دربارهء تنیدن

مقدمه

چند سال پیش از این وقتی براساس یکی از کتابهای درسی معروف امریکایی‌ کتابی در روانشناسی علمی جدید برای دانشجویان دانشگاه تهران تهیه می‌کردم(اصول‌ روانشناسی)متوجه شدم که بسیاری از مباحث علمی جدید روانشناسی تا آن زمان به‌ زبان فارسی راه نیافته بود و در نتیجه برای بسیاری مفاهیم علمی اصطلاحات مناسب‌ فارسی وجود نداشت.به کمک دوستانی که همه در زبان فارسی صاحبنظر بودند به‌ یافتن،ترکیب کردن،یا ساختن اصطلاحات جدید پرداختم.روشی که بکار بردم خود مبحثی جداگانه است که ورود در بحث آن ما را از موضوع این نوشته دور می‌کند.

یکی از مفاهیمی که تا آن زمان،برای آن اصطلاح مناسبی وجود نداشت‌ tension (فرانسه و انگلیسی)بود.اصطلاح تنش را به علتی که مختصرا در حاشیهء آن‌ کتاب بدان اشاره شده است و بتفصیل بیشتر در این گفتار خواهد آمد-برای این مفهوم‌ بکار بردم.این اصطلاح امروز در زبان فارسی رواج یافته است و حتی برای آن ترکیبات‌ جدید ساخته‌اند مانند تنش‌زایی.قصد من در این گفتار این است که اولا معنی دقیق‌ کلمه tension (تنش)و موارد استعمال آن‌را روشن کنم و ثانیا نشان دهم کلمهء تنیدن‌ فارسی،که امروز مهجور افتاده است،از همان ریشه و به همان معنی یعنی کشیدن‌ است(که از نظر اغلب فرهنگ‌نویسان دور مانده است)و کلمهء دیگری که از همان‌ ریشه در زبان فارسی رایج است و معنی دقیق آن نیز کمتر مورد توجه است تنگ یا ترنگ یعنی کشیده شده است.و ثالثا پیشنهاد کنم از صورتهای مختلف کلمهء تنیدن‌ می‌توان برای دقیقتر کردن بیان زبان فارسی علمی استفاده کرد.

الف-موارد استعمال کلمهء tension

کلمهء tension از زبان فرانسه به زبان انگلیسی راه یافته است و موارد استعمال آن در هر دو زبان مشابه است در همه موارد منظور فشاری است که بر اثر کشیده شدن بر چیزی‌ وارد آید.مثلا اگر ریسمانی از دو طرف کشیده شود به حدی که نزدیک به پاره شدن‌ برسد،گوییم در آن تنش بوجود آمده است.در نواحی فراهان و بعضی نقاط دیگر ایران‌ برای بیان حالت ریسمان در این وضع می‌گویند ریسمان تنگ یا ترنگ شده است. بعدا خواهیم دید که یکی از ریشه‌های تنیدن در زبانهای پارسی باستان ttan است و ریشهء دیگر ttang .در فیزیولوژی وضعی را که در عضوی از بدن پیدا می‌شود وقتی‌ کشیده شود و بر اثر آن فشار بر آن وارد شود،تنش می‌گویند مثل تنش عضلانی،همچنین‌ وقتی بر جدار یا دیوارهء عضوی توسط مایع محتوای آن فشار وارد شود آن‌را تنش می‌گویند مثل تنش وریدی یا شریانی.در فیزیک هر فشاری را که بر جسمی وارد آید بصورتی‌ که ذرّات آن‌را از هم دور کند،تنش می‌گویند(در مقابل فشار که موجب تراکم و نزدیک شدن ذرات به یکدیگر می‌شود).در الکتریسیته تفاوت پتانسیل را تنش خوانند مثل haute tension که به فارسی برق فشار قوی ترجمه شده است.در روانشناسی‌ وضع روانی کسی‌را که تحت فشار نیروهای متضاد و مختلف الجهت است،حالت تنش‌ می‌گویند.مجازا در روابط بین افراد یا دولتها رابطه‌ای را گویند که زیر فشار قرار گرفته‌ و بیم انقطاع در آن برود و حالت مخالف آن‌را detente یا واتنش می‌گویند.

ب-تنیدن و tension از یک ریشه‌اند

کلمهء tension در فرانسه از اسم مصدر tendre است و از زبان لاتین وارد زبان‌ فرانسه شده است و مصدر آن در زبان لاتین tendere است.بعدا انگلیسیها این‌ کلمات را از زبان فرانسه گرفته‌اند.ریشهء این کلمه در هندی باستان tan است و در آن‌ زبان tanoti به معنی کشیده شدن است و در آن زبان tanah (که به همین صورت‌ در فارسی نیز وجود دارد)به معنی ریسمان است.در زبان ختنی که یکی از زبانهای‌ قدیمی ایرانی است،این کلمه به دو صورت وجود دارد ttan به معنی کشیدن و ttanga به معنی کشیده شدن(رجوع کنید به فرهنگ ختنی تألیف پرفسور سرهرلدبیلی).

با مراجعه به فرهنگهای اشتقاقی زبانهای هند و اروپایی من جمله فرهنگ اشتقاقی‌ زبانهای هند و ژرمانیک تألیف ج.پوکورنی دیده می‌شود که این کلمه-به همان‌ معنای کشیدن در همهء زبانهای هند و اروپایی وجود دارد.

پرفسور سرهرلدبیلی در نامهء خصوصی(مورخ 30 سپتامبر 1984)که دربارهء این‌ کلمه به اینجانب نوشته است،می‌نویسد:

این کلمه در زبان هندی باستان،زبانهای ایران باستان،یونانی، البانی،بالتیک،سلتیک،و اسلاو وجود دارد.در زبان اوستایی ریشهء آن tan است و همچنین است در زبان پهلوی در زبان استیک‌ [ ossetic یکی از زبانهای ایرانی است که امروز نزدیک به سیصد هزار نفر در قفقاز بدان تکلم می‌کنند و پرفسور بیلی از دانشمندان معدود غربی است ه به آن زبان احاطه دارد.م.ص.]. tana یعنی‌ ریسمان از همان ریشه است.

معنی کشیدن یا کشیده شدن که معنی واقعی تنیدن است از نظر اغلب‌ فرهنگ‌نویسان فارسی پنهان مانده است.برهان قاطع کار را آسان می‌کند می‌گوید «تنیدن بر وزن رمیدن معروف است و به معنی خاموش بودن و فریب دادن هم آمده‌ است».دکتر معین در شرحی که بر این فرهنگ می‌نویسد،می‌گوید:«تنیدن به معنی‌ تافتن-تاب‌دادن-پیچیدن-بافتن-نسج کردن و لفافه کردن آمده است.»بعدا دکتر معین در فرهنگ فارسی خود نیز نه برای تنیدن معنی کشیدن را ذکر می‌کند و نه‌ برای تنگ معنی کشیده شده را.فرهنگ دهخدا نیز که بدون روش خاص تنظیم شده‌ است و کار لغتنامه را با کار دائرة المعارف درهم آمیخته و از عهدهء هیچ‌یک درست‌ برنیامده است،بدون این‌که تعریف دقیقی از معنای تنیدن بدست دهد،شواهد تکراری‌ نالازم بسیاری ذکر می‌کند.

کریستیان بارتلمه در کتاب لغتنامهء پارسی باستان ریشهء tan را به معنی‌ dehnen (یعنی کشیدن) sPannen یعنی کشیدن و محکم کردن و racken یعنی‌ بیرون کشیدن ذکر می‌کند.

صاحب غیاث اللغات کار عنکبوت و جولا را تنیدن می‌خواند و حال آن‌که این دو موجود زنده گذشته از تارکشی،در بسیاری فعالیتهای حیاتی دیگر نیز باهم شریکند! ظاهرا علت این‌که تنیدن را لغت‌نویسان به معنی بافتن بکار برده‌اند این است که نه در کار عنکبوت و جولا دقت کرده و نه درست عمل بافتن را تماشا کرده‌اند!شاید هم باهم‌ آمدن تنیده و بافته در این شعر فرخی،در آنها این گمان را بوجود آورده است که این دو کلمه باهم مترادفند:

با کاروان حلّه برفتم ز سیستان‌ با حلّه‌ای تنیده ز دل بافته ز جان

اگر چنین باشد،غافل بوده‌اند که فرّخی در دوران زرّین شعر و زبان فارسی زندگی‌ می‌کرد دورانی که کلمات معنی دقیق خود را داشتند و گویندگان بزرگ مترادفات‌ نالازم بکار نمی‌بردند.

توجهی به کار بافندگی-در قالی‌بافی شاید بتواند مطلب را روشنتر کند:

برای تهیهء قالی معمولا چهارچوبی را در زمین نصب می‌کنند که ضلع افقی بالا و پایین آن متحرک است یعنی ممکن است با بکار بردن وره آنها را به هم نزدیک یا از هم‌ دور کرد.اولین عمل در تهیهء قالی این است که دور سرتاسر تیر بالا و پایین نخ یا ریسمان‌ سفید پنبه‌ای را بموازات هم می‌کشند(در ایلات جنوب مثل قشقایی این ریسمان هم از پشم ریشته است).نزدیکی و دوری تارها به هم و نازکی و کلفتی ریسمان که تا نه‌ خوانده می‌شود(از همان ریشهء تنیدن)بسته به ریزی یا درشتی قالی است.پس از این‌ که ریسمان کشیده شد با بکار بردن وره‌هایی دو تیر را از هم دورتر می‌کنند و ریسمان را کشیده(به اصطلاح فراهان تنگ یا ترنگ)می‌کنند.این عمل را دارکشی یا تانه‌کشی‌ می‌خوانند و تنیدن در حقیقت هم این عمل است.پس از دارکشی کار بافتن شروع‌ می‌شود به این ترتیب که قالی‌باف تانه‌ها را(تارها را)دوبدو می‌گیرد و از پشم رنگین‌ (طبق دستور نقشهء قالی)نخی از میان آنها رد می‌کند و گره می‌زند و بعد با قیچی‌ می‌برد.هریک از این گره‌ها را ایلمه می‌گویند و وقتی سرتاسر ایلمه زده شد روی آنها -و از لابلای تارها(تانه‌ها)پودی رد می‌کند و آن‌را با دف می‌کوبد و به این ترتیب‌ یک رج قالی بافته می‌شود.تانه در اصطلاح پارچه‌بافی تار خوانده می‌شود یعنی نخهای‌ کشیده شدهء عمودی در مقابل پود یعنی نخ کشیده شدهء افقی.عمل تانه‌کشی که مقدمهء بافتن است به کار عنکبوت شبیه است ولی نه کار بافندگی.عنکبوت هم بین دو نقطه‌ تار می‌کشد یا تار می‌تند و کار او در همین مرحله پایان می‌پذیرد و به بافتن نمی‌رسد.با این توضیح دوباره به شعر فرخی نگاه کنیم.می‌گوید:«با حلّه‌ای تنیده ز دل بافته ز جان»یعنی با پارچهء نفیسی(شعری)که تانهء آن از دل بود و ایلمه و پود آن از جان.یا با حلّه‌ای که نخ آن از دل ریشته(تنیده)شده بود و بافت آن از جان بود.

تنیدن به معنی کشیدن یا کشیده شدن در اشعار استادان بزرگ زبان فارسی فراوان‌ است.خاقانی می‌گوید:

نگذارم که جهانی به حجابش نگرند شوم از خون جگر پرده به پیشش بتنم

یعنی در مقابل صورت او پرده‌ای که از خون جگر ساخته شده است بکشم(نه ببافم).

مولانا جلال الدین رومی فرماید:

مه فشاند نور و سگ عوعو کند هرکسی بر طینت خود می‌تند

یعنی هرکس دنبال طبیعت و ذات خود کشیده می‌شود(ولی نه می‌بافد).

گاه نیز تنیدن به معنی ریشتن یا ریسیدن استعمال شده است.ریشتن عملی است‌ که به وسیلهء دوک الیافهای پنبه یا پشم را می‌کشند و دور هم می‌چرخانند و نخ پنبه‌ای یا پشمی می‌سازند.در این شعر کمال الدین اصفهانی ظاهرا منظور از تنیدن ریسیدن یا ریشتن است:

بخت رمیده را نتوان یافت،چون توان‌ زان تار کافتاب تند پود و تار کرد

یعنی از نخی که آفتاب ریشته باشد.

تنیدن در صورت مجازی به معنی به چیزی میل کردن،بکاری پرداختن و توجه کردن‌ نیز آمده است چنان‌که در مثنوی مولانا می‌بینیم:

چینیان گفتند خدمتها کنیم‌ رومیان گفتند در خدمت تنیم

کلمهء دیگری که با تنیدن هم‌ریشه است و هم معنی،کلمه تنگ است.در ناحیهء فراهان و بعضی نقاط دیگر ریسمان یا نواری که از یک طرف پالان خر از زیر شکم‌ حیوان به سوی دیگر کشیده و به پالان بسته می‌شود تنگ خر خوانده می‌شود.در فرهنگ‌ اسدی و فرهنگهای دیگر نیز این معنی داده شده است.نیز در فرهنگها معنی استوار و محکم و فشرده برای آن ذکر شده است.در فراهان به ریسمانی که از دو طرف محکم‌ کشیده شود،یا سیم تار وقتی محکم کشیده شود می‌گویند ترنگ یا تنگ شده است.در این شعر فردوسی تنگ بمعنی محکم کشیده شده است:

فریدون به خورشید بر برد سر کمر تنگ بسته به کین پدر

و همچنین است در این شعر سعدی

گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم گیر تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم

ج-مشتقاتی از تنیدن

تنش برای tension که چند سال قبل در کتاب اصول روانشناسی پیشنهاد شد امروز رواج عام یافته است و حتی ترکیباتی چون تنش‌زایی از آن ساخته شده است.

برای ساختن صفت می‌توان تنیده را بکار برد(در مقابل tendre فرانسوی و tense انگلیسی).مثلا می‌توان گفت«روابط دو کشور الف و ب بر اثر آن حادثه‌ سخت تنیده شده است.»یا عضلات گربه وقتی میخواهد در مقابل سگ از خود دفاع کند تنیده می‌شود.

برای مفهوم مخالف تنش،تنیده،تنیدگی می‌توان واتنش،واتنیده و واتنیدگی را بکار برد.مثلا می‌توان گفت«فلان رئیس کشور می‌کوشد میان کشورش و کشور همسایه‌ مشکلات را حل کند و واتنش بوجود آورد(برای کلمه detente که رواج بین المللی‌ یافته است).

واتنیدن و واتنش یا واتنیدگی را همچنین می‌توان برای ژ to relax و relaxation انگلیسی بکار برد.

از کلمه تنگ یا ترنگ می‌توان برای وصف سیم کشیده شده یا نخی که محکم‌ کشیده شده یا هر چیز دیگری که چنان کشیده شده باشد که نزدیک به پاره شدن باشد استفاده کرد.

محمود صناعی-لندن

ابانماه 1363

سپاسگزاری

از دانشمند عالیقدر پروفسور سرهرلدبیلی سپاسگزارم که در نامهء خصوصی صورتهای‌ مختلف تنیدن را در زبانهای هند و اروپایی برای من جمع‌آوری کرده‌اند.

مراجع فارسی

فرهنگ اسدی-برهان قاطع چاپ معین-آصف اللغات چاپ هندوستان-فرهنگ فارسی مرحوم دکتر معین‌ -لغتنامهء دخدا چاپ دانشگاه تهران-اساس اشتقاق تألیف پول‌هورن و هاینریش هوبشمان ترجمهء جلال خالقی‌ مطلق،از انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.

مراجع خارجی

Baily.H.W.Dictionary of Khotan Saka,Cambridge:C.U.P.1979.

Bartholomae,Christian,Altiranisches Worterbuch.Strasbourg:Karl Trubner,1904.

Klein,Ernest,A ComPrehensive Etymological Dictionary of English Language,Amsterdan,London,New York:Elsevire Publications,1967.

Pokorny,J.Indogermanisches etymologisches Worterbuch.Bern,Francke,1959.