خلیج بصره و همسایگان خوب همکیش ما!
جلال متینی
خلیج بصره و همسایگان خوب همکیش ما!
بیست و دومین کنفرانس سالانهء انجمن مطالعات خاورمیانه در امریکای شمالی ( MESA )امسال در شهر لوس انجلس برگزار شد(2-5 نوامبر 1988/11-14 آبان 1367). بجز عدهء قابل توجهی از ایرانیان عضو هیأت علمی دانشگاههای امریکا،و چند تن معدود از چند واحد و سازمان فرهنگی ایرانی مقیم این سرزمین که برطبق شیوهء معمول سالهای اخیر در این کنفرانس شرکت جسته بودند،از گروه کثیر ایرانیان مقیم لوس انجلس نیز تنی چند در بعضی از جلسات کنفرانس حضور مییافتند.در بین هموطنانی که در این مجمع،به دیدارش نائل آمدم یکی از استادان سابق دانشگاه تهران بود که در ایران بسر میبرد و چند روز پیش از آن تاریخ بقصد دیدار خویشانش به آن شهر آمده بود و بتصادف،ایام اقامتش با برگزاری این کنفرانس مقارن شده بود.وی که یک روز،از سر تفنّن،سری به یکی از چند ده جلسّ این کنفرانس زده بود،پس از ختم آن جلسه،به چند تن از هموطنان شاغل در دانشگاههای امریکا که ظاهرا با وی در جلسهء مذکور حضور یافته بودند،رو کرد و گفت یکی از فواید عضویت کسانی مانند شما در مؤسسات و انجمنهای Iranian Studies آن است که وقتی افرادی با سوءنیت یا بر اثر بیاطلاعی حقایق مربوط به ایران را دگرگونه جلوهگر میسازند،بعنوان یک ایرانی به دفاع از ایران قیام کنید،و بلافاصله افزود که به مسائل«سیاسی»دیروز و امروز مطلقا کاری ندارم،ولی ملاحظه بفرمایید شما در جلسات همین کنفرانس و لابد در مجالس علمی مشابه مینشینید و در جلو رویتان بارها و بارها سخنرانان از ملیتهای مختلف بجای «خلیج فارس»عنوان مجعول و نادرست«خلیج عربی»یا«خلیج»را بر زبان میآورند، و شما ساکت و صمبکم مینشینید و چیزی نمیگویید.آیا وظیفهء شما بعنوان یک ایرانی درس خوانده،و نیز عضو یکی از مؤسسات Iranian Studies ،درحالیکه ظاهرا از آزادی مطلق برخوردارید،این نیست که به اینگونه سخنرانان بصراحت بگویید که این خلیج واقع در جنوب ایران،نه بیاسم است و نه«خلیج عربی»است و در این موضوع نیز اصرار بورزید؟از سوی دیگر باید پرسید هدف هریک از این مؤسساتی که شما عضویت آنها را پذیرفتهاید چیست.آیا این انجمنها نیز در اینگونه موارد وظیفهای بعهده ندادند؟بدیهی است وی جوابی نشنید ولی یکی از حاضران او را به کناری کشید و آرام به او گفت:مرد،تو از حال و هوای اکثر اینگونه کنفرانسها و سمینارها پس از انقلاب اسلامی ایران و تغییر رژیم بیخبری.در این جلسات،دیگر جوش و خروشی از سوی هموطنان بمانند سالهای پیش از انقلاب بچشم نمیخورد.همهجا سکون و آرامش است و وقار و طمأنینه.هرکس سرگرم کار خود است،و دیگر کسی را چندان پروای ایران نیست.آنان که تا ده سال پیش در اینگونه مجامع یکپارچه آتش بودند و درباب مسائل مختلف ایران داد سخن م دادند،اینک رفتارشان چنان است که گویی ایران بیکباره از صحنهء گیتی مغذوم گردیده است و یا اصولا«ایران»برخلاف دیروز،در هیچ زمینهای چیزی برای گفتن ندارد تا چه رسد به اعتراض و دادخواهی.آن افراد حساس پر حرارت،دیگرنه تنها کلمهای از آنچه در ایران میگذرد بر زبان و قلم نمیآورند،بلکه دربارهء مسائل حیاتی و کلی مربوط به ایران نظیر خلیج عربی و آذربایجان جنوبی و هنر اسلامی نیز تقریبا مهر سکوت بر لب زدهاند.والا در این سالها،اینگونه مؤسسات که در دانشگاههای مختلف امریکا و نیز در خارج از دانشگاهها با عضویت عدهای قابل توجه از ایرانیان تشکیل شده است و برخی از آنها خبرنامه و مجله نیز دارند،بسادگی میتوانستند اینگونه موضوعها را در دانشگاهها و مجامع علمی مطرح کنند و دربارهء آنها مقاله بنویسند و سخنرانی کنند و یا در ضمن سخنرانیهای خود،لا اقل بمانند روضهخوانهای خودمان به صحرای کربلا گریز بزنند و از ایران یاد کنند و برای احقاق حقوق ایران انظار عموم را بسوی ایران جلب نمایند.بویژه با توجه به این واقعیت که در امریکا هیچ یک از مقامهای بلندپایهء حکومت و اعضای کنگره و نیز روزنامهها و مجلههای معتبر فی المثل Arabian Gulf را بر زبان و قلم نمیآورند،و خلیج عربی و هنر اسلامی و نظایر آن تنها در مؤسسات باصطلاح علمی، هنری،ایرانشناسی،اسلامشناسی،مراکز خاورمیانه و خاور نزدیک دانشگاههای امریکا ورد زبان بیشتر علماء و پژوهشگران و هنرشناسان است…بعلاوه،فراموش نکنیم که در سالهای اخیر،اصولا همین بخشهای خاورمیانه و خاور نزدیک دانشگاهها و مؤسسات تحقیقی و هنری امریکایی و اروپایی خود از رواجدهندگان عنوانهای مجعول خلیج عربی و هنر اسلامی و علوم عربی و اسلامی بودهاند،چه در آثاری که بصورتهای گوناگون بچاپ میرسانند،با بیپروایی تمام و عدم احساس مسؤولیت علمی،اینگونه عنوانها را بکار میبرند و باصطلاح«سرود یاد مستان میدهند».پس دربارهء موضوع مورد بحث،از مؤسسات تحقیقات ایرانی وابسته به چنین دستگاههایی چه توقعی میتوان داشت؟مسافر از راه رسیدهء ما،در تمام این مدت،با حیرت فراوان به این سخنان گوش میداد و گاهگاه سری میجنبانید و سپس غرق در دریای اندیشه و بیآن که دیگر سخنی بر زبان بیاورد آرامآرام راه در خروجی هتل را در پیش گرفت و رفت.
این گفتگوی کوتاه،مرا نیز در اندیشه فرو برد که چند سال است دربارهء همین موضوعها:خلیج عربی،هنر اسلامی،آذربایجان جنوبی،علوم عربی و غیره با شرح و بسط کامل و با ارائهء اسناد و مدارک در همین مجله مقاله مینویسمو بجز عدهای از خوانندگان گرامی ایراننامه،که با نامههای گرم و تأییدکنندهء خود نویسنده را مورد لطف قرار دادهاند،هرگز دراینباب از این سازمانهای Iranian Studies و دیگر سازمانهای سیاسی و فرهنگی و هنری ایرانی آبی گرم نشده و این موضوعهای مهم و حیاتی ایران از سوی آنان،بجز مورد بسیار استثنائی،دنبال نگردیده است.شما فرض بفرمایید،فرض محال که محال نیست،اگر این سازمانها و مؤسساتی که با نام«ایران»و «ایرانی»خود را مزین ساختهاند،در این چند سال،تنها دربارهء همین چند موضوع اقدام میکردند و مطلب را در دانشگاهها و کنفرانسها و مطبوعات و جلسات خود مورد بحث قرار میدادند،و مسألهء ایران،از این نظرگاهها در رادیوها و تلویزیونها و مطبوعات بصورتی وسیع در سراسر امریکا مطرح میشد،و به قول خود حضرات امریکاییها اگر در این موضوعات از طرف ایرانیان مقیم امریکا campaign ای براه میافتاد،چه خدمت بزرگی انجام شده بود.من اطمینان دارم که این هموطنان عزیز من،با دست خالی،در جلب افکار عمومی مردم و موافقت مجامع مختلف امریکایی،بر پول بیدریغ کشورهای نفتخیز عرب زبان که به مؤسسات علمی و هنری و اسلامشناسی امریکایی سرازیر میشود فائق میآمدند،و در نتیجه فردا در تاریخ از آنان بعنوان ایرانیانی نام برده میشد که در غربت تو دربدری مردانه به دفاع از ایران پرداختند و حرف حساب«ایران»را بر کرسی نشاندند.و به فرض تقریبا محال،اگر هم با همهء کوشش آنان باز توفیقی نصیبشان نمیگردید،باز از آنان به نیکی یاد میشد که تلاش خود را کردند،ولی در برابر قدرتهای غولآسا کاری از پیش نبردند،آخر مگرنه این است که گفتهاند:
زان پیش که دست و پا فرو بندد مرگ آخر کم از آنکه دست و پایی بزنیم؟
اگر در سالهای اخیر،هموطنان فاضل دانشگاهی ما که در دانشگاهها و مؤسسات علمی و تحقیقی امریکا به خدمت اشتغال دارند،و یا دیگر ایرانیانی که به فعالیتهای مطبوعاتی و فرهنگی و حتی سیاسی سرگرمند،به چنین کاری بصورتی کاملا جدی دست زده بودند،و با توجه به آنچه در چند سال اخیر دربارهء همین موضوعها در ایراننامه نوشته شده است،تصور میفرمایید باز ممکن بود بعمد،نام ایران را از سرلوحهء یک نمایشگاه بزرگ آثار هنری ایران در پایتخت امریکا حذف کنندأ
ماجرا از این قرار است که سه سال پیش مؤسسهء Smithsonian در واشنگتن توانست در حدود پانصد اثر هنری متعلق به Henri Vever فرانسوی را به مبلغ هفت میلیون دلار از ورثهء وی خریداری کند و به امریکا بیاورد.توضیح آنکه Vever ظاهرا دو بار مجموعهء آثار هنری خود را در اروپا با عناوینی نظیر Persian and Indian paintings به معرض نمایش گذاشته بوده است،مؤسسهء مذکور نیز چون به این گنجینهء گرانبها دست یافت،روزنامههای معتبر امریکا مانند واشنگتن پست،نیویورک تایمز،لوس انجلس تایمزو غیره-لابد به اشارهء مدیران همین مؤسسه-در مقالاتی از این آثار هنری خریداری شده با حروف درشت با نام Persian Art یاد کردند.ولی اینک که بخشی از این آثار در گالری Arthur M.Sackler شهر واشنگتن در معرض نمایش قرار داده شده است،در عنوان سه سطری این نمایشگاه،با تردستی تمام و بعمد، کلمهء Persian حذف گردیده و بر روی کتابها،بروشورها،و آگهیهای کوچک و بزرگ رنگارنگ در همه جا حتی در ایستگاههای مترو،از این نمایشگاه با عنوان زیر یاد شده است:
A Jeweler?s Eye Islamic Arts of the Book from the Vever Collection
در پنجاه سال اخیر و بویژه در دو سه سال گذشته،هنرشناسان امریکایی در جهان «هنرشناسی»،به چه کشفیاتی دست یافتهاند که ضرورت تغییر عنوان Persian and Indian Art مجموعهء وور فرانسوی را به Islamic Arts of the Book… ایجاب کرده است،تا بدان سبب در عنوان این نمایشگاه،نام«ایران»را،در برابر انظار بسیاری از ما ایرانیان بیتفاوت،در زیر عنوان«هنر اسلامی»دفن نمایند.البته هنرشناسان و موزهداران و صاحبان گالریها در دنیای«بده و بستان»برای خود سیاستی دارند و کارهای خود را برطبق آن سیاست انجام میدهند.همانطوری که در برخی از همین مؤسسات نیز سالهاست خلیج فارس را خلیج عربی یا خلیج میخوانند.ولی آیا ما ایرانیانی که در خارج از ایران بسر میبریم در چنین مواردی وظیفهای برای خود قائل نیستیم؟
*** اگر در غرب خبری نیست و صدایی در اینگونه موارد به اعتراض شنیده نمیشود، خدای را شکر که از ایران عزیز،پس از چند سال سکوت مطلق در این نوع موضوعها، فریاد اعتراضی برخاست که«داستان تلخ تحریف نام خلیج فارس به خلیج عربی را همهء ما میدانیم.از سی سال پیش که یکی از سران عرب این تخم لق را در دهنها شکست، سیاستمداران و حکام کشورهای عربی سعی کردهاند،همه جا…از این اسم جعلی استفاده کنند…در کتابها و نشریات جدید خود این کار را کردهاند ولی در متن کتابهای قدیمی براحتی نمیتوان تصرف کرد،مگر اینکه محقق و مصحح بخواهد امانت علمی را فدای اغراض سیاسی خود کند،و این اوج خیانت علمی و آکادمیک است…»و آنگاه نویسندهء آن مقاله کوس رسوایی محقق ترک،فؤاد سزگین،مسؤول«مؤسسهء تاریخ علوم عربی و اسلامی»آلمان را بر سر بازار جهان زده است که چگونه وی در چاپ جدیدی از نقشهء جهان متعلق به قرن دوم/سوم هجری دست برده و عنوان«البحر الفارسی» (خلیج فارس)را در آن نقشهء قدیمی به«البحر البصره»تغییر داده است.نویسندهء مقاله دربارهء علت این کار محقق ترک افزوده است،چون این مؤسسهء علمی و این محقق از نفقهء کشورهای عرب زبان ارتزاق میکنند،و در ضمن چون فؤاد سزگین نیز میداند اسم خلیج العربی جعلی است،پس چارهای اندیشیده و بجای البحر الفارسی،عنوان مجعول البحر البصره را در نقشهء مذکور نوشته است تا بطور کلی با حذف نام ایران از اسم خلیج،کشورهای عرب زبان را راضی کرده باشد.زیرا«دشمنی با ایران چشم همه را کور کرده است-اسم فارس روی خلیج نباشد هرچه میخواهد باشد».و سخن درست همین است،و ما چند سال است که مینویسیم در شصت هفتاد سال اخیر برخی از کشورهای بزرگ و بعضی از همسایگان ما-و باحتمال قوی به اشارهء صریح یا غیر صریح آنها-به جان ایران افتادهاند و میکوشند تا هریک به گونهای از گوشه و کنار ایران بزنند و یا علی الحساب مقدما را طوری فراهم سازند تا در فرصت مناسب کار ایران را بسازند.
دربارهء آنچه نویسندهء مقاله در ذیل عنوان«امانت علمی و اغراض سیاسی»نوشته است و ما قسمتهایی از آن را نقل کردیم،چند مطلب را باید بیفزاییم:
نخست آنکه بکار بردن الخلیج العربی بجای الخلیج الفارسی منحصر به سیاستمداران و حکام کشورهای عرب زبان نبوده است و نیست.چه اگر فقط آنان بدین کار دست زده بودد،کارشان درخور اعتنا نبود و برد این کار بسیاربسیار محدود میماند. خطر از زمانی آغاز شد که در کشورهای«دموکراسی غرب»،سیاستمداران و بویژه علما و محققان و مؤسسههای علمی و هنری اروپایی و امریکایی هریک به طمع برخورداری از خوان گستردهء کشورهای نفتخیز عرب زبان به استعمال Arabian Gulf یا Gulf پرداختند،و بمرور زمان کاربرد خلیج عربی بجای خلیج فارس بصورت ضابطهای درآمد برای تعیین دوست و دشمن از دیدگاه کشورهای عرب زبان.و به همین سبب بود که در رژیم پیشین ایران دولت و مطبوعات بشدت به تغییر نام خلیج فارس حمله بردند و حتی کنفرانسی دراینباب در تهران تشکیل شد و مقالات متعددی در نادرستی عنوان خلیج عربی بچاپ رسید.گرفتاری امروز ما در اینگونه موضوعها،مؤسسات علمی و تحقیقی و دانشگاهی و مطبوعات و رادیو و تلویزیونهای غربی است که با امکانات فراوانی که در اختیار دارند،هر روز بر دامنهء استعمال خلیج عربی و هنر اسلامی و هنر عرب-اسلامی میافزایند،و نه خود کشورهای عرب زبان.
دیگر آنکه دست بردن آقای فؤاد سزگین در نقشه قرن دوم/سوم هجری و تغییر نام البحر الفارسی به البحر البصره در آن،تنها مربوط به این نیست که مؤسسهء علمی مذکور در آلمان از نفقات کشورهای عرب زبان ارتزاق میکند،تا آقای سزگین با این کار غیر علمی خود خواسته باشد نسبت به آن کشورها ادای احترامی کرده باشد.به نظر نگارندهء این سطور،آقای فؤاد سزگین،این کار را تنها به حیث ترک بودن و داشتن تابعیت کشور ترکیه انجام داده است و لاغیر.میپرسید:چرا؟
نخست باید به این مقدمه توجه بفرمایید که ما ایرانیان دربارهء تغییر نام خلیج فارس و سرزمین اران(بخشی از قفقاز)واقع در شمال رود ارس،نه چوب کشورهای عرب زبان و حامیان آنها را میخوریم و نه چوب اتحاد جماهیر شوروی را.چه این دولت عثمانی بود،که در اواخر جنگ جهانی اول اران را آذربایجان خواند تا از همسایگی و همزبانی ساکنان این سرزمین با آذربایجان واقع در جنوب رود ارس سوء استفاده کند و آن دو را یکپارچه و ضمیمهء خاک خود سازد و به سیاست پان تورکیسم خود جامهء عمل بپوشاند، و نیز در دوران همین دولت عثمانی بود که تنی چند از نویسندگان ترک و یقینا به اشارهء حکومت خود و در اجرای سیاست تجاوزکارانهء آن دولت،خلیج فارس را در نوشتههای خود خلیج بصره نامیدند.درحالیکه اهل فن بخوبی میدانند«دریای بصره»در قدیم فقط به دریایی میان الاحساء و بصره(دریای بین بصره و مهروبان)اطلاق میگردیده و بخشی کوچک از خلیج فارس یا البحر الفارسی بشمار میرفته است.ولی چنانکه میدانیم جنگ جهانی اول هنوز به پایان نرسیده بود که بر باد رفت دولت عثمانی،و آتاتورک با هزار زحمت و کوشش وطنپرستانه،تنها توانست ترکیهء نوین موجود را بجای امپراطوری وسیع عثمانی در سرزمینی محدود بنیان نهد.
اما دولت اتحاد جماهیر شوروی به موازات محکم کردن جای پای خود در قفقاز، طرح دولت عثمانی را در مورد تغییر نام اران به آذربایجان سخت موفق سیاست درازمدت خود یافت،و یکی از جمهوریهای خود را«آذربایجان»نامگذاری کرد.و اینک که پس از شصت هفتاد سال نام آذربایجان در شمال رود ارس جا افتاده است،بجای آذربایجان شوروی و آذربایجان ایران،کموبیش از آذربایجان شمالی و آذربایجان جنوبی نیز سخن بمیان میآورد تا به بیخبران و جوانان وانمود سازد که این دو آذربایجان نیز چیزی از مقولهء ویتنام شمالی و جنوبی،و کرهء شمالی و جنوبی است،و ضروری است که این دو بخش آذربایجان به یکدیگر ملحق گردند!از طرف دیگر دولت جمهوری ترکیه نیز با آنکه از آغاز تأسیس تا به امروز همیشه با ایران روابط بسیار حسنه داشته است،هرگز خاطرهء تغییر نام خلیج فارس را در دوران دولت عثمانی از یاد نبرده،و بدین جهت، سالها پیش از کشورهای عرب زبان به تغییر نام خلیج فارس مبادرت ورزیده و آنرا خلیج بصره نامیده است.شگفتا که هرگز مقامهای رسمی ایران به این کار ترکان اعتراضی نکردهاند،نه در رژیم پیشین و نه در دوران انقلاب اسلامی!
من پیش از مطالعهء مقالهء«امانت علمی و اغراض سیاسی»،در تابستان گذشته در سفر به ترکیه با این واقعیت تلخ روبرو شده بودم.ماجرا از این قرار است که با هواپیمای Turkish Airways از استانبول به ازمیر پرواز کردم.در مدت کوتاهی که در هواپیما بودم،به ورق زدن مجلهء این شرکت هوایی که دم دست هریک از مسافران بود،پرداختم. و چون در آن نقشهای دیدم،بلافاصله به سراغ خلیج فارس رفتم تا ببینم سیاست کلی عرب زبانان و حامیانشان به دولت ترکیه نیز سرایت کرده است یا نه.با تعجب بسیار دیدم که در نقشه،بجای خلیج فارس( Iran Ko?r یا: Iran Ko?rfezi )،خلیج بصره( Basra Ko?r )نوشته شده است.در آسمان ترکیه بود که دریافتم این دولت بسیار دوست و همکیش و همجوار ما،ترکیه،هم در این زمینه،در راه دولت عثمانی گام بر میدارد،با این تفاوت که اگر دولت عثمانی،خلیج فارس را،خلیج بصره مینامید،لا اقل برای آن دولت قابل توجیه بود،زیرا در آن سالها عراق و عربستان سعودی و کویت و اردن و سوریه و لبنان و اسرائیل و یمن شمالی و جنوبی همه و همه جزو مستملکات دولت عثمانی بود.و در نتیجه امپراطوری عثمانی هم همسایهء خلیج فارس بود و هم بصره از آن این دولت بود.پس با تغییر نام خلیج فارس به خلیج بصره محدودهء جغرافیایی دولت عثمانی در آسیا تا دورترین نقطهء خلیج فارس کشیده میشد،ولی حالا چرا؟جنگ جهانی اول که به رؤیاهای خوش دولت عثمانی برای همیشه پایان داده است،دولتهای انگلستان و فرانسه پس از آن جنگ در سرزمینهای تحت تصرف آن دولت کشورهای کوچک متعددی بوجود آوردهاند،بصره دیگر از آن دولت ترکیه نیست و یکی از شهرهای عراق بشمار میرود،و نیز دولت ترکیه با خلیج فارس فاصلهء بسیار پیدا کرده است.پس دولت ترکیهء نوین از به کار بردن خلیج بصره بجای خلیج فارس چه سودی برای خود تصور میکند جز نوعی دهن کجی به ایران،و در سالهای اخیر،و بطور غیر مستقیم،همصدایی با کشورهای عرب زبان.
پس از بازگشت از سفر ترکیه،«خلیج بصره»را رها نکردم،در کتابخانهء کنگرهء امریکا به Bu?yu?k Atlas ،اطلس بزرگ،تألیف استاد صبری دوران چاپ 1966 استانبول مراجعه کردم و دیدم حتی در این کتاب نیز که از طرف وزارت آموزش و پرورش ملی ترکیه،برای دبیرستانها تألیف گردیده است.از خلیج فارس با دو نام یاد شده است: Iran KO?R (خلیج فارس،ص 50،51،62)و( Iran(Basra)Ko?rfezi یا Iran(Basra)Ko?r (خلیج فارس(بصره)،ص 55،65،5).پس بدین ترتیب آشکار میگردد که خلیج فارس،در همین زمان حاضر،علاوهبر مدعیان عرب زبان همکیش ما و حامیان غربی آنها که آنرا الخلیج العربی و Arabian Gulf مینامند، مدعی دیگری نیز دارد که آن نیز همسایه و همکیش ماست،و این دولت دوست به شق ثالثی قائل است،نه خلیج فارس،نه خلیج عربی،بل خلیج بصره!!
به این اطلس و یکی دو کتاب دیگر بسنده نکردم.به سراغ روزنامهء جمهوریت روزنامهء معروف ترکیه رفتم تا ببینم در ضمن خبرهای روز از این خلیج با چه نامی یاد میکنند. به کمک متصدی کتابهای ترکی در آن کتابخانه دریافتم که در مطبوعات ترکیه،ترکان نیز به شیوهء اروپاییان و امریکاییان عمل میکنند،یعنی عموما وقتی میرسند به خلیج فارس با ذکر کلمهء خلیج( Ko?rfezi معادل Gulf )از آن میگذرند.ولی اگر بندرت بخواهند نام خلیج را هم ذکر کنند آنرا«خلیج بصره»، Basra Ko?rfezi مینامند.از آن جمله در نقشهای که برای نشان دادن محل برخورد موشک امریکایی به هواپیمای مسافری ایرانی در صفحهء اول همین روزنامه در تاریخ 4 ژوئیهء 1988 چاپ کردهاند،از خلیج فارس با اسم مجعول Basra Ko?rfezi یاد شده است.
موضوع قابل توجه دیگر آن است که چندین سال پیش از آنکه عرب زبانان دسته جمعی به جان ایران و خلیج فارس بیفتند و خلیج فارس را جامهء عربی بپوشانند،در یکی دیگر از کشورهای همسایهء خوب همکیش ما،یعنی عراق،یک سازمان بزرگ و مقتدر سیاسی در اسناد رسمی خود از خلیج فارس،نه با نام خلیج عربی بلکه با نام خلیج بصره یاد کرده است.این کار،شاهکار حزب بعث است،حزبی که هماکنون دو شاخهء آن حکومتهای عراق و سوریه را در دست دارند.داستان از این قرار است که در اساسنامهء حزب بعث که در اولین کنگرهء حزب مذکور در چهارم آوریل 1947 م.بتصویب رسیده و هنوز نیز به قوّت خود باقی است،ضمن آنکه به وحدت اعراب و تقسیم ناپذیر بودن سرزمین پدری اعراب تصریح گردیده است،در مادهء 7 بخش«اصول عمومی»همین اساسنامه،دربارهء اینکه چه مناطقی جزء«سرزمین پدری عرب»محسوب میشود،خلیج فارس،خلیج بصره نامیده شده است:«سرزمین پدری عرب آن قسمتی از کرهء زمین است که ملت عرب در آن ساکن است و شامل اراضی واقع در کوههای توروس[در جنوب ترکیه]،کوههای پشتکوه[قسمتهایی از کوههای زاگرس در ایران]،خلیج بصره[خلیج فارس]،اقیانوس عرب[اقیانوس هند و دریای عمان]،کوههای اتیوپی،صحرا[در افریقا]،و اقیانوس اطلس و مدیترانه میباشد.»
بدین ترتیب آشکار میگردد حزب بعث از چهل سال پیش،یعنی حتی قبل از رواج اسم مجعول خلیج العربی بتوسط حاکمان کشورهای عرب زبان و از جمله عراق،در تغییر نام خلیج فارس،در راه سیاست دولت عثمانی گام نهاده و به تبعیت آن دولت بر باد رفته،خلیج فارس را خلیج بصره خوانده است.پرسشی که پیش میآید آن است که اصولا چرا دولت عثمانی و سپس دولت ترکیه و حزب بعث، خلیج فارس را خلیج بصره نامیدهاند.چه شهر بصره در قیاس با ایران به هیچ وجه از سابقهای قدیمی برخوردار نیست:«…شهر بصره از یک اردوگاه نظامی که در سال هفده هـ.ق.به امر عمر بن خطاب تأسیس شد،پیدایش یافت،و درواقع در دورهء معاویه [خلافت سال 41 تا 60 هـ.ق.]بود که به دست زیاد ابن ابی سفیان،تا حدی صورت شهر پیدا کرد.در قرن 2 و اوایل قرن 3 هـ.ق.به اوج رونق خود رسید…از آخر قرن 3 هـ.ق.بصره مخصوصا از حیث سیاسی و اقتصادی رو بانحطاط گذاشت…از 1333 هـ.ق.(1914 م)که بریتانیا در آغاز جنگ جهانی اول عراق را اشغال کرد ترقی و توسعهء بصرهء نوین آغاز گردید…»در دایرة المعارف اسلام نیز دربارهء سابقهء بصره چیزی بیش از این نوشته نشده است.پس چگونه،عقل،و حتی اندکی عقل،به برخی از دولتها و علما اجازه میدهد که خلیج فارس را که لا اقل از یک قرن پیش از میلاد مسیح تاکنون، حتی از سوی خارجیان،به نام ایران خوانده شد استبه اسم شهر کوچکی چون بصره نامگذاری کنند.
تصور نفرمایید که کار تغییر نام خلیج فارس به خلیج بصره به دولت عثمانی و ترکیهء نوین و حزب بعث پایان میپذیرد،خیر چون اصل بر«ایران زدایی»است،و با ایران باید مثل«شتر قربانی»رفتار کرد.در این«امر خیر»دیگران نیز از مشارکت و همراهی دریغ نمیورزند.از جمله در کتاب الاطلس التاریخی للعالمین العربی و الاسلامی که بهمت عدنان العطار در 1979 م.در دمشق و قاهره منتشر گردیده است،کار تحقیق علمی،به معنی حقیقی آن،براستی به اوج خود رسیده است!در این کتاب همچنان که از نامش هویداست،محدودهء جغرافیایی و سیاسی هریک از حکومتهای باصطلاح عربی و اسلامی!در یک نقشهء جداگانه نشان داده شده است.در بیشتر نقشههایی که برای هر یک از این حکومتها ترسیم گردیده و در آنها محدودهء جغرافیایی خلیج فارس نیز بچشم میخورد،از این خلیج بصورتهای زیرین یاد شده است:در بعضی از نقشهها مطلقا نامی برای این خلیج ذکر نگردیده است مانند نقشهء«القبائل العربیة فی الارض العربیة قبل الاسلام»(ص 7)؛در نقشهء«طرق التجارة العربیة فی جزیرة العرب الالف الثانی قبل المیلاد»نام این خلیج را«خلیج بحرین»نوشتهاند(ص 5)؛در نقشههای مربوط به دورهء پس از رحلت پیامبر اسلام(در«حروب الرّدة»)،«الفتوح العربیة حتی نهایة الرشدی»»، امویان،عباسیان،طاهریان،بنی طولون،آل بویه،سلجوقیان،سامانیان،صفاریان، خوارزمشاهیان،غزنویان،دوران جنگهای صلیبی،فاطمیان،قرمطیان در قرن چهارم هجری،ایوبیان،ایلخانیان،تیموریان،امپراطوری عثمانی همه جا خلیج فارس به«خلیج بصره»تغییر نام یافته است؛و در نقشهء«الدولة الامویة فی اقصی اتّساعها»اسم این خلیج،از خلیج بحرین و خلیج بصره به خلیج عربی تغییر یافته است(ص 24).
از بررسی این اطلس تاریخی درمییابیم که:1-ترتیب تاریخی سلسلههای ایرانی بدین صورت است:طاهریان،آل بویه،سلجوقیان،سامانیان،صفاریان،خوارزمشاهیان، غزنویان،ایلخانیان،تیموریان،نه به آن ترتیبی که ما تا به حال میدانستیم و در همهء کتابها نیز نوشته شده است؛2-این سلسلهها هیچ یک مربوط به«ایران»نیست چون عنوان کتاب اطلس تاریخی دو جهان عربی و اسلامی است؛3-پس از دورهء تیموریان دیگر در ایران از سلسلههای پادشاهی-ولو با نام«اسلامی»-خبری نیست،چه مؤلف پس از تیموریان بلافاصله رسیده است به دولت عثمانی.شاید مقصود آن است که ایران، از پایان عهد تیموریان تا سال 1918 که دولت عثمانی سقوط کرد،بمانند عراق و سوریه و عربستان سعودی و غیره بخشی از امپراطوری عثمانی بوده است؛4-ولی محقق گرامی، مؤلف اطلس مورد بحث،ذکر نکرده است که براساس چه سندی در دو هزار سال پیش از میلاد مسیح،اعراب بادیه،یا دیگران خلیج فارس را«خلیج بحرین»نامیدهاند؛5-در زمان حروب الرّدة(«اهل الرّده:چون پیامبر(ص)درگذشت جماعتی کثیر از عرب مرتد شدند و از مسلمانی بازگشتند و گفتند:او اگر پیامبر بودی نمردی،و زکوة باز گرفتندی.» لغتنامهء دهخدا)،خلفای راشدین(از سال 11 تا 40 هـ.ق.)،و آغاز دولت امویان،تازیان نو مسلمان چرا و به چه علت نام«خلیج بحرین»را به«خلیج بصره» تغییر دادهاند؟6-همینکه قلمرو دولت امویان به حد اکثر وسعت خود رسید به چه دلیلی خلیج بحرین را که چند سال پیش در دوران خلافت ابو بکر (11 تا 13 هـ.ق.)به خلیج بصره تغییر نام یافته بود،بار دیگر نامش را به الخلیج العربی تغییر دادهاند؟7-و مهمتر زا همه این موضوع است که عدنان العطار در اطلس تاریخی خود نتوانسته است«دم خروس»را حتی از چشم بینندگان عادی پنهان بدارد.مگرنه این است که عمر به خطاب در سال 17 هـ.ق.از صحرایی که اکنون بصره خوانده میشود برای نخستین بار بعنوان یک اردوگاه نظامی استفاده کرده است و بصورت شهر درآمدن بصره مربوط است به دوران معاویه(خلافت 41 تا 60 هـ.ق.)،پس چگونه ممکن است وقتی در دورهء زندگانی پیامبر اسلام و ابو بکر شهری و آبادیی و حتی دهی به نام بصره وجود نداشته است،در جنگهای مرتدان،در زمان خلافت ابو بکر،این خلیج به نام شهر بصره نامگذاری شده باشد!مقصود از دم خروسی که عرض کردم همین مطلب بود.قسم آقای عدنان العطار را بعنوان یک محقق و پژوهشگر و عالم مسلمان بپذیریم که در راه تحقیق قدم از جادهء حقیقتپژوهی و بیطرفی بیرون نگذاشته،یا دم خروس خلیج بصره را در سالهای پس از رحلت پیامبر اسلام که از جیب وی بیرون مانده است!این نکته را نیز از یاد نبریم که در اطلسهای تاریخی اصل بر این است که در نقشهء هر دوره، نام شهرها و آبادیها و غیره به همان صورتی ذکر میشودکه در همان دوره متداول بوده است نه با نامهای جدید.
سؤالی که در اینجا مطرح میتواند شد آن است که با وجود آنکه سابقهء استعمال خلیج بصره بجای خلیج فارس از طرف دولت عثمانی و سپس ترکیه به کمی پیش از سال 1918 م.میرسد،و کاربرد«الخلیج العربی»بجای«الخلیج الفارسی»از حدود سالهای اول دههء پنجاه مسیحی دورتر نمیرود،چرا در اروپا و امریکا برخی از سیاستمداران و نیز مؤسسات علمی و تحقیقی و هنری در نوشتههای خود از بکار بردن خلیج بصره(با سابقهء حد اقل 70 سال)خودداری میکنند و بجای خلیج فارس،با اصرار تمام، Arabian Gulf را بکار میبرند؟یافتن پاسخ برای این پرسش دشوار نیست. ترکیه کشوری است بسیار کم درآمد و باصطلاح ما فارسی زبانان«آه ندارد با ناله سودا کند»و مهمتر از همه آنکه«نفت»هم در بساطش نیست.درحالیکه برخی از کشورهای عرب زبان صاحب نفتند و درآمدهای نفتی،و میتوانن گاهگاه با اهداء مبالغی،مؤسسات علمی و هنری اروپایی و امریکایی را در مسیر خلیج عربی هدایت کنند.مگرنه این است که از قدیم گفتهاند:«زر بر سر پولاد نهی نرم شود».