جشن سده

«جشن ایرانی از جملهء اعیاد ایران قبل از اسلام،که هر سال در دهم بهمن‌ماه(بقول‌ ابو ریحان بیرونی،«آبان روز»از بهمن‌ماه)گرفته می‌شده است،و بعد از اسلام نیز مخصوصا در دربار بعضی از امرا و سلاطین ایران(مثل آل زیار)و حتی غزنویان متداول‌ بوده است.در وجه تسمیهء آن اقوال مختلف ذکر شده است.از آن جمله گفته‌اند چون‌ فرزندان«پدر نخستین»،کیومرث(آدم ابو البشر)،در این روز صد تن تمام شدند،یا چون از این روز تا به نوروز پنجاه روزست و پنجاه شب،آن‌را بدین نام خوانده‌اند.اما قول درست در این باب این است که چون این جشن در صدمین روز زمستان بزرگ‌ باستانی(برحسب تقسیم سال در نزد ایرانیان قدیم به یک تابستان هفت ماهه و یک‌ زمستان پنج ماهه)واقع می‌شده است،از قدیم آن‌را به این نام خوانده‌اند.مطابق روایت‌ شاهنامه،جشن سده منسوب است به هوشنگ پیشدادی،و یادگاری است از پیدایش‌ آتش به دست او.یک افسانهء قدیم دیگر،که ابو ریحان نقل کرده است،پیدایش سده را به دورهء ضحاک منسوب داشته است.درهرحال،جشن سده در ایران ساسانی رواج‌ داشته است،و در حقیقت جشن مخصوص آتش بوده است.ازاین‌رو،در طی این‌ جشن،آتش برمی‌افروخته‌اند،و بر گرد آن شادی می‌کرده‌اند.در این آتش‌افروزی، راندن حیوانات وحشی و پراندن مرغان در میان شعله نیز متداول بوده است.خوردن شراب‌ و انواع لهو و بازی هم از لوازم این جشن بوده است.و حتی در این باب در ادوار بعد از اسلام نیز سنّتهای کهن رعایت می‌شده است،و وصف بعضی از جشنهای سده در اشعار شعرای غزنوی(مثل فرخی و منوچهری)هست.جشن سده‌ای هم که مرداویج زیادی‌ ترتیب داد،و خود او در پایان آن کشته شد،وصفش در مروج الذهب مسعودی و بعضی‌ دیگر از کتب تاریخ آمده است.روز پیش از سده را نوسده یا برسده می‌خوانده‌اند.

جشن سده را هنوز هم زردشتیان ایران در روز دهم بهمن‌ماه برپا می‌دارند؛در کرمان‌ با شکوهی بیشتر از جاهای دیگر،و در تهران بتوسط انجمن زردشتیان در مدرسهء گیو برگزار می‌کنند.»*

فرخی سیستانی

آتش جشن سده

گرنه آیین جهان از سرهمی دیگر شود چون شب تاری همی از روز روشن‌تر شود؟ روشنایی آسمان را باشد و امشب همی‌ روشنی بر آسمان از خاک تیره برشود روشنی در آسمان زین آتش جشن سده‌ست‌ کز سرای خواجه با گردون همی همسر شود آتشی کرده‌ست خواجه کز فراوان معجزات‌ هر زمان دیگر نهادی گیرد و دیگر شود گاه گوهرپاش گردد،گاه گوهرگون شود گاه گوهربار گردد،گاه گوهرخر شود گاه چون زرّین‌درخت اندر هوایی سرکشد گه چو اندر سرخ دیبا لعبت بربر شود گاه روی از پردهء زنگارگون بیرون کند گاه زیر طارم زنگارگون اندر شود گاه چون خونخوارگان خفتان به خون اندر کشد گاه چون دوشیزگان اندر زروزیور شود گاه برسان یکی یاقوت‌گون گوهر بود گه بکردار یکی بیجاده‌گون مجمر شود… گه میان چشم نیلوفر زبانه برزند گاه دودش گرد او چون برگ نیلوفر شود گه فروغش بر زمین چون لالهء نعمان بود گه شرارش بر هوا چون دیدهء عبهر شود سیم زراندود گردد هرچه زوگیرد فروغ‌ زر سیم‌اندود گردد هرچه‌زو اخگر شود… جادویی آغاز کرده‌ست آتش،ارنه ازچه‌رو گاه پشتش روی گردد،گاه پایش سر شود گاه چون برگ رزان اندر خزان لرزان شود گاه چون باغ بهاری پرگل و پربر شود گه زبالا سوی پستی بازگردد سرنگون‌ گه زپستی برفروزد سوی بالا برشود…

(*).بنقل از دایرهء المعارف فارسی،به سرپرستی غلامحسین مصاحب،تهران 1345.