روندهای مذهبی در ایران اسلامی آغازین
استاد مادلونگ از برجستهترین اسلام شناسان غربی است که پس از سالها تدریس در دانشگاه شکاگو از حدود یک دهه قبل به عنوان Laudian Professor of Arabic در دانشگاه آسکفونرد به تدریس زبان عربی و تاریخ و تفکر اسلامی اشتغال داشته است. مادلونگ بخصوص در زمینهء فرقههای شیعه و دیگر نهضتهای مذهبی و کلامی صدر اسلام تحقیقات بسیار ارزشمندی انجام داده و صاحب تألیفات زیادی است که برخی از آنها در دانشنامهء اسلام و دانشنامهء ایرانیکا انتشار یافته است.استاد مادلونگ چکیدههایی از تحقیقات و عقاید خود را در زمینههای تخصصیاش در پنج خطابه در دسامبر 1983 در دانشگاه کلمبیا ارائه داد و اکنون آن خطابهها با اضافاتی(دربارهء خوارج و متصوفه)در کتابی کوچک و پرمایه در مجموعهء Bibliotheca Persica ،به سرپرستی دکتر احسان یارشاطر،انتشار یافته است.بطور دقیقتر،در فصول هفتگانهء این کتاب جوانبی از تاریخ و تحولات فرقههای اصلی شیعه(امامیه،زیدیه،و اسماعیلیه)و دیگر نهضت- های مذهبی(خوارج،مرجئه،خرّمیه)و صوفیانه و همچنین بعضی از مذاهب فقهی اهل تسنن و مکتبهای کلامی صدر اسلام،در ارتباط خاص با سرزمین ایران،از قرن اول هجری تا هنگام حملهء مغول(قرن هفتم هجری/سیزدهم میلادی)مورد بررسی قرار گرفته است.
در فصل اول،که رابطهء بین آیین مزدکیان و اصول عقاید خرّمیه بررسی شده است، مادلونگ متذکر میشود که،به رغم آنکه اسلام پس از مدتی زرتشتیان را نیز همانند یهودیان و مسیحیان به عنوان پیروان اهل کتاب شناخت،دین زرتشت هیچوقت مورد مطالعهء دقیق مسلمانان قرار نگرفت.با اینهمه،در سدههای دوم و سوم هجری در ایران چندین نهضت عامیانه از آمیزش دین اسلام و اصول عقاید دینهای ایران باستان پدیدار گشت که این نهضتها بهطور کلی خرّمیه و یا خرّم دینیّه نام گرفتند.مؤلفان کتابهای «فرق و نحّل»اسلامی این نهضتها را متأثر از تعلیمات مزدک دانستهاند و این نظریه مورد تأیید مادلونگ و دیگر صاحبنظران معاصر نیز واقع شده است.بعلاوه،استاد مادلونگ تذکر میدهد که مزدکیان اعضای فرقهء واحدی با اصول عقاید یکدست و رهبری مرکزی مشخص نبودند،بلکه گروههای پراکندهای بودند پیرو نهضت انقلابی- ثنوی مزد،که برای تدوین انواع بهتری از آیین زرتشت فعالیت میکردند.مادلونگ معتقد است که نهضت خرمیه منعکس کنندهء احساسات ملی ایرانیان تحت سلطه اعراب بود.وی سپس توضیح میدهد که آمیزش جنبهای ثنوی ادیان ایرانی با معتقدات اسلامی در نهضت خرّمیه بویژه ناشی از آشنایی خرّمیان با اصول عقاید فرقهء کیسانیّه بوده است،یعنی همان شیعیان افراطی که پس از قیام مختار در کوفه پدیدار گشتند و امانت محمد بن حنفیّه(درگذشت سال 81/700)،برادر کوچکتر و ناتنی امام حسین،و سپس فرزند وی ابو هاشم را پذیرا گشتند.پس از مرگ ابو هاشم در سال 98/716،ارتباط میان خرّمیه و کیسانیّه،بخصوص غلات کیسانی،همچنان ادامه یافت و سپس بیشتر خرّمیان زیر نفوذ ابو مسلم خراسانی قرار گرفتند تا به جایی که مؤلفان کتابهای فرق اغلب خرمیه و ابو مسلمیه را واژههای مترادف میدانند.ابو مسلمیه،چنانکه گفتهاند،ابو مسلم را امام و پیامبر خود و حتی یک موجود الاهی میشناختند.در هر صورت،محبوبیّت ابو مسلم در ایران و نفوذ وی بر روی خرمیان ایرانی از عوامل مهم پیروزی انقلاب عباسیان شمرده شده است.
در این فصل استاد مادلونگ همچنین برای نخستین بار به بررسی گزارش جالبی دربارهء یکی از آخرین گروههای خرّمی-مزدگی در ایران میپردازد.این گزارش که منسوب به نویسندهای از اسماعیلیان نزاری دورهء الموت به نام دهخدا عبد الملک است، در تاریخهای اسماعیلیه از خواجه رشید الدین فضل الله1و ابو القاسم کاشانی،2نقل شده است.بنابه این گزاراش،گروهی از خرّمیان که در زمان حسن صباح بظاهر دعوت اسماعیلیه را پذیرفته بودند،در سال 536/1141 در آذربایجان قیام کرده و با آشکار کردن معتقدات واقعی خود نام«پاسیان»را برای نهضتشان برگزیدند.این گروه به نظر مادلونگ چه بسا از بازماندگان نهضت بابک در آذربایجان بودند،زیرا به تناسخ نیز اعتقاد داشتند و دیگر باورهاشان بیشتر از زمرهء همانهایی است که به خرمیان نسبت داده اند.آنان بر آن بودند که امامت نخست در دست جمشید و دیگر پادشاهان کیانی ایران بوده و سپس از آنها به پیامبر اسلام و علی و محمد بن حنفیه و عباسیان رسیده و سرانجام به ابو مسلم خراسانی و نوادهاش گوهر پایان یافته است.برای این خرّمیان،گوهر همان مهدی موعود بوده که با ظهورش دین اصیل ایرانی و استقلال سیاسی را به ایرانیان باز می- گردانده است.این نظریات بیانگر اهمیت سنتهای دینی-ملی ایرانی در اصول عقاید خرّمیان است.در هر صورت،رهبران آن گروه(پارسیان)با اکثر پیروانشان اندکی پس از سال 537/1142 به دست اسماعیلیان نزاری-که خود نهضت انقلابی دیگری را بر علیه سلطهء ترکان بر سرزمین بنیان نهاده بودند-از میان رفتند.
در فصل دوم(ص 13-25)که به مرجئه و سنتگرایی اهل تسنن اختصاص دارد، مادلونگ برپایهء تألیفات پیشین خود3توضیح میدهد که مرجئه نهضت مذهبی خود را در کوفه و پس از قیام مختار(در گذشت 67/687)بنیان نهادند و پس از چندی مدافع حقوق پایمال شدهء«موالی»یعنی مسلمانان غیر غرب،بخصوص در منطقهء ماوراء النّهر،گشتند. وی سپس به توصیف ارتباط بین مرجئه و سنیان حنفی مذهب میپردازد که تأکید بر برابری تمام گروههای مسلمان داشتند.موالی ایرانی از این ارتباط و از پیام مرجئه بخصوص در خراسان استقبال کردند،تا به جایی که نهضت مرجئه-حنفیّه بزودی از بلخ به تمام شهرهای آن منطقه-که جمعیت مسلمان عرب آن چندان نبود-گسترش یافت. در فصل سوم(ص 26-38)نکاتی دربارهء مذاهب حنفی و شافعی اهل تسنن و جدال- های بین آنها ذکر شده است.مادلونگ تذکر میدهد که از دورهء آل بویه به بعد، مسلمانان ایرانی بیشتر پیرو یکی از این دو مذهب بودند و مذهب حنبلی هیچگاه پیروان چندانی در ایران به دست نیاورد.به گفتهء مادلونگ،پدیدهای که پیامدهای مهمی داشت رواج مکتب کلامی اشعری در میان شافعیان نیشابور بود.این ماجرا در قرن 5/11 رخ داد و مکتب اشعری به سرعت در میان سنیان شافعی مذهب ایران رواج پیدا کرد و، در واقع،در دورهء سلجوقی مکتب اشعری به صورت مکتب اصلی کلام برای شافعیان در تمام سرزمینهای اسلامی درآمد.از سوی دیگر،مذهب حنفی،که مذهب پادشاهان سلجوقی بود،با مکتب کلامی معتزله درآمیخته و این آمیزش از عراق و غرب ایران به خوزستان و فارس نیز گسترش یافته بود.مادلونگ توضیح میدهد که چگونه حمایت رسمی سلجوقیان از مذهب ابو حنیفه سبب بالا گرفتن کشمکشهای دیرین میان حنفیان و شافعیان در ایران شد،چنانکه تا اواخر دورهء سلجوقی در نیشابور و اصفهان و دیگر شهرهای ایران خسارت و ویرانیهای زیاد پدید آورد.
در فصل چهارم(ص 39-53)،مادلونگ خاطرنشان میکند که کرّامیه مهمترین نهضت زاهدانه در قرنهای سوم تا ششم هجری در ایران بوده است.وی سپس به توضیحات جالبی دربارهء کرّامیان میپردازد که در زمینههای اصول عقاید فقهی و کلامی وجوه مشترک بسیاری با سنیان حنفی مذهب سرزمینهای شرقی داشتند.اکثر گروههای مسلمان از آغاز فرقهء کرّامیه را-که ابو عبد الله محمد بن کرّام(درگذشت 255/869) بنیان گذاشته بود-به عنوان فرقهای الحادی لعن میکردند.اکثر کرّامیان،که نیشابور را مرکز نهضت خود کرده بودند،از نو مسلمانان غیر عرب(موالی)بودند که پیش از آن پیرو دین زرتشت بودند.نیشابور در دورههای بعد نیز همچنان پایگاه اصلی کرّامیه بود و این نهضت در نواحی هرات و غور و غرجستان و سمرقند نیز پیروان زیادی به دست آورد. مادلونگ سپس توضیح میدهد که کامیابی کرّامیان تا حدود زیادی مدیون تشکیلات ویژهء آنها بوده است.گفتهاند که بنیانگذاران خانقاه کرّامیان بودند و بسیاری از آنها در خانقاههای مخصوص زندگی میکردند و وقت خود را بیشتر صرف عبادت و تحصیل علم کرده و با هرنوع کسب و کار و مال اندوزی مخالف بودند.
در همین فصل دربارهء تصوف در ایران ذکر شده است که متصوفه در آغاز کارشان در قرن چهارم هجری تشکیلاتی نداشتند و از پایگاه محلی و محدود برخوردار بودند. مادلونگ سپس توضیح میدهد که از قرن چهارم/دهم به بعد تصوف ایرانی رفته-رفته با مذهب شافعی و مکتب اشعری ارتباط نزدیک پیدا کرد،چنانکه بسیاری از صوفیان نامدار مانند ابو نصر سرّاج طوسی(درگذشت 378/988)و امام غزالی(درگذشت 505/1111) از فقهای طراز اول شافعی و یا از متکلمان اشعری بودند.وی یادآور میشود که این ارتباطات نیکو،در واقع،سبب شد که اهل تسنّن رفته-رفته تصوف را به رسمیت بشناسند و مذهب شافعی نیز از راه صوفیه در ایران گسترش یابد و از مذهب حنفی پیش افتد. مادلونگ همچنین خاطر نشان میکند که بعد از دورهء مغول که فرقههای صوفی در ایران رشد بسیار کردند،ارتباط میان صوفیه و شافعیان بریده شد و در عوض متصوفه رفته-رفته پشتیبان حضرت عری و اهل بیت شدند و برخی به تشیع گرویدند.
فصل پنجم کتاب(ص 54-74)به خوارج اختصاص یافته است.مادلونگ توضیح میدهد چگونه خوارج که در زمان حضرت علی و در ارتباط با جنگ صفیّن بین او و معاویه،از دیگر مسلمانان جدا شدند،از همان قرن اول هجری در ایران پایگاههای مهمی به دست آوردند.نخستین خوارج در ایران مهاجرانی بودند که از کوفه به بصره و سپس به سرزمین ایران گریختند و رفته-رفته در فارس و کرمان و خراسان پراکنده شدند.با روی کار آمدن صفاریان،خوارج موقعیت و قدرت نظامی خود را در مشرق ایران از دست دادند، ولی گروهی از شاخهء اباضیهء خوارج همچنان تا قرن چهارم/دهم در خراسان فعالیت داشتند.مادلونگ توضیح میدهد که در طول قرن پنجم/یازدهم باقیماندهء خوارج در سیستان و مکران و کرمان به مذاهب اهل تسنن گرویدند و دستهء دیگری از خوارج نیز که با خوارج شمال عراق در ارتباط بودند،تا قرن چهارم هجری در آذربایجان فعالیت داشتند.
در فصل ششم(ص 77-92)،استاد مادلونگ ارتباط میان تشیع-بخصوص شیعهء امامیه و زیدیه-و سرزمین ایران را بررسی میکند و برآنست که به رغم نظریات بعضی از دانشمندان کنونی،تشیع در کوفه پدیدار گشت و تا چندی پس از قیام مختار هیچگونه ریشهای در ایران نداشت.وی شرح میدهد که هاشمیّه-یکی از فرقی که از نهضت مختار و شیعیان کیسانی جدا شد-اولین گروه شیعی بود که پیام تشیع را به ایران آورد. تا اواخر دورهء امویان،بسیاری از ایرانیان پیرو تشیع انقلابی کیسانیّه شده بودند،ولی پس از پیروزی انقلاب عباسیان و گرایش خلفای عباسی به مذاهب اهل تسنن،شیعیهء کیسانی با همان سرعت که پدیدار شده بود از میان رفت و فقط پارهای از معتقدات کیسانی در بین خرّمیان ایران دوام یافت.مادلونگ،که تحقیقات بسیار مهمی دربارهء امامیه کرده است،سپس توضیح میدهد که کوفه همچنین مرکز نوع دیگری از تشیّع نخستین بود که بزودی نام شیعهء امامیه گرفت.این شیعیان پیرو امامانی از فرزندان حسین بن علی بودند، خاصّه امام محمد باقر و امام جعفر صادق.با شکل گرفتن نخستین مکتبهای فقهی در میان اهل تسنن،شیعیان کوفه مسایل مذهبی خود را با این امامان-که از فاضلترین اعضای اهل بیت پیامبر بودند-در میان میگذاشتند،چنانکه امام صادق در اصل بنیانگذار مذهب فقه امامیه شد و اصول عقاید خاصی نیز در زمینهء امامت تدوین نمود که به تشیع ویژگی عقیدتی بخشید.
مادلونگ شرح میدهد که در حیات امام صادق تشیع امامیه به قم نیز گسترش یافته بود و در دورههای اخیر آن شهر همچنان مهمترین و با ثباتترین پایگاه شیعه در ایران باقی ماند.اعراب در سال 23/644 قم را فتح کرده بودند و چند دهه بعد گروهی از اعراب از قبیلهء یمنی اشعر،که از سیاستهای حاکمان اموی عراق ناراضی بودند، از کوفه به قم مهاجرت کردند.فرزندان این مهاجران،خاصه فرزندان سعد بن مالک اشعری-که تا سه قرن ادارهء امور شهر قم را در دست داشتند-همگی به شیعهء امامیه گرویدند.با درگذشت امام صادق در سال 148/765 پیروان او به چندین گروه بخش شدند و این جداییها پس از مرگ امام موسی کاظم و دیگر امامان نیز همچنان ادامه یافت،ولی شیعیان امامی قم،چنانکه مادلونگ میگوید،همواره پیرو همان امامانی بودند که سرانجام عنوان امامان شیعهء اثنی عشریّه گرفتند.بدین ترتیب،قم به یک مرکز اصلی برای شیعهء اثنی عشریّه تبدیل شد و همانجا بود که در قرن سوم هجری احادیث و اخبار امامان اثنی عشری جمعآوری شد.مادلونگ تذکر میدهد که بیش از 80 درصد حدیثهایی که در کتاب معروف اصول کافی،تألیف کلینی،آمده از محدّثان قمی روایت شده است(ص 82).تا اوایل دورهء صفویه،شیعه اثنی عشریه بیرون از قم تنها میان گروههایی کوچک از ایرانیان در دیگر سرزمینها،مانند ری و خراسان و خوزستان، رواج داشت و ایران تا آن زمان همچنان سنی مذب مانده بود.
استاد مادلونگ که برجستهترین متخصص غربی دربارهء زندیّه است در این زمینه (ص 86-92)میگوید که در ایران فرقهء زیدیه هیچگاه اهمیت چندانی پیدا نکرد و تنها در نواحی شمالی و سواحل دریای مازندران بود که اندکی اقبالی یافت.عقاید زیدیه نخستین بار به دست برخی از پیروان قاسم بن ابراهیم رسی(درگذشت 246/860)، یکی از سادات حسنی و امامان زیدی که در مدینه میزیست،در ایران اشاعه یافت و طبرستان غربی(شامل رویان)اولین پایگاه زیدیه در ایران شد.زیدیان بزودی در طبرستان بر ضد حاکم طاهری آنجا شوریدند و توانستند با رهبری حسن بن زید تمام آن منطقه را به چنگ آورند.حسن بن زید،که لقب«الدّاعی الی الحق»را برای خود برگزید،بنیانگذار دولت زیدیه در طبرستان شد،که مرکزش در آمل بود.این دولت دیری نپایید و سپس علویان زیدی مذهب دیگر بار در سال 301/914 به رهبری حسن بن علی الاطروش(«النّاصر للحق»)در طبرستان به قدرت رسیدند.وی که از سادات حسینی بود و از مدینه به طبرستان کوچیده بود،توانست با کمک جستانیان دیلمی طبرستان را از چنگ فرمانروایان سامانی آنجا خارج کند.الاطروش،که اصول عقاید زیدیه را در طبرستان رواج داد،در حقیقت،بنیانگذار مکتب ویژهای از زیدیه در دیلم شد که به نام ناصریّه شهرت یافت.شاخهء دیگری از زیدیه نیز-که اعضای آن پیرو مکتب قاسم بن ابراهیم رسی و نوادهاش هادی بودند،و به نام قاسمیّه شهرت یافتند-در رویان و دیلمان شرقی ادامه یافتند.زیدیان ناصری و قاسمی همواره در سواحل دریای مازندران با یکدیگر در جنگ و ستیز بودند.مادلونگ میافزاید که تا مدتها پس از دورهء آل بویه،که زمان اوج قدرت زیدیه در ایران بود،شهرهای ری و بیهق نیز مراکز مهمی برای اشاعهء آموزههای زیدیه بود.باری،زیدیان بیشتر در مناطق دوردست دیلمان و رویان و گیلان فعالیت داشتند و در آن مناطق نیز بزودی از جانب اسماعیلیان نزاری و گروههای سنی مذهب زیر فشار قرار گرفتند.با اینهمه،تا اوایل دورهء صفویه گروههای کوچکی از زیدیه همچنان در مناطق شمالی ایران وجود داشتند تا اینکه سرانجام در حدود سال 933/1526 به مذهب شیعهء اثنی عشری گرویدند.
آخرین فصل کتاب(ص 93-105)به اسماعیلیه اختصاص دارد.مادلونگ که خود از بنیانگذاران مطالعات جدید اسماعیلی است و گوشههایی از تاریخ اولیهء این فرقه را نیز روشن کرده است،4میگوید که در مقایسه با امامیه و زیدیه،اسماعیلیان فعالیتهای مهمی در ایران پیش از مغول داشتند که به برقراری روابط نزدیک و دایمی میان اسماعیلیه و ایران انجامید.وی تأکید میکند که نهضت اسماعیلیه،در واقع،در ایران بود که در صحنهء تاریخ پدیدار گشت و در قرون بعد نیز اسماعیلیان ایران به رهبری حسن صبّاح خود را از اسماعیلیان فاطمی جدا کرده و نهضت خاص نزاری را بنیان نهادند. نخستین مرکز اسماعیلیه،چنانکه تاکنون بر پژوهشگران روشن شده است،در عسکر مکرم و اهواز در خوزستان قرار داشته و از همانجا بوده که نخستین داعیان اسماعیلی به جنوب عراق گسیل شدند.مادلونگ همچنین میگوید که عبدان،داعی معروف اسماعیلی و نخستین مؤلّف آثار عقیدتی فرقه،نیز چه بسا اهل اهواز بوده است.عبدان بزودی به عنوان مشاور و دستیار اصلی حمدان قرمط،رهبر اسماعیلیهء عراق،برگزیده شد و کوفه را مرکز فعالیت خود قرار داد.حمدان و عبدان اندکی پس از آغاز نیمهء دوم قرن سوم هجری داعیان بیشماری را برای اشاعهء دعوت اسماعیلیه به بحرین و یمن فرستادند.ولی نخستین داعیان به ایران از عراق فرستاده نشدند،و از اینرو،زیر رهبری حمدان هم نبودند. اولین داعیان ایرانی اسماعیلیه در همان نیمهء دوم قرن سوم/نهم در ری و نیشابور و دیگر نقاط خراسان و همچنین در ماوراء النهر و فارس پدیدار گشتند و دعوت اسماعیلیه را در سرزمین ایران و نواحی مجاور آغاز کردند.اصول عقایدی که در نخستین دوره همهء داعیان اسماعیلی ترویج میکردند مبتنی بر یک بینش ادواری از تاریخ مقدّس بشر و یک نظام خاص جهانشانسی بود.اسماعیلیان نخستین همچنین در انتظار آن بودند که هفتمین امامشان،محمد بن اسماعیل بن جعفر صادق،به عنوان مهدی موعود و هفتمین و آخرین پیامبر ناطق،بزودی ظهور کند.
نخستین داعیان اسماعیلی در ایران،مانند محمد بن احمد نسفی و ابو حاتم رازی و ابو یعقوب سجستانی،در تدوین ون اشاعهء اصول عقاید و بخصوص جوانب فلسفی تفکر اسماعیلیه نقش بسیار مهمی داشتند.داعی نسفی،در واقع،نخستین متفکر اسماعیلی بود که نوعی از جهانشناسی نو افلاطونی را با تفکر اسماعیلی درهم آمیخت.این جهانشناسی خاص نو افلاطونی-اسماعیلی بزودی جایگزین جهانشناسی پیشین اسماعیلیان شد و اسماعیلیان فاطمی نیز آن را رسما پذیرفتند.این داعیان اولیّهء ایرانی در اصل بنیانگذار مکتب ویژهای از تفکر اسماعیلیه شدند.در قرنهای بعدی نیز داعیان و متفکران اسماعیلی برجستهای از ایران برخاستند که از بین آنها میتوان از حمیدالدین کرمانی(درگذشت بعد از سال 411/1021)،المویّد فی الدین شیرازی(درگذشت 470/1077)،و ناصر خسرو نام برد.
در سال 487/1094،با مرگ المستنصر باللّه،هشتمین خلیفهء فاطمی و هژدهمین امام اسماعیلی،اسماعیلیان ایران و دیگر سرزمینهای شرقی به رهبری حسن صبّاح از اسماعیلیان فاطمی جدا شدند و خود را از قاهره و خلفای فاطمی بریدند.این اسماعیلیان شرقی-که حامی حقوق پایمال شدهء نزار،فرزند ارشد و مقتول المستنصر،شده بودند- نهضت خود را نزاریه نام گذاردند.حسن صبّاح که اهل قم بود،در اصل بنیانگذار نهضت انقلابی جدیدی در ایران گردید که مرکزش در قلعهء کوهستانی الموتبود و به برپایی دولت قدرتمندی نیز انجامید که حریف سرسختی برای سلجوقیان سنّی مذهب گردید و پس از 166 سال براثر تاخت و تاز لشکریان مغول در سال 654/1256 برافتاد.اسماعیلیهء نزاریه در اصل یک نهضت انقلابی ایرانی بود و حسن صبّاح نیز استقلال فکری خود را با تدوین اصول عقاید خاصی،که«دعوت جدید»نام گرفت،به اثبات رسانید.این اصول مبتنی بر اصل شیعی تعلیم امام معصوم واجب الوجود بود.مادلونگ اضافه میکند که حسن صبّاح نیز مانند ناصر خسرو به فارسی مینوشت و،در واقع،نخست زبان فارسی به عنوان زبان اصلی ادبیات نزاری در ایران برگزیده شد.نزاریان اولین گروه مهم اسلامی بودند که فارسی را بجای عربی به عنوان زبان رسمی و مذهبی خود برگزیدند.در صحنهء سیاسی نیز حسن صبّاح شورش مسلحانهای برعلیه پادشاهان سلجوقی و حاکمان محلی آنها آغاز کرد و در این زمینه نزاریان فعالیتهای خود را در چندین قلعهء کوهستانی متمرکز کردند و فدائیان از جان گذشتهء فرقه نیز دلیرانه سیاست نابودی دشمنان سرشناس اسماعیلیان نزاری را دنبال میکردند.در این حال،نزاریان علاقهء خاصی نیز به اشاعهء علم و ادب اسلامی داشتند و در الموت و دیگر قلعههای خود گنجینههایی نفیس از کتابهای دینی و علمی گرد آورده بودند،چنانکه در اواخر دورهء الموت برخی از متفکردان و علمای برجستهء اسلامی مانند خواجه نصیر الدین طوسی(درگذشت 672/1274)مدتها در میان نزاریان ایران زندگی کردند و از کتابخانههای آنها بهره بردند.
خلاصه،مادلونگ برآنست که در زمینههای عقیدتی-سیاسی،نزاریان ایران وارث بحق مزدکیان پیش از اسلام و خرّمیان دورهء عباسی بودند و نظام الملک،وزیر مقتدر و فاضل سلجونقی،این تداوم را خوب درک کرده بود،تداومی که در ضمن نمایانگر وجوه مشترکی میان مزدکیّه و خرّمیّه و نزاریّه بود برای براندازی نظامهای موجود(ص 105). همانگونه که خرّمیان علم مخالفت با عباسیان عرب به دست گرفتند،نهضت نزاریهء حسن صبّاح و جانشینانش نیز بازتابی از مخالفت ایرانیان با سلطهء سلجوقیان ترک بود.در پایان، استاد مادلونگ میافزاید که با توجه به شرایط زمانی،باید در نظر داشت که در ایران اسلامی دورهء الموت مخالفت نزاریان فقط میتوانست در قالب یک نهضت مذهبی (اسلامی)شکل گیرد و،از اینرو،جنبههای غیرمذهبی(ایرانی)جنبش آنها ناگزیر پوشیده ماند.
لغزشهای قلمی در این کتاب بسیار ناچیز است و برای راهنمایی دانشجویان لازم به تذکر است که قلعهء الموت در شمال شرقی قزوین واقع شده است و نه در شمال غربی آن (ص 102)؛حال آنکه قهستان(کوهستان)در قرون وسطی نام قسمت جنوبی خراسان و منطقهای در شرق ایران بوده است.
این کتاب،کتابشناسی دقیق و فهرست اعلام جامعی به همراه دارد که در اصل خلاصهای است از نتایج پارهای از تحقیقات مهم چند دههای استاد مادلونگ.کتابی است بسیار سودمند برای پژوهشگران و دانشجویان مکتبها و مذهبهای اسلامی و فرقه های شیعه بطور کلی و خاصه برای علاقمندان به تحقیق دربارهء سیر تحولات این نهضت ها در سرزمین ایران در آغاز کار.
پانویسها:
(1).رشید الدین فضل الله،جامع التواریخ،«قسمت اسماعیلیان و فاطمیان و نزاریان و داعیان و رفیقان»،تصحیح محمد تقی دانشپژوه و محمد مدرسی زنجانی،تهران،1338،ص 149-153.
(2).ابو القاسم عبد الله بن علی کاشانی،زبدة التواریخ،«فاطمیان و نزاریان»،تصحیح محمد تقی دانشپژوه،چاپ دوم،تهران 1366،ص 186-190.
(3).بویژه رجوع کنید به:
Hanafism”,Der Islam,59(1982),pp.32-39,reprinted in his Religious Schools and. W.Madelung,”The Early Murji,a in Khurasan and Tranoxania and the Spread of Sects in Medieval Islam,London,1985,Article lll.
(4).رجوع کنید به:
43-135. and his “Das Imamat in der fruhen ismailitischen Lehre,”Der Islam,37(1961),pp. W.Madelung, “Fatimiden und Bahrainqarmaten”,Der Islam,34(1959),pp.34-88;
محمد جعفر محجوب
فهرست دستنویسهاس فارسی کتابخانهء ملی پاریس
Vol.l, 8+436 p., Paris, 1989
Bibliotheque Nationale de Paris, Catalogue des manuscrits Persans de
F.Richard
نسخههای خطی فارسی کتابخانهء ملی پاریس از نظر تنظیم و شمارهگذاری دارای دو بخش است که آنها را به ترتیب«بخش قدیم»و«پیوست فارسی»خواندهاند. بخش قدیم در اصل 390 نسخه داشته که دو نسخهء آن به دلایل فنی به بخشهای دیگر انتقال یافته و اکنون فهرستی مشتمل بر معرفی و شرح دقیق 388 نسخهء دیگر به وسیلهء آقای فرانسیس ریشار،کتابدار و مسؤل بخش دستنویسها،انتشار یافته است.
پیش از این گفتارهای متعددی از آقای فرانسیس ریشار در مجلههای ایرانشناسی که به زبان فرانسوی در تهران یا پاریس انتشار مییابند،درج شده،و ایشان را کتاب- شناسی دقیق و مسلط و آگاه معرفی کرده بود.اینک نیز مجلّد اول فهرست دستنویس- های فارسی به اهمیت ایشان منتشر شده و امیدواریم هرچه زودتر مجلّدهای دیگر این

