سرنوشت غم‌انگیز شاهنامهء شاه طهماسبی

در باب سرمقالهء فصیح«چرا اسلامی!»در شمارهء اخیر ایران نامه‌1،البته فریاد اعتراض حضرت عالی،ولو آن‌که به گوشی نرسد،نالهء حق و حقیقت است.بنده نه‌ فهرست آثاری را که در ژنو به نمایش گذاشته‌اند دیده‌ام نه گزارشی در آن باب خوانده‌ام، تنها از کسی شنیدم که گویا چند برگ از شاهنامهء شاه طهماسبی هم در معرض تماشا قرار داشته است و شاید وصفی که از یک تصویر شاهنامه در مقالهء جناب عالی آمده است‌ مربوط به همین نسخه باشد.حکایت نسخهء شاهنامهء شاه طهماسبی«یکی داستان است پر آب چشم»که همهء ایرانیان باید از آن آگاه باشند.این کتاب را گروهی از بزرگترین‌ نقّاشان و مذهبّان و رنگ‌سازان و خطّاطان و صحّافان و چند دستهء دیگر از صنعتگران‌ ایران صفوی در مدتی بیش از بیست سال برای شاه طهماسب صفوی تهیّه کردند و258 مجلس مینیاتور برای آن ساختند که هرکدام آن یکی از شاهکارهای هنر نقاشی در ایران‌ است و از آن جمله یکی را استادان بزرگ فن،از همان‌روزگار صفوی گرفته تا امروز، اوج مطلق فن مینیاتور در ایران(و لا بد در عالم)شمرده‌اند.شروع این کتاب به فرمان شاه‌ اسمعیل صفوی برای اهداء به فرزندش طهماسب بوده و اتمام آن در روزگار سلطنت‌ طهماسب صورت گرفته است.در سال 976 هجری قمری/1568 میلادی شاه‌ طهماسب در ضمن هدایای گرانبهای دیگر این نسخهء شاهوار را به مناسبت جلوس سلطان‌ سلیم دوم بر اریکهء خلافت عثمانی به وی اهداء نمود و از آن پس این کتاب مستطاب در مدّتی بیش از سیصد سال چون جان عزیز در خزانهء پرشکوه دربار استانبول محفوظ ماند تا در اواخر قرن نوزدهم یا آغاز قرن حاضر هنگامی که بساط خلافت کم‌کم برچیده می‌شد (1)*ایران نامه،سال چهارم شمارهء 1،ص 1-8.

و خیانت و فساد و ضعف بنیهء مالی از زوال خاندان آل عثمان خبر می‌داد،این کتاب به‌ کیفیّتی که شاید بعدها از روی اسناد خزائن ترکیه معلوم شود(لا بد در برابر مبلغی‌ گزاف)به تصرّف دولتمند افسانه‌ای مشهور بارن ادموند روتشلید(راتچایلد بنابر قراءت‌ انگلیسی)درآمد و به پاریس انتقال یافت،و در 1903 نخست‌بار در آن شهر گویا چند برگ آن در نمایشگاه هنر به معرض تماشا گذاشته شد و بار دیگر از دیده‌ها پنهان گشت تا در 1959 که یک ثروتمند بزرگ امریکایی موسوم به آرثور هاتن‌ arthur a.houghton آن را خرید(لا بد از ورثهء خاندان روتشلید)و به امریکا آورد. در 1962 کتابخانهء هاتن در دانشگاه هاروارد،که محفظهء آثار نادر و نفیس خطی است، اطاقی را به این نسخه اختصاص داد که کلیددار آن آقای ستوارت ولش‌ stuart cary welch رئیس بخش اسلامی موزهء فاگ در هاروارد بود.ولش یکی از بزرگترین محققّان هنر مینیاتورسازی است و بخصوص در باب هنر دورهء مغولی هندوستان‌ تألیفاتی دارد.در آن سال آقای ولش از آقای دکتر بنانی،که مقیم کمبریج بود و بنده که‌ تازه برای شروع به تدریس در دانشگاه هاروارد از اروپا آمده بودم،خواهش کرد که‌ اوراق مینیاتور این کتاب را به دقّت وارسی کنیم و هرجا که کتیبه و امضاء و نوشته‌ای از هر نوع در آن یافتیم برای او بخوانیم.بدین‌گونه سعادت زیارت این نسخهء خارق العادهء تاریخی نصیب گشت و اوراقی که بیش از چهار صد سال پیش در دست بزرگترین‌ هنرمندان تاریخ ایران،خدا می‌داند با چه عشق و عزّت و دقّت فوق تصّوری به نقوش و رنگهایی،که اگر مانی هم زنده بود و می‌دید حتما از خجالت آب می‌شد،اوراقی که‌ چندین قرن لذتبخش دیدهء پادشاهان دربار عثمانی و شاید هزاران تن از برگزیدگان‌ هنرشناس بوده است،زیر انگشتان و در برابر دیدگان حیرت زدهء ما قرار داشت.در 1972 موزهء مترو پولیتن نیویورک 78 مینیاتور این نسخه را به وضعی بسیار آبرومندانه به نمایش‌ گذاشت و بدین مناسبت کتابی به قلم آقای دکتر ولش موسوم به a king?s book of kings.the shahnameh of shah tahmasp,by stuart cary welch,new york .1972 منتشر ساخت که دارای مقدّمه‌ای است خواندنی و مفصل و عکس تعدادی از همان 78 مینیاتور،بعضی تمام رنگی و بعضی سفید و سیاه.آقایان دکتر ولش و دکتر مارتین دیکسن martin dickson استاد فارسی دانشگاه پرینسون حدود بیست‌ سالی روی این نسخه کار کردند و سرانجام در 1981 کتاب عظیم دو جلدی شاهنامهء هاتن را با پشتیبانی اولیای دانشگاه هاروارد منتشر نمودند.معرّفی این کتاب محتاج به‌ مقاله‌ای است جداگانه که باید یکی از استادان هنر بنویسد.آنچه در این یاداشت شاید کافی باشد این است که دو استاد مزبور در یک جلد جمیع دانستنیهای مربوط به این‌ کتاب را از معرفی یک یک هنرمندان نقّاش و خطّاط گرفته تا طرز تهیهء رنگ وقلم مو و کاغذ و جدول‌بندی و کیفیّت همکاری استادان فنون گوناگون در کارگاههای متعدّد و جزئیّات سبک هر استاد و دقایق ظرافتهای هر مینیاتور را،که فقط چشم هنرشناس‌ می‌بیند آن هم در زیر ذره‌بین،و بسیار مطالب تازه و ناگفتهء مربوط به تاریخ نقّاشی در ایران را بشرح نوشته‌اند و تعدادی از آن مجالس بیمانند را به اندازهء اصلی نسخه و با تمام‌ رنگهای آن چاپ کرده‌اند.در جلد دیگر تمام 258 مینیاتور را،متأسفانه سفید و سیاه، چاپ کرده و در صفحهء برابر هر تصویر داستان آن را مختصرا به نقل از شاهنامه بیان‌ نموده‌اند و توضیحات هنری دیگر را بر آن افزوده‌اند،و اگر بر سر دری یا در گوشهء پنهانی‌ نوشته‌ای و نامی وجود داشته آن را نیز خوانده و ترجمه کرده‌اند.

آنچه با تفصیل ولی با حذف بسیار نکات مهم گفته شد در حقیقت مقدّمه‌ای است‌ برای ورود در اصل مطلب که تا حدّی مربوط به سر مقالهء«چرا اسلامی!»می‌شود.نسخهء شاهنامهء شاه طهماسبی که به قول ولش یک گالری متحرّک هنرست(موزه‌ای قابل حمل‌ دارای 258 تابلوی شاهکار!)احتمالا گرانبهاترین نسخهء خطی سراسر جهان است و عظمت آن در تاریخ هنر نقّاشی ایران همپایهء عظمت خود شاهنامه است در تاریخ شعر و زبان فارسی.این نسخهء عزیز عظیم چهار قرن تمام به رغم جنگها و چپاولها و ویرانگریهای بسیار از گزند باد و باران و دستبرد دشمن دانا و دوست نادان برکنار مانده‌ و عزیزتر از الماس کوه نور نگهبانی شده بوده است تا سرانجام،به شرحی که گذشت،به‌ دست میلیونر امریکایی افتاده و به«دنیای جدید»رسیده است و در این دنیای جدید نام و هویّت خود را تغییر داده و مبدّل شده است به شاهنامهء هاتن!مثل این است که فرض‌ کنیم روزی روسیهء شوروی شهر رم را تصّرف کند و نام کلیسای سنت پطر را عوض کنند و آن را کلیسای لنین بخوانند،یا انگلیس اصفهان را بگیرد و پل خواجو را پل جرچیل،و مسجد شاه را مسجد الیزابت بنامند،یا چینی‌ها امریکا را بگیرند و دیسنی‌لند را مائولند نامگذاری کنند.عین این عمل ناروا و احمقانه در مورد نسخهء شاهنامهء شاه‌ طهماسبی صورت گرفته است و کتاب دو جلدی عظیمی که یاد شد،امروزه به نام مالک‌ جدید آن هاتن ذکر می‌شود.امّا این تغییر نام که کاری کودکانه و بیانگر دو صفت جهل‌ و خودپسندی آقای هاتن و مشاوران کوته فکر ایشان است در حدّ خود لطمه‌ای به کتاب‌ نزده است.آنچه بسیار دردناک و مطلقا جبران ناپذیرست،تصرّف وارثان لاشخوار کتاب‌ است که برخلاف صاحب قبلی آن،که می‌پنداشت می‌تواند نام خود را از طریق پیوند بدین نسخه جاویدان سازد،ابدا در بند نام و حیثیت تاریخی هم نبوده،از حرص مال به‌ جان این مجموعهء نقیس بی‌بدیل افتاده‌اند و اوراق آن را جدا جدا به آدمهای پر پول،که‌ چون زاغ سیاه می‌خواهند زیوری از پر طاووس بر خویش ببندند،یا به بنگاههای بزرگی‌ که در کمین برگی از این گلستان ذوق و هنر نشسته‌اند،می‌فروشند.بدین ترتیب این‌ گنجینهء هنر یا موزهء متحرک که تاکنون سالم و کامل مانده بوده است اینک در معرض‌ دستبرد غارتگران محترم عالم درآمده است و شاید دیری نگذرد که اوراق آن زینت‌بخش‌ دیوار اطاق خواب فلان میلیونر اروپایی یا شیخ عرب یا بانکدار ژاپنی شده،پاره‌های آن‌ در گوشه‌های گمنام جهان پراکنده گردد.این جنایت راسابقا بر یک نسخهء دیگر فوق‌ العاده گرانبهای شاهنامه،نیز،که امروز به نام مالک فرانسوی آن شاهنامهء دمت demotte معروف است،روا داشته‌اند وملّت«نجیب»ایران دم نزده و اعتراضی نکرده است.ملّت‌ ایران می‌بایست حکایت این جنایت را به گوش همه اهل عالم برساند و شکایت آن را به‌ دادگاهها و مراجع صالح بین‌المللی عرضه بدارد.هنرمندان بزرگی که طّی بیست سال با خون چشم و آب زر این شاهکار را موبه‌مو و ذرّه‌به‌ذرّه کشیده،نگارخانه‌ای بیمانند آفریدند،از قبیل دوست محمّد و سلطان محمّد و میر سیّد علی و میر مصّور و آقا میرک و عبد الصّمد و شیخ محمّد و بسیاری دیگر،در استخدام آقای هاتن و وارثان او و مالکان‌ بعدی تکه پاره‌های آن نبوده‌اند.آنان این اثر را نه به شوق مال و در طلب نام،بلکه از سر عشق به هنر شریف خویش،از سر مهر به میهن خود ایران و تاریخ آن،از سر شیفتگی به‌ شاهنامهء ابدی و تعظیم به درگاه خالق آن فردوسی،و برای اطاعت و احترام نسبت به‌ مخدوم صفوی خویش پدید آوردند.خانوادهء هاتن می‌بایست حرمت تاریخ و تمدن را و حتّی‌ برای حفظ آبرو و شرف خودشان هم که باشد مانع اوراق شدن این کتاب عظم گردند. آنها اگر اندکی معرفت تاریخی داشتند و دربند فرهنگ یک قوم کهنسال و احترام به‌ سنتهای انسانی می‌بودند این نسخه را تماما،ولو به نام مبارک هاتن،به همان موزهء متروپولیتن می‌سپردند تا از تصرّف افراد زرپوست محفوظ بماند و به چنگ و منقار کرکسان بازار داد و ستدهای بین‌المللی دریده نشود و برای همهء نوع انسان و همهء نسلهای‌ آینده پایدار بماند.

جناب عالی سرنوشت این شاهنامهء شاه طهماسبی را دقیقتر فراهم بیاورید و ستمی را که از این راه نه بر ایران که بر هنر و انسانیت می‌رود در ایران نامه یاد کنید.به گمان من‌ می‌توان و باید بانگ و فریاد برآورد که این ظلم است،بر بریت است،توحّش است، دزدی و جنایت است و هرکس که هنوز بارقهء حقیقی در وجودش می‌درخشد،خواه ایرانی یا امریکایی یا از ملتهای دیگر،باید در مقام مبارزه با این بیداد برآید.شاید بتوان‌ از این راه جبهه‌ای آراست و مانع ویرانی بیشتر این بزرگترین مجموعهء زیبای هنری یک‌ ملّت،که فقط به طمع رزاندوزی بیشتر آغاز شده است،گردید.

حشمت مؤید

سرنوشت غم‌انگیز شاهنامهء شاه طهماسبی

در باب سرمقالهء فصیح«چرا اسلامی!»در شمارهء اخیر ایران نامه‌1،البته فریاد اعتراض حضرت عالی،ولو آن‌که به گوشی نرسد،نالهء حق و حقیقت است.بنده نه‌ فهرست آثاری را که در ژنو به نمایش گذاشته‌اند دیده‌ام نه گزارشی در آن باب خوانده‌ام، تنها از کسی شنیدم که گویا چند برگ از شاهنامهء شاه طهماسبی هم در معرض تماشا قرار داشته است و شاید وصفی که از یک تصویر شاهنامه در مقالهء جناب عالی آمده است‌ مربوط به همین نسخه باشد.حکایت نسخهء شاهنامهء شاه طهماسبی«یکی داستان است پر آب چشم»که همهء ایرانیان باید از آن آگاه باشند.این کتاب را گروهی از بزرگترین‌ نقّاشان و مذهبّان و رنگ‌سازان و خطّاطان و صحّافان و چند دستهء دیگر از صنعتگران‌ ایران صفوی در مدتی بیش از بیست سال برای شاه طهماسب صفوی تهیّه کردند و258 مجلس مینیاتور برای آن ساختند که هرکدام آن یکی از شاهکارهای هنر نقاشی در ایران‌ است و از آن جمله یکی را استادان بزرگ فن،از همان‌روزگار صفوی گرفته تا امروز، اوج مطلق فن مینیاتور در ایران(و لا بد در عالم)شمرده‌اند.شروع این کتاب به فرمان شاه‌ اسمعیل صفوی برای اهداء به فرزندش طهماسب بوده و اتمام آن در روزگار سلطنت‌ طهماسب صورت گرفته است.در سال 976 هجری قمری/1568 میلادی شاه‌ طهماسب در ضمن هدایای گرانبهای دیگر این نسخهء شاهوار را به مناسبت جلوس سلطان‌ سلیم دوم بر اریکهء خلافت عثمانی به وی اهداء نمود و از آن پس این کتاب مستطاب در مدّتی بیش از سیصد سال چون جان عزیز در خزانهء پرشکوه دربار استانبول محفوظ ماند تا در اواخر قرن نوزدهم یا آغاز قرن حاضر هنگامی که بساط خلافت کم‌کم برچیده می‌شد (1)*ایران نامه،سال چهارم شمارهء 1،ص 1-8.

و خیانت و فساد و ضعف بنیهء مالی از زوال خاندان آل عثمان خبر می‌داد،این کتاب به‌ کیفیّتی که شاید بعدها از روی اسناد خزائن ترکیه معلوم شود(لا بد در برابر مبلغی‌ گزاف)به تصرّف دولتمند افسانه‌ای مشهور بارن ادموند روتشلید(راتچایلد بنابر قراءت‌ انگلیسی)درآمد و به پاریس انتقال یافت،و در 1903 نخست‌بار در آن شهر گویا چند برگ آن در نمایشگاه هنر به معرض تماشا گذاشته شد و بار دیگر از دیده‌ها پنهان گشت تا در 1959 که یک ثروتمند بزرگ امریکایی موسوم به آرثور هاتن‌ arthur a.houghton آن را خرید(لا بد از ورثهء خاندان روتشلید)و به امریکا آورد. در 1962 کتابخانهء هاتن در دانشگاه هاروارد،که محفظهء آثار نادر و نفیس خطی است، اطاقی را به این نسخه اختصاص داد که کلیددار آن آقای ستوارت ولش‌ stuart cary welch رئیس بخش اسلامی موزهء فاگ در هاروارد بود.ولش یکی از بزرگترین محققّان هنر مینیاتورسازی است و بخصوص در باب هنر دورهء مغولی هندوستان‌ تألیفاتی دارد.در آن سال آقای ولش از آقای دکتر بنانی،که مقیم کمبریج بود و بنده که‌ تازه برای شروع به تدریس در دانشگاه هاروارد از اروپا آمده بودم،خواهش کرد که‌ اوراق مینیاتور این کتاب را به دقّت وارسی کنیم و هرجا که کتیبه و امضاء و نوشته‌ای از هر نوع در آن یافتیم برای او بخوانیم.بدین‌گونه سعادت زیارت این نسخهء خارق العادهء تاریخی نصیب گشت و اوراقی که بیش از چهار صد سال پیش در دست بزرگترین‌ هنرمندان تاریخ ایران،خدا می‌داند با چه عشق و عزّت و دقّت فوق تصّوری به نقوش و رنگهایی،که اگر مانی هم زنده بود و می‌دید حتما از خجالت آب می‌شد،اوراقی که‌ چندین قرن لذتبخش دیدهء پادشاهان دربار عثمانی و شاید هزاران تن از برگزیدگان‌ هنرشناس بوده است،زیر انگشتان و در برابر دیدگان حیرت زدهء ما قرار داشت.در 1972 موزهء مترو پولیتن نیویورک 78 مینیاتور این نسخه را به وضعی بسیار آبرومندانه به نمایش‌ گذاشت و بدین مناسبت کتابی به قلم آقای دکتر ولش موسوم به a king?s book of kings.the shahnameh of shah tahmasp,by stuart cary welch,new york .1972 منتشر ساخت که دارای مقدّمه‌ای است خواندنی و مفصل و عکس تعدادی از همان 78 مینیاتور،بعضی تمام رنگی و بعضی سفید و سیاه.آقایان دکتر ولش و دکتر مارتین دیکسن martin dickson استاد فارسی دانشگاه پرینسون حدود بیست‌ سالی روی این نسخه کار کردند و سرانجام در 1981 کتاب عظیم دو جلدی شاهنامهء هاتن را با پشتیبانی اولیای دانشگاه هاروارد منتشر نمودند.معرّفی این کتاب محتاج به‌ مقاله‌ای است جداگانه که باید یکی از استادان هنر بنویسد.آنچه در این یاداشت شاید کافی باشد این است که دو استاد مزبور در یک جلد جمیع دانستنیهای مربوط به این‌ کتاب را از معرفی یک یک هنرمندان نقّاش و خطّاط گرفته تا طرز تهیهء رنگ وقلم مو و کاغذ و جدول‌بندی و کیفیّت همکاری استادان فنون گوناگون در کارگاههای متعدّد و جزئیّات سبک هر استاد و دقایق ظرافتهای هر مینیاتور را،که فقط چشم هنرشناس‌ می‌بیند آن هم در زیر ذره‌بین،و بسیار مطالب تازه و ناگفتهء مربوط به تاریخ نقّاشی در ایران را بشرح نوشته‌اند و تعدادی از آن مجالس بیمانند را به اندازهء اصلی نسخه و با تمام‌ رنگهای آن چاپ کرده‌اند.در جلد دیگر تمام 258 مینیاتور را،متأسفانه سفید و سیاه، چاپ کرده و در صفحهء برابر هر تصویر داستان آن را مختصرا به نقل از شاهنامه بیان‌ نموده‌اند و توضیحات هنری دیگر را بر آن افزوده‌اند،و اگر بر سر دری یا در گوشهء پنهانی‌ نوشته‌ای و نامی وجود داشته آن را نیز خوانده و ترجمه کرده‌اند.

آنچه با تفصیل ولی با حذف بسیار نکات مهم گفته شد در حقیقت مقدّمه‌ای است‌ برای ورود در اصل مطلب که تا حدّی مربوط به سر مقالهء«چرا اسلامی!»می‌شود.نسخهء شاهنامهء شاه طهماسبی که به قول ولش یک گالری متحرّک هنرست(موزه‌ای قابل حمل‌ دارای 258 تابلوی شاهکار!)احتمالا گرانبهاترین نسخهء خطی سراسر جهان است و عظمت آن در تاریخ هنر نقّاشی ایران همپایهء عظمت خود شاهنامه است در تاریخ شعر و زبان فارسی.این نسخهء عزیز عظیم چهار قرن تمام به رغم جنگها و چپاولها و ویرانگریهای بسیار از گزند باد و باران و دستبرد دشمن دانا و دوست نادان برکنار مانده‌ و عزیزتر از الماس کوه نور نگهبانی شده بوده است تا سرانجام،به شرحی که گذشت،به‌ دست میلیونر امریکایی افتاده و به«دنیای جدید»رسیده است و در این دنیای جدید نام و هویّت خود را تغییر داده و مبدّل شده است به شاهنامهء هاتن!مثل این است که فرض‌ کنیم روزی روسیهء شوروی شهر رم را تصّرف کند و نام کلیسای سنت پطر را عوض کنند و آن را کلیسای لنین بخوانند،یا انگلیس اصفهان را بگیرد و پل خواجو را پل جرچیل،و مسجد شاه را مسجد الیزابت بنامند،یا چینی‌ها امریکا را بگیرند و دیسنی‌لند را مائولند نامگذاری کنند.عین این عمل ناروا و احمقانه در مورد نسخهء شاهنامهء شاه‌ طهماسبی صورت گرفته است و کتاب دو جلدی عظیمی که یاد شد،امروزه به نام مالک‌ جدید آن هاتن ذکر می‌شود.امّا این تغییر نام که کاری کودکانه و بیانگر دو صفت جهل‌ و خودپسندی آقای هاتن و مشاوران کوته فکر ایشان است در حدّ خود لطمه‌ای به کتاب‌ نزده است.آنچه بسیار دردناک و مطلقا جبران ناپذیرست،تصرّف وارثان لاشخوار کتاب‌ است که برخلاف صاحب قبلی آن،که می‌پنداشت می‌تواند نام خود را از طریق پیوند بدین نسخه جاویدان سازد،ابدا در بند نام و حیثیت تاریخی هم نبوده،از حرص مال به‌ جان این مجموعهء نقیس بی‌بدیل افتاده‌اند و اوراق آن را جدا جدا به آدمهای پر پول،که‌ چون زاغ سیاه می‌خواهند زیوری از پر طاووس بر خویش ببندند،یا به بنگاههای بزرگی‌ که در کمین برگی از این گلستان ذوق و هنر نشسته‌اند،می‌فروشند.بدین ترتیب این‌ گنجینهء هنر یا موزهء متحرک که تاکنون سالم و کامل مانده بوده است اینک در معرض‌ دستبرد غارتگران محترم عالم درآمده است و شاید دیری نگذرد که اوراق آن زینت‌بخش‌ دیوار اطاق خواب فلان میلیونر اروپایی یا شیخ عرب یا بانکدار ژاپنی شده،پاره‌های آن‌ در گوشه‌های گمنام جهان پراکنده گردد.این جنایت راسابقا بر یک نسخهء دیگر فوق‌ العاده گرانبهای شاهنامه،نیز،که امروز به نام مالک فرانسوی آن شاهنامهء دمت demotte معروف است،روا داشته‌اند وملّت«نجیب»ایران دم نزده و اعتراضی نکرده است.ملّت‌ ایران می‌بایست حکایت این جنایت را به گوش همه اهل عالم برساند و شکایت آن را به‌ دادگاهها و مراجع صالح بین‌المللی عرضه بدارد.هنرمندان بزرگی که طّی بیست سال با خون چشم و آب زر این شاهکار را موبه‌مو و ذرّه‌به‌ذرّه کشیده،نگارخانه‌ای بیمانند آفریدند،از قبیل دوست محمّد و سلطان محمّد و میر سیّد علی و میر مصّور و آقا میرک و عبد الصّمد و شیخ محمّد و بسیاری دیگر،در استخدام آقای هاتن و وارثان او و مالکان‌ بعدی تکه پاره‌های آن نبوده‌اند.آنان این اثر را نه به شوق مال و در طلب نام،بلکه از سر عشق به هنر شریف خویش،از سر مهر به میهن خود ایران و تاریخ آن،از سر شیفتگی به‌ شاهنامهء ابدی و تعظیم به درگاه خالق آن فردوسی،و برای اطاعت و احترام نسبت به‌ مخدوم صفوی خویش پدید آوردند.خانوادهء هاتن می‌بایست حرمت تاریخ و تمدن را و حتّی‌ برای حفظ آبرو و شرف خودشان هم که باشد مانع اوراق شدن این کتاب عظم گردند. آنها اگر اندکی معرفت تاریخی داشتند و دربند فرهنگ یک قوم کهنسال و احترام به‌ سنتهای انسانی می‌بودند این نسخه را تماما،ولو به نام مبارک هاتن،به همان موزهء متروپولیتن می‌سپردند تا از تصرّف افراد زرپوست محفوظ بماند و به چنگ و منقار کرکسان بازار داد و ستدهای بین‌المللی دریده نشود و برای همهء نوع انسان و همهء نسلهای‌ آینده پایدار بماند.

جناب عالی سرنوشت این شاهنامهء شاه طهماسبی را دقیقتر فراهم بیاورید و ستمی را که از این راه نه بر ایران که بر هنر و انسانیت می‌رود در ایران نامه یاد کنید.به گمان من‌ می‌توان و باید بانگ و فریاد برآورد که این ظلم است،بر بریت است،توحّش است، دزدی و جنایت است و هرکس که هنوز بارقهء حقیقی در وجودش می‌درخشد،خواه ایرانی یا امریکایی یا از ملتهای دیگر،باید در مقام مبارزه با این بیداد برآید.شاید بتوان‌ از این راه جبهه‌ای آراست و مانع ویرانی بیشتر این بزرگترین مجموعهء زیبای هنری یک‌ ملّت،که فقط به طمع رزاندوزی بیشتر آغاز شده است،گردید.