاه عدد دُر شاهوار هریک به درشتی یک تخم کبوتر.»دورتادور این نقش آفتابگونه و بموازات ماهکهای زرین آن«آیات قرآنی مربوط به حج تطریز شده و این نوشتار با زمرّدهای سبزرنگ و یک الماس درشت که نظیرش را کسی ندیده بود تزیین یافته بود.»[52]روز عرفهء(نهم ذی الحجه)همان سال،این کاردستی زیبا پس از آغشتهشدن با مشک تر،«در قصر سلطانی به نمایش گذاشته شد و فردای آن روز پس از گزاردن نماز عید که عامّهء مردم از مصر و شام و عراق بارعام یافتند همه از دیدن آن در شگفت شدند، چه آن،علاوهبر این که یک شاهکار بس گرانبها بود،از نظر اندازه نیز چهار برابر شمسهء عباسیان و غیرقابل مقایسه با آن چیزی بود که پیش از آن به دستور کافور برای أنوجود،تهیهشده…و بوسیلهء جوهر ضبط گردیده بود.»[53]
این که این هدیه در این زمان به نمایش گذاشته شد به این معنی است که آن سال بعد(363/973)به مکّه ارسال شده است و اتفاقا قرائن دیگری نیز هست که این نکته را تأئید میکند.مثلا میدانیم که در این سال المعز لدین الله در جریان تلاش خود برای بسط نفوذ فاطمیان،راه را با تحریک و همکاری«بنی هلال»و دیگر قبایل شبهجزیرهء عربستان بر کاروان حجاج عراق بست،عدهء بیشماری از حجاج کشته شده و اموالشان به یغما رفت و نام المعزّ در خطبهء حج جایگزین نام خلیفهء عباسی گردید[54] و باحتمال قریب به یقین در همین جریان هم بود که او هدیهء زینتی خود را برای کعبه ارسال نمود.
دورهء المعزّ تا حدود یک قرن بعد از آن دورهء شکوفایی و توسعهء حکومت فاطمیان بود و از سه جانشین اول او،العزیز و الحاکم و الظاهر(427/1035)،گزارشی داریم که آنها حد اقل در چهار نوبت یعنی در سالهای 381(991)،384(994)،397 (1006)و 423(1031)متناوبا برای کعبه جامه فرستادند که طبعا به رنگ رسمی آنان سفید بود.[55]
از زمان المستنصر بالله(هشتمین خلیفهء فاطمی:487/1094)اطلاعات جامعتر و جالبتری داریم.ناصر خسرو قبادیانی(481/1088)که از صفر 439(ژوییه 1047) نزدیک سه سال و نیم در دربار المستنصر گذرانید،از اولین سال ورودش به مصر گزارش میکند که آن سال«هرچند بعلت قحطی و تنگی شدید در مکّه»رفتن حجاج مصری به مکّه صلاح دیدهنشد ولی«سلطان مصر جامهء کعبه را مانند همیشه» ارسال داشت،و اضافه میکند که سلطان سالی دو بار برای کعبه جامه میفرستد و خود او نیز آن سال همراه هیأت جامه که روز اول ذیقعده(19 آوریل 1048)براه افتاده است(برای بار دوم)به حج رفته است.[56]پس از چهارمین(و آخرین)زیارت خود از مکه در سال 442 که پس از ترک نهایی مصر انجام گرفته و درجریان آن نزدیک 6 ماه(1 رجب-20 ذیحجه/10 نوامبر 1050-3 مه 1051)مجاور مکه بوده ناصر خسرو ضمن وصف مفصل کعبه و مسجد الحرام مینویسد که جامهء داخل کعبه از دیبای قرمز بوده و جامهء بیرون آن سفید و مطرز که هریک از چهار طرف آن چهار محراب زربافی شده بوده است.[57]
در زمان المستنصر جامهء کعبه تنوع و غنای بیسابقهای یافت،چه علاوه بر خود او که ذکرش رفت،از چند نفر دیگر در این رابطه نامبرده شده است.یکی از اینها علی بن محمد صلیحی،(473/1080)از طرفداران و پیروان سرسخت فاطمیان،بود که در سال 454(1062)سلسلهء صلیحیها را در یمن بنیانگذاری کرد،[58]و سال بعد که بعنوان سرپرست امور حرمین شریفین از طرف المستنصر به حج رفت،برای کعبه نیز جامهء سفیدرنگ زیبایی بهمراه برد.[59]دیگری ابراهیم بن محمد بن علی معروف به«ابو نصر فارسی استر آبادی»بود که به سال 466/1073 به حج رفت.«کعبه را دید که از سالهای پیش عریان مانده…جامهء سفیدرنگی را که برای کعبه آورده بود بر آن فروهشت و با صرف سیصد هزار دینار در حرم تعمیراتی نیکو انجام داد.»[60]در همین سال کعبه صاحب جامهای دیبای زرد شد که سرنوشتی جالب داشت.اینجامه که نام سلطان محمود غزنوی بر آن تطریز شده بود گویا در زمان آن پادشاه تهیهشده و سالها در نیشابور نزد مردی بنام ابو القاسم دهقان بودیعت بوده تا این که نظام الملک وزیر باقدرت سلجوقی آن را از شخص مزبور گرفته و با پیک مخصوص به مکه فرستاده بود و آن سال آن را نیز بر کعبه فروهشتند.[61]
در این کشاکشهای سیاسی همانطور که کعبه گاهی دارای دو جامه در یک موسم میشد،طبیعی است که گاهی هم بیجامه میماند.از نمونههای این امر رویدادی است که در سال 532(1137)اتّفاق افتاد.«در آن سال خلیفهء عباسی بعلت درگیری در جنگ با سلجوقیان قادر به ارسال جامه برای کعبه نشد و در نتیجه بازرگانی ایرانی بنام ابو القاسم رامشت بن حسین شیرویهء فارسی به این کار همت گماشت و با صرف هجده هزار دینار از جیب خود برای کعبه جامه تهیه نمود.»[62]هرچند در مورد جنس و رنگ اینجامه چیزی گفته نشده است ولی باحتمال زیاد آن،با توجه به این که تهیهاش ظاهرا از ملاحظات سیاسی روز بدور بوده،به رنگ اصلی اسلام یعنی سبز بوده که چند سال بعد از آن واقعه خاقانی گزارش کرده است.
خاقانی،بطوری که میدانیم،دو بار،یکی در اواخر خلافت المقتفی(سی و یکمین خلیفه عباسی:555/1160)و دیگری در اوایل دورهء المستضئ(سی و سومین خلیفه:575/1179)به زیارت بیت الله نایل آمد و قصائدی در دیوانش در وصف کعبه و مشاعر حج و مشت خاکی که از آرامگاه پیامبر اکرم برداشته بود دارد.این قصائد، جز یکی که در آن از المستضئ یاد میکند،[63]اشارهء روشنی به این که در چه تاریخ و یا حد اقل در جریان کدام یک از این دو زیارت سروده شدهاند ندارند.[64]و در نتیجه میتوان آنها را به هریک از دو سفر که بههرحال فاصلهء آنها بیش از 15-16 سال از آغاز نیمهء دوم قرن ششم هجری نبوده است مرتبط دانست.در یکی از قصائد به مطلع:
شبروان چون رخ صبح آینه سیما بینند کعبه را چهره در آن آینه پیدا بینند
خاقانی رنگ و جنس جامهء کعبه را چنین توصیف میکند:
«محرمان چون ردأ صبح درآرند به کتف کعبه را سبز لباسی فلکآسا بینند خود فلک شقهء دیبای تن کعبه شود هم زصبحش علم شقهء دیبا بینند شقهای کزبر کعبه فلکش میخوانند سایهء جامهء کعبهست که بالا بینند روزوشب را که به اصل از حبش و روم آرند پیش خاتون عرب جوهر و لالا بینند حبشی زلف و یمانی رخ و ننگی خال است که چو ترکانش تُتُق رومی خضرا بینند»[65]هرچند خاقانی چیزی از فرستندهء جامهها نمیگوید،ولی خوشبختانه گزارش دیگری که مقارن دومین سفر خاقانی،و بعبارت دقیقتر بسال 561(1165)نگاشته شده،ضمن تأیید مشاهدات خاقانی و تصریح به این که جامه در این زمان از طرف عباسیها میآمده،تعبیر جالبی هم در این مورد دارد:«تمام کعبه جز در و محل حجر الاسود پوشیده است و جامهء کعبه از دیبای سبزرنگ و منقوش با شکل محرابها است و بر آن طرازی از حریر سفید تعبیه شده،و به خطی درشت که از دور قابل خواندن است.این نوشتهها بر آن دیده میشوند:بسمله و آیهء«ان اول بیت…و[عبارت] «ساخته شده به دستور فلان بن فلان بسال فلان»که منظور حاکم بغدادست و او همه ساله جامه را با دیگر لوازم کعبه ارسال میدارد.»[66]
با این گزارش هرچند ابهام مربوط به تهیهکنندهء جامه در این دوره برطرف میگردد ولی این سؤال پیش میآید که چرا عباسیان رنگ رسمی خود را در این زمان ترک کرده و رنگ سبز را پذیرفته بودند.البته همانطور که در دورهء مأمون گفتیم این بار نیز میتوان به فرضیهء«امتیازدادن به رقبای سیاسی»متوسل شد ولی این کار، بطوری که خواهیم دید،خالی از اشکال نخواهد بود و بههرحال آنچه مسلّم است این است که جامهء کعبه را در این دوره عباسیان و به رنگ سبز میفرستادند و این سیاست که ظاهرا سالها پیش از سقوط رقبای سرسخت آنان یعنی فاطمیان آغاز شده بود، سالها بعد از آن نیز ادامه یافت.مؤید این نظریه گزارشهای صریحی است که از دورهء جانشین المستضئ یعنی الناصر لدین الله(سی و چهارمین خلیفه عباسی 622/1225) در دست است.
یکی از گزارشها از ابن جبیر جهانگرد اندلسی است که در جمادی الاول 579 (اوت 1183)یعنی حدود 5 سال پس از جلوس این خلیفه به مکه رفته و مشاهدات خود را چنین مینویسد:«…بیرون کعبه را از چهار طرف جامهای از حریر سبزرنگ با تارهای پنبه پوشانده است.بر قسمت بالای جامه آیهء«ان اول بیت…»و نام الامام الناصر لدین الله با حریر قرمزرنگ تطریز شده است.»[67]و در گزارشی دیگر که سالها بعد از ابن جبیر نگاشته شده میخوانیم که الناصر«در آغاز خلافت خود برای کعبه جامهای سبزرنگ[با طراز سفید]فرستاد و بنظر میآید که پیش از آن نیز رنگ جامه چنین بوده.»[68]
در گزارش اخیر به نکتهء مهمی اشاره شده است که نقطهء عطفی در تاریخ جامه و یا بعبارت دقیقتر در تاریخ رنگ جامهء کعبه بحساب میآید و آن این است که سیاست رنگ سبز در دورهء الناصر برای همیشه ادامه نیافت و بطوری که مورخان امور کعبه تقریبا بالاتفاق نوشتهاند این خلیفه رنگ سیاه رسمی عباسیان را بعدها احیا کرد و از آن بعد تا امروزاین رنگ ثابت مانده است.[69]
این که این تغییر در چه سالی انجام گرفت بدرستی روشن نیست ولی آنچه مسلّم است این است که آن در فاصلهء 43 سالهء بین زیارت ابن جبیر از مکه و مرگ الناصر اتفاق افتاده و وقوع آن نیز ظاهرا بیارتباط به تحولات سیاسی آن دوره نبوده است.چه بطوری که در صفحات گذشته اشاره شد سرسختترین رقیبانی که عباسیان در مسایل حج و مکه در طول قرن چهارم و پنجم با آن روبرو بودند فاطمیان مصر بودند.و هرچند که این سلسله از نیمههای قرن پنجم روبانحطاط گذارده بود،ولی خود عباسیان نیز که بههرحال رسما و عملا عهدهدار امور حرمین بودند در این مدت وضع بهتری نداشتند و هیچ مستبعد نیست که اختیار رنگ سبز از طرف آنان برای جامهء کعبه در این مدت،معلول ملاحظات سیاسی ناشی از ضعف سیاسی-آنان بوده باشد.ولی این فرضیه زیاد هم قابل تأیید نیست،چه در نیمهء قرن ششم حکومت فاطمیان در مصر بواقع آخرین روزهای احتضار خود را میگذراند که بالاخره در محرم 567(سپتامبر 1171)بکلی پایان یافت.و بطوری که میدانیم صلاح الدین ایوبی(589/1193)،قهرمان بعدی جنگهای صلیبی و برادرش که سلسلهء ایوبیان را در همان زمان در مصر و دو سال بعد در یمن بوجود آوردند هوادار و علنا پذیرای سیادت و خلافت بغداد بودند[70]و با این واقعیت این سؤال باقی میماند که چرا عباسیان حد اقل 12 سال پس از سقوط فاطمیان به ارسال جامهء سبز ادامه دادند.
درهرحال پس از برافتادن فاطمیان مصر و مهدیون یمن[71]به دست ایوبیها بطوری که ذکرش رفت،هرچند مسایل حج و کعبه از منازعات و رقابتهای سیاسی دیرین کاملا آزاد نشد ولی عباسیا تا پایان کار خود یعنی نزدیک یک قرن دیگر همچنان-البته با تغییری که در زمان الناصر در رنگ جامه ایجاد شد-این مسؤولیت را عهدهدار بودند.و وقتی که در سال 644(1246)جامهء کعبه در اثر طوفان کنده و پاره شد و الملک المنصور حاکم رسولی یمن برای تجدید آن پیشقدم گردید،شیخ حرم(عفیف الدین منصور بن منعه) به این دلیل که تهیهء جامه از وظایف«دیوان»بغدادست از قبول آن سرباز زد،و در عوض خودش«سیصد مثقال[طلا]قرض کرد و مقداری پارچهء کتان خرید،آن را به رنگ سیاه بیالود و پس از دوختن جامه طراز جامهء پیشین را بر آن فرودوخت و آن را بر کعبه فروهشت.»[72]دوازده سال بعد از این واقعه،هلاکو وارد بغداد شد و خلافت عباسیان بپایان آمد(565/1258).
در دورهء ممالیک مصر (648-923/1250-1517)
وقتی که عباسیان سقوط کردند،ایوبیان مصر و یمن بترتیب هشت سال،و سی سال بود که سقوط کرده بودند.به جای آنان در مصر سلسلهء ممالیک و در یمن سلسلهء رسولیها (627-859/1229-1454)روی کار بود و اینبار رقابت و نزاع برای تسلط بر اراضی مقدسهء حجاز و نام برده شدن در خطبهء مکه و انحصار در جامهپوشی کعبه در مدار مصر و یمن یعنی بین رسولیها نخست با ایوبیها و سپس با ممالیک متمرکز بود.
در سال 632(1234)الملک المنصور نور الدین عمر(647/1249)بنیانگذار سلسلهء رسولیها با دبدبه و جلال به حج رفت و بمنظور جلب قلوب مکیان مالیات و عوارض آنها را،بموجب فرمانی که آن را بردیوار کعبه از سوی حجر الاسود نبشت،لغو کرد و همو بود که در جریان طوفان 12 سال بعد چنانکه گذشت داوطلب تجدید جامهء کعبه شد و پیشنهادش رد گردید.[73]
در آشفتگی و وحشت ناشی از سقوط خونین بغداد که پس از آن سفر حجاج از عراق ده سال قطع گردید،طبیعی بود که ارسال جامه نیز مدتی به تعویق افتد،و اولین کسی که پس از عباسیان به این کار اقدام کرد الملک المظفر(659/1295)پسر و جانشین الملک المنصور فوق الذکر بود که در سال 659(1260)یعنی چهار سال پس از مرگ آخرین خلیفهء عباسی به حج رفت،کعبه را با دست خود شستشو داد و علاوه بر جامهء بیرونی،پردهای هم بر درون کعبه فروهشت که سقف و تمام دیوارهایش را میگرفت.[74]جامهء سال بعد نیز بوسیلهء همین حاکم تهیه شد ولی سال بعد از آن تهیه کنندهء جامه،الملک الظاهر بیبرس«البند قداری»(چهارمین سطان مملوکی مصر: 676/1277)بود که به حج رفت و جامهای را که برده بود با دست خود بر کعبه فرو پوشاند.[75]از این ببعد تقریبا بمدت هشتاد سال یعنی تا روی کار آمدن شانزدهمین حاکم این سلسله که ذکرش بیاید این شیوه ادامه یافت و جامهء کعبه بوسیلهء سلاطین مصر و یمن مشترکا یا متناوبا تأمین گردید.
در این مدت البته در رنگ و طرح اصلی جامه تغییری داده نشد و همان رنگ سیاه عباسیان که الناصر لدین الله آن را برای آخرین بار احیاء کرد،ادامه یافت.یک گزارشگر مغربی که در سال 696(1296)حج کرده،مشاهدات خود را چنین بیان میدارد:«سر تا پای بیت شریف از هر چهار طرف با جامهای از حریر سیاه که بر کنارهء بالای آن نوشتاری بخط سفید دیده میشود پوشیده است.زیر اینجامه،مماس با دیوار مکرم،جامهء دیگری است از کتان زردرنگ و در کعبه را پردهای است ویژه از حریر مطرز که در آن صنعت غریبی با خطوط سیاه و سفید بکار رفته و بر دامن آن نواری مکتوب از حریر سبزرنگ بچشم میخورد.»[76]دو گزارش دیگر که چند سال بعد تهیه شده ضمن تأیید نقاط اصلی این توصیف،نکات تازهای دربر دارد.گزارش اول از ابن بطوطه جهانگرد معروف عرب است که از نیمهء سال 725 تا اواخر سال 732(نیمهء 1325 تا حدود سپتامبر 1343)پنج بار حج کرده و در سفرنامهء معروف خود دربارهء جامه چنین مینویسد:«روز عید قربان جامهء کعبه از مقر کاروان مصریان به بیت شریف حمل گردید و بر بام آن گذاشته شد.و چون روز سوم[13 ذی الحجه]فرا رسید،بنی شیبه [حاجبان سنّتی کعبه از پیش از اسلام]مراسم فروهشتن آن را بر کعبه آغاز کردند.این جامهای است از دیبا،به رنگ سیاه تیره و با آستر کتانی.بر کنارهء بالای آن،دورتادور، طرازی است که در آن آیهء «جعل اللّه البیت قیاما» با نخ سفید نخدوزی شده و این جلوه و تلألؤ خاصی در زمینهء سیاه جامه ایجاد کرده است».[77]او اضافه میکند که«مسؤولیت تهیهء جامه برای کعبهء مشرفه با الملک الناصر[سلطان مملوکی مصر]است که همه ساله، علاوه بر جامه،مستمری قاضی و خطیب و ائمه و مؤذنها و فراشان و نگهبانان و کارگران حرم را با کلیهء مایحتاج آن از شمع و روغن ارسال میدارد.»[78]گزارش دیگر از یکی از معاصران ابن بطوطه است که شش سال بعد از او به زیارت حج رفته و در کتابی که متعاقبا تألیف کرده[79]مینویسد:«اکنون جامهء کعبه سالی یک بار در موسم حج تجدید میشود.و اینجامه که از خزانهء شاهی مملکت مصر تهیه میگردد به همراه کاروان حجاج[مصر]ارسال و با حضور مسؤولان کاروان بر کعبه پوشانده میشود.اشراف مکه و بنی شیبه جامهء کهن را قطعهقطعه کرده و به بهایی گران به حجاج مناطق مختلف میفروشند و آنها آن را بعنوان تبّرک با خود حمل میکنند.تا آنجا که من میدانم حاکم یمن نیز برای کعبه جامه میفرستد و آن زیر جامهء مصر پوشانده میشود.این جامهها هر دو از حریر سیاهند و در آنها آیههای مربوط به کعبه با خطوط سفید تطریز شده است.و در سال هفتصد و سی و هشت[اواخر ژوئن 1337]که حج کردم من نیز با امرای کاروان مصر بر بام کعبهء شریفه شدم.سطح بام با مرمر سفید[80]مفروش بو و بر دیوارکهای آن حلقههایی تعبیه شده بود که طناب جامه را بر آن میبستند».
در سال 743(1342)الملک الصالح شانزدهمین سلطان مملوکی مصر به سلطنت رسید و در دورهء حکومت سه سال واند او تحوّل تازهای در نحوهء تحویل جامهء کعبه که از زمان عمر بن خطاب تغییر نکرده بود بوجود آمد.این تحول عبارت از این بود که او سه قطعه ده از املاک خالصهء مصر را از بیت المال خرید و آن را وقف نمود که از درآمد آن سالی یک بار برای کعبه و هر پنج سال یک بار برای حرم پیامبر جامه تهیه کنند.[81]از آن پس جز در موارد استثنائی جامهء کعبه بمدت پنج قرن از محل همین موقوفات اضافی دیگری که ذکرش بیاید تهیه شد[82]و روّیهء کار که تا قرن بیستم و جنگ جهانی اول ادامه یافت چنین شد که سالی یک جامه از حریر سیاه برای کعبه فرستاده میشد و هر سال که سلطان جدیدی بر تخت مینشست،او علاوه بر جامهء بیرونی،جامهای هم از حریر قرمز برای درون کعبه و جامهای دیگر از حریر سبز برای حجرهء پیامبر به مدینه میفرستاد.[83]تنها تغییری که در این مدت اتفاق میافتاد در نقش و رنگ طراز جامه بود که ظاهرا بسته به سلیقهء امرا و یا حتی بافنده و یا دوزنده گاهی از حریر سفید میشد و گاهی سیاه و گاهی زرد.[84]
البته همانطور که گفته شد موارد استثناء از قاعدهء فوق به گونههای مختلف کم نبوده است.مثلا در سال 751(1350)الملک المجاهد حاکم رسولی یمن(764/1362) کوشید که جامهء مصریان را از کعبه کنده و جامهای را بنام خود بر آن کند.حاکم مکه، مصریان را خبر کرد و در نتیجه بین او و امیر الحج مصر زد و خوردی در گرفت که در اثر آن حاکم یمن دستگیر و به قاهره فرستاده شد.[85]همچنین در سال 761(1359)الملک الناصر برادر الملک الصالح حاکم فوق الذکر مصر برای درون کعبه جامهای که سقف آن از حریر قرمز و قسمت دیوارهایش از حریر سیاه بود فرستاد.[86]و اینجامه این قدر در کعبه ماند تا 65 سال بعد برسبای سیف الدین اشرف(سی و سومین حاکم مملوکی مصر: 842/1438)در اولین سال سلطنت خود آن را با جامهای دیگر از دیبای قرمز عوض کرد.[87]چند سال بعد از این نیز«سلطان شاهرخ»جامهای به کعبه هدیه کرد،منتها این کار پس از جلب موافقت مصر انجام گرفت و پیک حامل آن نیز نخست به قاهره و از آنجا به همراه محمل مصر در سال 848(1444)به مکه رفت و جامه بر کعبه پوشانده شد.[88]و البته اینجامه زیاد دوام نیاورد و در سال 856(1452)به دستور چقمق،ظاهر سیف الدین(سی و پنجمین سلطان مملوکی مصر:857/1453)جامهء درونی برسبای و جامهء شاهرخ تیموری از کعبه کنده شده و فقط جامههای ارسالی او ابقا گردید.[89]
در زمان سلاطین عثمانی (680-1341/1281-1922)
در آخرین روز سال 922(23 ژانویهء 1517)حکومت ممالیک به دست سلطان سلیم (نهمین سلطان عثمانی:927/1520)سقوط کرد و مصر ضمیمهء امپراطوری عثمانی گردید.تنها تغییری که این امر در موضوع جامهء کعبه ایجاد کرد این بود که قرار شد جامهء داخلی کعبه و جامهء حرم پیامبر در ترکیه دوخته شود و مصر کما فی السابق به دوختن جامهء بیرونی کعبه و بافتن پارچه برای تمام جامهها ادامه دهد.[90]در اولین سال فتح مصر سلطان سلیم هدایای سالانهای را که پدرش برای حرمین مقرر کرده بود و دو برابر کرد و آن را همراه محمل مصری حامل جامهء کعبه به مکه فرستاد.[91]در سال یا سالهای بعد که برنامهء جدید عملی گردید،مرسولهء استانبول که تمام وسایل مصرفی کعبه از شمع و روغن و عطر و گلاب و غیره را نیز شامل میشد،بوسیلهء کاروان شام(سوریه)و مرسولهء مصر مستقلا و طبق روال قدیمی ارسال میگردید.[92]در دورهء جانشین سلطان سلیم یعنی سلطان سلیمان قانونی(974/1566)به او گزارش شد که درآمد قراء سهگانهای که الملک الصالح دو قرن پیش از آن وقف کرده بود کفاف هزینههای جامه را نمیدهد و این بود که او در سال 947(1540)ده قطعه روستای دیگر در مصر خریداری کرد و آنها را به موقوفهء قبلی افزود.[93]از این تاریخ تا بیش از یک قرن و نیم امر جامه طبق قراری که ذکر شد جریان یافت.در سال 1118(1706)سلطان احمد(بیست و سومین سلطان بجای مصر در خود استانبول بافته شود و جامهای را که او بمناسبت به تخت نشستن خود در سال بعد به حرمین فرستاد به این طریق تهیه شد.[94]این وضع نیز بیش از یک قرن و نیم ادامه یافت تا این که در زمان سلطان عبد العزیز(سی و دومین سلطان:1293/1876) ارسال جامهء داخلی از عثمانی بکلی قطع گردید و بموجب گزارشی در 1352(1933) جامهء داخلی کعبه در آن سال همانی بود که سلطان عثمانی مذکور در آغاز جلوس خود، 72 سال پیش از آن ارسال داشته بوده است.[95]
در تمام این چهار قرن،جامهء اصلی(بیرونی)کعبه از مصر و طبق قراری که در آغاز سلطهء عثمانیها بر آن گذاشته شده بود تهیه و ارسال گردید و تنها تحول قابل ذکر در آن دو رویداد مرتبط به هم بود که در آغاز قرن 13(19)بوجود آمد.یکی از این دو مربوط به نحوهء تأمین هزینهء جامه بود.بموجب آنچه که در فرمان انتصاب محمد علی پاشا به حکومت مصر بوسیلهء سلطان عثمانی قید شده بود،مقرر بود که این هزینه بعنوان جزئی از مخارج نگهداری حرمین از خزانهء مصر تأمین گردد.[96]و لذا محمد علی در آغاز کار خود(1220/1805)حکم وقف موقوفههای الملک الصالح و سلطان سلیمان را لغو کرد و چند سال بعد(1233/1817)قصر یکی از امرای مصر را در یک محلهء مسیحینشین قاهره خریداری و آن را تبدیل به یک«پلی تکنیک»بافندگی نمود که زیر نظر متخصصان اروپایی انواع مختلف پارچه را در آن تهیه میکردند که طبعا از آن جمله بود پارچهء لازم برای جامهء کعبه.[97]
تحوّل دیگر،یک امر سیاسی-مذهبی و محمل آن«محمل»بود که در تاریخ حج جای مهم و ویژهای دارد.در کتبت سیر از محمل پیامبر اکرم میخوانیم که حامل هدایای ایشان برای کعبه بود و کتب تاریخ پراند از ماجراهایی که بر محملهای عراقی و شامی و یمنی گذاشته است.[98]
یکی از اینگونه محملها طبعا محمل جامهء کعبه بود و«محمل الکسوة»و یا بطور کلی«المحمل»،با توجه به نقش تقریبا انحصاریای که مصر در طول تاریخ در تهیهء جامهء کعبه،چه مستقلا برای خود و چه برای دیگران،داشته است،بخش جالبی از تاریخ مصر جدید را به خود اختصاص داده و مورخان دربارهء آغاز و تطوّر آن قصهها دارند.[99]از حقایق مسلّم دربارهء آن این است که آن،مانند بسیاری دیگر از پدیدهها،در آغاز چیزی ساده و عبارت از کجاوه یا محمولهای بود که بر شتر میبستند و جامه را در آن حمل میکردند.ولی،چنانکه یک قانون اجتماعی است،بقول شیخ اجل«هر که آمد بر آن مزیدی کرد»و در قرن 19 میلادی بغایتی رسید که روز براهافتادن آن در قاهره محشری برپا میشد که هیچ جشن و مراسمی با آن برابری نمیتوانست کند.[100] اینگونه تحوّل،یعنی این که یک پدیدهء اجتماعی ساده،در طول زمان،به این درجه از شاخ و برگ و تفصیل برسد،اگر در جایی مانند مصر و در شهری چون قاهره یک امر عادی بود،آن در جامعهء ساده و کویری نجد که طبیعت خشن امکان تجربهکردن چنین تحولی را تا آن زمان کمتر به آن داده بود،نه عادی مینمود و نه-مخصوصا در مقدسات دینی-قابل پذیرش.و این بود که وهابیّه،که پس از پیدایش اسلام مهمترین نهضت فکری منبعث از درون عربستان و بهترین تجلی ویژگیهای فکری و روحی آن سرزمین بود،محملی آنچنانی را که در مقایسه با الگوی محملهای صدر اسلام بدعتی بیچون و چرا بود،نه میتوانست توجیه کند و نه پذیرا شود-مخصوصا از این نظر که رسالت اصلی و انگیزهء تکوینی آن پیراستن اسلام از شاخ و برگها و یا بعبارت شیخ اجل سعدی،از «مزید»هایی بود که در طول قرون و اعصار بر آن افزوده شده بود.
و لذا وقتی که در چهارم محرم 1218(26 آوریل 1803)امام سعود بن عبد العزیز، «سعود کبیر»(1229/1813)برای مدت کوتاهی بر مکه تسلط یافت تحول سیاسی- مذهبی فوق الذکر در امر جامهء کعبه نیز آغاز گردید.امام سعود از حکام نجد و از پیروان و یاران امام محمد بن عبد الوهاب(1206/1792)بنیانگذار مذهب وهابی بود و وقتی که وارد مکه شد به سلطان سلیم عثمانی نامهای نوشت به این مضمون:«…آنچه را که در اینجا از مظاهر بتپرستی بود نابود و از مالیاتها آنچه را که نادرست بود لغو کردم…بر توست که نگذاری والیان دمشق و قاهره با محملهای آنچنانی و بوق و کرنا به این شهر مقدس بیایند.در این کارها اثری و نشانی از اسلام نیست».[101]
این دفعه،سعود البته کاری از پیش نبرد چه متعاقب نگارش نامهء مزبور از مکه رفت و کارها به حال عادی بازگشت.ولی سه سال بعد(1221/1806)که دوباره بر مکه مسلط شد هفت سال در آنجا بماند و در این مدت که ارسال جامه و محمل از مصر قطع گردید، خود سعود به این کار همت گماشت و در سال اول از دیبای قرمزرنگ و سالهای بعد از دیبای سیاه برای کعبه جامه فراهم کرد.[102]
در سال 1229(1813)که دولت عثمانی مکه را از دست سعود باز پس گرفت، وضع محمل و جامه دوباره به حال سابق بازگشت و این امر بمدت یک قرن یعنی تا جنگ جهانی اول با همان تشریفات سابق ادامه یافت.[103]
در سال 1333(1914)دولت عثمانی به طرفداری از آلمان وارد جنگ شد و از ترس این که مبادا در کار جامه خللی وارد آید-چه مصر در جبههء مخالف و زیر نفوذ انگلیس بود-دستور داد در خود ترکیه(آستانه)جامههای بسیار فاخری برای داخل و خارج کعبه و برای حجرهء نبوی تهیه کردند.اینجامهها با راهآهن به مدینه ارسال شده و قبل از حج آن سال به مقصد رسیدند.از قضا جامهء معمولی مصر نیز رسید و در نتیجه جامهء ترکیه را در انبار حرم پیامبر نگاهداشته و جامهء مصر را مورد استفاده قرار دادند.در جریان جنگ، جامه مرتب از مصر میرسید و حکومت انگلیس هم کوشش میکرد که در آن وقفهای رخ ندهد.[104]
در سال 1341(1922)اتفاق جالبی رخداد و آن،این بود که در آن سال بین حسین شریف مکه و هیأت محمل مصر اختلافی روی ملاحظات سیاسی بر سر اجازهء ورود گروه پزشکی مصری روی داد و پس از مشاجرات فراوان مصریان از تحویل جامه در جده سر باززده و با کشتیای که آمده بودند در آخرین روز ذی القعده به مصر بازگشته و جامه و محمل را هم با خود بردند.ملک حسین در وضع بدی قرار گرفته بود چه تا موعد پوشاندن جامه ده روز بیش نمانده بود و در این ده روز محال بود که بتوان جامهای نو تهیه کرد و از طرف دیگر اگر او این کار را نمیکرد،آن برایش یک شکست سیاسی بحساب میآمد. در اوج این اضطراب ناگاه به یادشان آمد که جامهء ارسالی ترکیه از هفتاد سال پیش در انبار حرم مدینه است و هرچند وقت،حتی برای حمل آن از مدینه نبود مع ذلک با تمام کوشش این کار را کردند و در روز عید قربان جامهء ترکیه را که آیتی بود از هنر و زیبایی بر کعبه فروهشتند.مصریان البته از وجود اینجامه آگاهی نداشتند و وقتی که خبر برافراختن چنین جامهای را که بمراتب از جامهء مصری فاخرتر بود شنیدند از موفقیت رقیب و دشمن خود در حجاز بحیرت فرورفتند،و بههرحال غائله به خیر ختم شد.سال بعد ملک حسین که از تجربهء گذشتهء خود درس آموخته بود،دستور داد در عراق(احساء) جامهای زیبا برای کعبه ساختند و آن را در انبار کعبه آماده گذاشت ولی مصر آن سال جامه را فرستاد و مشکلی پیش نیامد.[105]
در دورهء حکومت آل سعود (1345/1926-…)
در 17 ربیع الاول 1343(16 اکتبر 1924)نیروهای ملک عبد العزیز آل سعود پس از چند ماه جنگ با ملک حسین شریف مکه و پسرش علی،مکه را تصرف کردند.هر چند جدّه هنوز در دست نیروهای مخالف بود،ولی ملک عبد العزیز ظاهرا تصور میکرد که مصر بههرحال جامه را بموقع ارسال خواهد داشت و برای این که مبادا نیروهای مخالف مانعی در کار حجاج و تحویل جامه ایجاد کنند،بندر«رابغ»را که تصرف کرده بودند برای این کار آماده کردند،ولی ماهها گذشت و دولت مصر نه جامه را فرستاد و نه خبری که نمیخواهد این کار را بکند.تا این که ماه حج رسید و ملک عبد العزیز، ناراحت از این ماجرا،با بنی شیبه به مشورت پرداخت و بالاخره از جامهای که رقیبش ملک حسین سال پیش برای احتیاط از عراق تهیه دیده بود،استفاده کرد،و نگرانی پایان یافت.[106]
در جمادی الثانی سال 1344(دسامبر 1925)جنگ بین آل سعود و خاندان هاشمی بکلی پایان یافت وجدّه و دیگر مناطق حجاز به دست ملک عبد العزیز افتادند و در این سال براساس قولی که ظاهرا دولت مصر داده بود جامه طبق معمول بیامد و هرچند بین مأموران سعودی و مصریان حامل جامه درگیریهای سر طبل و دهل مصریان درگرفت، ولی بههرحال غائله پایان یافت و جامهپوشی کعبه بموقع عملی شد.در سال بعد مصر علیرغم اظهار موافقت با ارسال جامه،در آخرین لحظه از ارسال آن سرباززد و سعودیها با عجلهء تمام دست بکار شده و در مکه جامهای برای کعبه از ماهوت سیاه با آستر سربی و نوار مذّهب و همچنین پردهای برای در کعبه با طراز حریر تهیه کردند و باز مشکل حل شد.[107]
ولی این تحولات ملک عبد العزیز را به فکر چارهجویی اساسی انداخت و بلافاصله پس از پایان مراسم حج دست بکار شد.در اوائل محرم 1346(اوائل ژوییهء 1927) دستوری برای ایجاد یک کارگاه ویژهء تهیهء جامه،و تهیهء جامه برای همان سال به وزیر مالیهء خود صادر کرد.و پسر دومش فیصل(ملک فیصل بعدی)را مأمور نظارت بر این کار نمود.کار بنای کارگاه در ماه رجب آن سال خاتمه یافت و فقط مشکلی که وجود داشت نبودن استادکار و کارگر ماهر بود که در خود سعودی وجود نداشت و لذا به هندوستان رویآور شدند و به کمک شیخ عبد الرحمن مظهر رئیس مطوّفان هند که متعاقبا ریاست کاگاه مزبور بعهدهاش گذاشته شد افراد و مواد اولیهء لازم را از هندوستان وارد کردند و در آن سال اولین جامهء ساخت سعودی که از حریر طبیعی سیاه بود بر کعبه پوشانده شد و بالاخره در سال 1352(1933)یعنی هفت سال پس از تأسیس کارگاه،اولین جامهای که تمام کارگران آن سعودی بودند بر کعبه فروهشته شد.[108]
تهیهء جامه در مکه به طریقی که ذکر شد چهار سال تمام ادامه یافت و در این مدت حکومت مصر احساس کرده بود که این کار مخلّ به حیثیت تاریخی او بین ملل مسلمان است.و در نتیجه با ملک عبد العزیز وارد مذاکره شد و در قراردادی بین مصطفی نّحاس نخستوزیر وقت مصر و فؤاد معاون وزیر خارجهء سعودی که در 4 رمضان 1355(18 نوامبر 1936)در قاهره منعقد گردید موافقت شد که از مراسم حج همان سال،مصر ارسال جامه را از سر بگیرد.و در ضمن قرار شد که بر جامه این عبارت نوشته شود:«هدیه شده به کعبهء مشرفه در دورهء سلطنت ملک عبد العزیز آل سعود پادشاه کشور عربی سعودی»و از طرف دیگر عربستان هم تعهد کرد که در جدّه و مکه از محمل جامه استقبال کامل بعمل آورد.[109]
این موافقت نیز تا سال 1381(1961)اجرا شد و در این مدت کارگاه مکه تعطیل و علیرغم انقلاب 1952 مصر جامهء کعبه مرتب از مصر فرستاده شد.در سال 1382 (1962)که روابط بین جمال عبد الناصر و دولت سعودی به تیرگی گراییده بود،کشتی حامل جامه طبق معمول در موسم حج عازم جدّه شد ولی در بندر جدّه در اثر نزاعی که بین اولیای بندر و کاپیتان کشتی درگرفت ماجرای سالها پیش تکرار شد و کشتی مصری با بار و جامهای که آورده بود به مصر بازگشت و جنگ رادیویی و تبلیغاتی بین دو کشور اوج گرفت.رهبران سعودی دوباره به تبوتاب افتادند و با عجله نمایندگانی برای تهیهء جامه به ژاپن و هند و پاکستان و سوریه اعزام کردند و بالاخره در کارگاه قدیمی مکه که تعطیل شده بود جامهای سرهم کردند و کعبه را آن سال بیجامه نگذاردند.ولی این جامه به بعجله و از ته ماندهء مواد سالهای تأسیس کارخانه تهیه شده بود چیز خوبی نبود و بزودی در اثر تابش آفتاب رنگ باخت و بالاخره چند ماه بعد(ربیع الاول 1383)آن را با جامهای دیگر عوض کردند تا در مراسم حج آن سال جامهء معمولی سالانه که در کارگاه تعمیر و تجدید بنا شدهء قدیمی که در مکه تهیه شده بود بر کعبه فرو هشتند.[110]
ده سال بعد ضمن این که کارگاه موجود در مکه بآسانی به کار خود ادامه میداد، ملک فیصل دستور تأسیس یک کارگاه مدرنتر و مجهزتر را صادر کرد و این کارگاه جدید که کار تهیهء جامه از سال 1394(1974)به آنجا منتقل شده در دورهء ملک خالد در 7 ربیع الثانی 1397(26 مارس 1977)به دست ولیعهد او امیر فهد(پادشاه کنونی) افتتاح شد و تا امروز بکار خود ادامه میدهد.[111]
منابعی که در مقاله به آنها اشاره شده است
ابن ایاس،ابو البرکات محمد بن محمد(930/1523)،بدایع الزهور فی وقایع الدهور،ویراستهء محمد مصطفی،ج 3-5،قاهره ناشران مختلف 83-1379/63-1960.
ابن اثیر،عز الدین ابو الحسن علی بن محمد(630/1232)،الکامل فی التاریخ،13 ج،بیروت،دار صادر للطباعة و النشر و دار بیروت للطباعة و النشر،1965 م.
ابن بطوطه،ابو عبد الله محمد بن ابراهیم اللواتی(779/1377)،رحلة ابن بطوطه،بیروت دار صادر للطباعة و دار بیروت للطباعة 1379/1960.
ابن تغری بردی،جمال الدین ابو المحاسن یوسف(874/1469)،النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهرة،12 ج قاهره،دار الکتب المصریه 75-1348/56-1929.
ابن جبیر،ابو الحسن محمد بن احمد(614/1217)،رحلة ابن جبیر،دار التراث،1388/1968.
ابن حجر عسقلاتی،شهاب الدین ابو الفضل(852/1448)،فتح الباری بشرح البخاری،17 ج،مصر،مطبعة عیسی البابی الحلبی و اولاده 1378/1959.
ابن ظهیره القرشی،محمد جار الله،الجامع اللطیف فی فضل مکة و اهلها و بناء البیت الشریف،تاریخ تألیف، طبق ص 25-324 کتاب،950/1543،چاپ دوم،قاهره،عیسی البابی الحلبی و اولاده،1357/1938.
ابن کثیر،ابو الفداء الحافظ(774/1372)،البدایة و النهایة،چاپ اول،14 ج بیروت،مکتبة المعارف،1966 م.
ابن میسّر،ابو عبد الله محمد بن علی بن یوسف(677/1278)،[الجزء الثانی من]اخبار مصر،تصحیح هنری ماسیه،قاهره،المعهد العلمی الفرنسی للعادیات الشرقیة،1919 م.
ابن هشام،عبد الملک الحمیری،(حدود 218/833)،السیرة النبویه،ویراستهء مصطفی شفا و دیگران،چاپ سوم، 4 ج بیروت،دار الاحیاء التراث العربی 1391/1971.
احمد،یوسف،المحمل و الحج:الجزء الاول،قاهره،مطبعة حجازی 1356/1937.
الازرقی،ابو الولید محمد بن عبد الله بن احمد(حدود 265/878)،اخبار مکة و ما جاء فیها من الاثار،تحقیق رشدی صالح ملحسن،2 جزء در 1 ج چاپ دوم،[بیروت]دار الاندلس،1358/1965.
البتنونی،محمد لبیب،الرحلة الحجازیة،مصر،مطبعة الجمالیه 1329/1910.
البستانی،بطرس،دائرة المعارف،ج 3 چاپ بیروت،مطبعة دار المعارف،1878 م.
85
ایران نامه , پاییز 1364 – شماره 13
البلاذری،ابو العباس احمد بن یحیی بن جابر(279/892)،فتوح البلدان،ویراستهء M.J.de Goeje چاپ اول، 1866،چاپ افست بوسیلهء E.J.Brill ،1968 م.
البلوی،ابو الحجاج یوسف بن محمد(604/1207)،الف باء،2 ج،قاهره،المکتبة الوهبیة،1287/1870.
التجیبی،القاسم بن یوسف السبتی(730/1329)،مستفاد الرحلة و الاغتراب،ویراستهء عبد الحفیظ منصور،لیبا- تونس،الدار العربیة للکتاب،1395/1975.
تقیزاده،سید حسن،از پرویز تا چنگیز،تهران کتابفروشی فروغی،1349 شمسی.
جبرتی،عبد الرحمن،عجائب الاثار فی التراجم و الاخبار،چاپ دوم،3 ج،بیروت،دار الجلیل،1978.
الجزیری الانصاری،عبد القادر محمد بن عبد القادر(حدود 980/1572)،الدرّر الفرائد المنظمة فی اخبار الحاج و طریق مکة المعظمة،ویراستهء حمد الجاسر،چاپ اول 2 ج،دار الیمامه للبحث و الترجمة و النشر،ریاض 1403/1983.
حسن،دکتور حسن ابراهیم،تاریخ الدولة الفاطمیة،چاپ چهارم،مکتبة النهضة المصریة،1981.
رفعت پاشا،ابراهیم،مرآة الحرمین او الرحلات الحجازیة و الحج و مشاعره الدینیة،2 ج،قاهره مطبعة دار الکتب المصریه 1344/1925.
زامبارو،معجم الانساب و الاسرات الحاکمة فی التاریخ الاسلامی،ویراستهء دکتور زکی محمد حسن،مطبعة جامعة الفواد الاول 1951.
سبط بن الجوزی،شمس الدین ابو المظفر یوسف بن قزاوغلی(654/1256)،مرآة الزمان فی تاریخ الاعیان، ویراستهء علی سویم،آنکارا،دانشگاه آنکارا،1968.
سرور،محمد جمال الدین،النفوذ الفاطمیین فی جزیزة العرب،قاهره،دار الفکر العربی 1369/1950.
السّهیلی،عبد الرحمن(581/1175)،الروض الانف فی شرح السیرة النبویة لابن هشام،ویراستهء عبد الرحمن الوکیل،7 ج،چاپ اول،قاهره،دار النصر 1378/1964.
شقیر،نعوم،تاریخ السودان،ویراستهء محمد ابراهیم ابو سلیم،بیروت،دار الجیل،1981.
الطبری،ابو جعفر محمد بن جریر(310/922)،تاریخ الطبری:تاریخ الرسل و الملوک،ویراستهء محمد ابو الفضل ابراهیم،10 ج،قاهره،دار المعارف مصر،1960-1969 م.
العرینان،الدکتور محمد،«اباحة المدینه و حریق الکعبه فی عهد یزید بن معاویة بین المصادر القدیمه و الحدیثه» در مجلة کلیة الاداب،(لجامعة الریاض)ج 5(1977-1978 م)ص 79-99.
عطار،احمد عبد الغفور،الکعبة و الکسوة،چاپ اول،مکه،1397/1977.
عمر بن فهد،محمد بن محمد بن محمد(885/1470)،اتحاف الوری باخبار أم القری،ویراستهء فهیم محمد شلتوت،2 ج،قاهره،مکتبة الخانجی،4-1403/4-1983.
العمری،شهاب الدین ابو العباس احمد بن فضل الله(749/1348)،مسالک الابصار فی ممالک الامصار،الجزء الاول،ویراستهء احمد زکی پاشا،قاهره،مطبعة دار الکتب المصریه،1342/1924.
الفاسی،تقی الدین محمد بن احمد بن علی(832/1427)،شفاء الغرام باخبار البلد الحرام ویراستهء«جمعی از علماء»،2 ج،مصر،مطبعة عیسی البابی الحلبی و اولاده،1956 م.
فاسی،العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین،ویراستهء محمد فواد سید،8 ج،قاهره،مطبعة السنة المحمدیة،1378- 1388/1958-1969.
القطبی،عبد الکریم(1014/1605)،اعلام العلماء الاعلام ببناء المسجد الحرام،ویراستهء احمد محمد جمال و عبد العزیز الرفاعی،چاپ اول ریاض،دار الرفاعی 1403/1983.
القلقشندی،ابو العباس احمد بن علی بن احمد(820/1418)،صبح الاعشی فی صناعة الانشاء،14 ج،قاهره، مطبعة الامیریة،38-1331/19-1913.
86
ایران نامه , پاییز 1364 – شماره 13
مسعودی،ابو الحسن علی بن الحسین(346/957)،مروج الذهب و معادن الجوهر،ویراستهء اسعد داغر،4 جزء در 2 ج،چاپ سوم،بیروت،دار الاندلس،1978 م.
المقریزی،تقی الدین ابو العباس احمد بن علی(845/1441)،اتعاظ الحنفاء بأخبار الائمة الفاطمیین الخلفاء، ویراستهء دکتر جمال الدین الشیال.چاپ دوم،قاهره لجنة الاحیاء التراث الاسلامی،1378/1967.
مقریزی،الذهب المسبوک فی ذکر من حج من الخلفاء و الملوک،ویراستهء دکتور جمال الدین الشیال،قاهره، لجنة التألیف و الترجمة و النشر 1955 م.
مقریزی،کتاب الخطط المقریزیة المسماة بـ:المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الاثار،3 ج بیروت،مکتبة احیاء العلوم،1959 م.
مقریزی،کتاب السلوک لمعرفة الدول و الملوک،4 جزء در 12 قسم یا جلد:ج 1-6[جزء 1-2]ویراستهء مصطفی زیاده،قاهره لجنة التألیف و الترجمة و النشر،1936-1958 و ج 7-12[جزء 3-4]ویراستهء دکتر سعید عبد الفتاح عاشور،قاهره مکتبة دار الکتب 1970-1973.
ناصر خسرو،(481/1088)،سفرنامه:رحلة ناصر خسرو…فی القرن الخامس الهجری،ترجمهء یحیی الخشاب، بیروت،دار الکتاب الحدیث،1970.
نعمان بن حیون(363/973)،رسالة افتتاح الدعوه،ویراستهء دکتور فرحات الدشراوی،تونس،الشرکة التونسیة للنشر و التوزیع.1975.
النهروالی،محمد قطب الدین(990/1582)،تاریخ القطبی المسمی بـ:کتاب الاعلام بأعلام بیت الله الحرام، ویراستهء محمد طاهر کردی،چاپ مکه،المکتبة العلیمة،1370/1950.
هاجسن،مارشال گ.س. (Marshall G.S.Hodgson) فرقهء اسماعلیلیه،ترجمهء فریدون بدرهای، تهران کتابفروشی تهران،1346 شمسی.
الهمدانی،دکتور حسین فضل الله و دکتر حسن سلیمان محمود،الصلیحیون و الحرکة الفاطمیة فی الیمن:268- 626،قاهره،مکتبة مصر،1955.
یاقوت حموی،شهاب الدین ابی عبد الله(627/1229)،معجم البلدان،،5 ج،بیروت،دار صادر و دار بیروت للطباعة،1399/1979.
یعقوبی،احمد بن واضح(286/897)،البلدان،ترجمهء دکتر محمد ابراهیم آیتی.تهران بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1356 شمسی.
منابع خارجی
Joseph Schacht,”Pre-Islamic Background and Early Development of Jurisprudence”in Majid Khadduri,et.al.,Law in the Middle East:Vol.1:Origin and Development of Islamic Law(Richmond:William Byrd Press,1955)pp.34-38; Claude Cahen,”Tribes,Cities and Social Organization”in R.N.Frye,ed.,The Cambridge History of Iran:Vol.4:The Period From the Arab Invasion to the Seljugs (Cambridge:The University Press,1975),p.307;Noel J.Coulson,A History of Islamic Law(Edinburgh:At the University Press,1964)pp.21-35.
[1]. خاقانی شروانی قصائدی در دیوانش دربارهء مشاعر مقدس مکه و مدینه،و از جمله مشت خاکی که افتخار برداشت آن را از درون ضریح پیامبر اکرم داشته است دارد.در یکی از این قصائد او جامهء کعبه را به رنگ سبز دیده و توصیف کرده است و هموطنی که با خاقانی آشنایی و به نویسندهء این سطور حسن ظن داشته،پرسیده بوده این جامه کی و چگونه به رنگ کنونیش سیاه تغییر یافته است.نوشتار زیر صورت گسترش یافتهء پاسخ این سؤال است که از یادداشتهای تحقیقی دیگر مرتبط به این موضوع فراهم شده است.
چند نکته دربارهء روش:1-تاریخها چه در متن وچه پاورقیها همه هجری قمری است،مگر آنکه غیر آن صریحا ذکر شود و یا بطور آشکار میلادی باشد.برای اکثر تواریخ هجری معادل میلادی آنها باعتبار آغاز سال یا ماه هجری مورد بحث داده شده است(در داخل پرانتز و یا پس از خط ممیز/)،و تاریخ پس از نام افراد تاریخ مرگ و یا-در مورد حکام و سلاطین-تاریخ پایان زمامداری آنهاست.2-هرگاه نویسندهای برای اولین بار مورد استناد قرار گیرد طریقهء معرفی او در پاورقی این است:نخست نام رسمی مؤلف(نام معروف یا خانوادگی)سپس دیگر نامهای او،سپس،در مورد نویسندگان کلاسیک،تاریخ مرگ او و سپس اطلاعات کامل مربوط به اثر مورد استناد.3-در پاورقیهای بعدی فقط نام رسمی مولف و عنوان اختصاری کتاب ذکر میشود و خواننده میتواند برای اطلاعات کامل مربوط به هر پاورقی به اولین پاورقی مربوط به آن مرجع و یا به فهرست منابع هجائی پایان مقاله تحت نام رسمی مؤلف مراجعه کند.
[2]. و اما این که اولین بانی کعبه ابراهیم خلیل بوده یا نه،علمای اسلامی با توجه به تفسیرهای گوناگونی که، براساس روایات مختلف،از آیات مربوط به قصهء ابراهیم(آل عمران:96-97،بقره:127،ابراهیم:37،حج: 26)دارند در آن متفق القول نیستند،پارهای روایات بنای کعبه را همزمان با خلق و آسمان و به فرشتگان و بعضی به آدم ابو البشر نسبت میدهند و بههرحال این از موضوعاتی است که خیالبافی و افسانهسرایی راویان در آن حدی نشناخته است.رک.مثلا ألازرقی،ابو الولید محمد بن عبد الله بن احمد(حدود 265/878)،اخبار مکة و ما جاء فیها من الآثار،ویراستهء رشدی صالح ملحسن(دو جزء در 1 جلد،چاپ دوم،[بیروت]دار الاندلس (1385/1965)ج 1 ص 31-42،51-52،58-65 و 355؛الطبری،ابو جعفر محمد بن جریر(310/922)تاریخ الطبری:تاریخ الرسل و الملوک،ویراستهء محمد ابو الفضل ابراهیم(10 جلد،قاهره،دار المعارف بمصر 1960- 1969)ج 2 ص 283-290؛السهیلی،عبد الرحمن(581/1175)،الروض الآنف فی شرح السیرة النبویة لابن هشام ویراستهء عبد الرحمن الوکیل(7 جلد چاپ اول،قاهرة،دار النصر،1387/1964)ج 2 ص 259-282؛ العمری شهاب الدین ابو العباس احمد بن فضل الله(749/1348)،مسالک الابصار فی ممالک الامصار،الجزء الاول.ویراستهء احمد زکی پاشا،قاهرة مطبعة دار الکتب المصریه(1342/1924)ص 92-94.
[3]. تبّان اسعد ابو کرب بن کلیکرب(یا مللیکرب)ملقب به تبّع بطوری که از لقبش پیداست از تبابعهء یمن بوده که پس از ملوک سبا بحکومت رسیدند و حدود 26 نفر از آنان تا قرن ششم میلادی بر آن حکومت کردند.برای شرح حالی مختصر از او رک:البستانی،بطرس،دائرة المعارف مادّهء«اسعد ابو کرب».ج 3(چاپ بیروت،مطبعهء دار المعارف،1878)ص 512-514.رک همچنین تقیزاده،سید حسن،از پرویز تا چنگیز(تهران،کتابفروشی فروغی،1349 شمسی)ص 86 و پاورقی شمارهء 2 در آن.
[4]. این تاریخ و داستان رفتن«اسعد ابو کرب»را به مکّه بیشتر نویسندگان قدیم وجدید نوشتهاند و از آن جمله است رفعت پاشا،ابراهیم،مرآة الحرمین او الرحلات الحجازیة و الحج و مشاعره الدینیة(2 ج،قاهره،مطبعة دار الکتب المصریة 1344/1925)ج 1 ص 281 که کاملترین عدد ابیاتی را نیز که گویا اسعد یا یارانش به این مناسبت سرودهاند دارد.بعضی از این اشعار که در یکی از آنها نکتهء جالبی در مورد تاریخ این واقعه وجود دارد چنین است:
…اِذ جَبَینا جِیادنا من ظفار …آنگاه که اسبان تیزروی خود را از ظفار تاختیم ثم سرنا بَها مسیرا بعیدا و راه سرزمینهای دور را با آنها سپری کردیم: فاستبحنا بالخیل ملک قباد با این ستوران به سرزمین قباد دست یافتیم (و آن را غارت کردیم) و ابن اقلود جاءنا مصفودا و«ابن اقلود»(ظاهرا یکی از عمّال روم)دستبسته پیش ما آمد(آورده شد) فکسونا البیت الذی حرم اللّه و سپس بر بیت الله الحرام جامه پوشاندیم ملائا مقصّبّا و برودا جامههای محکم(آستردار)و مزین از پارچههای فاخر«برد»
نکتهء موردنظر در بیت دوم است که در آن از ایران بعنوان سرزمین قباد یاد شده است.مسلما این قباد،پسر انوشیروان(شیرویه که سلطنتش بیش از هشت ماه طول نکشید)نیست،بلکه قباد اول پدر انوشیروان است که هم معروفیت بیشتری داشت و هم مدت بیشتری(488-531 میلادی)سلطنت کرد.و بههرحال تاریخ سرودن این ابیات از اواخر قرن پنجم میلادی عقبتر نمیرود و این با گفتهء مورخان که قصهء مورد بحث اسعد را دویست(و در بعضی دویست و بیست)سال پیش از هجرت پیامبر(یعنی حدود 400 میلادی)دانستهاند درست درنمیآید. پس یا اولین جامهپوشی کعبه یک قرن دیرتر از آنچه که گفته شده صورت گرفته و یا این اشعار بعدها ساخته شده است.
[5]. برد،به ضمّ اول(بر وزن دزد)پارچهای بوده راهراه که از آنجامههای بلند(مانند قبا و پیرهن) میدوختند.و وجه تسمیهء قصیدهء معروف«برده»
(به مطلع:أمن تذکر جیران بذی سَلَمٍ مزجت دمعاً جری من مقلةٍ بدم)
که بوسیلهء شرف الدین بوصیری(696/1397)در ستایش پیامبر سروده شده است نیز از همین معناست.
[6]. در ازرقی(اخبار مکه…ج 1 ص 134)عبارت خبر چنین است:
«…و جعل له بابا یغلق بضبّة فارسیة…فکساها الوصایل ثیاب حبرد من عصب الیمن.»ر ک همچنین، مسعودی،ابو الحسن علی بن الحسین(346/957)مروج الذهب ومعادن الجوهر،ویراستهء یوسف اسعد داغر(4 جزء در 2،چاپ سوم،بیروت،دار الاندلس،1978 م)ج 1 جزء 2 ص 51.لازم به تذکرست که مسعودی ضمن نقل خبر مذکور،ورود این شخص به مکّه و جامهپوشی آن،نام او را تبع بن حسان بن کلیکرب ذکر کرده که درست نیست جه این حسّان پسر قهرمان داستان موردنظرست و نه پدر او،و بعبارت دیگر پوشانندهء جامهء کعبه پدر حسّان بوده است و نه فرزند او.برای تفصیل بیشتر و صورت درست نامها،رک این اثیر،عز الدین ابو الحسن علی بن محمد(630/1232)الکامل فی التاریخ(13 ج،بیروت،دار صادر للطباعة و النشر و دار بیروت للطباعة و النشر 1965 م)ج 1،ص 146-417 و همچنین ص 341-342 و 415.اینجا بد نیست اضافه شود که خانهء کعبه در این زمان و مدتها بعد از آن سقف نداشت و فقط یک چهار دیواری روباز بود.اولین باری که سقف آن را(با برگ خرما)پوشاندند در جریان بنای آن پنج سال پیش از بعثت پیامبر و به گفتهای در زمان قصّی نیای چهارم ایشان بود.رک ازرقی،اخبار مکه…ج 1 ص 159؛عمر بن فهد،محمد بن محمد بن محمد(885/1470) اتحاف اوری باخبار ام القری،ویراستهء فهیم محمد شلتوت(2 ج،قاهره،مکتبة الخانجی،4-1403/4-1983)ج 1 ص 144-145؛النهر والی،محمد قطب الدین(990/1582)تاریخ القطبی المسمی بـ:کتاب الأعلام باعلام بیت الله الحرام ویراستهء محمد طاهر کردی،(تالیف 985/1577،چاپ مکه،المکتبة العلمیة،1370/1950)ص 49[از این کتاب اقتباس و تلخیص هم وجود دارد بقلم برادرزادهء مؤلف عبد الرکیم القطبی(1014/1605)و بنام اعلام العلماء الاعلام ببناء المسجد الحرام ویراستهء احمد محمد جمال و عبد العزیز الرفاعی(چاپ اول،الریاض، درا الرفاعی،1403/1983)مطلب مشار الیه در این کتاب در ص 47 است.]
[7]. قباطی،منسوب به قبط(بوزن و معنی مصر)دو تلفظ و دو معنی دارد.با کسر قاف یعنی«انسان مصری»و به ضم قاف به کتان یا پارچهء سفیدرنگی اطلاق میشود که در قدیم در مصر بافته میشده و لذا به آن نام نامیده میشده.در زمانهای بعد این معنی و عنصر جغرافیایی البته در آن ملحوظ نمانده و در کتب فراوان از قباطی یمنی و شامی و مصری و عراقی سخن بمیان آمده است.
غیر از قباطی که در گذشته ظاهرا رایجترین جامهء مورد استفاده برای کعبه بوده،جامههای دیگری نیز بکار میرفته که براساس جنس یا رنگ و یا طرح آنها اسامی مختلفی داشتهاند مثلا:1-برد(جمع برود)،که ذکرش رفت(پاورقی 5)،2-خصف(بر وزن هدف)جامهای زبر و کلفت،3-وصایل(بر وزن وسایل)جامهای یمنی راه راه،4-عصب(بر وزن اسب)نوعی برد یمانی دو رنگ،5-مسوح جمع مسح(بر وزن کسوف و مصر)بمعنی پلاس یا جامهای زبر از مو(ی بز)،6-نطع،جامهای از چرم 7-بسط(بر وزن پشت)نوعی پلاس و 8-البته انواع جامههای ابریشمی که در دورههای متأخر اسلامی رواج بیشتری داشته.
[8]. ازرقی،اخبار مکه…،ج 1 ص 249-252.
[9]. الفاکهی،ابو عبد الله محمد بن أسحاق(276/889)،اخبار مکة المشرفة،منقول در ابن حجر عسقلانی، شهاب الدین ابو الفضل(852/1448)فتح الباری بشرح البخاری(17 ج،مصر،مطبعة عیسی البابی الحلبی و اولاده، 1378/1959)ج 4 ص 204.سوختن جامهء کعبه در اثر جرقهء خاسته از بخوردان البته با توجه به آبوهوای خشک مکّه و طبیعت ساختمانی کعبه(که از چوب و شاخ خرما بوده)امری طبیعی بوده و در موارد مختلفی نیز-من جمله در واقعهء حملهء یزیدیان بر مکه که در پاورقی شماره 22 ذیل بیاید-گزارش شده است.اما این که این امر در سال فتح مکّه نیز اتفاق افتاده باشد آن فقط در منبع فوق ذکر شده و مراجع قدیمی و کتابهای معتبر تاریخی ذکری از آن بمیان نیاوردهاند.رک مثلا ازرقی،اخبار مکه…ج 1 ص 174-179؛طبری،تاریخ الرسل…ج 3 ص 42-66؛مسعودی،مروج…ج 1 جزء 2 ص 290؛ابن اثیر،الکامل…ج 2 ص 239-273.
[10]. ابن هشام،عبد الملک الحمیری(حدود 218/833)،السیرة النبویة ویراستهء مصطفی شفا و دیگران (چاپ سوم،4 جلد،بیروت،دار الاحیاء التراث العربی.1391/1971)ج 1 ص 211؛ازرقی،اخبار مکه…،ج 1،ص 253.
[11]. ازرقی،اخبار مکه…،ج 1 ص 253؛عطار،احمد عبد الغفور،الکعبة و الکسوة(چاپ اول،مکه 1397/1977)ص 137.
[12]. ازرقی،اخبار مکه…،ج 2 ص 68-69؛طبری،تاریخ الرسل…،ج 4 ص 68-69؛ابن اثیر،الکامل…، ج 2 ص 357؛به گفتهء این نویسندگان عدهای از فروختن منازل خود سرباززدند ولی عمر منازل آنها را بههرحال خراب کرد و قیمت خانهها را در خزانهء کعبه گذاشت و بعد صاحبانشان بناچار آنها را گرفتند.
[13]. ازرقی،اخبار مکه…،ج 1 ص 253.
[14]. همان مرجع ص 259(رک همچنین پاورقی 17 ذیل).
[15]. ازرقی،اخبار مکه…،ج 1 ص 260 ص 69؛طبری،تاریخ الرسل…،ج 4 ص 251 و ابن اثیر، الکامل…،ج 3 ص 87.
[16]. به گفتهء ازرقی،اخبار مکه…،ج 1 ص 253،254-255 این قصه چنین بوده است که عبد الله بن عمر، ظاهرا به پیروی از سنتی رایج،قربانی(یا قربانیهای)پروار را که پوشانده با پارچههای اعلا(برد و قباطی)بودند به خانهء کعبه هدیه میکرد،و پس از ذبح آنها از پارچههای مزبور در تهیهء جامه برای کعبه استفاده میکردند. نوشتهء یک نویسندهء معاصر(عطار،الکعبه…،ص 138)که«ابن عمر از جیب خود برای کعبه جامه تهیه میکرد…»ظاهرا بزرگ شدهء همین روایت است که البته مؤلف اشارهای به منبع خبر خود نمیکند.
[17]. ازرقی،اخبار مکه…،ج 1 ص 260.به گفتهء این نویسنده شیبة بن عثمان،حاجب کعبه،از معاویه اجازه خواست جامههای پیشین کعبه را بر کند تا خانه هم سبکبار شود و هم از آنچه که دست مشرکان(قبل از فتح مکه)به آن خورده است پاک گردد.این خبر را نویسندگان بعدی هم نقل کردهاند ولی آن با خبر نقل شده در سطر پیش از آن(ص 259 کتاب)که عمر جامههای قدیم را کند درست درنمیآید.
[18]. این که اولین بار چه کسی دیبا در جامهء کعبه بکار برد روایات مختلف است.روایتی آن به خالد نوادهء پنجمین جدّ پیامبر(کلاب)نسبت میدهد،دیگری به نتیله زن عبد المطلب(جدّ پیامبر)و روایات دیگر به معاویه و پسرش یزید و عبد الله بن زبیر و بالاخره حجاج بن یوسف و حتی یک نویسندهء معاصر(عطار،الکعبه…،ص 138) به اینها بس نکرده و عثمان بن عفّان را نیز به این لیست افزوده است.رک ابن هشام.السیرة النبویة…،ج 1 ص 211؛ازرقی،اخبار مکه…،ج 1 ص 253-255،الفاسی،تقی الدین احمد بن علی(833/1428)شفاء الغرام باخبار البلد الحرام،ویراستهء جمعی از علما(2 ج،مصر،مطبعة عیسی البابی الحلبی و اولاده،1956)ج 1 ص 121.برای جمعبندی و تحلیل روایتهای مختلف فوق،رک.ابن حجر عسقلانی،فتح الباری…،ج 4 ص 205.
[19]. بنظر میآید که پوشاندن جامه در روز عاشورا شیوهای دیرین بوده باشد چه براساس آنچه که اکثر نویسندگان روایت کردهاند پیامبر اکرم در سخنرانی(یا خطبه)ای که در یک روز عاشورا ایراد کردهاند گفتهاند «هذا یوم عاشوراء یوم تنقضی فیه السنة و تستر فیه الکعبة و ترفع فیه الاعمال و لم یکتب علیکم صیامه و أنا صائم فمن أحبّ منکم ان یصوم فلیصم»[یعنی امروز روز عاشوراست.روزی که در آن سال به پایان میرسد و بر کعبه جامه پوشانده میشود و اعمال بندگان فرا گزارش میشوند.روزهء این روز بر شما مقرر نشد.ولی من روزهام و هر که هم از شما خواست میتواند روزه بگیرد]ازرقی،اخبار مکه…،ج 1 ص 252.
[20]. همان مرجع ص 254-255.
[21]. همان مرجع ص 254.
[22]. معروف است که سوختن جامه در اثر آتش منجنیق لشکریان یزید بود.ولی در معتبرترین و قریب العهدترین منابع و این واقعه یعنی ازرقی(مرگ در حدود 265)و بلاذری(م 279)و در دو روایت از سه روایت طبری (امام المورخین م 310)این امر به افراد ابن زبیر که در مقابل لشکر مهاجم یزید از مکه دفاع میکردند نسبت داده شده.رک ازرقی،اخبار مکه…،ج 1 ص 196-200؛البلاذری،ابو العباس احمد بن یحیی بن جابر (279/892)فتوح البلدان ویراستهء M.J.de Goeje ،(چاپ اول 1866،چاپ افست بوسیلهء E.J.Brill 1968)ص 46-47؛طبری،تاریخ الرسل…،ج 5 ص 498-499.و برای یک تحلیل محققانه از این واقعه و منابع قدیم و معاصر مربوط به آن رک الدکتور محمد العرینان،«اباحة المدینه و حریق الکعبه فی عهد یزید بن معاویه بین المصادر القدیمة و الحدیثة»مجلة کلیة الآداب(لجامعة الریاض)ج 5(1977-1978)ص 79-99.
[23]. ازرقی،اخبار مکه…،ج 1 ص 254؛الجزیری الانصاری عبد القادر محمد بن عبد القادر(حدود 980/1572)،الدرر الفرائد المنظمة فی اخبار الحاج و طریق مکة المعظمة ویراستهء حمد الجاسر(پایان تألیف حدود 976/1568،چاپ اول،دو جلد،دار الیمامه للبحث و الترجمة و النشر،الریاض،1403/1983)ج 1 ص 430.
[24]. برای شرح و تفصیل روزانهء این رویداد رک حاشیهء مصحح(رشدی صالح ملحسن)در ازرقی،اخبار مکه…،ج 1 ص 355-373.
[25]. ازرقی،اخبار مکه…،ج 1 ص 255؛جزیری،الدرر…،ج 1 ص 446؛نظیر این مراسم را در سال 91/709 از ولید بن عبد الملک بن مروان گزارش میکند و این به معنی آن است که این شیوه ادامه یافته است.
[26]. میدانیم که توسعهء بیسابقهء اسلام در آغاز و تقریبا تا پایان دورهء بنی امیه(137/757)بیشتر جنبهء سیاسی و نظامی داشت و از نظر اجتماعی و فرهنگی و حتی قضائی زندگی در متصرفات این امپراطوری بزرگ نه فقط بر همان روال سابق بود،بلکه آن تأثیر اولیهای که اسلام بر جنبههای معنوی این اقوام گذاشته بود نیز در اثر سیاست و روش بنی امیه در حال زوال بود.مقابله با این مشکل که بطور جدی،از پایان قرن اول هجری مورد توجه قرار گرفت با پیدایش مکاتب فقهی باوج رسید و زیربنای سیاست خلفای عباسی قرار گرفت برای جالبترین تحلیل این موضوع رک مثلا:
Joseph Schacht,”Pre-Islamic Background and Early Development of Jurisprudence”in Majid Khadduri,et.al,ed.,Law in the Middle East:Vol.l:Origin and Development of Islamic Law(Richmond:William Byrd Press,1955)pp.34-38; Claude Cahen,”Tribes,Cities and Social Organization”in R.N.Frye,ed.,The Cambridge History of Iran:Vol.4:The Period From the Arab Invasion to the Seljugs (Cambridge;The University Press,1975),p.307;Nodel J.Coulson,A History of Islamic Law(Edinburgh:At the University Press,1964)pp.21-35.
[27]. تنّیس بکسر تاء و تشدید نون(بر وزن قدّیس)شهری بوده ساحلی در شمال دمیاط و نزدیکی شهر مطریهء کنونی که بقول یعقوبی[احمد بن واضح(286/897)،البلدان،ترجمهء دکتر محمد ابراهیم آیتی(بنگاه ترجمه و نشر کتاب،تهران 1356 شمسی)ص 116:]«دریای اعظم شور و دریاچهای که آب آن از نیل میآید بدان محیط است و آن شهری است کهن که جامههای گرانقیمت سفتباف و نازک از دبیقی[نسبت به شهر دبیق]و کتان تنک و نرم و پارچههای خطدار و مخمل و پارچههای نگاری و انواع پارچهها در آن ساخته میشود و لنگرگاه کشتیهای که از شام و مغرب میرسد در آن واقع شده.»
موقعیت سوق الجیشی این شهر برای آنان همیشه مایهء دردسر بود،چه آن در سال 101/719 یک بار برای مدت کوتاهی بوسیلهء رومیها از دست مسلمانان خارج گردید و در جریان جنگهای صلیبی چون دفاع از آن مشکل بود نخست در سال588/1192 به دستور الناصر صلاح الدین اولین حاکم ایوبی مصر از سکنه تخلیه و سپس در سال 624/1226 به دستور الملک الکمال(پنجمین حاکم این سلسله)بکلی تخریب گردید و خرابههای آن هنوز هم در نزدیکی شهر مطریه موجودست.برای تاریخچهء جامع این شهر و تحولات آن رک:المقریزی،تقی الدین ابو العباس احمد بن علی(845/1441)کتاب الخطط المقریزیة المسّماة بـ:المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الاثار(3 ج، بیروت،مکتبة احیاء العلوم،1959 م)ج 1 ص 309-318؛یاقوت حموی،شهاب الدین ابی عبد الله(627/1229) معجم البلدان(5 ج،بیروت،دار صادر و دار بیروت للطباعة،1399/1979)ج 2 ص 51-54.
[28]. فاکهی[276/889 و مؤلف اخبار مکة المشرفة]میگوید:«و دیدم جامهای از قباطی مصر را که بر آن نوشته شده بود:(ساخته شده در تنّیس به امر عبد الله المهدی امیر المومنین…بسال 159.»نقل از مقریزی،کتاب الخطط،ج 1 ص 317.
[29]. ازرقی،اخبار مکه…،ج 1 ص 262-263؛طبری،تاریخ الرسل…،ج 8 ص 132-133؛المقریزی، تقی الدین[ابو العباس]احمد بن علی(845/1441)،الذهب المسبوک فی ذکر من حج من الخلفاء و الملوک، ویراستهء دکتور جمال الدین الشیّال(قاهره،لجنة التألیف و الترجمه و النشر،1955 م)ص 42-47.
این تألیف اخیر مقریزی رسالهای است کوچک(122 صفحه با حواشی مفید ویراستار)و تألیف شده در 841/1437 که اطلاعات جالبی دربارهء حج خلفا و سلاطین دارد.به گفته آن(ص 12-24)سه جانشین اول پیامبر ولع خاصی برای انجام فریضهء حج داشتند:ابو بکر در سال دوم(و آخر)خلافت خود،عمر در تمام ده سال خلافتش،جز سال اول،به روایتی،و عثمان در تمام یازده سال خود،جز سال اول و آخر،مراسم حج را انجام دادند.علی بن ابی طالب«بعلت گرفتاریهای جنگ جمل و صفّین»(ص 24)در زمان خلافت خود قادر بانجام حج نشد.از خلفای سیزدهگانهء اموی فقط پنج نفر حج کردند که از اینان معاویه و عبد الملک بن مروان هریک بیش از یک بار و بقیه هریک فقط این کار را انجام دادند(ص 24-36).از سی و هفت خلیفهء عباسی فقط سه نفر از شش خلیفهء دوره اول به زیارت مکه رفتند:ابو جعفر منصور شش بار در بیست و دو سال خلافت، مهدی یک بار در یازده سال،و هارون الرشید نه بار در بیش از بیست و سه سال.بعد از هارون دیگر کسی از 31 جانشین او به حج نرفت(ص 36-48)و بقول ویراستار کتاب(مقدمه ص 11)خوشگذرانیها و دیگر مشغلههای زندگی به آنان مجال این کار را نداد.
آمارهای مذکور هرچند گوشههای جالبی از زندگی شخصی و احتمالا اعتقاد دینی خلفا و سلاطین اسلامی را نشان میدهند،شاید بتوان گفت که جالبترین بازگویی کتاب در ارتباط با سلسلهها و حکامی است که دربارهء آنها چیزی نمیگوید و این امر البته با توجه به تبحر مؤلف تردیدی نمیگذارد که از اینها حتی یک نفر هم در دوران حکومت خود بنقل حافظ«در بیابان به شوق کعبه قدم»نزده است.مهمترین این سلسلهها عبارتند از 1- امویان اندلس:شانزده نفر که از سال 138/756 بمدت 285 سال قمری در مغرب حکومت کردند،2-فاطمیان: با چهارده نفر(سه نفر اول در مغرب و بقیه در مصر)که از سال 297/909 مدت 271 سال حکومت کردند و بالاخره 3-ایوبیهای مصر:8 نفر که پس از سقوط فاطمیها بمدت 80 سال یعنی تا 648/1250 در آن کشور حکمرانی کردند.از این سه گروه اگر عذر امویان اندلس و ایوبیان مصر را-به دلیل این که مثلا گروه اول را رقبا و دشمنان نیرومندترشان راه به مشرق و اماکن مقدس حجاز نمیدادند ایوبیان هم گرفتار جنگ با صلیبیها بودند-بپذیریم،دربارهء فاطمیان نیرومند که بر حجاز تسلط داشتند،دلیل موجهی نداریم جز این که برای توجیه یا به آیین اسماعیلیان بنگریم-که چیزی برعلیه حج در آن وجود ندارد-و یا این که آن را به حساب بیاعتقادی یا کم اعتقادی آنان بگذاریم.اتفاقا مقریزی در تألیف دیگر خود،کتاب الخطط…،ج 2 ص 387-388(رک ایضا ج 3 ص 63-64)خبری دارد که تا حدی به این معما کمک میکند.او میگوید المستنصر(هشتمین خلیفهء فاطمی)هر سال یک سفر حج نمایشی ترتیب میداد به این معنی که نزدیکیهای موسم حج در موکبی با شکوه از زنان و حشم خود بعنوان ظاهری عزیمت به مکّه از شهر خارج میشد ولی در عوض به«جبّ عمیره»که نزهتگاهی در حومهء قاهره بود میرفت.در این«پیکنیک»های شاهانه چهبسا که در کوزههای آب،شراب حمل میکردند تا در بزم خلیفه مورد استفادهء او و همراهان گردد.در یکی از برنامهها که مصادف با روز عرفه(نهم ذی الحجه)بود شریف ابو الحسن ظاهرا یکی از شعرای حضور شعری ساخت که بعضی از آنچنین است:
فم فانحر الراح یوم النحر بالماء
عید قربان است بخیز و آن بادهء تلخ را با آب ذبح کن(تلخی آنرا با آب بگیر)
و لا تُضَح ضحیًی اِلاَ بصهباء
(چه)هیچ قربانی و عیدی برپا نمیشود مگر با باده و صهبا
و ادراک حجیج الندامی قبل نفر هم
دریاب معاشران ندیم و این«حاجیان»همدم خود را قبل از حرکتشان.
الی مِنی قَصفِهِم مع کل هیفاء
کج کن ره خود را سحرگاه زود به«مکهء شراب» (در آن تفرجگاه).
فطف به حل رکن العود و النای
و در آنجا(بجای ارکان کعبه)طواف«رکن»نی و عود کن. و از یاد نمیبریم،این المستنصر همان کسی است که ناصر خسرو قبادیانی،بطوری که در همین مقاله ذکرش بیاید،سه سال و نیم در دربارش مقیم بود،(در سفرنامهء خود)از حرمت شرب خمر در دوران حکومتش سخن میگوید،از کرامات نیای اکبرش خبرمیدهد که چگونه در جریان فتخ مصر سگی سیاه رنگ در گذشتن از نیل او را یاری کرد،(در آن قصیدهء معروف)عنصری بیچاره را ملامت میکند که چرا با زهد عمّار و بوذر مدح سلطان محمود میکرد و سپس ما را ره مینماید که قامت عرعری خود را به سجده برای چه کسی خم کنیم-که بههر حال اگر المستنصر خود این کس نبوده سایه و وارث بر حقش بوده:
ببین گرت باید ببینی بظاهر از او صورت و سیرت حیدری را
[30]. به گفتهء فاکهی(مؤلف اخبار مکة المشرفه)او جامههای سالهای زیر را به چشم خود دیده است:جامهء سال 162 ساخت تنّیس بنام المهدی،جامهء سالهای 190 و 192 ساخت تونه و شطا(از قراء مجاور تنّیس)بنام هارون الرشید،و جامههای 197 بنام فضل بن سهل برمکی و دیگران و 206 بنام مأمون همه ساخت تنّیس.منقول در مقریزی،کتاب الخطط…،ج 1 ص 317-318 و(برای سال 191)ص 397.همچنین مقریزی در ص 317 مذکور در گزارش دیگری از مسبّحی(مورخ و ادیب مصری 420/1029)میگوید که به گفتهء او جامهء سال 384/994 ساخت شهر تنّیس بوده است.
[31]. طبری،تاریخ الرسل…،ج 8 ص 528-533؛ابن کثیر،ابو الفداء الحافظ(774/1372)البدایة و النهایة (چاپ اول،14 ج،بیروت،مکتبة المعارف،1966)ج 10 ص 244-245؛ازرقی،اخبار مکه…،ج 1 ص 263-264؛ابن اثیر،الکامل…،ج 6 ص 302-307؛جزیری،الدرر..،ج 1 ص 477-479.
[32]. طبری،تاریخ الرسل…،ج 8 ص 536؛رک ایضا ابن کثیر،البدایة…،ج 10 ص 245.
[33]. به نوشتهء مورخان،حسین افطس در مکه فجایع بسیار کرد.او علاوه بر غارت اموال طرفداران عباسیها و راندن آنان از خانههاشان،کعبه را از هرچه اشیاء نفیس بود خالی کرد و حتی یارانش طلای گلدستهها و سر ستونها را کندند و فروختند.مردم که در آغاز از او استقبال کرده بودن بالکل او از او برگشتند.وقتی که خبر شکست
قیام محمد در کوفه ابو السرایا به مکه رسید،حسین کوشید که برای محمد بن جعفر(بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب)که مردی سالخورده و ساکن مکّه بود بیعت بگیرد.محمد مردی بود وارسته و دانشمند و بسیار مورد احترام مکیان و بیزار از کارهای زشت بعضی از افراد خاندان خود.او نخست زیر بار تقاضای حسین افطس نرفت ولی زیر فشار پسرش علی که با او همداستان بود تسلیم شد و در ششم ربیع الثانی سال 200 مردم با او بیعت کردند.ولی از این ماجرا یک ماه بیش نگذشت و در این مدت نیز او فقط اسما مصدر کار بود.در اوایل جمادی الاول کار حسین افطس بطوری که نوشتهاند متعاقب تجاوز به زنی از بنی مخزوم بصورت فجیعی پایان یافت و لشکریان مأمون در ماه جمادی الثانی وارد مکه شدند.رک:طبری،تاریخ الرسل…،ج 8 ص 536-540؛ ابن کثیر،البدایة…،ج 10 ص 265؛ابن اثیر،الکامل…،ج 6 ص 311-313؛جزیری،الدرر…،ج 1 ص 479.
[34]. ابن کثیر،البدایة…،ج 10 ص 247.
[35]. اینجا در ازرقی تناقضی وجود دارد چه او در یکجا(اخبار مکه…،ج 1 ص 255)تاریخ پوشاندن جامهء اول را روز ترویه(8 ذیحجه)مینویسد و در ص بعد روز عاشورا.این بنظر میآید که بعلت«دو تیکه»بودن جامهء دیبا(مثل سابق)است و لذا او«قمیص»را در روز ترویه و«ازار»را روز عاشورا گزارش کرده است.
[36]. ازرقی،اخبار مکه…،ج 1 ص 255-256.
[37]. همان مرجع ص 255-256.
[38]. همان مرجع ص 264.
[39]. همان مرجع ص 265؛جزیری،الدرر…،ج 1 ص 498.
[40]. از موارد این رویداد میتوان حادثهء سال دویست و پنجاه و یک(251 هـ)را ذکر کرد که طبری(تاریخ الرسل…،ج 9 ص 346-347)آن را چنین بیان کرده است:در این سال قبیلهء بنی عقیل به راه جده-مکه حمله کرده و آن را بستند.والی مکه،جعفر بن فضل به مقابله برخاست و در جنگی که درگرفت سیصد تن از مکیان کشته شدند.بیت زیر از زبان مهاجمان بنی عقیل در این ماجرا به یادگار مانده است:
علیک ثوبان و أمی عاریه فالق لی ثوبیک یا ابن الزّانیة
[سزاوارست-ای مکی و یا احتمالا ای کعبه-که بر تن تو دو جامه و مادر من عریان باشد؟«رد کن لباسهایت را بیایند»ای مادر بخطا].متعاقب این ماجرا گرانی سختی در مکّه بوجود آمد و اعراب قرای اطراف را غارت کردند.سپس طبری اضافه میکند:و در این میان اسماعیل بن یوسف از نوادههای حسن بن علی بن ابی طالب بر مکه حمله و والی مکه فرار کرد.اسماعیل منزل او و دیگر کارگزاران را غارت کرد و کعبه را از مال و جامه و عود و هرچه در آن بود خالی نمود و از مردم نزدیک دویست هزار دینار گرفت و پس از 50 روز اقامت در مکه از آنجا به مدینه رفت و والی آن نیز فرار کرد.ولی اسماعیل شهر را محاصره کرد تا بسیاری از مردم در اثر تشنگی و گرسنگی جان دادند و پس از حدود دو ماه قتل و غارت به جده رفت و همین فجایع را آنجا تکرار کرد.خیلفهء عباسی(المعتز بالله)سوارانی برای مقابله و دفع فتنه فرستاد و در جنگی که بین دو گروه درگرفت،و اتفاقا موسم حج و روز عرفه هم بود حدو هزار و پانصد(1500)نفر از حجاج بقتل رسیدند و جمع کثیری از آنان بدون انجام مناسک حج به مکه گریختند(پایان قصهء طبری).و برای یکی دیگر از دهها ماجرای مشابه،رک جزیری، الدرر…،ج 1 ص 499.
[41]. گفتگوی شیخ اجّل سعدی را با شتربانش بیاد داریم که:«شبی در بیابان مکّه از بیخوابی پای رفتنم نماند.سر بنهادم و شتربان را گفتم دست از دامنم بدار».ولی شتربان کارآزموده با این کار مخالفت میکند که «ای برادر،حرم در پیش است و حرامی در پس.اگر رفتی رستی و اگر خفتی مردی».گلستان از حکایات باب دوم(در اخلاق درویشان).
[42]. داستان خاقانی کمی بعد در متن مقاله بیاید.عبارت نقل شده از بیتی است از یکی از قصیدههایی که او در سفر اول یا دومش به حج سروده است:
شبروان در صبح صادق کعبهء جان دیدهاند صبح را چون محرمان کعبه عریان دیدهاند… کعبه در دست سیاهان عرب دیده چنان چشمهء حیوان به تاریکی گروگان دیدهاند… بهترین جایی به دست بدترین قومی گرو مهرهء جان دارو اندر مغز ثعبان دیدهاند نه زایزد شرم و نه از کعبه آزرم ای دریغ شیران را سگان مورسکّان دیدهاند.
[43]. برای ذکر فهرستوار پارهای از این وقایع در سالهای مختلف رک جزیری،الدرر…،ج 1 ص 499-914.
[44]. نعمان بن حیون(363/973)رسالة افتتاح الدعوه ویراستهء دکتور فرحات الدشراوی(تونس،الشرکة التونسیة للنشر و التوزیع،1975)؛دکتور حسن،حسن ابراهیم،تاریخ الدولة الفاطمیة(چاپ چهارم)،مکتبة النهضة المصریه،1981)ص 82-89؛و هاجسن،مارشال،گ.س. Marshall.F.S.Hodgson ،فرقهء اسماعیلیه،ترجمهء فریدون بدرهای،(چاپ دوم،تبریز،کتابفروشی تهران،1346 شمسی)بویژه ص 46-93.
[45]. فاسی،شفاء الغرام…،ج 1 ص 122.
[46]. جزیری،الدرر…،ج 1 ص 508-511.
[47]. همان مرجع ص 511.
[48]. -همان مرجع.
[49]. حسن،حسن ابراهیم،تاریخ…،ص 93-97.
[50]. همان مرجع ص 140-142.این جوهر یک ماه بعد(17 شعبان 358/6 ژوییه 969)بنای شهر قاهره را آغاز کرد(ص 526-527)و برای این که همکیشانش«مزاحم سنّیان در مساجد آنان نشوند»مقدمات ساختن یک مسجد ویژهء فاطمیان را نیز آغاز نمود.اولین کلنگ این مسجد که«جامع الازهر»نامیده شد در 14 رمضان 359 (21 ژوییه 970)بزمین خورد و در 7 رمضان 361(24 ژوئن 972)اولین نماز جماعت در آن برپا گردید ص 534-535.
[51]. همان مرجع ص 149-150.
[52]. المقریزی،تقی الدین احمد بن علی(845/1441)اتعاظ الحنفاء باخبار الائمة الفاطمیین الخلفاء ویراستهء دکتر جمال الدین الشیال(چاپ دوم،قاهره لجنة الاحیاء التراث الاسلامی،1387/1967)ص 140-141.رک ایضا،ابن میسر،ابو عبد الله محمد بن علی بن یوسف(677/1278)[الجزء الثانی من]اخبار مصر تصحیح هنری ماسیه(قاهره،المعهد العلمی.الفرنس للعادیات الشرقیه،1919 م)ص 44.
توضیح:«شمسه»در زبان تازی نوعی«گردنبند»را گویند و در فارسی معانی متعددی دارد از جمله «تصویر آفتاب»،«بت و صنم»،«نقش و نگار»،«تصویر مدوّر و منقش»و«قرص منقش و زراندودی که در مساجد بالای عماری و کنگرهها و جز آن نصب کنند»(رک.دهخدا.لغتنامه،کلمهء«شمسه»)و بطوری که روشن است وجه مشترک تمان این معانی،چه در عربی و چه در پارسی همان شباهت شئ به آفتاب از نظر گردی و تلألؤ و زیبایی است.و به این معانی،در ادب فارسی شواهد فراوانی میتوان یافت:
یاد باد آن شب کان شمسهء خوبان طراز به طرب داشت مرا تا به گه بانگ نماز
فرخی سیستانی
مزین در او صفههای مُربع منقش در او شمسههای مدوّر
ازرقی
دهان پر شکرت را مثل به نقطه زنند که روی چون قمرت شمسهای پرگاری
سعدی
و روشن است که«شمسه»ء مورد ذکر در متن همان نقش مدوّر که بر پارچهء حریر بکار رفته و برای آویختن بر دیوار کعبه بصورت چیزی تزیینی تهیه شده است.با این حساب این چیز گرانبها بمعنی واقعی کلمه«جامه» نبوده بلکه آن را باید جزء«تزیینات»ارسالی برای کعبه بحساب آورد که خود مقولهای دیگرست و تاریخچهای خاص دارد و اتفاقا مقریزی ضمن گزارش شمسهء مورد بحث المعز اضافه میکند(ص 141)که«اول کسی که برای کعبه شمسه فرستاد امیر المومنین جعفر المتوکل[دهمین خلیفهء عباسی 232-247/847-861]بود».ولی این که این موضوع به ذکر در این مقاله اختصاص یافته بعلت تاریخچه و بگومگوهایی است که آن در دورههای اخیر بدنبال داشته است.در گزارش ابن میسر فوق الذکر،که ظاهرا قدیمیترین گزارش این قصه است،و همچنین-ظاهرا با تأثر از ابن میسر-در بیشتر نوشتههای مقریزی،از جمله چاپ اول کتاب اتعاظ الحنفاء (1367/1948 از همان ویراستار،ص 193-194)کلمهء مزبور«شمسیه»ضبط شده و تقریبا تمام نویسندگان دورههای اخیر با توجه به تفسیر کترمیر Etien M.Quatremere مترجم فرانسوی کتاب السلوک مقریزی(رک پاورقی 76 ذیل)از کلمهء«شمسیه»آن را بمعنای«جامه»گرفتهاند(رک مثلا حسن،تاریخ الدولة فاطمیة ص 541-542)و حال این که چند نکتهء مهم این تفسیر را در محل تردید قرار میدهد:اول اندازهء این «شمسه»یا«شمسیه»است که در تمام گزارشها«12 وجب در 12 وجب»ذکر شده و با توجه به این که هر وجبی حدود 23 سانتیمترست کلّ میشود نزدیک 5/7 متر مربع و حال این که مساحت دیوارهای کعبه در آن زمان 5-6 برابر این بوده است.نکتهء دوم این که باز در این گزارش ضمن مقایسهء آن با نمونههای سابق آنکه به دستور رهبران پیش از المعز تهیه میشدند،این مسأله صریحا ذکر شده است که آن چیزی بوده که سالهای متوالی افراد مختلف آن را در سفر مکه با خود حمل میکردهاند،و روشن است که آن چیزی تشریفاتی و تزیینی بوده و نه جامه.نکتهء سوم خود کلمهء«شمسیه»است.این کلمه در زمان المعز و قرنها پس از آن بمعنی«نورگیر» بوده یعنی دریچه یا منفذهای که برای ورود نور(و یا هوا)به داخل ساختمانها در سقف یا دیوار ساختمان باز کرده و بر آن شیشه و یا سنگ مرمر جاسازی میکردند:ذکر اینگونه نورگیرها-که در پارهای از مساجد قدیمی ما هنوز هم نمونههاشان باقیاند-در بسیاری از نوشتهها آمده که از آن جمله است مثلا توصیف جامع دمشق در سفرنامهء ابن بطوطه.امروزه این کلمه به«چتر»و«سایبان»هم اطلاق میشود که البته این یک معنای جدید و تداول یافته از قرن 19 به بعدست و بههرحال هیچیک از این دو معنی با جامه سازگاری ندارد.با توجه به این ملاحظات، بودهاند کسانی که در گذشته جامه بودن«شمسیه»ارسالی المعز را محل تردید قرار دادهاند(رک.احمد،یوسف، المحمل و الحج:الجزء الاول،قاهره،مطبعهء حجازی،1356/1937،ص 219-223)و آنچه به پایان مسأله و رفع ابهام کمک کرده است این است که کلمهء مورد بحث در چاپ دوم اتعاظ الحنفای مقریزی،که به گفتهء ویراستار براساس دست نوشتهای قدیمیتر چاپ شده است بجای«شمسیه»«شمسه»آمده و روشن میکند که تبدیل آن به شمسیه نتیجهء اشتباه کاتبان بوده و بههرحال آن همان«گردنبند»مانندی بوده است که جواهرات مذکور در متن بشکل آفتاب در آن ترصیع شده و بعنوان چیزی زینتی بر کعبه آویخته میشده است.
[53]. ابن میسر،اخبار مصر…،ص 44؛مقریزی،اتعاظ الحنفاء ص 142.این«انوجود»که در متن نامش آمده است ابو القاسم انوجود بن أخشید،دومین حاکم از سلسلهء ایرانی الاصل اخشیدیان است که از 324/935 مدت سی و پنج سال بر مصر و سوریه حکومت کردند.انوجود(که معنی لغوی نامش را محمود نوشتهاند)خردسال بود که در سال 335/946 به قیمومت یکی از خواجگان حرمسرای پدرش بنام کافور به حکومت رسید و در سال 349/960 مرد.ضمنا بد نیست اضافه شود که این کافور تا افتادن مصر به دست فاطمیان همه کارهء مصر بود سیاهی بود حبشی که از بردگی به وزیری پادشاه رسید و نام«کافور»را به طنز بر او نهاده بودند.و اگر ضرب المثل معروف ما«برعکس نهند نام زنگی کافور»ازاینرویداد سرچشمه نگرفته باشد،از همچو آنی نشأت گرفته که، بطوری که از اشعار فراوان در این مورد برمیآید-مثلا:
خادمانند نامشان کافور لیک رخشان سیهتر از عنبر
سنائی
عملی رایج بوده است.
[54]. جزیری،الدرر…،ج 1 ص 526.گفتنی است که سابقهء تلاش المعز لدین الله برای تسلط بر حجاز به سالها پیش از فتح مصر میرسد.او وقتی که هنوز در مغرب بود از فرصت نزاعی که بین بنی اعمام طالبی او در مکّه بر سر امارت بر آن وجود داشت استفاده کرده و کوشش فراوانی با ارسال پول و میانجی بعمل آورد تا بین آنان آشتی داد.به پاس این عمل خیر حسن بن جعفر امیر مکه در سال 358(سال فتح مصر بوسیلهء جوهر فرمانده المعز) نام المعز را در خطبه جایگزین نام خلیفهء عباسی کرد و چون این خبر به المعز رسید امیر را صله و پاداش داد و در سال 359 کاروان مفصلی از چندین سوار مسلح و 20 بار شتر از کالا برای حرمین شریفین و چندین بار دیگر انعام برای اشراف مکه فرستاد و بدین وسیله نفوذ خود را بر حجاز محرز گردانید و تا آخر عمر او(365/975)خطبه بنام او قراءت گردید.مقریزی،اتعاظ الحنفاء…،ص 101 و 102؛جزیری،الدرر…،ج 1 ص 524-528؛سرور، محمد جمال الدین،نفوذ الفاطمیین فی جزیرة العرب(قاهره 1950)ص 14 وغیره.
[55]. رک:قلقشندی،ابو العباس احمد بن علی بن احمد(820/1418)صبح الأعشی فی صناعة الانشاء(14 ج، قاهره،مطبعة الامیریه،1331-1338/1913-1919)ج 4 ص 281(برای سال 381)؛مقریزی،کتاب الخطط ج 1 ص 317(برای سال 384)؛احمد،المحمل و الحج…،ص 241(برای سال 397 و 423).
[56]. متأسفانه اصل سفرنامهء ناصر خسرو در دسترس نویسنده نیست و این اطلاعات از ترجمهء عربی آن بوسیلهء دکتر یحیی الخشاب(سفرنامه:رحلة ناصر خسرو…فی القرن الخامس الهجری،بیروت،دار الکتاب الحدیث، 1970 م)ص 110 گرفته شده است.
[57]. همان مرجع ص 131.
[58]. صلیحیها(454-532/1062-1137)در یمن بواقع دستنشاندگان فاطمیان مصر بودند.علی محمد بنیانگذار این سلسه فرزند یک قاضی سنی مذهب در یمن بود که در آغاز جوانی به آیین اسماعیلی گروید و در تبلیغ این کیش کوشید.از سال 439(1047)بخشهایی از یمن بتصرف او درآمد و این امر ادامه یافت تا این که سلسلهء او با اشغال صنعاء پانزده سال بعد رسما آغاز گردید و همان سال هم المستنصر بالله حاکم مصر زعامت امور مکه و مدینه را بعهدهء او گذاشت.علی محمد با قدرت کامل سلطهء فاطمیان را در حجاز تحکیم بخشید و در سال 459(1066)که پس از کسب اجازه از المستنصر عازم حج بود در راه کشته شد و پسرش المکرم جانشین او گردید.با این واقعه هرچند خللی در ارتباط دو سلسله بوجود نیامد ولی آن دیگر هیچگاه از استحکام سابق برخوردار نشد.رک.حسن،تاریخ الدولة الفاطمیة…،ص 239-243؛و برای تفصیل ارتباط بین این دو سلسله رک:الهمدانی،دکتور حسین فضل الله و دیگری،الصلیحیون و الحرکة الفاطمیة فی الیمن:268-626(قاهره مکتبة مصر،1955).
[59]. رک:ابن تغری بردی،جمال الدین ابو المحاسن یوسف(874/1469)النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره،(12 ج،قاهره دار الکتب المصریه،1348-1375/1929-1956)ج 5،ص 72؛ابن اثیر،الکامل…،ج 10 ص 30؛فاسی،شفاء الغرام…،ج 1 ص 122.
[60]. این که این شخص دقیقا که بوده متأسفانه با امکانات محدودی که در دست است برای نویسنده بدرستی روشن نشد. ظاهرا منبع اصلی این خبر محمد بن هلال بن محسّن بن ابراهیم صابی است که معاصر واقعه بوده و به گفتهء سبط بن الجوزی(در ص 246-247 کتاب مرآة الزمان…که ذیلا معرفی میشود)دنبالهء کار پدرش را پس از مرگ او بسال 448(1056)گرفته و وقایع(مربوط به دورهء سلجوقیان)را بمدت سی و یک سال یعنی تا 479(1086)در کتابی بنام عیون التواریخ ثبت کرده است.این کتاب متاسفانه در دست نیست و منبعی که خبر مزبور در آن است دوتاست.اول کتاب سبط بن الجوزی،شمس الدین ابو المظفر یوسف بن قزاوغلی(654/1256)بنام مرآة الزمان فی تاریخ الاعیان شامل همان دورهء 31 سالهء فوق و اکثرا با نقل قول از همان محمد بن هلال صابی که متأسفانه با اغلاط زیاد و به ویراستاری علی سویم بوسیلهء دانشگاه آنکارا در سال 1968 چاپ شده است.در این کتاب ضمن وقایع سال 466 خبر مورد بحث نیز به نقل از محمد بن[هلال]صابی در ص 170 ذکر و آورندهء جامهء مزبور«انسانی از فارس بنام ابو نضیر(کذا)استر آبادی»معرفی شده است.و آنگاه پس از برشمردن کارهای نیک انجام شدهء او در مکه و صرف سیصد هزار دینار در این راه مینویسد:«و گفته میشد که این کارهای خیر از طرف سلطانشاه بن قاورت بک بوده که آنها را زمان زندانی بودنش در همدان[بوسیلهء ملکشاه بشرحی که در ص 162-163 آمده است]برای رهایی خود و برادرانش…نذر کرده بوده».دوم فارسی(تقی الدین…)است که در العقد الثمین فی اخبار البلد الامین(ویراستهء محمد فواد سید،8 ج،المطبعة السنة المحمدیة،88-1378/69-1958)ج 3 ص 261-262 واقعهء مزبور را به تفصیل زیر نام«ابراهیم بن محمد بن علی،ابو نصر فارسی استرآبادی»آورده و عبارت سنگ نوشتهای را که گویا به یادبود خدمات او بر دیوار یک مسجد تعمیر شدهء او نصب شده بوده و تاریخ رجب 466 را داشته نقل میکند که در آن نام او به همان صورتی که ذکر شد بدون لقب ولی بعنوان«الرئیس الاجلّ السید،فخر الرؤساء»و نام برادرش بعنوان«الرئیس الاجل السید ذی المحاسن ابی مسعود علی بن محمد ابن علی»ذکر شده بوده.و آنگاه فاسی عین عبارت سبط ابن الجوزی فوق الذکر را نقل میکند که در آن هم نام شخص مزبور(ابو نصر)و هم نکتهء مربوط به سلطانشاه بصورتی درستتر و مفهومتر آمده است(بگذریم از این که ویراستار محترم در پاورقی خود بغلط کلمهء«سلطان»را که جزئی از نام«سلطانشاه»است لقب دانسته و این شخص را با ملکشاه اشتباه کرده است).پس از سبط بن الجوزی و فاسی،مؤلفان دیگر خبر مزبور را به همان نام مذکور در فاسی ذکر کردهاند که از آن جملهاند عمر بن فهد،اتحاف الوری…،ج 2 ص 475-476؛جزیری، الدرر…،ج 1 ص 550.
براساس آنچه که گفته شد میتوان گفت که اولا نام این شخص همان است که فاسی ذکر کرده و در متن مقاله آمده.و ثانیا او احتمالا از رجال دستگاه سلجوقیان کرمان(قاوردیان)بوده که سومین عضو آن سلطانشاه بن قاورد از 467 تا 490(1074-1096)حکومت کرد(رک:مثلا زامباور،معجم الانساب و الاسرات الحاکمة فی التاریخ الاسلامی ترجمه و ویراستهء دکتور زکی محمد حسن بک،[مطبعة جامعة الفؤاد الاول،1951]ص 335) این که به فرض درست بودن نام به همان صورتی که ذکر شده،نامی از او در منابع نیست میتواند دو سبب داشته باشد اول بدشانسی او که از وزرای سلسلهء مخدومش(سلاجقهء کرمان)ذکری در منابع مهم مانند زامباور فوق الذکر و عباس اقبال[وزارت در عهد سلاطین بزرگ سلجوقی تهران 1325]،نیست و دوم امکان این که او از رجال درجهء اول آن دستگاه نبوده و جالب است که فاسی با وجود ذکر نام و کارهای او بطوری که گفته شد،در ج 8 همان کتاب او را جزء افراد«ناشناخته»ذکر کرده است و بههرحال ابن اثیر در ذکر وقایع سال 494 [الکامل…،ج 10 ص 340]سخن از یک«ابراهیم اسد آبادی»[نسخه بدل در پاورقی:استر آبادی]میگوید که بعید نیست خود این شخص بوده باشد.
[61]. ابن تغری بردی،النجوم الزاهره…،ج 5،ص 95؛فاسی،شفاء الغرام…،ج 1 ص 122؛جزیری، الدرر…،ج 1 ص 550؛ابن ظهیره القرشی،محمد جار الله،الجامع اللطیف فی فضل مکة و اهلها و بناء البیت الشریف(تاریخ تألیف،طبق ص 250-324 خود کتاب،950/1543،چاپ دوم،قاهره،عیسی البابی الحلبی 1357/1938)ص 106-107.لازم به تذکرست که اینجا فاسی و ظاهرا به پیروی از او ابن ظهیره و جزیری و دیگر نویسندگان اشتباهی مرتکب شدهاند به این معنی که فاسی نام فرستندهء اصلی اینجامه را«محمد بن سبکتین»ذکر کرده و ابن ظهیره و جزیری هرچند فرستنده را درست(سلطان محمود)نوشتهاند ولی مانند فاسی وانمود کردهاند که فرستندهء آن آنزمان در حال حیات و بر اریکهء حکم بوده که میدانیم چنین نیست چه در آن سال حکومت خاندان سبکتیکن در دست سلطان ابراهیم غزنوی(دوازدهمین عضو این سلسه)بود و سلطنت سلطان محمود معروف(و تهیهکنندهء جامه)و سلطان محمد غزنوی بتریب چهل و سه و سی و سه سال پیش از آن پایان یافته بود.
[62]. ابن کثیر،البدایة…،ج 12 ص 212.در گزارش این واقعه،فاسی در العقد الثمین…،(ج 4 ص 385-386)مینویسد:این مرد«از اعیان تجار عجم و از نیکان آنها»بوده که در کعبه و حرم آثار نیکی از او بجا مانده.یکی از اینها کاروانسرا(رباط)معروف اوست که آن را در سال 259(1125)وقف تمام گروههای صوفیه (باستثنای زنان)نمود.دیگری میزاب کعبه است که هفتاد من وزن داشته و پس از مرگش به مکّه رسیده و بالاخره حجرهای که برای امام حنبلیان ساخته و ابن جبیر آن را در سفرنامهء خود گزارش کرده است.این نویسنده سپس اضافه میکند که براساس آنچه که بر سنگ قبر او دیده،رامشت در شعبان 534(آوریل 1140)فوت کرده و جنازهء او در سال 537 یعنی سه سال پس از مرگ به مکّه آورده شد و در معلاّ دفن گردید.و به گفتهء ابن ظهیره در کتاب جامع اللطیف(ص 107)که آن را چهارصد و اندی سال پس از مرگ رامشت تألّیف کرده،در زمان تألیف کتاب کاروانسرای رامشت در ضلع جنوب غربی حرم هنوز وجود داشته و به رباط«ناظر الخاص»معروف بوده. رک:همچنین عمر بن فهد،اتحاف الوری…،ج 2 ص 505-506؛جزیری،الدرر…،ج 1 ص 559-560 و ابن اثیر،الکامل…،ج 11 ص 27.
[63]. مطلع این قصیده و بیت شاهد آن این است:
شبروان در صبح صادق کعبهء جان دیدهاند صبح را چون محرمان کعبه عریان دیدهاند… پس به عهد مستضئ امسال دیدم در تموز کز تیممگاه صد نیلوفرستان دیدهاند
[64]. نگارنده را دسترسی به دیوان خاقانی نیست و اگر این قصیدهها و تحفة العراقین شاعر از نقطهنظر این موضوع مورد بررسی و تدقیق قرار گیرد شاید اطلاعات بیشتری بدست آید.
[65]. کلمهء«رومی»(کنایه از سفید)که در بیت اخیر به کلمهء«خضرا»افزوده شده ظاهرا اشاره به سفیدی رنگ طراز تتق(چادر،کنایه از جامه)است که از مورخان نیز بدان تصریح کردهاند. «خال زنگی»نیز ظاهرا اشاره به حجر الاسودست و تعبییرات دیگر مربوط به آذینهای جامه.
[66]. البلوی،ابو الحاج یوسف بن محمد(604/1207)الف باء،ویراستهء مصطفی وهبی(2 ج،قاهره،المطبعة الوهبیة،1287/1870)ج 1 ص 385.
[67]. ابن جبیر،ابو الحسن محمد بن احمد(614/1217)رحلة ابن جبیر(بیروت،دار التراث،1388/1968)ص 54،رک همچنین ص 62 و 140-141.
[68]. فاسی،شفاء الغرام…ج 1 ص 122؛نهر والی تاریخ…،ص 156؛این نویسندهء اخیر اضافه میکند که جامه از زمان مأمون سفید بوده که البته درست نیست.
[69]. فاسی،شفاء الغرام…ج 1 ص 122؛عطار،الکعبه…،ص 147.
[70]. ابن اثیر،الکامل…ج 11 ص 368-369.
[71]. از این سلسله فقط سه نفر به مدت 14 سال(از 554/1159)در زبید(یمن)حکومت کردند و آخرین آنان، عبد النبی بن علی،به دست توران شاه برادر صلاح الدین ایوبی برافتاد که خود و اخلافش از 569/1173 مدت 59 سال بر یمن حکومت کردند.
[72]. فاسی،شفاء الغرام…ج 1 ص 122؛جزیری الدرر،ج 1 ص 595-596؛مقریزی،الذهب المسبوک…، ص 80.
[73]. همان مرجع ص 79-80.
[74]. فاسی،شفاء الغرام…ج 1 ص 124؛مقریزی،الذهب…،ص 84-85.این الملک المظفر معروفترین عضو سلسلهء رسولیان بود که بر سراسر حجاز تسلط یافت و به گفتهء مقریزی(همان مرجع)،از زمان او تا زمان تألیف کتاب مذکور یعنی 841/1437،که میشود حدود دو قرن نام ملوک یمن پس از نام سلاطین مصر در خطبه خوانده میشده.و این را هم میدانیم که جامهء ارسالی این الملک المظفر برای درون کعبه بیش از یک قرن آنجا بماند تا در سال 761/359 بوسیلهء الملک الناصر تعویض گردید.رک پاورقی شماره 86 ذیل.
[75]. فاسی،شفاء الغرام…،ج 1 ص 124؛مقریزی[تقی الدین ابو العباس احمد بن علی](845/1441)،کتاب السلوک لمعرفة الدول و الملوک(4 جزء در 12 قسم یا جلد:ج 1-6[جزء 1-2]،ویراستهء مصطفی زیاده،قاهره لجنة التألیف و الترجمة و النشر،1936-1958،و ج 7-12[جزء 3-4]ویراستهء دکتور سعید عبد الفتاح عاشور،قاهره مکتبة دار الکتب،1970-1973)ج 2[یعنی قسم 2 جزء 1]466-502؛الذهب المسبوک،ص 85-86 و 90-91.در ضمن بد نیست گفته شود این الملک الظاهر اولین کسی است که در سال 661(1262)سنّت به گردش درآوردن«محمل جامه»کعبه را در شهر قاهره هنگام ارسال آن به مکه آغاز کرد و این مقدمهء یک نهاد اجتماعی پر شاخ و برگ در قرنهای بعد شد که بطوری که در متن این مقاله ذکرش بیاید(ص 63-65)مسایل فراوانی به دنبال داشت(رک پاورقی 99 و 100 زیر).
[76]. التجیبی،القاسم بن یوسف السبتی(730/1329)مستفاد الرحلة و الاغتراب،ویراستهء عبد الحفیظ منصور (لیبیا-تونس،الدار العربیة للکتاب،1395/1975)ص 259 و برای گزارش مشابه برای سال 718 و 719 رک، مقریزی،کتاب السلوک…،ج 4(قسم یک از جزء 2)ص 190 و 195 و 197.
[77]. ابن بطوطه،ابو عبد الله محمد بن ابراهیم اللواتی(779/1377)رحلة ابن بطوطه،بیروت،دار صادر للطباعة و دار بیروت للطباعة،1379/1960)ص 171.
[78]. همان مرجع ص 171.توضیح:الملک الناصر،محمد بن قلاوون نهمین سلطان مملوکی مصرست که در فاصلهء 693-742/1293-1341 سه بار به سلطنت مصر رسید و گزارش ابن بطوطه در دورهء سوم سلطنت او(709- 749/1309-1348)بوده است.
[79]. العمری،مسالک الابصار…،که با توجه به تاریخ فوت مؤلف(749/1348)روشن است که کتاب حد اکثر 12 سال پس از زیارت حج تألیف شده است.
[80]. همان مرجع ص 100-101.
[81]. ابن حجر عسقلانی،فتح الباری…،ج 4 ص 205؛لازم به تذکرست که مقریزی،کتاب السلوک…ج 6 (قسم 3 از جزء 2)ص 898 و رفعت پاشا،مرآة الحرمین…،ج 1 ص 284 تاریخ این وقف را،بترتیب سال 754 و 750 ذکر کردهاند و این تاریخها به هیچ وجه درست نیستند چه میدانیم که الملک الصالح مزبور در آغاز سال 743 به سلنطت رسید و سه سال و 45 روز بعد سلطنتش با مرگ او بپایان رسید.البته اشتباه مقریزی و رفعت پاشا را نویسندگان دیگر هم مرتکب شدهاند و از آن جمله است فاسی که شرحش در پاورقی زیر بیاید.
[82]. فاسی که اخبار مربوط به کعبه را در سال 825(1421)ذکر میکند،مینویسد[شفاء الغرام…ج 1 ص 123]:«امسال نیز جامهء کعبه مانند 70 سال گذشته از محل موقوفهء الملک الصالح اسماعیل…تهیه شد.»این که میگوییم فاسی این خبر را در سال 825 ذکر میکند البته براساس سیاق عبارت اوست،چه او قبلا از سال 825 و اخبار آن نام میبرد و سپس چند سطر پایین خبر مربوط به جامه را با عبارت«امسال نیز…»آغاز مینماید.ولی اگر این استنباط ما درست باشد محاسبهء او که در متن خبر مزبور ذکر کرده است دچار اشکال میشود چه،بطوری که در پاورقی فوق(81)گفتیم الملک الصالح در آغاز سال 743(1342)به سلطنت رسید و همان سال هم عمل وقف را انجام داد و هفتاد سال بعد از آن میشود 813 و نه 825 و ظاهرا گفتههای مقریزی و رفعت پاشا،مذکور در پاورقی فوق،با اشتباه فاسی یا هم منشأاند و یا متأثر از آن.
[83]. نهروالی،تاریخ القطبی…،ص 70؛رفعت پاشا،مرآة الحرمین…،ج 1 ص 219.
[84]. فاسی،شفاء الغرام…،ج 1 ص 122-123؛جزیری،الدرر…،ج 1 ص 681؛رفعت پاشا،مرآة- الحرمین…،ج 1 ص 283-284؛قلقشندی،صبح الاعشی…،ج 4 ص 281-282.
[85]. جزیری،الدرر…،ج 1 ص 648-652؛رفعت پاشا،مرآة الحرمین…،ج 1 ص 283.
[86]. فاسی،شفاء الغرام…،ج 1 ص 123-124؛نهروالی،تاریخ القطبی…،ص 186؛جزیری،الدرر…،ج 1 ص 658-659.
[87]. نهروالی،تاریخ القطبی…،ص 186؛جزیری،الدرر…،ج 1 ص 706.
[88]. روشن است که فرستندهء اینجامه شاهرخ میرزا پسر امیر تیمور گورکان و سومین حاکم سلسلهء تیموری است که در 799(1396)در 20 سالگی حکمران مستقل خراسان شد در 28 سالگی یعنی سال مرگ پدرش(807/1404) پادشاه مستقل بود.در 809 مازندران،در 811 ماوراء النهر،در 817(1414)فارس،در 819 کرمان،و در 823 آذربایجان را تصرف کرد و در 850(1446)پس از 71 سال قمری عمر کردن در شهر ری درگذشت.پایتخت او هرات کانون علما و هنرمندان بود.راجع به ارسال جامهء مذکور در متن رک نهروالی،تاریخ القطبی…،ص 191؛ جزیری،الدرر…،ج 1 ص 733.ابن ظهیره(الجامع اللطیف…،ص 106).فرستندهء اینجامه را«صاحب شیراز» و تاریخ ارسال آن را 855 نوشته است که مخصوصا نکته دوم با توجه به این که حکومت شاهرخ پنج سال پیش از آن پایان یافته بود درست نیست.
[89]. نهروالی،تاریخ القطبی…،ص 192؛جزیری،الدرر…،ج 1 ص 739؛برای اطلاعات و وقایع پراکندهء مربوط به جامهء کعبه در پنجاه سال آخر حکومت ممالیک در مصر رک نهروالی مذکور ص 194؛ابن ایاس ابو البرکات محمد بن محمد(930/1523)،بدایع الزهور فی وقائع الدهور،ویراستهء محمد مصطفی(ج 3-5،قاهره،ناشران مختلف 83-1379/63-1960)ج 3 ص 89-90 و ج 5 ص 115.
[90]. رفعت پاشا،مرآة الحرمین،ج 1 ص 291.
[91]. ابن ایاس،بدایع…،ج 5 ص 212 و 213-214؛نهروالی تاریخ القطبی…،ص 241-242.
[92]. ملحسن،رشدی الصالح در ازرقی،اخبار مکه…،ج 1 پاورقی ص 258.
[93]. -نهروالی،تاریخ القطبی…،ص 188؛برای نام این روستاها و متن وقفنامه رک رفعت پاشا،مرآة الحرمین…، ج 1 ص 284-290 و برای نام کنونی این روستاها و فهرستی کاملتر از آنها رک احمد،المحمل و الحج…، ص 257-258.
[94]. ملحسن در ازرقی،اخبار مکه…،ج 1،پاورقی ص 258.
[95]. همان مرجع.توضیح:بطوری که نویسنده در پایان پاورقی مذکور(ص 259)مینویسد او این یادداشت را در 1352(1933)برشتهء تحریر درآورده است.
[96]. احمد،المحمل و الحج…،ص 261؛رفعت پاشا،مرآة الحرمین…،ج 1 ص 284.
[97]. احمد،المحمل و الحج…،ص 275-276؛رک همچنین جبرتی،عبد الرحمن،عجائب الاثار فی التراجم و الاخبار،(چاپ دوم،3 ج،بیروت دار الجیل،1978)ج 3 ص 583-584(وقایع ذی حجه 1233/اکتبر 1817).
[98]. محمل اصلا کجاوه یا تخت روان و یا جهازی شبیه آن بود که برای حمل کالا یا انسان بر شتران میبستند.
تبیره زن بزد طبل نخستین شتربانان همی بندند محمل
منوچهری دامغانی
و مجازا به شتر حامل آن و یا رستهای از شتران که موکبی شاهانه تشکیل میدادند و یا محملی با شأن شوکت حمل میکردند نیز اطلاق میشده.فرستادن محمل با تحف و هدایا به حرمین شریفین در تاریخ حج و اسلام اهمیت و معنای خاصی داشته و علاوه بر مفاخره و چشمهمچشمی امرا و سلاطین گاهی هم وسیلهای بوده که امرا و ملوک بطور ضمنی استقلال سیاسی خود را از دیگران گوشزد و اعلام میکردند-که یعنی من جز به خدا و پیامبر به کسی خراج و مالیات نمیدهم.در این باره رک مثلا بحث دربارهء«صرة الحرمین»(یا باصطلاح امروزی«صندوق حرمین»در شقیر،نعوم، تاریخ السودان،ویراستهء محمد ابراهیم ابو سلیم،(بیروت،دار الجلیل،1981)ص 182.
[99]. رک مثلا البتنونی،محمد لبیب،الرحلة الحجازیه،(مصر،مطبعة جمالیّه،1329/1910)بحث«المحمل» ص 137 ببعد.به گفتهء مقریزی در الذهب المسبوک…،ص 11،الملک الظاهر[چهارمین سلطان مملوکی مصر، 676/1270]اولین کسی بود که محمل جامهء کعبه را در سال 661(1262)در شهر قاهره به گردش درآورد و در کتاب دیگرش،کتاب السلوک…،ج 2(یعنی قسم 2 از جزء 1)ص 502 در تفصیل این واقعه چنین مینویسد:«آن سال جامه مثل همیشه تهیه گردید و محمل آنکه خواص و اعیان دولت و قضاة و فقها و صوفیه و خطباء و ائمه همه سواره آن را همراهی میکردند در شهر قاهره و مصر[فسطاط]گردانده شد و سپس در دههء دوم ماه شوال به مکه گسیل گشت.»رک همچنین،قلقشندی،صبح الاعشی…ج 4 ص 57-58.و برای توصیف ماجرای ارسال محمل نزدیک دو قرن بعد از آن یعنی در سال 923(1516)رک ابن ایاس،بدایع الزهور…،ج 5 ص 212،213-214.
[100]. محمد لبیب بتنونی مؤلف الرحلة الحجازیهء فوق الذکر که در 1327(1909)در معیت حلمی پاشا،خدیو مصر،به حج رفته در کتاب خود،که شرح مشاهدات او در این سفرست،شرحی دربارهء محمل آن سال دارد(ص 138 و 141-143)که بد نیست فشردهء آن را اینجا ذکر کنیم.به گفتهء او محمل یعنی کجاوهء چوبی و محمولهاش چهارده قنطار(مصری)-یعنی 629 کیلوگرم وزن داشت.آن را دو نوع روپوش بود.یکی معمولی و از حریر سبز و دیگری فاخر و زربفت که فقط در مراسم رسمی ارسال به مکه بر آن میپوشاندند.حرکت محمل از قاهره روز معینی داشت. آن روز در بزرگترین میدان شهر(میدان قلعه که هنوز هم هست)مراسم رژه ترتیب مییافت.خدیو مصر و علمای بزرگ و وزراء و سران دولت از لشکری و کشوری و اعیان شهر در جایگاههای مخصوص خود نخست از موکب محمل، بترتیبی که بیاید،سان میدیدند آنگاه،و پس از این که موکب میدان را یک بار دور میزد،«حضرت مأمور الکسوة» که لگام شتر خاص محمل را در دست داشت جلو میدوید و آن را تقدیم خدیو میکرد و او نیز با دست خود آن را به «امیر الحج»،که معمولا از سران لشکر و با فرمان خدیو انتخاب میشد،تسلیم میکرد.در این لحظه توپها به غرش در میآمدند و موکب براه میافتاد:در پیشاپیش همه حضرات صوفیان،بعد لشکریان در ردههای سواره و پیاده نظام،سپس شتر حامل محمل به زمامداری امیر الحج و پس از آن ملتزمان و مسؤولان محمل و طبّالان همه سوار بر شترهای خود. این کاروان مجلل پس از عبور از خیابانهای معینی که مملو از تماشاچی بود در خیمههایی که در بیرون شهر برایش برافراشته شده بود فرود میآمد.خود محمل در چادری ویژه قرار میگرفت تا علاقمهمندان بتوانند به زیارت آن بروند. روز موعود کاروان حرکت میکرد و از راه کانال سوئز و دریای سرخ عازم حرمین شریفین میگردید.در هر دوی این شهرها مراسم استقبال و بدرقه با همین تشریفات و شاید با تشریفاتی عظیمتر انجام میگرفت و پس از پایان حج که کاروان به مصر برمیگشت با همان جشن و سرور و تشریفات و از همان مسیرهای اولی به میدان سابق آورده میشد و این بار امیر الحج زمام شتر محمل را به دست پادشاه،و او بار دیگر به«حضرت مأمور الکسوة»میسپرد و غرش توپها پایان مراسم را اعلام میکرد(ص 141-143).در این سال،بطور خلاصه،درحالیکه خود جامه 4550 لیرهء مصری هزینه برداشته بود،برای محمل آن بیش از ده برابر پنجاه لیره صرف شده بود(ص 138).
[101]. به نقل از عطار،الکعبة و الکسوة…،ص 155.
[102]. همان مرجع،ص 156؛ملحسن در ازرقی،اخبار مکه…،ج 1 ص 258(پاورقی)
[103]. همان مرجع.
[104]. همان مرجع؛عطار،الکعبة و الکسوة…،ص 157.
[105]. ملحسن در ازرقی،تاریخ مکه…،ج 1 پاورقی ص 259؛عطار،الکعبه…،ص 158-160.
[106]. ملحسن در ازرقی،تاریخ مکه…،ج 1 پاورقی ص 259؛عطار الکعبه…،ص 160-161 و 164- 165.
[107]. ملحسن در ازرقی،اخبار مکه…،ج 1 پاورقی ص 259؛عطار،الکعبه…،ص 166-169.
[108]. ملحسن در ازرقی،اخبار مکه…،ج 1 پاورقی ص 259؛عطار الکعبه…،ص 170-175.
[109]. متن قراردادها در احمد،المحمل و الحج…،ص 14-15.ضمنا تاریخ این قراردادها که در ص 12 و 20 این کتاب صریحا ذکر شده 4 رمضان 1355(18 نوامبر 1936)است و اگر آن بمورد اجرا درآمده باشد(که دلیلی بر خلاف آن نیست)مصر باید ارسال جامه را از همان سال از سر گرفته باشد ولی عطار در الکعبة و الکسوة…،ص 175- 176،مینویسد که مصر از سال 1358(1938)ارسال جامه را از سر گرفت که ظاهرا اشتباه است.
[110]. عطار،الکعبة و الکسوة…،ص 177-182.
[111]. همان مرجع،ص 184 و 187.