دربارهء«چرا اسلامی!»
در شمارهء پیش(ایران نامه،سال 4،شمارهء 2)،در بخش«نامهها و اظهار نظرها» نامهء چهار تن از خوانندگان گرامی مجله را که له و علیه سر مقالهء«چرا اسلامی!»(ایران نامه،سال 4،شمارهء 1)به بحث پرداخته بودند از نظر خوانندگان گذرانیدیم و دلایل خود را نیز دربارهء نادرست بودن کاربرد«هنر اسلامی»بجای«هنر ایرانی»ذکر کردیم.و از جمله بر این دو سه موضوع تأکیند نمودیم که استعمال«هنر اسلامی»در موزهها و از دیرباز،فقط براساس ضابطهء دین و مذهب تقسیم شده باشد مانند:هنر یهودی،هنر زردشتی،هنر بودایی،هنر مسیحی و غیره،و نشان دادیم که این شیوه در موزههای جهان معمول نیست.و نیز نوشتیم که اگر به زعم کسانی،مقصود از لفظ «اسلامی»در ترکیب«هنر اسلامی»سرزمینهای اسلامی و مناطق مسلماننشین است- که البته این ترکیب بدین معنی در زبان فارسی رایج نیست-باز موقعی میتوان آن را بکار برد که آثار هنری همهء اقوام و ملتها باتوجه به همین ضابطه تقسیمبندی شده باشد و از جمله تمام آثار هنری مسیحیان جهان اعماز اروپایی،آسیایی،افریقایی و امریکایی و…را در دو هزار سال گذشته در موزهها،بیاستثناء،در زیر عنوان«هنر مسیحی»معرفی کرده باشند،در حالی که اینگونه تقسیمبندی نیز در آثار هنری مرسوم نیست.و همچنین افزودیم که این حقیقت را باید پذیرفت که برخی از هنرها در دین اسلام ممنوع است و بعضی از آثار هنری که بتوسط هنرمندان مسلمان بوجود آمده است کاملا غیر اسلامی و یا ضد اسلامی است.و در اثبات نظر خود از جمله قول محمد غزّالی طوسی و ملا محمد باقر مجلسی بزرگان عالم تسنن و تشیع را در منع تصویرگری آوردیم و اضافه کردیم اگر قرار باشد عنوان«هنر اسلامی»را بکار ببریم باید بتوانیم همهء آثار هنری مسلمانان را در قرنهای پیشین-بی هرگونه قید و شرطی-در زیر این عنوان قرار بدهیم،در حالی که آشنایان با تعلیمات اسلامی بخوبی آگاهند که از جمله تابلوهای نقاشان هنرمند مسلمان را که در آنها مجالس رقص و پایکوبی و باده گساری و یا صورت زنان عریان و نیمه عریان و…تصویر گردیده است،و یا اسباب قمار مانند ورقهای زیبای گنجفه و آس و نیز وسایل بادهنوشی و امثال آن را که نظر هنری دارای ارزش است،نمیتوان در زیر نام «هنر اسلامی»معرفی کرد.در شمارهء پیش نوشتیم چیزهایی را میتوان اسلامی نامید که حداقل مسلمانان جهان در روزگار ما،آنها را«اسلامی»بدانند و در نتیجه پیشنهاد کردیم برای آنکه از تبعات این نامگذاری نادرست،که در درجهء اول به ایران و آثار هنری ایران لطمه میزند مصون بمانیم اجازه بدهید آثار هنری ایرانیان را«ایرانی» بخوانیم تا گرفتار اینگونه مباحثات نشویم(ایران نامه،شمارهء 2،ص 344).
اینک در دنبال مطالب شمارهء پیش به نقل آراء برخی از افراد دیگر دربارهء«هنر اسلامی»نیز میپردازیم تا روشن شود که دامنهء اختلاف در این موضوع تا چه حد گسترده است و هرکس از«هنر اسلامی»چیزی را اراده میکند.
«هنر اسلامی»از نظر رجال مذهبی،سیاسی،و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران
«هنر اسلامی»از نظر آیت الّله خمینی:«همانگونه که اسلام با هیچ علمی مخالف نیست،با هنر نیز مخالفتی ندارد،منتها باید تفکیک کرد هنری را که متعهد و در خدمت انقلاب است از هنری که مضرست و غیر جدی.آنچه مملکت و جوانان ما را به تباهی میکشاند با اسلام مغایرست،ولی هنر صحیح،هنری که در خدمت مملکت مردم است باید ترویج شود.در گذشته هم دیدیم که به نام هنر و ترویج فرهنگ مردم را به تباهی کشاندند..»1
«هنر اسلامی»از نظر میر حسین موسوی:«…طیبعة این هنر تازهای که در کشور ما در حال بوجود آمدن است و شایستهء آن است که دولت و تمامی مسؤولین به آن توجه دقیق داشته باشند و آن را پشتیبانی کنند،یک هنری است که کاملا رابطهاش با هنر دوران شاهنشاهی-چه به صورت مخالفینش و چه موافقینش-بریده است.یک هنری است متعلق به مردم،جوشیده از متن مردم که عمیقا در صدد آن است تا خلاءهای موجود بین (1)فصلنامهء هنر،شمارهء 2،زمستان 1361 و بهار 1362،ص 6
خود و هنر اسلامی قدیم را پر کند و آن دوران رخوت طولانی را از بین ببرد…این هنر از درون تودههای میلیونی مردم میجوشد،از آرمانهای آنها خبر میدهد…
«کلا این هنر تازهای که در حال بوجود آمدن است و ما با اینکه سه سال بیشتر برای این هنر شناسنامه نداریم،ولی درخشندگیهای غیرعادی در آن میبینیم که من طی این مبحث اشارتی به آن خواهم کرد.
«این هنر از ممیزاتی که دارد،این است که شدیدا حاکمیت نظام اسلامی را در خود دارد.در این هنر ما جابه جا طنین و آوای ارزشهای اسلامی را چه به صورت شکلی (فرمیک)و چه به صورت محتوایی مییابیم…
«یکی از بزرگترین ممیزاتی که هنرمندان ما دارند در مقایسه با هنرمندان رژیم سابق،همانطور که اشاره کردم اسلامی شدن هنرمند و نزدیکی زبان او به زبان تودههای مردم است.»1
«هنر اسلامی»از نظر یکی از محققان مکتبی:در این قسمت به نقل بخشهای اساسی از مقالهء«هنر اسلامی،احیای معرفت گمشده و از دست رفته»نوشتهء رضا مظلومی در فصلنامهء هنر2میپردازیم.توضیح آنکه این مجله در فرهنگسرای نیاوران و بتوسط وزرات ارشاد اسلامی چاپ میشود،و با آنکه در تمام شمارههای آن،این عبارت را میخوانیم که«مطالب مندرج در این فصلنامه لزوما نظر رسمی وزرات ارشاد اسلامی نیست»،ولی حقیقت آن است که در آن،نوشتهای مخالف با سیاست فرهنگی و هنری حکومت جمهوری اسلامی ایران بچشم نمیخورد.چنانکه فی المثل هریک از شمارههای این مجلهء هنری به عکس یک صفحهای آیت الّله خمینی زینت یافته،و یک صفحه دیگر آن نیز فقط به چاپ،شعار«خدایا،خدایا،تا انقلاب مهدی،خمینی را نگهدار»اختصاص داده شده است.خلاصه آنکه مجلهای است دولتی و یا حداقل نیمه دولتی.خوانندگان ایران نامه،با مطالعهء این مقاله بروشنی در مییابند که هیأت حاکمهء امروزی ایران که در دیگر کشورهای مسلمان نیز کموبیش یاران متعصب و معتقدی دارند،از«هنر اسلامی»چیزی را اراده میکنند که اسلامشناسان ایرانی و اروپایی و امریکایی از آن فرسنگها فاصله دارند.اینک بخشهایی از این مقاله به همان صورتی که در فصلنامهء هنر چاپ شده است،بی هرگونه حک و اصلاحی از نظر (1)فصلنامهء هنر،شمارهء 2،زمستان 1361 و بهار 1362،از انتشارات وزارت ارشاد اسلامی،فرهنگسرای نیاوران، ص 30-39.(سخنرانی مهندس میر حسین موسوی نخست وزیر جمهوری اسلامی ایران،زیر عنوان«سلوکی در تاریخ معاصر اسلامی»).
(2)فصلنامهء هنر،شمارهء اول،پائیز 1361،چاپ تهران،ص 52-61.
خوانندگان گرامی میگذرد:
«…معتقدم که در شرایط کنونی که انقلاب ر به ثمر رساندهایم ولی از جهت درونی،از جهت فکری،از جهت اجتماعی،و بالاخره از همه جهات دیگر همه در پشت دروازهء انقلاب ماندهایم،میل دگرگونی و دگرگونگیپذیری داریم،اما راه«شدن» نمیدانیم و بلکه باید گفت براین«شدن»هنوز قادر نیستیم،زیرا خود باید بشویم و خود بر خود حاکم نیستیم با خود بیگانه شدهایم خود را از دست دادهایم،خود را ضایع ساختهایم.در اینجا در چنین نقطهء حساس،تنها عاملی که میتواند ما را باز از پراکندگی و از گسیختگی نجات دهد«هنر»ست همان حد مشترک باقیماندهء ما.
«بر مؤمنان هنرمند و هنرمندان مؤمن است که قیام کنند و اقدام نماید.مؤمن به انقلاب،مؤمن به مکتب الهی،مؤمن به انسانیت اصیل و اصالت انسانی،مؤمن به زندگی با معنا و جامعهء با معنا برای ایجاد حکومت با معنا و نظام با معنا و تمدن با معنا و فرهنگ با معنا و بالاخره علم با معنا،فلسفهء با معنا و همه چیز با معنا.برخیزند،طرح بریزند،از همین نقطهء مشترک،همه را به هم پیوند دهند و همه را حرکت دهند تا اعتدالی در وجود آورند و آنگاه همهء آدمهای معتدل به نوسازی خودپردازند و از مجموع این اصلاحها و نو سازیها انقلاب با معنای درست آن تحقق یابد.
«هنر اسلامی»باید گفت که همانند همهء اسناد اسلامی است و تعریف آن، شناسایی دقایق آن،رسالت آن و نحوهء کارگیری،از آن،همه را آنگونه که از سایر اسناد اسلامی،استفاده میکنیم،باید تصور کرد.
البته«هنر»در نقش میانجی بین«انسان»و«رسالت الهی»و بویژه در نقش رابط بین«انسان»و«ولایت»بین«انسان»و«امامت»و بیشتر از همه در کار«تعمیم امامت».آنجا که آدمی،از فطرت خود جدایی میگیرد،هنر آن را اتصال میدهد.آنجا که از حرکت عاطفی درست روی میگرداند،او را به راه میآورد.آنجا که مصائب او را میلرزاند،مستقیمش سازد.آنجا که اعتدال وجو را از دست میدهد به نظام او را بکشاند.آنجا که سست حرکت میشود،تشویقش کند.آنجا که به تفصیل فطریات نیاز دارد برایش بازگو باشد.آنجا که به تحول عاطفه از شخصی به اجتماعی و عالی و یا شکوفایی،عواطف حقدوستی و خیرخواهی و جمال و روایی و بالاخره وسعت و تعالی افق هستی،طلب میکند،کمال همپایی و راهبریش را به عهده گیرد.آنجا که بهترین مدلهای انسانی،از دیدگاه چشم به کنار میروند،او با ضوابط هنری خود،باقیشان بدارد،و به چشم آیندگان بکشاند.آنجا که وقایع آموزندهاند و سازنده ولی در گذر هستند،او با برشهای مناسب ولایق همیشه چون برگی گشاده در نظرها بدارد،بیاموزد و به سازندگی بپردازد.
«مگر نه آنکه مهمترین سند اسلام«قرآن»است و«سنّت رسول»و«رفتار و گفتار امامان»اینها را همه،زنده داشتن،محسوس و ملموس ساختن،فهماندن و فهمیدن،و بالاخره انسان را امروز و قرن چهاردهم را به صدر اسلام بردن،و در خدمت رسول خدا نشاندن،و در خدمت معصومین و مکتبشان قرار دادن،چهقدرتب جز«توان هنر»تواند کرد؟…
«هنر،هنر اسلامی در اینجا،اهمیت وجودش اهمیت کارش اهمیت اثرش چنان محرز میشود که میرساند:وظیفهای ضروری دارد که این قوم خود رفته و خود پنداشته و خود باخته و اینگونه متفرق شده را که در عین حال همه طالب حقند،و مایل به شاگردی مکتب،اما هم از قرآن،مهجور ماندهاند،و هم از رسول و امام در بعد زمان و مکان و همه پراکنده گشتهاند،«هنر»اینان را باز به مکتب آورد.و این منازعه را بپایان برد.
فان تنازعتم فی شیء فردوده الی اللّه و الرسول
به خدا که هنر اسلامی توان آن را دارد که این«بازگشت»را بخوبی ممکن سازد.قرآن را باز و گسترده کند و آدمی را به میان صحنه آورد،و در فضای قرآنی قرار دهد.همانجا طبیعت را با دقایقش مطرح سازد.
افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت.و الی السماء کیف رفعت.و الی الارض کیف سطحت.
و آدمی در آن فضا،اگر به دقایق خلقت و چگونگیهای آن بپردازد،چیزی میفهمد که جز حق نیست و بهگونهای مینگرد که هر دم به فراخی و تعالی میرسد،و روحیهای در اثر آنچنان دقت و اینچنین بینش پیدا میکند که برای هرچه در زندگی هست،جز قصد پاکی،و درستی و روایی نخواهد داشت.
«هنر اسلامی باید که رسول را با رسالت تواما مطرح کند.رسالتی و رسول-نه منهای رسول-و کار اصلی هنر اسلامی از دیدگاه مکتب ما همین است که رسالت را در وجود آدمی کامل اسوة،مدل،مقتدا(و لایقتر از همه در لباس رسول و زندگی کاملا ملموس او بنمایاند.تا ممکم باشد،درست فهمیده راه شدن).«انسان اسمی»«انسان با معنا شدن»تا ممکن باشد،همه یک گونه،از درس مکتب،چیز فهمیدن تا ممکن باشد وحدت علمی،وحدت اجتماعی،وحدت روحی و عملی یافتن.تا سهل باشد تعلّم، سهل باشد فراگیری،سهل باشد تربیت،سهل باشد تحول وجودی،سهل باشد«مکتبی لایق»شدن
«هنر اسلامی باید که امام را با امامتش مطرح کند،امامتی در امام-نه منهای امام-و کار اصلی هنر اسلامی از دیدگاه تشیع همین است که«امامت»را در وجود آدمی کامل،مولی، مقتدا،و بالاخره امام،ارائه کند.1تا ممکن باشد درست فهمیدن«صراط مستقیم»، درست فهمیدن مفاهیم«صالح-مؤمن»و نظیر اینها و نیز ممکن باشد،این فهم را در خود معنا دادن و در زندگی خود نقش بخشیدن.و بالاخره در خود دیدن،آنچه را که از امام- در حد عمومی قضیه-دریافتهایم،و خود را لایق آن ببینیم که به تربیت دیگران بپردازیم و دیگر ساز نیز باشیم.و نجعلهم ائمة.کار بزرگ هنر اسلامی،همین«مدل نهایی» است و«ترغیب به شدن»و بالاخره«مدل سازی»و«تکثیر مدل در جامعه»و به عاقبت «دگرگونسازی جامعه»و«جامعهء نمونه را عرضه داشتن»و«هماهنگسازی مردم برای آنگونه اجتماع»و در نهایت«ساخت جامعه طبق نمونه»و آنگاه حرکت«جامعهء توحیدی»بع سوی هدف«توحیدی و معاد شایسته»و بس.
««هنر اسلامی»باید اگر مسجد را نشان میدهد و از نوشتههای کتیبهها،نورانیت محراب،حال سجود،کشش عابد،به آستانهء حق را هم ارائه کند که هنر در همینجا، کار اساسی خود را اعمال مینماید.و اگر مأذنهای را نشان میدهد با بلندی آن بانگ الّله اکبر را با عظمت بیمانند الّله،و تعالی ذات و صفاتش بر جهان و جهانیان همراه و همپا نمودار سازد.تنها ارائه لباس و طرز زندگی مردمی که اسلام را میپذیرند و نحوهء خانهسازی و آداب معاشرت قومیشان«هنر اسلامی»نیست و نمیتواند«هنر»نیز باشد.«هنر»در نیکو ارائه کردن نیست که این ضبط است و نقل،و کاری ابتدائی برای هنر.«هنر»باید هدفی را در ضمن این ارائه به بیننده القاء کند و او را به حالی و اندیشهای،و روحیهای تحول دهد که در نظر هنرمنند هست.
«البته وقتی«هنر»اسلامیباشد و«هنرمند»مسلمان با هنر،آن نظر و هدف همان خواهد بود که خدا و رسول و امام مکتب حق و پسندیده دانستهاند.«هنرمند اسلامی»در کار آن است که همان کیفیتها را رهنمون باشد،نظیر آنچه در آیات قرآنی دیدهایم:و
عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هونا،و اذا…
(س 25-63 و…).
ویل لکل همزة لمزة الذی
(س 104).
مثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الّله کمثل حبة
(س 2- 261).و نیز
«کیف تعلمون»،
«کیف فعل ربّک باصحاب الفیل.»
««هنر اسلامی شغل نیست،کار نیست،وسیله نیست،رابطه است:نظرست، فکرست،راه است،نشانه است.شمع است،دست است،نیروست.عامل تحول است، مایهء حرکت است،اساس تداوم و بقا است.و بالاخره نگهبان مقصدست،و نشانگر (1)تأکید از ایران نامه است.
هدف،و از آنجا که آدمیان به سوی مقصد مینگرند،همان جهت وجودیشان مقصد و هدف است.
«یعنی:خط و جهت در درون آنان است بدان شرط که«هنر اسلامی»با عصمت همراه باشد.همچنانکه چون رسول و امام با عصمت همراه شوند،خود توانند،معرف الّله باشند و خود«صراط مستقیم»محسوب گردند.و«ید الّله و عین الّله»و«وجه الّله» بشمار آیند.از آن روی که برای پیرو آنها«اعلام حق»در نظرها باشند و حق همین است،و درست است که در دعا گوییم:فعظمتم جلاله و اکبرتم شأنه.هنر اسلامی نیز باید عظمتهای جلال خدا را بفهماند که این معانی را با«شنیدن الفاظ»نمیتوان فهمید و نمیتوان فهماند.
«بزرگیها،صفات،حالات،کیفیتها،رواها،زیبائیها،تناسبها،افقها و همهء این قبیل معانی را که اساس«فهیم تحول»است،جز«هنر»آن هم«هنر انسانی الهی»و برترین آن یعنی:«هنر اسلامی»نمیتواند تعهد ارائه نماید و بس.
«چون تاریخ مسلمین غالبا چنان گذشته است،که همیشه مردم مسلمان،محکوم حکومتهایی بودهاند که آن احکام نتوانستهاند برای اسلام زندگی و حکمرانی داشته باشند.همهء هنرمندان در استخدام حکام بودهاند،و آزادی نداشتهاند.همهء مردم مسلمان، از آنجا که تنها هنرمندان در استخدام حکام بودهاند،و آزادی نداشتهاند.همهء مردم مسلمان، حال اسلامی نداشتند،و بالنتیجه کاربردی از هنر،جز ارضای نفس،و تحصیل لذت، و برقراری وسایل رفاه و معشیت نمیخواستند.بنابراین آثار هنری اسلامی(آنچه بعنوان«هنر اسلامی»در کتابها آمده است)به هیچوجه نمایش اسلامی ندارند و نزدیکترین آن آثار به اسلام همان است که لوازم زندگی مذهبی مسلمین باشد.1
«و رسالت هنر اسلامی در این است که از دیدگاه مکتب عالی تشیّع قیام کند و آن معنای گمشده و از دست رفته را که«انسانی الهی»است،و معرفت«انسانیتی الهی» یا نمایشگر خواست الهی در وجود زندگی انسانی و محیط او میباشد،احیا کند،و ارائه نماید،و باز به جان بینندهء آن آثار القا کند،و مهمترین کار خود را در همین«تأثیر و تأثر»بداند.تأثری از اسلام راستین،و تأثیری در جانهای شیفتهء انسانیت لایق.
«آثاری از این قبیل:مسجد قرطبه که به فرمان عبد الرحمن اول بنا شده.منبری که برای یادآوری از حاکم بلند بالا ساخته میشد.خطوط و نقاشیهایی که تنها برای ایجاد شگفتی،بکار گرفته میشدند.طلا آلاتی که بر سر و بر ستونها و تختها و برجها آویزان (1)تأکید از ایران نامه است.
– we will not accept knowingly any advertisement that that contains or is a prac tice of shirk,drugs,alcoholic beverage,pork,or pornographic materials.we – reserve the unqualified right to reject to reject any and all advertising in its sole discre . tion.no pictures of humans or animals
خوانندگان گرامی ایران نامه توجه میفرمایند که حتی مؤسسهای بازرگانی،وابسته به گروهی از مسلمانان،در شهر نیویورک و ایالت نیویورک،امریکا که برای چاپ راهنمای مشاغل مسلمان در صدد جمعآوری«پول»از طریق چاپ آگهی است،به حیث مسلمان بودن،آشکارا مینویسد شما اگر پول هم بدهید آنچه را که با تعالیم اسلامی مغایرت و منافات دارد در«راهنما»ی خود چاپ نمیکنیم.چه چیزهایی برخلاف تعلیمات اسلامی است؟اعلانهایی که در آنها تصاویر انسان و حیوانات نقش شده باشد و یا آگهیهای که در آنها برای فروش اشیاء پورنوگرافی، مشروبات الکلی،خوک و امثال آن تبلیغ شده باشد.
«هنر اسلامی»از نظر میرزا رضی!
در شمارهء پیش ایران نامه(سال چهارم،شمارهء 2،ص 340-342)آراء حجة الاسلام محمد غزالی و ملا محمد باقر مجلسی را نیز دربارهء حرمت تصویر جانداران نقل کردیم و گفتیم غزالی تصریح کرده است اگر فی المثل در گرمابه صورتهایی باشد شخص یا نباید بدان گرمابه برود و یا باید«رویهای آن را تباه کند»،و نیز ملا محمد باقر مجلسی بطور عام تصویر«صاحب روحی»را کشیدن منع کرده و نوشته است اگر بر دیوارها«صورتی کشیده باشند بهتر آن است که آن را ناقص کنند مثل آنکه چشمش را کور کنند یا عضوی از آن را محو کنند»و مطالبی از اینگونه.اینک با مراجعه به سفرنامهء شاردن در مییابیم که این دستورهای دینی چگونه بتوسط مسلمانان مؤمن شیعی جامهء عمل میپوشیده است:
شاردن jean chardin (1643-1713 م)سیاح فرانسوی که در فاصلهء سالهای 1664-1677 م.دوبار به ایران سفر کرده و هربار شش سال در کشور ما اقامت گزیده،در سفرنامهء خود به نام«سفر به ایران و هند شرقی» voyage en perse el aux lndes oriemales دربارهء خانهء میرزا رضی و کاشیهای مصور خانهء او که دارای نقش انسان و حیوان بوده است اطلاعاتی جالبتوجه در اختیار ما میگذارد.براساس آنچه شادروان در ایران دیده بوده است،
مسلمانان آن روزگار دستورات غزالی و مجلسی را دربارهء تصویرگری دقیقا اجرا میکردهاند،و از جمله چشم چپ تصاویر انسان و حیوان را در خانههای خود با چاقو کور میکردهاند تا مرتکب معصیت نشده باشند،ولی میرزا رضی،که بایست مرد زیرکی بوده باشد از اول دستور داده بوده است در کاشیهای خانهاش تصویر تمام انسانها و حیوانها را فقط با یک چشم نقاشی کنند تا هم دستورات دینی را مراعات کرده باشد و هم کاشیهای خانهاش سالم بمانند.این است ترجمهء نوشتهء شاردن:
«خانه میرزا رضی کمی کوچک ولی بیاندازه پاکیزه و پر از نقش و نگار و کتیبه است.آنچه در این خانه جلب نظر مرا کرد این بود که بعضی از تالارهای این خانه کاشیهای مصوری داشت که فقط یک چشم در تصاویر برآنها دیده میشود تا بتوان در آنها بدون وسوسه نمازگزارد.واضحتر بگوییم مسلمانان در جایی که نقش انسان یا حیوان باشد نماز نمیگزارند و معتقدند که عبادت آنها باطل و مقبول درگاه خدا نیست. زیرا تصاویر و اشکال مذکور به هنگام ادای فریضه در ضمیر انسان اثری از بتپرستی باقی خواهد گذاشت.برای اجتناب از این معصیت در خانهها هرکجا صورتی را ببینند با نوک چاقو چشم چپ آن را کور میکنند.میرزا رضی این قسمت را متوجه شده،قبلا دستور داده بود که نقوش خانه را فقط با یک چشم ترسیم کنند…»(سفرنامهء شاردن ترجمهء حسین عریضی،چاپ دوم،تهران 1362،ص 24.)1
*** و اینک نامههای برخی از خوانندگان:
چرا اسلامی؟
موزهها و نمایشهای خارجی که برای آثار هنری کشورهای مسلمان نام اسلامی بر میگزینند،دارای دلایل موجه و غیر موجه هستند،مانند:کمیجا،تأمین هزینه، گزینش نام کوتاه،بیاعتنائی به استقلال هنر هریک از این کشورها،یکی گرفتن اصطلاح اسلامی با تاریخ و فرهنگ و هنر دورهء اسلامی و دیگر و دیگر.
آنچه باید مورد بحث باشد این است که بیتوجه به عمل این موزهها و نمایشگاهها و ندیده گرفتن احساسات ملی و مذهبی خود،ببینیم که آیا اصولا نام اسلامی برای هنر کشورهای مسلمان یک نام درست علمی است یا نه؟
(1)با سپاسگزاری از آقای جلال خالقی مطلق که مطلب منقول از سفر نامهء شاردن را برای ما فرستادهاند.ایران نامه
اگر یک نقاش سفری به ژاپن کند و پس از بازگشت تابلوهایی بکشد که در آن تأثیر طبیعت در کشور ژاپن و یا زندگی و آداب و رسوم مردم آنجا بخوبی آشکار باشد، آیا این نقاش یا هنر او را ژاپنی مینامند؟
اگر همین نقاش انگلیسی در زیر تأثیر تعلیمات زردشت،بودا،مسیح یا محمد تابلوهای بکشد،از هنر او بهعنوان هنر زردشتی،بودایی،مسیحی یا اسلامی یاد میکنند؟
اگر همین نقاش انگلیسی برای تابلوهای خود کاغذ ساخت سوئد و یا رنگ روغن ساخت آلمان بکار برد،او را یا هنر او را سوئدی یا آلمانی میگویند؟
پاسخ به همهء این پرسشها این است:نه،او همچنان یک نقاش انگلیسی است و هنر او جزوی از هنر نقاشی در انگلستان است.ولی هنگام نقد و بررسی آثار او به همهء این جزئیات در جای خود اشاره خواهد شد.
به همین گونه اگر یک نقاش ایرانی حتی موضوع همهء تابلوهای خود را از اسلام بگیرد:معراج پیامبر،یوسف و زلیخا،شمایل علی با ذوالفقار،مصیبت کربلا…این نقاش یک نقاش ایرانی است و هنر او هنر ایرانی.چه برسد به اینکه نمایشگاهی تشکیل شود که در آن آثاری چون کوزهء همدان،قالی کرمان،خاتم کاری اصفهان،نرد بروجرد، مینیاتورهای شاهنامه،صورتهای الفیه شلفیه،سازهای موسیقی…به نمایش گذاشته باشند.البته هنگام نقد و بررسی این آثار به موضوعهای اسلامی،نااسلامی،سنّتی، مصالح کار هنرمند و دیگر و دیگر توجه خواهد شد:گزینش نام اسلامی برای آثار هنر مصالح کار هنرمند و دیگر توجه خواهد شد:گزینش نام اسلامی برای آثار هنر ایران و دیگر کشورهای مسلمان نامی غیر علمی و نادرست است.
جلال خالقی مطلق،هامبورگ،17 مارس 1986»
*** «…برویم سر قضایای بهتر و دلنشینتر:مجلهتان.در یک کلام:دست مریزاد مخصوصا برای آنچه که در«سر مقاله»تان در مورد نمایشگاه ژنو نوشتهاید که خود جنبهء دیگری است از قضیهای که قصهء بالا بدان ختم گردید و عمری است حقیرتان را رنج داده است.البته این نمایشگاه و امثال آن شاید در ذات خود و منتزع از فضای کلی آنها عیب و ایرادی نداشته باشند ولی وقتی که آدم میبیند این«مو»ها و«ابرو»ها در پشت سر خود«پیچش»ها و«اشارتها»یی دارند،آن وقت است که بدرد میآید و روح به فغان.درست است که«همهء قبیلهء»ما در گذشته«عالمان دینی بودند»و«مردان خدا» و از این بگو مگوها بدور،و اگر خوارزم زادهء نابغهای چون زمخشری صریحا از گرایشهای «شعوبی»تبرّی و بیزاری جسته و خدای را میستاید که او را از«علمای عربیّت» آفریده است دهها همزبان و همشهری دیگرش اگر این حرف را به این صراحت نگفتهاند این روحیه را عملا نشان دادهاند و گویی آن قطعهء خاقانی شروانی(در مفاخرهء با مدعیان خود)در واقع زبان حال این قوم و در این رهگذرست:«…درع حکمت پوشم و بیترس گویم القتال خوان فکرت سازم و بی بخل گویم الصّلا…»اینها همه درست.ولی وقتی که آدمی خود را در عصر و زمانهای میبیند که ملتهای جهان به هر دری میزنند که برای خود«شناسنامه»ای ولو جعلی و یا با دست یازیدن به میراث دیگران تهیه کنند،وقتی که میبینیم وزیر فرهنگ و علوم فلان کشور اسلامی،ابن خلدون را به باد ناسزاگویی میگیرد و تحریم میکند که چرا عجم(ایرانیان)را پایه گذار فرهنگ و معارف اسلامی قلمداد کرده است،وقتی غزّالیها و رازیها با کمال پررویی«عرب» (و نه اقلا«عالم عربیّت»به قول زمخشری)به حساب میآیند و…دهها از این قبیل،آن است که ما مسلمانیم و به اسلام خود هم دلخوش بوده و هستیم ولی مگر فقط ما مسلمانیم؟چندی پیش به کتابی برخوردم به نام الفیلسوف الغزّالی(چاپ 1981،بیروت در 238 صفحه)که خیلی هم تمیز و با حواشی و تعلیقات مفصل چاپ شده است.مؤلف بیانصاف که استاد فلسفهء دانشگاه بغدادست حتی در یکجا و در یک پاورقی اشاره نکرده است که غزّالی که بوده،کتابی هم به زبان مادریش دارد و اصلا این زبان مادریش چه بوده و یا کسی به نام جلال همائی هم دربارهاش کار و تحقیق کرده است. طوس»،همین.و اگر کسی نداند که این طوس و طابران کجاست(و 99% خوانندگان کتاب نمیدانند)تصور هم نمیتواند بکند که در ورای این کلمات چه کژیها و «پیچش»هایی نهفته است.
البته سخن را پایان نیست ولی حدیث دل در این دفتر نگنجد.ولی دوست عزیز همهء اینها یک طرف و سؤال مهمتر برای این حقیر این است که چرا چنین شده؟و چرا مثلا با یونان و چین و ایتالیا و هند چنین نمیشود؟البته مرا در این مورد هم سخنی است ولی شرح آن را این زمان بگذار تا وقت دگر…».
دربدری در کالیفرنیا (امضاء محفوظ) 18 ژانویهء 1986
«…در شمارهء اول سال چهارم،مقالهء«چرا اسلامی!»را خواندم که بسیار قوت قلب و اطمینان خاطر به من داد،چرا که سالهاست من این مشاجره را با دوستان دارم و چندین بار اعتراض به موزهها و نمایشگاهه کردهام.اغلب بینتیجه مانده،و با لبخند بیتفاوت دوستان ایرانی و غیره روبرو شدهام.بنابراین مقالهء آقای متینی برای من در تنهایی افکار بهترین مسکّن بود.که دیدم افراد دانشمند و دلسوز برای دفاع از ایرانمان هنوز وجود دارند.
به امید روزی که ایران نامه در ایران چاپ شود و مردم بیشتری مثل من از هر صفحهء آن لذت ببرند.با عرض تشکر و آرزوی موفقیت.
گلنار رشیدیان(مالیگان) نورثمپتون،انگلستان اسفند 1364
*** روزنامهء هفتگی قیام ایران،پاریس،در شمارهء 131 مورخ 5 دی 1364 قسمت اساسی مقالهء«چرا اسلامی!»را از ایران نامه،(سال چهارم،شمارهء اول)نقل کرده است.سپس یکی از خوانندگان آن روزنامه،آقای دکتر محمد غروی،که ساکن آلمان هستند،شرحی در تأیید آن مقاله به روزنامهء قیام ایران نوشتهاند که در شمارهء 137 مورخ 17 بهمن 1364 آن روزنامه چاپ شده است.نامهء آقای غروری را ذیلا نقل میکنیم:
دفاع از افتخارات
اسلینگن،هفتم ژانویه 86
با عرض سلام پس از خواندن مقالهء«چرا اسلامی»در شمارهء 131 مورخ 16/12/85،بر حسب تصادف به موزهء هنرهای مردمی شتوتگارت یعنی موزهء لیندن رفتم و با وضعی شبیه به آنچه در مقالهء مذکور توصیف شده بود برخورد کردم.فردای آن روز یعنی،روز گذشته،نامهای برای آقای دکتر کالتر،مدیر بخش خاور زمین و افریقای موزهء مذکور،به فرانسه نوشتم،در این نامه استفادهء فراوانی از مطالب موجود در مقالهء«چرا اسلامی»کردم و به این سبب یک فتوکپی از آن نامه را به پیوست خدمت خانمها و آقایان میفرستم که تا از میزان بهرهبرداری مستقیم و غیرمستقیم من از آن مقاله آگاه باشند.چون در این شهر صد هزار نفری آلمان فدرال(اسلینگن)هیچ وسیلهء تحقیقی در مورد ایران موجود نیست و کتابخانهء شهر آنچنان مجهز نیست که پاسخگوی نیازهایی از این دست باشد،اظهارات بنده بیشتر جنبهء کلی دارد و از سوی دیگر من اصلا در ادبیات و هنر کشورمان وارد نیستم و همهء این سطور به پیروی از هیجان احساسات میهن پرستی نوشته شده است.ازاینرو تقاضا میکنم نویسنده نبودن بنده(یعنی ناشیگری در فن نویسندگی)،عمیق نبودن علمی نامه،به فرانسه بودن آن و ناشیانه بودن جنبهء زبانی آن (که به فرانسهء سلیس،مثل فرانسهء آقایان و خانمها که در پاریس هستید،نوشته نشده است)و خلاصه رسا نبودن این نامه را مورد گذشت قرار دهند.
در همین زمینه مطلبی به آلمانی برای روزنامهء شهر ما و روزنامهء شتوتگارت نیز خواهم نوشت(که شاید هم چاپ نکنند،ولی مهم نیست!)امیدوارم جز نارسا بودن،نقص دیگری(مثلا غلط و نادرست بودن مطالب)در این نامه نباشد.
برای همهء ما آرزوی پیروزی دارم دکتر محمد غروری

