جایگاه صنایع کارخانه‌ای در اقتصاد و جامعۀ عهد ایلخانان

سیدابوالفضل رضوی <Sayyed Abolfazl Razavi <abolfazlrazavi@khu.ac.ir (دانش‌آموختۀ دکتری تاریخ ایران اسلامی دانشگاه تربیت مدرس، 1383) دانشیار گروه تاریخ دانشگاه خوارزمی، متخصص تاریخ ایران در دورۀ ایلخانان و علاقه‌مند به مباحث نظری و روش‌شناسی در معرفت تاریخی است.

مقدمه

علی‌رغم خشونت و شدت عمل مغول‌ها در حملات آغازین به ایران، عصر حاکمیت ایلخانان امنیت و ثباتی نسبی پدید آورد و اوضاع سیاسی و اقتصادی بسامان‌تری را رقم زد. یکی از ویژگی‌های مهم این عهد بهبودی نسبي در زمينۀ صنعت و هنر است. در خصوص صنايع و حِرَفي كه مورد توجه مغول‌ها بود اين موضوع به‌ويژه نمودهاي مشهودتري داشت. پس از دوره‌ای تشتت، توجه به صنعت و تأسيس كارخانه‌ها آغاز شد. اهتمام عمومي مغول‌ها به صاحبان فنون و صنايع در گير‌و‌دار فتوحات مشهود بود و پس از آن نيز ادامه يافت. در مقايسه با ساير رعايا، صنعتگران وضعيت بهتري داشتند. توجه به محترفه و انتقال بسياري از صنعتگران به سرزمين مغولستان به سبب نيازهاي معيشتي و نظامي مغول‌ها بود و بدین سبب كه در تمامي ادوار اين دسته از نيازها وجود داشتند، به صنعتگران و هنرمندان هم که مرتفع‌كنندگان اين نيازها بودند توجه می‌شد.

مغول‌ها مردمي جنگجو بودند و اقبال عمومي خود را از جهانگيري و كشورگشايي به دست آورده بودند. به علاوه، پس از يك دوره فتوحات در زمان چنگيز، به سروران بخش مهمي از بلاد متمدن آن روز جهان تبديل شده و زندگي آنها در تجمل و شوكت فرورفته بود. تأمين وسايل و تداركات جنگي برای تداوم فتوحات و ابزار و لوازم معيشت تجملي آنها بر عهدۀ صاحبان صنايع بود و بدين سبب كه قوم فاتح در اين خصوص تجربه‌اي نداشت، بار اصلي بر دوش صنعتگران اقوام مغلوب قرار می‌گرفت. همانندی ساختار حکومت ایلخانان با ساختار امپراتوری مغول و نیاز آنها به تولیدات صنعتی و هنری از یک سو و پیشینۀ صنعت و هنر به منزلۀ شیوه‌ای از معیشت مردم شهری ایران از سوی دیگر، اهتمام به صنعتگران را ضرورت بیشتری بخشید و در سراسر عهد ایلخانان و به‌ویژه عهد مسلمانی آنها، کارخانه‌ها رونق بسیار داشتند. به نظر می‌رسد نیاز مغول‌ها به مصنوعات کارخانه‌ها در این رونق سهمی بسزا داشت و رونق نسبی در اقتصاد شهری نیز در میان دخیل بود.

در این مقاله، ضمن مروری بر زمینه‌های رونق صنایع کارخانه‌ای عهد ایلخانان، جایگاه کارگاه‌های حکومتی (کارخانه‌ها) را با در نظر داشتن پیشینۀ آنها در ایران بررسی می‌کنیم و در ادامه، وضعیت صنایع پُرکاربردتر پارچه‌بافی و اسلحه‌سازی را از نظر می‌گذرانیم. این پژوهش با رویکرد توصیفی-تحلیلی در پی بررسی تأثیر نیاز متقابل جامعه و حکومت عهد ایلخانان در رشد صنایع کارخانه‌ای این عصر است.

زمینههای فعالیت صنعتی در عهد ایلخانان

در ايران كه زمينه‌هاي رشد صنعت و هنر به منزلۀ مظاهر زندگي شهري و تمدن ديرپاي ايراني فراهم بود، نياز و علاقه‌مندي مغول‌ها نقش مضاعفي در اين زمينه ايفا كرد و برخي از رشته‌هاي صنعتي رو به رشد نهادند. اولين نشانه‌هاي توجه مغول‌ها در اين زمینه از دورۀ فترت قبل از شكل‌گيري حكومت ايلخانان خود را نشان داد و با تأسيس كارخانه‌هاي شهري در زمان حكومت گورگوز بر خراسان قدم مهمي در اين خصوص برداشته شد.[1] توجه به صنعت و هنر پس از پيدايش حكومت ايلخاني هم ادامه يافت و در نتيجة تمركز سياسي و اقتصادي نسبی قلمرو و لزوم مقابله با مشكلات نظامي، زمينه‌هاي مناسب‌تري در اختيار صنعتگران قرار گرفت. روابط فرهنگي ميان ايران و چين هم در رشد صنعت و هنر و تعالي و تنوع سبك و فنون صنعتي اين عصر تأثيرات قابل توجهي داشت. همچنین، مناسبات ميان ايران و اروپا در اين زمينه بي‌تأثير نبود. تساهل مغول‌ها در زمينه‌هاي عقيدتي و فرهنگي و از ميان رفتن بخشي از محدوديت‌ها نيز رشد صنعت و هنر را به دنبال داشت و در برخي از رشته‌هاي هنري از جمله نقاشي، نگارگري و كاشي‌سازي تحولات چشمگيري پدید آورد. امر ديگري كه در جاي خود سهم مهمي در روند توليدات صنعتي داشت رشد تجارت و گسترش مبادلات اقتصادي در جهان آن روز بود. بخش مهمي از توليدات صنعتي اين روزگار در خدمت تجارت بود و تقاضاي فراوانی در اطراف و اكناف عالم داشت. اين دسته از توليدات صنعتي كه در رأس آن پارچه‌بافي و تهيه و توليد مواد خام صنعتي و معدني بود رشد بسیار كرد و علاوه بر نيازهاي معيشتي مغول‌ها، بخشي از مايحتاج ساير ملل را نيز برآورده مي‌كرد.

مجموع عوامل فوق رشد صنعت و هنر را به دنبال داشت، اما در تمامي مراحل حكومت ايلخانان آهنگ رشد صنايع يكسان نبود و همۀ مناطق ايران به يك میزان از اين شرايط برخوردار نبودند. مشخص‌ترين نمودهاي رشد صناعت در عصر مسلماني آنها بود و بيشترين رونق صنعتي به مناطق مركزي و نيمه‌غربي ايران تعلق داشت. به عبارتي، مناطقي كه مورد هجوم مغول قرار نگرفت، نواحي‌ای كه در مسير عبور راه‌هاي تجاري قرار داشتند و مناطقي كه مركز سياسي حكومت ايلخاني و حكّام تابع آنها بودند بيشترين رشد صنعتي را داشتند. در کل، ايلخانان به دنبال ويراني بخش مهمي از مناطق شرقي و يك دوره نابساماني پس از تهاجم مغول بر ايران حكومت يافتند و نوع تأثيرگذاري آنها بر حيات صنعتي و هنري مسئلۀ مهمي محسوب مي‌شد. با اين همه بايد در نظر داشت كه اين تأثيرگذاري رشد همۀ صنايع را به دنبال نداشت و بيشترين رشد از آنِ رشته‌هاي مطلوب آنها (پارچه‌بافي و فلزكاري) بود. رشته‌هاي هنري و صنعتي ديگري از قبيل كاشي‌سازي، جواهرسازي، كاغذسازي، معماري، نقاشي، كتاب‌آرايي، خط و تذهيب هم در پرتو تحولات این زمان رو به رشد نهاندند، اما رشدی به اندازۀ پارچه‌بافی و اسلحه‌سازی نداشتند. در زمان ايلخانان، صنعتگران ديوان و دفاتر مخصوص به خود داشتند و فعاليت كارخانه‌ها اقدام بي‌سابقه‌اي به حساب مي‌آمد. بازارها و كارخانه‌ها، دو مركز مهم صنعتي اين زمان، مورد اهتمام خاصي بودند و در هر شهري كه در اين زمان ساخته يا احيا شده است، اين دو مركز اقتصادي اهميت خاص داشتند. عمدۀ فعاليت‌هاي صنعتي اين زمان درون بازار شهرها صورت مي گرفت و صرف نظر از توليد گياهان صنعتي و بخشي از صنايعي كه روستایيان نیز در آن مشاركت داشتند، مابقي مصنوعات در كارخانه‌هاي شهري تولید مي‌شدند.

كارگاه‌هاي حکومتي در عهد ایلخانان

الف. پیشینۀ کارگاهها در ایران

فعاليت‌هاي صنعتي در كارگاه‌هاي تحت نظر حكومت در سراسر دوران اسلامي صورت می‌گرفت و سابقۀ آن به عهد ساسانيان مي‌رسيد. در دوران بني‌عباس، تعدادي از صنعتگران در كارگاه‌هاي دولتي به بافت و توليد و تزئين پارچه مي‌پرداختند و توليدات آنها در اختيار دولت قرار مي‌گرفت. اين كارگاه‌ها را ”طرازخانه“ (دارالطراز) و به اختصار ”طراز“ مي‌گفتند و زير نظر منصبي كه عنوان ”صاحب الطراز“ داشت فعاليت مي‌کردند. وظيفۀ صاحب طراز نظارت بر كار بافندگان، تهيۀ مواد خام و وسايل مورد نياز آنها و پرداخت مزد و مواجب ايشان بود.[2] در ايران، چنين كارگاه‌هايي را ترازكده و تراز مي‌خواندند و موارد عديده‌اي از آن در شهرهاي ايران گزارش شده است. ابن‌حوقل از وجود چنين كارگاه‌هايي در كازرون، شوشتر، شوش، جهرم و بم سخن گفته و ياقوت حموي از سوء استفادۀ محمد‌بن مسافر، پادشاه ديلم، از چنين شيوه‌اي براي استثمار صنعتگران ياد مي‌كند.[3] اين شخص با دادن وعده‌هاي مالي صنعتگران را به سوي خود جذب مي‌كرد و با محبوس كردن ايشان در قلعۀ سميران و وادار كردنشان به كار اجباري سود فراواني مي‌برد. گويا شمار پارچه‌بافاني كه او استثمار مي‌کرده است از 5هزار نفر هم بيشتر بوده است.[4] علاوه بر ترازكده‌ها، طريق ديگري كه در توليد پارچه معمول بود، گرفتن مساعده از دولت و تحويل پارچه در قبال آن بود. ابن‌بلخي از چنين شيوه‌اي در كازرون زمان سلجوقي ياد كرده است: ”جولاهگان كازرون علي‌الرسم مساعده‌اي از ديوان مي‌گرفتند تا براي آن جامه بافند و تحويل آن بر عهدۀ بياعان معتمدي بود كه قيمت عدل بر آن مي‌نهادند.‌“[5] بر پايۀ سندي از وسائل الرسائل اثر رشيد الدين وطواط، در روزگار خوارزمشاهيان همچنين كارگاه‌هايي وجود داشته و عنوان بيوتات داشته است. افراد اميني در رأس اين بيوتات قرار داشته و امور آنها را زير نظر وزير اداره مي‌كردند.[6]

ب. آشنایی مغول با کارگاههای صنعتی

بر اساس گزارش برخي منابع، مي‌توان گفت كه مغول‌ها قبل از حمله به ايران با عملكرد چنين كارگاه‌هايي آشنايي داشته و از توليدات آنها استفاده مي‌كرده‌اند.[7] از اين گذشته، در همۀ ايام فتح و حکومت، پارچه‌بافان و آهنگران مورد توجه مغول‌ها و در مقام غلامان و زیردستان بزرگان مغول مشمول لطف و مساعدت بودند.[8] به هر ترتيب، آشنایي قبلي مغول‌ها با اين پديده يا نياز مبرم آنها به محصولات توليدي صنعتگران كه لزوم برخورد منطقي و اقتصادي را در خصوص فعاليت آنها مطرح مي‌كرد، نقش مهمي در پيدايش كارگاه‌هاي حكومتي در اين زمان داشته است.

چنین به نظر می‌رسد که در آغاز هجوم به ایران، برخورد مهاجمان مغول با صنعتگراني كه اسير و جزئي از آرات‌هاي خان‌زادگان و خواتين مغولي محسوب مي‌شدند به دو صورت بود. عده‌اي از آنها را همراه با خانواده‌هايشان به مغولستان انتقال مي‌دادند و با سكونت آنها در يورت‌هاي مشخص به توليد مصنوعات مورد نظر وادار مي‌كردند. برخي ديگر را در شهرهاي محل سكونتشان باقي مي‌گذاشتند تا در آنجا به توليد كالاهاي مورد نياز بپردازند. هر دو دستۀ اين صنعتگران اسير و برده مغول‌ها بوده و ممكن بود ملك مشترك تمامي خان‌زادگان و خواتين مغولي بوده باشند يا در مالكيت جداگانۀ هر يك از آنها به شمار روند. برای مثال، تعدادي از جامه‌بافان هرات به يكي از خواتين چنگيز تعلق داشتند[9] و در همان حال، در شهر بخارا صنعتگراني متعلق به تمامي خان‌زادگان مي‌زيستند.[10] ايلخانان بر صنعتگراني كه در كارخانه‌هاي قلمرو قوبيلاي قاآن مشغول به كار بودند حق مالكيت داشتند و با ارسال ملك معظم فخرالدين احمد در زمان غازان (697ق/ 1299م) سهم آنها از منافع كارخانه‌هاي مذكور كه از زمان هولاكو به تعويق افتاده بود پرداخت شد.[11] در شهرهاي بخارا و سمرقند، علاوه بر صنعتگراني كه در مالكيت عمومي سران امپراتوري مغول بودند، هر يك از خان‌زادگان اولوس‌هاي جغتاي و اوكتاي نيز كارخانه‌هاي خاص خود داشتند.[12]

ج. کارگاههای صنعتی در ایران دوران مغول

مانند هرات، پس از يك دوره نظم نسبي كه به دنبال فتوحات دوران آغازين برقرار شد، تعدادي از صنعتگراني كه به اسارت به مغولستان برده شده بودند به سرزمين خود بازگردانده شدند تا با رعايت شرايط در كارگاه‌هاي حكومتي فعاليت كنند.[13] از اين زمان، مقارن با دورۀ فرمانروايي اوكتاي قاآن، مدام از تأسيس و ايجاد كارخانه‌هايي سخن رفته است كه صنعتگران تحت نظر وابستگان مغولي در آنها كار مي‌كردند. در ايران به صورت هم‌زمان جورماغون در نواحي غربي ايران و گورگوز (637-641ق/1239-1243م) در شهرهاي خراسان چنین اقدامی را صورت دادند.[14] جورماغون پس از كنار آمدن با مردم تبريز و در سايۀ مساعدت صنعتگران فردي با نام منگو پولاد را در مقام باسقاق پيشه‌وران تعيين كرد و با ارسال منسوجات گرانبها و از جمله خيمۀ بسيار مجللي كه پارچه‌بافان تبريزي براي قاآن ساخته بودند، در اين مسیر گام برداشت. هدف از اين اقدام نظارت بيشتر بر پيشه‌وران و بهره‌برداري از حاصل كار آنها بود و تأسيس كارگاه حکومتي يا بردگي پيشه‌وران در نظر نبود. در عوض، گورگوز بنا به دستور قاآن به تأسيس ”كارخانه‌هاي نيكو“ در شهرهاي خراسان پرداخت و آهنگران و پارچه‌بافان اسير مغولي را در آنها به كار گماشت.[15] اندكي قبل از آن، با بازگشت پيشه‌وران و جامه‌بافان هراتي به سركردگي عزالدين مقدم هروي و تحت نظارت شحنگان مغولي چنين كارگاه‌هايي در شهر هرات نيز تأسيس شده بود.[16] با اين اوصاف، پيدايش كارگاه‌هاي حكومتي اقدام مهمي بود كه در آن دورۀ نابساماني و تشتت بسیاری از صنعتگران را در خود جاي مي‌داد و امكان تداوم فعاليت‌هاي صنعتي را فراهم مي‌كرد که از زمان اوكتاي قاآن و از 634ق/1236م تا 638ق/1240م آغاز شده بود. در دوران بعدي نيز مكرراً فعاليت اين دسته از كارخانه‌هاي حكومتي كه به‌ويژه در زمينۀ منسوجات و اسلحه فعاليت مي‌كردند در منابع منعكس شده است. از سخنان جويني در شرح امارت امير ارغون چنين بر‌مي‌آيد كه در زمان او تعداد اين كارخانه‌ها رو به گسترش نهاد و اساتيد مجربي در آنها مشغول به كار بودند.[17] هولاكو نيز از همان آغاز عمليات خود در زمینۀ فعاليت كارخانه‌ها اهتمام ويژه‌اي به خرج داد. از جمله اقدامات او در اين زمينه تأسيس كارخانه در خبوشان بود.[18] پس از فتح بغداد نیز در كنار علي بهادر كه او را به شحنگي ارتاقان و اوران نامزد كرد، فردي با نام ابن‌دربوس (درنوس؟) را به سمت خازن كارخانه منصوب كرد.[19] از اين اقدام چنين بر‌مي‌آيد كه يا هولاكو دستور به تأسيس كارخانه‌هايي در شهر بغداد داده بود يا از زمان بني‌عباس چنين كارخانه‌هايي وجود داشته و در آن زمان تحت نظر حكومت مغول در‌آمده بود. آشكار مي‌شود كه در اين دوره ميان صنعتگراني كه در بازار و براي خود كار مي‌كردند با آنهايي كه در كارخانه‌هاي حكومتي مشغول بودند تفاوت بود. انتصاب علي بهادر در رأس امور ”ارتاقان“ و ”اوران“ (صنعتگران و صاحبان حرف) و ابن‌دربوس به سمت خزانه‌داري كارخانه‌هاي بغداد دليل اين موضوع است. بنا بر گزارش ابن‌فوطي، ابن‌دربوس تا زمان مرگ اين سمت را بر عهده داشت.[20] در زمان هولاكو و در جريان اختلافات سياسي‌اش با بركه، وصاف از كشته شدن 5هزار خانوار از صنعتگران متعلق به اولوس جوجي گزارش داده است كه به فرمان قوبيلاي قاآن در كارخانه‌هاي شهر بخارا مشغول به كار بودند و از توجه ويژۀ مغول‌ها به كارگاه‌هاي حكومتي و گسترش فوق‌العاده آنها در اين زمان حكايت دارد.[21] بديهي است كه وقتي صنعتگران متعلق به اولوس جوجي 5هزار خانواده بودند، سهم ديگران نيز قابل توجه بوده و می‌توان تخمین زد که حداقل در اين شهر 20هزار خانواده در كارخانه‌ها به فعاليت مشغول بودند. ادامۀ مطالب وصاف در خصوص فعاليت كارخانه‌هاي بخارا حاكي از اين است كه بخش مهمي از فعاليت اين كارگاه‌ها توليد اسلحه و اصلاح آلات جنگي بوده است.[22] در زمان آباقا و ايلخانانِ پس از او نيز كارخانه‌ها مورد توجه ويژه بودند. سيفي هروي و فصيحي خوافي از ساخت كارخانه‌اي در بيرون دروازۀ فيروزآباد شهر هرات در زمان آباقا به سال 663ق/‌1265م ياد مي‌كنند كه پس از اتمام شخص ايلخان آن را افتتاح کرد.[23] بازسازي نيشابور در سال 669ق/‌1271م كه به دنبال زلزلۀ سال 666ق/‌1268م صورت گرفت نيز يقيناً همراه با ساخت كارخانه در اين شهر بوده است، چرا كه رشيدالدين در جامع التواريخ از وجود كارخانه‌ای در اين شهر سخن مي‌گويد.[24] در زمان احمد تكودار از اسکان 300 خانوادۀ پارچه‌باف در كارخانه‌هاي شهر ورامين به دست ارغون گزارشی در دست است كه در جريان درگيري احمد و ارغون به اسارت سپاهيان احمد درآمده بودند. به دنبال اين اقدام، ارغون با ارسال ايلچياني به كارخانه‌هاي شهرهای نيشابور، توس و اسفراين كه در قلمرو حكومتي او قرار داشتند برای سپاهيان جامه خواست و پس از وصول آنها را ميان سپاهيان تقسيم كرد.[25] چنان‌كه از اين مطالب بر‌مي‌آيد، صنعتگران كارخانه‌هاي اخير در حكم ملك شخصي ارغون بوده و از اين روي مي‌توان گفت اوراني (صنعتگراني) كه در كارگاه‌هاي حكومت فعاليت مي‌كردند تحت تملک سران مغول بودند. در خصوص فعاليت كارخانه‌ها پس از دورۀ حكومت ارغون مطلب قابل ذكر نابساماني‌هايي است كه در اين بخش صنعتي حاصل شد و رشيدالدين فضل‌الله به شرح آن پرداخته است. نابساماني‌هاي اخير از فساد كلي حاكم بر فعاليت‌هاي صنعتي آن زمان ناشي مي‌شد و در نتيجۀ آن فعاليت كارخانه‌ها دچار اختلال شده بود. این اختلالات و علل آنها را رشيدالدين فضل‌الله چنين توصيف مي‌كند:

و در بعضي شهرها كارخانۀ اوران سلاح بود و مبالغ وجوه در وجه آن معين و نواب امراء قورچي بر آن، و هر وجوه كه اطلاق رفتي، عوض آن از بيست يكي حاصل نشدي، يكي به خاطر مشكلات موجود در ولايات و زياد بودن ايلچيان و طلبكاران و نيرنگ و سياهكاري حكّام . . . و ديگري به خاطر طمع و تصرفات نواب و بيتكچيان مساس و بعضاً به خاطر كثرت امرايي كه بر سر آنها بوده و نظارت مي‌كردند و هر يك وجهي را متصرف مي‌شدند. از آن گذشته، اوران چون اين‌چنين مي‌ديدند از كار كردن شانه خالي كرده و به جاي كار مفيد مشغول عواني و ايقاقي و منازعت و نفاق بودند. در نتيجۀ اين امور كار به آنجا رسيد كه امور شوم شد و همواره يارغوي اوران و گفت‌وگوي ايشان بود و خلل‌ها در امور ملكي پيدا شد و هيچ درآمدي از اين كارخانه‌ها حاصل نمي‌شد.[26]

رشيدالدين فضل‌الله سپس به شرح اصلاحات غازان در اين زمينه پرداخته و اطلاعات كامل‌تري در خصوص كارخانه‌هاي اين عهد به دست می‌دهد. بر اين اساس،

الف. صنعتگران كارخانه‌هاي اخير كه زير نظر بيتكچيان و نواب ديوان مساس كار مي‌كردند در حكم اسيران حكّام ايلخاني محسوب مي‌شدند و تعدادشان بسيار زياد بود.

ب. بسیاری از آنها كه به توليد اسلحه برای مغول‌ها مي‌پرداختند مشخصاً قوميت مغولي (غير تاجيك) داشتند. تاجيكان هم در كنار آنها حضور داشته، اما در اوايل مهارت لازم در زمينۀ توليد سلاح‌هاي مورد نظر مغول‌ها را نداشتند. در مراحل بعدي، اينها نيز در ساخت سلاح‌هاي اخير تخصص يافته و در زمان غازان به وفور هر نوع سلاحي در بازار يافت مي‌شد.

ج. توليدات كارخانه‌ها به ديوان مساس تحويل مي‌شد و ديوان به صنعتگران كارخانه‌ها (اوران، آرات‌ها) مواجبي پرداخت مي‌كرد و سلاح‌ها را در اختيار سپاهيان قرار مي‌داد.

د. در نتيجۀ اقدامات غازان، وضعيت صنعتگران كارخانه‌ها بهبود يافت و هزينه و سرمايۀ لازم در اختيار آنها قرار داده شد.

هـ. اين صنعتگران مي‌توانستند توليدات خود را در بازار بفروشند و معادل آن را وجه نقد به خزانه تحويل داده و مواجب خود را به صورت نقدي دريافت كنند. فقط سلاح‌هايي كه در بازار كيفيت لازم را نداشتند يا تعدادشان كم بود به ديوان تحويل مي‌شد.

و. در پرداخت مواجب آنها همچون ديگر صنعتگران دقت فراوانی به عمل می‌آمد و افراد اميني مسئوليت پرداخت آن را بر عهده گرفتند.[27]

توضيحات رشيدالدين فضل‌الله در خصوص اين مشكلات و اصلاح آنها فقط به كارخانه‌هاي اسلحه‌سازي محدود نیست. در كارخانه‌هاي پارچه‌بافي نيز سوء استفاده‌هايي صورت می‌گرفت، اما در نتيجۀ اصلاحات غازان از بين رفت.[28] در دورۀ غازان هم در امور كارخانه‌ها اصلاحاتي به عمل آمد كه كارخانه‌هايي متعدد در شهرك‌هاي غازانيه و رشيديه تأسيس شدند. طبيعي است كه در آن زمان و تحت تأثير مسلماني ايلخانان صنعتگران اين كارخانه‌ها شرايط بهتري داشتند. در همين زمان، سهم ايلخانان از درآمد كارگاه‌هاي حکومتي قلمرو قاآن نیز كه از زمان هولاكو تا آن زمان دريافت نشده بود با ارسال رسولاني به چين وصول شد.[29] مطالب منابع در زمينۀ فعاليت كارخانه‌ها در زمان الجايتو دقيق‌تر است. در آن زمان، احتمالاً به علت اصلاحات غازان از طرفي و صلح و آرامش نسبي در سياست خارجي و داخلي فرصت بيشتري در این زمینه فراهم شد. در زمان الجايتو، كارخانه‌هاي پارچه‌بافي اهميت بيشتري داشت و شايد تحت تأثير صلح حاكم بر اين زمان از فعاليت كارخانه‌هاي اسلحه‌سازي به نفع كارخانه‌هاي پارچه‌بافي كاسته شد و پارچه‌هاي توليدي سهم مؤثرتري در فعاليت‌هاي تجاري ايفا كرد. از اين مطلب كه وصاف در زمان الجايتو از ورود آلات و ادوات جنگي از اروپا سخن مي‌گويد،[30] و فعاليت كارخانه‌هاي پارچه‌بافي رشد زيادي كردند مي‌توان چنين استنباط كرد كه سرمايه‌گذاري بيشتر در زمينۀ صنعت نساجي بوده است. در آن زمان، به‌خصوص كارخانه‌هاي پارچه‌بافي سلطانيه و بغداد رونق زيادي داشتند كه با عنوان ”فردوس“ مشهور بودند. كارخانۀ فردوس بغداد اهميت بسیار داشت و به احتمال زياد سابقۀ آن به اقدامات عصر هولاكو و فعاليت‌هاي عطاملك جويني برمي‌گشت. ترقي موقعيت خواجه تاج‌الدين عليشاه در زمان الجايتو از سرپرستي همين كارخانه‌هاي بغداد آغاز شد و به‌رغم ترفندهاي خواجه سعدالدين ساوجيِ وزير عليه او، تاج‌الدين عليشاه با انجام مأموريت صحيح خود در ادارۀ اين كارخانه‌ها و افزودن بر درآمد آنها موقعيت ويژه‌اي به دست آورد. به‌ويژه پس از به قتل رسيدن نواب سعدالدين وزير در بغداد به سال 711ق/‌1313م به جرم اختلاس در كارخانه‌هاي اخير، موقعيت تاج‌الدين عليشاه رو به تعالي نهاد.[31] كاشاني، در شرح انتصاب تاج‌الدين عليشاه، كارخانۀ فردوس بغداد را چنين توصيف مي‌كند كه ”از نگارخانۀ ارژنگ و صنعت ماني سبق برده بود.‌“[32] در بناي سلطانيه هم علاوه بر اهتمام ويژه‌اي كه در ساخت بازارها به خرج رفت، كارخانه‌هاي چندي از جمله كارخانۀ پارچه‌بافي بزرگي با عنوان فردوس ساخته شد و بسياري از صنعتگران كارخانۀ فردوس بغداد به آن منتقل شدند.[33] وصاف در شرحي كه عظمت كارخانۀ فردوس بغداد را نيز در خود دارد كارخانۀ فردوس سلطانيه را چنين توصيف مي‌كند:

به توفيق ارادت بي‌چون و ميامن دولت روزافزون پادشاه . . . عمارت كارخانۀ فردوس و ديگر اماكن كه غيرت كارخانۀ فردوس برين است از مستحدثات راي رزين مخدوم جهانيان دستور نظام جهان تاج الدوله و الدين عليشاه-زيد قدره-به اتمام پيوست و چهارهزار نفر صناع بديع‌صنعت دقيق‌حرفت با اهل و سكن از بغداد بر سبیل طوع و رغب به آنجا نقل فرمود و اصطحال مبني بر سيصد گز طول و صد گز عرض در پيشگاه آن به سنگ‌هاي مرمر محجر ساخت.[34]

نقش محرز تاج‌الدين عليشاه در بناي كارخانۀ اخير و ايجاد بازاري كه در زمان حافظ ابرو به بازار بزازان معروف بود در ذيل جامع التواريخ رشيدي نيز آمده است.[35] در زمان ابوسعيد هم كارخانۀ اخير رونق داشت و سرپرستي آن بر عهدۀ تاج‌الدين عليشاه بود.[36]

اين كارخانه‌ها سهم عمده‌اي در تداوم و پويايي فعاليت‌هاي صنعتي داشتند و حمايت شديد حكومت از آنها در اين خصوص تأثير بسیار داشت. در كارخانه‌هاي اخير صنعتگراني از سراسر قلمرو ايلخانان و بلاد خارجي فعاليت داشتند و همين امر فرصت خوبي برای تحول صنعتي و هنري قلمداد مي‌شد. تأثيرپذيري هنر ايران از هنر چيني و تحولات فرهنگي اين زمان تا حدودي در همين كارخانه‌ها واقع شد و حمايت و تساهل مغول‌ها از فعاليت‌هاي آنها در اين زمينه نقش مهمي ايفا كرد.

د. پارچهبافي در ایران عهد ایلخانان

صنعت پارچه‌بافي مورد توجه هميشگي مردم ايران اعم از شهري و روستايي بوده و مراحل متفاوتی از رشد و رونق را سپري كرده است. از سوي ديگر، مردم خانه‌به‌دوش كه به استفاده از محصولات ملل متمدن علاقه‌مند بودند به محض برقراري رابطه با اين ملل حرص و ولع زيادي در استفاده از منسوجات توليدي آنها نشان مي‌دادند. استپ‌نشينان آسيا، كه در پرتو مناسبات تجاري با دستاوردهاي صنعتي و هنري ايراني‌ها و چيني‌ها آشنا بودند، براي پارچه‌هاي توليدي آنها ارزش فراوان قائل بودند و بعضاً از اين پارچه‌ها را چون پول در معاملات استفاده مي‌كردند.[37] مغول‌ها هم به منسوجات ملل متمدن بهاي زياد مي‌دادند. در تاريخ سري و در شرح وقايع قبل از قدرت‌گيري چنگيز از پارچه‌هاي پشمي آبي‌رنگ و پيش‌بندهاي ابريشمين به صورت كالاهاي تجملي ياد شده است.[38] چنگيز هم در موقع يادآوري وحدت  ”آندايي“ پدرش با آونگ‌خان كرائيت و درخواست اتحاد از او جامه همسرش را به نشانۀ تعهد فرستاد. در زمان تهاجم مغول‌ها به شهرهاي ماوراءالنهر و خراسان و توجه عمومي آنها به محترفه، پارچه‌بافان مورد توجه بيشتري بودند. در تسخير هرات، صنف جامه‌بافان كه رياست آنها با امير عزالدين مقدم هروي بود از محدود كساني بودند كه از قتل عام مغول‌ها رهايي يافتند.[39] جامه‌بافان كه با هديۀ جامه‌هاي فاخر در يك نوبت مانع از نابودي شهر شده بودند، پس از اسارت به مغولستان برده شدند و تعداد آنها از هزار خانوار بيشتر بود. از ميان آنها عدۀ زيادي به عنوان غنيمت جنگي به يكي از زنان چنگيز رسيدند و با هدف توليد لباس و پوشاك ابريشمي براي وابستگان وي به مغولستان منتقل شدند.[40] شهر تبريز در آذربايجان و گنجه در اران هم به يُمن وجود پارچه‌بافان از نابودي رهايي يافتند.[41] اطلاعات پلان كارپن هم توجه مغول‌ها به پارچه‌بافاني را تأييد مي‌كند كه به عنوان اسير در سرزمين مغولستان به سر مي‌بردند.[42] در دورۀ ايلخانان، صنعت نساجي از رونق خاصي برخوردار بود و بسياري از شهرها در اين زمينه فعاليت چشمگير داشتند. خواجه نصير در اخلاق ناصري پارچه‌بافي را يكي از صنايع مهم مورد نياز جامعه ذكر مي كند.[43]  سياحان و مورخان آن زمان مراكز مهم اين صنعت را برشمرده‌اند. زكرياي قزويني از انواع ديبا، پارچه‌هاي ابريشمي، خز، پرده، گليم، فرش و قالي در شهر تستر؛ بافته‌هاي حريري و سرپوش‌هاي گلدوزي شده در شيراز؛ پارچه‌هاي ابريشمي و كتاني در كازرون؛ دستمال‌هاي حرير زيبا و محكم در شهر يزد؛ رشد نساجي و جولاهي و توليد پارچه‌هاي پنبه اي و سرپوش‌هاي زنانه در اصفهان؛ و بافت پارچه‌هاي عنابي، سقلاطون و اطلس در تبريز ياد مي‌كند.[44] ماركوپولو هم از توليد بهترين و گرانبهاترين ابريشم و پارچه‌هاي بسيار نازك و ظريف در شهر ارزنجان، بافت پارچه‌هاي زربفت در شهرهاي گرجستان، توليد پارچه‌هاي بافته‌شده از طلا و ابريشم موسوم به موسيلين در موصل، بهترين پارچه‌هاي ابريشمي همچون دمشقي و دبيت‌هاي گُل‌دار و زربفت با طرح‌هاي گوناگون و اشكال متنوع در بغداد، انواع پارچه‌هاي زربفت و ابريشمين و پنبه‌اي در تبريز، پارچه‌هاي ابريشمي يزدي، و توليد منسوجات ابريشمين و انواع پرده‌هاي رنگارنگ و رومتكايي و نازبالش‌هاي بسيار زيبا در كرمان سخن مي‌گويد.[45] در زمان ايلخانان، عده زيادي از بافندگان چيني به ايران آمدند و تحت تأثير فعاليت آنها سبك و روش‌هاي تزئيني نويني در صنعت نساجي پدید آمد. همچنین، عده‌اي از ايرانيان به چين رفتند و در آنجا به توليد پارچه‌هاي ابريشمي پرداختند. نمونه‌هايي از پارچه‌هاي ايراني اين عهد كه در موزه‌هاي وين و قاهره موجودند اين تنوع و تحول را تأييد مي‌كنند.[46] حمايت و استقبال بزرگان دستگاه ايلخاني از توليد پارچه‌هاي گوناگون سهم مهمي در رشد عمومي صنعت نساجي داشت. به‌ويژه، پارچه‌هايي كه براي اهدا به ايلخانان و خان‌زادگان مغولي بافته مي‌شدند مورد توجه بيشتري بودند. در اين زمينه، بخش قابل توجهي از نيازمندي‌هاي دستگاه ايلخاني را كارگاه‌هايي توليد مي‌کردند كه تحت نظارت كارگزاران حكومتي قرار داشتند. رشيدالدين فضل‌الله كه با بناي ربع رشيدي و ايجاد كارخانه‌هاي شعربافي و صوف‌بافي و سكونت صنعتگران و پارچه بافان در محلات مشخصي از شهرك رشيديه توجه زيادي به اين صنعت نشان داد، انواع متعددي از پارچه‌هاي توليدي اين عصر را برشمرده است. كمخا، اطلس، موئينه، برد، بندقي، عتابيه، كتان، ارمك، برك، سقرلاط، صوف، قطيفه، ابياذيه الوان، مصريه، شمسيه، عين البقر، صابوريه، ذبيقيه، قدك، متقاليه، مخمل الوان و كرباس برخي از اين نمونه‌هاست.[47] در همين زمانِ رشيدالدين فضل‌الله در شهر تبريز پارچه‌هاي ابريشمي يك‌رنگ (كمخا) و پارچه‌هاي بافته‌شده از پشم شتر (برك) و مخمل‌هاي رنگارنگ توليد مي‌شد، در شيراز كرباس، پارچه‌هاي نخي و كتاني، در كازرون كرباس، در اصفهان پارچه‌هاي نخي، در كاشان پارچه‌هاي ابريشمي و در هرات منسوجات ابريشمي و كمخا توليد مي‌شد. در سفرنامه ابن‌بطوطه هم پارچه‌هاي متعددي از قبيل ارمك (قباي بالاپوش)، بيرمي (پارچه‌اي از پنبه)، جز (ابريشمي الوان)، كف (كفش ساق‌بلند)، دبيلي (بافت انطاكيه)، دراعه (قباي بلند دكمه‌دار)، زردخاني (ابريشمي لطيف و منقش به شكل حيوانات)، طاقيه (كلاه بلند مخصوص شيوخ)، عصابه (پيشاني‌بند)، فرجي (پيراهن فراخ مخصوص شيوخ)، لاذقي، مرغري (پارچه‌اي لطيف از موي بز)، سرمين، شانباف، صلاحيه، ملف، وسطانيات و تحتانيات نام برده شده است.[48]

رونق صنعت پارچه‌بافي فقط به شهرهاي تبريز، بغداد، نيشابور، شيراز، طوس، شوشتر، كرمان و شهرهاي گرجستان و روم محدود نبود. بخش مهمي از منسوجات آن زمان در كارخانه‌هاي وابسته به حكومت توليد مي‌شد. قطعاً حمايت بزرگان مغول و وابستگان به دستگاه ايلخاني در اين زمينه نقش فراوانی داشت. حمايت و تشويق كارگزاران حكومت ايلخاني از اين صنعت برای تأمين نيازهاي آنها بود، اما چنان‌كه از گزارش‌های منابع آشكار است، بخشي از این فعاليت‌هاي با اهداف اقتصادي و تجاري صورت مي‌گرفت. بی‌شك پارچه‌هاي توليد يزد، كرمان، شيراز، تبريز، اصفهان، بغداد، موصل و غيره از صادرات اصلي آن زمان محسوب مي‌شد.[49]

فرش و قالي هم در ولايات آن زمان بافته مي‌شدند، اما نمونه‌هايي از آنها به جا نمانده است. متأسفانه اطلاعات منابع نيز در اين خصوص اندك است. فقط مستوفي است كه از بافتن زيلو و قالي در شهر قاليقلا، از شهرهاي روم، سخن مي‌گويد.[50] در همين زمان، صنعت فرش‌بافي شيراز مورد توجه بود و در زمان غازان همۀ فرش هايي كه براي مفروش كردن ساختمان‌هاي ابواب البر غازانيه لازم بود از شيراز تهيه شدند. از نقاشي‌هاي به‌جا‌مانده از آن زمان و اينكه در دورۀ تيموري و صفوي قالي‌بافي ايراني رو به رشد گذاشت مي‌توان استنباط كرد كه قالي‌بافي اين دوره نيز رونق داشته است.[51]

هـ. اسلحهسازي

توليد اسلحه مهم‌ترين صنعتي بود كه توجه مستقيم مغول‌ها را به خود جلب کرده بود. بنا بر ماهيت نظامي حكومت ايلخانان و مشكلات مداوم آنها در خطوط مرزي، تأمين تجهيزات نظامي سپاهيان مغول يكي از دغدغه‌هاي اصلي حكومت بود. از زمان چنگيز، مغول‌ها از صنعتگران ماهري كه در زمينۀ ساخت اسلحه مهارت داشتند حمايت می‌کردند و آنها را در يورت‌هاي مخصوص سكونت مي‌دادند.[52] در جريان تهاجم مغول هم صنعتگران اسلحه مورد توجه آنها بودند و از اوان دورۀ فتوحات يكي از امور مهم مورد نظر تجّار تأمين مايحتاج نظامي مغول‌ها بود. به هنگام قيام محمود تارابي در بخارا، يكي از عواملي كه در برتري اوليۀ قيام مؤثر واقع شد غارت كارواني بود كه از شيراز به مغولستان مي‌رفت و حدود چهار خروار انواع سلاح‌هاي نظامي با خود حمل مي‌كرد.[53] پلان كارپن از اهتمام ويژۀ سپاهيان مغول براي مجهز ساختن خود به سلاح‌هاي پيشرفتۀ آن زمان و تجهيز خويش به كلاه‌خودهاي آهنين و انواع نيزه و در اختيار داشتن مواد منفجره سخن مي‌گويد.[54] در هنگام اعزام هولاكو به ايران، بخشي از سپاهياني كه از طرف قاآن به او هديه شد هزار خانوار از صنعتگران مجرب ختايي بودند كه در ساخت اسلحه و فنون منجنيق تخصص داشتند.[55] در آغاز پيدايش حكومت ايلخاني، سپاهيان خود مجبور به تهيه يا ساخت تجهيزاتشان بودند. اما جنگ‌هاي پي‌در‌پي و استهلاك روزافزون آلات و ادوات جنگي اين امكان را از سربازان مغولي مي‌گرفت و ايلخانان را وادار كرد در اين زمينه اقدامي جدي به عمل آورند. توجه به اين مقوله از زمان آباقا آغاز شد. در آن زمان، علاوه بر كارخانه‌هايي كه تحت نظر دستگاه حكومتي به توليد اسلحه مشغول بودند، ديگر صنعتگراني كه در اين رشته تخصص داشتند مجبور به توليد اسلحه براي دستگاه حكومتي و تحويل آن به قورچيان مخصوص اين كار بودند.[56] آنچه تحت عنوان ديوان مسّاس در زمان ايلخانان وجود داشت و با سرشماري دقيق از صنعتگران و ثبت اسامي آنها در دفاتر مخصوص بر عملكردشان نظارت مي‌كرد در درجۀ اول فعاليت صنعتگران اسلحه را در نظر داشت. اوزان يا اوران (لغتي مغولي كه به صنعتگران و كارگران كارخانه‌ها اطلاق مي‌شد) در اين دوره اهميت بسیار داشتند و رابطۀ آنها با دستگاه حكومتي از طريق ديوان مسّاس برقرار مي‌شد.[57] جامع التواريخ، تاريخنامۀ هرات و دستورالكاتب دربارۀ ديوان مساس و اميري كه در رأس آن قرار داشت اطلاعات پراكنده‌اي به دست مي‌دهند.[58] بر اساس گزارش‌هاي رشيدالدين فضل‌الله، در دوران قبل از ايلخاني غازان، در هر يك از شهرها و ولايات اوران بسيار از ”كمانگير و تيرتراش و قربان‌ساز و شمشيرگر و غيرُهم،“ اعم از مغول و غير مغول، مشغول به كار بودند و در ازاي سلاح‌هايي كه به قورچيان تحويل مي‌دادند مرسوم و مواجبي دريافت مي‌كردند. همچنین، افرادي با ديوان مسّاس قرار مي‌گذاشتند كه هر سال تعداد معيني سلاح تحويل دهند و در عوض آن بر وجوه ولايات برات دريافت كنند. بخشي از سلاح‌هاي مورد نياز هم در كارخانه‌ها توليد مي‌شد.[59] اين مورخ در ادامۀ مطلب از فساد و سوء استفاده‌هاي فراواني كه در امور مالي اين صنعت به وجود آمده بود سخن مي‌گويد. بر اساس گفتۀ او، كساني كه با ديوان مسّاس قرار به توليد انواع اسلحه داشتند با كنار آمدن با قورچيان و نواب ديوان به جعل اسناد مي‌پرداختند و بدون تحويل هيچ سلاحي به ديوان آن را در دفتر ثبت و در مقابل برات دريافت مي‌كردند. از اين روي، در حالي كه جماعت طلبكاران بسيار زياد و ايلچيان متعددي براي وصول مطالبات در ولايات سرگردان بودند، سلاح چندي به ديوان تحويل داده نمي‌شد. از سوي ديگر، قورچيان و ديگر عُمّال در پرداخت مواجب صنعتگران كوتاهي مي‌كردند و اين امر موجب دلسردي و شانه خالي كردن آنها از بار مسئوليت و انجام كار مي‌شد.

در نتيجۀ اين مشكلات كه از اواخر عهد آباقا رفته‌رفته آغاز شده بود، صنعت اسلحه‌سازي دچار بي‌نظمي شد و تا زمان قدرت‌گيري غازان نظمی نسبي به خود نديد.[60] برای بهبود اين وضعيت در عهد غازان اقدامات زير صورت گرفت:

  1. كساني كه در شهرهاي متفاوت با هزينۀ خود سلاح مي‌ساختند به ازاي هر چند دست سلاحي كه به ديوان تحويل مي‌دادند و بنا بر قيمت عادلانۀ بازار اجرت دريافت مي‌كردند.
  1. درآمد هر ولايت جداگانه براي پرداخت اين اجرت‌ها تعيين شد.
  1. بر سر هر گروه از صنعتگران فرد اميني-شايد هم منصبي با عنوان امين-گماردند تا بر دريافت سلاح و پرداخت مواجب صنعتگران نظارت داشته، ضامن تعهدات آنها باشد.
  1. برای صنعتگران مغولي هم كه در كارخانه‌ها كار مي‌كردند و در حكم آرات‌هاي بزرگان حكومتي به شمار مي‌رفتند نيز مقرر شد كه هزينه و سرمايۀ لازم از طرف ديوان در اختيار آنها قرار گیرد.
  1. چون سلاح‌هاي باكيفيت در بازار زياد بود و ساخت سلاح به دست اوران-احتمالاً آن دسته كه جزء آرات‌ها بودند-و تحويل آن به ديوان و واگذاري آن به سپاهيان مقرون به صرفه نبود، مقرر شد به سپاهيان به جاي سلاح از خزانه وجه نقد دهند تا خود سلاح‌هاي مورد نظرشان را بخرند. با اين اوصاف، توليدات اوران بايد در بازار فروخته می‌شد و وجوه آن به ديوان تحويل داده می‌شد.
  1. فقط سلاح‌هايي به سفارش ديوان ساخته مي‌شد كه در بازار وجود نداشتند و مابقي سلاح‌ها را از بازار و مستقيماً خريداري مي‌كردند.

رشيدالدين فضل‌الله در ادامه از رونق صنعت اسلحه و كاهش قيمت انواع سلاح سخن گفته و سهم اقدامات غازان را در اين زمينه مهم مي‌شمارد.[61] آنچه كه راه سوء استفاده‌هاي احتمالي در اين صنعت را هموار مي‌كرد اهميت اسلحه و لزوم تأمين آن به هر طريق ممكن بود. نظر به اهميت اسلحۀ مورد نياز مغول‌ها، بخشي از نيازهاي تسليحاتي سپاهيان ايلخاني از بلاد خارجي و از جمله اروپا وارد مي‌شد و صنعتگران اروپايي در اردوي ايلخانان حضور فعال داشتند.[62] علاوه بر توليد سلاح در همۀ شهرها و ولاياتی كه رشيدالدين فضل‌الله به طور عام از آن سخن گفته است، مهم‌ترين مراكز توليد اسلحه در شهرهاي شيراز، كرمان، تبريز و اصفهان قرار داشتند.[63] برای نمونه،  در يكي از مكتوبات رشيدالدين فضل‌الله به فرزندش، خواجه ابراهيم حاكم شيراز، برخي از سلاح‌ها و وسايل نظامي مورد تقاضايش كه در شیراز ساخته مي‌شدند به اين صورت آمده است: شمشير 1000 عدد، خنجر 1000 عدد، ديوس 1000 عدد، كلرميه 500 عدد، سكين 500 عدد، قوس 500 عدد، خدنگ 500 عدد، قصب هندي 600 عدد، رماح 1300 عدد، خيزران 1000 عدد.[64]

نتیجهگیری

پیشینۀ صنعت و ضرورت تأمین معیشت بخشی از مردم شهری ایران از راه تولید کالاهای صنعتی و هنری از یک سوی و نیاز مغول‌ها به مصنوعات مردم شهری برای پاسخ‌گویی به ضرورت‌های نظامی و معیشتی از سوی دیگر، فرمانروایان مغول را به برخورد منطقی و آگاهانه با اهل حِرَف و صنایع وامی‌داشت. در آن سوی، صاحبان حِرف نیز از این موقعیت ویژۀ خود برای مهار رفتارهای غیر مدنی مغول و تعدیل گرایشات نامعقول ایشان در سیاست و اقتصاد بهره می‌گرفتند. نیاز مبرم مغول‌ها به تولیدات صنعتی قوم غالب را بر آن داشت که از همان آغاز فتوحات صاحبان حرف و به‌ویژه مشاغل صنعتی مورد علاقه را حرمت بیشتری نهند و با هدایت فعالیت‌های ایشان در چارچوب کارخانه‌ها-‌در جایگاه سنت دیرپای اقتصادی در تاریخ ایران-‌از دستاوردهای آنها بهرۀ بیشتری بگیرند. بنابراین، اندکی پس از تهاجم مغول به ایران، فعالیت‌های این کارخانه‌ها شروع شد و خوانین و خواتین خاندان چنگیزی، چه در مغولستان، چه در ماوراءالنهر و چه در خراسان، از تولیدات این کارخانه‌ها استفاده کردند. به همین سبب، صنایع ”اسلحه‌سازی“ از حیث اهتمام مغول به جنگ به مثابه شیوه‌ای برای تأمین معاش و ابزاری برای تداوم قدرت و بنابراین نیاز همیشگی‌اش به مصنوعات نظامی و ”پارچه‌بافی“ از حیث دگرگونی ساختار زندگی و تمایل به رفاه و تجمل‌طلبی خاندان حاکمه و اشرافیت نظامی مغول مورد توجه بیشتر بود و لذا طبیعی است که رشد بیشتری کرده باشد. فعالیت‌های صنعتی در قالب کارخانه‌ها در سراسر عهد ایلخانان تداوم داشت. اگرچه ناآرامی‌های سیاسی حد فاصل دوران ایلخانی ارغون تا غازان (683-694ق/1285-1296م) ساختار و نحوۀ فعالیت این کارخانه‌ها را گسست، اما اصلاحات عصر فرمانروایی غازان (694-703ق/1296-1305م) گسست و فساد را ترمیم کرد. در پرتو اهتمام ایلخانان به شهر و شهرنشینی در عصر مسلمانی، تولیدات کارخانه‌ای نظم بیشتری به خود گرفتند و صنایع اسلحه‌سازی و پارچه‌بافی به‌ویژه حسب شرایط و سنخ نیاز مغول‌ها در هر عصری ساختار منظم‌تری پیدا کردند.

[1]رشيدالدين فضل‌الله همدانی، جامع التواريخ (چاپ 2؛ تهران: انتشارات اقبال، 1362)، جلد 1، 484.

[2]عبدالرحمن ابن‌خلدون، مقدمه، ترجمۀ محمد پروین گنابادی (چاپ 4؛ تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1364)، جلد 1، 452.

[3]ابن‌حوقل، ايران در صوره الارض، ترجمۀ جعفر شعار (چاپ 2؛ تهران: انتشارات اميركبير، 1366)، 28، 77، 65-66.

[4]شهاب‌الدين ابي‌عبدالله ياقوت حموي، معجم البلدان (تهران: انتشارات سازمان ميراث فرهنگي، 1380)، الجزء الثالث، 290-291.

[5]ابن‌بلخي، فارسنامه، تصحيح گاي لسترنج و رينولد نيكلسون (چاپ 2؛ تهران: دنياي كتاب، 1362)، 198-199.

[6]ان. كي. اس. لمبتون، تداوم و تحول در تاريخ ميانۀ ايران، ترجمۀ يعقوب آژند (تهران: نشر ني، 1372)، 358.

[7]برای نمونه بنگرید به غريغوريوس ابوالفرج‌بن اهرون ابن‌عبري، تاريخ مختصرالدول، ترجمۀ محمد علي تاج‌پور و حشمت‌الله رياضي (تهران: انتشارات اطلاعات، 1364)، 318.

[8]باریس یاکوولیویچ ولادیمیرتسوف، نظام اجتماعي مغول: فئودالیسم خانهبهدوشی، ترجمۀ شيرين بیانی (چاپ 2؛ تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1365)، 190-196.

[9]سيف‌بن محمد‌بن يعقوب هروي، تاريخنامۀ هرات، تصحيح محمد الزبير الصديقي (چاپ 2؛ تهران: انتشارات كتابفروشي خيام، 1352)، 107.

[10]فضل‌الله‌بن عبدالله شیرازی (وصاف الحضره)، تاريخ وصاف، به اهتمام محمدمهدي اصفهاني (تهران: كتابخانۀ ابن‌سينا و كتابخانۀ جعفري تبريز، 1338)، 51.

[11]وصاف، تاریخ وصاف، 506.

[12]وصاف، تاریخ وصاف، 69.

[13]سيفي هروي، تاريخنامۀ هرات، 71، 107-‌108.

[14]علاء‌الدين عطاملك جويني، تاريخ جهانگشا، به سعي و اهتمام عبدالوهاب قزويني (چاپ 4؛ تهران، انتشارات ارغوان، 1370)، جلد 2، 237-‌238، 247.

[15]رشيدالدين فضل‌الله، جامع التواريخ، جلد1، 484.

[16]سيفي هروي، تاريخنامۀ هرات، 107- 108.

[17]جويني، تاريخ جهانگشا ، جلد 3، 103-‌104.

[18]جويني، تاريخ جهانگشا، جلد 3، 105.

[19]کمال‌الدین ابی‌الفضل عبدالرزاق‌بن الفوطی البغدادی، حوادث الجامعه و التجارب النافعه فی المأئه السابعه (بیروت: دارالفکر الحدیث، 1407)، 195؛ جويني، تاريخ جهانگشا، جلد 3، 291، 476-‌477.

[20]جويني، تاريخ جهانگشا، جلد 3، 291، 476-‌477.

[21]وصاف، تاریخ وصاف، 51.

[22]وصاف، تاریخ وصاف، 68-69.

[23]فصيحي خوافی، مجمل فصيحي، تصحيح محمود فرخ (تهران: انتشارات كتابفروشي باستان، 1340)، 334؛ سيفي هروي، تاريخنامۀ هرات، 285.

[24]رشيدالدين فضل‌الله، جامع التواريخ، جلد 2، 792؛ فصیحی، مجمل فصيحي، 340.

[25]رشيدالدين فضل‌الله، جامع التواريخ، جلد 2، 792.

[26]رشيدالدين فضل‌الله، جامع التواريخ، جلد 2، 1094-‌1095.

[27]رشيدالدين فضل‌الله، جامع التواريخ، جلد 2، 1095-1096.

[28]رشيدالدين فضل‌الله، جامع التواريخ، جلد 2، 980 و 1092.

[29]رشيدالدين فضل‌الله، جامع التواريخ، جلد 2، 996؛ رشيدالدين فضل‌الله همدانی، مكاتبات رشيدي، جمع‌آوري مولانا محمد ابرقوهي، به سعي و اهتمام و تصحيح محمد شفيع (پنجاب: بی‌نا، 1945)، مكتوب 51، 21-‌318؛ وصاف، تاریخ وصاف، 506.

[30]وصاف، تاریخ وصاف، 553-554.

[31]ابوالقاسم كاشاني، تاریخ الجایتو، به اهتمام مهین همبلی (تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1348)، 121-‌122؛ ابوسليمان داود‌بن محمد بناکتی، روضه اولي الالباب في معرفه التواريخ و الانساب، به كوشش جعفر شعار (چاپ2؛ تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1378)، 476.

[32]كاشاني، تاریخ الجایتو، 121.

[33]كاشاني، تاریخ الجایتو، 46- 47، 122؛ نورالله عبدالله‌بن لطف‌الله حافظ ابرو، ذيل جامع التواريخ رشيدي، به اهتمام خانبابا بياني (تهران: انتشارات انجمن آثار ملي، 1350)، 82-‌86.

[34]وصاف، تاریخ وصاف، 541.

[35]حافظ ابرو، ذيل جامع التواريخ رشيدي، 43-‌44.

[36]وصاف، تاریخ وصاف، 620.

[37]و.و. بارتولد، تذكرۀ جغرافياي تاريخي ايران، ترجمۀ حمزه سردادور (چاپ3؛ تهران: انتشارات توس، 1372)، 137.

[38]تاريخ سري مغولها: يوان چائو پي شه، ترجمۀ شيرين بياني (تهران: انتشارات دانشگاه تهران،1350)، 34-‌35.

[39]سيفي هروي، تاریخنامۀ هرات، 71، 107.

[40]سيفي هروي، تاریخنامۀ هرات، 106-109.

[41]ابوالحسن عزالدين ابن‌اثير، الكامل في التاريخ، راجع و صحح محمد يوسف الدقاوه (الطبعه 2؛ البيروت: دارالكتب العلميه، 1996)، مجلد 10، 495؛ بارتولد، تذكرۀ جغرافياي تاريخي ايران، 231- 232.

[42]پلان كارپن، سفرنامه، ترجمۀ ولي الله شايان (تهران: انتشارات يساولي، 1363)، 35، 98 و 34-‌77.

[43]خواجه نصيرالدين طوسي، اخلاق ناصري، تصحيح مجتبي مينوي و عليرضا حيدري (تهران: انتشارات خوارزمي، 1364)، 212.

[44]زكرياي قزويني، آثار البلاد و اخبار البلاد، ترجمۀ عبدالرحمان شرفكندي (تهران: مؤسسۀ علمي انديشۀ جوان، 1366)، 29، 41، 54، 62، 82 و 111-‌112.

[45]ماركوپولو، سفرنامه، ترجمۀ منصور سجادي (تهران: انتشارات گويش، 1363)، 33.

[46]س.م. ديماند، راهنماي صنايع اسلامي، ترجمۀ عبدالله فريار (چاپ2؛ تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، 1365)، 234-‌238.

[47]رشيدالدين فضل الله، مكاتبات رشيدي، مكتوب 51، 320-‌321؛ مكتوب 33، 185-‌193.

[48]محمد‌بن عبدالله ابن‌بطوطه،  سفرنامه، ترجمۀ محمدعلي موحد (چاپ6؛ تهران، انتشارات آگه، 1376)، جلد 1، 111، 251، 251، 311، 349، 352، 369، 588، 406 و 105؛ جلد 2، 277، 278، 170 و 286.

[49]بنگرید به ماركوپولو، سفرنامه، 33-‌45؛ زكرياي قزويني، آثار البلاد و اخبار البلاد، 41، 54، 62 و 82.

[50]حمدالله مستوفي، نزهه القلوب، به كوشش محمد دبير سياقي (تهران: انتشارات كتابخانه طهوري، 1336)، 112.

[51]بنگرید به ذبيح‌الله صفا، تاريخ سياسي و اجتماعي و فرهنگي ايران از آغاز تا پايان عهد صفوي (تهران: انتشارات فردوسي، 1376)، 256؛ دونالد ويلبر، معماري اسلامي ايران در دورۀ ايلخانان، ترجمۀ عبدالله فريار (تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، 1365)، 19 و 32.

[52]بنگرید به ولاديميرتسوف، نظام اجتماعي مغول، 190.

[53]جويني، تاریخ جهانگشا، جلد 1، 88.

[54]كارپن، سفرنامه، 66-‌67 و 70.

[55]جويني، تاریخ جهانگشا، جلد 3، 93.

[56]بنگرید به برتولد اشپولر، تاريخ مغول در ايران (چاپ3؛ تهران: انتشارات علمي فرهنگي، 1368)، 411.

[57]بنگرید به جويني، تاریخ جهانگشا، جلد 3، حواشي مصحح، 477-478.

[58]رشيدالدين فضل‌الله، جامع التواريخ، 772 و 1078-1080؛ سيفي هروي، تاریخنامۀ هرات، 361؛ محمد‌بن هندوشاه نخجواني، دستورالکاتب فی تعیین المراتب، و تصحیح عبدالکریم اوغلی‌زاده (مسکو: ادارۀ انتشارات دانش، 1976)، جزء 2، 77، 89 و 128.

[59]رشيدالدين فضل‌الله، جامع التواريخ، جلد 2، 1094.

[60]رشيدالدين فضل الله، جامع التواريخ، جلد 2، 1094-‌1095.

[61]رشيدالدين فضل‌الله، جامع التواريخ، جلد 2، 1094-‌1096.

[62]وصاف، تاریخ وصاف، 553-‌554؛ سيفي هروي، تاریخنامۀ هرات، 504.

[63]زكرياي قزويني، آثار البلاد و اخبار البلاد، 41، 54 و 112؛ ماركوپولو، سفرنامه، 44-‌45.

[64]رشيدالدين فضل‌الله، مكاتبات رشيدي، مكتوب 52، 327.