سنت کتاب‌خوانی در مجالس و محافل عامه

 

حسن ذوالفقاری <Hasan Zolfagari <zolfagari_hasan@yahoo.com (دانش‌آموختۀ دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران، 1375) عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی، رئیس مرکز تحقیقات زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت مدرس، نویسنده، پژوهشگر و مؤلف کتاب‌های درسی، متخصص ادبیات عامه و مدیر گروه آموزش زبان و ادبیات فارسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی است. برگزیدۀ رتبۀ دوم پژوهش‌های کاربردی در نوزدهمین جشنوارۀ بین‌المللی خوارزمی و رتبۀ اول پژوهش برتر فرهنگی سال 1394 و مشاور عالی دایره‌المعارف بزرگ اسلامی و مؤسس انجمن علمی نقد ادبی ایران است. در کنار سردبیری فصلنامۀ فرهنگ و ادبیات عامه، بیش از 40 کتاب و 150 مقالۀ علمی تألیف کرده است که از آن جمله‌اند فرهنگ بزرگ ضربالمثل‌های فارسی، ادبیات مکتبخانه‌ای ایران، یکصد منظومۀ عاشقانۀ فارسی، فارسی بیاموزیم و باورهای عامیانه مردم ایران.

  

حضرت استادی دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن (زاده ۱۳۰۴) استاد بنده در درس مکتب‌های ادبی در دورة دکتری دانشگاه تهران (1372) بود. جز آن لحظات خوش که با جناب استادی به سر شد، هنگام جوانی، مطالعة کتاب‌های وی آرام‌بخش من بود و هر کتاب که از وی می‌یافتم می‌خواندم. نثر گیرا و بیان گرم استاد چنان مرا به خود مشغول می‌کرد که وقت و زمان را حس نمی‌کردم. یکی از مقالات بنده با عنوان ”ادب غنايي،“[1] که تحقیق درس ایشان بود، نیز به لطف استاد و شاگردنوازی وی در ماهنامة وزین هستی منتشر شد. جز ادب درس و نفس، آنچه از استاد آموختم آرامش و متانت و وقار و استواری بود. دیدارهای پیوسته همه و همه دل‌بستگی من را روزافزون می‌کرد. بی‌دلیل نبود که هنگام اشتغالم در سازمان کتاب‌های درسی و تألیف و گزینش متون درسی سه متن از آثار ایشان را باافتخار در کتاب‌های دبیرستان آوردم. یکی از این متون از کتاب روزها بود که از بخش آغاز کودکی و هنگام ”سعدی‌خوانی‌“ استاد با خالة خود انتخاب ‌شده بود. به گفتة استاد، سعدی برای او مانند شیر آغوز بود که استخوان‌بندی روحی او را شکل داده بود. این نکتة یک‌خطی اشاره‌ای دارد به سنت شعرخوانی و کتاب‌خوانی در جامعة کم‌سواد گذشته و میان عوام. سنت نیکوی کتاب‌خوانی، علی‌رغم نبود کتاب و سواد در جوامع گذشته، چنان ریشه داشت که روح تشنة مردم را سیراب و اوقات آنان را خوش می‌کرد؛ خلاف امروز که با وجود کتاب فراوان و انواع دسترسی به آن، حس خواندن وجود ندارد و رسانه‌های مجازی جایگزین بدی برای کتاب شده‌اند. این مقاله بیان شرح عطش مردمان گذشته به کتاب‌خوانی و هدیة موری کوچک و شاگرد کمترین استاد به حضرت سلیمانِ با حشمتِ فرهنگ و ادب گرانسنگ فارسی است به پاس قریب هفتاد سال حضور باشکوه و سیمرغ‌وار ایشان در فرهنگ و ادب ایران‌زمین.

  

مقدمه

یکی از سنت‌های دیرین در ایران، خواندن کتاب‌های معروف ملی و دینی یا تربیتی در محافل خانوادگی یا مجالس رسمی در ایام جشن و شادمانی مثل یلدا و نوروز و شب‌های دراز زمستان یا روزهای ماتم مثل محرم یا در ماه‌های رمضان بوده است. خواندن از رو، به خلاف نقالی که کاری فنی و نمایشی بود، برعهدة افراد باسواد بود و مهارت خاصی نمی‌خواست و حتی در محافل خصوصی خانوادگی در شب‌های دراز زمستان و یلدا امری رایج بود. سبب رواج این امر نیز بی‌سوادی عامة مردم بود که یک نفر باسواد متن را برای بقیه می‌خواند. گاه این امر چنان رواج می‌یافت که نام خاص می‌یافت؛ چنان‌که در برخی از مناطق پنجشیر همسایه‌ها و نزدیکان در سه شب اول مرگ کسی که درگذشته است به کتاب‌خوانی می‌پردازند و به آن ”بزم غم“ می‌گویند؛ زیرا در گذشته مصیبت‌نامه‌های منظوم را در چنین مناسبتی مي‌خواندند. در برخی مناطق، هنگام ماه رمضان یک باب از منظومه‌ای دینی-‌حماسی را می‌خواندند و به آن باب‌خوانی می‌گفتند.

در ماه رمضان، اوقات فراغت به دو بخش تقسیم می‌شد: فراغت‌های روزانۀ خاص زنان و فراغت‌های شبانۀ خاص مردان. زنان به مراسم جمعی و نغمه‌های عبادی و مذهبی مثل تلاوت قرآن، برگزاری جلسات ختم انعام، صحیفه‌خوانی، دعاخوانی و ذکر گفتن می‌پرداختند و مردان معمولاً یا در مجالس وعظ، خطابه و تلاوت قرآن حضور می‌یافتند یا مجالس روایتگری و غزل‌خوانی تشکیل می‌دادند. در ماه رمضان، منظومه‌هایی مانند خاورنامه ابن‌حسام‌ خوسفی، حملۀ حیدری راجی کرمانی و معراج‌نامه را روایت می‌کردند. تداوم و ممارست هر ساله در اجرای این‌گونه روایتگری‌ها در ماه رمضان باعث شد تا موسیقی و آوازهای خاصی پدید آید و در کنار سایر نغمات موسیقی ماندگار شود که هر کدام را می‌توان به‌عنوان یک شیوه دانست؛ مانند ”حمله‌خوانی“ که از خواندن نسخ مختلف حملۀ حیدری حاصل‌شده یا ”معراج‌نامه‌خوانی“ که به حکایت به معراج رفتن پیامبر اکرم(ص) اختصاص دارد و ”باب‌خوانی“ که نوع خواندن یک باب از یک منظومۀ دینی- حماسی است.[2]

به خواندن کتاب‌هایی نظیر رَوْضَهُ الشُّهَدا و طوفانُ البُكاء فی مَقاتِلِ الشُّهَدا در بوشهر ”کتاب‌خوانی“ می‌گویند. نیم ساعت قبل از روضه‌خوانی، کتاب‌خوان که جلوی مجلس نشسته، به شیوه‌ای خاص و آهنگی حزین کتاب می‌خواند و در برخی از جاها که به شعری می‌رساند، آخر مصراع یا بیت را کشیده‌تر می‌خواند که با ”های“ چند نفر نشسته در کنار کتاب‌خوان همراه می‌شود.

در مناطق متفاوت ایران رسم بود به ‌مقتضای محفل و زمان متنی خاص را می‌خواندند؛ مثلاً جوهری‌خوانی و روضه‌خوانی مخصوص محرم و حمله‌خوانی خاص رمضان و به‌‌خصوص ایام ضربت و شهادت حضرت علی(ع) بود و شاهنامه‌خوانی در محافل و همۀ شب‌های زمستان اجرا می‌شد. رفته‌رفته این کتاب‌خوانی‌ها رایج شد و نام خاص گرفت و آیین‌های ویژه یافت که در ادامه تشریح می‌شود. در پنجشیر افغانستان، شماری از داستان‌های مثنوی، شاهنامه، ورقه و گلشاه، یوسف و زلیخا، لیلی و مجنون، شیرین و فرهاد و افسانه‌هایي مثل نجمای شیرازی و دختر پادشاه بیشتر مورد علاقۀ بانوان و دوشیزگان بوده است. حتی محافل عروسی با کتاب‌خوانی برگزار می‌شد، به‌گونه‌ای که زنان با نواختن دف و دایره عروسی را جشن می‌گرفتند و مردان هم بزم کتاب‌خوانی می‌آراستند و بخش‌های عاشقانۀ شاهنامه یا داستان‌هاي عاشقانه‌های لیلی و مجنون را می‌خواندند.

کتاب‌خوانی آدابی هم داشت: یک یا دو نفر از کتاب‌خوانان خوش‌آواز بیت‌هایی از مثنوی یا شاهنامه را به آواز می‌خواند و یکی از ملاها یا کسی که بر موضوع تسلط داشت، تفسیر می‌کرد. در این شیوه، متن از رو و نه از حافظه قرائت می‌شد. البته همیشه ممکن نبود کتاب را از رو بخوانند. گاه خوانندگان حرفه‌ای از حافظه می‌خواندند. در سنت‌های شعرخوانی عامه، مثل منظومه‌خوانی و سخنوری و نقل ‌آواز و مناقب‌خوانی و فضایل‌خوانی، خواننده اشعاری را از حافظه می‌خواند. نقل‌خوانی و منظومه‌‌خوانی شامل حکایت‌ها، نقل‌ها، روایت‌ها و داستان‌هایی است که خواننده‌ای به شکل آواز و گاه با ساز اجرا می‌کند. از آن جمله است نقل ‌آوازهای لیلی و مجنون و ورقه و گلشاه و شیرین و خسرو یا منظومه‌های عامیانة فلک‏ناز، حیدربک‏ و صنم‏بر، سیه‏مو، سبزپری و زردپری و سرخ‏پری و منظومه‏های عاشقانه‏ای چون بی‏بیجان قرایی، نسایی و مغول‏ دختر و زهره و طاهر که از شهرت بیشتری برخوردارند. کتاب‌هایی که برای مردم خوانده می‌شد چند دسته بود که در زیر به شرح می‌آید.

 

الف. کتاب‌های ملی و تاریخی

شاهنامهخوانی

شاهنامه را به دو شیوه در مجالس اجرا می‌کرده‌اند: نقالی که شکل نمایشی دارد و نقال به نظم و نثر داستان را براساس طومارهای نقالی روایت می‌کند. نقالی شیوه‌ای از شاهنامه‌خوانی است که نقال آن را در مجلس عامة مردم و در قهوه‌خانه‌ها به ‌صورت ایستاده همراه با تصاویری از صحنه‌های رزم و بزم از شاهنامه اجرا می‌کند. شکل دیگر خواندن از روی شاهنامه بود. به این روش ”مجلسی“ می‌گویند؛ ”شیوه‌ای که در مجلس اشراف و بزرگان ایل اجرا می‌شود. در این شیوه، شاهنامه به شکل نشسته خوانده می‌شود. این نوع شاهنامه‌خوانی بیشتر در میان ایلات و عشایر و همچنین روستانشینان مرسوم بود.“[3] در ایل بختیاری، افراد باسواد شاهنامه‌خوانی می‌کنند و شاهنامه‌خوان برخلاف خنیاگران سنتی و نقالان شهری از راه شاهنامه‌خوانی امرار معاش نمی‌کند.[4] این گروه گاه بر وزن شاهنامه شعرهای جدیدی نیز می‌سرودند و آن را همراه با اشعار شاهنامه در مراسم شاهنامه‌خوانی می‌خواندند.[5] بعضی از سران ایلات همواره شاهنامه‌خوان در دستگاه خود داشتند که هنگام بزم و رزم به شاهنامه‌خوانی می‌پرداختند. عشایر در هنگام درگیری‌ها از اشعار شاهنامه به‌ منظور تقویت روحیۀ جنگاوری استفاده می‌کردند.[6] از این ‌رو، در گذشته مجلس شاهنامه‌خوانی به‌طور معمول قبل از آغاز جنگ بر پا می‌شد و تا نیمه‌های شب به درازا می‌کشید.[7] همچنین، شاهنامه‌خوانی الگوی اساسی سرودن شعر در بین افراد باسواد ایل بود و لرها چه در سرودن شعر و چه در نامه‌نگاری و تهدیدات جنگی به نحوی از اشعار شاهنامه اقتباس یا نقل‌ قول می‌کردند.[8]

 

برزونامهخوانی

این منظومه منسوب به شمس‌الدین کوسج (سدۀ هشتم هجری) و عطایی رازی (م. 491ق)، معروف به ناكوك و سرگذشت حماسی برزو، پسر سهراب، است كه به تقلید از شاهنامه فردوسی سروده شده است. این شیوه در منطقۀ لُردگان اجرا می‌شود. داستان‌های روایت‌شده در این شیوه در شاهنامه وجود ندارد، اما شاهنامه‌خوانان بختیاری آن را بخشی از شاهنامه می‌دانند. بنا به شنیده‌هایم، در یکی از روستاهای مسجدسلیمان با نام سی‌میلی در منطقۀ گلگیر، همه‌‌ساله جمعیت فراوانی از بختیاری‌ها از طوایف، شهرستان‌ها و استان‌های گوناگون گرد هم می‌آیند و این مراسم را برگزار می‌کنند.

 

جنگنامه‌‌خوانی

گونه‌ای از شعر حماسی محلی در وصف دلیری‌های قهرمانان ملی و دینی است که به تأثیر از شاهنامه در مناطق گوناگون پدید آمد. جنگ‌نامه معمولاَ شکل آوازی هم دارد که

معمولاً در شب‌نشینی‌ها و گردهمایی‌های اهل ادب و فرهنگ اجرا می‌شده است. جنگ‌نامه همچنین در مراسم عزا و سوگواری اجرا می‌شود، اما اشعار آن از شاهنامه نیست و از کتاب‌های دیگری از جمله کتاب جوهری [طوفانُالبکاء] برگزیده می‌شود. در این نوع مراسم، معمولاً جنگ‌نامۀ حضرت علی‌اکبر(ع)، جنگ‌نامۀ حضرت علی(ع) و مانند آن را می‌خوانند.[9]

جنگ‌نامه‌ها اغلب به تأثیر از شاهنامه سروده می‌شدند. جنگ‌نامۀ محمد حنيفه که ماجرای جنگ محمد حنیفه و حسنین با قطران و جمهورشاه را در بحر تقارب روایت می‌کند از نمونه‌های مشهور جنگ‌نامه است. خواندن جنگ‌نامۀ خیبر و صفین در آذربایجان در مناسبت‌های مذهبی مرسوم بوده است. جنگ‌نامه با مضامین شیعی در اوصاف دلاوری‌های حضرت عباس، حضرت علی(ع) و حضرت علی‌اکبر در لرستان و بخشی از کردستان و در بین عشایر بختیاری و در جنوب کشور رایج است.

جنگ‌نامه‌های تاریخی نیز تحت تأثیر شاهنامه در مناطق مختلف شکل گرفتند و شاعران و نقالان مناطق و نواحی اشعار و آوازهایی را در توصیف دلاوری‌های سران ایل و خوانین سروده و می‌خوانند. از آن جمله جنگ‌نامۀ نصیرخان در وصف پایمردی و دلاوری سرداری از ایل بختیاری است که در راه حفظ و حراست از کیان ایل به مبارزه برخاست. این جنگ‌نامه‌ها بیشتر روایت واقعی مبارزات امیران منطقه و مبارزات خوانین، همراه با مبالغه، است. رفته‌رفته جنگ‌نامه‌خوانی از صورت وقایع‌نگاری خارج و با ذوق عالی‌تری آمیخته شد. برخی منابع متأخر گواهی می‌دهند که آثار منظوم ملی یا بومی نقل مجالس و محافل نظامیان بوده است و جنگ‌نامه‌خوان‌ها اشعار ذکرشده را با آوازهایی خاص آمیخته و در جمع سپاهیان می‌خواندند.[10]

شاید بتوان دو منظومۀ ”جنگ‌نامۀ کشم“ و ”جرون‌نامه“ را، که در سال‌های ۱۰۳۲ تا ۱۰۴۲ق به نظم درآمده‌اند، از نمونه‌های قدیم‌تر جنگ‌نامه به شمار آورد. مبارزات ترکمن‌ها در جنگ‌نامۀ عبدالستار قاضی‌پور انعکاس یافته است. جنگ‌نامۀ لیراوی در 2هزار بیت اثر محمدعلی صادقی مروری بر تاریخ معاصر لیراوی و دیلم است.[11] جنگ‌نامۀ تحفه‌النصیر از نمونه‌های جنگ‌نامۀ بلوچی اثر جام دُرّک دومبکی، ملک‌الشعرای دربار نوری نصیرخان (1750م)، است. در میان کردان، جنگ‌نامه و ”شهنامه“ با گويش‌هاي مختلف به‌صورت کتبی و شفاهی دیده می‌شود. الماس‌خان کندوله‌اي از شاعران شاخص جنگ‌نامه‌سرا است.[12] ”سوت“ در مازندران معادل جنگ‌نامه است که معمولاً در رثای قهرمانی‌ها، سلحشوری‌ها و مبارزات قهرمانان محلی سروده و خوانده می‌شود.

 

نظامیخوانی

بیشتر در مناطق لرنشین اجرا می‌شود و ”شیرین خسرو“ یا ”شیرین و خسرو“ یا ”خسروخوانی“ نیز می‌گویند. این شیوه یکی از مقام‌های آوازی در موسیقی لری هم شناخته می‌شود و به ‌صورت گوشه‌اي مستقل در رديف موسيقي سنتي ايران جاي گرفته است که با همراهی ساز کمانچه اجرا می‌شود.[13] اکثر اشعار این مقام از منظومۀ شیرین و خسرو است، اما به ‌مرور زمان اشعار شاعران لری نیز به آن اضافه‌ شده است. برخی این ابیات را از دیوان نظامی انتخاب کرده و برخی به گویش محلی لری اشعار شیرین خسرو و یا اشعار لری دیگری را به سبک نظامی‌خوانی می‌خوانند.[14] امروزه تعدادی از اشعار شیرین خسرو به گویش لکی میان مردم مناطق لرستان مشهور است که تک‌بیت‌های پراکنده از آن در دیوان منظوم لکی بر جا مانده است. در مجلس نظامی‌خوانی بیشتر مجادله‌های خسرو و فرهاد و نیز گفت‌وگوی شیرین و خسرو در داستان خسرو و شیرین خوانده می‌شده است. سکندرنامه‌خوانی هم در افغانستان رواج تام داشت.

ب. کتاب‌های دینی و مذهبی

روضهخوانی

روضه‌خوانی یکی از مراسم آیینی در فرهنگ شیعی و رایج در میان تودة مردم است که ریشه‌ای 500 ساله دارد. مرثيه‌خوانان در گذشته حوادث كربلا را از روى کتاب روضهالشهدا (تألیف 907ق) نگاشتة حسین واعظ کاشفی (م. 910ق) می‌خواندند. به همین سبب بعدها به چنین مجالسی به‌طور عام روضه‌خوانی گفته شد که مقصود همان روضه‌الشهداخوانی است. رفته‌رفته روضه‌خوانی از روى كتاب منسوخ شد و روضه‌خوان‌ها مطالب کتاب را حفظ كرده و در مجالس عزادارى مى‏خواندند. تا پیش از تألیف این کتاب، مرثیه‌خوان‌ها که اغلب کم‌سواد بودند، می‌باید به مقاتل عربی مراجعه می‌کردند. با نگارش این کتاب به زبان فارسی، کار مرثیه‌خوان‌ها آسان شد و همین کتاب را در مجالس از رو می‌خواندند.

روضهالشهدا تا مدت‌ها پس از تألیف تنها کتاب جامع ذکر مقاتل و مصائب بود. شیعیان در ایام‏ عزاداری و روزهای جمعه در مجلسی فراهم می‏آمدند و کسی که صدایی خوش داشت، یا یکی از مُرصّع‏خوانان (کسانی که نظم و نثر را با هم می‌خوانند) کتاب روضهالشهدا را می‏خواند و دیگران‏ می‏گریستند. پس از روضه‌الشهدا کتاب‌های دیگری در مقاتل تألیف شد که مهم‌ترین آنها طوفانُالبکاء معروف به جوهری و اسرارالشهاده است. روضه‏خوانان نیز هم منبع روضه‏های خود را عوض کردند و به کتاب‌های جدیدتر روی آوردند و هم روش آن‏ را تغییر دادند و روضه‏های خود را حفظ کردند و با سرمشق گرفتن از کار روضه‌خوان‌های‏ ماهر و موفق در تکمیل اجرای آن کوشیدند. اما نام این مراسم به یاد قدیم‌ترین کتاب‏ جامع فارسی که در مقاتل نوشته ‌شده است همچنان ”روضه‏خوانی“ باقی ماند.[15]

حاجی میرزاحسین نوری (1213- 1282ش) در مقدمة کتاب لؤلؤ و مرجان می‌نویسد:

این صنف از مؤمنین [روضه‌خوان‌ها] اسمی مخصوص نداشتند تا ملاحسین کاشفی کتاب روضهالشهدا را تألیف نمود . . . مردم رغبت نمودند در خواندن آن کتاب در مجالس مصیبت و به جهت فصاحت و اغلاق آن کتاب، هرکس از عهدة خواندن آن برنمی‌آمد، بلکه اشخاص مخصوصه بودند که آن را درست آموخته، در مجالس تعزیه‌داری می‌خواندند و ایشان معروف شدند به روضه‌خوان؛ یعنی خوانندۀ کتاب روضهالشهدا. پس ‌از آن کم‌کم از آن کتاب به کتاب دیگر انتقال نمودند و از آن به خواندن از حفظ و آن اسمِ اول بر ایشان ماند و کار این طایفه اندک‌اندک بالا گرفت و برای اصل مقصد که گریانیدن باشد، مقدماتی پیدا شد از قصص و حکایات و . . . و فنی شد مخصوص و ممتاز و کار ترقی آن به آنجا رسید که یکی از علمای اعلام می‌فرمود در مقام مطایبه و مزاح که در این اعصار روضه‌خوانی داخل در علوم شده و علمی شده مخصوص که باید در تعریف آن گفت: علمٌ یَبحثُ فیه عن عوارضِ اجساد الشهداء و ما یتعلقُ بها.[16]

ورود افراد بی‌سوادِ بی‌آواز به این صنف و روضه‌خوانی از روی کتاب‌های اسرار الشهاده ملا آقای دربندی و کتاب جوهری عامل از رونق افتادن مجالس روضه‌خوانی شد. روضه‌خوان‌ برای حسن تأثیر کلامش باید با موسیقی آشنا می‌بود. طبقه‌‌اي‌ از‌ روضه‌خوان‌ها‌ بودند كه‌ مستقيماً وارد ذكر مصيبت‌ مي‌شدند و به‌ كمك‌ آواز و صدای خوش‌ و به‌خصوص‌ بهره‌مندي‌ ذاتي‌ از هنر موسيقي‌، اشعار را با زيباترين‌ و سوزناك‌ترين‌ نغمات‌ مي‌خواندند. اين‌ دسته‌ از روضه‌خوان‌ها را ”ذاكرين‌“ مي‌گفتند. عبداللّه مستوفی گزارشی از مجالس روضه‌خوانی و دو صنف ‌آن می‌دهد:

یکی واعظین که بعد از خطبه افتتاحیه و طرح کردن یکی از آیات قرآن، وارد تحقیق در اطراف آیه شده و با ذکر امثال‌وحکم، مطالب عالی اخلاقی و مذهبی را تشریح و توضیح و با ذکر اشعار مناسب، مطالب را دل‌نشین کرده و در آخر هم‌مقداری ذکر مصیبت نموده، منبر خود را به دعای شاه اسلام و عموم مسلمانان و صاحب‌خانه ختم می‌کردند؛ دستة دیگر، روضه‌خوان به معنی اخص بودند که منبر را با سلام بر سیدالشهدا شروع و بلافاصله وارد ذکر مصیبت شده و به‌قدر ده دقیقه، نظم و نثر به هم مخلوط کرده و در آخر، بازهم منبر را به دعای سابق‌الذکر ختم می‌نمودند. برای واعظین، سواد و برای ذاکرین، آواز از لوازم بود. حتی ذاکرین هم اکثر مردمان باسوادی بودند و از عهده موعظه برمی‌آمدند.[17]

گاه برخی از روضه‌خوان‌های معروف روضه‌های خود را می‌نوشتند و به شکل کتاب در دسترس دیگران قرار می‌دادند. یکی از بهترین نمونه‌ها کتاب درهالتاج و مرقاهالمعراج (تألیف 1283ش) است که حاج میرزامحسن نیشابوری (1227-1303ش)، ملقب به تاج‌الواعظین و متخلص به تاج واعظ، آن را نگاشته است.[18]

 

حملهخوانی

حمله‌خوانی جمع‌خوانی و نقل قسمت‌هایی یا وقایع متفاوتی از کتاب حملۀ حیدری سرودة میرزامحمد باذل مشهدی، ملقب به رفیع‌خان (م. 1124ق) شاعر ایرانی مهاجر به هند، است. حملۀ حیدری در 24هزار بیت و در بحر تقارب یکی از مشهورترین حماسه‌های مصنوع ادبیات فارسی است. موضوع حملة حیدری شرح زندگی حضرت علی‌(ع) و جنگ‌های وی تا ضربت خوردن اوست. این کتاب بر اثر مرگ ناظم آن ناتمام ماند و چندین شاعر تکمله‌هایی بر آن نوشتند، ازجمله غزوات حيدري (تألیف 1135ق) از میرزاابوطالب میرفندرسکی (1049-1127ق). از حمله‌نامه‌های دیگر می‌توان به حملۀ حیدری (تألیف 1211ق) اثر ملا بمانعلی راجی کرمانی با حدود 30هزار بیت در بحر تقارب، حملۀ حیدری اثر میرزامحمدصادق آزاد کشمیری (م. ۱۱59ق)، صولت حيدري/ صفدری (تألیف ۱۱۴۳ق) اثر محبعلي‌خان حكمت، جذبة حیدری (تألیف ۱۱۵۱ق) از عبدالعلي‌خان احسن بنگالي، حربۀ حیدری (تألیف ۱۱۳۵-۱۱۵۰ق) از كرمعلي‌بيگ و متخلص به كريم يا كرم، تكملۀ حملۀ حیدری از سيدپسندعلي بلگرامي (م. 1183ق) و حملۀ حیدری (تألیف 1230ق) اثر فقير قهدريجاني یاد کرد. جنگنامۀ آتشي كه مشتمل بر افسانه‏هاي غيرتاريخي دربارۀ جنگ‌هاي علی(ع) است و سال 1188 ق سروده شده، هفتخوان حيدري سرودۀ عياني كه ”محاربات حيدر كرار“ است و در اوايل قرن سيزده سروده شده و ظاهراً فقط منتخبي از آن در تذكره‏ها به‌جامانده است،[19] و غزونامه یا غزوات (تألیف 1240ق) اثر ميرزاعبدالوهاب قطره چهارمحالي و افتخارنامة حیدری (تألیف 1304ق)، خلافت‏نامۀ حیدری (تألیف 1364ق) سرودۀ محمدعلی یزدی نجفی متخلص به ”خاموش“ و مشهور به خاموش یزدی و خاموش میبدی (1287-1379ق) از دیگر نمونه‌ها هستند.[20]

حمله‌خوانی در برابر روضه‌خوانی رایج شد، با این تفاوت که حملة حیدری به نظم و در ذکر جنگ‌های علی(ع) بود و حمله‌خوانان آن را به آهنگ می‌خواندند، اما روضهالشهدا به نثر و در ذکر واقعۀ کربلا بود و روضه‌خوانان بر منابر می‌خواندند. همۀ حمله‌نامه‌ها شکل حماسی دارند و در بحر متقارب سروده شده‌اند و وجه تمایز آنها با دیگر اشعار مذهبی اجرای حماسی آنهاست.[21] این گونة ادبی ریشه در سده‌های پیشین و به‌ویژه قرن نهم دارد. پیش از حملۀ حیدری چند منظومه دربارۀ جنگ‌های علی(ع) پدید آمده بود که در شکل‌گیری این‌‌گونه حماسۀ دینی مؤثر بودند که از آن جمله‌اند علی‌نامه (تألیف 482ق) از سراینده‌ای شیعی با نام شيخ عبدالملك بنان و متخلص به ربيع در بحر متقارب و خاوراننامه در شرح احوال و ذکر دلیری‏ها و دلاوری علی(ع) اثر ابن‌حسام خوسفی‏(م. 875.ق‏).

این‌ گونۀ ادبی در دورة صفویه به اوج باروری و بالندگی خود ‌رسید. حمله‌خوانی در قلمرو زبان فارسی، به‌ویژه در جامعة شیعیان، بسیار شایع بوده و در امام‌باره (حسینیه)های هندوستان به‌عنوان کتاب روضه خوانده می‌شده است.[22] حمله‏خوانی را هنرمندان صاحب‌ذوق و دارندۀ صدای خوش و آگاه از رموز ادای کلام حماسی اجرا می‏کنند. به این ترتیب، عده‏ای خوش‏لحن و زیباسخن تحت تأثیر مثبت آیین تشیع به شرح مبارزات مولای صاحب‏سخن پرداختند و ”حمله‏خوان“ نام گرفتند. در روزگاری نه‌چندان دور، حمله‏خوانان به سخن نغز از دلاوری‏های علی(ع) گریز می‏زدند. حمله‏خوانان به هنگام حمله‏خوانی نخست از جهان‌کردگار یاد می‏کنند و از او-برای توصیف رزم‏نامه‏ها-امداد می‏جویند. سپس، از صف‏آرایی دو لشکر معارض در برابر هم خبر می‏دهند و حریف را در برابر حریف می‏نشانند. با توجه به این نظم و نظام لشکر بود که حمله‏خوانان شرح اصول جنگ و وصف شیوۀ رزم را از سینه بازمی‏گفتند و پس از صف‏آرایی، به توضیح هماوردخوانی می‏پرداختند. ”ارجوزه‏خوانی“ یا ”رجزخوانی“ مرحلۀ دیگری از مراحل حمله‏خوانی است.[23]

در افغانستان نیز خواندن حملۀ حیدری رسم بوده است. از قرن دوازدهم که این اثر چاپ و وارد افغانستان شد، جای شاهنامه‏خوانی و حافظ‏خوانی مرسوم را گرفت و مردم سنی‌مذهب در مناطق مختلف، از جمله شهر غزنی و کابل و قندهار، هنگام بیکاری و به‌ویژه در زمستان‏ها به خواندن آن مشغول می‏شدند. گاه با توجه به مذمت موسیقی و خواندن ترانه‏های محلی از سوی علما یا منع آنان، مردم در محافل عروسی و مسابقات تیراندازی و جشن تولد فرزند و غیره نیز به خواندن فرازهایی از حملۀ حیدری اقدام می‏کردند.[24]

 

حمزهخوانی

حمزه‌نامه‌ها عنوان تعدادي داستان دربارة پهلواني‌ها و رشادت‌هاي حمزه‌بن عبدالمطلب، عموي رسول اكرم، است. مشهورترين آن ”قصة اميرالمؤمنين حمزه“ نام دارد كه بعدها نام آن به داستان ”اميرحمزه‏ صاحب‏قران“ و سرانجام به ”رموز حمزه“ تبدیل‌ شده است. اين داستان از داستان‌هاي عاميانه و مشهور جهان اسلام از نویسنده‌ای ناشناس است که راوی در مقدمه تصریح می‌کند قصه ”به روایت صحیح از امیرالمؤمنین عباس رضی‌الله ‌عنه، ابوطالب و عباس، اودرانِ حضرت رسالت‌(ص)“ است. ملک‌الشعرای بهار ضمن بحث دربارة حمزه‌بن عبدالله الشاری الخارجی و نقل پاره‌ای از حوادث، به نقل از تاریخ سیستان می‌نویسد: ”و قصه‌ تمامی به مغازی حمزه گفته آید.“[25] در این صورت، كتاب مغازی حمزه باید در زمان حمزه یا كمی پس از او به دست خوارج سیستان، كه بیشتر آنان ایرانی و فارسی‌زبان بوده‌اند، در بارة حمزه‌بن عبدالله الشاری الخارجی نوشته‌ شده باشد و حمزهنامه كه حاوی غزوات حمزه عموی پیامبر و مناسبات او با انوشیروان شاهنشاه ساسانی است، همان داستان حمزه‌بن عبدالله است كه بعدها ایرانیان غیرخارجی‌ای به‌جای حمزه خارجی و مناسبات او با پادشاهان سند و هند و غیره، حمزه عم پیغمبر را ساخته و جایگزین كرده‌اند. بهار (همان) دربارة حمزه‌‌بن عبدالله نوشته است: ”این شخص را مورخان عرب و صاحب تاریخ بیهقی ’حمزه‌بن آذرك یا اترك یا ادرك‘ ضبط كرده‌اند و معلوم می‌دارد كه نام پدرش آذرك بوده و تاریخ سیستان او را عبدالله ضبط كرده است و مسلمانان نام پدران مجوس خود را ’عبدالله‘ می‌نهاده‌اند.“[26] به اعتقاد محجوب، حمزۀ قهرمان اين داستان، در تحريرهاى قديمى آن، حمزة سيدالشهدا عموي پیامبر نيست، ليكن در دوران‏هاى بعد چون حمزه‏اى سرشناس‏تر و نام‏آورتر وجود نداشت، قهرمان اين داستان را نيز همين حمزه قراردادند و سرانجام داستان او را به جايى رساندند كه مطابق تاريخ واقعى، در جنگ احد به دست وحشى غلام هند از پاى درآيد.[27] تاریخ دقیق تألیف قصة حمزه دانسته نیست. ذبیح‌الله صفا (1378: 1/584) نیز معتقد است که کتاب قصۀ حمزه دربارة حمزه‌بن عبدالله خارجی تألیف شده که در قرن دوم هجری در نواحی شرقی ایران حکومت داشته است.[28] این حمزۀ پسر آذرک شاری قلمرو خود را به نواحی سند رساند و در سیستان بر عامل خلیفه عباسی پیروز شد تا آنجا که هارون‌الرشید خود در سال 192ق برای دفع وی به خراسان آمد، اما در همین سفر درگذشت. حمزه در غزو هند در سال 213ق درگذشت. بر اساس این دیدگاه، سابقة روایت‌های قصۀ حمزه به پیش از روزگار سروده شدن شاهنامه بازمی‌گردد، ولی هیچ قرینۀ تاریخی یا درون‌متنی وجود ندارد كه اين موضوع را تأیید کند.[29] از طرفی، وجود ابیاتی از شاهنامه و سبک نثر که به قرن پنج تا هفت بازمی‌گردد، نشان می‌دهد بعدها این روایت‌های احتمالاً شفاهی با تبدیل حمزة خارجی به حمزۀ امیرالمؤمنین شکل‌ گرفته است.

تحريرهاى گوناگون به زبان‏هاى عربى و فارسى و اردو و ساير زبان‏هاى رايج در شبه‏قارۀ هند و حتى زبان‏هاى مالايا و اندونزى از اين قصه در دست است. در زبان عربي، قصة حمزه در چهار جلد با نام قصۀ الامير حمزه البهلوان در مصر (بي‌تاريخ) چاپ شده است. به اعتقاد افشاري، به دليل خصايص و انديشه‌هاي عربي‌گونه‌اي كه در قصه نمودار است، مثل زشت جلوه دادن شخصيت انوشيروان و ازدواج‌هاي متعدد حمزه پس از هر نبرد، اين قصه اصل و نسب ايراني ندارد، بلكه از عربي به فارسي برگردانده شده است.[30] مارزلف اين داستان را همتاي اسلامي شدة ”اسکندرنامه“ مي‌داند.[31]

اين قصه در دربار اميرعليشير نوايي (م. 906ق) نیز خوانده مي‌شد.[32]  خواندن و بازگو كردن داستان‌هاي جالب كتاب حمزه‌نامه مورد علاقۀ جلال‏الدين اكبر، پادشاه گوركانى هند (949-1014ق)، هم بود، ‌ولي دانشمندان و علماي عصر با اين كتاب چندان موافق نبودند و چنین کتا‌ب‌هایی را بدعت می‌دانستند. ازجمله فاضل ابهري از استاد خود محقق كركي عاملي روايت كرده: ”اگر كسي استماع نمايد قصه‌اي را كه بر حمزه، عمّ پيغمبر آخرالزمان و سيد شهدا، بسته‌اند، هم قصه‌خوان را پرستيده و هم شيطان را عبادت نموده و هرگاه چنين باشد، پس ملاحظه نماي حال كسي را كه قصه‌اي را شنود و افسانه‌اي گوش كند كه در تعريف ابومسلم خارجي پركين ساخته‌اند.“[33]

ابوالفضل علامی، دانشمند معروف عصر اكبر گورکانی، در نامه‌اي كه به شاهزاده دانيال پسر اكبر و حكمران دكن نوشته، در خصوص خواندن قصة حمزه چنين مي‌نويسد: ”و قصه‌خوانان را امر شود تا قصه امير حمزه عرب را رضي‌الله تعالي عنه مي‌خوانده باشند؛ اگرچه در آن چندان صحت نيست، وليكن در اين وادي دخل كلّي دارد.“[34] او از شدت علاقه‏اى كه به اين قصه داشت، دستور داده بود نسخه‏اى از آن را به بهترين خط بنويسند و با زيباترين نقوش و تصاوير و تذهيب‏ها بيارايند و حتى عبدالنبى فخرالزمانى (م. پس از 1041ق)، مؤلف تذكرة ميخانه و قصّه‏خوان مشهور و متخصص نقل قصّة حمزه، به اشارة وی كتابى با نام دستورالفصحا در آداب قصه‏خوانى و نقل قصة حمزه تألیف كرد.[35] این کتاب در دست نیست، اما در کتاب دیگر خود، طرازالاخبار، اشاراتی به حمزه‌خوانی و آداب و سبک‌های چهارگانة آن دارد.[36]

 

جوهریخوانی

به خواندن کتاب طوفانُ البُكاء فیمَقاتِلِ الشُّهَدا اثر محمدابراهیم جوهری (م. 1253ق) در بوشهر و برخی مناطق ایران جوهری‌خوانی می‌گویند. طوفانالبكاء از معروف‌ترین و پرخواننده‌ترین کتاب‌های مقتل نزد عامة مردم است. کتاب به دستور حاجی محمدصالح و آقاصالح خانبان در سال ۱۲۵۰ق تألیف و به فتحعلی‌شاه تقديم شده است. طوفانالبکاء يك مقدمه و دوازده آتشكده و يك خاتمه دارد. مقدمه چهارده بند در مصيبت امام حسين؛ آتشكدۀ اول: در احوال خاتم انبيا؛ آتشكدۀ دوم: در مصيبت فاطمه زهرا(س)؛ آتشكدۀ سوم: در مصائب سيد اوصيا؛ آتشكدۀ چهارم: در احوال حضرت امام حسن(ع)؛ آتشكدۀ پنجم: در مصائب امام حسین(ع) و خاتمه در احوال مؤلف است. 27 نسخة خطی و 17 چاپ سنگی از آن در دست است که قدیم‌ترین چاپ سنگی آن متعلق به سال 1250ق است.[37]  نثر کتاب شيوا و نظم آن از مؤلف است. اشعار جوهری روان و به زبان گفتار، دلنشین، سوزناک، تأثربرانگیز و پراحساس است. او نیز چون کاشفی کوشیده با لطایف شعری و هنر شاعری خود کتاب را پرجاذبه کند که چنین هم شد و سالیان دراز مرجع واعظان و تعزیه‌نویسان قرار گرفت.

 

نوریخوانی

اشعاری در حمد و سپاس خداوند و مناقب اهل ‌بیت و وقایع تاریخی صدر اسلام از دیوان سیدمحمد نوربخش شیرازی در ۳۰هزار بیت است که در استان هرمزگان می‌خواندند. تکرار این اشعار باعث شده بسیاری از مردم این اشعار را حفظ کنند و در محافل و مجالس و شب‌نشینی‌ها و در گرمای تابستان در پشت بام‌ها و سکوهای شاخ و برگ نخل‌ها و هر شب در خانۀ یک نفر اشعار این کتاب را به‌صورت تفنن قرائت کنند.

 

ریاضخوانی

ریاض‌خوانی گونه‌ای مرثیه‌خوانی امام حسین‌(ع) است که در بندر ریگ رواج دارد. ریاض‌خوانی در اصل خواندن از کتاب مقتل فارسی ریاضالشهاده اثر حاج معصوم حائری قزوینی شیرازی (م. 1240ق) است. این کتاب تاریخ و مقتل پیامبر و امامان است که مؤلف در سال ۱۲۲۷ق به ‌نام حسینعلی‌میرزا فرمانفرما پسر فتحعلی‌شاه قاجار در سی ”مجلس“ و سه جلد نگاشته است: جلد یکم شامل چهار مجلس در شرح‌ حال چهار تن از پنج ‌تن آل‌کسا، جلد دوم شامل هجده مجلس در شرح‌ حال و شهادت امام حسین(ع)، جلد سوم شامل هشت مجلس در سرگذشت دیگر امامان. سپس، خود آن را برگزیده و نورالعیون هاده فی ذکر مصایب‌‌الساده نام نهاده است. ریاضالشهاده علاوه بر نسخه‌های خطی متعدد، چندین بار در تبریز و تهران چاپ سنگی شده است.[38]

ریاض‌خوانان چندین روز قبل از هر مجلس به مطالعه این کتاب مشغول می‌شوند تا بتوانند مطالب را به‌درستی در مجلس عرضه کنند. ریاض‌خوانی با مقدمه‌ای از اشعار فارسی و عربی شروع می‌شود. شنوندگان اطراف با ریاض‌خوان همراهی کرده و ”دم‌گیری“ می‌کنند. اوج هنر ریاض‌خوان در دم‌گیری است که مجلس را به شور می‌آورد. دم‌گیری همخوانی و کشیده خواندن حرف آخر ابیاتی است که از حروف صدادار (ا، ای، او) باشد. حاضران مجلس حرف آخر ابیات را همانند گروه کُر اجرا می‌کنند. آخرین اشعار و دم‌گیری‌ها که منتهی به شروع ریاض می‌شود، اشعار فارسی و به‌خصوص اشعار محتشم کاشانی است. در این حالت، حضار مجلس در دو گام به همان سبک و سیاق دم‌گیری می‌کنند که این حالت 30 ثانیه به طول می‌انجامد و ریاض‌خوان با گفتن ”احسنتم لیغفرالله لنا ولکم“ از همخوان‌ها تشکر و مطلب خود را شروع می‌کند. لحن ریاض‌خوان هرچه به واقعۀ کربلا نزدیک‌تر می‌شود، آهنگ محزون‌تری می‌گیرد. در بندر ریگ، بلافاصله پس از پایان ریاض‌خوانی، نوحۀ پامنبری خوانده می‌شود. معمولاً ریاض‌خوان نوحۀ پامنبری را هم اجرا می‌کند.[39] ریاض‌خوانان مشهور بندر ریگ عبارت‌اند از قاسم قاسمیان، ابوالحسن صادقی، ملا محمد درخشنده، ملا حسین بحرینی، شیخ غلامحسین اسلامی، عبدالعلی بحرینی، احمد سلیمانی، حاج ابوطالب طالبی، ملا عباس گوهری، غلامحسین قائدی، استاد حسن درخشنده، عبدالرسول زاهدی و بهرام عبدامامی.

ج. کتاب‌های عاشقانه و سرگرمی

فلکنازخوانی

خواندن اشعار این کتاب میان ایلات و عشایر و منطقۀ بوشهر و لیراوی دیلم و مناطق جنوب رایج بوده است. ”از جمله آوازها و اشعار محلی است که به‌عنوان شاهنامه فلک‌ناز خوانده می‌شود.‌“[40] فلك‌نازنامه یا سرو و گُل یا فلکناز و خورشیدآفرین یا کتاب فلکناز منظومه‌ای عامیانه و عاشقانه در عشق آفتاب، دختر شاه خاور، به فلک‌ناز، فرزند عزیز مصر، است که پس از دشواری‌های فراوان به هم می‌رسند.[41] سرایندة این منظومه شاعری با نام ملا تسکین شیرازی (زنده در 1189ق) است که این منظومه را به سال 1189ق سرود. او شاعری عرب‌تبار و شیرازی بود که داستان فلک‌ناز، شاهزادة یهودی‌تبار مصری، را به تشویق یکی از بزرگان شیراز با ‌نام میرزاشرف در بحر هزج و مشتمل بر 8093 بیت به نظم درآورد. میرزاشرف قبلاً از شاعری با نام ضیایی چنین درخواستی کرده بود که ضیایی از عهده برنیامد. ضیایی از شاعران عصر کریم‌خان بود و از زندگی او اطلاعی در دست نیست. فلکنازنامه در میان داستان‌های عامیانه شهرتی بسزا دارد و گاه جزء کتب درسی مکتب‌خانه‌ها نیز بوده است. از این داستان روایت‌های دیگری نیز در دست است که مشهورترین آن سرودة تسکین است و تاکنون بارها در ایران و هند با نام‌های گوناگون چاپ شده است که این موضوع نشان از علاقة مردم به این افسانه دارد. از داستان فلک ناز چندین روایت شفاهی دیده می‌شود که از آن جمله است روایت بلوچی در کتاب قصه‌های مردم،[42] که تفاوت‌های اساسی با این داستان منظوم دارد.[43]

  

نگارخواني

منظور خواندن منظومۀ عامیانۀ عزیز و نگار در منطقۀ الموت و برخی نواحی دیگر است. نگارخواني سنتی دیرینه‌ای است و اکنون در همۀ روستاهاي طالقان، و از جمله روستاي سوهان، رواج دارد. همۀ اهالي قديمي حداقل چند دوبیتی از دوبیتی‌های اين داستان معروف را حفظ هستند و در مجالس و شب‌نشینی‌های سخت زمستان طالقان چندين بار آن را از زبان بزرگان و نگارخوان‌هاي معروف شنيده‌اند. این منظومه داستان عشق دو دلداده است که قدمت آن به چند قرن می‌رسد. این عشق‌نامه در زبان تاتی و در میان مردم روستاهای منطقۀ طالقان، رودبار، الموت، تنکابن و اشکور با روایت‌های متفاوت رواج دارد. این افسانه یادآور ”عزیز و کبری“ در ادبیات کردی است. از این داستان‌ روایت‌های شفاهی فراوانی برجاست. علیخانی در کتاب خود پنج داستان مکتوب را گردآورده است: عزیزونگار منظوم و منثور محمدعلی گَرَکانی؛ عزیز و نگار منظوم محمدعلی اکبریان؛ عزیز و نگار منظوم کمالی دزفولی؛ عزیز و نگار منثور سیدمحمدتقی میرابوالقاسمی و عزیز و نگار منثور ملاعمو.[44] یکی از روایت‌ها سرودۀ محمدعلی اکبریان متخلص به عاطف است که روایت خود را بر اساس روایت مردم طالقان در سال 1374ق سروده است.[45] عاطف منظومۀ خود را در 1810 بیت و طی هشتاد روز به انجام رساند. روایت منظوم کمالی دزفولی،[46] که در سال 1330ش منظوم و در سال 1348ش چاپ شد، مضمونی متفاوت با داستان اصلی و جنبه‌های ادبی قوی‌تری نسبت به بقیه دارد.[47]

حافظ‏خوانی

دیوان حافظ را در هر خانة ایرانی می‌یابیم. حافظ حافظة مردم ایران و بیت بیت دیوانش بیت‌الغزل زندگی مردم است. الفتي را كه عامه با غزل‌هاي او دارند می‌توان از ابيات بي‌شمار مثل‌شده و تفأل به دیوان خواجه دریافت. در مکتبخانه‌های قدیمِ بیشتر شهرها و برخی روستاها نیز دیوان حافظ یکی از کتاب‌های درسی بود. ”ملای مکتبی به بچه‌مکتبی‌ها، پس از آموزش قرآن کریم، اشعار حافظ را می‌آموخت. در نظر عامۀ مردم دهات و شهرهای سنتی، باسواد کسی بود که بتواند گلستان سعدی و دیوان حافظ را درست و روان بخواند.“[48] حافظ را جز مکتبخانه، در شب‌های دراز زمستان و یلدا و نوروز می‌خواندند. از دیرباز اهل ‌دل در محافل خصوصی حافظ‌خوانی با شرح و تفسیر آن برقرار می‌کردند.

 

مثنویخوانی

این سنت از قدیم در سراسر حوزة ایران و افغانستان و از هند تا ترکیه و نیز بخش‌هایی از آسیای میانه و بالکان اجرا می‌شده و حتی در جمع‌خانه‌ها و مساجد و تکایا خواندن مثنوی بخشی از هزینۀ موقوفات بوده است. علاقه به مثنوی‌خوانی در افغانستان چنان بود که اگر صاحب بینشی سواد و دانش خواندن مثنوی را نداشت، داستان‌های مثنوی را به ‌مرور زمان حفظ و در بزم‌های مثنوی‌خوانی آنها را تعبیر و تفسیر می‌کرد. به این افراد ”جوینده“ می‌گفتند و به آنها احترام می‌گذاشتند. در نواحی ایران نیز خواندن مثنوی با لهجه و حالت موسیقایی محلی رواج دارد. از جمله در شمال خراسان و منطقۀ تربت‌جام نوعی مثنوی‌خوانی با نام ”مثنوی کاشمری“ مرسوم است. در موسیقی دستگاهی ایران نیز خواندن و نواختن مثنوی جایگاه ویژه‌ای دارد. در ردیف موسیقی دستگاهی، مثنوی معمولاً در بخش‌های پایانی دستگاه و آواز بسیار مرسوم است.

بیدلخوانی

سنت بیدل‌خوانی و عرس بیدل خواندن اشعار میرزاعبدالقادر بیدل دهلوی (1054- 1133ق)، شاعر بزرگ سبک هندی، است که تا امروز در افغانستان و تاجیکستان اجرا می‌شود. گویا این سنت از زمان خود او باقی ‌مانده است؛ چنان‌که

خانۀ بیدل در دهلی محل تجمع یاران شاعر او بود و از ”سر شام“ تا ”نیم‌شب“ ابتدا بیدل و سپس دیگران اشعار خود را می‌خواندند. گفته‌اند که بزرگان شهر نیز در این مجلس حضور می‌یافتند و بیدل اشعار خود را باصلابت و مهابت می‌خوانده است. ظاهراً این مجلس نخستین هستۀ مجالس ”بیدل‌خوانی“ را تشکیل می‌دهد. پس از درگذشت بیدل، به نشانۀ استمرار جلسات شعرخوانی که در خانۀ او تشکیل می‌شد، به‌رسم صوفیان در سال‌مرگ او در کنار مزارش مجلس ”عُرس بیدل“ برگزار شد. در این مراسم که ظاهراً تا 30 سال پس از مرگ او در دهلی و سپس در کابل اجرا می‌شد، دوستداران بیدل به شعرخوانی می‌پرداختند. پس ‌از آن، جلسات ”بیدل‌خوانی“ در ماوراءالنهر و افغانستان ادامه یافت.

شاعران و ادیبان نواحی یادشده برای تربیت و تقویت ذوق شعری خود به خواندن آثار بیدل پرداخته‌اند؛ به‌ نحوی‌ که تأثیر این توجه را می‌توان در اشعار افغان، تاجیک و ازبک دید. جلسات ”بیدل‌خوانی“ که در این نواحی برگزار می‌شده است، استمرار حضور بیدل را در جامعۀ فارسی‌زبان آن دیار نشان می‌دهد. این جلسات یادآور جلسات شاهنامه‌خوانی در ایران و مثنوی‌خوانی در حلقه‌های صوفیانه است. از سوی دیگر، شعر بیدل در مکتب‌خانه‌های نواحی یادشده در کنار شعر حافظ به کودکان تعلیم داده می‌شود و حضور خود را در میان عامۀ مردم حفظ کرده است؛ چنان‌که برخی ترانه‌های عامیانۀ مردم ماوراءالنهر و افغانستان برگرفته از اشعار بیدل است. همچنین، آوازخوانان اشعار بیدل را به آواز می‌خوانده‌اند. به‌این‌ترتیب، با آنکه چراغ شعر بیدل در ایران و هندوستان به خاموشی گراییده، در نواحی آسیای میانه و افغانستان، همچنان فروزان باقی‌مانده است.[49]

[1]حسن ذوالفقاری، ”ادب غنايي،“ ماهنامۀ هستي، سال 3، شمارۀ 3 (پاييز 1374)، 118ـ131.

[2]هوشنگ جاوید، موسیقی رمضان در ایران (تهران: سورۀ مهر، 1383)، 20.

[3]محمدرضا درویشی، دایرهالمعارف سازهای ایرانی (تهران: مؤسسۀ فرهنگی هنری ماهور، 1380)، 499.

[4]‌سکندر بهاروند امان‌اللهی، موسیقی در فرهنگ لرستان (تهران: نشر افکار، 1384)، 126.

[5]درویشی، دایرهالمعارف سازهای ایرانی، 499.

[6]بهاروند امان‌اللهی، موسیقی در فرهنگ لرستان، 129.

[7]درویشی، دایرهالمعارف سازهای ایرانی، 499.

[8]بهاروند امان‌اللهی، موسیقی در فرهنگ لرستان، 129.

[9]محمدرضا درویشی، مقدمه بر شناخت موسیقی نواحی ایران (تهران: حوزۀ هنری، 1373)، 76.

[10]آرمنیوس وامبری، سیاحت درویشی دروغین، ترجمۀ فتحعلی خواجه نوریان (تهران: علمی و فرهنگی، 1370)، 412.

[11]الله‌کرم لیراوی، شاهنامهسرایی و گامی در تاریخ معاصر شهرستان دیلم (بوشهر: طلوع، 1381)، 207-350.

[12]بهروی چمن‌آرا، ”درآمدی بر ادب حماسی و پهلوانی کردی با تکیه ‌بر شاهنامۀ کردی،“ پژوهشهای ادبیات و زبانشناسی، سال 1، شمارۀ 1 (1391)، 23-52.

[13]حمیدرضا اردلان و مهدی لطفی، موسیقی لرستان (تهران: انجمن موسیقی ایران، 1375)، 31.

[14]سیدمحمد سیف‌زاده، پیشینۀ تاریخی موسیقی لرستان (لرستان: افلاک، 1377)، 149-150.

[15]محمدجعفر محجوب، ادبیات عامیانة ایران: مجموعه مقالات دربارة افسانهها و آداب‌ورسوم مردم ایران، به کوشش حسن ذوالفقاری (تهران: چشمه، 1383)، 1235.

[16]میرزاحسین نوری، لؤلؤ و مرجان، به کوشش مصطفی درایتی (قم: احمد مطهری، 1379)، 87.

[17]عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجاریه، (چاپ 3؛ تهران: زوّار، 1374)، جلد 1، 275.

[18]دربارۀ این کتاب بنگرید به محمود طاهر احمدی، ”تشکل‌های مذهبی: مجالس روضه‌خوانی به روایت تاج واعظ،“ تاریخ اسلام، شمارۀ 8 (زمستان 1380)، 99-126؛ احمد گلچین معانی، ”حماسه‌های دینی،“ در فهرست کتب خطی کتابخانۀ آستان قدس رضوی (مشهد: انتشارات کتابخانۀ مرکزی آستان قدس رضوی، 1346)، جلد 7.

[19]آقابزرگ تهرانی، الذّریعه الی التصانیف الشیعه (قم: بی‌نا، 1408ق)، جلد 7، 340؛ گلچین معانی، فهرست کتب خطی کتابخانۀ آستان قدس رضوی، جلد 7، 320.

[20]حسن ذوالفقاری، ”حمله‌نامه‌‌: گونه‌ای از حماسه‌های دینی پس از شاهنامه،“ در مجموعه مقالات همايش شاهنامه پس از شاهنامه، به کوشش فرزاد قائمی، زیر نظر محمدجعفر یاحقی (مشهد: به‌نشر، 1395)، 203-229.

[21]صادق عاشورپور، نمایشهای ایرانی (تهران: سورۀ مهر، 1390)، 361.

[22]محمدمظفر حسین صبا، روز روشن (تهران: بی‌نا، 1343)، 324؛ ذیل ترجمة میرزا آقاجان زائر لکهنوی که از احفاد باذل و در زمرة کتاب‌خوانان و روضه‌خوانان لکهنو بود و حملة حیدری را خوب می‌خواند.

[23]جابر عناصری، ”هنر ایرانی و تأثیر تشیع بر گونه‌های آن،“ شیعهشناسی، شمارۀ 8 (زمستان 1383)، 94.

[24]عبدالمجید ناصری، ”عزاداری امام حسین در میان اهل سنت،“ معرفت، شمارۀ 77 (اردیبهشت 1383)، 79-94؛ نقل از 92.

[25]ملک‌الشعرای بهار، سبکشناسی (تهران: امیرکبیر، 1365)، جلد 1، 182.

[26]اولریش مارزلف، طبقه‌بندی قصه‌های ایرانی، ترجمۀ کیکاووس جهانداری (چاپ 2؛ تهران: سروش، 1376)، 281.

[27]محجوب، ادبیات عامیانۀ ایران، 527.

[28]همچنین، بنگرید به ذبیح‌الله صفا، ”حمایت پادشاهان ایرانی از زبان و ادب فارسی،“ روزنامۀ اطلاعات، شمارۀ 12420 (1346).

[29]دربارۀ حمزۀ خارجی بنگرید به غلامحسین مصاحب (ویراستار)، دایرهالمعارف فارسی (تهران: امیرکبیر، 1358)، ذیل مدخل حمزۀ خارجی.

[30]مهران افشاری، ”حمزه‌نامه،“ در دانشنامۀ زبان و ادب فارسی (تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1386)، 751.

[31]مارزلف، طبقهبندی قصههای ایرانی، 281.

[32]زین‌الدین محمود واصفي، بدايع الوقايع، به کوشش الکساندر بلدروف (تهران، بی‌نا، 1349)، جلد 1، 479.

[33]ذبیح‌الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران (چاپ 7؛ تهران: فردوس، 1378)، 1510.

[34]‌”رقعات ابوالفضل،“ به نقل از مهدی غروي، ”حمزه‌نامه: بزرگ‌ترین كتاب مصور فارسي،“ هنر و مردم، دورۀ 8، شمارۀ 85 (آبان 1348)، 31-34.

 [35]ملا عبدالنبی فخرالزماني، تذكرۀ ميخانه، تصحيح احمد گلچين معاني (تهران: بی‌نا، 1340)، 769.

[36]دربارة طرازالاخبار بنگرید به محجوب، ادبیات عامیانۀ ایران، 1089؛ محمدرضا شفیعی کدکنی، ”اصول قصه‌‌گویی در ادب فارسی،“ در ارجنامه شهریاری، به کوشش پرویز رجبی (تهران: توس، 1380)، 357.

[37]سیدمحسن امين عاملي، اعيان الشيعه، تحقيق حسن امين (بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1403ق)، جلد 2، 203.

[38]خان‌بابا مشار، فهرست کتاب‌های چاپي فارسي (تهران: نشر مؤلف، 1340)، جلد 2، 277 و  1809.

[39]عبدامام یزدانی، ”گذری بر ریاض‌خوانی در بندر ریگ،“ روزنامۀ نصیر (1381) به نقل از

http://www.hossiniyahkhan.ir/.

[40]‌الله‌کرم لیراوی، گویش و ادبیات و فرهنگ مردم لیراوی و دیلم (تهران: پازینه، 1380)، 349.

[41]دربارۀ شرح داستان بنگرید به حسن ذوالفقاری، یکصد منظومۀ عاشقانۀ فارسي (تهران: چرخ، 1392).

[42]سیداحمد وكيليان، قصه‌هاي مردم (تهران: سازمان ميراث فرهنگي، 1382)، 224.

[43]همچنین بنگرید به حسن ذوالفقاری، ”بررسی نقش‌مایه‌های شخصیت‌ها در منظومه فلک‌نازنامه،“ فرهنگ مردم ایران، شمارۀ 17 (تابستان 1388)، 121-145.

[44]یوسف علیخانی، عزیز و نگار (تهران: ققنوس، 1381).

[45]محمدعلی اکبریان، دیوان عزیز و نگار طالقانی (تهران: فضیلت، 1357 [زعیم، 1381]).

[46] علی کمالی دزفولی، عزیز و نگار (تبریز: علی کمالی دزفولی، 1348).

[47]هوشنگ ب‍وس‍ت‍ان‌اف‍روز، ”ن‍ظری‌ ت‍طب‍ی‍ق‍ی‌ ب‍رخ‍س‍رو و ش‍ی‍ری‍ن‌ ن‍ظام‍ی‌ و ع‍زی‍ز و ن‍گ‍ار ک‍م‍ال‍ی‌،“ روزنامۀ اطلاع‍ات‌ (۱۸ اس‍ف‍ن‍د ۱۳۸۴)، ۶.

[48]محمود روح‌الامینی؛ به شاخ نباتت قسم: باورهای عامیانه دربارۀ فال حافظ (تهران: پاژنگ، 1369)، 27.

[49]یدالله جلالی‌بندری، ”بیدل دهلوی،“  در دایره‌المعارف بزرگ اسلام ، زیر نظر کاظم موسوي بجنوردي (تهران: دايره‌المعارف بزرگ اسلامي، 1380)، جلد 13، 5353.