زمین قدرت، قدرت زمین: منازعات ارضی و بازی¬های جناحی در افغانستان

مقولۀ جهانی­شدن، یا آنچه در دنیا با این نام شهرت گرفته، ما را در مقابل مجموعه­ای از تضادها و چالش­هایی قرار می­دهد که حاصل رویارویی و زدوبند میان نهادهای دولتی و نهادهای غیردولتی، میان شبکه­های فراملی و کانونهای محلی و نیز رویارویی میان دو روند قلمروگرایی (reterritorialisation) و قلمروزدایی (deterritorialisation) است. تضادها و چالش­هایی که دلایل و نتایج آن هم دارای ابعاد محلی و هم ابعاد جهانی است. آیا می­توان به این ترتیب، و همان­طور که بارها اشاره شده است، گفت که ما با مرحله نهایی بحران دولت – ملت روبه­رو هستیم که در گرو ظهور قدرتمند عناصر مختلفی چون سازمان­های غیردولتی، شبکه­های مالی، بازار، جنگ­سالاران و جنایت­های سازمان­یافته در حال تکوین است؟

بنا بر نظریه جین و جان کاماروف (John Comaroff and Jean) که هر دو از منتقدان تعاریف و تصوراتی کلیشه­ای­اند که در زمینۀ حکومت­ها و دولت­های پسااستعمار از آنها استفاده می­کنیم – و برای نمونه می­توان به تعاریفی همچون نئوپاتریمونیالیسم (neopatrimonialisme)،[1] کلپتوکراسی (kleptocratie)،[2] کلیانتلیسم (clientélisme)،[3] فساد و نیز مقولۀ دولت­های جنایی (Etats postcoloniaux) اشاره کرد[4] که تحت عنوان ”جنوب­شمولی“ (le Sud global) معروف شده­اند – آزادسازی اقتصادی و دمکراسی نه فقط در تخفیف خشونت­ها کاری از پیش نبرده­اند که باعث تشدید آنها شده­اند. به عبارت دیگر، هر دو منتقد در واقع بر همزیستی میان ناهنجاری­های مزمن یا خشونت­های افسارگسیخته از طرفی و از طرف دیگر، استناد به اصول قانون و ضابطه­مندی تأکید دارند.

هدف این مقاله بررسی فرضیه­ای است که بر اساس آن باید تفکری را کنار گذاشت که قانون­گرایی را اصولاً مخالف توسل به خشونت می­داند. به عبارتی دیگر، هدف برگذشتن از تفکری است که قانون­گرایی را همیشه مخالف توسل به خشونت می­داند. در واقع، با تجزیه و تحلیل یک مورد از منازعات ارضی که در حاشیه شهر کابل، پایتخت افغانستان، در ماه اوت 2010 فیصله یافت، می­خواهیم با اشاره به ارتباط تنگاتنگ  و درهم­تنیدیگی میان این دو بعد از واقعیت، یعنی قانون­گرایی و خشونت، نشان دهیم که چطور این دو همدیگر را تقویت می­کنند.

قلمرو یا سرزمین، حاکمیت و نظام حقوقی از جمله مفاهیم اساسی همۀ جوامع­اند، اما ارتباط میان این هر سه مقوله مستمراً در حال تکامل و تحول است. نگاهی به روند تملک و توزیع زمین در مناطق محلی به روشن­تر کردن بحث حول مقولۀ توپوگرافی قدرت، که به ابعادی وسیع­تر گسترش می­یابد، کمک خواهد کرد. به این ترتیب، در کنار طبقه­بندی پنج­گانۀ معروف آپادورای (1999) (Appadurai) که برای تعمق حول مقولۀ فرهنگ و اقتصاد جهانی پیشنهاد شده­اند و شامل گسترۀ قومی، گسترۀ تکنیکی یا صنعتی، گسترۀ مالی، گسترۀ رسانه­ای و گسترۀ افکار یا ایدئولوژی­های دولتی و غیردولتی می­شود، شاید بتوان از مقولۀ گسترۀ ارضی (landscape) نیز سخن گفت که اشاره و تأکیدش بر مقولۀ ”دست به دست گشتن“ (circulation) زمین به منزلۀ مالکیت است. در افغانستان نیز همانند کشورهای دیگر، به نظر می­رسد منطقه­ای یا محلی شدن (territorialisation) قدرت شرط لازم کنترل اقوام، مال و سرمایه، اطلاعات و افکار است.

رشد چشمگیر شهرنشینی در کابل

بعد از سقوط رژیم طالبان در 2001، جمعیت کابل به­طور قابل ملاحظه­ای افزایش یافت، به­طوری که جمعیت آن طی ده سال از چیزی کمتر از یک میلیون نفر به چهار یا شاید پنج میلیون نفر افزایش یافته است.[5] یکی از دلایل افزایش جمعیت شهر کابل عودت داوطلبانه یا اجباری مهاجرین از کشورهای پاکستان و ایران و عدم امنیت در سایر ولایات کشور می­باشد. بنا بر ارزیابی‌های کمیشنری عالی سازمان ملل متحد در امور مهاجرین (UNHCR) تقریباً 70 درصد مساکن اعمارشده (ساخته‌شده) در شهر کابل غیررسمی و خارج از ماسترپلان موجود در شهرداری می­باشد. کمیشنری عالی سازمان ملل متحد در امور مهاجرین تذکر می­دهد که میان 60 تا 80 درصد باشندگان این مساکن غیرپلانی از جمله عودت­کنندگان (مهاجرانی که به کشور بازگشته­اند) می­باشند.[6] در حین موجودیت فقر در بین بخش بزرگی از جمعیت این کشور، اما به دلیل حضور و کمک­های مؤسسات غیردولتی جهت فعالیت­های توسعۀ اقتصادی یا فعالیت­های بشردوستانه، حضور قوای ائتلاف و قاچاق مواد مخدر، حجم نقدینگی در دست مردم قابل ملاحظه می­باشد. شرایط مادی زندگی در کابل همانند سایر نقاط کشور به­طور چشمگیری تغییر نموده است. نتیجه اینکه رشد سرمایه­های در گردش، افزایش سرسام­آور جمعیت در حین محدودیت ظرفیت جذب آنها و فقدان فرصت­های سرمایه­گذاری در عرصۀ اقتصادی، این همه باعث افزایش چشمگیر قیمت زمین گردیده است.

به این ترتیب، زمین به اولویتی برای سرمایه­گذاری و احتکار تبدیل شد که پیامد آن را باید تغییر ریشه­ای کاربری زمین در نواحی حاشیۀ کابل و نیز منازعات عدیده­ای ذکر کرد که به منظور کنترل و تصاحب آن درگرفته است. بر اساس یک ضرب­المثل قدیمی، زن، زر و زمین سه منبع سنتی قدرت در افغانستان به حساب می­آیند که با در اختیار داشتن آنها می­توان به برقراری روابط قیمومیتی و نیز ایجاد حلقه­ها و گروهای سیاسی بانفوذ نائل آمد. به عبارتی، این سه منبع ثروت دارای کاربرد سیاسی و اجتماعی می­باشند، چرا که محدودۀ شرافت و شهرت را تعریف می­کنند، امکان مهمان­نوازی و حمایت را نسبت به کانون­های سیاسی فراهم می­آورند و نیز حمایت از اشخاص نیازمند برای جذب ایشان را امکان­پذیر می سازد و بالاخره، ضامن اقتدارند و منابعی برای فیصلۀ منازعات یا ایجاد شغل ضروری می­باشند. به­طوری که بعضی دست­اندرکاران سیاسی دقیقاً برای تحکیم قدرت و نفوذ خود در کابل یا جاهای دیگر سعی در تأثیرگذاری بر فیصلۀ منازعات ارضی دارند یا در سیاست­گذاری­های توزیع پلاک رهایشی (ساختمان­های مسکونی) و زمین سهیم می­شوند یا با کمک به بعضی افراد جهت ثبت مالکیت و قانونی کردن آن یا مخالفت با بعضی دیگر از سیطرۀ نفوذ خود استفاده می­کنند و در نهایت، با تملک زمین و پلاک­های رهایشی بر دایرۀ نفوذ خود می­افزایند. میزان سرمایۀ در دسترس هم از رشد قابل ملاحظه­ای برخوردار بوده است. بنا بر گزارش چهار ماهۀ بازرس عمومی بازسازی افغانستان (SIGRA) در اکتبر 2011، ایالات متحد امریکا 72.95 میلیارد دالر امریکایی را در بازسازی افغانستان از سال 2002 بدین­سو مصرف نموده است. این مبلغ حدوداً یک­چهارم مبلغی است که امریکایی­ها در قالب کمک­های بین­المللی، امنیتی و عملیات نظامی هزینه کرده­اند که چیزی حدود 236.4 میلیارد دالر می­باشد. حتی اگر حدود 70 درصد پول بازسازی در اختیار مصارف اداری مؤسسات دولتی قرار گرفته شده و به مقصد نرسیده باشد، باز هم مقدار پولی که به شکلی از اشکال هزینه شده قابل ملاحظه می‌باشد.[7]

حجم وسیعی از این کمک­های بین­المللی توسط مؤسسات انکشافی بین­المللی و مؤسسات غیردولتی هزینه و مدیریت می­گردد و حضور این مؤسسات در رشد افزایش قیمت مسکن قابل ملاحظه می­باشد. زیرا با رشد درخواست از طرف این سازمان­ها نسبت به خانه­های رهایشی و دفاتر از سویی شاهد افزایش کرایۀ مسکن می­باشیم و از سوی دیگر، این امر تأثیر مستقیم و مهمی بر افزایش بهای ملکیت داشته است. برای نمونه، در قلافته الله ، ناحیۀ مرکزی شهر کابل، جایی که تعداد زیادی از مؤسسات غیردولتی حضور دارند، قیمت یک جریب زمین 1900 درصد افزایش داشته، یعنی از 60 هزار و 80 هزار دالر امریکایی در زمان رژیم طالبان (1996-2001) به 1.2 میلیون دالر امریکایی در فوریه 2012 رسیده است. در وزیر اکبر­خان، نقطۀ دیگری از شهر کابل، جایی که تعداد زیادی از مؤسسات غیردولتی فعالیت دارند، بلندترین قیمت برای یک جریب زمین 1.8 میلیون دالر امریکایی در اوایل سال 2011 بود که این قیمت به علت کاهش تقاضای سازمان­ها و نهادهای امریکایی به 1.2 میلیون دالر در سال 2012 تقلیل یافت.[8] در سال­های اخیر (2009-2011) در هر دو ناحیۀ یادشده و همچنین در سایر نقاط شهر کابل و حومۀ آن، شاهد ایجاد فرصت­های تجاری پرمنفعت در بخش ساختمان هستیم که در قالب تبدیل خانه­های کهنه به ساختمان­های جدید برای کرایه به سازمان­های خارجی دولتی و غیردولتی و همچنین افغان­های ثروتمند، ظهور بلندمنزل­های رهایشی و نیز ایجاد شهرک­های رهایشی قابل رؤیت است. رشد پایدار جمعیت شهری به دلیل عدم امنیت حاکم بر مناطق روستایی و نیز  بازگشت مهاجرین از کشورهای همسایه و همچنین، کمبود مسکن­های رهایشی با قیمت­های مناسب باعث گسترش وسعت دامنۀ شهر به اطراف گردیده است و این گسترش در پی خود به ایجاد درگیری برای اعمال کنترل بر حومه­های شهر منتهی شده است.

هدف از نوشتن این مقاله تحلیل منازعاتی است که به دلیل اسکان تازه­واردان در بخش شمال غربی منطقۀ خاک­جبار، که در ولایت کابل واقع گردیده است، جریان دارد. این منطقه عمدتاً خشک است و تا به امروز جهت کشت للمی با بهره­دهی ضعیف یا برای علفچر استفاده می­شده است که با اهمیت پیدا کردن بازار زمین تبدیل به طلا شده است. رشد در خواست مسکن و دفاتر تجاری در حومۀ پایتخت و مبادلات زمین به درگیری­هایی حول اعمال کنترل بر زمین انجامیده است.

با بررسی منازعات و کشمکش­های میان مالکان سنتی زمین، کارفرمایان جدید سیاسی و مردمان بی­زمین که همه به منظور تحت کنترل گرفتن این نقاط جدید در حومۀ پایتخت تلاش می­کنند، ملاحظه خواهیم نمود که چگونه تملک و تحت کنترل گرفتن زمین ”توپوگرافی قدرت“ را ترسیم می­کند.[9] این مسئله بر زندگی افغان­ها در سطوح مختلف تأثیر گذاشته است: در داخل روستاها، در روابط میان روستاها و در صحنۀ سیاست ملی. به عبارتی، در گرو مسئلۀ منازعات بر سر زمین شاهد شکل­گیری اشکال مختلف مرزبندی و تعریف مالکیت و املاک، سازماندهی جدید روابط اجتماعی و سیاسی و نیز فرایند توزیع مجدد منابع هستیم. روابط اجتماعی تحت تأثیر منازعات هستند، خواه این منازعات در ارتباط با توافقات قومی، قبیله­ای یا منطقه­ای باشد یا در ارتباط با وابستگی­های جناحی. توسل به خشونت امر بعید و تازه­ای نیست، اما این پدیده با پدیدۀ دیگری همراه است که همان ضرورت قانون­گرایی است و به قانون مالکیت در قانون اساسی رجوع و به احساس قدیمی تعلق استناد می­کند و همچنین، به تفکری اشاره دارد که حمایت از اقشار آسیب­پذیر را پایه و اصل عدالت می­داند.

توسعه و گسترش حومۀ شهری: جادۀ لته­بند

خاک­جبار یکی از ولسوالی­های دارای ­جمعیت کم و پراکنده است که در جنوب شرق ولایت کابل موقعیت دارد. جمعیت این منطقه حدود 16600 نفر تخمین زده شده است.[10] در قسمت شمالی این منطقه جادۀ تاریخی لته­بند و کوتل­ لته­بند در کوه­های کارچاک (دیکته این اسم مجددا چک شود) موقعیت دارد که حدود 40 کیلومتر از کابل مسافت دارد. در اهمیت تاریخی منطقه جای تردید نیست. این جاده در قرن نوزدهم میلادی یکی از جاده­های مهم نظامی و تجاری به حساب می­آمد که توسط پوسته­های نظامی (تهانس)، برای نمونه در بت خاک در نزدیکی چنارای، محافظت می­گردید.[11] در واقعیت امر، حاکمان کابل از زمان امیر دوست­محمد (1826-1863) و به­خصوص در زمان تقویت حکومت مرکزی به دست امیر عبدالرحمن (1880-1901) بر توسعه و حفاظت از سیستم جاده­هایی تأکید می­کردند که کابل را با شهرهای بزرگ وصل می­نمود.[12] این امر اولاً به­خاطر دلایل و اهمیت نظامی و ثانیاً به­خاطر تجارت و دادوستد با هندوستان بود که مسیر آن از طریق پیشاور و جلال­آباد به کابل منتهی می­شد.[13] علاوه بر این، در حال حاضر لِین (خطوط انتقال) برق، بندِ برق سروبی، نیز از همین جاده به طرف کابل امتداد یافته است. در حالی که جمعیت این منطقه کم می­باشد، اما از قدیم برای دولت افغان دارای اهمیت بوده است، زیرا حمل­ونقل جاده­ای و نیز تمویل برق پایتخت از این منطقه عبور می­کند.[14]

جای عکس

جادۀ لته­بند در جوار روستای چناری

 

منطقۀ خاک­جبار در نتیجۀ توسعه و گسترش شهر کابل به موضوع اختلاف گروه­های مختلف تبدیل شده است. این منطقه از غرب به ایستگاه گمرک میان خاک‌جبار و بگرامی در 2 کیلومتری جنوب زندان پلچرخی و در 18 کیلومتری شرق کابل (از مسجد جامع عبدالرحمن) قرار دارد. حدود شرقی منطقه پل گازک، نزدیک به روستای چناری و در هشت کیلومتری پسته گمرک، می باشد و این محل سر حد میان خاک­جبار و بگرامی است.

محل و موضوع منازعه متشکل از هزارها جریب زمین خالی از سکنه می­باشد. شناسایی زمین­ها و نوع­بندی آنها مسئلۀ پیچیده­ای است، زیرا تفکیک و تعریف میان کتگوری زمین­های علفچر و زمین­های مواتی که هرگز کشت نشده‌اند یا زمین­هایی که اصلاً قابل کشت نمی­باشند مشخص نمی­باشد. به­اضافه، این تعاریف لزوماً مقابل یکدیگر قرار نمی­گیرند.[15] به­طور مثال، می­توان به اراضی­ای اشاره کرد که شامل طبقه­بندی زمین­های خشک و بی­حاصل می­باشند و 37 درصد کل اراضی خاک افغانستان را تشکیل می­دهند و برای مدت کوتاهی در تابستان به شکل علفچر استفاده می­شوند. بنا بر تعریف، هر نقطه­ای که در آنجا گیاه­هایی بروید که حیوانات بتوانند از آنها تغذیه کنند علفچر شمرده می­شود.[16] با این همه، نکته مهم این است که طبقه­بندی زمین­ها باعث ایجاد حق و حقوق متفاوتی می­شود. در 2004، قبل از برگزاری انتخابات اول ریاست جمهوری و پیرو یک فرمان، قسمتی از زمین­ها با نام مالچر (علفچر) ثبت شدند. متعاقباً و بر اساس همین حکم، ساخت­وساز محلات رهایشی به دلیل اینکه اعمار این مسکونه­ها در زمین­های علفچر در مغایرت با قانون قرار داشته متوقف گردید. اما بر اساس همین حکم و با اجرای آن، منازلی که سابقاً در این مناطق اعمار گردیده بودند نه تخریب شدند و نه مالکانشان از آنجا اخراج گردیدند.

با این همه، ساخت­وساز منازل رهایشی در امتداد جادۀ لته­بند کدام ارتباطی به مسئلۀ زراعت ندارد، زیرا دسترسی به آب در این منطقه دشوار می­باشد. به عبارتی دیگر، حاصلخیز ساختن این زمین­ها از لحاظ زراعتی نیاز به سرمایه­گذاری­های هنگفت در عرصۀ حفر چاه­های عمیق دارد. در عوض آن، ساخت­وساز محلات رهایشی در این مناطق پرمنفعت­تر است و همچنین، با در نظر گرفتن رشد و انکشافات بعدی در آینده هم هم­خوانی دارد؛ به­خصوص بابت ساخت و آسفالت جادۀ لته­بند به­خاطر ترانزیت وسایل باربری، زیرا شاهراۀ کنونی میان سروبی و کابل خیلی مزدحم می­باشد.

پیش­بینی رشد و انکشاف این منطقه در آینده با سروی­هایی که اخیراً صورت ­گرفته تقویت می­شود و به همین خاطر تانک­ تیل، دوکاکین مواد غذایی و ورکشاپ­های ترمیم موتور یا رستوران‌ها و هتل‌ها در این منطقه اعمار گردیده است.[17] در نتیجه، این مسئله باعث افزایش قیمت زمین در این مناطق شده است. قیمت یک جریب زمین در این مناطق از صفر، به دلیل عدم تقاضا در گذشته­ها، به حدود 5 هزار تا 8 هزار دالر امریکایی بلند رفته است و حتی قیمت یک نمره زمینی که در امتداد جاده قرار دارد، میان 13 هزار تا 15 هزار دالر می­باشد. از آنجا که در 2010، اوسط درآمد ناخالص ملی در افغانستان 970 دالر امریکایی بود،[18] کسانی که سروکار با زمین داشتند ثروت غیرقابل تصوری اندوختند. همان­طوری که خواهیم دید، این موضوع یک انگیزۀ قوی به گروه­های مختلف می­دهد تا هر چه بیشتر به زمین دسترسی پیدا کنند که متضمن منفعت در آینده باشد.

 

زمین و ساختار گروپ­های سیاسی

از 2004 بدین­سو، اغلب پشتون­های چادرنشین که به کوچی [19]معروف­اند و در این بخش به­طور دایم زندگی نمی­کردند، به تدریج، هرچند به آهستگی، اما مصمم، شروع به اسکان در مسیر جاده لته­بند کردند. بعد از انتخابات دوم ریاست جمهوری در 2009، بر تعداد ساخت­وسازها افزوده شد و کوچی­ها مطالبات خود را در امتداد زمین­هایی تا به پل گازک، در نزدیکی روستای چناری، وسعت دادند و آن زمین­ها را از آن خود قلمداد کردند (نقشۀ 1).[20]

نقشۀ 1. منطقه­ای در امتداد جادۀ لته­بند که مبدل به رهایشی گردیده است.

 

گازک­پُل (پل گازک)[21]

در پاسخ به ادعاهای مالکیت زمین­ها تا به پل گازک از طرف کوچی­ها، مردم روستاهای همجوار این منطقه با ریشه­های قومی مختلف مجبور شدند در مقابل این ادعاها بسیج شوند. این عمل به دو دلیل باعث ایجاد درگیری­هایی در سال 2010 گردید. اول اینکه افزایش ناگهانی بهای این زمین­ها، که پیش از آن بی­استفاده بودند، باعث ایجاد تحول در قضایا و مسایل منطقه شد. زمین­های این ساحات به یک منبع حیاتی مبدل گشت و مردم منطقه اقدام به حفاظت از سهمشان در این ثروت تازه­پیداشده نمودند. توان بسیج نمودن مردم و توزیع مجدد این زمین­ها به مثابه پایۀ اصلی قدرت سیاسی می­باشد.[22] سران قبایل و قومیت­های محلی مجبور به مداخله در منازعه شدند تا به این ترتیب مانع منزوی شدن خود از صحنه باشند که می­توانست یا به نفع رقیبان محلی آنان باشد یا به نفع واسطه­هایی سیاسی که رهبری کوچی­ها را به دست داشتند.

دوم اینکه، همان­طوری که در بخش بعدی مقاله خواهیم نمود، اهالی این ساحه تأکید دارند که حق بهره­برداری از این زمین­ها به آنان تعلق دارد و نه به تازه­وارد­ها­. با این حال، باشندگان ساحه یک گروه سیاسی منسجم را تشکیل نمی­دهند و نیز منافع اقتصادی مشترک آنها به یک عمل مشترک ثابت و پایدار تبدیل نگردیده است.[23] عوامل دیگر مرتبط با ساختار قدرت، روابط خانوادگی و نسبی، وابستگی­ها و همبستگی­های سیاسی نیز مانع از شکل­گیری گروه­های سیاسی در قالب یک اپوزیسیون شفاف میان مردم ساحه و مردم غیربومی شده است.

در واقع، مردم محلی به دو گروه کاملاً مجزا تقسیم می­شوند.[24] گروه اول به­شمول باشندگانی­اند که در قسمت شمال منطقۀ خاک­جبار/ لته­بند و همچنین روستای چناری سکونت دارند که واقع در قسمت شرقی منطقۀ مورد منازعه می­باشد. آنان از طوایف مختلف قبیلۀ غلزایی­اند که به زبان پشتو تکلم می­کنند و در دهه­های اخیر جایگاه برجستۀ خان­های کروخیل (احمدزی) را به رسمیت شناخته و آنها را مخاطبین اصلی خود با حکومت قرار دادند.[25]  برای راحتی کار ما آنها را در این مقاله پشتون­های محلی می­نامیم. گروه دوم متشکل از باشندگان روستای بت­خاک است که در قسمت غربی ساختمان گمرک قرار دارد و آنان خود را بت‌خاکی می­نامند. اما برخی اوقات به دلیل اینکه آنان به لسان دری صحبت می­کنند، آنان را تاجیک هم می­گویند.[26] علاوه بر این، یک تعداد کوچی­های دولت­زایی (پشتون­ها) نیز در منطقۀ بت­خاک زندگی می­کنند و در این منطقه زمین دارند.

در میان مردم غیربومی که در این مناطق ساکن شده­اند دو گروه عمده قابل تفکیک می­باشند، هر چند که در عمل این دو گروه با هم در اتحادند: تره­خیل و موسی­خیل که دو شاخه از قبیلۀ پشتون­های احمدزایی می­باشند. این قبایل در داشتن گله­های بزرگ و مالداری مشهورند. رهبران این گروه در عرصۀ اقتصادی و سیاسی از خود زیرکی و هوشیاری نشان داده­اند و ثروت هنگفتی را در زمان جنگ و مقاومت در مقابل رژیم حامی اتحاد جماهیر شوروی (1978-1992) به دست آورده­اند. ثروتی که قادر بودند  آن را به ثروت سیاسی تبدیل کنند. ملا تره‌خیل، یکی از چهره­های بانفوذ قوم ترخیل رأی بالایی را در انتخاب ولسی‌جرگه ( پارلمان) 2010 اخذ نموده بود. وی رئیس کمیسیون امور کوچی­ها در ولسی­جرگه بود. همچنین، حاجی مونجی یکی از شخصیت­های برجستۀ قبیلۀ موسی­خیل می­باشد. وی ریاست شورای سراسری احمدزایی­ها را در اختیار دارد و برادرش، شیرعلی، وکیل پارلمان است.

به منظور شناخت چگونگی درگیری­های منطقه و در نهایت حل و فصل منازعات در این منطقه باید ائتلاف‌های زمان مقاومت مجاهدین افغان بر علیه قشون شوروی و نیز بر علیه حکومت حزب دموکراتیک خلق افغانستان در سال­های 1980 را در نظر گرفت. با وجود ناپایداری روابط و ائتلاف­های سیاسی در زمان جنگ­های افغان، پشتون­های محلی به­شمول اهالی چناری و کوچی­ها در اکثریت خود به حزب محاذ ملی اسلامی افغانستان پیوستند. به این ترتیب، نقطۀ مشترک اقوام منطقه همبستگی­های جناحی قدیمی و همچنین روابط قومی است. در واقع، کوچی­ها به مانند رهبران محلی پشتو متعلق به شاخه­های مختلف قوم عظیم قلزایی­های احمدزایی می­باشند.

 در مقابل، بخش اعظم بت­خاکی­ها نزدیک به جناح خلقی­ حزب دموکراتیک خلق افغانستان محسوب می‌شوند که کودتای 1978 را انجام داده بودند و از مخالفین مجاهدین بودند. بت­خاکی­ها در دهۀ 1960 از روابط نزدیکشان با حکومت حامی شوروی استفاده نموده و اراضی و بعضی زمین­های روستاهای همجوار خود را، مانند روستای گوسفنددره که اهالی آنجا از پشتون­های کته­خیل قبیلۀ قلزایی هستند، تملک نمودند. علاوه بر این، در دوران جنگ­های داخلی، بت­خاکی­ها مانع دسترسی کوچی­ها به راه­های قدیمی آنها شدند که از مسیر علفچرهایی می­گذشت که در قسمت جنوب بخش بت­خاک قرار دارد.

مطالبات قانونی و سیاست­های انتخاباتی

علی­رغم دشمنی میان اهالی بت­خاک و روستای چناری در جریان سال­های 1980، مردم این دو منطقه در یک موقعیت به سر می بردند و ادعای حقوقی مشترک داشتند. آنان خود را مستحق این ساحات و اراضی کشت­ناشده (خرابه) می‌دانستند و بر قانونی استناد می­نمودند که باشندگان محل را در استفاده از این اراضی نسبت به اهالی غیربومی اولویت داده است.[27]

اما باید تاکید کرد که ماده­های مختلف قانون اغلب متناقض بوده و نیاز به تفسیر و نیز نص صریح دارد. به این ترتیب، و بنا بر مادۀ 14 قانون اساسی افغانستان 2004،

برای انکشاف زراعت و مالداری، بهبود شرایط اقتصادی، اجتماعی و معیشتی دهقانان و مالداران و اسکان و بهبود زندگی کوچیان، دولت در حدود بنیۀ مالی خود پروگرام­های مؤثر طرح و تطبیق می­نماید.[28] دولت به منظور تهیۀ مسکن و توزیع ملکیت­های عامه برای اتباع مستحق، مطابق به احکام قانون و بنا بر امکانات مالی آنها تدابیر لازم اتخاذ می­نماید.

این مادۀ قانون اساسی در واقع توجیهی است بر مطالبات عام کوچی­ها، علی­رغم اینکه هنوز دارای زندگی مالداری و گله­داری باشند یا خیر. کوچی­ها نیز ادعاهایشان را در مورد زمین­هایی که در امتداد جادۀ لته­بند موقعیت دارد جنبه قانونی می‌دهند. آنان همه­ساله در اواخر فصل بهار از ولایات ننگرهار و لغمان (اقامتگاه زمستانی­شان) کوچ نموده و به­طور سنتی از همین راه عبور و به ولایات وردک، پروان و لوگر (علفچرهای تابستانی) می­روند. بالاخره از آنجا که کوچی­ها ادعا دارند سایر گروه­ها نیز، مانند پنجشیری­ها و هزاره­ها، اصلیت کوهستانی دارند و با استفاده از حمایت­های سیاسی از مناطق کوهستانی آمده، به ساحات اطراف کابل جاگزین می­شوند، بنا بر همین اصل ادعای تملک ساحات مربوط به لته­بند را حق خود می دانند.

همین مسئلۀ اخیر با سیاست­های انتخاباتی و شکل­گیری فراکسیون‌ها در کابل ارتباط دارد و به منظور جلب حمایت کوچی‌ها، حامد کرزای طی یک فرمان بخشی از این ساحات مورد منازعه را مالچر اعلام نمود. فرمان شمارۀ 62 ریاست جمهوری اظهار می­دارد که ”علفچرها برای رفع ضرورت نیازهای اهالی روستاهای محل بوده و نباید اشغال شوند (این اراضی ساحات مربوط به مالداری و مالچرها، ادیرۀ اهالی محل، خرمن­کوبی و غیره می­باشد). “ اعمار اماکن رهایشی برخلاف قوانینی است که در مورد علفچرها می­باشد، اما در عمل این فرمان توانست از کوچی­ها حمایت کند و آنان را اجازه بدهد تا به این ساحات دسترسی پیدا کنند.

همان­طور که فولی (Foley) اشاره دارد، توزیع زمین در مقابل دریافت حمایت­های سیاسی دارای تاریخ دیرینه­ای است و افغانستان را نیز که دارای حکومتی بر پایۀ روابط قیمومیتی است شامل می­شود.[29] افغانستان جامعه­ای است که قدرت سیاسی آن کاملاً وابستگی به حمایت­های گروهی دارد و به منظور جلب این حمایت­ها هیچ­گونه استثنایی وجود ندارد.[30]

در زمان سلطنت ظاهرشاه (1933 – 1973)، فرامین متعددی مالچرهای زیادی را به خانان مختلف اعطا کرده است و در نتیجۀ آن، مردم با این­گونه سستیم اخذ امیتاز از دولت مرکزی عادت نموده­اند.[31] این سیستم توزیع زمین که در جلب حمایت لیدرهای محلی و استحکام روابطشان با حکومت بسیار مؤثر بود، باعث ایجاد منابع مالی برای سران قوم می­شد که ضامن نفوذ و تحکیم قدرتشان بود. بعد از تأسیس سیستم حکومت دموکراتیک در افغانستان در 2001، این روش متحول شده و در جهت جلب حمایت­ در حوزه­های انتخاباتی مربوط به انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی به کار گرفته شد.

تعداد کثیری از اهالی محل، که در این منازعه دخیل­اند، اظهار می­دارند فرمانی که در مورد علفچرهای محل می­باشد، قبل از انتخابات ریاست جمهوری 2004 صادر گردیده بود و مردم تره‌خیل و موسی­خیل در انتخابات اول و دوم ریاست جمهوری (2009) از حامیان سرسخت حامد کرزای بودند. انتشار فرمان تعیین بخشی از زمین‌های مورد منازعه به عنوان مالچر، توسط حامد کرزای درست کمی پیش از برگزاری نخستین انتخابات ریاست جمهوری اتفاق افتاد.

مخالفان کوچی‌ها دخالت دولت را دلیلی برای بی­توجهی به نظرشان تلقی کردند. برای مردم و اهالی محل سوال حق، قانون و داشتن اسناد زمین در اولویت دوم قرار دارد و چیزی که به عقیدۀ آنان نقش تعیین­کننده دارد زور و خشونت است.

نقش خشونت

امکان استفاده از خشونت توسط گروه­های مختلف عامل اصلی مبادرت به مطالبۀ حق تملک زمین است. در چنین منازعاتی، ضرورت بسیج نیرو و نیز تصاحب مهمات جنگی در کنار داشتن حامیان سیاسی، که به منظور گرفتن حق حمل اسلحه – و نیز اسلحه­های سنگین – است، دارای اهمیت می­باشد.

در سال­های 2009 و 2010 و به عبارتی در جریان انتخابات دوم ریاست جمهوری، زمانی که اعمار منازل رهایشی توسط کوچی­ها در منطقه بالا گرفته بود، پشتون­های منطقه و اهالی بت­خاک مخالفت­های گذشته­شان را کنار گذاشته و به اتحادی مقطعی دست یافتند؛ اتحادی که استوار بر مخالفتی بود که هر دو گروه نسبت به ادعاهای غیر قانونی تملک علفچرها از طرف کوچی‌ها داشتند. به هر حال، علی­رغم اینکه جمعیت بت­خاکی­ها بیشتر از کوچی­ها بود، ولی مقاومت آنان دوام نیاورد و به سرعت مضمحل شد. کوچی­ها از لحاظ سیاسی و نظامی نسبت به اهالی منطقه منسجم و سازمان‌یافته­ترند. کوچی­ها به­طور سریع در نقاط مرتفع کوه‌های همجوار به منطقه با اسحلۀ سنگین موقعیت گرفتند. نیروهای امنیت ملی افغانستان در تابستان 2010 در این منازعه مداخله نموده و از وقوع یک جنگ تمام­عیار جلوگیری نمودند، اما نیروهای مسلح کوچی­ها را خلع سلاح نکردند. بعد از این حادثه، اهالی بت­خاک معتقد گردیدند که کوچی­ها از حمایت و پشتبانی سیاسی برخوردارند.

لازم به ذکر است که اهالی بت­خاک و چناری قبول نمودند که ناکامی آنان در عدم وحدت و انسجام سران این منطقه بوده است. اهالی بت­خاک به دلیل اینکه بعد از 1992 بدین­سو ارتباطی با حکومت مرکزی ندارند و در موقف سیاسی ضعیفی به سر می­برند، بنائاً در موقعیتی هم قرار نداشتند تا بتوانند از توزیع دوبارۀ این زمین­ها منفعت حاصل کنند.

فقدان انحصار اعمال خشونت توسط دولت باعث به وجود آمدن شکاف­های جدید اجتماعی میان آنان که می­توانند به خشونت متوسل شوند و نظرات خود را تحمیل کنند و آنان که نمی­توانند و به همین دلیل در ترس و هراس به سر برده و امکان مطالبۀ حقوقشان را ندارند شده است.[32] در این شرایط، اهالی بت­خاک از گروه بازندگان بودند، در حالی که گروهای دیگر موفق شده بودند به سلاح دسترسی بیابند. در عمل، کوچی­ها افرادی را در میان خود داشتند که با استفاده از روابط سیاسی می­توانستند با مسلح ساختن ملکی­ها یک درگیری نظامی را رهبری کنند.[33]

پشتون­های محلی مخالف کوچی­ها نسبت به بت­خاکی­ها در این منازعه مقاوم‌تر بودند. در تابستان 2010، آنان بر اثر درگیری چندین عراده تراکتور کوچی­ها را تصرف و نقاط مرتفع را در کوه­های اطراف اشغال نمودند. آنان با این عمل نشان دادند که زمین­ها را بدون مقاومت مسلحانه و به سادگی ترک نخواهند گفت. برخی از سران این پشتون­های محلی توسط پلیس به نفع کوچی­ها دستگیر شدند، اما آنان وارد مذاکرات به­خاطر تقسیم دوبارۀ زمین­ها شدند. این مذاکرات باعث شد تا در اوت 2010 در منطقه آتش­بس برقرار شود.[34] به دلیل اینکه در دوران جهاد میان پشتون‌ها و کوچی‌ها روابطی وجود داشت و هردو گروه به تنظیم محاظ ملی وابسته بودند، توانستند با پرهیز از خشونت بیشتر به تفاهم دست یابند.

استفادۀ بالقوه یا عملی از خشونت به واقعیتی دیگر گره خورده است که آن ”احتمال خطر از دست دادن زندگی و کشته شدن به دلیل چیزی که به­خاطرش می­خواهیم زندگی کنیم (فرایند سیاسی به مثابه عمل قربانی شدن) می­باشد. همراه با این خطر کم­و­بیش پذیرفته‌شده، اصل و قاعده این است که شکست و باخت همراه است با توان تسلط بر نیروی ناشناختۀ مرگ.“ [35] در واقع، اصل دفاع از ملکی که به ارث به کسی رسیده است، که در واقع ملکی است که پیشینیان به­خاطر آن مبارزه نموده‌اند و ضامن حیات اجتماعی است، به­شمول زمین، اصلی است بسیار قوی برای بسیج نیروهای سیاسی در جنگی تمام­عیار، بدون اینکه نتیجۀ آن از پیش روشن باشد.

 

توزیع دوبارۀ زمین­ها

پشتون­های محلی و کوچی­ها که زمانی در کنار هم در مقابل روس­ها جنگیده بودند، در سال 2010 در مقابل هم قرار گرفتند تا اینکه دوباره در بخش خاک­جبار و برای یافتن راه حلی در رابطه با مناقشۀ زمین با هم متحد شده و بر سر تقسیم زمین­هایی که در کنار جادۀ لته­بند قرار داشت به توافق رسیدند. اما اهالی بت­خاک شامل این توافق نشدند، علی­رغم آنکه آنان ادعای مشترکی با پشتون­های محلی همجوارشان داشتند و با آنها در دوره ای هر چند کوتاه همکاری می­کردند.

بعد از تقسیم و علامت­گذاری این زمین­ها که در ماه اوت 2010 خاتمه­دهندۀ درگیری مسلحانه میان پشتون­های محل و کوچی­ها بود، وظیفۀ اساسی رهبران سیاسی توزیع مجدد این زمین­ها بین افراد خودشان بود. یک سری مذاکرات دربارۀ اموال و خدمات و تعهد برای ادامۀ گفتگوها در زمینه‌های دیگر آغاز شد. بر اساس تعریف‌های کلاسیک ارائه­شده توسط مردم‌شناسان مکتب مارسل موس و کارل پولانی، این مبادلات یا تفاهمات تعهداتی برای پرداخت خدمات دیگر ایجاد می‌کند که باید در گرو تفاهمات و تبادلات دیگری پرداخت شود که این خود منجر به گشودن دوری می­شود که از آن به دور خدمات در مقابل خدمات یاد می­شود. همچنین، در روند این دور بی­انتهای مبادلات است که روابط اجتماعی به هم اتصال می­یابد و به تبع آن بدنه‌های سیاسی ایجاد و تقویت می­گردند.[36]

در قضیۀ مربوط به پشتون­های محل، بسیج اهالی روستاها به­خاطر دفاع از ادعاهای زمین خان­هایشان باعث می­شد که در آینده سهمی به بزرگ پشتون­های محلی نیز برسد.[37]. از آنجا که توزیع زمین ضرورت مبادلات دیگری را ایجاد می کند، همین امر در تقویت روابط سیاسی میان خان­ها و اهالی روستاها تأثیرگذار می­شود.

در حالی که توزیع مجدد زمین­ها در اعمال نفوذ رهبران سیاسی مؤثر است، اما در نوع استفاده­ای که مالکین از این زمین­ها خواهند کرد بی­تأثیر است. برخی از افراد که در این توزیع برایشان زمین رسیده بود، خود به­طور مستقیم بالای زمین سرمایه­گذاری نکردند. به­طور مثال، به جای اعمار منزل زمین را فروختند یا زمین را در مقابل خرید موتر در گرو گذاشتند. دلیل آن این است که حفر چاه­های عمیق در این زمین­ها به منظور آبیاری زراعت نیاز به سرمایه­گذاری زیادی دارد و شاید دلیل توجیه­کننده برای فروش زمین­ها باشد. در همین رابطه خرید موتر (اتومبیل) یک نمونه از استفادۀ دوجنبه­ای است از یک ملک، یعنی هم سرمایه­گذاری و هم مصرف. این روش در واقع اشاره به تغییر در شیوۀ زندگی و افزایش نیاز به تحرک برای دسترسی به خدمات، بازار و فرصت­های شغلی می­باشد. به این ترتیب، کالایی­شدن زمین، چه اگاهانه انجام شود و چه غیر اگاهانه، شاید به نوعی ما را در مسیر خارج شدن از تکالیف و تعهدات اجتماعی حاکم قرار دهد؛ تعهداتی که بر پایۀ مسئولیت­هایی است که مالک زمین در قبال دیگران دارد، مسئولیت­هایی بسیار متفاوت با آنچه در روابط اجتماعی از صاحب موتر انتظار می­رود.

برخی افراد، که اغلب نزدیک با خانواده­های بانفوذ می­باشند، زمین­های مردم قبیلۀ خود را می‌خرند تا از ورود بیش از حد مهاجرینی جلوگیری کنند که از سایر جاها به این منطقه آمده و در آنجا مسکن­گزینی می­کنند. تلاش برای حفظ کنترل در یک ساحه همان تلاشی است که خان­ها برای حفظ حضور وت داوم فیزیکی خود در یک منطقه می­کنند. مرز (سرحد) میان پشتون­های محل و کوچی­ها توسط تراکتور حفاری و مشخص گردیده است. در مسیر جادۀ لته­بند، سرحد میان زمین­های این دو قوم توسط زنجیرهایی که دو تیر را به هم متصل می­کند مشخص گردیده است که خود مانعی است سمبولیک، زیرا بدون برداشتن زنجیر موترها (اتومبیل) می­توانند از روی آن عبور و مرور داشته باشند. در نهایت، وجود زنجیر فقط اشاره­ای روشن است به محدوده­ای که نباید از آن عبور کرد. بلافاصله بعد از خط­اندازی این ساحات، سران پشتون­های محل به رسم علامت مالکیت برجی را در نقطۀ مرزی با زمین­های کوچی­ها بر سر یک تپه اعمار کردند. در زمان عبور و مرور از این نقطه، مسافرین می­توانند بر روی دیوار این برج تصاویر افرادی را مشاهده کنند که در جریان جنگ علیه قشون شوروی جان­های خود را از دست داده­اند. رنگ‌های سیاه، سرخ و سبز بر روی این دیوار نشانۀ بیرق افغانستان می­باشد. به این ترتیب، نشان­گذاری یک قوم به صورتی چنین واضح از حضور خود در یک منطقه به این معناست که قومی وارث گذشتۀ مشترکی است؛ پیامی است حاکی از ابراز قدرت در یک منطقه و نیز انتقال منازعات محلی به سطح ملی.

 

در جهت ارائۀ تصویری بزرگ­تر

در آغاز این مقاله به جنبۀ اقتصاد سیاسی مسئلۀ زمین تأکید نمودیم. همچنین به اهمیت تغییر و تحول شرایطی مادی اشاره کردیم که موجب توسعۀ شهر و شهرسازی در حومه­های شهر کابل گردیده است. توسعۀ شهری باعث شد تا کار اعمار مسکونه­های رهایشی به پرمنفعت­ترین تجارت مبدل گردد و نتایج قلمروگرایی و منازعات و درگیری­هایی بر سر زمین را در قبال داشته باشد. فعلاً وقت آن است که منازعات بر سر کنترل اراضی ساحات مربوط به ولسوالی خاک­جبار را در ارتباط با فرایندهای سیاسی وسیع­تر در پایتخت و اطراف آن و نیز در افغانستان بررسی نماییم. بررسی منازعات بر سر زمین چگونه می­تواند ما را در تفهیم آن استراتژی سیاسی کمک کند که حکومت مرکزی به منظور تحکیم و توسعۀ نفوذش در کابل و اطراف آن، از طریق اعمال نفوذ در نتایج این درگیری­ها، دنبال می­نماید؟

حمایت سیاسی دولت مرکزی از ملا تره­خیل و موسی­خیل در مسئلۀ زمین­های شمال ولسوالی خاک­جبار اهالی اصلی این منطقه را وادار نموده است تا یا از شکایت­های خود به مانند مردم در قضیۀ بت­خاک چشم­پوشی کنند یا هم مانند پشتون­های محل سازش­ نمایند که پیش­تر به آن اشاره شد. مداخله­های حکومت مرکزی در این مورد در افغانستان معاصر به دو مسئلۀ کاملاً به­هم­پیچیده منوط می­گردد که زمین را با سیاست پیوند می­دهد: دموکراسی انتخابی و محاسبات نظامی. کوچی­ها که ملا تره­خیل و موسی­خیل از آنها نمایندگی می­کنند نقش اساسی را در هر دو مورد یادشده بازی می­کنند.

علی­رغم توسعه و گسترش شهری در اطراف شهر کابل، با پرواز بر فراز آسمان کابل می­توان به­ خوبی اراضی خالی و وسیعی را مشاهده نمود. با این همه، این ساحات به­خاطر انکشاف و شهرسازی در آینده قبلاً میان قوماندان­هایی که در دوران مقاومت سر برآوردند و نیز بازیگران سیاسی توزیع و تقسیم شده است.[38] روند توزیع و تقسیم این مناطق بلافاصله بعد از تصرف کابل به وسیلۀ نیروهای بین­المللی در 12 نوامبر 2001 آغاز گردید. متکی به قدرت سلاح و مهمات جنگی و نیز با داشتن حمایت نیروهای ائتلاف بین­المللی، قوماندان­ها بدون وقفه به غصب و تملک زمین­ها اقدام نمودند و به این ترتیب پروسۀ غصب زمین از بعد از حکومت طالبان تا به امروز ادامه دارد.

استراتژی ایجاد ارتباط میان مسئلۀ زمین و حمایت سیاسی در جوامعی مانند افغانستان، جایی که زمین ارتباط خیلی نزدیک با جلب حمایت و پشتبانی­های گروه­ها دارد، پدیدۀ جدیدی نمی‌باشد. حاکمان کابل اغلب نشان داده­اند که توانایی تصاحب و توزیع ثروت را از طریق کمک­های مالی، توزیع زمین­های قابل کشت یا مشاغل سیاسی برای جلب حمایت و پشتیبانی اقوامی که در همجواری شاهراه­های بزرگ زندگی می­کنند دارند.[39]

امروزه بازیگران سیاسی در تلاش هستند که حمایت و آرای گروه­های رأی­دهنده را در کابل به دست آورند و رأی تابع معیارهای همبستگی­های قومی است، به ویژه همبستگی میان پشتوها، تاجیک­ها و هزاره­ها که به شکلی وسیع در پایتخت و اطراف آن حضور دارند.

اهمیت این مسئله به شکلی روشن در کلام مخاطبین بی­شمار ما قابل درک است که همان­طور که دیدیم، مقولۀ مهاجرت پشتون­ها را از پاکستان، که کوچی باشند یا مهاجر، و حضور آنها را در اطراف کابل در ارتباط با سیاست­های انتخاباتی رئیس جمهور و ایجاد یک بلوک مقاوم در برابر رأی پنچشیری­ها (تاجیک­ها) و هزاره­ها می­بیند. این استراتژی سیاسی در قبای حقوقی و قانونی طرح شده و تکیه به مادۀ 14 قانون اساسی افغانستان دارد که بر اساس آن، دولت در مقابل کوچی­ها و دیگر اقوام لایق وظیفه و مسئولیت دارد. از این رو، کوچی­ها به تعداد بسیار وسیعی در مناطق حومۀ شهر کابل مسکن­گزین گردیده­اند. به­طور مثال، در مناطق بگرامی، ده­ سبز و قره­باغ و نیز بنا به مطالبی که قبلاً به آن اشاره شد، در ولسوالی خاک­جبار کوچی­های زیادی ساکن شدند که باعث افزایش نفوس پشتون­ها در ولایت کابل گردیده­اند. به این ترتیب، حمایت رهبران کوچی­ها از دو قبیلۀ تره­خیل و موسی­خیل را در انتخابات ریاست جمهوری 2004 و 2009 و حمایت آنها از حامد کرزای را نباید تصافی قلمداد کرد.[40]

اما اهمیت اجازه دادن به کوچی­های پشتون برای مسکن­گزینی در ولایت کابل صرفاً به منظور ایجاد موازنۀ سیاسی در مقابل تاجیک­ها و هزاره نمی­باشد، بلکه در ارتباط با محاسبۀ ایجاد تعادل نظامی برای دفاع از راه­هایی حیاتی که به کابل متصل می­گردند، قرار می­گیرد. این اقدامات تماماً پیش­دستی­هایی است در جهت پیش­بینی­های خروج نیروی‌های ناتو بعد از سال 2014. در حالی که دیدیم، این استراتژی در سطح محلی باعث تنش­هایی میان خود پشتون­ها می‌گردد. نمونۀ منطقۀ خاک­جبار، جایی که پشتون­ها در ابتدا در مقابل کوچی­ها قرار گرفتند، نشان­ می­دهد که بازی‌های سیاسی از یک منطق خاص تبعیت نکرده و عوامل متعددی بر آن تأثیرگذار است. تحلیل منازعات محلی را نمی­توان صرفاً با استناد به مسایل قومی انجام داد. اتحاد گروه­های ناهمگون و غیرمتجانس می­تواند تلاشی برای حفظ منابع و دسترسی به زمین باشد، اتحادی که می­تواند به­طور سریع و تحت تأثیر تغییر و تحولات نظام اجتماعی، سیاسی و اقتصادی از بین برود.

 

توپوگرافی­های قدرت

سوال در رابطه با تملک زمین یا عدم تملک آن در کابل به مانند سوال حول افرادی که دستیابی به زمین را در انحصار خود دارند، سوالی اساسی برای درک محاسبات بازیگران سیاسی است. قدرت متمرکز و محدود­شده به یک منطقه یا قلمرو خاص (territorialisé) در اینجا پیش­شرطی برای کنترل رفت­و­آمد مردم است و جریان سرمایه و دارایی­ها، نیز جریان اطلاعات و اندیشه و بر ایجاد ارتباط میان سطوح محلی و ملی و جهانی تأثیرگذار است. در افغانستان، می­توان از دورنما (landscape) به مثابه ساخت یا ساختار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی یاد کرد که در کنار دیگر فرضیه­های پیشنهادی آپادورای  قرار می­گیرد.[41] توسعۀ سریع شهر کابل با بازگشت داوطلبانه یا اجباری مهاجرین افغان و نیز عدم امنیت در سایر نقاط این کشور ارتباط دارد (ethnoscapes). رشد عظیم سرمایه و ظرفیت محدود جذب آن باعث تحول در بهای زمین شده که به مثابه مکانی برای سرمایه­گذاری و سوداگری است (financescape). پیشرفت‌های تکنولوژیک در رابطه با افزایش ترافیک جاده‌ای و جا­به­جایی باعث افزایش تأسیسات جدید شدند (technoscapes) و سطح افکار در رابطه با مقوله­هایی چون ”محلی“ بودن یا ”خارجی“ بودن، وقتی پای صحبت حقوق مالکیت و حق استفاده از زمین پیش می­آید، بالا رفت (ideoscapes). همۀ این مقوله­ها سهم مهمی در ساختار محیطی دارند که در درون آن بازیگران سیاسی فعالیت می­کنند تا بتوانند ثروت، نفوذ سیاسی و اقتدار اخلاقی خود را در آینده تضمین نمایند.

در حقیقت، زمین دارای اهمیت فوق­العاده و استراتژیکی بوده و بیان­کنندۀ توپوگرافی قدرت می­باشد. مقولۀ زمین برای رهبران سیاسی اجازه می­دهد تا آنها پایگاه اجتماعی محلی­شان را تحکیم نمایند. منازعات بر سر زمین فرصتی برای بازیگران سیاسی است تا آنها در پروسۀ توزیع دوبارۀ زمین به منظور گسترش نفوذشان، تحکیم حمایت سیاسی و تعریف روابط با حریفان سیاسی مداخله نمایند. منازعه و رقابت بر سر زمین میان زمینداران سنتی، بازیگران جدید سیاسی و مردم بی­زمین در ولایت کابل نشان­دهندۀ این است که بعضی ملاحظات استراتژیک می­تواند از سطح محلی (روستاها) به صحنۀ ملی کشانیده شود. همچنین، تضادها بر سر زمین نشان می­دهد که دلایلی مانند چادرنشین بودن (کوچی بودن)، آسیب­پذیر بودن یا بی­زمین بودن می­تواند تاکتیک­هایی برای دسترسی به زمین باشند و نیز مخالفت با مطالبات زمین که از طرف اهالی ساکن در محل مطرح می­گردد.

آنجه در رابطه با تعریف و کنترل مقولۀ زمین مشاهده شد، استراتژی­هایی است که می­تواند در آن واحد مبتنی بر یک کلام حقوقی باشند؛ با تکیه بر قانون اساسی در جهت توجیه مطالبات وطن­دارهای لایق و نیز مبتنی بر خشونت، با تکیه بر حمایت­های سیاسی که در مجلس شورا و دولت در اختیار است. در همین زمینه، جین و جان کاماروف به همنشینی یا همزیستی دو مقولۀ ”ماحصل جنگ“ (warfare) و ”ماحصل قانون“ (lawfare) در منطقه­ای اشاره می­کنند که به جنوب جهانی معروف شده است. حتی در شرایط کشوری مانند افغانستان، که آشفتگی یا بی­نظمی مزمن همراه با خشونت دایمی از ویژگی­های آن است، فضای اجتماعی در انحصار فساد و چپاول نمی­باشد.

افغانستان، مانند بسیاری کشورهای آسیایی، افریقایی و کشورهای امریکای جنوبی، کشوری است که نمی­توان دربارۀ آن چون کشوری صرفاً بی­قانون صحبت کرد. بحث حول استدلال قانونی در ارتباط با دیالکتیک ظریفی است که در دل امکانات وسیع اقتصادی، سیاسی و نظامی و نیز روابط اجتماعی مبتنی بر اتحاد قبایل و اقوام، مناطق و جناح­های سیاسی طرح می­شود. به این ترتیب، ضروری است که به مقولۀ منازعۀ زمین و حل و فصل آن را به مثابه یک واقعیت اجتماعی همه­جانبه نگریست که نهادهای مختلفی که در قلب بازی­های قدرت قرار دارند در گرو آن ابراز وجود می­کنند.

[1] حاکمیت متکی بر شبکه­های قومی و حفظ انحصاراتشان، علی­رغم ظاهر قانونمند و بروکرات آن.

[2] حاکمیت شبکه­های مالی وفساد ناشی از آن.

[3] حاکمیت متکی بر وابستگی میان رعیت و حاکم.

[4]Jean François Bayartجزئیات حول مرجع در اخر مقاله نویسنده کامل شود

[5]مصاحبۀ مولفین این مقاله با محمد یونس نواندیش، شهردار شهر کابل، در رابطه با سروی هوایی شرکت بین­المللی جاپان. بنگرید به

www.jica.go.jp/usa/english/office/others/newsletter/2010/1006_07_02.html

[6]مصاحبۀ مولفین این مقاله با دفتر کمیشنری عالی سازمان ملل متحد در امور مهاجرین در کابل، فوریه 2012. موارد ذکرشده در این مصاحبه بعداً توسط شهردار کابل در مارس 2012 تائید گردید.

[7]http://www.globalhumanitarianassistance.org/wp-content/uploads/2011/02/gha-Afghanistan-2011-major-resource-flows.pdf, viewed 5 April 2012; http://dyn.politico.com/printstory.cfm?uuid=8AE1C126-CA49-405D-8AE0-600D641A4AD5. viewed 5 April 2012

[8]یک جریب برابر 0.2 هکتار یا برابر 2000 مترمربع است. در شهر کلمۀ بسوه بیشتر استفاده می­گردد و 20 بسوه مساوی به یک جریب است. به­خاطر افهام و تفهیم بهتر جریب را به کار بردیم، زیرا جریب بیشتر در مناطق روستایی مروج است.

[9]James Ferguson, “Power Topographies,” in David Nugent and Joan Vincent (eds.), A Companion to the Anthropology of Politics (Oxford: Blackwell Publishers, 2004), 383-399.

[10]See http://afghanistanelectiondata.org/election/2009/filter/600-95-AND/district/111?views-mode=default, viewed 5 April 2012

[11]Hasan Kakar, Government and Society in Afghanistan (Austin: University of Texas Press, 1979), 224-225.

زمانی که امیر جادۀ دیگری را در تنگۀ غارو احداث نمود، این جاده اهمیت خود را نسبت به گذشته از دست داد. در اوت 1886 کار اعمار جاده تکمیل گردید، اما به­طور رسمی در 1889 به روی ترافیک باز گردید. این جادۀ نواحداث­شده نسبت به جادۀ دوم نزدیک­تر بود، اما بعد از مرگ امیر این جادۀ جدید متروکه گردید.

[12]Christine Noelle, State and Tribe in Ninteen-Century Afghanistan (New York: Routledge, 1997), 125.

[13]Kakar, Government and Society in Afghanistan, 233.

[14]http://www.panoramio.com/photo/3823405, viewed 5 April 2012

[15] فرمان شمارۀ 62، مورخ 21 جولای 2008، در مورد تنظیم امور مربوط به زمین می­باشد. این فرمان حیثیت قانون را دارد.

[16]Liz Wily, Looking for Peace on the Pastures: Rural Land Relations in Afghanistan (Kabul: Afghanistan Research and Evaluation Unit, 2004), 44.

[17] ابتکار راه ابریشم نیویورک (NSRI)، با تقویت همکاری­های اقتصادی منطقه، افغانستان را به دهلیز پراهمیت ترانزیت انتقالات مبدل می­سازد. بنگرید به

http://www.auswaertiges-amt.de/EN/AAmt/BM-Reisen/2011/09-VNGV-NewYork/110922-NewSilkRoad-node.html)

علاوه بر این، معدن مس عینک نیز هست که حدود 40 درصد آن در قلمرو ولسوالی خاک­جبار قرار دارد و بقیۀ آن در ولسوالی محمدآغه ولایت لوگر قرار دارد.

[18]See http://www.unicef.org/infobycountry/afghanistan_statistics.html

[19] در مورد مقولۀ کوچی و تحولات آن و نیز پیچیدگی­های این اصطلاح بنگرید به

Richard Tapper, “Who are the Kuchi? Nomad self-identities in Afghanistan,” Journal of the Royal Anthropological Institute ,14:1 (2008), 97-116.

[20] توجیه ادعا کمپ سنتی مهاجرین کوچی در مناطق اطراف آرامگاه ملامحمدبابا بود

[21]http://www.panoramio.com/photo/3820399, viewed 5 April 2012

[22]Reza G. Fazel, “Economic bases of political leadership among pastoral nomads: the Boyr Ahmad Tribe of South-west Iran,” in Madeline Barbara Léons and Frances Rothstein (eds.), New Attitudes of Political economy (London: Greenwood Press, 1979).

[23]Max Weber, Wirtschaft und Gesellschaft. Studienausgabe Zweiter Halbband (Köln, Berlin: Kippenheurer & Witsch, 1964), 657.

[24]see J. P. Jacob and P. Y Le Meur, “Citoyenneté locale, foncier, appartenance et reconnaissance dans les sociétés du Sud,” in Politique De La Terre Et De L’appartenance. Droits Fonciers Et Citoyenneté Locale Dans Les Sociétés Du Sud (Karthala, Paris: Édition Scientifique, 2010), 5–57.

[25] اصطلاح انتخاب­شده مربوط به بزرگ­ترین زمینداران و رهبران قبایل می­باشد.

[26]Pierre Centlivres, et Micheline Centlivres-Demont, Et si on parlait de l’Afghannistan? Terrains et Textes, 1964-1980 (Paris:  Maison des sciences de l’homme, 1988), 55.

[27] مادۀ 2223 قانون مدنی افغانستان در مورد فروش زمین بیان می­دارد که همسایه­های یک زمین حق اول را در خرید زمین مذکور دارند و افراد بیگانه در صورتی می­توانند زمین یادشده را بخرند که همسایه­های آن رضایت کتبی خویش را داده باشند. در واقع، تفصیل مطالبات در این قانون حکایت از نوعی برداشت است از قانون مالکیت و حق دسترسی به منابع و همچنین نوعی برداشت نسبت به نظم سیاسی.  در این زمینه، یکی از جنبه­های مهم تشکیل اجتماعات سیاسی می­باشد. بنگرید به

Jacob and Le Meur, “Citoyenneté locale, foncier, appartenance et reconnaissance dans les sociétés du Sud.”

[28] قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان، مصوب 26 ژانویه 2004. برای ترجمۀ غیررسمی انگلیسی آن بنگرید به

http://www.afghan-web.com/politics/current_constitution.html

[29]Conor Foley, A Guide to Property Law in Afghanistan (Oslo: Norwegian Refugee Council, 2005).

[30]Martin van Biljert, “Imaginary institutions. State building in Afghanistan,” in Doing Good or Dooing Better? Development Policies in a Globalizing World (Dutch Scientific Council for Government Policy, 2009), 157-177.

[31] مصاحبه در کابل، فوریه 2012.

[32]Comaroff  and Comaroff, “Law and Disorder in the Postcolony,” 320.

[33]Comaroff  and Comaroff, “Law and Disorder in the Postcolony,” 323.

[34] واقعیت اینکه روابطی میان پشتون­های محلی و عشایر کوچی در دروان جهاد وجود داشت. هر دو این گروه­ها در همین منطقه حضور داشتند و مربوط با تنظیم محاذ ملی بودند و هر یک با همدیگر در تملک زمین­ها سهم داشتند.

[35]Comaroff  and Comaroff, “Law and Disorder in the Postcolony,” 300.

[36]see Heinzpeter Znoj, Tausch und Geld in Zentralsumatra Zur Kritik des Schuldbegriffs in der Wirtschaftsethnologie (Berlin: Reimer Verlag, 1995), 118-131.

[37] تا به امروز زمین­هایی که در جوار جادۀ لته­بند موقعیت دارند شامل برنامۀ توزیع نمی­باشند. این زمین­ها بلندترین قیمت را دارند و پتانسیل اینکه جادۀ مذکور در آینده­ها آسفالت می­گردد، باعث افزایش قیمت این زمین­ها شده است.

[38] مصاحبۀ مؤلفین این مقاله با دفتر کمیشنری عالی سازمان ملل متحد در کابل، فوریه 2012.

[39]Foley, A Guide to Property Law in Afghanistan; Kakar, Government and Society in Afghanistan, 224-225.

[40] www.nytimes.com/2009/08/31/world/asia/31fraud.html?pagewanted=print, viewed 5 April 2012.

[41]Appadurai, “Disjuncture and difference in the global cultural economy.”