سیاست کار زنان در ایران
در بسیاری از تحقیقات به میزان پایین اشتغال دستمزدی زنان در ایران اشاره شده است.[1] مطابق سرشماری سال 2006، در مقابل 23.5 میلیون نفر مرد شاغل فقط 3.6 میلیون نفر زن در ایران شاغلاند. زنان فقط 16 درصد از نیروی کار حقوقبگیر بخشهای غیرکشاورزی را تشکیل میدهند و بالاترین نرخ مشارکت در نیروی کار برای زنان شهری 25 تا 39 ساله فقط 23 درصد بوده است. بانک جهانی نرخ مشارکت در نیروی کار را برای زنان ایرانی 32 درصد اعلام کرده است که نسبت به 20 درصد در سال 1980 و 29 درصد در سال 2000 بالاتر، اما در مقایسه با آمارهای جهانی هنوز بسیار پایین است. همزمان، پیشرفت تحصیلی زنان در دو دهۀ گذشته به سرعت افزایش پیدا کرده، میزان نامنویسی و فراغت از تحصیل آنان در سطوح متوسطه و عالی افزایش یافته و بالاتر از این میزان برای مردان است.
با در نظر گرفتن پیشرفت تحصیلی زنان انتظار منطقی این است که حضور زنان در سمتهای عالیتر سیاستگذاری و تصمیمگیری و نیز در حوزۀ تدریس دانشگاهی افزایش یابد، اما بنا به سرشماری و دادههای بینالمللی و با وجود سهم قابل توجه زنان در مشاغل خدمات اجتماعی (بیش از یکسوم شاغلان) و مشاغل حرفهای (حدود 45 درصد از شاغلان)، نسبت زنان در سمتهای اجرایی و مدیریتی به طرز شگفتآوری پایین است. در سال 2013، سمتهای تصمیمگیری در دانشگاهها و دیگر مؤسسات به میزان بسیار بالایی در اختیار مردان بود و فقط 13 درصد از ”قانونگذاران، کارمندان ارشد و مدیران“ را زنان تشکیل میدادند.[2] اکنون در ایران 20 تا 24 درصد از مدرسان دانشگاهها زناناند؛ میزانی که از بسیاری از کشورهای خاورمیانه و حوزۀ شمال افریقا پایینتر است.
در این مقاله با تکیه بر دادههای منابع رسمی و بینالمللی نشان میدهم که در جمهوری اسلامی ایران، چگونه عوامل سیاسی، نهادی و اقتصادی، و مشخصاً نقش دولت اسلامی نومردسالار و چارچوبهای قانونی/سیاسی آن و همچنین اهمیت تردیدناپذیر بخش نفت، الگوهای کار زنان را در همۀ طبقات اجتماعی شکل دادهاند. در این مقاله به مبحث آموزش نیز به منظور نشان دادن عدم تناسب بین پیشرفت تحصیلی زنان و استخدام آنها پرداختهام. مقایسۀ ایران با دیگر کشورهای حوزۀ خاورمیانه و شمال افریقا شباهتها و همچنین برخی از ویژگیهای نمونۀ ایران را روشن میکند. در پایان، این مبحث را مطرح خواهم کرد که آیا ممکن است ترکیب نیاز اقتصادی خانگی و پیشرفت تحصیلی مداوم زنان به ایجاد نظام جدیدی برای کار و جنسیت بیانجامد و اگر آری، چه زمانی.[3]
پیشزمینه: سیاستهای جنسیتی در جمهوری اسلامی
از برخی جهات، کار زنان در ایران از زمان نوسازی و صنعتی شدن همیشه در حال تغییر بوده است. در مطلب دیگری تلاش کردهام نشان دهم چگونه الگوهای کار زنان با تغییرات اقتصاد سیاسی و بهویژه گذار از نوعی اقتصاد روستایی مبتنی بر کشاورزی به اقتصادی عمدتاً شهری مرتبط بوده است که در آن، بخش نفت و خدمات نقشی مرکزی در انباشت سرمایه دارند. پس از انقلاب ایران در 1979 و استقرار جمهوری اسلامی با جهتگیری بسیار ایدئولوژیک آن که از تدوین نسخهای مردسالارانه از اسلام شیعه ناشی میشد، تغییرات بیشتری در کار زنان ایجاد شد. سیاستها و قوانین جمهوری اسلامی نه تنها جنسیتزده، بلکه بسیار به ضرر برابری و مشارکت زنان بودند، زیرا ایدئولوژی رسمی نقش زنان را به خانواده گره زد و جایگاه مردان را در مقام نانآوران، تصمیمگیران و رهبران سیاسی تعریف کرد. تا پایان دهۀ 1980، برای همگان روشن شد که زنان به صورت کلی و زنان طبقه کارگر به شکل خاص جای خود را در نیروی کار از دست دادهاند، زیرا مشاغل خاصی برای آنها ممنوع شد، اجازۀ ثبت نام در برخی رشتههای تحصیلی را از دست دادند، از لحاظ قانونی تابع و تحت کنترل مردان قرار گرفتند و تشویق شدند که ازدواج کنند و بچه به دنیا بیاورند. از جمله نتایج این تغییرات افزایش شدید نرخ کلی باروری و نرخ رشد جمعیت بود.
اجرای این سیاستهای جنسیتی در کنار جنگ با عراق هزینههایی اجتماعی داشت. اولین سرشماری جمهوری اسلامی در 1986 صورت گرفت و نتایج قطعی آن که در 1988 منتشر شد، روندهای انکارناپذیر افزایش فقر، رشد سریع جمعیت و شاخصهای فراوانی از نابرابری جنسیتی را آشکار کرد. برای مثال، نسبت زنان از لحاظ مشارکت در نیروی کار به کل نیروی کار و شاغلان حقوقبگیر از زمان انقلاب کاهش یافته و از 13.8 درصد نیروی کار حقوقبگیر در 1979 به کمتر از 10 درصد رسیده بود. از دست دادن شغل نیز بیشتر زنان روستایی و زنان شهری طبقۀ کارگر بخش صنعتی را متأثر ساخته بود. در اواسط دهۀ 1980، بیشتر زنان شاغل حقوقبگیر بخش دولتی بودند و بیشتر در مقام کارکنان بهداشت در مراکز بهداشت عمومی به استخدام وزارت بهداشت یا برای تدریس در مدارس دولتی و دانشگاهها به استخدام وزارت آموزش و پروش درمیآمدند. در هر حال، نرخ بیکاری زنان بسیار بالا و در مناطق شهری 29 درصد بود.[4]
پس از آن، در زمان ریاست جمهوری علیاکبر هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی از 1992 تا 2005، دورههایی از آزادسازی در پی آمد که در آن برخی از فاحشترین جنبههای سیاستهای رژیم لغو شد و زنان این اجازه را به دست آوردند که به تعداد زیاد وارد دانشگاه شوند. در زمان ریاست جمهوری رفسنجانی، شورای اجتماعی و فرهنگی زنان تشکیل شد تا به بررسی و گزارش مشکلات قانونی، اجتماعی و اقتصادی زنان بپردازد و در نهایت همۀ اعمال محدودیتها در زمینۀ ورود زنان به هر رشتۀ تحصیلی در دانشگاههای ایران لغو شد. گسترش دانشگاه آزاد اسلامی که زیرمجموعۀ سازمانی دانشگاههای دولتی نبود، خود نشاندهندۀ تأکید رفسنجانی بر خصوصیسازی و آزادسازی بود و در عین حال منجر به افزایش فرصتهای آموزشی برای زنان شد. در دهۀ 1990، ثبت نام زنان در دانشگاهها افزایش پیدا کرد و نرخ باروری با همان شدتی که در 1980 افزایش پیدا کرده بود، رو به کاهش گذاشت. برنامۀ تنظیم خانوادۀ جدیدی برقرار شد که با یک کمپین حمایتی فعال به تبلیغ خانوادههای کوچک پرداخت. به کارمندان بهداشت سراسر کشور آموزش داده شد تا دربارۀ استفاده از وسایل پیشگیری از بارداری به زوجها آموزش و این وسایل را به رایگان در اختیار آنها قرار دهند. همچنین، برای زوجهایی که قصد ازدواج داشتند آموزشهایی دربارۀ تنظیم خانواده برگزار میشد که حضور در آنها اجباری بود.
تصویری که جمهوری اسلامی از زنان در نیروی کار در سرشماری دهۀ دوم خود ارایه داد (سرشماری نوامبر 1966) به اندازۀ روند پیشرفت تحصیلی زنان و نرخ باروری امیدبخش نبود. خلاصه آنکه سهم زنان از کل جمعیت فعال از نظر اقتصادی فقط 12.7 درصد و سهم آنها از جمعیت شاغل شهری فقط 11.2 درصد بود. بدیهی است که زنان روستایی شمارش نشدهاند. در عین حال، مهاجرت از روستا به شهر میتواند به تغییر جایگاه ”زن خانهدار“ کمک کرده باشد. زنان فقط 16.4 درصد حقوق بگیران دولتی را تشکیل میدادند که از 1986 افزایشی جزیی یافته بود. بنابراین، سهم زنان از نیروی کار هنوز کمتر از 20 درصد بود و در نتیجه، با اینکه از 1986 افزایش یافته بود، هنوز از استانداردهای جهانی بسیار پایینتر بود. نرخ بیکاری زنان نیز 12.5 درصد و به میزان قابل ملاحظهای پایینتر از 1986، اما هنوز هم بالاتر از نرخ بیکاری مردان بود که در 1996 برابر 8.3 درصد برآورد شد.[5]
زنان در دیگر حوزهها پیشرفتهای جالب توجهی داشتند. دورۀ رفسنجانی شاهد ظهور حرکتی بود که محققان فمنیست ایرانی آن را ”فمینیسم اسلامی“ نامیدند و با تأسیس مجلۀ زنان، روزنامۀ زن و نشریۀ مطالعات زنان فرزانه همراه بود. این دوره با شکوفایی بینالمللی صنعت فیلم ایران همزمان بود که طی آن، کارگردانان زن فیلمهای برجستهای ساختند که از آن جملهاند روزی که زن شدم از مرضیه مشکینی، دو زن از تهمینه میلانی و فیلمهای نرگس، بانوی اردیبهشت و روزگار ما از رخشان بنیاعتماد. در اواخر دهۀ 1990 و در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی (1997-2005)، ایران شاهد ظهور جنبش اصلاحات، جنبش فعال دانشجویی و ظهور سازمانهایی غیردولتی با رهبری زنان بود که برخی از آنها مدافع حقوق زنان بودند. در همین دوره، به طرز بیسابقهای 13 زن که بیشتر آنها مدافع حقوق زنان بودند به مجلس ششم راه یافتند.
پیشرفتهای تحصیلی
ورود زنان به دانشگاهها در دورۀ آزادسازی و اصلاحات به صورت پیوسته و چشمگیری افزایش یافت. در دهۀ 1980، مردان در زمینۀ ورود به دانشگاه به صورت چشمگیری برتری داشتند، اما در دهۀ 1990 زنان شروع به پیشروی کردند و سرانجام در سال 2001 از مردان پیشی گرفتند. در این سال، 57 درصد کل پذیرفتهشدگان دورههای عالی زنان بودند. در سالهای 2002 و 2003، زنان بیشتر از قبل در همۀ رشتههای تحصیلی، جز مهندسی، وارد شدند. نسبت زنان در بیشتر رشتهها دو برابر مردان و در برخی رشتهها مثل علوم و پزشکی کفۀ ترازو به نفع زنان سنگین شد. چشمگیرترین افزایش حضور زنان در رشتههای کشاورزی و دامپروری (از 2.5 درصد به 51.1 درصد) و رشتههای فنی و مهندسی (از 6.6 درصد به 20.9 درصد) مشاهده شد. در کل، زنان نه تنها در رشتههایی که به صورت سنتی در آنها سابقۀ حضور داشتند، یعنی رشتههای علوم انسانی و هنر، بلکه در علوم و پزشکی نیز از مردان پیشی گرفتند. طبق گزارشی رسمی، نسبت دانشجویان زن به مرد در آموزش عالی از 37.4 درصد در 1990 به 110.5 درصد در 2002 افزایش پیدا کرد.
در عین حال، زنان بیشتری دورههای تحصیلی خود را به پایان رساندند و سهم آنان از دریافت مدارک تحصیلی در سطوح گوناگون نیز افزایش یافت: از کل مدارک کارشناسی اعطاشده در سال تحصیلی 2003-2004، سهم زنان 50 درصد، از مدارک کارشناسی ارشد 27 درصد و از مدارک دکترا 24 درصد بود.[6] تا سال 2005، بیش از 60 درصد زنان شهری بین 18 تا 38 ساله مدرک دورۀ متوسطه یا بالاتر داشتند و این رقم برای مردان 50 درصد بود. با این حال، مردان بیشتری در دورههای کارشناسی ارشد و دکتری پذیرفته شدند.[7] بررسیهایی که در ایران در چارچوب بررسی ارزشهای جهانی (World Value Survay) اجرا شد، از افزایش حمایت اجتماعی از آموزش زنان و عدم موافقت پاسخگویان با گزینۀ ”آموزش دانشگاهی برای یک پسر مهمتر از یک دختر است“ حکایت میکردند.[8] روشن است که آموزش عالی برای جایگاه اجتماعی زنان مهم تلقی میشد.
با این همه، پیشرفت تحصیلی زنان در دانشگاهها محدود بود. کثیری از زنان دانشآموخته در دانشگاهها به عنوان استادیار استخدام شدند و اگرچه آثار منتشرشده و پژوهشهای آکادمیک زنان افزایش یافت، از مردان عقب بودند. سهم زنان از سمتهای اجرایی ارشد همچنان اندک بود و به نظر میرسید که پیشرفت تحصیلی برای مردان سودمندتر از زنان است. با این حال، بیکاری هم برای زنان و هم برای مردان به مشکل تبدیل شد. در سال 2002، نرخ بیکاری مردان 8.8 درصد و نرخ بیکاری زنان 19.6 درصد بود. در این زمان، بیکاری در میان جوانان تحصیلکرده به میزان قابل توجهی افزایش یافت و نرخ بیکاری زنان دو برابر مردان شد. این آمار با روند منطقهای نرخ بیکاری بالا، بهویژه برای جوانان تحصیلکرده، هماهنگی داشت.[9] در ایران، بیکاری نتیجۀ عواملی ساختاری و جمعیتی از جمله نرخ پایین رشد اقتصادی، سرمایهگذاریهای مداوم در بخشهای سرمایهبر و مهاجرت از روستا به شهر بود. میزان بالای بیکاری زنان نشانۀ این حقیقت بود که جمعیت روزافزونی از زنان آماده کار بودند، اما فرصتهای اشتغال آنان به سبب تبعیض جنسیتی و عوامل ساختاری و جمعیتی – اجتماعی پیشگفته مسدود میشد. زنان تحصیلکردۀ ایرانی مشخصاً در بازار کار و از جمله در بازار کار دانشگاهی با تبعیض روبهرو بودند.
دوران خاتمی با رویکردی تدریجی به اصلاحات در چارچوب معیارهای نظام اسلامی و نظام قانونی موجود تغییرات ریشهای چندانی پدید نیاورد. این دوره به رشد جامعۀ مدنی و از جمله جنبش زنان مجال ظهور داد، با این حال نیروهای محافظهکار تحت هدایت آیتالله خامنهای مخالف این تغییرات باقی ماندند و قوۀ قضاییه، شورای نگهبان و نیروهای مسلح نیز حامی این نیروها بودند. مسئولان بیش از 30 روزنامه و مجله از جمله مجلۀ زنان را توقیف کردند و روزنامهنگاران و اصلاحطلبان برجسته را دستگیر کرده، تحت پیگرد قانونی قرار دادند. در دورۀ ریاست جمهوری محمود احمدینژاد، دستگیریها بیشتر شد. اما پیش از آن، جنبش زنان در سال 2005 به شکوفایی رسید و بزرگترین تظاهرات از زمان انقلاب 1979 را بر علیه اعلام تصمیم احمدینژاد مبنی بر بستن سازمانهای غیردولتی صورت داد و درخواست پایان دادن به شهروندی درجه دو زنان در قوانین تبعیضآمیز را مطرح کرد.
واکنش شدید و عقبنشینیها در دورۀ ریاست جمهوری احمدینژاد
نگاه دولت احمدی نژاد (2005-2013) به مسایل زنان نگاهی اصولگرایانه بود و این امر به وضع قوانین تبعیضآمیزتری منجر شد. نگرانیهای دولتی دربارۀ ازدواج دیرهنگام، کاهش نرخ باروری و پذیرش بیشتر زنان در دانشگاه ها در کنار برخورد خشن با تظاهرات جنبش آزادیخواهانۀ سبز در ژوئن 2009 ویژگیهای اصلی این دوره بودند. احمدینژاد زمانی که مقام ریاست جمهوری را برای بار دوم به دست آورد اعلام کرد میخواهد استادان آزادیخواه و فمینیست و آن دسته از استادان علوم اجتماعی و انسانی را که با جنبش اصلاحات ارتباط داشتند یا از تظاهرات جنبش سبز حمایت کرده بودند تصفیه کند. او این نیت خود را عملی کرد. تا سال 2011، دهها استاد دانشگاه اخراج، وادار به بازنشستگی یا مجبور به ترک ایران شدند تا در دیگر کشورها به دنبال کار باشند. قانونی جدید ورود زنان به 77 رشتۀ خاص دانشگاهی، بهویژه رشتههای مهندسی و رشتههای مرتبط با آن را در 36 دانشگاه دولتی محدود کرد و در سال 2012، دولت اعلام کرد که میخواهد سیاست تنظیم خانواده را در تلاش برای افزایش نرخ باروری معکوس کند.[10]
چه هدفی پشت این اقدامات نهفته بود؟ بیشک تغییرات اجتماعی – جمعیتی در جمهوری اسلامی و چندین کشور دیگر در منطقه مشتمل بر کاهش مداوم در نرخ باروری بود که در سال 2010 با سیاست جایگزین متوقف شد. کاهش نرخ باروری با رواج وسایل پیشگیری از بارداری، افزایش پیشرفت تحصیلی زنان و افزایش سن اولین ازدواج ممکن شد. معکوس کردن سیاست تنظیم خانواده در واقع با تغییر بافت جمعیت و انتظار سالخوردگی جمعیت در آینده مرتبط بود. بهعلاوه، سیاستهای دولتی نرخ بالای بیکاری در میان فارغالتحصیلان دانشگاهی را کاهش نداده بود که ممکن است موجب افزایش محدودیتهای جدید بر زنان شده باشد. اما گرایش نوبنیادگرایانۀ احمدینژاد توضیحدهندۀ اصلی این اعمال محدودیتهاست. تشویق به ازدواج در سنین پایین، و تشکیل خانوادههای بزرگتر و اعمال محدودیتهایی برای تحصیلات دانشگاهی زنان احتمالاً با این هدف صورت گرفت که روند جابهجایی دختران به شهرها و استانهای دیگر برای تحصیل در دانشگاه، زندگی جدای از خانواده، اقامت در خوابگاه و حتی اجارۀ آپارتمانی مشترک با دیگر دختران دانشجو، افزایش تعامل بین دو جنس و پیش افتادن زنان از مردان در کنکور و ثبت نام آنها در دورههای عالی را معکوس کند. بازگشت نوعی ایدئولوژی جنسیتی محافظهکار محرک این سیاستهای آموزشی و تنظیم خانواده بود.
از بسیاری جهات سیستم سیاسی ایران مشابه با سیستم سیاسی ایالات متحد و با نوسان بین لیبرالها و محافظهکاران عمل میکند. بعد از دو دوره ریاست جمهوری احمدینژاد، روحانیای که عموماً میانهرو شناخته میشود به ریاست جمهور انتخاب شد. حسن روحانی حتی افراد لیبرالتری ازجمله وزیر امور خارجۀ خوشبیان و تحصیلکردۀ امریکا، محمدجواد ظریف، را در دولت خود منصوب کرد. در زمان مقتضی به ریاست جمهوری روحانی باز خواهیم گشت، اما ابتدا الگوهای کار زنان در ایران را بررسی کنیم.
زنان، کار و طبقۀ اجتماعی
چنان که در ابتدا اشاره شد، سرشماری سال 2006 نشان داد که در مقایسه با 23.5 میلیون مرد شاغل فقط 3.6 میلیون زن شاغلاند و تنها 16 درصد نیروی کار حقوقبگیر بخشهای غیرکشاورزی را تشکیل میدهند، اما در بخش مشاغل حرفهای شهری وضعیت خوبی دارند. دادههای بانک جهانی در سال 2010 نرخ مشارکت زنان ایرانی در نیروی کار را 32 درصد اعلام کرد؛ رقمی که بالاتر از 20 درصد مشارکت در سال 1980 و 29 درصد در سال 2000 بود.[11] یافتههای اصلی سرشماری سال 2006 در خصوص نرخ مشارکت اقتصادی زنان شامل دادههای زیر بود:
- حدود 33 درصد از نیروی کار زنان ایران در مشاغل حرفهای مشغول به کار بودند و بهویژه در مشاغل آموزشی، مراقبتهای بهداشتی و خدمات اجتماعی تمرکز داشتند.
- حدود 50 ردصد از نیروی کار زنان در دستۀ مشاغل حرفهای و فنی ، 11 درصد در مشاغل اجرایی و دفتری و 10 درصد در بخش خدمات و فروش کار میکردند.
- در مناطق شهری، نیروی کار زنان تقریباً به صورت مساوی بین اشتغال در بخش دولتی و خصوصی تقسیم شده بود.
- حدود 20 درصد از نیروی کار زنان در استخدام مشاغل صنعتی بود، اما بیشتر آنها کارگران خانگی بدون حقوق بودند.
- حدود 45 درصد از زنان روستایی در بخش صنعتی اشتغال داشتند و عمدتاً در مشاغلی مثل فرشبافی کار میکردند و در واقع، کارگران خانگی بدون حقوق بودند یا به کارگران خانگی کمک میکردند.
- از لحاظ مشارکت گروههای سنی خاص در نیروی کار، کاهش شدیدی در مشارکت زنان بالاتر از 30 سال دیده میشد.
- نرخ بیکاری زنان بالاتر از نرخ بیکاری مردان بود.
در بیشتر نقاط جهان و طبعاً در کشورهای خاورمیانه و شمال افریقا نرخ بیکاری زنان بالاتر از مردان است. از نظر مقدار مطلق ارقام، بیشتر بیکاران ایران در سال 2006 را مردان تشکیل میدادند، با این حال زنان 51 درصد کسانی را تشکیل میدادند که به تازگی وارد بازار کار شده بودند؛ 557 هزار زن و بیش از یک میلیون مرد، طبق برآورد پایگاه آمار سازمان بینالمللی کار. نرخ بیکاری گروههای سنی خاص دو الگو را آشکار میکند: الف). نرخ بالای بیکاری جوانان به طور کلی و ب. نرخ بیکاری فوقالعاده بالای زنان جوان. در نتیجه، طبق گزارش جواد صالحی اصفهانی و دیوید اِگل، نرخ بیکاری زنان به صورت مداوم بالاتر از نرخ بیکاری مردان بوده است؛ برای گروه سنی 20-24 سال 30 درصد در 1997، 36 درصد در 2000 و 42.5 درصد در 2004.[12] با در نظر گرفتن نرخ مشارکت پایینتر زنان، این نرخهای بیکاری برای زنان به شکل نامتناسبی بالا است. زنان دارای تحصیلات دانشگاهی هنوز درگیر نرخ بالای بیکاریاند. در سال 2004، حدود 43 درصد از زنان دانشآموختۀ دانشگاهها، در مقابل 22.5 درصد از مردان با همین شرایط، بیکار بودند.
دادههای سازمان بینالمللی کار در سال 2008 الگوهای بیکاری زنان از جمله توزیع شغلی و مشارکت آنها در بخشهای گوناگون را آشکار میکند.[13] زنان 43.3 درصد افراد صاحب حرفه را تشکیل میدادند که عمدتاً در بخشهای آموزش، بهداشت و خدمات اجتماعی فعالیت میکردند، به گونهای که در این حوزهها حدود 46 درصد از کل نیروی کار زن بودند. کارمندان دفتری زن فقط 249 هزار نفر یعنی 25.5 درصد از کل کارمندان دفتری را تشکیل میدادند. این درصد نسبت به سالهای قبل افزایش پیدا کرده بود، اما باید اشاره کرد که در همه جای جهان کار دفتری شغلی زنانه تلقی میشود. سهم زنان از مشاغل مدرنی مانند بخش املاک و امور مالی (حدود 14.5 درصد) ناچیز نیست، اما در بخشهای خردهفروشی/عمدهفروشی، هتلها و رستورانها، و مدیریت دولتی حضور زنان کافی نیست (بنگرید به جدول 1). زنان در سطح بینالمللی در این مشاغل نیز مشارکت گسترده داشتهاند.
جدول 1. جمعیت فعال اقتصادی (به هزار نفر) به تفکیک صنعت و حرفه در ایران، 2008
جمع (زن و مرد) | زن (%) | کارفرمایان، خوداشتغالان و مستخدمان | مستخدمان، شامل کارگران خانگی | کارگران خانگی بدون دستمزد | کمککاران کارگران خانگی | |
عمدهفروشی و خردهفروشی | 2891 | 160 (5.5%) | 67 | 3 | 52 | 38 |
هتل و رستورانداری | 211 | 17 (8%) | 13 | 0 | 2 | 2 |
واسطهگری اقتصادی | 284 | 41 (14.4%) | 40 | 1 | 0 | 0 |
بنگاه معاملات ملکی | 521 | 77 (14.7%) | 61 | 2 | 11 | 4 |
مدیریت عمومی | 1332 | 116 (8.7%) | 116 | 0 | 0 | 0 |
آموزش | 1291 | 601 (46.5%) | 587 | 3 | 11 | 0 |
سلامت و مددکاری اجتماعی | 448 | 204 (45.5%) | 196 | 2 | 5 | 0 |
دیگر خدمات شخصی، اجتماعی و محلی | 443 | 140 (31.6%) | 56 | 6 | 75 | 4 |
منبع: محاسبات نویسنده بر اساس دادههای دسترسپذیر در laborsta.ilo.org
برای بررسی بهتر وضعیت اشتغال زنان، سازمان بینالمللی کار (2010:3) برآورد کرده است که در سال 2009، سهم جهانی زنان در سنین کار (15 سال و بالاتر در بیشتر کشورها) از اشتغال که با عنوان نرخ اشتغال به جمعیت یا EPR شناخته میشود، 48 درصد و سهم مردان این نرخ 72.8 درصد باشد. ارقام مرتبط با ایران به شکلی پیشبینیناپذیر غیرطبیعیاند که ناشی از ویژگی خاص سرشماری در ایران است: آمارگیران ایرانی همچنان جمعیت ده سال و بالاتر را جزو نیروی کار به حساب میآورند. با در نظر گرفتن حساسیت بینالمللی در خصوص کار کودکان و همچنین با درنظر گرفتن اینکه نرخ ثبت نام در مدارس کار کودکان در ایران معاصر را بسیار غیرمحتمل میکند، این روش آمارگیری کاری بیمورد، غیراخلاقی و غیرمنطقی است.
زنان طبقۀ متوسط و طبقۀ کارگر در نیروی کار
گفتیم که زنان ایرانی پیشرفتهای قابل توجهی در آموزش متوسطه و عالی به دست آوردهاند. نتایج پژوهشهای یونسکو (2011) و بانک جهانی (2012) تأیید میکنند که تا سال 2010، در مقطع تحصیلات متوسطه برابری جنسیتی تحقق یافته، اکثر دانشجویان آموزش عالی زن بوده و 68 درصد از کل دانشجویان رشتههای علوم محض را زنان تشکیل میدادند. طبق دادههای بانک جهانی (EdStats)، ایران تا سال 2011 در زمینۀ پیشرفت تحصیلی کشورهای متعددی را در منطقه پشت سر گذاشته و مانند اردن، لبنان، تونس و کرانۀ غربی زنان ایران نیز در نامنویسی در دورههای آموزش عالی از مردان پیشی گرفتهاند[14]. اما پیشرفت تحصیلی زنان به افزایش استخدام آنها نیانجامیده است. نسبت زنان در کادر آموزشی دورههای آموزش عالی در فاصلۀ سالهای 2001 تا 2007 هر سال افزایش یافت، اما این افزایش زیاد نبود (از 17 درصد به 20 درصد). در سال 2010، کمی بیش از نیمی از همۀ معلمان ایران زن بودند، اما سهم زنان از کادر آموزشی دانشگاهها مطابق منابع رسمی ایران در سطوح متفاوت حدود 24 درصد گزارش شد. در اینجا دادهها کمی اختلاف دارند، زیرا گزارش جهانی شکاف جنسیتی سال 2011 سهم زنان از آموزش در سطوح آموزش عالی را 19 و سهم آنان از معلمان مدارس ابتدایی را 57 درصد اعلام کرد. دادهای در خصوص نسبت معلمان زن دورۀ متوسطه وجود نداشت. اگر مشارکت زنان ایرانی در بخش آموزش در دورههای آموزش عالی را با دیگر کشورهای خاورمیانه و شمال افریقا مقایسه کنیم، متوجه میشویم که در الجزایر با 38 درصد، تونس با42 درصد و ترکیه با 40 درصد بهتر از ایران عمل شده است. سهم زنان ایران از مشاغل بخش آموزش در دورههای آموزش عالی فقط از اردن، مراکش و لبنان بالاتر بود.
الگوهای اشتغال زنان طبقۀ کارگر و خانوارهای کمدرآمد چگونه است؟ بیشتر زنان آموزشندیده و زنان کمدرآمد کارگران خانگی برای کمکخرج خانواده، کارگران بخش کشاوزی و کارگران پیشهور یا صنایع دستی بودند. دقت کنید که این زنان شاغلان حقوقبگیر نبودند. سالنامۀ آماری 1388 نشان داد که از میان تقریباً 3 میلیون زن حاضر در نیروی کار، کمتر از 37 درصد زنانی با تحصیلات عالی بودند و بقیه تحصیلاتی در حد دورۀ ابتدایی، راهنمایی یا متوسطه داشتند. میشود فرض کرد که این گروه نمایندۀ زنان طبقۀ کارگر یا لایههای پایینتر طبقۀ متوسط از خانوارهای روستایی و شهری در نیروی کارند. همچنین، میدانیم که اکثریت کارگران قالیباف زناند.
روش دیگر برای بررسی توزیع طبقاتی استفاده از دادههای اشتغال در بخش دولتی است. از زنانی که در سال 2008 در بخش دولتی استخدام شدند، که 35.8 درصد از کل جمعیت 2.6 میلیونی استخدامشده در بخش دولتی را تشکیل میدهد، حدود 610،741 نفر تحت پوشش خدمات اجتماعی (طبقۀ متوسط) و فقط 10 هزار نفر تحت پوشش قانون کار (طبقۀ کارگر) استخدام شدند.[15] بخش دولتی بیشتر زنانی با تحصیلات بالاتر را استخدام کرد و نیروی کار زن با تحصیلات راهنمایی یا پایینتر در بخش خصوصی یا در مشاغل خانگی مشغول به کار شدند که عموماً بیحقوق است. به عبارت دیگر، حتی در میان زنان طبقۀ کارگر که در سرشماری محاسبه شدند، درصد بالایی خارج از مشاغل مدرن حقوقبگیر بودند.
هادی صالحی اصفهانی و پرستو شجری بنا به پژوهش خود در 2010 گزارش کردند در حالی که تحصیلات ابتدایی احتمال مشارکت نیروی کار زنان را حدود 11 درصد کاهش میدهد، داشتن درجات بالاتر مشارکت زنان را به شدت افزایش میدهد. محققان همچنین متوجه شدند که ازدواج با میزان قابل توجهی (حدود 8.5 درصد) احتمال مشارکت نیروی کار زنان را کاهش و مشارکت مردان را حدود 7 درصد افزایش میدهد.[16] تقسیم کار بر اساس جنسیت در همۀ طبقات اجتماعی دیده میشود، اما تقسیم کار جنسیتی، بهویژه در خانوادههای کمدرآمد و طبقۀ کارگر با آموزش ناکامل بیشتر صورت میگیرد.
الگوهای اشتغال زنان سرپرست خانوار در ایران چگونه است؟[17] آیا مشارکت نیروی کار آنان بالاتر از سطح متوسط است؟ در تحقیقات این حوزه، زنان سرپرست خانوار نیز در جستجوی کار در نظر گرفته شدهاند.[18] به نظر میرسد ایران از این قاعده پیروی نمیکند. در سال 2006، خانوارهای با سرپرست زن کمتر از 10 درصد کل خانوارهای ایرانی را تشکیل میدادند و بیشتر این خانوارها تحت سرپرستی زنانی با متوسط سن 57 سال بودند. با توجه به نرخ بالای اعتیاد به مواد مخدر در میان مردان ایران،[19] محتمل است که رقم واقعی زنان سرپرست خانوار بیشتر باشد. مطابق سرشماری، فقط 14 درصد از زنان سرپرست خانوار استخدام شده و بیشتر این خانوارها تحت سرپرستی زنان بیوه بودند. بیسوادی در میان این زنان و بهویژه در میان زنان سرپرست خانوار مناطق روستایی بسیار فراوان بود. از آنجا که بیسوادی و فقر همبستهاند، نرخ بالای بیسوادی در میان زنان سرپرست خانوار بر فقط این زنان دلالت دارد.
در ایران، اشتغال در کارخانجات وسیعاً تحت سیطرۀ مردان است و زنان فقط حدود 15 تا 17 درصد از کل نیروی کار کارخانجات را تشکیل میدهند. طبق گفتۀ هاله صفرزاده، فعال حقوق زنان کارگر، ”حداقل دستمزدی که زنان کارگر دریافت میکنند آنقدر پایین است که باعث عصبانیت مردان همکار آنها شده است و به آنها میگویند این توافقها ممکن است نتیجۀ معکوس داشته باشد و باعث شود که دستمزد کارگران مرد نیز کاهش یابد . . . در برخی موارد، زنان مجرد به این شرط استخدام میشوند که متعهد شوند مجرد باقی بمانند و/یا از باردار شدن خودداری کنند.“ در همین زمان، دولت در حال تشویق فرزند بیشتر و خانواده های پرجمعیتتر است. پیام این است که زنان برای کار در کارخانه مناسب نیستند، حتی اگر برخی از آنان کارگر نانآور خانواده باشند. سندیکای ملی زنان کارگر در سال 2003 به منظور حمایت از زنان کارگر و تلاش جدی برای ایجاد شرایط برابر در محیط کار تأسیس شد. طبق گزارش پیشگفته، یکی از کارمندان زن ادعا کرد که در دورۀ احمدینژاد تعداد زنان کارگر کاهش پیدا کرد و تصویب ساعتهای کاری کمتر و دورکاری ضربۀ دیگری به اشتغال زنان در خارج از خانه و در بخش تولیدی بود.[20]
دادههای پژوهشهای موجود بر آن دلالت میکند که گرچه مشاغل حرفهای در بخشهای آموزش در دسترس زنانی دارای تحصیلات عالیاند و گرچه زنان روستایی که به کار پیشهوری و عمدتاً در قالب کار خانگی بدون حقوق میپردازند نیز در آمار نیروی کار به حساب میآیند، اما زنان شهری طبقۀ کارگر و زنانی با درآمدهای پایینتر به شکل مشکوکی در این میانه غایباند. به نظر میرسد مشاغل مناسب برای زنانی با مدارک دانشگاهی بالاتر در دسترس است، نه برای زنانی با تحصیلات دیپلم یا فنیوحرفهای یا کمتر از اینها، گرچه نرخ بیکاری زنان دارای تحصیلات عالی نیز از بالاست. در اصفهان، حدود 75 درصد از زنان فارغالتحصیل دانشگاهها بیکار میمانند که هزینهای فراوان برای کشوری به همراه دارد که قصد دارد اقتصاد خود را رشد دهد.[21] دادههای سرشماری سال 2006 همچنین نشان میدهد که زنان با تحصیلات عالی بیشتر برای کار در دسترساند تا زنانی با تحصیلات کمتر. به بیان دیگر، به نظر میرسد بخش اعظم زنان خانوادههای طبقۀ کارگر شهری در شهرهایی مثل تهران، اصفهان، تبریز و مشهد کارگران دلسرد از کار یا اخراجشده و از نظر اقتصادی غیرفعال/خانهدار بوده، به فعالیتهای غیررسمی، خانهمحور یا داوطلبانه میپردازند.
به سبب نرخ بالای بیکاری و تورم در ایران، محتمل است اکثر زنان بیکار درگیر طیفی از فعالیتهای اقتصادی گران یا ارزان خانهمحور شوند. در پژوهشی میدانی در ایران در سال 1994 متوجه سالنهای آرایش خانگی شدم.[22] پژوهشهای قومنگارانۀ رکسانا بهرامی تاش و شهلا کریمزاده در 2008 و فاطمه اعتماد مقدم در 2009 نشان دادند که زنان سطوح بالاتر طبقۀ متوسط که در آمارهای رسمی نیروی کار غایباند، به فعالیتهای درآمدزای خانگی میپردازند. اینان ممکن است ترجیح دهند در خانه کار کنند تا به سختگیریهای قواعد پوشش، نگرشهای نامطلوب و دیگر مسایل آزارندۀ استخدام بخش رسمی تن دهند. این فعالیتهای خانگی کارهایی مثل ساخت جواهرات، تهیۀ مرباهای خاص، تهیه و عرضۀ غذا، تدریس خصوصی یا مشاوره، نشر آنلاین و ادارۀ کلاسهای پیلاتس یا یوگا را در بر میگیرد. تحقیقات همچنین نشان میدهد که تعداد بسیار بیشتری از زنان کمدرآمد خانوادههای طبقۀ کارگر به کارهای غیررسمی خانگی مثل خیاطی، آرایشگری، تهیۀ غذا، مشاوره، مراقبت از کودکان یا خدمات حمل و نقل میپردازند. آنها این کار را فراهم آوردن مکملی برای درآمد همسرانشان یا کمک به بودجۀ خانواده میدانند و به سبب منعطف بودن کار در خانه بدان مشغول میشوند.
علت مشارکت پایین زنان در نیروی کار و کمبودن فرصتهای شغلی آنان
نسبت نرخ اشتغال به جمعیت زنان ایران بسیار پایین است، حتی با در نظر گرفتن گروههای بزرگی از زنان که در سطح تحصیلات متوسطه باقی میمانند. چرا برای فارغالتحصیلان آموزش متوسطه و عالی در دهۀ 1990 و اوایل قرن حاضر زمینۀ اشتغال بیشتری فراهم نشده است؟ چرا نرخ بیکاری زنان در سال 2008 (17 درصد) بالاتر از سهم آنها از نیروی کار حقوقبگیر بخش رسمی (16 درصد) بود؟ با وجود سهم قابل اعتنای زنان از مشاغل بخش خدمات اجتماعی (بیش از یک سوم) و مشاغل حرفهای (حدود 43 درصد طبق گزارش سازمان بینالمللی کار) فقط 16.5 درصد از مشاغل بخشهای قانونگذاری، کارمندان ارشد و مدیران به زنان واگذار شده است؟ چرا نسبت زنان در مشاغل اجرایی و مدیریتی و از جمله تدریس دانشگاهی پایین است؟ آیا علت این است که مردان بیشتری مدارک تحصیلات عالی داشتهاند؟ آیا تبعیض مردانه مانع دستیابی زنان به مناصب سیاستگذاری شده است؟ یا علت این است که ترجیح خود زنان آنها را از سمتهای سطوح بالاتر دور نگه میدارد؟ نداشتن اعتماد به نفس در بازار که ناشی از نرخ بالای بیکاری است، نبود پشتیبانی اجتماعی از زنان کارگر و محیطهای کاری مردانه ممکن است پاسخی به این پرسش باشد که چرا زنان ایرانی ترجیح میدهند خارج از نیروی کار باقی بمانند.[23]
یافتههای پژوهشی نشان میدهند که عرضه و تقاضای نیروی کار زنان به عوامل متفاوتی در بخشهای قانونی، عرف و خانواده بستگی دارد. در دسترس بودن و تمایل زنان به کار را عموماً ترکیبی از متغیرهای تحصیلات، وضعیت تأهل، باروری و نیازهای اقتصادی خانوار شکل میدهد و این شرایط در جمهوری اسلامی ایران فراهم است. تقاضا برای کار به ساختار اقتصاد، سیاست توسعه و استراتژیهای سرمایهگذاری وابسته است و در برخی موارد چارچوب نهادی کشور میزان این تقاضا را تعیین میکند. در پژوهش قبلی تلاش کردهام توجه را به نقش اقتصاد نفتی منطقه در شکلدهی به میزان عرضه و تقاضای نیروی کار زن در خاورمیانه و منطقۀ شمال افریقا جلب کنم و این ادعا را مطرح کردم که قوانین مرتبط با خانوادۀ اسلامی دوگانۀ جنسیتی مردسالارانۀ مرد نانآور/زن خانهدار را بازتولید میکند. در ایران نیز قوانین، سیاستها و هنجارها بر تقاضای کار زنان تأثیر میگذارند، اما از سوی دیگر عرضۀ نیروی کار در دسترس زنان نیز بر تقاضا اثرگذار است. در نتیجه، میزان اندک زنان در نیروی کار با نادیده گرفته شدن آنها در حوزۀ سیاست رسمی همبستگی دارد.
پیوند ضعیف نیروی کار زنان: تبیینهای ساختاری، نهادی و هنجاری
در دهۀ 1990، اقتصاد رشد کرد و دولت نهادهای جدیدی را توسعه داد که فرصتهای توسعۀ خدمات مدرنی از جمله خدمات آموزشی، پزشکی، مالی، قانونی، مهندسی را افزایش داد. با این حال، مشارکت زنان در همۀ حوزهها جز آموزش، بهداشت و خدمات اجتماعی پایین است. چرا تقاضا برای نیروی کار زنان تا این حد پایین است؟ لازم است به استراتژی اقتصادی ایران توجه کنیم؛ استراتژیای که به بخشهای نفت و گاز و اخیراً انرژی هستهای توجه ویژه دارد. باید به یاد داشت که این حوزهها سرمایهبر و تحت سیطرۀ مرداناند. حقوق انحصاری دولتی یا انحصارات نیمهدولتی در کنار استراتژی اقتصادی دو دهۀ اول انقلاب، که از خوداشتغالی و توسعۀ بخش غیررسمی حمایت می کرد،[24] منجر به ایجاد نوعی از اقتصاد و بازار کار شد که به جذب نیروی کار زنان نیانجامید. از دیدگاه تحلیل جنسیتی، به نظر میرسد جمهوری اسلامی ترجیح میدهد تعدادی از زنان وارد حوزههای آموزش و بهداشت شوند، اما فقط برای آموزش و مدیریت بهداشت زنان و دختران، اما کلاً مایل است زنان در خانه بمانند و از خانوادههایشان مراقبت کنند.
در سال 2011، ایران با 400 میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی پس از عربستان دومین اقتصاد بزرگ خاورمیانه و منطقۀ شمال افریقا و با 76 میلیون نفر جمعیت پس از مصر دومین کشور پرجمعیت این منطقه بود.[25] اقتصاد ایران با ویژگیهایی چون داشتن منابع عظیم نفت و گاز، سهم اندک کشاورزی خصوصی و خدمات و حضور چشمگیر دولت در بخشهای تولید و مالی شناخته میشود. در سال 2007، بخش خدمات، شامل بخش دولتی، 56 درصد تولید ناخالص داخلی تشکیل میداد و پس از آن بخش منابع نفت و گاز با 25 درصد و کشاورزی با 10 درصد تولید ناخالص داخلی قرار داشتند. ایران از لحاظ منابع گازی دومین و از لحاظ منابع نفتی سومین کشور جهان و با متوسط تولید 4 میلیون بشکه نفت در روز دومین تولید کننده نفت اپک است. منبع اصلی ارز خارجی ایران نیز نفت و گاز است.
اگرچه اقتصاد ایران در حال تبدیل به اقتصادی بازارمحور بوده است، بخش مالی به گستردگی تحت سلطۀ بانکهای دولتی است و دولت با در اختیار داشتن شرکتهای دولتی یا نیمهدولتی بزرگ در بخشهای تولید و تجارت، هنوز نقشی اساسی در اقتصاد بازی میکند. دولت در برنامۀ پنجسالۀ خود از 2010 تا 2015 برنامۀ خصوصیسازی وسیعی معین کرد که هدف آن خصوصیسازی حدود 20 درصد از شرکتهای تحت مالکیت دولت در هر سال بود، گرچه به نظر میرسد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و دیگر مؤسسات شبهدولتی داراییهای شرکتهای تحت مالکیت دولت را وسیعاً خرید باشند. در عین حال، سیاستهای اقتصادی کلان چرخههای رونق و ورشکستگی در عملکرد اقتصادی را خنثی نکرد. نتیجه بلاتکلیفی بخش خصوصی بود که این مانع سرمایهگذاری و اشتغالزایی شد و همزمان، بخش دولتی به سرمایهگذاری در بخشهای هزینهبر نفت، گاز و انرژی هستهای ادامه میدهد.
دلالتهای جنسیتی تحلیل بالا چیست؟ اول اینکه مشاغل بخش عظیم نفت و گاز و نیز بخشهای تولید و مالی که عمدتاً دولتیاند بیشتر پذیرای نیروی کار مردان خواهند بود تا زنان. قاعدتاً باید فرصت کار زنان باید به فراوانی در بخش کشاورزی خصوصی و تا حدی در بخش خدمات ممکن میبود، اما یافتههای آماری این نتیجه را به دست نمیدهند. با این حال، میتوان فرض کرد تعداد زنانی که در بخش غیررسمی مشغول به کارند بسیار بیشتر از ارقامی باشد که آمارها نشان میدهند. طبق سرشماری سال 2006، زنان فقط 17 درصد از کارگران بخش فنی و مرتبط با آن، کمتر از 2 درصد از کارگران کارخانجات و کاربران ماشینآلات، کمتر از 7 درصد از کارگران پیشهور و درصد بسیار کمی از کارگران/شاغلان بخشهای تجاری و مالی را تشکیل میدهند. اینکه سپاه پاسداران با گرایش نسبتاً محافظهکارانهاش داراییهای خصوصیشده را خریده است، پیشرفتی که به نظر نمیرسد به نفع استخدام زنان باشد. دلالت دیگر تحلیل بالا این است که اگر اقتصاد ایران بر اثر تحریمهای امریکا یا قیمتهای بیثبات کالاها دچار انقباض شد، افزایش بیکاری مردان بر اثر این انقباض به ستیزه با اشتغال زنان خواهد انجامید. بنابراین، رشد اقتصادی دولت و استراتژی توسعۀ ملی و عدم سرمایهگذاری در بخشهای اشتغالزا برای زنان مانعی جدی برای اشتغال مفید زنان است.
همچنین، باید مد نظر قرار داد که ناتوانی دولت ایران در جذب سرمایهگذاری مستقیم خارجی میتواند تعداد فراوانی نیروی انسانی جذب کند و اشتغالزا باشد. البته تحریمها تأثیر زیانباری در این زمینه داشته است، اما مناطق آزاد تجاری ایران چنان که مسئولان انتظار داشتند نتوانستند ”درهای پشتی به روی اقتصاد بینالمللی باشند.“ حسن حکیمیان در بررسی خود نشان داد که مناطق آزاد تجاری از آغاز هم اشتغالزایی کمی داشتند و ”ایجاد اشتغال برای 45 هزار زن نتیجۀ بسیار ضعیفی است.“ او نتیجه گرفت که ”تجربۀ ایران از مناطق تجاری در یکونیم دهۀ گذشته نتوانسته است به اهداف اولیۀ خود در جذب سرمایهگذاری مستقیم خارجی، تنوع بخشیدن به صادرات غیرنفتی و ایجاد مشاغل جدید دست یابد.“[26]
موانع نهادی: دولت مردانه، قوانین و هنجاریهای آن
قانون اساسی بسیار بلندپروازانۀ جمهوری اسلامی ایران دولت را ملزم میکند برای همۀ شهروندان و از جمله زنان اشتغال کامل ایجاد کند. اما این ضمانت قانونی به دلایل زیر ناکام مانده است: الف. شرایط بد اقتصادی، سرمایهگذاریهای داخلی و خارجی کم و در نتیجه سطوح پایین ایجاد شغل؛ ب. اولویت دادن به سرمایهگذاری در بخشهای سرمایهبر و مساعد برای نیروی کار مردان مثل نفت، گاز و انرژی هستهای؛ ج. یک مادۀ قانونی در ستایش فضیلت مادری و د. معیارهای اسلامی همهجا حاضر و از جمله آن که بنا به قانون مدنی جمهوری اسلامی که برگرفته از فقه شیعه است، زنان نمیتوانند بدون رضایت پدران یا شوهرانشان به دنبال کار باشند یا در شغل انتخابی خود بمانند. اینها جنبههای گوناگون ماهیت مردانۀ دولت ایران و تبعیض به نفع مردان در چارچوبهای قانونی و سیاسی آن است.
بعد از انقلاب اسلامی، ارادۀ قوی ایدئولوژیک برای منحصر ساختن زنان به نقشهای خانوادگی اعمال شد و قانون خانوادۀ اسلامی جدید حق مردان برای چندهمسری، طلاق یکجانبه و حق حضانت بلاشرط فرزندان پس از طلاق را برای مردان اعاده کرد. اصلاحاتی در قوانین به زنان اجازۀ تقاضای طلاق را داد، اما فقط تحت شرایطی ویژه که هیچکدام از این شرایط برای مردان لازم نبود. فیلم مستند کیم لانگینوتو و زیبا حسینی، طلاق به سبک ایرانی (1988)، تلاش زنان برای حلوفصل طلاق یا به دست آوردن حضانت فرزند را به تصویر کشید. گرچه این فیلم زنانی قوی را تصویر میکرد که مصمم بودند با استفاده از قوانین موجود حقوق خود را به دست بیاورند، توجهها را به قضاوتهای دلبخواهانه و نبود حس همدردی در قضات جلب کرد.
در زمینۀ ارثبری زنان به شدت دچار محرومیت شدند. برای مثال، مرد همۀ ثروت همسر درگذشتۀ خود را به ارث میبرد، اما زن بیوه اگر همسر متوفای او فرزندی نداشته باشد فقط یکچهارم و اگر فرزند داشته باشد یکهشتم از اموال منقول و ارزش املاک او را به ارث میبرد. اینها در مرگ همسران ازدواجهای دایم واقع میشوند و طرفین ازدواج موقت هیچ میراثی نمیبرند. در ازدواجهای چندهمسری، همسران باید میراث تعیینشده را بین خود تقسیم کنند که طبق مادۀ 942 قانون مدنی هرگز نمیتواند بیش از یکچهارم یا یکهشتم باشد.
نگرشها و سیاستها در قبال زنان و اشتغال آنان مخلوطی از نظرات متفاوت است. مادۀ 1117 قانون مدنی تصریح میکند که ”شوهر میتواند زن خود را از حرفه یا صنعتی که منافی مصالح خانوادگی یا حیثیات خود یا زن باشد منع کند.“ آیتالله خامنهای نیز در این زمینه گفته است که اسلام این حق را به زنان میدهد که خارج از خانه کار کنند و حتی ممکن است کار آنها ضروری باشد، اما این کار نباید با مسئولیت اصلی آنها که تربیت فرزندان، به دنیا آوردن فرزندان و کارهای خانه است تداخل داشته باشد. آیتالله خامنهای معتقد است که هیچ کشوری بدون نیروی کار زنان نمیتواند پیش برود، اما این امر نباید با ارزشهای انسانی و اخلاقی زنان تناقض داشته باشدو آنان ضعیف یا وادار به سقوط کند.[27] آیا واژۀ سقوط به کار در کارخانجات یا در مشاغلی که نیازمند تعامل با مردان است اشاره دارد؟
بیرون بودن از حوزۀ نیروی کار رسمی، نداشتن درآمد و نبودن در قدرت سیاسی به معنای وابستگی زنان به خویشاوندان مرد برای برخورداری از بیمۀ اجتماعی و مزایای بازنشستگی و همچنین وابستگی به مهریه است. قانوناً زن میتواند هر زمانی پس از ازدواج مهریهاش را درخواست کند، اما بنا به عرف دریافت مهریه به تعویق انداخته میشود. شواهد حکایت از آن دارند که در سالهای اخیر مذاکره بر سر مهریه افزایش یافته است. آیا این امر ناشی از محدودیت فرصتهای اشتغال زنان نیست که نمیتوانند به درآمدی ثابت متکی باشند؟
در 1992، اصلاحیۀ قانون طلاق مبحث اجرتالمثل را به میان آورد و منظور از آن ارزش مالی کار خانهداری است. این مقدار را دادگاه تعیین و محاسبه میکند و همسر موظف به پرداخت آن است، البته با این فرض که زن درخواست طلاق نداده یا باعث طلاق نشده باشد. در 1997، قانونی جدید پرداخت مهریه را به نرخ تورم ارتباط داد. این قوانین زمینههایی برای بهبود وضعیت زنان در جمهوری اسلامی فراهم آوردند، اما در واقعیت امر، قانون اصلاحات قانونی فرض را بر این میگذارند که زنان خانهدار و مردان نانآور خانهاند. بدین ترتیبف آنچه را که ”قرارداد جنسیتی مردسالارانه“ نامیدهام تقویت میکنند و به وابستگی اقتصادی زنان متأهل به شوهرانشان منجر میشوند.
مذاکره بر سر مهریه و معامله با مردسالاری
پیش از انقلاب اسلامی، رویۀ مذاکره بر سر مهریه در بین افراد طبقات ممتاز رو به افول بود، زیرا آن را از مدافتاده و ناسازگار با مدرنیته تلقی میکردند. در حالی که مدافعان مهریه همیشه از آن به منزلۀ نوعی بیمۀ اجتماعی یا وسیلۀ ایجاد دارایی برای زنان دفاع کردهاند، مخالفان معتقدند که مهریه زن را شیئی قابل خریدوفروش تقلیل میدهد و موجب وابستگی اقتصادی زن به مرد میشود. در جمهوری اسلامی، این سنت احیا شد و توسعه یافت و حتی بسیاری از زنان تحصیلکرده نیز درخواست مهریههای کلان کردند.[28]
مهریه حق مالی زن و بر عهدۀ مرد است و میتواند محل اتکای زن مسلمان باشد که در صورت سوء رفتار شوهر یا زمانی که شوهر قصد طلاق یا ازدواج دوم یا موقت داشته باشدف از آن به مثابه ابزار چانه زنی استفاده کند. اما مشکل این است که اولاً مهریه عموماً در میان افراد کمدرآمد پایین است و دوماً اگر زن دادخواست طلاق بدهد یا دادگاه او را مقصر بشناسد، مهریۀ خود را از دست میدهد. مشکل سوم این است که مهریه تقویتکنندۀ قرارداد جنسیتی مردسالارانهای است که در آن داماد مبلغی پول را در مقابل خدمات جنسی و فرزندآوری زن میپردازد و در ازای تمکین زن از او نگهداری میکند. به بیانی دیگر، زنان ایرانی به تعبیر دنیز کاندیوتی درگیر ”معامله با مردسالاری“ شدهاند.[29]
از آنجا که قوانین اسلام شرایط طلاق دادن را برای مرد بسیار سادهتر از زن در نظر گرفته است، مهریه عاملی دفاعی است. در واقع، نتایج تحلیل مصاحبههای گلی رضایی رشتی در سال 2006 تأیید کرد که مهریه نوعی استراتژی برای مقابله با تبعیضات قانونی و خطر طلاقی است که زنان در قانون اسلامی با آن مواجهاند. در مجموع، این نظریه که مقادیر در حال رشد مهریه با انکار حق شهروندی اقتصادی زنان (فرصتهای اشتغال محدود، نبود سیاستها و سازوکارهای متعادلکنندۀ کار و خانواده) مرتبط است، غیرمنطقی به نظر نمیرسد.
در جمهوری اسلامی ایران، مثل دیگر کشورهایی که چارچوب قانونی مشابهی دارند، قوانین اسلام در خصوص خانواده که به منزلۀ قانونی پیشامدرن و پیشافمینیستی در تنظیم روابط خانوادگی به کار گرفته میشوند، میتوانند به مثابه راهی برای حفظ سیستمهای حمایت خانوادگی و مشابه نظامهای رفاهی مبتنی بر حقوق شهروندی عمل کنند. در این حالت، تأمین رفاه زنان و فرزندان به دوش مردان آنها گذاشته میشود و زمانی که زنی به دنبال طلاق است یا طلاق میگیرد، حمایت از او نه در قالب کمکهای دولتی و نه حتی به شکل سیاستهای اشتغالزایی برای زنان، بلکه به شکل مهریهای است که شوهر به او بدهکار است. همچنین، اجرتالمثلی که برابر ارزش مالی خانهداری او در طول سالها بوده است به او پرداخت میشود. با این همه، قانون اسلامی مانعی در برابر مشارکت اقتصادی و حقوق زنان است. این قانون همچنین دربردارندۀ تبعیض طبقاتی است، زیرا مشخصاً به ضرر زنان طبقۀ کارگر و زنان کمدرآمد است. در ایران، زنانی با تحصیلات بالاتر یا زنانی از خانوادههای ثروتمند یا با نفوذ درخواست مهریههای کلان میکنند، اما دیگر زنان پس از طلاق در شرایطی آسیبپذیر رها میشوند، بهویژه اگر نتوانند یا نخواهند ازدواج کنند و یا افرادی تحت تکفل داشته باشند.
وضعیت پرمخاطرۀ زنی از لایههای پایینتر طبقۀ متوسط پس از طلاق به شکل تأثیرگذاری در فیلم مستند رخشان بنیاعتماد با نام روزگار ما (2002) به تصویر کشیده شده است. در نیمۀ دوم فیلم، آرزو قهرمان فیلم از شوهر معتاد خود طلاق گرفته و به کاری دفتری اشتغال دارد تا دختر کوچک و مادر نابینایش را اداره کند، اما با آزار رئیسش روبهرو میشود. پس از اینکه زن صاحبخانه به او میگوید باید خانه را برای پسر و عروسش خالی کند، آرزو سخت تلاش میکند جایی برای زندگی پیدا کند. او که توان خرید خانه ندارد نمیتواند جای آبرومندی برای زندگی پیدا کند، زیرا صاحبخانهها ترجیح میدهند به زن مجرد و طلاقگرفته خانه اجاره ندهند.
سیاستهای دولت نه فقط زنانی مانند آرزو را نادیده میگیرند، بلکه ابزاری کارا برای کنترل مردسالارانهاند. در سال 2007، دولت احمدینژاد لایحۀ بحث انگیز ”حمایت از خانواده“ را پیشنهاد کرد که قوانین خانوادۀ پراکنده در قانون مدنی را یکی کرد و برای اولین بار در 40 سال گذشته قانون خانوادۀ بکپارچهای به دست داد. از جمله ویژگیهای این قانون، مالیاتبندی مهریه، برداشتن الزام به ثبت ازدواجهای موقت و برداشتن الزام به اثبات تمکن مالی و اجازه از همسر اول برای ازدواج با همسر دوم بود. این قانون اعتراضات شدیدی برانگیخت و در نهایت رد شد.[30] به هر حال، فضای کلی برای زنان در چارچوب نسخۀ ایرانی قانون اسلامی خانواده در کنار فرصتهای محدود اشتغال حقوقبگیری زنان را وادار کرده است که به مهریه به مثابه راهکاری برای استقلال اقتصادی و ابزار و پشتوانهای در معامله با مردسالارانه بنگرند. بنابراین، روند در حال رشد مذاکره بر سر مهریه بین زنانی با تحصیلات عالی و بالا رفتن مقدار مهریه تا حدی از زنان در مقابل نابرابری ساختاری در ازدواج، در قانون خانواده و در اشتغال حمایت میکند.
گذشته از فردریش انگلس، پیش از این جامعهشناسانی مانند ری لسر بلومبرگ و جانت چافتز این بحث را مطرح کردهاند که استقلال اقتصادی زنان پیشنیاز درگیر شدن آنان در جامعهای سیاسی است.[31] با در نظر گرفتن اشتغال پایین زنان در مشاغل حقوقبگیری، جای تعجب نیست که زنان ایرانی با داشتن فقط 2 تا 4 درصد از صندلیهای مجلس پس از انقلاب اسلامی به شدت در سیاستهای رسمی نادیده گرفته شدهاند. این دو معیار (سهم زنان از اشتغال حقوقبگیری و سهم زنان از سیاستهای رسمی) شدت نابرابری جنسیتی در ایران را آشکار میکنند؛ وضعیتی که در بیش از دو دهه از انقلاب اسلامی نسبتاً ثابت مانده است.
زنان و قدرت، مشارکت سیاسی
جمهوری اسلامی ایران قوانین تبعیضآمیز بسیاری دارد، اما زنان از سال 1990 به شکل فزایندهای در فضاهای عمومی با قدم زندن، رانندگی، خرید و کار حضور مییابند و بلکه، هرجا که ممکن باشد، در تظاهرات عمومی نیز شرکت میکنند. مشارکت آنها در فضای عمومی شامل افزایش پایگاههای اینترنتی، وبلاگها، و کمپینهای دادخواهی زنان است و در منازعات و مباحثات ملی دربارۀ حقوق زنان و اصلاحات قانونی نیز حضوری فعال دارند. درگیری حرفهای و داوطلبانه در سازمانهای غیردولتی، فعالیت در سازمانهای حقوق زنان و حضور در مقام نویسندگان، روزنامهنگاران و هنرمندان نیز مشارکت اجتماعی رو به رشد زنان را نشان میدهد. زمانی که اولین انتخابات شوراهای شهر و روستای ایران در 1999 صورت گرفت، خیل عظیمی از زنان نامزد شدند. با این حال، در پایان سهم زنان از صندلیهای سیاستگذاری محلی فقط 10.8 درصد و در مناطق روستایی بالاتر از مناطق شهری بود.
زنان ایرانی به تعداد بسیار در انتخابات شرکت میکنند، رأی میدهند و گاه نیز نامزد انتخابات مجلس و شوراها میشوند. با این حال، جز دورهای کوتاه در زمان رئیس جمهور اصلاحطلب سیدمحمد خاتمی که در آن 13 زن عضو مجلس بودند و با سختیهای بسیار هم مواجه شدند، زنان ایرانی از حوزۀ قدرت سیاسی بیرون نگاه داشته شدهاند. این وضعیت بهرغم پیشرفتهای تحصیلی چشمگیر زنان ادامه یافته است.
زمانی که رئیس جمهور جدید ایران، حسن روحانی، کابینۀ پیشنهادی خود را در اوت ۲۰۱۳ به مجلس پیشنهاد کرد، یکی از مسایلی که مورد توجه شبکههای اجتماعی قرار گرفت سکوت عجیب نمایندگان زن مجلس از بحثهای شدید چهارروزه برای ارزیابی برنامههای نامزدها قبل از رأی اعتماد بود. هیچکدام از زنان عضو مجلس له یا علیه هیچکدام از وزرا صحبت نکردند و هیچکدام اعتراض نکردند که رئیس جمهور وزیر پیشنهادی زن نداشت. هیچکدام از نامزدهای پیشنهادی نیز دربارۀ حمایت از زنان صحبتی نکردند. در مصاحبههای تلویزیونی متعدد، فاطمه حقیقتجو، یکی از 13 زن عضو مجلس در مجلس ششم در زمان ریاست جمهوری خاتمی، از سکوت روحانی دربارۀ مسایل زنان انتقاد کرد. به فاصله کوتاهی بعد از آن، در سخنرانی نهایی برای دفاع از وزرای کابینه، روحانی قول داد که یک زن را در کابینۀ خود بگنجاند و زنان را در پستهای مدیریتی ردههای میانی به کار گیرد. او در نهایت، مرضیه افخمی را در مقام اولین زن سخنگوی وزارت امور خارجه منصوب کرد.[32]
مشارکت و بازنمایی زنان ایرانی در ساختار سیاسی رسمی در پایینترین سطوح جهانی قرار دارد: طبق گزارش شکاف جنسیتی جهانی، در سال 2013 سهم زنان از نمایندگان مجلس 3 درصد و سهم آنان از سمتهای وزارت 9 درصد بود. دادههای بینالمللی نشان میدهد که در دهۀ گذشته، فقط 13 تا 16 درصد قانونگذاران، کارمندان ارشد و مدیران زن بودهاند. این آمار مغایر این واقعیت است که میزان تحصیلات زنان از مردان پیشی گرفته است و زنان عناصر سیاسی مهمی در انتخاباتاند. به یاد داشته باشید که پس از انقلاب اسلامی زنان از شغل قضاوت محروم شدند. در تعدادی از کشورهای خاورمیانه و شمال افریقا و مشخصاً در الجزایر و تونس و تعدادی از کشورهای دارای اکثریت مسلمان مثل اندونزی، زنان اجازۀ قضاوت دارند و 20 تا 30 درصد کل قضات را تشکیل میدهند. درست است که قضات زن عمدتاً در دادگاههای جرایم نوجوانان یا دادگاههای خانواده به کار مشغولاند و در دادگاههای اسلامی خدمت نمیکنند، حضور آنان در حوزهای که به شکل سنتی تحت سلطۀ مردان است پایگاه اجتماعی آنها را ارتقا میدهد و ورود به دیگر حوزهها را برای ایشان امکانپذیر میسازد.
واقعیت محرومیت زنان ایرانی نظام سیاسی ایران را در میان مردانهترین سیستمهای سیاسی جهان قرار میدهد. برخلاف بسیاری از دیگر کشورها، جمهوری اسلامی سهمیهای برای مشارکت سیاسی زنان تعیین نکرده است و حتی در رشتههای گوناگون تحصیلی که برای زنان سهمیه تعیین کرده است، نه به دنبال افزایش پذیرش زنان، بلکه در پی محدود کردن سهم آنان بوده است. همچنین هنوز به جمع امضاکنندگان کنوانسیون سازمان ملل برای حذف همۀ اشکال تبعیض علیه زنان نپیوسته است. در ایران، نادیده گرفتن زنان در سیاستهای رسمی نتیجۀ ماهیت مردانۀ دولت ایران و تبعیض به نفع مردان در چارچوبهای قانونی آن است، اما در عین حال ناشی از نداشتن قدرت اقتصادی زنان است.
پژوهشهایی که در ایران صورت گرفتهاند، تغییرات در نگرش در قبال زنان، کار، خانواده و سیاست را نشان میدهند، گرچه نتایج این پژوهشها، بهویژه آنها که در سالهای اخیر اجرا شدهاند، ابهامات و تناقضاتی دارند. پژوهش جامعه شناس ایرانیفرانسوی، آزاده کیان تیبو، در 2002 نگرشهای بسیار مثبتی را گزارش میکند. بهرغم مشارکت سیاسی پایین زنان، توافق گستردهای در بین پاسخدهندگان زن وجود داشت که آنها باید دسترسی برابری به فعالیتهای سیاسی داشته باشند. نرخ این پاسخها در میان پاسخدهندگان فارسیزبان 59 درصد، در میان پاسخدهندگان آذریزبان 51 درصد و در میان پاسخدهندگان کردزبان 62 درصد بوده است. نرخ میانگین نمونه 53 بوده است.. تقریباً برای دسترسی برابر به تصمیمگیری نیز همین درصدها گزارش شده است.[33]
چارلز کافمن و کیان تیبو در پژوهشی با عنوان ”پژوهش درباره نگرش های خانوادگی ایرانیان“ در سال 2003 وجود ارزشها و هنجارهای محافظهکارانه را تأیید کردند. کرزمن در جستجوی شواهدی برای وجود ”نسل فمنیست جدید در ایران“ و بهویژه در میان جمعیت جوانان تحصیلکرده بود.[34] در برخی پرسشها، پاسخها موافق فمنیسم، در برخی دیگر دیدگاهها محافظهکارانه و در دیگر پرسشها مغایرت وجود داشت. برای مثال، در خصوص گزینۀ ”به طور کلی، مردان رهبران سیاسی بهتری از زنان هستند،“ فقط 38 درصد زنان جوان تحصیلکرده با آن مخالف یا به شدت مخالف بودند و فقط 28.7 درصد از ”دیگر ایرانیان“ با آن مخالف بودند.[35] در حالی که گروهی دیگر از پرسشها حمایت فراوان از زنان را نشان میداد، پرسشهایی دربارۀ ”امتیازات و حقوق برابر برای زنان“ در فعالیتهای سیاسی، سمتهای دولتی بلندپایه، و تصمیمگیریها و سیاستگذاریهای محلی و ملی چنین نبود. کمتر از یکچهارم پاسخدهندگان معتقد بودند که زنان باید پس از ازدواج به صورت تماموقت کار کنند، حتی اگر بچهای در خانه نباشد.[36] این نتایج سازگاری بیشتری با نتایج بررسی ارزشهای جهانی سال 2005 در ایران داشت که از سویی برخی نگرشهای روشنفکرانه را در خصوص آموزش و همسرآزاری نشان میداد و از سوی دیگر، دیدگاههایی سنتی را دربارۀ مادر مجرد و اشتغال و رهبری زنان به نمایش میگذاشت (بنگرید به جدول 2).
جدول 2. نگرش نسبت به زنان، کار و خانواده در ایران، 2005
گزینه | پاسخ غالب |
ایرادی ندارد که مردی همسرش را کتک بزند | هرگز پذیرفتنی نیست (80%) |
تحصیل دردانشگاه برای پسران مهمتر از دختران است | مخالف و بسیار مخالف (44%)؛ موافق و بسیار موافق (55%) |
مادر مجرد | ناپذیرفتنی (91.6%) |
اگر فرصتهای اشتغال محدود باشد، اولویت با مردان است | موافق و بسیار موافق (69%) |
مدیریت مردان بهتر از زنان است | موافق و بسیار موافق (78%) |
رهبری سیاسی مردان بهتر از زنان است | موافق و بسیار موافق (78%) |
Source: http://www.wvsevsdb.com/wvs/WVSAnalizeQuestion.jsp
ممکن است در حقیقت نسلی فمنیست در حال ظهور باشد، این حقیقت خود را در احیای جنبش فمنیستی در سالهای 2005 و 2006 و در تظاهرات سبز ژوئن 2009 نشان داد. اما این نسل در مقابل موج قدرتمند نگرشهای جنسیتی محافظهکارانهای قرار دارد که با قوانین اسلام در خصوص خانواده و غیبت زنان از نیروی کار و قدرت سیاسی تقویت میشود. آنچه نیاز است فشار اجتماعی قویتری برای جلب مشارکت برابر زنان در سیاست، فشار به دولت برای اعمال سهمیهبندی جنسیتی و سازوکارهای دیگر در این زمینه و نیز کوشش برای ایجاد فرصتهای شغلی برای زنان طبقۀ کارگر و لایههای پایین طبقۀ متوسط است.
گزارش جهانی شکاف جنسیتی سال 2011 وضعیت کشورها را در خصوص سیاستها و قوانین برابری جنسیتی در حوزههای زیر میسنجد: 1. مرخصی زایمان یا مرخصی پدر و مرخصی مشترک والدین، 2. ممنوعیت تبعیض جنسیتی، 3. اعمال رویههای خنثی از نظر جنسیتی در کار، 4. اختصاص درصدهای اجباری برای هر دو جنس در هیئت مدیرۀ شرکتها، 5. اختصاص درصدهای اجباری برای هر دو جنس در مجامع سیاسی (پارلمانها)، 6. نهادهای نظارتی
- برچسبهای برابری جنسیتی،[37] 8. تسهیلات و کمکهای مالی به کارآفرینان زن.
موارد 1، 2 و 3 در بیشتر کشورهای پاسخدهنده به پرسشنامۀ این پژوهش وجود داشت. چنان که انتظار میرفت، کشورهای اروپای شمالی در همۀ موارد عملکرد خوبی داشتند، اما کشورهای دیگری مثل یونان، اتیوپی، مالت، اسپانیا و کره جنوبی نیز نتایج خوبی نشان دادند. ایران در این پژوهش شرکت نکرد و در فهرست کشورها قرار نگرفت. اما با در نظر گرفتن نبود چارچوب قانونی برای برابری جنسیتی و وجود چارچوب قانونی مخالف آن در ایران (قانون تبعیضآمیز خانواده در ایران) این امر مایۀ تعجب نیست. پرسش این است که آیا حکومت روحانی به سمت برابری بیشتر حرکت خواهد کرد؟
نتیجهگیری
این مقاله به بررسی این پرسش پرداخت که چرا پیوستگی به نیروی کار زنان ایرانی ضعیف است، چه موانعی آنها را از نیروی کار بخش رسمی دور نگه میدارد و آیا پیوستگی ضعیف نیروی کار زنان با نادیده گرفته شدن آنها در سیاستهای رسمی ارتباطی دارد یا نه. دریافت این بود که زنان ایرانی بسیاری برای کار در دسترساند و نرخ بالای بیکاری نشاندهندۀ این امر است، اما ترکیبی از عوامل ساختاری و نهادی از مشارکت آنان در نیروی کار جلوگیری کرده و بر نگرش دربارۀ اشتغال زنان تأثیر میگذارد.
حضور دولت نومردسالارانه و قوانین شدیداً تبعیضآمیز و همچنین، عواملی چون نبود سیاستهای اجتماعی به نفع زنان، حمایت از زنان در نیروی کار،و سیاستهای اقدام مثبت برای تشویق زنان به پیوستن به نیروی کار، همه و همه روند به حاشیه راندن اقتصادی و سیاسی زنان ایرانی را توضیح میدهند. چارچوبهای قانونی و سیاسی دولت ایران و بهویژه قانون خانوادۀ آن هنجارهای اجتماعی محافظهکارانه در قبال نقشهای زنان و مردان را تقویت میکند. این هنجارها در بسیاری از زنان و نیز کارفرمایان آنها درونی شده و بر عرضه و تقاضای نیروی کار زنان تأثیر میگذارد. بهعلاوه، اقتصادی که تحت سلطۀ انحصارات و بخشهای نفت، گاز و انرژی هستهای است فرصتهای شغلی چندانی برای زنان ایجاد نخواهد کرد.
قوانین خانواده ایران قرارداد جنسیتی مردسالارانه را بازتولید میکنند، احساس عدم امنیت زنان را تقویت کرده و به وجود نرخهای بالای مهریه کمک میکنند. در مقابل، نبود تعداد بالای زنان در نیروی کار حقوقبگیر از اعتماد اجتماعی به رهبری زنان جلوگیری میکند. جدای از ماهیت مردانۀ دولت اسلامی در ایران، غیبت زنان از همۀ مشاغل حرفه ای، جز درصد کمی برای زنانی با تحصیلات عالی که نرخ بالای بیکاری در میان آنها نیز وجود دارد، آنان را از مشارکت و توانمندسازی سیاسی باز میدارد.
به سادگی می توان حدس زد که در سالهای آینده، زنان بیشتری در برابر جایگاه حاشیهای و زیردست خود در نیروی کار حقوقبگیر و در تصمیمگیریهای سیاسی طغیان میکنند. اگر این مهم تحقق یابد، سرانجام گذار از قدرت استبدادی مردسالارانه به نوعی دموکراسی به نفع زنان امکانپذیر میشود. این گذار کاملاً ارزش آن را دارد که به انتظار آن بنشینیم، حتی اگر در حال حاضر هیچ نشانهای وجود نداشته باشد که حکومت کنونی مایل به تغییر رژیمهای کاری و جنسیتی در ایران است.
[1] دربارۀ استخدام زنان در ایران بنگرید به
Valentine M. Moghadam, “The Reproduction of Gender Inequality in Muslim Societies: A Case Study of Iran in the 1980s,” World Development, 19:10 (1991), 1335–1349; Valentine M. Moghadam, “Maternalist Policies vs. Economic Citizenship? Gendered Social Policy in Iran,” in Shahra Razavi and Shireen Hassim (eds.), Gender and Social Policy in a Global Context: Uncovering the Gendered Structure of “the Social” (Basingstoke: Palgrave, 2006), 87-108; Valentine M. Moghadam, “Where Are Iran’s Working Women?” Middle East Institute Viewpoints: Special Issue on the Iranian Revolution at 30 (January 2009) in www.mideast.org; Fatemeh Etemad Moghadam, “Women and Labour in the Islamic Republic of Iran,” in Lois Beck and Guity (eds.), Women in Iran From 1800 to the Islamic Republic (Illinois: University of Illinois Press, 2004); Djavad Salehi-Isfahani, “Human Resources in Iran: Potentials and Challenges,” Iranian Studies, 38:1 (2005), 117–147; Farhad Nomani and Sohrab Behdad, Class and Labor in Iran: Did the Revolution Matter? (Syracuse, NY: Syracuse University Press, 2006); Maghsood Farasatkhah, “Women, Higher Education, and the Job Market,” Pajoheshe Zanan, 2:1 (2008), 147–163; Goli Rezai-Rashti and Valentine M. Moghadam, “Women and Higher Education in Iran: What Are the Implications for Employment and the ‘Marriage Market’?” International Review of Education, 57:3 (October 2011), 419–441.
[2]World Economic Forum, Global Gender Gap Report 2013 (Geneva: World Economic Forum, 2013).
[3] بخشهایی از این مقاله مبتنی بر این پژوهشهاست:
Valentine M. Moghadam, Modernizing Women: Gender and Social Change in the Middle Eas. (Boulder, CO: Lynne Rienner Publishers, 2013), chapter 6; Rezai-Rashti and Moghadam, “Women and Higher Education in Iran.”
[4]این بحث را اولینبار در 1988 و 1991 مطرح کردهام. بنگرید به
Valentine M. Moghadam, “Women, Work, and Ideology in the Islamic Republic,” International Journal of Middle East Studies, 20:2 (May 1988): 221–243; Valentine M. Moghadam, “The Reproduction of Gender Inequality in Muslim Societies: A Case Study of Iran in the 1980s,” World Development, 19:10 (1991), 1335–1349.
[5]Statistical Yearbook 1375 (Tehran: Statistical Center of Iran, 1997), 70, table 3.1.
[6] دادهها از گزارش سال 2008 وزارت علوم، تحقیقات و فناوری به نقل از
Rezai-Rashti and Moghadam, “Women and Higher Education in Iran,” table 7.
[7]Rezai-Rashti and Moghadam, “Women and Higher Education in Iran,” table 3.
[8]Mansoor Moaddel, “The Saudi Public Speaks: Religion, Gender, and Politics,” in Mansoor Moaddel (ed.), Values and Perceptions of the Islamic and Middle Eastern Publics (New York: Palgrave Macmillan, 2007), 209-247, quote on 221, table 3.9.
[9]CAWTAR, Globalization and Gender: Economic Participation of Arab Women (Tunis: CAWTAR and UNDP, 2001); Valentine M. Moghadam, “Population Growth, Urbanization, and the Challenges of Unemployment” in Jillian Schwedler and Deborah J. Gerner (eds.), Understanding the Contemporary Middle East (3rd ed.; Boulder, CO: Lynne Rienner, 2008).
[10]Farzaneh Roudi, “Iran Is Reversing Its Population Policy,” Woodrow Wilson Center Viewpoints, 7 (August 2012).
[11]دادههای این بخش از سرشماری ایرانیان در سال 2006 و سالنامۀ آماری 1388/2009 دسترسپذیر در
و همچنین پایگاه دادۀ آنلاین سازمان بینالمللی کار (LABORSTA) در سالهای 1998-2008 دسترسپذیر در
http://laborsta.ilo.org
فراهم شده است. شاخصهای توسعۀ جهانی از دادههای بانک جهانی دسترسپذیر در
http://data.worldbank.org/data-catalog/world-development-indicators
و گزارش شکاف جنسیتی جهان از فروم جهانی در سالهای 2009، 2010، 2011 گرفته شدهاند. لازم به ذکر است که ارقام مربوط به ایران در این منابع همیشه با هم همخوانی ندارند. رقم رسمی مشارکت زنان در نیروی کار (FLFP) با رقم بالاتر آن در دادههای گروه ویژگیهای اجتماعی-اقتصادی خانوارها، که مرکز آمار ایران تهیه میکند جواد صالحی اصفهانی نیز از آنها استفاده کرده است، همخوانی ندارد.
[12]Djavad Salehi-Isfahani and Daniel Egel, “Youth Exclusion in Iran: The State of Education, Employment, and Family Formation,” Middle East Youth Initiative Working Papers, Wolfensohn Center for Development (Brookings Institution and Dubai School of Government, 2007), 24-25, tables 6.1 and 6.2.
[13]بنگرید به پایگاه دادههای آماری نیروی کار دسترسپذیر در
http://laborsta.ilo.org
[14]برای جزئیات بیشتر بنگرید به
Moghadam, Modernizing Women, tables 4.3 and 4.3.
[15]بنگرید به سالنامۀ آماری ایران 1388، جداول 3-24. دسترسپذیر در
[16]یافتههای مشابهی دربارۀ تأثیر ازدواج بر مشارکت نیروی کار زنان در دو پژوهش اخیر در پایگاه اینترنتی خاورمیانۀ عرب گزارش شده است: فاطمه مقدم و ربیعه نقویب، ”زنان و کار در شهر دبی: بررسی موانع نهادی و پتانسیلها؛“ نادره شاملو، س. موزی و ح. احمد، ”عوامل تعیینکنندۀ مشارکت نیروی کار زنان در خاورمیانه و منطقۀ شمال افریقا: نقش آموزش و هنجارهای اجتماعی در عمان، قاهره و صنعا.“ این پژوهش برای مرکز تربیت و تحقیق زنان عرب/سمینار بانک جهانی دربارۀ زنان و مشارکت اقتصادی در ژوئن 2012 در واشنگتن آماده شده است.
[17]مبحثی که دربارۀ خانوارهایی با سرپرست زن در پی میآید، و جداول آن، بر پژوهش بهرامیتاش، کاظمیپور و مقدم مبتنی است. بنگرید به
Roksana Bahramitash, Shahla Kazemipour and Valentine M. Moghadam, “Female-Headed Households in Iran: A Preliminary Investigation” (Unpublished manuscript, 2012).
همچنین بنگرید به
Moghadam, Modernizing Women, table 5.6.
[18]Caroline Moser, Gender Planning and Development: Theory, Practice, and Trainin (London: Routledge, 1993); Sylvia Chant, “Dangerous Equations? How Female-Headed Households Became the Poorest of the Poor: Causes, Consequences and Cautions,” in Janet Momsen (ed.), Gender and Development: Critical Concepts in Development Studies (London: Routledge, 2008), 397-409.
[19]Janne Bjerre Christensen, Drugs, Deviancy, and Democracy in Iran (London: I. B. Taurus, 2011).
[20]Mehnaz Samimi, “Women in Iran’s factories face hardship, discrimination,” al-Monitor (26 May 2014).
[21]Bijan Khajehpour, “Women can play larger role in Iranian economy,” al-Monitor (26 March 2014).
[22]Moghadam, Women, Work and Economic Reform in the Middle East and North Africa, chapter 7.
[23]دربارۀ نظریه رجحان بنگرید به
Catherine Hakim, “A New Approach to Approaching Fertility Patterns: Preference Theory,” Population and Development Review, 29 (September 2003), 339-345.
[24] بنگرید به
Nomani and Behdad, Class and Labor in Iran: Did the Revolution Matter?
[25] مباحث این بخش بر پژوهش مسعود کارشناس با عنوان ”اقتصاد ایران و تناقض جمهوری اسلامی از دیدگاه تاریخی“ مبتنی است که برای کنفرانس دانشگاه هاروراد در ژوئن 2014 آماده شده بود. همچنین، بنگرید به تحلیل کشوری بانک جهانی از ایران دسترسپذیر در
http://www.worldbank.org/en/country/iran
[26]Hassan Hakimian, “Iran’s Free Trade Zones: Back Doors to the International Economy?” Iranian Studies, 44:6 (2011), 851–874, quote on 865 and 871.
[27]Azadeh Kian-Thiébaut, “From Motherhood to Equal Rights Advocates: The Weakening of the Patriarchal Order,” Iranian Studies, 38:1 (March 2005), 45-66, quote on 55.
[28]Rezai-Rashti and Moghadam, “Women and Higher Education in Iran.”
[29]Deniz Kandiyoti, “Bargaining with Patriarchy,” Gender and Society, 2:3 (September 1988), 274–290.
[30]برای بحث خوبی دربارۀ قانون حمایت از خانواده و نقدهای متفاوت آن بنگرید به
Marianne Boe, “Debating Family Law in Contemporary Iran: Continuity and Change in Women’s Rights Activists’ Conceptions of Sharia and Women’s Rights” (Dissertation, University of Bergen, Norway, 2012).
[31]Rae Lesser Blumberg, “A General Theory of Gender Stratification,” Sociological Theory, 2 (1984), 23–101; Janet Saltzman Chafetz, Gender Equity: An Integrated Theory of Stability and Change (Newbury Park, CA: Sage, 1990); Janet Saltzman Chafetz, Sex and Advantage: A Comparative Macro-Structural Theory of Sexual Stratification (Totowa, NJ: Rowman and Allanheld, 1984); Moghadam, Women; Work, and Economic Reform in the Middle East and North Africa, chapter 1.
[32]مصاحبه نویسنده با دکتر فاطمه حقیقتجو، بوستون (آوریل 2014).
[33]Kian-Thiébaut, “From Motherhood to Equal Rights Advocates,” 59-60, tables 10 and 11.
[34]Charles Kurzman, “A Feminist Generation in Iran?” Iranian Studies, 41:3 (June 2008), 297-321.
[35] Kurzman, “A Feminist Generation in Iran?” 309, table 2.
[36]Kurzman, “A Feminist Generation in Iran?” 312-313, tables 3a and 3b.
[37]برچسبهای برابری جنسیتی برچسبها، جوایز و راهکارهاییاند که به سازمانهایی اهدا میشوند که به برابری جنسیتی در کار متعهد باشند.