راهبردهای جنگی اعراب در فتح ایران تا سال 23ق/644م

 سعید مؤکدی saeid.moakedi@gmail.com> Saeid Moakedi> دانشجوی دکتری تاریخ ایران دورۀ اسلام دانشگاه شیراز است. او به حوزۀ تاریخ هنرهای نوین، تاریخ جنگ‌ها، تاریخ اندیشه، منبع‌شناسی تاریخی و تاریخ اجتماعی علاقه‌مند است. از جمله مقالات وی می‌توان به ”تحلیل زمینه‌های رشد فلسفه در دورۀ آل بویه“ و مقالاتی در خصوص کارکرد سیاسی و اقتصادی عکاسی و سینما در عصر مشروطه اشاره کرد.

اصغر فروغی ابری foroughi.history@gmail.com>  Foroughi Asghar Abari> دانش‌آموختۀ دکتری تاریخ ایران و عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه اصفهان است. فروغی به تحقیقات تاریخ میانۀ ایران پرداخته است. از آثار وی می‌توان به کتاب غوریان و مقالات ”تعامل طبقات اجتماعی ایران عهد ساسانی با اعراب مسلمان در فتح ایران“ و ”نگاهی به مشکلات تاریخ‌نگاری با تکیه بر تاریخ بیهقی“ و پژوهش‌های دیگری در حوزه تاریخ میانه ایران، یاد کرد.

جعفر نوری nouri.jafar21@yahoo.com> Ja‘far Nouri> دانش‌آموختۀ دکتری تاریخ ایران دورۀ اسلامی و عضو هیئت علمی گروه ایران‌شناسی دانشگاه میبد است. او به حوزۀ تاریخ میانۀ ایران و تاریخ‌نگاری ایران علاقه‌مند است. در کارنامۀ پژوهشی‌اش مقالاتی چون ”محکمه یارغو: پژوهشی درباره محکمه قضایی ایلخانان مغول“ و ”نقش سپهسالاران در سقوط حکومت سامانی“ و مقالاتی در حوزۀ تاریخ‌نگاری به چشم می‌آید.

 

مقدمه

چگونگی فتح ایران به دست اعراب سؤالی است که پژوهشگران و محققان تا به امروز جواب‌هایی برای آن یافته‌اند. اما سهم بررسی نظامی‌گری اعراب و ترسیم فضای جنگی آنها در فتح ایران نیازمند مداقۀ بیشتری است. این موضوع که ”اعراب به چه شکل توانستند در برابر سپاه ایران به پیروزی‌ دست یابند؟“ از منظرهای گوناگون قابل ‌بررسی است. این پژوهش سعی دارد تا با تکیه ‌بر مسئلۀ سپاهیگری اعراب و تاکتیک‌های جنگی‌شان به سؤال چگونگی فتح ایران در بُعد نظامی بپردازد و سیر قدرت‌گیری نظامی اعراب در بستر فتح ایران را بر اساس شناخت عوامل گوناگون، از زمان برخوردهای اولیه تا پایان خلافت عمر، نشان دهد. بدین‌ ترتیب، سؤال اصلی این است که اعراب چگونه در ابعاد نظامی ‌توان رویارویی با ایران را کسب کردند؟ برای پاسخ به این سؤال، پیشینه و تجربیات جنگی اعراب، افزایش نیرو و کسب سلاح، شیوه‌های حرب، ابتکار تاکتیکی و عوامل محرک روانی از جمله موضوعاتی‌اند که در این مقاله با توصیف و تحلیل مطرح‌ شده‌اند.

اعراب بعد از رحلت رسول‌(ص) و سرکوبی شورش‌های اهل رده، فعالیت نظامی‌گری خود را به خارج از مرزهای شبه‌جزیرۀ عربستان گسترش دادند و ایران در همسایگی‌شان از مقاصد اولیه بود. اعراب با تصمیم حمله به قلمرو ساسانیان خود را نیازمند قدرتی فراتر از دورۀ جنگ‌های داخلی دیدند و درصدد پاسخ‌گویی به این نیاز برآمدند. اما چگونه؟ سؤالی که شاید دربار ساسانی هم از خود پرسیده باشد این بود که عرب به چه تحول و سازمان‌دهی نظامی دست ‌یافت تا توان حمله را کسب کرد؟ به نظر می‌رسد جواب‌های داده‌شده تا به امروز بیشتر به ضعف ایران عهد ساسانی پرداخته‌اند یا فقط به چند عامل مهم در موفقیت نظامی اعراب اشاره می‌کنند. به همین منظور، در این پژوهش تلاش شده است تا سیر قدرت‌گیری نظامی اعراب در فتح ایران بررسی شود. با تداوم قدرت‌گیری قبایل عرب شبه‌جزیره و پیوستن طوایف عرب ساکن ناحیۀ عراق، گسترۀ جغرافیایی وسیعی نصیب اعراب شد که به همراه پیشینۀ نظامی آنان در دورۀ جاهلی و سال‌های اسلام‌آوری به منبع خوبی برای نیروهای متحد تبدیل شده بود. به‌علاوه آنکه روحیه جهاد، افزایش سلاح، عوامل روانی و تاکتیک‌های نظامی پیوسته اعراب را برای رسیدن به مقصد یاری می‌کرد.

 

پیشینه و تجربۀ جنگی

رشد یافتن در محیط شبه‌جزیرۀ عربستان، محافظت از قبیله، مراقبت از کاروان‌های تجاری و درگیری میان قبایل سبب می‌شد تا هر مرد بدوی فردی جنگجو باشد. آنان در نبرد‌ها بر جنگ‌وگریز متکی بودند و هدف و انگیزه‌شان به دفاع از بت‌ها، خونخواهی، غارت و تصرف چارپایان و افزودن بر هیبت و اُبهت قبیلۀ خود منحصر می‌شد.[1] در چنین شرایطی، اعراب مدت‌های مدید آموخته بودند چگونه از کوره‌راه‌های بادیه به ‌سرعت بگذرند.[2] به فراخور همین زندگی کوچگری، جنگ‌وگریز به ایشان توان بایسته‌ای در جنگ و ستیز می‌داد.[3] جنگ‌وگریزهایی که شیوۀ جنگی عرب‌های دورۀ جاهلی بود و به همراه سبکی اسلحه و سرعت تحرک بالا در مواجه با سپاه ساسانی به کار اعراب می‌آمد.‌[4] چنان‌که سليم‌بن عبد‌الرحمن سعدى به نقل از پدرش در قادسیه می‌گويد: مرحلۀ اول پيكار در همۀ روزها جنگ‌وگریز بود.[5] شیوه‌ای پارتیزانی که شاید اعراب مجاور ایران در نواحی مرزی از خود ایرانیان در طول سالیان آموخته بودند و هنگام پیوستن اعراب آشنا به این شیوه از شبه‌جزیره این روش را با یکدیگر تمرین کردند و خود را آماده ساختند. سالیانی می‌گذشت که مرزبانان ایرانی با دسته‌هایی از اعراب روبه‌رو می‌شدند که با همین روحیۀ جنگ‌وگریز در مرزهای ایران جولان می‌دادند. برای ساسانیان نیز اقامت در سرزمین صحرایی و دشت به سبب کمی آب، بدی راه‌ها و سرگردانی قابل‌تحمل نبود. عرب‌ها نیز به جنگ‌های چریکی پناه آورده، راه‌های ارتباطی، عقبۀ سپاه و انبارهای تدارکاتی را مورد هجوم قرار می‌دادند.[6] سبکی اسلحه و باروبنه و قدرت جنگ پارتیزانی اعراب نواحی عراق بعد از واقعۀ ذی‌قار و شکست گروهی از سپاه ساسانی اهمیت خود را بیشتر نشان داد. برای مثال، قبایل بکر و شیبان در سال‌های واقعۀ ذی‌قار به آبادی‌های مجاور سرحد دستبرد می‌زدند و در این زمان دیگر دولت لخمی در حیره وجود نداشت که این غارتگران را در طول بیابان‌های بی‌فریاد عربستان دنبال کند.[7] همین اعراب ساکن در عراق هنگامی‌که مسلمانان با پیام تازه از راه رسیدند، به هم‌زبانان و هم‌نژادان خویش پیوستند و قبیلۀ بکر راهنما و پشتیبان خوبی برای ایشان در نواحی مرزی و مجاور ایران بود؛[8] راهنمایانی که از تجربیات خود در برخورد با ایرانیان در طول سالیان و پیچ‌وخم‌های جغرافیایی منطقه برای هم‌نژادانشان می‌گفتند.

زمانی که اعراب به نزدیکی ایران رسیدند و با سپاه ساسانی روبه‌رو شدند، به علت غزوه، سریه و شورش‌های رده در آوردگاه نظامی شبه‌جزیرۀ عربستان در آمادگی به سر می‌بردند.[9] اعراب از دوران قبل، یعنی جنگ‌های زمان پیامبر، آموخته‌های جنگی اندوخته بودند؛ همان دورانی که به آن استناد می‌کردند و از آن برای پند‌آموزی و تجربه استمداد می‌جستند. این موضوع را ضاهر وتر در مدیریت نظامی در نبردهای پیامبر به‌ خوبی بازگو می‌کند. در حقیقت، جنگ‌های متعدد سال‌های اسلام‌پذیری اعراب را در موقعیت یادگیری تجربه‌های فراوان قرار داده بود و از آن روزی که سلمان از تجربیات جنگی ایرانیان برای پیامبر می‌گفت که ”اى پيمبر خدا، ما در كشور پارسيان وقتى محاصره مى‏شديم خندق مى‏زديم“[10] زمان زیادی نگذشت تا اعراب مجرب با شکلی پیچیده‌تر، یعنی خندق در برابر خندق، و در نقش مهاجم و نه حصاری ظاهر شدند. در اخبار سال شانزدهم هجری نقل است: ”عمرو‌بن‌ مالك با سپاهى آهنگ هيت كرد و حارث‌بن‌ يزيد را پيش فرستاد كه در مقابل جماعت هيت فرود آمد كه خندق زده بودند. عمرو به حارث‌بن ‌یزید نوشت: ’اگر پذيرفتند به حال خودشان واگذار كه برون آيند وگرنه در مقابل خندقشان خندقى بزن كه گذرهاى آن مجاور تو باشد.‌“‘[11]

با ادامۀ فتوح، تجربۀ جنگی اعراب بود که در نبردهای بعدی به آنان بسیار کمک ‌کرد و البته امتیازی نیز برای قبایل به‌ حساب می‌آمد. در جریان جنگ قادسیه آورده‌اند که ”هیچ‌یک از قبايل نسبت به ايرانيان گستاخ‌تر از ربيعه نبود. سعد . . . پرچم‏ها را به دست كسانى داد كه پیش ‌از این در جنگ سابقه داشتند.‏ پس مقدمه و ساقه و جناحين و طلايه‏ها را تعبيه کرد.‌“[12] در حین این نبرد، مردی تجربۀ جنگ‌های پیشین را که یاد‌آور نبردهای پیامبر بود به مسلمانان گوشزد می‌‌کرد و بیان می‌داشت: ”ای یاران، هر کس خواهد جنگی مانند جنگ بدر و اُحد بیند، در این مصاف باید نگریست که این حرب مانند جنگ بدر و اُحد است.“[13] تداوم یافتن فتح ایران ذهن جنگجوی عرب را به رویۀ معمول شرایط جنگی عادت داده بود و این خود خبر از اندوختۀ جنگی چندین ساله‌ می‌داد. ابوموسی در نبرد با هرمزان به سپاهیان می‌گوید: ”از این لشکرها نترسید و از این تعبیه خوف به دل خویشتن راه ندهید که این همان لشکر و همان تعبیه‌ای است که در چند مواضع [قبل] دیدید.“[14] همچنین در فتح ری، عروه‌بن‌ زید به آواز بلند گفت: ”شما همان قومید که قادسیه، مداین، جلولاء، خانقین و حلوان را فتح کرده‌اید و لشکرهای انبوه را در این مواضع منهزم و مقهور گردانیده و نهاوند را گرفته‌اید. شما این جماعت را شناخته و جنگ ایشان را دانسته‌اید.“[15] در چنین شرایطی، اعراب به ‌سرعت شیوه و ترفندهای جنگی ایرانیان و رومیان را آموختند و در برخوردهای بعدی از آن استفاده کردند.[16]

گاهی پیش می‌آمد که ایرانیان با پیوستن به اعراب خود عامل انتقال این تجارب جنگی بودند. اسواران که بهترین سواره‌نظام ساسانی و هستۀ ارتش را تشکیل می‌دادند، با جدا شدن از لشکر رستم در نبرد قادسیه، گسستی اساسی در سپاه ساسانی انداختند. اسواران برای پیوستن به سپاه ساسانی باید اولاً از قشر نجبا و اشراف می‌بودند و ثانیاً آموزش‌های لازم را برای جذب در نیروهای نظامی می‌دیدند. بعید نیست هنگامی‌که آنان به مسلمانان پیوستند، تجارب گوناگون نظامی خود را به مسلمانان انتقال دادند،[17] چنان‌که ”عمر به عاملان مرزها نوشت کسانی از اساورۀ پارسی که به کارشان حاجت است به کمک گیرند و جزیه از آنان بردارند.“[18]

وقتی صحبت از تجربۀ جنگی اعراب می‌شود، باید متوجه باشیم که گاهی کسب این تجربه سرعت می‌یافت، تا حدی که فقط چند روز طول می‌کشید تا به الگوگیری از ایرانیان و مهندسی معکوس آن دست یابند. مقابله ‌به ‌مثل اعراب در نبرد اغواث مؤید این مطلب است. در این نبرد،

ده تن از پيادگان را سوار شتران جُل‌پوشيده كردند كه برقع به‌ صورت داشتند و به ‌وسیلۀ سواران حفاظت مي‌شدند و بگفتند تا شتران را چون فيلان ميان دو صف، سوى سواران پارسى، برانند. به ‌روز اغواث، عربان به ‌وسیله شتران چنان كردند كه پارسيان به روز ارماث با فيلان كرده بودند. شتران از چيزى باك نداشتند و اسبان را رم مي‌دادند و سواران مسلمان حمله مى‏بردند. كسان ديگر نيز از اين كار آنها تقليد كردند و به ‌روز اغواث، پارسيان از شتران بيشتر از آن سختى و بليه ديدند كه مسلمانان به ‌روز ارماث از فيلان ديده بودند.[19]

این نمایش عرب نشان می‌دهد که فنون لازم را فراگرفته بودند و برای رسیدن به برابری در جنگ می‌کوشیدند. بنابراین، تجربۀ نظامی عرب، که از سال‌ها قبل اندوخته بودند، در نبردهای ایران مسیری را طی کرد که ضرباهنگ رشد آن هر لحظه بیشتر شد.

 

افزایش نیروی جنگی

از آنجا که ساختار سپاه مسلمین قبیله‌ای بود، در سایۀ درگیری‌های قبیله‌ای اعراب، هر فرد عرب یک نیروی پختۀ نظامی محسوب می‌شد.[20] نیروی قبایل عرب ظرفیتی ایجاد می‌کرد که گروه‌هایی از این قبایل در صورت لزوم سریعاً بسیج شوند. مسئله‌ای که در نبردهای ایران ضرورت آن بیشتر احساس شد و دسته‌های متعددی از این قبایل مدام در جریان جنگ با ایرانیان حاضر می‌شدند. برای ‌مثال،

عمر [در جریان نبرد قادسیه] سعد‌بن ‌ابى‌وقاص را با سه هزار مرد به عراق روانه كرد و عصمه‌بن ‌عبد‌الله را با لشكرى فرستاد و به مثنى‌بن‌ حارثه نامه نوشت كه با سعد يگانه شود. در ادامۀ همین نبرد، سعد نامه‏اى به عمر نوشت و يارى خواست. عمر مغيره‌بن ‌شعبه را با چهارصد نفر و قيس‌بن مكشوح را با هفتصد تن ديگر به يارى او فرستاد. به ابوعبيده‌بن ‌جراح نامه نوشت كه سعد را با هزار مرد يارى كن و او چنين كرد.[21]

بررسی همۀ نبردهایی که لشکر اسلام در همۀ جبهه‌ها صورت داد نشان می‌دهد که نیرو و امکانات امدادرسانی زیاد علت کافی و وافی در تحقق پیروزی نبوده است. در حقیقت، سازمان‌دهی این امکانات و به‌کارگیری خوب آنها در زمان و مکان مناسب-هرچند این امکانات کم بود یا گاه نبود-از آشکارترین عوامل پیروزی محسوب می‌شده است.[22] چنان‌که عمر برای جنگ نهاوند در مشورت با علی‌بن ‌ابی‌طالب از سرزمین‌های اطراف چون شام و یمن و دیگر بلاد خواست تا یک‌سوم نیروهای خود را اعزام کنند، زیرا با خالی شدن این نواحی بیم آن می‌رفت که رومیان به شام و حبشیان به یمن حمله کنند. علی‌بن ‌ابی‌طالب در ادامه به عمر بیان داشت که ”اگر خودت از این حرم خارج شوی و عجمان تو را در مقابل خود ببینند خواهند گفت ’این پادشاه تمام اعراب است‘ و موجب خواهد شد که عجمان سخت‌تر جنگ کنند.“[23]

از سویی دیگر، جنگ‌های متعدد فرصتی ایجاد کرد تا قبایل عرب به سنت تفاخر قبیله‌ای خود بیفزایند و این موضوع از چشم خلیفه دور نماند و او نیز از این حس رقابت برای اعزام بیشتر نیرو استفاده کرد.

عمر‌بن‌ خطاب مردم را براى حركت به ‌سوی عراق فراخواند. كسانى را هم به قبایل گسيل داشت و از ايشان خواست سپاهيان را فراهم آورند، مخنف‌بن‌ سليم ازدى با هفتصد مرد از قوم خود آمد، حصين‌بن ‌معبد‌بن ‌زراره هم همراه گروهى از بنى‌تميم كه حدود هزار مرد بودند آمد. عدى‌بن‌ حاتم هم با جمعى از قبيله طى و انس‌بن‌ هلال با جمعى از قبيله نمر‌بن ‌قاسط آمدند . . . و شمار مردم زياد شد.[24]

تنوع قبایل و آمدن از مناطق گوناگونی چون یمن و حجاز[25] نشان از مشارکت قبایل و سهیم‌ شدن در روند دستاوردهای مادی و معنوی فتوح داشت. پیوستن مداوم اعراب در جنگ قادسیه موجد قوت نظامی و التیام‌بخش بلایای جنگ برای عرب بود.[26] از موارد دیگر که حضور نیروهای نظامی عرب را در ایران طلب می‌کرد، نگهداری از سرزمین‌های فتح‌شده بود که سازمان‌دهی دسته‌های بیشتری را می‌طلبید. وقتی اخبار مربوط به مثنى و پيروزى او در جنگ با مهران به اطلاع سويد رسيد، نامه‏اى براى عمر‌بن‌ خطاب نوشت و سستى كار ناحيه را به او خبر داد و از عمر خواست تا براى او نيروى امدادى گسيل دارد.[27] به ‌این ‌ترتیب، نیروهای نظامی در دسته‌ها سازمان‌دهی و با انگیزه‌های گوناگون به ‌سوی ایران جاری شدند.

 

تحول در سلاح

پیش از دورۀ ساسانی، قبایل عرب در ناحیۀ دجله و فرات سکونت یافته بودند.[28] برخی از این قبایل در درگیری‌های میان ایران و روم از حمایت یکی از طرفین برخوردار می‌شدند. چنان‌که حیره به نفع ایران وارد عمل می‌شد و غسان به‌ جانب روم متمایل بود. این موضوع سبب شد تا مبادلۀ تسلیحاتی بین آنان شکل بگیرد. حیره در پی فروپاشی می‌توانست سرچشمۀ جنگ‌افزار برای اعراب باشد.[29]  این‌گونه نیز شد و هم‌قبیلگان عرب آراسته به سلاح‌هایی شدند که نعمانِ دست از جان شسته هنگام اجابت دعوت‌های خسرو دوم و ترک حیره، برای نگهداری به رئیس قبیلۀ بنی‌شیبان از قبایل بکربن‌ وائل سپرده بود. آنها با این تسلیحات توانستند سپاهیان ایرانی را در نبرد ذی‌قار شکست دهند.[30] بعدها که فتح سراسری ایران پیش آمد، استفاده از سلاح‌های اعراب نواحی عراق که به هم‌نژادان شبه‌جزیره‌ای خود پیوستند، در رفع کاستی‌های اولیۀ تسلیحات کمک‌رسان بود. در خصوص همکاری شیبانیان با اعراب باید گفت که با نابسامانی و ازهم‌گسیختگی دربار ساسانیان و تعویض متعدد پادشاهان ظرف چند سال پایانی این حکومت، قبایل عرب ساکن مرزهای ایران و به ‌ویژه قبیلۀ بکربن‌ وائل بر آن شدند که به شهرهای مرزی ایران بتازند و آنها را غارت کنند و دستبردها و تهاجماتشان را در نواحی فرات و حیره وسعت و شدت بخشند. به روایت منابع کهن، در روزگار پوران‌دخت، مثنی‌بن ‌حارثه در نواحی حیره و سوید‌بن ‌قطبه در اطراف ابله بر حملات و غارتگری‌های خود افزودند. مثنی‌بن ‌حارثه در روزگار خلافت ابوبکر به نمایندگی از بنی‌شیبان به مدینه رفت و اسلام آورد. سپس، از خلیفه اجازه خواست تا به حملات خود در نواحی عراق ادامه دهد و از آن ‌پس به بهانۀ گسترش اسلام تاخت‌وتازهای خود را وسعت بخشید و بخشی از نواحی فروسوی فرات تا کَسکر را به تصرف درآورد و نخستین حملات مسلمانان به پشتیبانی شیبانیان به نواحی عراق و ایران آغاز شد.[31] بعد از سامان یافتن نسبی دربار ساسانیان از هرج‌ومرج تعویض شاهان متعدد و انتخاب یزدگرد سوم به پادشاهی، گمان می‌رفت که در مقاومت ایرانیان در برابر اعراب استقامت بیشتری صورت گیرد. به ‌همین‌ سبب، هنگامی ‌که عمر خبر یافت عجمان یزدگرد سوم را شاه جدید خود کرده‌اند، این سامان یافتن دربار ساسانیان زنگ خطری بود برای اعراب و عمر را واداشت تا به عاملان ولایات و عمال قبایل نامه‌ای بنویسد و بخواهد: ”هر که را سلاح، اسب و یا توان جنگ دارد برگزینید و سوی من فرستید. شتاب کنید.“[32] اعراب با سلاح‌های موجود حمله را آغاز کردند، اما در ادامه به تسلیحاتی دست یافتند که یا در نواحی مرزی ایران جای داشت یا در ادامۀ فتوح از شهرها به دست می‌آمد که به مواردی چند از آن اشاره می‌کنیم. یعقوبی می‌نویسد که اعراب بعد از پیروزی در قادسیه، مال و جامه و سلاحِ کشته‌ها را جمع‌آوری می‌کردند و در پیشروی‌های خود به ‌سوی ایران، تجهیزات و سلاح‌هایی را که ایرانیان در نواحی مرزی داشتند به غنیمت می‌بردند.‌[33] خالد شهر انبار را گرفت که در مرز ایران و روم قرار داشت و از آن‌ رو بدان انبار می‌گفتند، چون اسلحه‌خانۀ ایران بود.[34] انبار مدتی مرکز سپاه عرب بود.[35] در پیشروی‌های بعدی این غنائم جنگی بیشتر هم شد. هنگام فتح مداین، ”مسلمانان چون به ساباط مداین رسیدند، آنجا خانه‌هایی یافتند قفل برنهاده، قفل‌ها را شکستند و اموال و امتعه و اسلحه بسیار از آن خانه‌ها بیرون آوردند و همگان بدان مال و متاع و سلاح مستظهر و متنعم گشتند.“[36] ”در مداین، استر دیگری گرفتند که بار آن‌ همه شمشیر بود و استری دیگر هم زره.“[37] به دست آمدن غنائم در مقیاس‌های بزرگ‌تر ادامه داشت و اعراب در فتح ری غنائمی به ‌اندازه مداین به دست آوردند.[38] برخی سلاح‌ اعراب در ابتدا از نوع ایرانی‌اش نازل‌تر بود، چنان‌که از گفتۀ اسماعيل‌بن‌ محمد در قادسیه برمی‌آید: ”مى‏ديدم كه هاشم بر ميمنه بود و بيشتر كسان به‌ جای سپر جل‌های اسب داشتند كه شاخ خرما بدان بسته بودند و آنها كه حفاظى نداشتند، طناب به سرهاى خود پيچيده بودند.“[39] اما ضربۀ عرب محکم‌تر زده می‌شد تا ضعف ادوات آن را جبران کند. از سخن ابورجاء ‌فارسى به نقل از اجدادش که در جنگ قادسیه حضور داشتند می‌خوانیم: ”گاهى يكى از مردان ما از كمان خود ناوكى رها مى‏كرد و آن بر جامۀ كسى آويزان مى‏شد و از آن بيشتر كارى نمى‏كرد و زمانى مى‏شد كه تيرى از تيرهاى ايشان [اعراب] زره محكم و جوشن دولاى مردان ما را مى‏شكافت.“[40] سواره‌نظام سبک‌اسلحه، سواران بر اسبان و اشتران، تجهیزات جنگی و سلاح‌های جدید موجب پدید آمدن لشکری کارآزموده، جنگاور و سریع شد که از دیدگاه خویشاوندی قبیله و [نژاد] با یکدیگر پیوند داشتند و در عین ‌حال، از ایدئولوژی سازنده و سرشار از ابتکار فرا‌قبیله‌ای تبعیت می‌کردند.[41] این‌گونه شد که جمع‌آوری پیوستۀ غنائم جنگی، سلاح و افزوده شدن نیروها در پهنه ایران مسبب رشد موزون و هماهنگی و ساخته‌وپرداخته شدن سپاه عرب شد.

 

شیوه و تاکتیک‌های جنگی

 با توجه به گزارش منابع، اعراب در ابتدای جنگ برای اطلاع و خبرگیری از سپاه ایران به دو طریق عمل می‌کردند: گاهی شخصاً وارد سپاه ایرانیان می‌شدند تا احوال را بررسی کنند، کاری که طلیحه در جنگ قادسیه کرد؛[42] یا در قراردادهای صلح، شرط راهنمایی مسلمانان در قبال پارسیان را برای مردمان مناطق فتح‌شده می‌گذاشتند. در زمان ابوبکر این قرار را خالد در ازای صلح با اهالی الیس گذاشت و مردم حیره هم علاوه بر پرداخت صد هزار و به قولى هشتاد هزار درهم براى هر سال، قرار شد كه راهنمای مسلمانان بر اهل فارس باشند و معابد و قصورشان ويران نگردد.[43] خالد از اهالی حیره تعهد گرفت که از دشمنی با مسلمانان و یاری ایرانیان بپرهیزند و اخبار نظامی و سیاسی ساسانیان را به مسلمانان گزارش دهند.[44]

در صورت وقوع برخورد نظامی، دیگر تاکتیک اعراب در آغاز جنگ برپایی نبردهای تن‌به‌تن بود که به این نوع هماوردی‌ها عادت داشتند.[45] افراد با نشان دادن دلیری در هماوردی علاوه بر تقویت روحیۀ شجاعت در بین سپاهیان، موقعیت نظامی خود را در اذهان بالا می‌بردند. در قادسیه، قعقاع بیامد و گفت: ”اى مردم چنين كنيد كه من مى‏كنم و بانگ زد و هماورد خواست كه ذو‌الحاجب به هماوردی آمد و او را بكشت.“[46] در جنگ‌های تن‌به‌تن پیروزی بیشتر از آن عربان بود که نشان از قدرت تف‌دیدۀ صحرای عربستان می‌داد.[47] این شیوۀ حرب جای خود را بیش ‌از پیش در نبردهای فتح ایران باز کرد.[48]

سرزمین اعراب با پیروزی‌ها پیاپی وسیع‌تر می‌شد. بدین‌ سبب آنان برای حملات خود نیازمند پایگاهی بودند تا فتوح را مدیریت کنند و در صورت شورش، کنترل مناطق فتح‌شده را دوباره به دست آورند و مکانی برای مهاجران از راه رسیده داشته باشند. بنابراین، خالد به دستور ابوبکر حیره را مقر فرماندهی خود قرار داد و آن را به پایگاهی نظامی تبدیل کرد.[49] سعد هم برای آنکه محل مناسبی برای سپاه خود بسازد و خواستۀ صریح عمر را اجابت کند که گفته بود نباید مانع طبیعی یا رودخانه و کوهی میان اعراب عراق و برادران آنها در مدینه باشد، شهر پادگانی کوفه را در نزدیکی حیره و بر جانب راست فرات ساخت. بنای شهر پادگانی کوفه چهارده ماه پس از فتح مداین بود. چندی پیش‌ از آن نیز بصره پدید آمده بود که پادگان مسلمانان در بین‌النهرین سفلی بود.[50] دلایل دیگر ساخت این دو شهر را می‌توان جلوگیری از تماس سپاهیان با مردمان محلی و آمادگی برای مقابله با هر پیشامد ناگهانی و تأمین نظم داخلی دانست.[51] اما آنچه کار جنگ را برای عرب در صورت حرکت از این پادگان‌ها هموار می‌کرد شیوۀ برخورد با سپاهیان و مردم نواحی ایران بود. آنها پیشنهاد‌های سه‌گانه مبنی بر اسلام آوردن، پرداخت جزیه و در نهایت جنگ را در ابتدای هر فتح مطرح می‌کردند. به‌خصوص در عراق سفلی و علیا، پیمان‌های مربوط به مالیات (جزیه) بیش از جنگ‌های مکرر بود و در سال‌های بعد منجر به برقراری روابط صلح‌آمیز شد.[52] شرایطی اینچنینی دست یافتن به ایران را آسان‌تر می‌ساخت و حتی در جنگ‌های نواحی متفاوت ایران نیز جوابگو بود، چرا که مناطقی با پرداخت جزیه صلح را می‌پذیرفتند و سبب می‌شدند که توان جنگی اعراب صرف نواحی دیگری شود که مقاومت می‌کردند.

در ادامۀ فتوح، برای تسخیر نواحی مختلف ایران و قلاع آنها به ابزار قلعه‌گیری و از جمله منجنیق نیاز شد. منجنیق از جمله سلاح‌های سنگین جنگی بود که ساخت آن نیاز به دانش ویژه‌ای داشت و آمده است که اعراب سفارش ساخت آن را در حین فتوح به ایرانیان داده‌اند. در جنگ بهرسیر بود که سعد از شيرزاد-[دهقان ساباط که با تعهد جزیه صلح کرد]-خواست كه منجنيق بسازد و بيست منجنيق در مقابل بهرسير نصب و دشمن را بدان مشغول كرد.[53] اعراب علاوه بر بهرسیر در فتح مداين نیز از هر سو منجنيق‏ها بر آن راست كردند و آنان را در خانه‏هاى خود در زير ضربات گرفتند.[54]

دیگر شیوۀ حرب نزد اعراب غافلگیری و خدعه به دشمن بود. جنگجوی عرب به جیرۀ کم و هوای بد عادت داشت و می‌توانست سریع حرکت کرده، آسان جنگ‌وگریز کند و در غافلگیری تقریباً بی‌نظیر بود.[55] برای ‌مثال، در نبرد مهم نهاوند آواز انداختند که خلیفۀ مسلمانان در مدینه مرده است. ایرانیان از سنگرها و قلعه‌های خویش برآمدند تا عربان را دنبال کنند و بدین بهانه پراکنده شدند تا به تازیان رسیدند. تازیان برگشتند و ایرانیان را غافلگیر کرده، جنگی سخت درگرفت.[56] گاهی می‌شد که اعراب با مشاورت و راهنمایی اهالی مناطق هم‌جوار یا فتح‌شده حیله‌ای را عملی می‌کردند. در روز جنگ شوشتر، ابوموسی گفته بود که ”به سبب این جوی بزرگ که گرد این شهر واقع است، گرفتن این شهر عذر عظیم دارد، مگر به حیله این شهر را می‌توان گرفت و حیله آن است که آن مرد ما را هدایت کرد و از آب تستر آنجایی که مرد فارسی نشان داده بود، گذشتند و با موفقیت خود را به بارۀ حصار رساندند.“[57] در همین جنگ شوشتر است که هرمزان، فرمانروای نظامی که از سوی یزدگرد برای دفاع از نواحی خوزستان گسیل‌شده بود، وقتی به محاصره درآمد، امان خواست و به مدینه نزد خلیفه فرستاده شد.[58] براى ادامۀ فتوحات نياز به اطلاعات بيشترى بود كه عمر مى‏توانست در مشورت با چنین افراد نظامیِ تسلیم‌شده‌ای به آنها دست يابد، زيرا مسلمانان با اینکه در نواحى مرزى توانستند به فتوحاتى دست يابند، اما براى ورود به داخل ايران به كمك و اطلاعات بيشترى نياز داشتند.[59] هرمزان علاوه ‌بر راهنمایی خلیفه مبنی بر تأسیس دیوان سپاه،[60]در مواقع ضرورى مانند فتح نهاوند هم طرف مشورت قرار ‌گرفت. چنان‌که عمر‌بن‌ خطاب با هرمزان شور کرده و پرسید: ”‌’رأی تو چیست؟ از اصبهان آغاز کنیم یا آذربایجان؟‘ هرمزان گفت: ’اصبهان سر است و آذربایجان و فارس دو بال. اگر سر را ببری، بال‌ها و سر همه به زمین خواهد افتاد.‌‘‌“[61] ماجرای پیوستن ”سیاه اسواری“ به مسلمانان در حالی که خود یکی دیگر از فرستادگان یزدگرد به کوره‌های (خوره‌های) اهواز بود نیز مثال دیگری در این زمینه است و در بُعد نظامی به سود اعراب تمام شد.‌[62] سیاه چون پیروزی اسلام و گشوده شدن شوش و رسیدن کمک‌های پی‌درپی برای ابوموسی را دید به او پیغام داد که حاضر است مسلمان شود و با ایرانیان (هم‌رزمان سابق) بجنگد.[63] باید در نظر داشت که افرادی چون سیاه ‌اسواری مورد اعتماد پادشاه ساسانی بودند و در حالی به خدمت اعراب وارد می‌شدند که آگاهی‌های فراوانی از سرزمین ایرانیان داشتند:

ساكنان ايران در اين دوره متشكل از گروه‌هاي مختلف از اعراب مسيحي، دهقانان و كشاورزان ايراني، مرزبانان، نظاميان، اقوام و پيروان اديان مختلف بودند که با انگیزه‌های گوناگون فاتحان را همراهي نمودند. [برخی] ايرانيان از طريق خبرگيري، خبررساني، مهمان نمودن و پذيرايي از فاتحان، ايفاي نقش مترجم و ارائۀ كمك‌هاي نظامي و مواردي ديگري از اين قبيل به فاتحان ياري رساندند. همكاري ايرانيان با اعراب با هر انگيزه و به هر شكلي كه انجام مي‌گرفت، درنهایت راه فتح اعراب را هموار ساخت.[64]

نکتۀ دیگری که ذیل تاکتیک‌های اعراب در فتح ایران می‌باید به آن اشاره کرد احتیاط عرب در ورود به ایران و تثبیت فتوح بود. به گفتۀ جرجی زیدان، عرب‌ها در همۀ میدان‌های جنگ خط بازگشت را از دست نمی‌دادند.[65] البته این سخن که همۀ جنگ‌ها را در نظر دارد مطلق‌گویی است، چرا که در جنگ جسر خط بازگشت را از دست دادند. اما چنان‌که در وصيت مثنى‏ هم آمده این موضوع بعدها بیشتر مد نظر اعراب قرار گرفت. وی می‌گوید: ”به سرزمين ايرانيان داخل نشويد، بلكه در مرز با آنان بجنگيد. چه، اگر خداوند مسلمانان را پيروزى داد، پيشروی‌شان آسان است وگرنه بازگشتشان ميسر باشد.“[66] همین احتیاط عرب در ورود به ایران علت دیگری بر طولانی شدن جنگ با ایرانیان بود و بیش از یک دهه فتح بیشتر نواحی را به تأخیر انداخت. البته مقاومت‌های محلی ایرانیان و شورش مناطق مفتوحه نیز از دیگر عوامل جنگ فرسایشی محسوب می‌شد. گاهی اعراب مدت مدیدی را در یک منطقه می‌گذراندند، چنان‌که مسلمانان در کنار رود دجله مقابل مداین اردو زدند و 28 ماه همانجا مقیم بودند. چون برای مردم عراق این مدت طولانی شد، عموم دهقانان آن حدود با سعد‌ابن ‌ابی‌وقاص صلح کردند.[67] این جنگ فرسایشی جان تازه‌ای به قوای نظامی عرب می‌داد و از طرفی ذهن مردم عجم را در بلاتکلیفی آینده مشوش می‌کرد و در نهایت به نفع اعراب بود.

اعراب برای دست‌یابی به ایران از راه دریا نیز وارد عمل شدند و این موضوع با رسیدن پیام اسلام به اطراف جزیره‌العرب و بهره‌گیری از ظرفیت این نواحی میسر شد. این‌گونه است که به ایران، حتی با مخالفت عمر برای استفاده از نیروی دریایی، از طریق بحرین حمله شد. ”سپاه علاء از بحرین به فارس رفت و در استخر با فارسیان روبه‌رو شد که سالارشان هربذ بود، چنان بود که عمر به هیچ‌کس اجازه نمی‌داد به‌قصد غزا به دریا برنشیند.“[68] این امر نشان از تحرک بالای افرادی دارد که حتی با اکراه خلیفه دست ‌به‌ کار می‌شدند. البته این تهاجم اولیه به فارس از طریق دریا را به سبب رقابت‌های داخلی بین قبایل[69] و رشک و حسادت علاء به کامیابی‌های سعد هم نسبت می‌دهند.[70] با این همه، صرف‌نظر از علت آن، مهم استفادۀ اعراب از نیروی دریایی در فتح ایران بود که راه جدیدی را در باب فتوحات گشود.

در زمان عمربن ‌خطاب، با گسترش فتوحات در سرزمین‌های هم‌جوارِ جزیره‌العرب و تداوم لشکرکشی‌ها به سایر مناطق و به‌ویژه ایران، زنان همچنان جایگاه و نقش فعال خویش را در جنگ‌ها حفظ کردند. در نبرد بویب، زنان و فرزندان جنگاورانی که از مدینه آمده بودند حضور داشتند. زنان و فرزندان کسانی که از مدینه آمده بودند در قوادس ماندند و زن و فرزند جنگجویان پیشین نیز در حیره استقرار داشتند.[71] همچنین، در خصوص زنان نیز باید اشاره داشت که اعراب در جنگ‌ها از آنان برای مراقبت از مجروحان استفاده می‌کردند.[72] گاه می‌خوانیم: ”ام‌کثیر، زن همان‌بن ‌حارث‌ نخعی، گوید: ’ما با شوهران خود در قادسیه بودیم و چون خبر آمد که جنگ به سر رسید، لباس به خود پیچیدیم و قمقمه‌های آب برگرفتیم و سوی زخمیان رفتیم و هر که از مسلمانان بود به او آب دادیم و از جا برداشتیم و هر که از مشرکان بود خلاصش کردیم. ‘ سیف‌بن ‌عطیه گوید: ’در جنگ قادسیه هیچ‌ یک از قبایل عرب بیشتر از بجیله و نخع زن همراه نداشت.‘‌“[73] نخعیان هفتصد زن بیوه و بجیله هزار زن بیوه که اینان به هزار کس از قبایل عرب و آنان به هفتصد کس دیگر ازدواج کردند. این گزارش طبری نشان‌دهندۀ حضور چشمگیر زنان نسبت به سایر جنگ‌ها و نبردها در این دوره و حتی عصر نبوت است. در نتیجه، همراه کردن شمار زیادی زن و کودک در این جنگ بیشتر به مهاجرت دسته‌جمعی می‌ماند تا صرفاً لشکرکشی نظامی. وقتی عمر به سعد دستور پیشروی به ‌منظور فتح مداین را داد، به او فرمان کرد تا زنان و نان‌خوران را در عتیق واگذارد و گروهی از سپاهیان را برای حفاظت از آنها معین کند و سعد نیز چنان کرد.[74] در جریان فتح بصره، میشان و ابله نیز به نقش زنان اشاره شده است. در جنگ قادسیه نیز در روزهای اغواث و ارماث، زنان و کودکان بر تپه‌ها گور می‌کندند.[75] همراهی زنان در این نبردها علاوه بر پشتیبانی، سبب تقویت روحیۀ مبارزه‌طلبی در شوهران و اطرافیانشان بود. در ادامه به عوامل دخیل در روحیۀ سپاهیان عرب بیشتر خواهیم پرداخت.

 

 محرک‌های روحی و روانی

محرک‌ها برای جنگجوی عرب متفاوت بود و خودآگاه و ناخودآگاه او را در بر داشت. روزها و شب‌ها و در طول سالیان متمادی در شعر و خطابه و خواب برای یکدیگر گفتند تا اینکه فتح ایران را به سرانجامی رساندند. آنچه در میان عرب رواج داشت سخنوری و شاعری بود و عرب بادیه در این زمینه علاقه و سابقه داشت. این رویۀ شاعری عرب برای بیان افتخارات جنگی در شکست گروهی از سپاه ساسانی در مرز ایران جای خود را از واقعۀ ذی‌قار آغاز کرده بود.[76] شاعران عرب دربارۀ جنگ ذی‌قار و وصف رشادت‌ها و دلاوری‌های اعراب اشعار مبالغه‌آمیز فراوانی سرودند که حکایت از بهره‌برداری سیاسی عرب‌ها از این واقعه دارد. هرچند این جنگ از لحاظ نظامی اهمیت چندانی نداشت، از لحاظ سیاسی بسیار مهم بود، زیرا هیبت و عظمت افسانه‌ای سپاهیان ایران درهم‌شکسته شد و عرب‌ها جرئت و جسارت حمله به قلمرو ایران را پیدا کردند. این حمله‌ها در فاصلۀ مرگ خسرو پرویز تا روی کار آمدن یزدگرد شدت بیشتری یافت. چرا که در این روزگار، اوضاع سیاسی ایران رو به وخامت نهاده و کشمکش‌ها و اختلافات میان خاندان سلطنتی شیرازۀ امور کشور را از هم ‌گسسته بود. در مدت کمتر از 5 سال، پادشاهی ایران میان 6 تن دست‌به‌دست گشت که مدت سلطنت هر یک از آنان چند ماهی بیشتر به طول نینجامید.[77] در فرصت جنگ‌های مداوم با ایرانیان، قدرت ادبی اشعار عرب نه‌ فقط برای تفاخر قبیله‌ای، بلکه برای مقابله با سپاه ساسانی به ادبیاتی حماسی و جنگی فراتر از مرز قبیله و سرزمین عربی تبدیل شد. به همین منظور، سعد‌بن‌ ابى‌وقاص به عمرو‌بن ‌معدى ‌كرب و قيس‌بن‌ هبيره و شرحبيل‌بن ‌سمط پيام داد كه ”شما شاعر و سخنور و از شجاعان و دليران عربید، ميان مردم قبايل مختلف و كنار پرچم‌ها برويد [و] مردم را به جنگ تشويق كنيد.“[78]

عصبیت قبیله‌ای هم از جمله مواردی بود که ظرفیت استفاده از عامل روحی و روانی را در میان اعراب آسان‌تر می‌کرد. ریشه‌دار بودن این امر در فرهنگ عرب و توجه فرماندهان به این شیوه نیز مثمر ثمر بود. اشعث‌بن ‌قيس در قادسیه ايستاد و رو به كنديان گفت: ”‌’مردم كنده، اسديان چه خوب مى‏جنگند! چه خوب سر و دست مى‏برند! . . . مردم كنده، مى‏بينم كه چشم مى‏داريد تا ديگران به‌جای شما بجنگند. همه تازيان از آغاز روز مى‏جنگند و شما زانو زده‏ايد و چشم به این‌وآن داريد. ‘ تنى چند به‌سوی او جستند و گفتند: ’بيچاره، ما را سرزنش مى‏كنى؟ ما از همه بهتر ايستاده‏ايم. اينك ما با توييم. پس اشعث به جنگ شتافت و آنان نيز با وى همرزم شدند و هر كه در برابر بود از ميان بردند.‌‘‌“[79]

البته برای تقویت روحی سپاهیان سخنانی با محتوای گوناگون بیان می‌شد. ابوكبران‌بن‌ حسن‌بن ‌عقبه نقل کرده است:

وقتى قيس‌بن‌ مكشوح با هاشم از شام بیامد، به سخن ايستاد و گفت: ”اى گروه عربان، خدا با اسلام بر شما منت نهاد و به‌وسیله محمد‌(ص) كرامت داد كه به نعمت خدا برادر شديد و از آن ‌پس كه چون شير به همديگر مى‏پريديد و چون گرگان یکدیگر را مى‏ربوديد. دعوتتان یکی است و كارتان یکی است، خدا را يارى كنيد تا شما را يارى كند. فتح ديار پارسيان را از خدا بخواهيد كه خداى عزّ و جل، شام را براى برادران شما كه در آنجا بودند گشود و قصرهاى سرخ و قلعه‏هاى سرخ را تصرف كردند.‌“[80]

روایتی دیگر است که در جنگ جلولا، جريربن‌ عبدالله ‌بجلي با قوم خويش مي‌گفت: ”اي خويشان و اي دوستان، بدانید شما را در اين جنگ يكي از اين دو نيكويي حاصل خواهد شد: اگر شهيد شويد، ثواب آن ازطرف خداي تعالي بهشت جاويدان است و اگر ظفر يابيد، غنائم بسيار حاصل است.“[81] این‌گونه سخن از ثروت ایران دیگر حظِ روانی قابل اشتعالی بود که هرگاه آن را روشن می‌داشتند در تقویت روحیۀ بعضی از سپاهیان عرب کارگر بود. به همین سبب، برخی قبایل هم بودند که پیش‌شرط تقسیم غنائم را قبل از عازم شدن به جنگ مطرح می‌کردند و خلیفه خواستشان را اجابت می‌کرد. چنانکه ”جریر‌بن‌ عبدالله با طایفه بجیله از سراه بیامد و پیشنهاد کرد به عراق رود، به‌ شرط آنکه وی و قومش چهاریک آنچه را به دست آوردند مالک شوند. عمر خواستۀ وی را اجابت کرد و او سوی عراق رفت.“[82] زمانی هم بود که خلیفه خود برای مدیریت فتوح از غنائم می‌گفت. وقتی ”جمعی از طوایف ازد نزد او آمده، ارادۀ غزای شام داشتند، عمر آنان را به غزای عراق خواند و به غنائم آل کسری ترغیب کرد. آن جماعت انتخاب اختیار را به عمر دادند و او بفرمود تا به عراق روند.“[83] ازجمله موارد نادر اشاره منابع به بحث انگيزه‌ها روايت بلاذري از گفت‌وگوي مغيره‌بن شعبه و رستم، سردار ايراني، در قادسيه است. آن‌گاه ‌که رستم انگيزۀ اعراب را از روي آوردن به ايران تنگي معاش و رنج فراوان اعراب بيان مي‌كند، مغيره ضمن رد اين اتهام، انگيزۀ مسلمانان را مسائل معنوي مي‌داند.[84] دامنۀ عملیات روانی اعراب با نامه هم به ایرانیان می‌رسید. خالد دو نامه فرستاد: یکی برای اهالی مداین و دیگری به مرزبانان فارس و از آنان خواست که تسلیم شوند.[85] وی زمانی‌که در کوفه بود نامه‌هایی به این مضمون برای عجمان فرستاد که ’”اینک می‌آییم با جماعتی شمشیرگذاران که با شمشیر و مرگ همان الفت دارند که شما با راحت و زندگانی. ‘چون نامه‌ها به مرزبانان عجم رسید در جوش‌وخروش آمدند و در جواب نامه دم نزدند.“[86] تصور تأثیر چنین نامه‌نگاری‌هایی به منظور تضعیف روحیۀ سپاهیان ایران، به‌خصوص فرماندهان و مرزبانان، قابل ‌تأمل است.

یکی از مهم‌ترین عوامل دخیل در انگیزۀ اعراب و مقوم روحی نبردهایشان را می‌توان در گفت‌وگوی فرستاده‏اى از عرب و رستم دید که رستم از او پرسيد: ’”از ديار خود براى چه آمده‌اید و چه مى‏جویيد؟‘ گفت: ’اگر اسلام نیاورید، خداوند سرزمين و شهرها و فرزندان شمارا به ما وعده كرده است. ‘ رستم پرسيد: ’اگر در طلب آن جان خويش از دست داديد؟‘ گفت: ’هر كه كشته شود به بهشت مى‏رود و هر كه بماند وعده خداوند در حق او برآورده خواهد شد.“‌‘[87] فتح ایران در ذهن اعراب، در صورت زنده ماندن و نماندن، به ‌صورت بازی بُرد-بُرد درآمده بود. شاید همین امر بود که دیگر کاستی‌ها و کمبود‌های نظامی را در ابتدا برای اعراب جبران می‌کرد. اصول و اعتقادی که اسلام بر اساس آن ظهور یافت باعث افزایش روحیۀ جنگجویان شده بود. با این‌ حال، جنگجوی عرب قبل از آن به شجاعت، گرایش به قدرت، وفا و راستی و خودخواهی موصوف بود.[88] همچنین، خواب‌هایی که در روزهای آشفتۀ جنگ برای جنگجویان اتفاق می‌افتاد می‌توانست تأثیراتی بر روحیۀ افراد بگذارد. فرماندۀ نظامی عربی با نام مثنی خوابی دیده بود و به شرح آن برای سپاه پرداخت. او به نیروهایش می‌گفت: ”مردی خوب‌روی عَلَمی به دست گرفته می‌آمد. چون نزدیک من رسید آن علم را به دست من داد و گفت: ’نوبت ملوک فرس به آخر رسیده، خوار شدند. ‘مثنی چون کیفیت خواب خویش با معارف و اعیان لشکر اسلام بگفت، گفتند: ’این خوابی است راست و چنان باشد که ملوک فرس را زوال خواهد بود.‘‌“‌[89] باز‌گویی خواب‌های روزهای آشفتۀ جنگ می‌توانست برای سپاهیان عرب از جنبۀ روانی حس برانگیختگی ایجاد کند که این‌گونه هم شد.

اما گزارش دیگری به ‌خوبی روحیه و اندیشۀ پیکار‌گر عرب را نشان می‌دهد که گاهی فراتر از زمان و مکان سیر می‌کرد:

در قادسیه، [ابوالمحجن‏] بر ايشان [ایرانیان] حمله کرده . . . مسلمانان از تهور و دلیری او متعجب بودند. سعد وقاص را چشم بر او افتاد . . . از هم‌نشینان که پیش او ایستاده بودند می‌پرسید: ”این سوار را می‌شناسید که کیست؟“ گفتند: ”ما خبر نداریم که او چه کس باشد، ولیکن این می‌دانیم که این سوار فرشته‌ای باشد که به مدد مسلمانان از آسمان آمده یا برادر خضر‌(ع) است که خدای سبحانه و تعالی به معونت اسلام فرستاده وگرنه این جنگ که او می‌کند، حد بنی‌آدم نیست و از قوۀ بشر دور است.“[90]

شکل‌گیری چنین گفتمان‌هایی در جنگ، ایجاد فضایی فراتر از زمینۀ معمول، بالا بردن روحیه در هنگام خاک‌سپاری جنگجویان، برافروختن حس خونخواهی و انتقام، و افزودن بر هیبت و قدرت قبیلۀ جنگجو از دیگر تحریکات روانی بود که اعراب از آنها بهره می‌گرفتند.

 

نتیجه‌گیری

اعراب با تجربۀ نظامی در جنگ‌های دورۀ اسلام‌پذیری برای فتح ایران وارد شدند و تلاش کردند تا در جنگی فرسایشی با ایرانیان فرصتی برای تجهیز و سازمان‌دهی سلاح و تاکتیک جدید به دست آورند. فتح ایران به ‌انحاء مختلف ظرفیتی ایجاد کرد تا نظامی‌گری اعراب در ایران پیشرفت کرده، توان بایسته‌ای پیدا کند. اعراب در این راه به آموزش و الگوگیری دست زدند. قدرت‌گیری نظامی عرب نشان می‌دهد که نیروی محرک روانی در کنار تاکتیک و افزایش نیروی قبایل، توأمان با هم و نه منفک از یکدیگر، رشد نظامی عرب را فراهم آورد. فتح هر شهر به‌ منزلۀ کلید فتح شهر دیگر بود و پشتیبانی مادی و معنوی از لشکر اعراب با آمدن نیروهای تازه‌نفس و گاه همکاری زنان ادامه می‌یافت تا اینکه زمینه برای پیشروی بیشتر آماده شد. فتح برخی شهرهای مرزی در غرب ایران که موقعیتی جغرافیایی شبیه به عراق و شبه‌جزیرۀ عربستان داشتند و حضور قبایل هم‌نژاد عرب در آنجا از ابتدا عاملی تأثیر‌گذار بر سرنوشت این جنگ‌ها محسوب می‌شد. در طول این فتوح، به همان میزان که از عِده و عُدۀ ایرانیان کاهش می‌یافت و تاکتیک نظامی آنان متزلزل می‌شد، بر عِده و عُدۀ اعراب افزوده می‌شد و تاکتیک‌های نظامی ایشان قوت می‌گرفت. جنگی فرسایشی که بیش از یک دهه به طول انجامید قدرت قبایل عرب را آزاد ساخت و بسیج نیروها را به سمت ایران افزایش داد. آنان با احتیاط در مرزها شروع به پیشروی کردند و به همراه تثبیت موقعیت در پادگان‌های بصره و کوفه حضور قدرتمند خود را برای ایرانیان به اثبات رساندند. آنان با گسترش تجربۀ جنگ‌های داخلی به خارج از شبه‌جزیره قدم نهادند و در تداوم فتح ایران به دوام خود در عرصۀ ایدئولوژی و قدرت نظامی دست یافتند. آنان در حقیقت با درگیری خارجی با ایرانیان از نزاع‌های داخلی بعد از فوت محمد‌(ص)، به‌خصوص در دورۀ ابوبکر و عمر، کاستند. بعد از این دو و با کمتر شدن برنامۀ فتوح در دورۀ علی‌بن ‌ابی‌طالب درگیری داخلی اعراب در سه جنگ جمل، صفین و نهروان شدت یافت. سلاح‌های اولیۀ عرب با ظرفیت روحی ایجادشده برای شهادت در دین جدید سبب شد تا پیروزی‌های اولیه رقم بخورد و در ادامه، اعراب با غنائم حاصل‌شده، سلاح‌های جدید و تجربیات بیشتر ابتکار عمل میدان را در برابر ایرانیان به دست گرفتند و فتوح اولیه را به فتح‌الفتوح رساندند. در نتیجه، فتح ایران علاوه بر ضعف ساسانیان، که برخی کتب و پژوهش‌ها بر آن تأکید دارند، محصول قدرت‌گیری نظامی اعراب نیز بود. سپاه اعراب از هسته‌ای در دورۀ پیامبر شکل‌ گرفته بود که با تجربه فراوان پیوسته گسترده می‌شد.

[1]ضاهر وتر، مدیریت نظامی در نبردهای پیامبر، ترجمه و تحقیق اصغر قائدان (چاپ 2؛ تهران: صریر، 1385)، 69.

[2]آ.ج. اربری و دیگران، تاریخ اسلام: پژوهش دانشگاه کمبریج، ترجمۀ احمد آرام (چاپ 6؛ تهران: امیرکبیر، 1386)، 104.

[3]فرشاد احمدی دستگردی و ابراهیم شیاسی، علل شکست ساسانیان در برابر اعراب (اصفهان: فردا، 1382)، 59.

[4]جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمۀ علی جواهرکلام (چاپ 6؛ تهران: امیرکبیر، 1369)، 151.

[5]محمدبن‌ جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده (چاپ 5؛ تهران: اساطیر، 1375)، جلد 5، 1719.

[6]وتر، مدیریت نظامی، 84.

[7]عبدالحسین زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام (چاپ 13؛ تهران: امیر کبیر، 1389)، 289.

[8]حسن احمدی، ”بررسی فتوحات اعراب در ناحیه جبال ایران از آغاز تا ظهور عباسیان“ (پایان‌نامۀ کارشناسی ارشد تاریخ دانشگاه تهران: 1378)، 22.

[9]جمشید چوکسی گرشاسب، ستیز و سازش، ترجمۀ نادر میرسعیدی (تهران: ققنوس، 1381)، 25.

[10]طبری، تاریخ الرسل و الملوک، جلد 3، 1068.

[11]طبری، تاریخ الرسل و الملوک، جلد 5، 1841.

[12]عبدالرحمان ابن‌خلدون، العبر: تاریخ ابن خلدون، ترجمۀ عبدالمحمد آیتی (تهران: مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363)، جلد 1، 509.

[13]ابن‌اعثم کوفی، فتوح، ترجمۀ محمد‌بن ‌احمد مستوفی هروی (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1372)، 112.

[14]ابن‌اعثم کوفی، فتوح، 218.

[15]ابن‌اعثم کوفی، فتوح، 253.

[16]احمدی، ”بررسی فتوحات اعراب،“ 47.

[17]سلیمان حیدری، حسین پوراحمدی، ”نقش اسواران و فرزندان آنان در دورۀ اسلامی،“ مجلۀ تاریخ ایران، سال 5، شمارۀ 69 (1391)، 77 -98، نقل از 79، 84-88.

[18]طبری، تاریخ الرسل و الملوک، جلد 5، 1855.

[19]طبری، تاریخ الرسل و الملوک، جلد 5، 1719.

[20]احمدی، ”بررسی فتوحات اعراب،“ 40-47.

[21]مطهربن‌ طاهر مقدسی، آفرینش و تاریخ، ترجمۀ محمدرضا شفیعی کدکنی (تهران: آگه، 1374)، جلد 2، 850.

[22]وتر، مدیریت نظامی، 324.

[23]ابوحنیفه احمدبن داود دینوری، اخبار الطوال، ترجمۀ محمود مهدوی دامغانی (چاپ 4؛ تهران: نی، 1371)، 169.

[24]ابوحنیفه دینوری، اخبار الطوال، 145.

[25]طبری، تاریخ الرسل و الملوک، جلد 5، 1716.

[26]طبری، تاریخ الرسل و الملوک، جلد 5، 1717.

[27]ابوحنیفه دینوری، اخبار الطوال، 148.

[28]عبدالحسین زرین‌کوب، تاریخ ایران کمبریج، ترجمۀ حسن انوشه (چاپ 7؛ تهران: امیرکبیر، 1387)، جلد 4، 10.

[29]احمدی دستگردی و شیاسی، علل شکست ساسانیان، 65.

[30]زرین‌کوب، تاریخ ایران کمبریج، جلد 4، 11.

[31]عنایت‌الله فاتحی‌نژاد، تاریخ جامع ایران (تهران: مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی 1393)، جلد 6، 51.

[32]طبری، تاریخ الرسل و الملوک، جلد 4، 1630.

[33]ابن‌واضح یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمۀ محمدابراهیم آیتی (چاپ 6؛ تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1371)، جلد 2، 28.

[34]محمدجواد مشکور، ایران در عهد باستان (تهران: سازمان انتشارات اشرفی، بی‌تا)، 475.

[35]زرین‌کوب، تاریخ ایران کمبریج، جلد 4، 19.

[36]ابن‌اعثم کوفی، فتوح، 113.

[37]ابن‌خلدون، العبر، جلد 1، 522.

[38]عزالدین علی ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمۀ ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی (تهران: مؤسسۀ مطبوعاتی علمی، 1371)، جلد 9، 34.

[39] طبری، تاریخ الرسل و الملوک، جلد 5، 1727.

[40]احمدبن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ترجمۀ محمد توکل (تهران: نقره، 1337)، 370.

[41]ن.و. پیگولوسکایا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سده‌های چهارم-ششم میلادی، ترجمۀ عنایت‌الله رضا (تهران: مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی-پژوهشگاه، 1372)، 520.

[42]ابوحنیفه دینوری، اخبار الطوال، 152.

[43]بلاذری، فتوح البلدان، 347.

[44]فاتحی‌نژاد، تاریخ جامع ایران، جلد 6، 51-52.

[45]زیدان، تاریخ تمدن اسلام، 46.

[46]طبری، تاریخ الرسل و الملوک، جلد 5، 1719.

[47]احمدی، ”بررسی فتوحات اعراب،“ 57.

[48]ابوحنیفه دینوری، اخبار الطوال، 157؛ ابوعلی مسکویه رازی، تجارب الامم، ترجمۀ ابوالقاسم امامی (تهران: سروش، 1369)، جلد 1، 295.

[49]فاتحی‌نژاد، تاریخ جامع ایران، جلد 6، 52.

[50]زرین‌کوب، تاریخ ایران کمبریج، جلد 4، 19.

[51]اربری و دیگران، تاریخ اسلام، 112.

[52]گرشاسب، ستیز و سازش، 28.

[53]طبری، تاریخ الرسل و الملوک، جلد 5، 1807.

[54]ابن‌خلدون، العبر، جلد 1، 521.

[55]فیلیس کورزین، امپراتوری اسلامی، ترجمۀ مهدی حقیقت‌خواه (چاپ 2؛ تهران: ققنوس، 1387)، 39.

[56]عبدالحسین زرین‌کوب، دو قرن سکوت (چاپ 23؛ تهران: انتشارات سخن، 1389)، 78.

[57]ابن‌اعثم کوفی، فتوح، 222-223.

[58]زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، 333.

[59]جاسم ریحانی، ”هرمزان و حیات سیاسی،“ نشریۀ تاریخ اسلام، سال 5، شمارۀ 20 (1383)، 21-46، نقل از 34.

[60]ریحانی، ”هرمزان و حیات سیاسی،“ 31.

[61]ابوالحسن علی‌بن‌ حسین مسعودی، مروج‌الذهب، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده (چاپ 5؛ تهران: انتشارات علمی فرهنگی، 1374)، جلد 1، 679؛ بلاذری، فتوح البلدان، 428.

[62]کوروش صالحی، در سراشیبی سقوط (چاپ 2؛ مشهد: ایران آزاد، 1389)، 143.

[63]حیدری و پوراحمدی، ”نقش اسواران و فرزندان آنان در دورۀ اسلامی،“ 84.

[64]زهره دهقان‌پور و محسن معصومی، ”نقش ایرانیان در فتح ایران به دست اعراب از آغاز تا پایان سدۀ نخست هجری قمری: گروه‌ها، انگیزه‌ها و انواع همکاری،“ نشریۀ مطالعات تاریخ اسلام، سال 4، شمارۀ 13 (1391)، 89-67، نقل از 87.

[65]زیدان، تاریخ تمدن اسلام، 49.

[66]ابن‌خلدون، العبر، جلد 1، 510.

[67]ابوحنیفه دینوری، اخبار الطوال، 160.

[68]طبری، تاریخ الرسل و الملوک، جلد 5، 1891.

[69]تورج دریایی، سقوط ساسانیان: فاتحان خارجی، مقاومت داخلی و تصویر پایان جهان، ترجمۀ منصوره اتحادیه (نظام مافی) و فرحناز امیرخانی حسینک‌لو (چاپ 2؛ تهران: تاریخ ایران، 1383)، 69.

[70]برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمۀ جواد فلاطوری (چاپ 7؛ تهران: انتشارات علمی فرهنگی، 1386)، جلد 1، 15.

[71]آذرتاش آذرنوش و زهره دهقان‌پور، ”زنان در کشاکش نبرد: حضور زنان مسلمان در جنگ‌ها تا پایان دورۀ اموی،“ نشریۀ پژوهش زنان، دورۀ 1، شمارۀ 1 (1388)، 75-97، نقل از 88-89.

[72]طبری، تاریخ الرسل و الملوک، جلد 5، 1716.

[73]طبری، تاریخ الرسل و الملوک، جلد 5، 1756.

[74]آذرنوش و دهقان‌پور، ”زنان در کشاکش نبرد،“ 89.

[75]آذرنوش و دهقان‌پور، ”زنان در کشاکش نبرد،“ 81-82 و90.

[76]حسن تقی‌زاده، از پرویز تا چنگیز (تهران: انتشارات فروغی، 1349)، 132.

[77]فاتحی‌نژاد، تاریخ جامع ایران، جلد 6، 50.

[78]ابوحنیفه دینوری، اخبار الطوال، 155.

[79]مسکویه رازی، تجارب الامم، جلد 1، 295.

[80]طبری، تاریخ الرسل و الملوک، جلد 5، 1727.

[81]علی بیات و زهره دهقان‌پور، ”انگیزه‌های کوچ اعراب مسلمان به ایران در جریان فتوح و پیامدهای آن،“ فصلنامۀ علمی – تخصصی سخن تاریخ، سال 5، شمارۀ 15(1390)، 21-42، نقل از 26.

[82]بلاذری، فتوح البلدان، 361.

[83]بلاذری، فتوح البلدان، 361.

[84]بیات و دهقان‌پور، ”انگیزه‌های کوچ اعراب مسلمان به ایران،“ 27.

[85]فاتحی‌نژاد، تاریخ جامع ایران، جلد 6، 52.

[86]ابن‌اعثم کوفی، فتوح، 50-51.

[87]ابن‌خلدون، العبر، جلد 1، 512.

[88]وتر، مدیریت نظامی، 69.

[89]ابن‌اعثم کوفی، فتوح، 93.

[90]ابن‌اعثم کوفی، فتوح، 109.