شرق شناسی سرخ

از پی انقلاب ۱۹۱۷ روسیه، حکومت نوپای بلشویک­ها در این سرزمین به خوانشی نو از شرق­شناسی نشست که الیاف نظری آن روایتی بود برگرفته از گونه­ای توسعۀ اجتماعی و سیاسی مبتنی بر مدلوارۀ (پارادیم) فرجام­مندی از مارکسیسم. شرق­شناسی سرخ که قرار بود گزینه­ای باشد در برابر شرق­شناسی سنتی روس، با آغاز از امروزِ جوامع شرق می­خواست به شناخت دیروز این جوامع برسد و در گسترۀ تلاش خود تنها درک مادی از تحولات تاریخی را بر مسند شناخت گذشته و حال شرق بنشاند. آمیخته با آرمانخواهی مارکسیستی و دانش برگرفته از این آرمانخواهی، هدف این مکتب عمدتاً پرداخت شناختی از شرق بود تا به کمک نهادهای برآمده از دل انقلاب روسیه – و از جمله کمینترن – برای پاسداری از منافع شوروی برسد.

دانشگاه­ها و پژوهشکده­های نوبنیادی چون پژوهشکدۀ شرق­شناسی نریمانف در مسکو، پژوهشکدۀ استادان سرخ و دانشگاه کمونیستی زحمتکشان شرق (کوتو) با درسنامه­های آموزشی­ای که دربرگیرندۀ علوم اجتماعی و زبان­های رایج در شرق بود، پیشگام گسترش مکتب شرق­شناسی سرخ در سرزمین شوراها بودند؛ پیشگامانی که دستاوردشان خیلی زود مرزهای ملی شوروی را درنوردید و به سرزمین­های دیگر نیز رسید.

در پژوهش حاضر، با مطالعۀ زمینه­های سیاسی زایش شرق­شناسی سرخ، با بازبینی پاگیری ایران­شناسی سرخ در این مکتب آغاز خواهیم کرد و با مروری بر کارنامه و زمانۀ یکی از ایران­شناسانی که سهمی چشمگیر در تکوین خوانشی سرخ از گذشته و حال ایران داشت، فرجام تلخ آن را بررسی می­کنیم.

برای انقلابیان بلشویک، به مثابه میراث­داران امپراتوری روسیۀ تزاری به­خاک­افتاده، حکومت بر این سرزمین با تنوع بسیار بالای قومی و آیینی­اش کاری سترگ بود. ماه­ها پیش از رسیدن به قدرت، لنین در رسالۀ مشهور خود که بعدها با نام تزهای آوریل خوانده شد، به حق همۀ اقوام ساکن روسیۀ تزاری برای تعین سرنوشت خود تا جدایی کامل از روسیه اشاره کرده بود. با این همه، واقعیت حکومتداری بلشویک­­ها را پس از رسیدن به قدرت واداشت تا در عمل سیاستی دیگر پیشه کنند. انقلابیان حق ملت­ها برای تعین سرنوشت خود را فقط برای ملل خارج از اتحاد جماهیر شوروی نوپا وانهادند و در برابر مردمانی که با فرهنگ­های گونه­گون در پهنۀ این کشور بودوباش داشتند، یگانه گزینه را ماندن در چارچوب مرزهای به­ارث مانده از امپراتوری روسیه قرار دادند و تحکیم پیوندهاشان با حکومتی که داعیۀ نخستین حکومت کارگری در جهان را داشت. در سپتامبر ۱۹۲۰، هنگامی که جورج زینویف از رهبران انقلاب و دبیر کمیتۀ اجرایی انترناسیونالیسم سوم کمونیستی (کمینترن)، در نخستین کنگرۀ خلق­­های شرق که در باکو بر پا شده بود، فراخوان دفاع از حق ملل شرق برای تعین سرنوشت خویش می­داد و از ”جهاد“ مردمان شرق علیه امپریالیسم بریتانیا سخن می­گفت، ارتش سرخ به فرماندهی ژنرال میخاییل فرونزه در آن سوی دریای خزر آخرین سنگر امیرنشین بخارا را به زیر آتش گرفته بود.

اجرای چنین سیاست ناسازه­ای (پاردوکسی) بلشویک­ها را واداشت تا به درک بهتری از شرق بنشینند. حفظ و بسط قدرت نیاز به شناخت بهتری از گذشته و حال مردمان ساکن نواحی جنوب و شرق شوروی داشت و در عین حال، نیاز بود شناخت مردمان سرزمین­های فراسوی مرزهای شوروی و به­ویژه کشورهای همسایه نیز حاصل شود. انقلابی که قرار بود جهانی باشد و به سرزمین­های دیگر صادر شود، نیاز به مبلغ داشت. مبلغانی که ناچار باید کوله­باری از دانش را با خود می­داشتند تا در راه ترویج انقلاب از پا نمانند. ترویج انقلاب به کنار، حکومت نوپا برای سروسامان دادن به روابط جهانی خود نیز نیاز به متخصصانی داشت که حکومت انقلابی را در نهادهای بین­المللی بشناسانند.

پس از انقلاب، اندیشۀ برپایی پژوهشکده­ای نو در زمینۀ مطالعات شرق را ماکسیم گورکی (Maxim Gorky, 1868-1936) در نامه­ای به لنین طرح کرد.[1]­­ لنین در واکنش به فراخوان گورکی، نامۀ او را همراه توصیه­نامه ­ای به کمیساریای خلق برای اقوام فرستاد، با تأکید بر اینکه هرچه زودتر پژوهشکده­ای با این نام را سامان دهند. از پی چنین توصیه­ای بود که با بهره­گیری از تجربۀ پژوهشکدۀ شرق­شناسی سن­پترزبورگ (لنینگراد)، پژوهشکدۀ مرکزی برای مطالعۀ زبان­های زندۀ شرق در مسکو پا گرفت. اما بانیان پژوهشکدۀ نوپا زود دریافتند که نیازشان به زبان­های زندۀ شرق محدود نمی­شود و باید پهنه­های دیگر مطالعاتی چون حقوق و اقتصاد را نیز در برنامۀ تدریس و پژوهش خود جای دهند. در ۱۹۲۱، طی نشست شرق­شناسان در مسکو، قرار بر این شد که با گسترش دامنۀ کار پژوهشکدۀ بزرگ­تری با نام پژوهشکدۀ شرق­شناسی نریمانف[2] در مسکو نو تأسیس شود. در پژوهشکدۀ تازه، کارمندان نهادی دیگر با نام پژوهشکدۀ لازارف (لازاریان) نیز به کار مشغول شدند که به همت یکی از مهاجران ثروتمند ارمنی اصفهان در ۱۸۱۵ برای مطالعات زبان­های شرقی تشکیل شده بود. افزون بر این، سال ۱۹۲۱ شاهد شکل­گیری نهادهای مرتبط و مشابه دیگری نیز در شوروی بود، از جمله انجمن سراسری شرق­شناسان روسیه و پژوهشکدۀ استادان سرخ. در همان سال، دولت شوروی قرار بر این نهاد که در دو شهر مسکو و سن­پترزبورگ پژوهشکده­ای دیگر برای تدریس ماتریالیسم تاریخی و اقتصاد سیاسی شرق به کارورزان انقلابی شرق برپا شود.[3] البته در همین فاصله جز مسکو و سن­پترزبورگ، در قفقاز و آسیای مرکزی، در شهرهایی چون تاشکند و باکو و تفلیس، نهادی­هایی از دوران روسیه تزاری همچنان باقی ­مانده بودند که تلاش می­کردند با رویکردی کمونیستی به پژوهش دربارۀ سیاست کشور­های همسایه بنشینند. در آکادمی نظامی ارتش سرخ هم بخشی با نام شعبۀ شرق آموزش و پرورش کادرهای ارتش سرخ را برای مأموریت در شرق به عهده داشت.[4]

نیاز روزافزون به داشتن مبلغان کمونیست سر آخر کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست شوروی را واداشت در فوریه ۱۹۲۱ رأی به تأسیس دانشگاه کمونیستی زحمتکشان شرق (کوتو) دهد.[5] در قرار کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست شوروی آمده بود که ”دانشگاه نوپا باید با پذیرش پنجاه تا هفتاد دانشجوی نخبۀ کمونیست در هر سال از کشورهای شرق دوره­های ۲ تا ۶ ماهۀ آموزشی برای تربیت کادرهای بین­المللی تبلیغ و سازماندهی فعالیت کمونیستی در شرق تشکیل دهد.“­[6] آنچه کوتو را از دیگر نهادهای پژوهشی و آموزشی متمایز می­کرد، آموزش دانشجویان خارجی به زبان­های بومی دانشجویان بود، زبان­هایی چون چینی، عربی، ترکی و فارسی. در آستانۀ انقلاب روسیه، نزدیک به 4 میلیون اتباع کشورهای بیگانه در سراسر روسیۀ تزاری بودوباش داشتند. از این شمار، یک میلیون را چینی­ها، کره­ای­ها، اتباع عثمانی، افغان­ها و ایرانیان تشکیل می­دادند.[7] در پایان سال ۱۹۲۱، شمار زبان­های تدریس در کوتو به 11 زبان رسید.[8]

در کوتو مواد درسی به گونه­ای انتخاب شده بود که دانشجویان پس از بازگشت به کشور خود بتوانند در نقش آموزگار فعالیت انقلابی خود را ادامه دهند. در کنار آموختن زبان روسی، درس­های عمومی دیگری چون ریاضیات، فیزیک، شیمی، تاریخ جهان و جغرافیا نیز در برنامۀ درسی بود، اما هستۀ اصلی مواد درسی شامل اقتصاد سیاسی، ماتریالسیم تاریخی و تاریخ حزب کمونیست بلشویک روسیه بود. افزون بر اینها، دانشجویان باید تاریخ معاصر، و نه البته کهن، کشور خود و ”مسایل قومی و استعماری“ مرتبط با آن را نیز فرامی­گرفتند.[9]

از پی برپایی کوتو در مسکو، شعبه­هایی از آن در سراسر اتحاد جماهیر شوروی تأسیس شد. با توجه به شمار چشمگیر ایرانیان و ترکان عثمانی در باکو، شعبۀ کوتو در باکو عمدۀ توجه خود را به آموزش این گروه اختصاص داد. شعبۀ کوتو در ایرکوتسک اما به شرق آسیا توجه داشت. بزرگ­ترین شعبۀ کوتو در تاشکند بود که هم آموزش شهروندان قرقیز و ازبک و ترکمن شوروی را به عهده داشت و هم سهمی را  به آموزش انقلابیان فارسی­زبان اختصاص داده بود. در همین شعبه، بخشی جداگانه نیز برای آموزش زنان انقلابی وجود داشت که در آن بیش از ۱۴۰ انقلابی زن مشغول به تحصیل بودند.[10]

در مسکو و از نخستین سال برپایی کوتو، ایرانیان با شمار میانگین ۱۵ یا ۱۶ دانشجو در هر سال بزرگ­ترین گروه دانشجویان خارجی را تشکیل می­دادند.[11] در میان آنان هر سال 2 یا 3 دانشجوی زن نیز بود. به مرور شمار دانشجویان ایرانی در کوتو در تمام دوره ها در مجموع به صد تن رسید.[12] گروهی از اینان یکسره از ایران آمده بودند و گروهی دیگر از میان ایرانیان مقیم شوروی، قفقاز و آسیای مرکزی انتخاب شده بودند. از میانه قرن نوزدهم، و از پی شکوفایی اقتصاد روسیه، گروه های بسیاری از ایرانیان در پی کار روانۀ روسیۀ تزاری شدند. در آستانۀ انقلاب ۱۹۱۷، شمار اینان به صدها هزار تن می­رسید. حکومت نوپا در برابر اینان دو گزینه قرار داد: یا ترک خاک شوروی یا پذیرفتن شهروندی آن. بسیاری از ایرانیان به گزینۀ دوم رأی دادند.[13]

بسیاری از دانش­آموختگان کوتو بعد از پایان تحصیل به استخدام بخش­های گونه­گون حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی یا کمینترن درآمدند. گروهی از اینان، همراه پژوهشگران پژوهشکدۀ شرق­شناسی نریمانف یا شعبۀ شرق آکادمی نظامی ارتش سرخ در نشست­های سراسری سالانۀ شرق­شناسان شوروی شرکت می­کردند. در ۱۹۲۵، استادان و دانشجویان کوتو پیشنهاد برپایی بخش پژوهش را در کنار بخش آموزش به میان نهادند.[14]­ سال بعد، انجمن پژوهش دانشگاهی وابسته به کوتو شکل گرفت.[15] این انجمن در کنار پژوهش دربارۀ مسایل اجتماعی و سیاسی کشورهای آسیایی، دورۀ آموزش عالی را نیز بنا نهاد و نشریه­ای با نام شرق سرخ منتشر کرد که تا پایان دهه ۱۹۲۰ به یکی از مهم­ترین نشریه­های مطالعات شرق در اتحاد جماهیر شوروی بدل شد. بخش آموزش عالی کوتو نیز در شمار یکی از مهم­ترین مراکز آموزش نظریۀ مارکسیسم­-­لنینیسم و مطالعات شرق­شناسی در سراسر شوروی بود.

در پایان سال ۱۹۲۹ و متأثر از تحولاتی که در پایان دهۀ ۱۹۲۰ در شرق دور و نزدیک، چین و ایران و ترکیه جاری بود، انجمن پژوهش دانشگاهی با سازماندهی نو نام تازۀ مرکز مطالعات قومی و استعماری را بر خود نهاد.[16] قرار  این سازمان بر این بود که مرکزی برای کار نخبه­ترین پژوهشگران شرق­شناسی سراسر شوروی باشد. پنج سالی بعد، در میانۀ دهۀ ۱۹۳۰، این مرکز بخش­های گونه­گونی از مطالعات منطقه­ای، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی شرق را در خود جا داده بود که در میان آنها، بخش ایران­شناسی یکی از مهم­ترین و شاخص­ترین بخش­ها بود.[17]­ به روایت یکی از ایران­شناسان مطرح شوروی، سیمون آقایف (Simon Agayev, 1935-1997)، در سال­های ۱۹۲۰ ”نبود منابع قابل اتکا دربارۀ ایران معاصر . . . چنان چشمگیر بود که تربیت ایران­شناسان و ترغیب پژوهش­های ایران­شناسانه در مرکز توجه نظام اتحاد جماهیر شوروی قرار گرفت.“­[18]

با پایان دهۀ ۱۹۲۰، سطح آموزش و پژوهش در کوتو به گونه­ای چشمگیر بالا رفت و این دانشگاه با انتشار مجموعه­های پژوهشی بسیار دربارۀ اجتماع و سیاست در شرق معاصر به یکی از تاأثیرگذارترین مراکز دانشگاهی، اگرنه مهم­ترین آنها، بدل شد.[19] اما چند سالی بیش نگذشت که با برخاستن موج ترور سرخ که سراسر سرزمین شوراها را فرا گرفت، بسیاری از نهادهای آموزشی در شوروی و از جمله پژوهشکدۀ شرق­شناسی نریمانف و دانشگاه کمونیستی زحمتکشان شرق در مظان اتهام قرار گرفتند. سبب حساسیت بیشتر گردانندگان ترور سرخ را شاید بتوان در حضور بسیاری از انقلابیان کهنه، حرفه­ای و غیرروس در این نهادها یافت. از پی این اتهام، قرار بر این نهاده شد که کوتو را به دو پاره بخش کنند، یک بخش فقط برای شهروندان شوروی و بخش دیگر برای شهروندان کشورهای بیگانه. گردباد اما در راه بود.

در ژانویه و فوریه ۱۹۳۸، نخستین موج تصفیه­های خون­بار دامن پژوهشکدۀ شرق­شناسی نریمانف را گرفت و از آنجا که بسیاری از استادان و پژوهشگران پژوهشکدۀ شرق­شناسی نریمانف هم­زمان در کوتو هم به پژوهش و تدریس اشتغال داشتند، تصفیه­ها بلافاصله به کوتو رسید. در طول چند هفته صد­ها تن از پژوهشگران و کارمندان پژوهشکده و کوتو بازداشت و به اتهام جاسوسی برای بیگانگان محاکمه و بلافاصله به جوخۀ تیرباران سپرده شدند. در میان دستگیرشدگان نام­های آواتیس سلطانزاده و ابوالقاسم ذره به چشم می­خورد و ایران­شناسانی نامی چون رودولف آبکین (Rudolph Abkin, 1901-1940)[20] و کنستانتین چایکین (Constantine Chikin, 1889-1938).[21] با دستگیری، زندانی شدن و کشتاری که به راه افتاده بود، جز تعطیلی گزینۀ دیگری در برابر کوتو باقی نمانده بود. و چنین شد.

در کارزاری تبلیغاتی که برای توجیه تصفیه­های خون­بار در کوتو به پا شد به رویدادهای ساخته و پرداخته­ای اشاره شد که جای اشاره دارد. از جمله اینکه گویا در سال ۱۹۲۹شماری از دانشجویان ایرانی کوتو، نگران از آینده­شان پس از پایان تحصیل، مدیران دانشگاه را تهدید کرده بودند که اگر ضمانت اشتغال را برایشان فراهم نکند، برای یافتن کار به ایران باز خواهند گشت.[22] یا اینکه از پی بازرسی­های دوره­ای از خوابگاه­های دانشجویان، که آن زمان در شوروی معمول بود، مأموران خفیۀ شوروی نزد دانشجویان به یادداشت­ها و کتابچه­هایی دربارۀه قصه­­های کامگرای جنسی حرم­ها رسیده بودند.[23] اشاراتی این چنین به کارنامۀ کوتو و دانشجویانش در جریان تمامی محاکمی که برای رهبران حزب کمونیست ایران و دیگر گروه­های انقلابی ایران بر پا شد بارها و بارها محل استناد دادستان­ها قرار می­گرفت.[24]

از میان این رهبران که پیشینۀ تحصیل و سپس تدریس در کوتو، پژوهشکدۀ شرق­شناسی نریمانف یا آکادمی نظامی ارتش سرخ داشتند، فقط به چند نام اشاره کنیم: ابوالقاسم (سجادی) ذره (1900-1938)، لادبن (1901-1938) که در اسناد گاه از او با نام­های دیگری چون نوری و ابراهیم­زاده نیز یاد شده است، عبدالحسن آشوری (۱۹۰۲-۱۹۳۸) و کامران رضایف (1904-1938) که تیرباران شدند. گروهی دیگر از اینان از تیرباران معاف شدند، اما در اردوگاه­های کار اجباری مرگ را در آغوش گرفتند که از آن جمله کریم نیک­بین (۱۸۴۰- ۱۸۹۳) بود. در اسناد از او گاه با نام زرتشت نیز یاد شده است. نیک­بین چون دیگر یارانش دانش­آموختۀ کوتو و پژوهشکدۀ بازرگانی مسکو بود. او پیش از دستگیری در ۱۹۳۸ دانشیار کرسی اقتصاد در باکو و عضو کمیتۀ رادیو باکو بود. در پایان محاکمه به 8 سال کار اجباری در اردوگاه ایتل[25] (ИТЛ) محکوم شد و 2 سال بعد در همان اردوگاه سر به خاک گذاشت. از میان کسانی که توانستند از اسارت ارودگاه کار اجباری جان بدر برند، به عبدالحسین حسابی (1895-1949) اشاره کنیم که در اسناد گاه از او با نام دهزاد نیز یاد شده است و نیز کامران آقایف. هر دو تن پس از سال­ها اسارت در گمنامی چشم از جهان فرو بستند.

ترور سرخ سال­های ۱۹۳۰ تمامی نهادهای دانشگاهی شوروی را در کنار دیگر نهادها در خود فرو برد. از میان پژوهشکده­هایی که پرچمدار شرق­شناسی سرخ بودند، فقط پژوهشکدۀ شرق­شناسی نریمانف توانست با جان تکیده­ای به زندگی ادامه دهد. ترور سرخ تمامی بانیان شرق­شناسی سرخ را یکی پس از دیگری به جوخۀ مرگ سپرد. از زایش شرق­شناسی سرخ تا به خاک افتادن شرق­شناسان سرخ 20 سالی بیشتر طی نشد و کارنامه­ای هم که باقی ماند چندان درخشان نبود. مروری بر آثار برکشیدگانی از این نحله از شرق­شناسی که در سیاست و ادبیات گام زدند به درک بهتر میراث ناماندگار شرق­شناسی سرخ راهنمایمان خواهد بود. از میان اینان، دربارۀ آواتیس سلطانزاده بسیار نوشته­اند. در اینجا کارنامۀ ابوالقاسم ذره را مرور خواهیم کرد.[26]

ابوالقاسم (سجادی) ذره

به سال ۱۹۰۰ در تهران زاده شد. پدرش، حاج­میرزایحیی سجادی، پیشنماز مسجدی در تهران بود. پیشینۀ فعالیت سیاسی ذره به دوران زندگی­اش در ایران بازمی­گردد. بعد از پایان تحصیل در مدرسۀ علوم سیاسی تهران، به حرفۀ آموزگاری زبان و ادبیات در مدرسۀ اقدسیه روی آورد. با پایان جنگ جهانی اول، به حلقه­های سیاسی در تهران پیوست و نشریۀ گل زرد را منتشر کرد. با بالا گرفتن جنبش جنگل، ذره رو به گیلان نهاد و به این جنبش پیوست و هنگامی که حزب کمونیست ایران در ۱۹۲۰ تأسیس شد، به این حزب پیوست و به عضویت کمیتۀ انقلابی کمیساریای صنعت در جمهوری سوسیالیستی ایران درآمد که در گیلان بنا شده بود.[27] در سپتامبر همان سال، برای شرکت در نخستین کنگرۀ خلق­های شرق و در هیئت نمایندگی ایران راهی باکو شد. از سال ۱۹۲۲ و پس از فروپاشی جنبش جنگل، ذره را در مسکو می­بینیم. او در مسکو به عضویت حزب کمونیست شوروی درآمد و از 1922 تا ۱۹۲۵، هم­زمان با تحصیل در دانشگاه کمونیستی زحمتکشان شرق به آموزش زبان فارسی و تاریخ و جغرافیای ایران در این دانشگاه مشغول بود. سپس، در پژوهشکدۀ شرق­شناسی نریمانف، آکادمی نظامی ارتش سرخ، کمیساری امور خارجۀ اتحاد جماهیر شوروی، کمیساری صنایع سنگین و آکادمی صنعت در مقام مدرس زبان فارسی یا مترجم مشغول به کار شد. ذره سال­ها بعد از تجربه خود در کوتو چنین یاد کرد: ­”در کوتو، ویراستاری نشریۀ دیواری با من بود و هم­زمان در گروه سه­نفری تبلیغات عضو بودم. رهبری انجمن سیاسی ایرانیان نیز با من بود.“­­[28]

در ۱۹۳۱، ذره به سرویراستاری ترجمۀ همۀ متون مارکسیستی-لنینستی در کوتو منصوب شد و یک سال بعد ریاست بخش ایران و افغانستان کوتو را به عهده گرفت. به سال ۱۹۳۴، ذره در کنار کار در کوتو به ریاست بخش ایران، افغانستان و دنیای عرب در پژوهشکدۀ شرق­شناسی نریمانف رسید. به موازات کار در این نهادهای آموزشی-پژوهشی، در کسوت زبان­شناس و متخصص ایران در ادارۀ امنیت سیاسی شوروی (او. گ. پ. او.) نیز مشغول به کار بود.

نخستین نشان از پژوهش­های ادبی ذره به ۱۹۳۵ برمی­گردد. در این سال، کتابی به زبان روسی در مسکو منتشر شد با نام جنگ شرق ۲. مقدمۀ ذره بر این کتاب با عنوان ”مروری بر ادبیات فارسی“ آینۀ تمام­نمایی است از فضای پژوهش دانشگاهی در شوروی دهۀ ۱۹۳۰. ذره در این مقدمه مدعی مرور ادب فارسی با تکیه بر ”روش پژوهشی مارکسیستی“ است؛ روشی که به ادعای او باید در بررسی و تحللیل تمامی کارنامۀ تاریخ و فرهنگ ایران به کار برد:

به سبب سلطۀ فورمالیسم و آکادمیسیسم بر مطالعات ایران­شناسی، تاریخ ادبیات فارسی درستی در دست نداریم. باید از الفبا شروع کنیم و با کوشش تمامی پژوهشگران ایران­شناس به تدوین تاریخی درست از ادب فارسی برآییم.[29]

ذره خود در این مقدمه نخستین گام را برای عرضۀ ”تاریخی درست از ادب فارسی“  برمی­دارد. او نخست با نقد دوره­بندی ادبیات فارسی به سه دورۀ باستانی (۳۳۰-۵۵۰­پ­م)، پهلوی میانه و مدرن (از زمان پذیرفتن خط عربی) مدعی است که این دوره­بندی یکسره فورمالیستی است و با تکیه به بنیاد زبان­شناسانه و نگارشی اعتنایی به محتوا و گوهر ادبیات فارسی ندارد. او می­پرسد که چرا گذار از نگارش پهلوی به عربی را باید نشانه­ای از دورۀ تازه­ای در ادبیات فارسی دانست. به داوری ذره، در گذار از پهلوی به عربی، گسستی در شکل و محتوا پیش نیامد و و حتی برخی از شکل­ها چون ”رباعی“ و ”خفیف“ راه خود را همچنان ادامه دادند. ”سادگی شکل، روانی زبان و بلاغت را از قرن­های دهم و یازدهم مسیحی به این سو دیگر در ادب فارسی نمی­بینیم. اینها همه در پیوند با سنت ادبی پهلوی بودند.“­[30] او همین­جا ادوارد براون را متهم می­کند که با اشاره به ”ادبیات معاصر فارسی“ چشم بر تحول 1100 سالۀ ادبیات فارسی بسته است.­[31]

به باور ذره، دگرگونگی واقعی در ادبیات هنگامی تحقق می­یابد که شاهد دگرگونی در شرایط اجتماعی و اقتصادی باشیم، از جمله جایگزینی سرمایه­داری به جای فئودالیسم. فقط در پرتو چنین دگوگونی است که به داوری ذره می­توان در پی یافتن دگرگونی در پهنۀ ادبیات بود. ذره خود پیشنهاد دوره­بندی تاریخ ادبیات فارسی را چنین می­آورد:

  1. ادبیات دورۀ باستان: ادبیات مردم ساکن نجد ایران
  2. ادبیات دورۀ فئودالی، دوره­ای تقریباً از قرن دوم پیش از میلاد تا قرن نوزدهم میلادی
  3. ادبیات دوران زایش سرمایه­داری و روابط تولید مبتنی بر آن: دوران برآمدن جنبش رهایی­بخش ضد استعماری از میانۀ قرن نوزدهم مسیحی تا امروز
  • ادبیات دوره فئودالی. دوره ای تقریبا از قرن دوم پیش از میلاد مسیح تا قرن نوزدهم مسیحی.

ذره این دوره­ها را به پاره­دوره­هایی بخش می­کند و سپس به بررسی هر پاره­دوره می­نشیند. طولانی­ترین این پاره­دوره­ها دورۀ میانی است:

ادبیات از زمان زایش و قوام فئودالیسم (قرن دوم پیش از میلاد تا قرن هشتم میلادی)

ادبیات در دوران شکوفایی فئودالیسم (از قرن نهم تا پانزدهم میلادی)

ادبیات در دوران فروپاشی فئودالیسم (از قرن پانزدهم تا نوزدهم میلادی)

در کنار این دوره­بندی، ذره اشاراتی نیز به شکل­گیری طبقات اجتماعی و شعور طبقاتی در ایران دارد و تلاش می­کند در پرتو چنین نگرش به زعم خود ماتریالیستی از تاریخ، به بررسی فراز و فرود تاریخ ادبیات فارسی بپردازد. به زعم ذره، جنبش برخاسته از ”آیین کمونیستی“ مزدکی که علیه زمینداران بزرگ و صاحبان ثروت در شهرها پا گرفت، کمتر در ادب پهلوی بازتاب یافته است، چرا که «ساختار قدرت در ایران همیشه با تمام توان برای امحای  هر  آنچه  نشانی از اندیشه­های  خوفناک،  از  جمله و به­ویژه ادبیات مزدکی داشته، کمر بسته است.“­­[32]

در زمینۀ تأثیر حملۀ اعراب به ایران بر زبان فارسی ذره با این پرسش می­آغازد که چه دلیلی سبب آن شد تا اشرافیت قرن هشتم و نهم ایران بر نیاز به ”رنسانس زبانی“ تأکید کند. در مقام پاسخ، ذره معتقد است که ”این تأکید به وارونۀ آنچه شرق­شناسان به آن اشاره کرده­اند، برخاسته از روح میهن­دوستی این اشرافیت نبود،“ بلکه نشان تلاش این اشرافیت بود تا با بسیج مردمان قدرت فئودالی خود را که بر اثر حملۀ اعراب رو به ضعف نهاده بود، دوباره بازیابد.[33] از همین رو، هنگامی که از ”بازگشت فرهنگ ملی ایرانی“ در قرن­های نهم و دهم میلادی سخن می­رود، ذره این مفهوم را با وسواس بسیار به کار می­برد، چرا که

کسی نمی­تواند از بازگشت ’فرهنگ ملی ایرانی‘ سخن به میان آورد، چرا که در قرن نهم و دهم مفهومی با نام ملت، آن­گونه که نزد مارکس و لنین معنی می­شد، اصولاً وجود نداشت. فراتر و روشن­تر تعریف رفیق استالین است که ملت را مردمانی از نظر تاریخی، زبانی، سرزمینی، حیات اقتصادی و ذهنی به هم تنیده می­داند که هویتشان را در فرهنگی مشترک بیان می­کنند. در فرایند فروپاشی فئودالیسم و تکوین کاپیتالیسم است که مفهوم ملت شکل می­گیرد.[34]

در ”مروری بر ادبیات فارسی،“ ذره با اشاره­ای کوتاه به جایگاه فلسفه در ایران، از فلاسفۀ ایرانی چون ابوعلی سینا، ابونصر فارابی و محمد زکریای رازی چنین یاد می­کند:

زمانی فلسفۀ متافیزیکی-مدرسی وجود داشت که بر صحت برخی اصول دینی اذعان می­کرد و سنگ فهم را نه بر مشاهده و واقعیت، که بر حقایق ازپیش­گفته­ می­گذاشت. اندیشه­ورزان عرب و ایرانی، همچون یاران اروپایی­شان، به جای دیدن آنچه واقع است و فهم آن، به مطالعۀ متون می­نشستند و با برکشیدن مفاهیم ذهنی به جای تحلیل عینی پدیده­های جهان پاسخ چراهای خود را در متون مذهبی جستجو می­کردند.[35]

ذره سپس به بازبینی کارنامۀ تصوف ایرانی می­پردازد و تلاش می­کند آن را بر بستری از درک ماتریالیستی از تاریخ وارسد.

تحولات تاریخی در ایران زمینه­ای درخور برای زایش و رشد تصوف در این سرزمین فراهم کرد. استثمار بی­رحمانۀ انسان، جنگ­هایی که هیچ­گاه پایانی بر آنها نبود، خشکسالی و قحطی و دیگر بلایا، همۀ اینها ایرانیان را نه فقط به قبول ناتوانی­شان برای مقابله کشاند، بلکه راه را برای زهد و انفعال و گریز از زندگی و درون­اندیشی و وحدت با آنچه هنوز باقی است، یعنی خدا، فراهم کرد.

. . .

نشانه­هایی از همۀ اینها را در شعر شاعران نخست پس از اسلام می­توان سراغ گرفت. نشانه­هایی که با گذشت زمان، رفته­رفته شناسۀ اصلی ادب فارسی شدند. در شعر شهید بلخی، شاعر قرن نهم میلادی، چنین می­خوانیم:

اگر غم را چو آتش دود بودی

جهان تاریک ماندی جاودانه

درین گیتی سراسر گر بگردی

خردمندی نیابی شادمانه

تصوف در شرق، آن­گونه که در زهدورزی و رهبانیت اروپای فئودالی قرون وسطی داریم، بر بستر مناسبات فئودالی زاده شد. زوال فئودالیسم به ناچار زمینه­ای برای بقای تصوف باقی نخواهد گذاشت. [36]

در پهنۀ شعر و شاعری، ذره ”شعرعرفانی را بیانی در برابر و ستیز با شعر ستایشگرانۀ درباری“ می­داند. ستیزی که به داوری ذره ”هیچ­گاه نتوانست از رخوت برآید و دربار را به چالشی براندازانه بگیرد.“ پس به ناچار، ”رأی به تحمل قدرت مطلق داد“­­[37] و همین مهم، ”پژوهشگرانی چون او را فرامی­خواند تا هرچند بر بلندی شعر پاره­ای از شاعران ایرانی اذعان می­کنند، از نقد نگرش­های رمانتیک غافل نباشند.“ سعدی به داوری او ”انسانی است به غایت فرصت­طلب و مبلّغ تصوفی عمل­گرا،“ [38] خیام ”ماتریالیست­ناباوری است که به جای افتادن در ورطۀ قول و قرار شیخ و دل بستن به بهشتی که در آن شراب و حوریان در انتظارش خواهند بود، به امروز نظر دارد و دل بستۀ دم است.“ [39] افزون بر این، به باور ذره ”آن ریسمان ظریفی که شعر خیام را به هم می­پیوندد همانا بدبینی سترگ و عمیق اوست و باورش به بیهودگی و پوچی جهان.“ [40] ذره وقتی که به حافظ می­رسد، از نامه­ای یاد می­کند که انگلس به مارکس نوشته و در آن از حافظ با نام ”عیاش پیر“ یاد کرده است.[41]

مقدمۀ بلند ذره بر جنگ شرق 2، پیش از نشر و آن­گونه که رسم روزگار بود، به کمیسیون داوری سپرده شد که اعضای آن عبارت بودند از میلر، گاونف، چایکین؛ هر سه از نام­آوران دنیای ایران­شناسی شوروی آن زمان. در اسناد دولتی روسیه نسخه­ای از نقد و بررسی اینان بر مقدمه ذره در دست است که بازنمای حال و هوای پژوهشی آن زمان شوروی است. جا دارد بخشی از این گزارش را بیاوریم:

مقدمۀ ذره نشان­دهندۀ دانش عمیق نویسنده و آشنایی­اش با منابع فارسی و نقد و نظر ایرانی و اروپایی است که دربارۀ ادبیات فارسی نوشته شده است. ذره نخستین کسی است که با ارائۀ تحلیل مارکسیستی به بازخوانی ادبیات فارسی نشسته است. او نخستین کسی است که مسئلۀ دوره­بندی تاریخ ادبیات ایران را وارسیده است. طرح چنین دوره­بندی­ای گامی است به جلو برای فهم بهتر ادبیات فارسی و رد نظریۀ شبه­مارکسیستی کسانی چون ژیرکوف که در جلد هشتم دانشنامۀ ادبیات آورده است یا مروری بر ادبیات فارسی برتل. با وجود اندک کاستی­هایی که در این اثر به چشم می­خورد، مثلاً غفلت از ذکر نام برخی از شاعران کلاسیک فارسی، بر این داوری­ایم که نوشتۀ رفیق ذره سهمی است چشمگیر در گسترش نقد ادبی در ایران.

جدای از این نوشته، از ذره چند مقالۀ دیگر در دست داریم. از جمله نوشته­ای دربارۀ ملک­الشعرای بهار، شاعر معاصر ایران، که در دانشنامۀ ادبیات چاپ شده و نیز تحلیلی بر جنبش مزدک که در دانشنامۀ شوروی منتشر شده است. افزون بر این، ذره ترجمه­های بسیار دقیقی از آثار رفیق استالین به فارسی دارد.

در حال حاضر، رفیق ذره تدوین فرهنگ لغات روسی به فارسی با تأکید بر واژگان سیاسی و اقتصادی را در دست دارد. نمونه­ای از حرف اول الفبای این فرهنگ که به دستمان رسیده گواه بر این است که رفیق ذره چه تلاشی برای آشنایی ایرانیان با گنجینۀ غنی ادبیات مارکسیستی به کار برده است.

به تلاش رفیق ذره در سپهر نقد ادبی بازگردیم و اشاره کنیم که او باید در آینده چارچوب پژوهشش را محدودتر کند و با بهره­گیری از دانش ژرفش از منابع درجه اول، فقط به دوره­های کوتاهی از تاریخ ادبیات فارسی یا حتی به کارنامۀ یک چهرۀ ادبی در پژوهشش قناعت کند.

با در نظر داشت همۀ اشاراتی که داشتیم، معتقدیم که رفیق ذره مستحق دریافت رتبۀ نامزدی دکترای ادبیات فارسی است و نیز درجۀ استادی در بخش زبان و ادبیات فارسی.[42]

در این نقد و بررسی به دیگر کارهای ذره نیز اشاره رفته است. آثاری به زبان فارسی دربارۀ اقتصاد سیاسی و مسایل فلسفی. از جمله به مقاله­ای اشاره می­رود دربارۀ ”ایدئالیسم و ماتریالیسم “ و نیز ”مسئلۀ ایلات و اقوام در ایران،“ ”دربارۀ وضعیت طبقۀ کارگر ایران“ و آثاری دیگر که ذره در نشریۀ ستارۀ سرخ منتشر کرده است. اشاره­ای هم به نوشته­های او در نشریۀ فرهنگ آمده است که در رشت منتشر می­شد، از جمله ”جامعۀ نو“ و ”زبان نو.“ از پیشینۀ انقلابی ذره در شوروی نیز چنین یاد شده است که ”بین سال­های 1921-1922، رفیق ذره ویرایش نشریۀ انقلاب سرخ را به عهده داشت که در آن رشته مقالاتی دربارۀ اقتصاد و سیاست نوشته است.“­[43]

امید بر این بود که طرح چنین کارنامه­ای از ذره و نشان دادن جایگاهش در نظام شوروی برای او سرپناه امنی فراهم کند، اما موج­های سهمگین تصفیۀ بزرگ و ترور سرخ در راه بود و برای آدمی چون ذره ایستادن در برابر این موج و سر به در بردن از آن کاری آسان نبود. در شب 21 فوریه ۱۹۳۸، ذره را در خانه­اش در لئونتفسکی در مرکز مسکو بازداشت می­کنند و 2 ماه بعد، در ۱۹ آوریل، دادگاهش بر پا می­شود. پروندۀ ذره در میان پروندۀ جمعی است که با نام ”مرکز مسکو“ خوانده می­شد. در این پروندۀ ۳۲۷ نفره، شمارۀ ذره 96 است. پرونده را شاپیرو، رئیس ادارۀ هشتم ادارۀ اطلاعات شوروی آن زمان (ن. ک. و. د.)، ملوتف، کاگناویچ، ژدانف و البته استالین امضا کرده­اند. دادستان به سبب ”جنایاتی“ که ذره مرتکب شده بود او را به اشد مجازات، یعنی تیرباران، محکوم می­کند. در ۲۷ آوریل ۱۹۳۸، دادگاه دیوان عالی نظامی شوروی ذره را به جرم جاسوسی مستحق فرجامی می­داند که دادستان تقاضا کرده بود. به رسم زمانه، حکم صادره همان روز به اجرا درآمد. ذره را با همکارش چایکین در باغ کومنونارکا در حاشیۀ مسکو به گلوله بستند و به خاک سپردند.[44]

[1] شرق نو، سال 1، شمارۀ … ( …… ۱۹۲۲)، ۴۵۸.

[2]Институт Востоковедения имени Н. Н. Наримановa

[3] آرشیو تاریخی، شماره ۶، ۱۹۵۸، ص. ۸۶.

[4]­Военная Академия РККА (Рабоче-крестьянской Красной Армии) им. Фрунзе

[5]Коммунистический университет трудящихся Востока – KYTB

[6] زندگی اقوام، ۲۶ ژانویه ۱۹۲۱.

[7]م. ا. پرسیتس، انترتاسیونالیست­های شرق در مسکو (مسکو: …….، ۱۹۶۹)، ۵۶.

[8] آرشیو دولتی تاریخ سیاسی و اجتماعی روسیه،

Российский государственный архив социально-политической истории )РГАСПИ), 1318-1-57-34.

[9]РГАСПИ, 1318-1-57-34.

[10]………، ”شش سال سیاست اقوام در شوروی،“ زندگی اقوام، سال ….، شمارۀ ۳ (…. ۱۹۲2)، ۱۱؛ شماره­های ۶-۷ (….. ۱۹۲۲)، ۱۸.

[11]اردشس آوانسیان، ”شمه­ای از دانشگاه کمونیستی شرق در مسکو – کوتو،“ دنیا، سال …..، شمارۀ ۴ (……. ۱۹۶۸)، ۹۶.

[12]آوانسیان، ”شمه­ای از دانشگاه کمونیستی،“ ۱۰۳.

[13]برای مطالعه بیشتر دربارۀ کارنامه و زمانۀ ایرانیان روسیه بنگرید به

Touraj Atabaki, “Disgruntled Guests: Iranian Subaltern on the Margins of the Tsarist Empire,” International Review of Social History, 48:3 (…… 2003), 401-426.

[14]……….، مورخان مارکسیست، سال 1، شمارۀ …. (….. ۱۹۲۶)، ۳۲۳.

[15]Научно-Исследовательская Ассоциация НИА

……..، ”………..،“ شرق انقلابی، سال …..، شمارۀ ۷ (….. ۱۹۲۹)، ۳۶۴.

[16]Научно-исследовательская ассоциация по изучению национально-колониальных проблем )НИА- НКП)

[17]……، ”………..،“ شرق انقلابی، سال …..، شمارۀ ۲ (…… ۱۹۳۶)، ۱۰۰.

[18] سیمون آقایف، ایران شناسی در دهه ۱۹۲۰ شوروی (مسکو: ۱۹۷۷) ص. ۸.

[19] و.ا. گوردیوسکی، شرق شناسی در مسکو پس از اکتبر. گزیده مقالات ( مسکو: ۱۹۶۸)، جلد ۴، ص. ۳۳۸.

[20]آبکین در خانواده­ای آلمانی­تبار در باکو زاده شد. در جوانی به جنبش جنگل در ایران پیوست. با شکست این جنبش به مسکو رفت و در آکادمی نظامی ارتش سرخ مسکو به تحصیل پرداخت و گزارش­ها و کتاب­های چندی دربارۀ جنگل نوشت. از دهۀ ۱۹۲۰ به اتهام پیوند با هوداران تروتسکی در مظان اتهام بود.

[21]چایکین پس از پایان دورۀ آموزش دانشگاهی زبان و ادبیات فارسی به استخدام وزارت امور خارجۀ شوروی درآمد و مترجم فارسی در هیئت نمایندگی دیپلماتیک شوروی در ایران شد. در کنار کارهای اداری، ترجمه­هایی به روسی از اشعار مولانا، خاقانی و نظامی و همچنین از اشعار شاعر گرجی، روستاولی، از خود به جای گذاشت.

[22]РГАСПИ, 495-90-180-42.

[23] همانجا. ص. ۷.

[24]برای اطلاع از آنچه بر سر ایرانیان انقلابی و کمونیست در سرزمین شوراها آمد، بنگرید به

Touraj Atabaki and Incommodious Hosts, “Invidious Guests. The Life and Time of Iranian Revolutionaries in the Soviet Union, 1921-39,” in Reformers and revolutionaries in Modern Iran. New Perspective on the Iranian Left, ed. Stephanie Cronin (London and New York: Routledge Curzon, 2004), 147-164.

[25]Исправительно-Трудовой лагерь (ИТЛ)

[26]از جمله بنگرید به ……. شاکری، ……. حکمت، ….. کشاورز و …….. گنج­بخش، آثار آوتیس سلطانزاده. اسناد تاریخی جنبش کارگری، سوسال دمکراسی و کمونیستی ایران (پاریس: پادزهر، ۱۹۸۴). خسرو شاکری (زند) در کتابی دیگر شرحی کوتاه از زندگی و اشعار ذره به دست داده است. بنگرید به خسرو شاکری (زند)، از اسلام انقلابی تا گولاگ. اشعار انقلابی. ذره، لادبن، حسابی و لاهوتی (تهران و فلورانس: پادزهر، ۲۰۰۲).

[27]برای مطالعه­ای جامع از تاریخ جمهوری سوسیالیستی ایران بنگرید به

Cosroe Chaqueri, The Soviet Socialist Republic of Iran, 1929-1921, Birth of the Trauma (London: ………., 1995).

[28] آرشیو دولتی فدراتیو روسیه،

Государственный архив Российской Федерации )ГАРФ), 5404-10-9.

[29] ابوالقاسم ذره، ”مروری بر ادبیات فارسی،“ در جنگ شرق ۲، ………….. (مسکو: ……..، ۱۹۳۵)، 25-26.

[30](ГАРФ),5404-10-9-25.

[31] همانجا.

[32]ذره، ­”مروری بر ادبیات فارسی،“  ۴۳. جنبش مزدکیان به مثابه جنبشی اصلاح­طلب موضوع یکی از مقالاتی است که در جنگ شرق 2 آمده است. بنگرید به ولادیمیر تاردوف، ”فردوسی و مزدک،“ در جنگ شرق 2، 126-147. تاردوف چند روزی پس از بازداشت ذره دستگیر و بلافاصله تیرباران شد.

[33]ذره، ­”مروری بر ادبیات فارسی،“  46-47.

[34]ذره، ­”مروری بر ادبیات فارسی،“  48.

[35]ذره، ­”مروری بر ادبیات فارسی،“  64.

[36]ذره، ­”مروری بر ادبیات فارسی،“ 68.

[37]ذره، ­”مروری بر ادبیات فارسی،“ 68.

[38]ذره، ­”مروری بر ادبیات فارسی،“ 70.

[39]ذره، ­”مروری بر ادبیات فارسی،“ ۶۶.

[40]ذره، ­”مروری بر ادبیات فارسی،“  67.

[41]ذره، ­”مروری بر ادبیات فارسی،“  71.

[42]در آرشیو (ГАРФ), 5404-10-9) که تاریخ ۱۹۳۵ دارد، 5 صفحه گزارش از آثار ذره در دست است، همراه با فهرست آثار علمی­اش و زندگینامه­ای کوتاه. به احتمال بسیار، کمیسیون بررسی هم­زمان تقاضای ذره را برای دریافت درجۀ نامزدی علمی نیز دریافت کرده بود.

[43]ذره، ­”مروری بر ادبیات فارسی،“  71. برخی از آثار دیگری که از ذره آمده است عبارت­اند از 1.  کتابچه­ای دربارۀ هوا نوردی، چاپ مسکو، ۱۹۲۵. نشر این کتاب به خواست آکادمی نیروی هوایی شوروی صورت گرفته بود. این را که ذره چگونه با این حوزه و فن آشنایی داشت نمی­دانیم. 2. ترجمۀ لنین و لنینیسم از استالین که در بخش فارسی انتشارات کمینترن در ۱۹۲۸ و در برلین چاپ شد. 3. ترجمۀ اقتصاد سیاسی اثر لاپیدوس و استرووینف که چاپ نشد. نوشته­های بسیاری در نشریه­های حزب کمونیست ایران و حزب کمونیست شوروی. 4. از 1929 تا 1935، شمار بسیاری مقاله در نشریۀ اطاق بازرگانی شوروی. 5. مرجع اقتصادی دربارۀ روابط شوروی و ایران با همکاری گالونف که در ۱۹۳۳ در مسکو چاپ شد. 6.  کتاب درسی زبان فارسی به هم­قلمی زوخدور و کاسایف که در ۱۹۳۰ در مسکو چاپ شد. از فرهنگ لغات روسی – فارسی با تأکید بر واژگان سیاسی و اقتصادی ذره هیچ نشانی در دست نداریم. به کنستاتین چایکین، دوست و همکار ذره، نیز اثری نسبت داده شده است با نام فرهنگ روسی فارسی با توضیحات تفصلی که از آن هم نشانی نیست. می­دانیم چایکین را در همان شبی بازداشت کردند که ذره بازداشت شد. آیا تعمدی در محو این دو فرهنگ لغت بود؟ نمی­دانیم.

[44]پس از مرگ استالین، از ذره در ۱۵ سپتامبر ۱۹۵۶ اعاده حیثیت شد. بنگرید به

ГАРФ),7668-1-2855).