فرهنگ ایران در سرزمینی دوردست

گذری و نظری: فرهنگ ایران در سرزمینی دوردست

سید ولی رضا نصر

شانگریلا (Shangri-La) ،وادی افسانه‌ای رمان افق گمشده The Lost) (Horizon اثر جیمز هیلتون (James Hilton) ،درّه‌ای است بهشتی،پنهان در پس‌ کوههای بلند شمال هندوستان.شیوهء مردم آن زیستن به اعتدال است و عمر ساکنان‌ آن دراز.

هیلتون شانگریلا را از سرزمینی الهام گرفته است واقع در شمال غربی پاکستان‌ امروز،که از دو ناحیهء هنزه (Hunza) و ناگر (Nagar) -جمعیت،به ترتیب،52000 و 45000-تشکیل شده است.این دو ناحیه در پشت کوههای دشوارگذر فراقرم از افغانستان و نیز از دیگر مناطق پاکستان جدا افتاده و تنگه‌ای به نام«خون جراب» (Khun jarab) ،مشرف به جادهء ابریشم،آن را به چین می‌پیوندد.هنزه و ناگر،مانند نمایندهء افسانه‌ای خود،شانگریلا،دشتهایی نفوذناپذیر بوده‌اند و از جهان خارج دور افتاده.تا سال 1960 دو روزه با اسب از هنزه و ناگر به نزدیکترین شهر پاکستان می‌شد رسید و تا سال 1974،که شاهراه قراقوم در شمال پاکستان تکمیل شد،این دو وادی‌ تماسی با جهان خارج نداشته و حتی به صورت دو امارت کاملا مستقل حکمرانی‌ می‌شدند و فقط اسمی از کشور پاکستان بر آنها بود.معروف است که مردم هنزه و ناگر از بازماندگان سربازان فراری ارتش اسکندر مقدونی بوده‌اند.مذهب مردم هنزه و ناگر تا حدود هزار سال پیش بودایی بوده و زبان اصلی محلی این دو منطقه بوروشسکی‌ (Burudhiski) است.در حدود هزار سال پیش دو شاهزادهء شیعهء ایرانی منسوب به‌ خاندان فضل الله-که به احتمال بسیار از سادات مرعشی مازندران بوده‌اند-از طریق خراسان و سپس وخان(واقع در افغانستان امروز)و بدخشان به هنزه و ناگر مهاجرت‌ کردند و در این دو وادی دو حکومت جداگانه برقرار کردند.در طی قرون به همت این دو شاهزاده و جانشینان آنها و همچنین با کمک مبلّغان شیعه،که از هندوستان زیر سلطهء گوکانیان و از طریق ایالت بالتیستان (Baltistan) در جنوب ناگر به شمال مهاجرت‌ کرده بودند،بوداییان این دو وادی به اسلام و تشیع گرویدند.تشیع در این دو وادی با اشاعهء فرهنگ ایران و بخصوص ربان فاسی همگام بوده است.با آنکه تاریخچهء دقیقی‌ از سلطنت شیعه در دو امارت هنزه و ناگر در قرون نهم تا چهاردهم میلادی در دست‌ نیست،نفوذ فرهنگی ایران در هنر معماری باقیمانده از آن دوره پدیدار است،بویژه در تالارهای قصر بالتیت (Baltit) که در قرن سیزدهم(و برطبق برخی منابع،قرن‌ شانزدهم)بنا گردیده و در داستان جیمز هیلتون همان جایگاه عارفان و زاهدان ساکن‌ شانگریلا است،که ایوان آن رو به نمای افسون‌کنندهء قله‌های سر برکشیده و دشتهای‌ سرسبز قرار دارد و دیواره‌های آن را به شعر فارسی آراسته‌اند.

در قرن چهاردهم میلادی چند داعی اسماعیلی از پیروان ناصر خسرو به مأموریت‌ تبلیغی از بدخشان به هنزه آمدند و به دنبال فعالیت آنان هنزه به اسماعیلیه گروید (امروز 90 درصد مردم هنزه اسماعیلی و 10 درصدشان شیعهء دوازده امام هستند)در حالی که ناگر همچنان شیعهء دوازده امامی باقی ماند.گرایش هنزه به مذهب اسماعیلی‌ به نفوذ زبان فارسی بیشتر یاری داد.داعیان اسماعیلی که از خراسان و بدخشان به هنزه‌ می‌آمدند،همگی فارسی زبان بودند و پایه‌های این مذهب را همراه با زبان فارسی در این مناطق بنا نهادند.مراسم مذهبی اسماعیلیه در مجالس و«جماعت‌خانه»ها به‌ فارسی ادا می‌شد و هنوز هم می‌شود.در هنزه تا ده سال پیش اسماعیلیان خطبهء عقد و نکاح را هم به فارسی می‌خواندند،اما اکنون به دستور کریم آقا خان و برای نزدیکتر ساختن اسماعیلیان به اهل سنت و جماعت،به عربی می‌خوانند.وعاظ و«خلفاء» اسماعیلی(اسماعیلیان علمای خود را«خلیفه»یا«مکتی»می‌نامند)نیز همیشه به‌ فارسی درس می‌گفته‌اند و وعظ می‌کرده‌اند.علامه نصیر الدین هنزوی،سرشناس‌ترین‌ مرجع مذهبی اسماعیلیه در شمال پاکستان،استادی در زبان فارسی و ادب ایران را افتخار خود می‌داند.اهمیت زبان فارسی در مراسم مذهبی در روستاهای دور افتاده‌تر آشکارتر است،زیرا در بسیاری موارد تمامی این مراسم به فارسی برگزار می‌شود.

در ناگر شیعه مسلک نیز فرهنگ و زبان فارسی با مذهب چنان درآمیخته است که‌ ساکنان این وادی ایران را سرزمینی مقدس می‌دانند که سرچشمهء تمامی معنویت و مذهب آنان است،بویژه که پیشوای مذهبیشان(آقا خان)نیز اصل ایرانی دارد.اینجا در بیشتر مسجدها و«امام‌باره»ها(تکیه‌ها)سادات و علما به فارسی آشنا هستند و آشنایی‌ به فارسی برای آنها همان اهمیت مذهبی را دارد که عربی در دیگر قسمتهای جهان‌ اسلام.در بسیاری موارد موعظه‌ها و مرثیه‌های شیعیان به فارسی ادا می‌شود.بطور کلی، مذهب در هنزه و ناگر پشتیبان و رواج دهندهء زبان فارسی بوده است.

فرهنگ عامهء هنزه و ناگر هم ارتباط مستقیمی با زبان فارسی دارد.بسیاری از ساکنان هنزه ء ناگر از نوادگان مهاجران وخان و بدخشان‌اند.گویش فارسی در هنزه و ناگر همان فارسی منطقهء هزارهء افغانستان امروزی است.در ضمن،دست‌کم از چهارصد سال پیش،تا آنجا که شواهد اجازهء بررسی می‌دهند،زبان فارسی در مدرسه‌های هنزه و ناگر در کنار زبانهای محلی تدریس می‌شده است.تحصیلات‌ خواص،چه طلاّب دروس مذهبی و چه شاهزادگان،همگی به فارسی بوده است و تا حدود سی سال پیش همینگونه بوده است،یعنی تا یک قرن پس از برافتادن حکومت‌ گورکانیان هند و جایگزین شدن زبان انگلیسی به جای فارسی به عنوان زبان رسمی شبه‌ قارهء هند،و حدود ده سال پیش از برقرار شدن حکومت پاکستان.هنوز در کوچه‌ها و بازارهای هنزه و ناگر کسانب هستند که کم‌وبیش به فارسی سخن می‌گویند.با آنکه‌ از ادبیات فارسی چندان چیزی نمی‌دانند،اما فهم زبان فارسی بر ایشان نشانهء تشخیص‌ فرهنگی و اجتماعی است و بدون شک در زبان محلی نیز تأثیر داشته است.

سفر به مشهد و عتبات برای زیارت در میان شیعه‌های دوازده امامی نفوذ فرهنگ‌ ایرانی را در این مناطق حفظ کرده است.تا قبل از سال 1960 زایران با دشواری زیاد مسافتهای درازی را طی می‌کردند تا خودشان را برای زیارت به مشهد و یا با طی عرض‌ ایران به عراق برسانند.امروزه نیز با اینکه جاده‌ها بهتر شده،هنوز اکثر زایران از طریق‌ زاهدان خود را به زیارتگاهها می‌رسانند.اهمیت زیارت در فرهنگ ساکنان هنزه و ناگر داشته است.کمتر ده و یا آبادی در ناگر یافت می‌شود که در آن چندین«مشهدی» ساکن نباشند.بسیاری از این زایران در طی مسافرت خود در ایران با زبان فارسی آشنایی‌ بیشتری پیدا کرده‌اند.

حکومتها در هنزه و ناگر نیز از زمان امارت برادران فضل الله تا ادغغام رسمی این دو وادی در پاکستان در سال 1974(و در نتیجه پایان قدرت سیاسی امارات هنزه و ناگر) خود حامی فرهنگ ایران و زبان فارسی بوده‌اند.تماسهای این دو امارت با دربار گورکانیان از طریق بالتیستان سبب ترویج زبان فارسی به عنوان زبان دربار هنزه و ناگر گردید.بعلاوه،شواهدی در دست است که دلالت از تأثیر حکومتهای غزنویان و صفویه‌ و افشاریه در امارت هنزه و ناگر می‌کند.تأثیر صفویه بخصوص قابل توجه است،زیرا ناگر شاید آخرین نمونهء سلطنت شیعه برطبق اسلوب صفوی بوده است که تا سال 1974 تداوم یافته است.تاثیر فرهنگ ایران بر امارات هنزه و ناگر در روزگاران اخیرتر نیز آشکار است.لباس رسمی آخرین امیر هنزه خیلی شبیه لباس شاه قاجاریه است.در مورد آخرین امیر هنزه در کریم‌آباد عکسهایی از دیدارهای دو شاهپور پهلوی(علیرضا و عبد الرضا)آویخته است.نفوذ مستقیم جمهوری اسلامی نیز در این دو وادی چشمگیر است،چنانچه که در هر«امام‌باره»و خانه و مغازه‌ای عکسی از آیت الله خمینی بر دیوار دیده می‌شود.در ضمن تمامی کتابهای تاریخ هنزه تا به آخرین آن،که در سال 1960 نوشته‌اند،به فارسی بوده است.

جستجو به دنبال شانگریلای جیمز هیلتون و آرمانشهر معنویت مشرق زمین،این‌ سالک را در آن سرزمینهای دورافتاده با چنین بازتابی از فرهنگ ایران روبرو کرد که‌ شاهدی است از قدرت فرهنگی ایران زمین و در عین حال شاهدی از کوتاهی ایرانیان در روزگاران اخیر برای حفظ نفوذ فرهنگی خود در آسیا.