دربارهء گویش«کنار-آب» و دو غزل بدر شروانی
مدیر محترم مجلهء ایراننامه
در شمارهء یکم سال چهارم مجله،در نقد و معرفی دیوان بدر شروانی،ضمن اشاره به گویش«کنار-آب»،دو غزل از همین شاعر شروانی آورده،از خوانندگان خواستهاید که نظر خود را دربارهء غزلها و معنی آنها برای شما بنویسند تا در مجله به آگاهی دیگران برسد،از اینرو برای آگاهی آقای ابو الفضل هاشم اوغلی رحیموف مصحح و چاپ کنندهء دیوان و سایر علاقهمندان اینگونه مباحث یادآور میشوم که این دو غزل به زبان ایرانی«آذری»-که پیش از تغییر زبان آذربایجانیان به ترکی تا حدود سدهء یازدهم هجری،کموبیش در این سامان بدان سخن میگفتند-سروده شده است.
منظور از«زبان کنار-آب»که در متن دیوان آمده،برخلاف نظر آقای رحیموف، زبان مازندرانی و گیلکی و تالشی و گویشهای ایرانی دیگر و حتی تاتی قفقاز که خود رحیموف نیز بدان اشاره کرده نیست،زیرا اصطلاح و ترکیب«کنار-آب»،(نباید به صورت اضافه خوانده شود)به سرزمینها و نواحی کرانههای رود ارس گفته میشده که معمولا جزو آذربایجان بوده و ارتباط زبانی چندانی با زبان مردم حکمرانیهای شروان و آران و قراباغ-که امروزه به اشتباه عمدی آذربایجان شمالی یا شوروی مینامند و سابقا به زبان آرانی سخن میگفتند-نداشت.
توضیحا باید دانست که در زبان فارسی وقتی«کنار»به آغاز یا انجام نامی بپیوندد، معمولا حکایت از ساحلی بودن محل میکند و اصطلاح و نامهای«ارس-کنار»، «ارسبار»،«آب-کنار»(که نام ناحیهای است در تالش دولاب)،«فریدون کنار»و «ناتل کنار»و جز آن همه از این مقوله است.
حمد الله مستوفی در کتاب نزهت القلوب(تألیف سال 740 هـ.ق.)منطقهء موردنظر را«کنار-آب»ارس نامیده میگوید:
«موغان-از گریوهء سنگ بر سنگ که محاذی تومان مشگین است تا«کنار-آب» ارس از ولایت موغان است»(ص 103 چاپ دبیر سیاقی).و«آران-از«کنار-آب» ارس تا آب کر،بین النهرین ولایت اران است»(ص 105 چاپ دبیر سیاقی).
بدینسان مشخص میگردد که منظور از«زبان کنار-آب»گویش مردم ناحیهای از کرانههای رودخانهء ارس در شمال آذربایجان ایران است که آذری بوده و در روزگار شاعر(789-854 هـ.ق.)بدان سخن گفته و شعر میسرودهاند و در آن هنگام زبان ترکی هنوز گسترش امروزی را نداشته و جز در میان ترکمانها و تاتارهای مهاجر بکار برده نمیشده است.
پیش از پرداختن به طرز قراءت غزلها و معنی کردن آنها،لازم به یادآوری است که متأسفانه در رونویسی و نقل متن از نسخهء خطی،دقت کافی بعمل نیامده و در چندین مورد علامت جزم(؟)که حاکی از سکون حرف موردنظر بوده و یا علامت نیم دایرهای که معمولا در ضبط گویشها و فهلویات بر روی حرف«راء»میگذاشتند که«ز»یا «ژ»خوانده نشود،سه نقطه پنداشته شده،در نتیجه واژههای«مهرر»و«ستمر»و«یر» و«ار»به صورت«مهرژ»و«ستمژ»و«یژ»و«اژ»درآمده است.و نیز برخی از «واو»ها«دال»خوانده شده و واژهء«وی»به صورت«دی»ضبط گردیده و در مواردی نیز«شو»،«شه»و«نرن»،«یژن»نوشته شده و نیز واژهء«یر»از اول مصراع دوم به آخر مصراع اول نقل مکان کرده است.
اما دلیل اینکه چرا ما زبان این غزلها را«آذری»میدانیم،این است که خصوصیات و عوامل فونتیکی و دستوری و لغوی آذری بخوبی در آنها پیداست.از جملهء آنها تبدیل ضمیر ملکی دوم شخص«ت»به«ر»است که از اختصاصات زبان آذری است و در گویشهای دیگر دیده نشده است،همچون«مهرر»به معنی«مهرت»، «ستمر»به معنی«ستمت»و«غمر»به معنی«غمت»،و نیز واژههای«چو»به معنی «از برای بازان و از آن»،«اژ»به معنی«از»،«ارس»به معنی«اشک»،«روژ»به معنی«روز»،«بو»،به معنی«بود»،«آل»به معنی«سرخ»و«نرن»به معنی«بگذارید»(از مصدر nore )1،«وی»به معنی«بی»(وی قرار،وی صبر و قرار)،«کرم»به معنی«کنم»،«واژه»به معنی«بگوید»و«یر»به معنی«اگر و گر»همه واژههایی است که در آذری و تاتیهای بازمانده از زبان آذری بکار میرود. با این همه باید توجه داشت که زبان غزلها،شدیدا تحتتأثیر زبان فارسی دری که شاعر بیشتر اشعارش را بدان زبان سروده،قرار گرفته و برخی واژههای بکار برده شده،در آذری صورت دیگری دارد،همچون:«من»بجای«مو»،«تو»بجای«ته».
اینک برای آشنایی با طرز تلفظ واژههای غزلها،آنها را با حروف لاتین نیز نوشته معنی هر مصراع را در زیر آن میآوریم:
«و له ایضا به زبان کنار-آب»
چو من دلبر خوش و صاحب جماله
cho mon dolbar xos? o sa?hab cama?la دلبر من خوشرو و دارای جمال است
به رخ بَدره به ابرووان هلاله
ba rox badra ba abrowa?n hala?la رویش[مثل]بدر و ابروانش[همچون] هلال است
هزاران دل بُری به ناز و شیوه
haza?ra?n dol bore ba n?zo s?ayva هزاران دل را به ناز و شیوه میبرد(میرباید)
به ناز و دلبری صاحب کماله
ba na?zo dolbari sa?hab kamala در ناز کردن و دل بردن دارای کمال است
اژ و دم کو شونده،روژه بو شَو
aj o dam ku s?onda roja bu s?av از آن لحظه که او[از برم]رفته روزم شب گشته (قراءت و معنی این مصراع روشن و دقیق نیست)
رخانم زرد و خونین ارسم آله
roxa?nom zardo xunin arsam a?la رخانم زرد و اشک خونیم سرخ[شده]است.
به کوری دشمنان بوسی به من ده
ba kori do?s?mna?n busi ba mon deh به کوری[چشم]دشمنان بوسهای به من بده
نُرِن کو دشمَنُم اژ دور ناله
no?ren ku do?s?manom aj dur na?la بگذارید که دشمنم از دور[ببیند و]بنالد
من اژ مهرر چو ذرّه وی قرارُم
mon aj mehrar cho zarra vi qara?rom من از عشقت چو ذرّه بیقرارم
نپرسی بَدر سرگردان چه حاله
na po?rsi badre sargarda?n cha ha?la [هیچ]نمیپرسی بدر سرگردان در چه حال است و له ایضا
اژ تو وی صبر و قرارُم چه کَرُم
aj to vi sabro qara?rom cha karom از[دوری]تو بیصبر و قرارم چه کنم؟
اژ غمر خسته و زارم چه کَرُم
aj ?amar xasta vo za?rom cha karom از غمت خسته و زارم چه کنم؟
بَکَشُم جور و جفا و ستمر
bakas?om cor o cafa? vo setamar جور و جفا و ستمت را میکشم
نیه غیر اژ تو نگارُم چه کَرُم
niya ?ayraj to nega?raom che karom غیراز تو نگاری[معشوقی]ندارم چه کنم؟
دشمَنُم هرچه بَواژه گو[به]واژ
do?s?manom harcha bava?ja gu va?j دشمنم هرچه بگوید،گو،بگو
اَر توی دوست ندارُم چه کَرُم
ar tovi dost nada?rom cha karom اگر تو را دوست نداشته باشم چه کنم؟
ای دل آرام چو من کو بَشُر
i dola?ram cho mon ku bas?or این آرامش دل من که[از بر من]برفت
یَر در دل آرام ندارم چه کَرُم
yar dar dol a?ra?m nada?rom cha karom اگر در دل آرام ندارم چه کنم؟
دل به مهرر چو بَبَستُم چون بَدر
dol ba mehrar cho babastom chon badr مثل بدر چون به مهرت دل بستم
نیه یک ذرّه قرارُم چه کَرُم
niya yak zarra qara?rom cha karom یک ذره قرارم نیست چه کنم؟ یحیی ذکاء
20/2/65
یادداشت: (1)-نگاه کنید به گویش گلین قیه(هرزندی)ص 22.