فریدون فرّخ*

یادآوری‌ اساطیر اقوام هند و اروپایی(بجز یونانیان)دارای ساختی سه‌گانه است و ایزدان آن‌ را در مجموع می‌توان به سه گروه خیلی کلی تقسیم کرد:ایزدان آسمانی،هوایی، (جوّی)و زمینی!«جایگاه»ایزدان گروه اول در آسمان است.آنها ایزدان بنیانگذار، آفریننده یا قانونگذار و نگهدارندهء نظام و سامان جهانند.«پیمان»کیهانی میان نیروهای‌ ما بعد طبیعی،نیروهای طبیعی و انسان،داد و هماهنگی اینجهانی وابسته به این ایزدان‌ است.«جایگاه»گروه دوم میان زمین و آسمان،در هواست.اینها ایزدان جنگ(و گاه‌ صلح)،نیرو،فلز و سلاحند.ایزدان گروه سوم بر زمین«جا»دارند و بیمرگی، رویندگی،فراوانی و باروری آب و گیاه و جز اینها وابسته به آنهاست.

از سوی دیگر سه گروه ایزدان،بنیانگذار،نگهدار و مظهر سه طبقهء بنیادی جامعه‌های‌ کهن اقوام هند و اروپایی هستند:«دینیاران»،«رزمیان»و«دامداران-کشاورزان»و بطور کلی تولیدکنندگان.

تعلق ایزدان به هر گروهی خویشکاری( fonction )،سرشت یا خصلت و رابطهء آنها را با طبیعت و انسان معین می‌کند.مثلا خویشکاری ایزد جنگ،پشتیبانی از

(*)به دعوت«گروه فرهنگی و تحقیقاتی ایران، iran education and research group » وابسته به دانشگاه کالیفرنیا،لوس آنجلس( u.c.l.a )،سمپوزیوم شاهنامه در روزهای 14 و 15 مارس‌ 1986 در آن دانشگاه برگزار گردید.در این مجلس بحث علمی آقایان محمود امید سالار،امین بنانی،پرتو اعظم،کاوهء صفا،جلال متینی،شاهرخ مسکوب،و احسان یار شاطر سخنرانی کردند و در پایان برنامه فیلمی از مینیاتورهای‌ شاهنامه بتوسط آقای ایرج گرگین به نمایش گذاشته شد.«فریدون فرخ»متن مشروح خطابهء آقای شاهرخ مسکوب در این سمپوزیوم است.

رزمیان و پیروز کردن آنهاست و ویژگی اخلاقی او بیباکی و«خشم»( ae?s?ma ). فلزات که به کار مبارزه می‌آیند به این ایزد مربوطند،یا حمایت از روییدنیها و جانوران، باروری و فراوانی آنها،تندرستی و دانش پزشکی و چیزهای دیگر که از کارهای ایزدان‌ گروه سوم است.

البته چنین تمایز آشکار و یا جدایی میان ایزدان سه گروه و خویشکاری آنها برای‌ شکافتن و روشنتر دیدن موضوع مطالعه است وگرنه اساطیر این اقوام از همان آغاز پدیده‌ای‌ دگرگون شونده بود،مفهومها،ایزدان و پهلوانان،نقشها و وظائف و همهء ساخت‌وسازشان‌ پیوسته درهم می‌آمیخت و صورت و محتوای تازه‌ای می‌یافت،بطوری که تجزیه و بازشناختن خویشکاری بسیاری از ایزدان یا پهلوانان کاری دشوارست.

دربارهء سه طبقهء اجتماعی و ساخت سه بخشی اساطیر اقوام کهن هند و اروپایی‌ دانشمندانی چون g.widengren,s.wikander,e.benveniste,m.mole? و دیگران و مخصوصا بیشتر و پربارتر از همه g.dume?zil پژوهشهای گسترده و عمیقی کرده و توجیه و تفسیر تازه و هوشمندانه برای بسیاری از نکته‌های تاریک و گرههای ناگشوده یافته‌اند.[1]در اینجا قصد ما بازگویی سخنان گفته شده نیست،بلکه‌ پس از این اشارهء گذرا و سرسری به نظریهء سه بخشی اساطیر اقوام هند و اروپایی، می‌خواهیم از دیدگاه این نظریه،نگاهی به خویشکاری فریدون در اساطیر و بازتاب آن‌ در حماسهء ایرانی،شاهنامه،بیفکنیم.

خویشکاری فریدون در اسطوره

در اوستا فریدون را در آبان یشت،ارت( areta )یشت،گئوش( gau?sh ) یشت،ماه یشت و نیز در رام( ram )یشت می‌بینیم.

فریدون و آناهیتا

آبان یشت در ستایش اردویسور آناهیتا( aredvisur anahita )ایزد آب، رودخانه‌ها و دریاها،باروری و برکت…(گروه سوم)است.در آبان یشت پس از زرتشت هریک از بزرگان اهورایی و اهریمنی از اردویسور آناهیتا نیازی دارد و قربانی و فدیه‌ای نثار می‌کند.نیاز و آرزوی هرکس سازگار با خویشکاری دو جهانی(مینو و گیتی)اوست.نخست هوشنگ پیشدادی و سپس جمشید خواهان پادشاهی بزرگ بر همهء کشورها و پیروزی بر مردمان و جاودان…است و پس از آنها فریدون:«از برای او فریدون پسر آثویه از خاندان توانا در(مملکت)چهار گوشه(ورنه)صد اسب هزار گاو و ده هزار گوسفند قربانی کرد.و از او درخواست این کامیابی را به من ده ای نیک،ای‌ تواناترین،ای اردویسور ناهید که من به آژی‌دهاک(ضحاک)سه پوزه،سه کله،شش‌ چشم هزار چستی و چالاکی دارنده ظفر یابم به این دیو دروغ بسیار قوی که آسیب مردمان‌ است،به این خبیث و قویترین دروغی که اهریمن به ضد جهان مادی بیافرید تا جهان‌ راستی را از آن تباه سازد و که من هردو زنش را بربایم،هردو را سنگهوک(شهرناز)و ارنوک(ارنواز)را که از برای توالد و تناسل دارای بهترین بدن می‌باشند.»[2]

پس از فریدون گرشاسپ و افراسیاب نیاز می‌آورند،اولی برای پیروزی بر اژدهایی و دومی برای دست یافتن به فرّی که از آن کشورهای آریایی و زرتشت است.و در این میان‌ خواست افراسیاب،چون اهریمنی است،اجابت نمی‌شود.و اما آرزوی فریدون پیروزی‌ بر اژدهاست که در بردارندهء بی‌آبی و خشکسالی است و می‌خواهد زنان وی را که‌ مظاهر آب،فراوانی،برکت و زایندگی هستند بدست آورد.

در اینجا پیوندی قدسی و ما بعد طبیعی میان پهلوان و ایزد(از گروه سوم)وجود دارد که نیاز پهلوان،سازگار با خویشکاری او برآورده می‌گردد.

فریدون و آب

فریدون از خاندان اثویه( athwya )است.این نام اوستایی دگرگون شدهء آپتیه‌ ( aptya )ودایی و مشتق از ماده ap (آب)، apah (آب)است.و آب به‌عنوان‌ عاملی بارورکننده،شفابخش،پاکساز و…مانند زمین به ایزدان و خویشکاری گروه‌ سوم مربوط می‌شود.[3]نام خاندان فریدون از«آب»گرفته شده و در نتیجه پیوند او با ایزد آب و جایگاه اساطیری دودمان او در گروه سوم بدیهی است.

فریدون و ارت

همانند چنین پیوندی میان فریدون و یکی دیگر از ایزدان گروه سوم نیز وجود دارد. ارت دختر اهورامزدا و اسفندارمذ،فرشتهء برکت،فراوانی،دارایی،نعمت است،پر نعمت‌ به‌عنوان صفت اکثرا برای او می‌آید و گاه به همین صفت نامیده می‌شود.در اینجا فریدون با ایزدی پیوسته است که در فرار از برابر تورانیان بزیر پاهای گاو نر،بزیر گلوی‌ یک میش گشن در گله‌ای مرکب از صد گوسفند پنهان می‌شود و از زنی که فرزند نزاید، از زنی که فرزند از بیگانه بزاید و از ستمکاری که مردانی که دختران را بفریبند بیزارست.[4]به این ترتیب فریدون با ایزدی پیوند قدسی و مینوی دارد که گذشته از فراوانی‌ و دارایی نگهدار زناشویی و باروری و خانمان نیز هست.در حالی که هوشنگ از این‌ ایزد پیروزی بر دیوها را آرزو می‌کند و جمشید خواستار برکت،نعمت و جاودانگی،از بین بردن گرسنگی و پیری است،پس از آنها نیاز فریدون،همان پیروزی بر اژدها(آژی‌دهاک)و نتیجه نیز همان آبسالی،برکت و فراوانی است.

فریدون و«گاو»

گئوش روان گاو نخستین و گاو،نخستین آفریدهء اهورامزدا،[5]یکی دیگر از مقدسان‌ گروه سوم است زیرا او چارپایان خرد و بزرگ را،دوستان و کودکان را تندرست نگه‌ می‌دارد.او نگهدار تندرستی جانداران نیک است.فریدون همان یاری پیشین را از او هم‌ آرزو می‌کند و به همان پیروزی می‌رسد.[6]

«گاو»مثال اعلا و نخستین نمون( archetype )جانوران اهورایی و سودمند و نخستین جانوری است که اهریمن می‌کشد.روان گاو که بمنزلهء روان جانوران‌ سودمند است وقتی از تن جدا می‌شود در برابر آن می‌ایستد و با صدایی چون فریاد همزمان‌ هزار مرد،خطاب به اهورامزدا می‌گوید اکنون که زمین ویران،گیاه خشکیده و آب آلوده‌ است سروری آفریدگان را به که می‌سپاری تا از آنها نگهداری کند.روان گاو در منزلگاه ستارگان،ماه و خورشید همین را سه بار باز می‌پرسد و سرانجام اهورامزدا«فروهر» زرتشت را به وی می‌نماید و می‌گوید این را برای گیتی(اینجهان)می‌آفرینم تا نگهدارشان باشد.روان گاو خرسند می‌شود و می‌گوید من آفریدگان را می‌پرورم و می‌پذیرد که چون جانوری سودمند به گیتی باز آید.[7]

دارمستتر می‌گوید:«به نظر می‌آید که جانداران اثویه( athwya )پیش از هر چیز خاندانی کشاورز باشد زیرا نام بیشتر اعضاء آن با«گاو»ترکیب شده مانند پورو گئو ( pouru gao )سیاو گئو( syava gao )سپئت گئو( spaeta gao ).»[8]

بستگی فریدون و دودمان او به«گاو»از اسطوره به دوران حماسی و سپس به‌ «منابع»تاریخی نیز کشیده می‌شود.بنا به گفتهء طبری:«به پندار پارسایان پدران افریدون‌ تا ده پشت همه اثفیان نام داشتند از آن‌رو که ضحاک بر فرزندان خویش بیمناک‌ بودند و روایت بود که یکیشان بر ضحاک چیره شود و انتقام جم را بگیرد.و اینان به لقبها ممتاز و شناخته بودند.یکی را اثفیان صاحب گاو قرمز گفتند و اثفیان صاحب گاو ابلق و صاحب گاو چنان و چنان.و فریدون پسر اثفیان پر گاو بود به معنی صاحب گاو بسیار، پسر اثفیان نیک گاو یعنی صاحب گاوان خوب،پسر اثفیان سیر گاو،یعنی صاحب‌ گاوان چاق و درشت،پسر اثفیان‌پور گاو(در متن عربی:بر کاو)یعنی صاحب گاوان به‌ رنگ گورخر،پسر اثفیان اخشین گاو یعنی صاحب گاوان زرد،پسر اثفیان سیاه گاو یعنی صاحب گاوان سیاه،پسر اثفیان سپید گاو(در متن عربی:اسبیذ کاو)یعنی صاحب‌ گاوان سپید،پسر اثفیان کبر گاو یعنی صاحب گاوان خاکستری،پسر اثفیان رمین گاو (در متن عربی:ابن اثفیان رمین)یعنی صاحب همه جور گله و همه رنگ گاو،پسر اثفیان بنفروسن پسر جمشاد»[9]

فریدون و ماه

بستگی فریدون و گاو او را به یکی دیگر از ایزدان گروه سوم-ایزد ماه-مربوط می‌کند،زیرا ماه نگهدارندهء نطفهء گاو و جانوران نیک است تا از گزند اهریمن در امان‌ باشد.[10]«من می‌ستایم ماه،حامل‌نژاد ستوران را،بغ رایومند فرهمند آبرومند تابندهء ارجمند مالدار چست و چالاک سودمند سبزی رویانندهء آبادکنندهء بغ درمان‌دهنده‌ را.»[11]اینها همه از ویژگیهای ایزدی است که«چون روشنایی او-بتابد همیشه در بهار گیاه سبز از زمین بروید»[12]سرآغاز ماه پشت چنین است:«ماه حامل‌نژاد ستوران را، گوش یگانه آفریده را،چارپایان گوناگون را خشنود می‌سازیم».نژاد و روان«گاو»، صورت مثالی(مینو)چارپایان و هستی اینجهانی(گیتی)آنها با ایزد ماه در آمیخته و توام است.از سویی‌نژاد فریدون و پدرانش با«گاو»پیوند دارد و از سویی دیگرنژاد «گاو»،با ماه.در نتیجه فریدون و ماه بواسطه بهم راه می‌یابند.اگرچه از پیوند این ایزد و پهلوان همگروه مستقیما در اسطوره حرفی زده نشده ولی بعدها در حماسه نشانه‌ها و اشاره‌هایی از این رابطه می‌بینیم.

وهومن(اندیشهء نیک)از همهء ایزدان به اهورامزدا نزدیکترست.جانوران سودمند و جامهء سفید زندگی اینجهانی(گیتی)این ایزد هستند.[13]یا به عبارت دیگر،وهومن در این جهان به صورت جانداران نیک و در جامهء سفید تجلی می‌کند.ایزد ماه و روان گاو (گئو شورون)و ایزد«رام»از همکاران اویند.[14] در میان امشاسپندان هفتگانه همانندی وهومن به اهورامزدا از همه بیشترست.او از گروه نخستین مقدسان مینوی است.گذشته از دیگران،او از جانبی همدستی ایزد ماه‌ (نگهدار نطفهء گاو)را دارد و از جانبی همدستی ایزد«رام»(گروه دوم)را.او چون اهورامزدا«خویشکاری سه‌گانه»را در خود فراهم آورده و پیوندگاه هر سه آنهاست.

فریدون و«خشکسالی»

خویشکاری فریدون باروری و فراوانی است برای این‌که این خویشکاری از قوه به‌ فعل درآید و هستی پذیرد،باید دیو بی‌آبی و خشکسالی(آژی‌دهاک)یعنی دشمن‌ آبادانی و رویندگی و…از بین برود و این ممکن نیست مگر با نابودی«اژدها».به این‌ ترتیب کشتن اژدها لازمهء خویشکاری فریدون است.در جای دیگری می‌بینیم آبتین پدر فریدون دومین کسی بود که آیین آماده ساختن هوم‌[15]را بکار بست و اترط پدر گرشاسپ‌ سومین،و به پاداش،ایزد هوم فرزندان اژدهاکش به آنها داد.[16]به تعبیری فریدون‌نژاد آسمانی از هوم دارد.اوست که این پسر را به آن پدر می‌دهد و خود هوم ایزد گیاه است و مانند فریدون با ابر و باران،با آب پیوند دارد و هردو در گروه سوم هستند.

در جایی دیگر نیز او با هوم سروکار دارد.فریدون بنیانگذار دانش پزشکی و نخستین‌ کسی است که بیماری و مرگ را به بند می‌کشد و به گفتهء وندیداد«شمشیر جنبان تب‌ سوزان را از تن مردم دور می‌دارد.»او برای درمان دردها گیاهان دارویی را از هوم‌ دهندهء جاودانگی و کارد(برای جراحی)را از خشثروئیریه( khashatra vairya ) ایزد فلزات(گروه دوم)می‌گیرد.[17]

فریدون و ایزدان جنگ

خویشکاری فریدون بدون جنگ به انجام نمی‌رسد و پیروزی در جنگ بدون خواست‌ و یاری ایزدان جنگ بدست نمی‌آید.بنابراین فریدون-شاید از راههای بسیار-اما در این‌ برداشت از دو راه با ایزدان جنگ(گروه دوم)پیوند می‌خورد:یکی به سبب‌ خویشکاری(و در گیتی)،دیگر به میانجی وهومن و«همکار»ش ایزد«رام»(در مینو) چون‌که«رام»ایزد جنگ است.

«ویو»ایزد جنگ و شاید کهنترین ایزد جنگ اساطیر ایران است.در اوستا نام یشت‌ ویژهء او«رام یشت»است.تمامی این یشت دربارهء«ویو»و به عبارت دیگر عنوان یشت‌ ویژهء ویو،رام یشت است.بنا به نظر دارمستتر«رام هواستر»( rama hvastra ) به‌معنای:«رام بخشندهء(یا دارندهء)چراگاههای خوب»است.او خود لذت،خشنودی و ایمنی است.[18]در سنّت جدید«ویو»یاور«رام»است ولی در سنّتی کهنتر یعنی در بندهشن بزرگ رام و ویو یکی هستند.وای‌[ویو]را«رام»می‌نامند زیرا به همهء آفریدگان رامش می‌بخشد.[19]همچنین«رام»بخشی از«ویو»است که به وهومن‌ (اندیشهء نیک)تعلق دارد[20]یعنی آن بخشی از جنگ که دارای سرشت اهورایی است. «رام»چهرهء آرام،آشتی‌جو و مهربان ایزد خشم و ستیز(ویو)است.در رام یشت همین‌ ویژگی ایزدی را که بخشندهء«آشتی پیروزمند و سودمندی»است می‌بینیم.در«رام‌ یشت»نخست اهورامزدا،هوشنگ و تهمورث«ویو»را برای پیروزی بر اهریمن،دیوها و دروغ‌پرستان،جادوها و پریان می‌ستایند و جمشید او را برای فراوانی،برکت و جاودانگی.اما پیش از فریدون،ضحاک(آژی‌دهاک)او را می‌ستاید و از او می‌خواهد «این کامیابی را به من ده،تو ای اندروای(-ویو)زبردست که همهء هفت کشور را از آدمی تهی کنم»[21]اما کامیاب نمی‌شود زیرا همچنان‌که اژدها(آژی‌دهاک)ویرانی و خشکسالی است در اینجا«ویو»بخشندهء آبادانی و فراوانی است.رام یشت این‌گونه‌ آغاز می‌شود:«من می‌ستایم آب را و بغ(خدا-ایزد)را،من می‌ستایم آشتی پیروزمند را و سود را،هریک از این دو را،این«اندروای»(-ویو)را ما می‌ستاییم،این اندروای را ما(به یاری)می‌خوانیم…تا این‌که به یکبارگی به دشمن شکست دهیم و بهترین ایزد را ما می‌ستاییم.»[22]

ستایش ایزد جنگ(گروه دوم)با آب آغاز می‌شود که سرچشمهء آبادانی،فراوانی، باروری و همهء چیزهایی است که با خویشکاری ایزدان و پهلوانان گروه سوم پیوند دارد. در دوره‌های متأخر اساطیر ایران با دو«ویو»،دو چهرهء متفاوت و ظاهرا بیگانهء یک ایزد سروکار داریم که یکی را«وای»(-ویو)وه(به)و یکی را«وای»بد می‌گفتند.[23] وای وه مثل ایزد دیگر جنگ،ورثرغن(بهرام)و یا مثل ایزد رام«چراگاه خوب‌ بخشنده»[24]و یاری‌دهندهء نیکان است.

اینک در رام یشت،فریدون از دودمان«آبیان»(اثویه)برای پیروزی بر دیو خشکی‌ دست نیاز بسوی ایزدی دراز می‌کند که ستایش او با«آب»آغاز می‌شود:ایزدی از گروه‌ دوم به ساحت و«سرزمین»گروه دیگر(سوم)راه می‌یابد و پهلوانی از این«سرزمین» برای پیروزی از او یاری می‌خواهد.«او را بستود فریدون پسر آبتین از خاندان توانا در (مملکت)چهار گوشهء ورن در روی تخت زرین:در روی بالش زرین در روی فرش‌ زرین‌[25]نزد«برسم»گسترده با کف دست سرشار.از او درخواست این کامیابی را به من‌ ده تو ای«اندروای»زبردست که من به آژی‌دهاک(ضحاک)سه پوزه و سه کله و شش‌ چشم و هزار مکر دارنده ظفر یابم به این دیو دروغ…»[26]

همهء بندهای رام یشت این‌گونه آغاز می‌شود:«می‌ستایم آب را و بغ را…»اول آب و بعد ایزد و چیزهای دیگر.نیاز پهلوان«آب سرشت»به ایزد جنگی«آب کردار»هر یکی‌ را صاحب خویشکاری دیگری و در نتیجه دارای دو خویشکاری می‌کند.

فریدون و مهر

فریدون اژدهاکش با ایزد مهرکه او نیز در دوره‌هایی ایزد جنگیان بود،پیوند می‌یابد. جشن سال نو در ایران کهن دارای اهمیت زیادی بود.ولی بسیاری از نشانه‌های آن از بین رفته و چندان چیزی از آن باز نمانده است.اما به یاری اساطیر هند می‌توان بخشهایی‌ از آن را باز ساخت.از جمله آیینهای ویژهء این جشن کشتن اژدها بود.تصور می‌شد که در آغاز اژدهایی بر دنیا چیره بود و آبها را زندانی و خشکسالی را فرمانروا کرده بود.ایزد یا پهلوانی ایزدی پس از نبرد بر اژدها پیروز می‌شود،دژ او را می‌گشاید،آبهای فروبسته در آن و زنانی را که در حرم اژدها اسیر بودند آزاد می‌کند.آنگاه باران باز می‌بارد و زمین را بارور می‌کند،همچنان‌که ایزد یا پهلوان جوان نیز با زنان آزاد شده در می‌آمیزد.

در هند اژدها«ورتر»( vratra )و نیز«آهی»( ahi )به معنی مار بود و کشندهء اژدها ورترهن( vrtahan )نامیده می‌شد.

در اساطیر ایران ورثرغن( verethrayna )یعنی کشندهء verethra وجود دارد اما از خود ورثر( verethra )اثری باقی نمانده.در عوض همتای مار، «آهی»هندیان،در اساطیر ایران آژی‌دهاک(-اژدها)وجود دارد.[27]ورثرغن مانند ویو یکی از دو ایزد بزرگ جنگ بود.بعدها و بویژه در دوران تاریخی پارت‌ها ایزد مهر پاره‌ای از ویژگیهای ورثرغن را می‌گیرد و مانند او به صورت ایزد رزمیان و سپاهیان در می‌آید و پرستش او مخصوصا در میان اینان رواج می‌یابد.همچنان‌که«مهر»بعضی از ویژگیهای بهرام(ورثرغن)را از آن خود می‌کند،در این جابجایی،بهرام به صورت‌ دستیار و همدست مهر در می‌آید.[28]مثل رام(-ویو)ایزد دیگر جنگ که به ایزد مهر بستگی می‌یابد.[29]از طرف دیگر در دوره‌هایی و در بخشهایی از ایران مهرگان آغاز سال‌ نو جشن تجدید سال با آیین اژدهاکشی توام بود.[30]

خلاصه کنیم: -ایزد مهر صاحب ویژگیهای ورثرغن(اژدهاکش)می‌شود. -«ورثرغن»به صورت دستیار ایزد مهر در می‌آید. -«ویو»ایزد دیگر جنگ نیز به مهر وابسته می‌شود. -مهرگان با آیین اژدهاکشی توأم بود. کشتن اژدها هم با«ورثرغن»و هم با فریدون پیوند داشت. به این ترتیب ایزد مهر هم با بهرام(ایزد کشندهء اژدها)و هم با فریدون اژدهاکش ارتباط پیدا می‌کند،بطوری که پیروزی فریدون بر اژدها برابر می‌شود با روز مهر از ماه مهر.

«مهرگان شانزدهم روزست از ماه مهر و نامش مهر و اندر این روز افریدون ظفر یافت بر بیوراسب جادو آنک معروف است به ضحاک و به کوه دماوند بازداشت و روزها که سپس مهرگان است همه جشن‌اند بر کردار آنچ از پس نوروز بود و ششم روز آن‌ مهرگان بزرگ بود و«رام»روز نام است و بدین دانندش.»[31]

در این روایت بیرونی هم نوعی هماهنگی در خویشکاری میان دو ایزد گروه دوم‌ یعنی رام(-ویو)و مهر دیده می‌شود،دو ایزدی که خویشکاری فریدون به هردو آنها وابسته است.

فریدون،سرکردهء رزمیان

اما فریدون فقط به‌عنوان پهلوانی از گروه سوم و برای کشتن اژدها با ایزدان جنگ‌ ارتباط ندارد.در جایگاهی دیگر از اساطیر ایران،او بمنزلهء سرکردهء رزمیان و پهلوانی از گروه دوم با ایزدان همین گروه پیوندی بیواسطه و مستقیم دارد.

فریدون،مانند گرشاسپ،اژدهاکش و از پهلوانان«انجمن مردان»جامعه‌های«هند و اروپایی»است.[32]وجود چنین‌گروهی از یلان به دورانهای کهن باز می‌گردد.این‌ «انجمن»از جوانان جنگاور تشکیل می‌شد و اعضاء آن را mairya به معنی«مرد جوان»می‌نامیدند.این مردان اهل جذبه و بی‌خویشی بودند.ویژگی آنها خشم بیدریغ‌ و شعارشان خشم( ae?sma )بود و«ورک»(گرگ)نیز نامیده می‌شدند.آنها در آیینهای خود پهلوانی کشندهء اژدها را می‌ستودند و او را سرکرده و سرمشق خود می‌دانستند.[33]

پرستش مهر به‌عنوان ایزد رزمیان و سپاهیان در دوران تاریخی پارت‌ها گسترش‌ فراوان می‌یابد و این ایزد بسیاری از ویژگیهای ایزدان جنگ(ویو-ورثرغن)را به خود اختصاص می‌دهند.[34]از طرف دیگر اسطورهء فریدودن اژدهاکش اوستا و افسانه‌های‌ شفاهی او،به صورتی که بازمانده،در همین دوره تدوین و برساخته می‌شود.[35]بنابراین‌ می‌توان چنین پنداشت که در یک دورهء دراز تاریخی(پارت‌ها)خصوصیات و خویشکاری مهر(ایزدی از گروه اول)و فریدون(پهلوانی از گروه سوم)،همزمان و در دو جهت اما به سوی یک هدف تحول یافته به یکدیگر نزدیک شدند و سپس بی‌آن‌که سرشت نخستین خود را از دست بدهند،در ویژگیها و خویشکاری رزمیان(گروه دوم) بهم رسیده و داستان تازه‌ای ساختند و فریدون،پهلوان و سرکردهء«انجمن مردان»،با ایزد نگهدار این انجمن‌[36]بهم پیوستند و بدین‌گونه فریدون دارای خویشکاری دوگانه‌ای‌ شد،هم پهلوان آب و آبادانی،فراوانی و رویندگی و…هم پهلوان دشمن‌شکن جنگ، نابودکنندهء خشکی و خشکسالی و آزادکنندهء آبها،زمینها و روییدنیها.

خویشکاری فریدون در حماسه

اینک به شاهنامه باز می‌گردیم.

فریدون و مهر

پیوند فریدون و مهر از اسطوره و افسانه‌های کهن پهلوانی تا دوران اسلامی تاریخ‌ ایران باز می‌ماند و به حماسهء ملی ما می‌رسد.در شاهنامه:

فریدون چو شد بر جهان کامکار ندانست جز خویشتن شهریار به رسم کیان تاج و تخت مهی‌ بیاراست با کاخ شاهنشهی‌ به روز خجسته سر مهرماه‌ به سر برنهاد آن کیانی کلاه‌ زمانه بی‌اندوه گشت از بدی‌ گرفتند هرکس ره ایزدی‌ دل از داوریها بپرداختند بآیین یکی جشن نو ساختند می روشن و چهرهء شاه نو جهان نو ز داد و سر ماه نو پرستیدن مهرگان دین اوست‌ تن‌آسایی و خوردن آیین اوست‌ اگر یادگارست از او ماه مهر بکوش و برنج ایچ منمای چهر[37]

در این سر ماه مهرکه فریدون به تخت می‌نشیند،فردوسی اشارهء پنهان و«نا دانسته»ای به جشن سال نو دارد.فریدون در آغاز ماهی«نو»جشنی«نو»بر پا می‌کند و جهان«نو»می‌شود.همه چیز نشان از باز آمدن و از سر گرفتن می‌دهد اما چون دیگر پیوند ایزد مهر و مهرگان با جشن سال نو در زمان شاعر از یاد رفته،در اینجا جهان نه از راه‌ گردش طبیعی فصلها بلکه به سبب امری معنوی،از برکت«داد»پادشاه تازه،نو می‌شود و چون دیگر ایزد مهر وجود ندارد،پیوند فریدون فقط با مهرگان باقی می‌ماند و او به‌ صورت پرستندهء آیین و جشن مهرگان در می‌آید و«بنیانگذار نخستین»جشن،ایزد مهر، جای خود را به شاهی آرمانی می‌دهد که جشن یادگار اوست،همچنان‌که نوروز یادگار جمشیدست.

فریدون باران کردار

و اما دربارهء خویشکاری فریدون،باوجود دگرگونیهای بسیار نشانه‌های دیگر شخصیت اسطوره‌ای او و از جمله پیوندش با«گروه سوم»بر جای می‌ماند و به حماسه‌ منتقل می‌شود.

برآمد بر این روزگار دراز کشید اژدهافش به تنگی فراز خجسته فریدون ز مادر بزاد جهان را یکی دیگر آمد نهاد ببالید بر سان سرو سهی‌ همی تافت زو فرّ شاهنشهی‌ جهانجوی با فرّ جمشید بود بکردار تابنده خورشید بود جهان را چو باران به بایستگی‌ روان را چو دانش به شایستگی… به سر بر همی‌گشت گردان سپهر شده رام با آفریدون به مهر[38] با زادن فریدون نهاد،گوهر و آیین جهان دگرگون می‌شود.در تاخت‌وتاز هزار سالهء دیو خشکی و قحطی،برای زمین و گیاه و انسان سوخته چه چیز ضرورتر از باران و اینک‌ کسی به دنیا آمده که به تازگی و رویندگی سرو،دارندهء فرّهء جمشید و به روشنی‌ خورشیدست و بسی بیش از اینها

«جهان را چو باران به بایستگی»

است،بارانی که بر جهان تشنه ببارد!فریدون«باران کردار»[39]ست و آمدن او مانند تولد زرتشت و مقدسان‌ دیگر هستی را جان تازه می‌بخشد.

فریدون،پنهان از ضحاک که در جستجوی او بود،در مرغزاری با شیر گاو«برمایه» و سپس در البرز،

«چو مرغان بر آن تیغ کوه بلند»

پرورده می‌شود و برای سرنگون کردن‌ ضحاک هم از آنجا فرود می‌آید.در اساطیر ایران البرز کوه کوههاست.فریدون از آنجا می‌آید و ضحاک در آنجا زندانی می‌شود.اما چون سرگذشت فریدون موضوع گفتگوی ما نیست از اینها می‌گذریم و فقط به نشانه‌های بازماندهء خویشکاری او در حماسه‌ می‌پردازیم.

فریدون و فروغ ماه

فریدون در شاهنامه نیز با«ماه»،آب و گیاه و«گاو»پیوند دارد.او چرم آهنگران را گوهرنشان کرد و آن را

«بزد بر سر خویش چون گرد ماه»[40]

کدخدای ضحاک او را می‌بیند که

نشسته بآرام در پیشگاه‌ چو سرو بلند از برش گرد ماه»

او«شهریاری چو ماه»است که دربارهء خود می‌گوید:

«چو سرو سهی قد و چون ماه‌ روی»

،و باز در جای دیگر:

نشست از بر تخت فیروز شاه‌ چو سرو سهی بر سرش گرد ماه‌[41]

تصویری که از فریدون در نظر می‌آید سرو و هالهء ماه است.سرو با سرسبزی و خرّمی‌ همیشگی نماد بالندگی و بیمرگی،درخت مقدس زرتشت و هالهء ماه به یاد آورندهء فرّهء ایزدی است.تشبیه مکرر فریدون به ماه بازماندهء پیوند گمشده‌ای است که زمانی میان آن‌ دو وجود داشت.شاید تصور شود که«همانندی»فریدون و ماه تصویر شاعرانه‌ای بیش‌ نیست و سرچشمه‌ای جز تخیل آفرینندهء شاعر ندارد.در شاهنامه زیبایی و روشنی‌ بزرگان،از زن و مرد به ماه تشبیه شده،اما ترکیب سرو و هالهء ماه آن هم به صورت مکرر از آن فریدون است و وجود آن نباید تنها از خیال شاعر برآمده باشد وگرنه آن را در سخن‌ از دیگران نیز می‌دیدیم.

رابطهء دودمان فریدون و گاو،گاو و ماه،و در نتیجه رابطهء فریدون و ماه را که پیش از این در اسطوره دیده بودیم اینک در حماسه باز می‌بینیم اما این‌بار به صورتی دور و شاعرانه:سروی و هالهء ماه به گرد سر در باغ بهشت که«زمین گلشن از پایهء تخت و زمان‌ روشن از مایهء بخت»[42]اوست

بهاری است خرّم در اردیبهشت‌ همه خاک عنبر همه زرّ خشت‌ سپهر برین کاخ و میدان اوست‌ بهشت برین روی خندان اوست‌ به بالای ایوان او راغ نیست‌ به پهنای میدان او باغ نیست‌[43]

فریدون آب آزموده

بستگی اساطیری ماه،آب و زن در اینجا نیز وجود دارد.43فریدون برای سرکوبی‌ ضحاک،

«برون رفت خرم به خرداد روز.»[44]

خرداد و مرداد ( haurvata?t-amrta?t )دو ایزد همزاد و توأمند که با ناهید(اردویسور آناهیتا)گروه سوم‌ ایزدان اساطیر ایران را تشکیل می‌دهند.خرداد ایزد تندرستی و نگهبان آب است و مرداد ایزد بیمرگی و گیاه.تندرستی و بیمرگی،آب و گیاه با همند همچنان‌که دشمنان آن دو دیوهای گرسنگی و تشنگی نیز همیشه با همند.

«بنیانگذار دانش پزشکی و نخستین کسی که بیماری و مرگ را به بند می‌کشد»17 یعنی فریدون«باران کردار»در روز ویژهء ایزد تندرستی و نگهبان آب لشکر می‌کشد تا دیو خشکی و خشکسالی،اژدها را بکشد.او در راه جنگ باید با یاران از«اروند»رود بگذرد.رودبان کشتی نمی‌دهد و راه نمی‌نماید،می‌گوید شاه جهان مرا گفته است که‌ پشه‌ای را بی‌پروانه مگذار بگذرد.

فریدون چو بشنید شد خشمناک‌ از آن ژرف دریا نیامدش باک‌ همانگونه میان کیانی ببست‌ بر آن بارهء تیز تک بر نشست‌ سرش تیز شد کینه و جنگ را به آب اندر افکند گلرنگ را ببستند یارانش یکسر کمر همیدون به دریا نهادند سر بر آن بادپایان با آفرین‌ به آب اندرون غرفه کردند زین‌[45] در پاسخ رودبان،شاه و همراهان نه به او آزاری می‌رسانند و نه کشتیهایش‌ را می‌گیرند،بجای این کار آسان و بدیهی،همگی خطر می‌کنند،بیباکانه به آب‌ می‌زنند و مردانه از آن سو بیرون می‌آیند.ارزش تمثیلی( symbolic )این کار پهلوانی پیداست.پیش از نابودی دیو خشکسالی باید در آب غوطه خورد،در راه آن از جان‌ نهراسید و آب آزموده شد.

رستاخیزکننده‌ای دیگر(کیخسرو)در فرار از برابر اژدهایی دیگر(افراسیاب)به‌ رودی دیگر(جیحون)می‌رسد و از آن می‌گذرد.کیخسرو و همراهان شتابزده‌اند و از رودبان کشتی می‌خواهند.گیو می‌گوید هرچه بایست بخواه و هرچه زودتر ما را بگذران.اما رودبان در عوض یکی از این چهار چیز ناممکن را می‌خواهد:یا اسب و زره‌ سیاوش که بی‌آنها گریز و رهایی محال بود یا خود کیخسرو و فرنگیس را.پاسخ پهلوان‌ را به این«گسسته خرد»پریشانگو می‌توان حدس زد.اما گیوی که در همین سفر،یک‌ تنه سپاه دشمن را شکست می‌دهد و پیران را به کمند می‌افکند،رودبان گستاخ را به‌ حال خود می‌گذارد و بجای آن‌که دست کم او را گوشمالی بدهد،می‌گوید

«کنون آب‌ ما را و کشتی تو را»

زیرا فراریان به یاری فرّهء ایزدی شاهزاده باید خود گرداب هلاک را پشت سر گذارند.پس خطاب به پسر سیاوش که بعد از هفت سال جستجو در میان‌ دشمنان وی را یافته بود،

بدو گفت گیو ار تو کیخسروی‌ نبینی از این آب جز نیکوی‌ فریدون که بگذاشت اروندرود فرستاد تخت مهی را درود جهانی شد او را سراسر رهی‌ که با روشنی بود و با فرّهی‌ چه اندیشی ار شاه ایران توی‌ سر نامداران و شیران توی‌ به بد آب را کی بود بر تو راه‌ که با فرّ و برزی و زیبای گاه…[46]

آب نیز چون آتش بر نیکان دست نمی‌یابد و آنان را نمی‌آزارد بویژه اگر دارای فرّهء ایزدی‌ باشند و پادشاهی آنان خواست و سرنوشتی الهی باشد.کیخسرو از اسب پیاده می‌شود روی نیاز به خاک می‌ساید و از خدا پیروزی و رهایی آرزو می‌کند.سپس همگی به‌ آب می‌زنند و سلامت به کناره می‌رسند.اما پیداست که گذر از چنین رودی کار هر کس نیست.

چو از رود کردند هر سه گذر نگهبان کشتی شد آسیمه سر به یاران چنین گفت کاینت شگفت‌ کزین برتر اندیشه نتوان گرفت‌ بهاران و جیحون و آب روان‌ سه جوشنور و اسب و بر گستوان‌ بدین ژرف دریا چنین بگذرد خردمندش از مردمان نشمرد[47]

شاعر خود به همانندی کار فریدون و کیخسرو اشاره می‌کند اما در اینجا معنای‌ تمثیلی گذر از آب روشنترست و بهتر دیده می‌شود که این،با عبور از رودی معین در سرزمینی جغرافیایی یکی نیست و فقط برای بیان حرکت و رفتن از جایی به جای دیگر نیامده بلکه بیشتر نمودار طی مراحل و سلوک از مقامی به مقام دیگرست.

همچنان‌که اروندرود(دجله)ایران را از سرزمین ضحاک(عربستان)جدا می‌کرد، جیحون نیز مرز ایران و توران بود و این هردو رود در دو کرانهء ایرانشهرجا داشتند.آزمون‌ بزرگ کیخسرو تکرار همان کار پر خطر فریدون است،هریک از آنها در گذر شگفت‌ انگیز،در خطر کردن و به آب زدن از«مرز»می‌گذرند،از مرحلهء تاریکی و ستم و خشکسالی اژدها به مقام روشنایی و داد و آبسالی،راه می‌یابند.

در بازگشت به توران برای شکستن و کشتن افراسیاب،یک بار دیگر کیخسرو و سپاهیانش از آب می‌گذرند.آنها هفت ماه تمام بر دریای پر آشوب«زره»کشتی‌ می‌رانند و در راه به جانوران شگفت برمی‌خورند و رنجهای هراسناک را از سر می‌گذرانند تا به خشکی می‌رسند.در همهء اینها گذر از آب برآمدن از موج و طوفان و رسیدن به آستانهء پیروزی است.

در اروندرود فریدون نشان می‌دهد که با«دریا»دمساز و از گوهر آب است.او سرانجام دژ اژدها را می‌گشاید و همچنان‌که پیش از این اشاره شد زنان زندانی حرم(- آبهای فروبسته)و از آن جمله دختران جمشید را آزاد می‌کند:«خانهء اژدها»کاخی بود

«فروزنده چون مشتری بر سپهر»

که ایوانش برتر از کیوان می‌نمود اما فریدون،جوان‌ سترگ جهان ناسپرده«آن را به نام جهان‌آفرین گشود و

برون آورید از شبستان اوی‌ بتان سیه موی و خورشید روی

بفرمود شستن سرانشان نخست‌ روانشان از آن تیرگیها بشست‌[48]

در میان زندانیان حرم ضحاک،فریدون با دختران جمشید به شادی و کامرانی می‌نشیند.

به یک دست گیرد رخ شهرناز به دیگر عقیق لب ارنواز شب تیره‌گون خود بتر زین کند بزیر سر از مشک بالین کند چو مشک آن دو گیسوی دو ماه تو که بودند همواره دلخواه تو بگیرد به برشان چو شد نیم مست‌ بدین‌گونه مهمان نباید بُدست‌[49]

فریدون و گاو«طاووس رنگ»

بدین ترتیب بیشتر تمثیلهای پهلوان اژدهاکش اسطوره،در حماسه باقی‌مانده و از برکت سخن استاد جاودانی شده است.همچنین بطوری که دیده شد نشانه‌های فراوان‌ دیگر از خویشکاری اساطیری فریدون(در گروه سوم)به حماسه راه یافته است.اما در خویشکاری این گروه،گویاتر از همه پیوند فریدون است با«نخستین نمون»گاو،با روان چارپایان سودمند،با ستوران.

همزمان با زادن فریدون گاو شگفت و بیمانندی نیز به دنیا می‌آید بنام«برمایه.»[50]

همان گاو کش نام«برمایه»بود ز گاوان و؟؟؟برترین پایه بود ز مادر جدا شد چو طاووس نر به هر موی بر تازه رنگی دگر شده انجمن بر سرش بخردان‌ ستاره‌شناسان و هم موبدان‌ که کس در جهان گاو چونان ندید نه از کاردانان پیشین شنید[51]

گاوی به زیبایی طاووس نر که هر مویش به رنگی و تن پر نگارش«همچو پیرایه»ای‌ «طاووس رنگ»است.«برمایه»گاوی«نغز»و یگانه است که موبدان و ستاره‌شناسان‌ آگاه از رازهای آسمانی نه چون اویی دیده‌اند و نه از دانندگان پیشین شنیده‌اند.این‌ «گاو»ایزدی،صورت مینوی چارپایان نیک و مظهر برکت،رسالتی آسمانی دارد،آمده‌ است تا پهلوانی ایزدی را که دارای رسالتی چون خود اوست بپرورد و در پیروزی یاری‌ کند.مادر فریدون که زمانی فرزند را از ضحاک پنهان می‌داشت و به هر سویی گریزان‌ و پویان بود به وی می‌گوید:

سرانجام رفتم سوی بیشه‌ای‌ که کس را نه زان بیشه اندیشه‌ای‌ یکی گاو دیدم چو خرّم بهار سراپای نیرنگ و رنگ و نگار نگهبان او پای کرده به کش‌ نشسته به بیشه درون شاه فش‌ بدو دادمت روزگاری دراز همه پروریدت به بربر به ناز ز پستان آن گاو طاووس رنگ‌ بر افراختی چون دلاور پلنگ‌ سرانجام زان گاو و آن مرغزار یکایک خبر شد سوی شهریار ز بیشه ببردم تو را ناگهان‌ گریزنده ز ایوان و از خان و مان‌ بیامد بکشت آن گرانمایه را چنان بی‌زبان مهربان دایه را[52]

پیداست که برومندی و دلیری پلنگ‌وار جوان«جهان ناسپرده»از برکت وجود این‌ جانور آرمانی است که سه سال پستان به دهان کودک داد[53]و به همین سبب نیز کشته‌ شد اما پیوند فریدون و«برمایه»از این فراتر می‌گذرد.در اسطوره دودمان فریدون با گاو مناسبتی داشت اما در حماسه‌گویی هردو از یک نژادند زیرا یکی از برادران فریدون که‌ در نبرد با ضحاک همه‌جا همراه و همدست اوست«پرمایه»نامیده می‌شود.برادر و «گاو»هردو یک نام دارند.از این گذشته فریدون به کین‌خواهی پدر و گاو به جنگ‌ ضحاک می‌رود.خوابگزار پیش‌بین در سبب دشمنی فریدون،به ضحاک می‌گوید:

برآید به دست تو هوش پدرش‌ از آن درد گردد پر از کینه سرش‌ یکی گاو«برمایه»خواهد بُدن‌ جهانجوی را دایه خواهد بُدن‌ تبه گردد آن هم به دست تو بر بدین کین کشد گرزهء گاو سر

فریدون خود نیز در پاسخ دختران جمشید نژادش را چنین می‌گوید:

منم‌پور آن نیکبخت آبتین‌ که ضحاک بگرفت ز ایران زمین‌ بکشتش به زاری و من کینه‌جوی‌ نهادم سوی تخت ضحاک روی‌ همان گاو برمایه کم دایه بود ز پیکر تنش همچو پیرایه بود ز خون چنان بی‌زبان چارپای‌ چه آمد بر آن مرد ناپاک رای‌ کمر بسته‌ام لاجرم جنگجوی‌ از ایران به کین اندرآورده روی‌[54]

فریدون و«گرزهء گاوسار»

جان گاو هم ارزش زندگی پدرست و فریدون به خونخواهی آنان به جنگ اژدها می‌رود.در این جنگ سلاح پهلوان-«گرزهء گاو سر»-هم از«گاو»گرفته می‌شود. پیش از جنگ فریدون

نگاری نگارید بر خاک پیش‌ همیدون بسان سر گاومیش‌[55]

و آهنگران گرزی به همین شکل:«گاوسار»و«گاوپیکر»می‌سازند.

در اسطوره اهریمن قاتل گاوست و در حماسه وجودی اهریمنی.در اسطوره نطفهء گاو در ماه-دور از دسترس دشمن-و روانش در جهان-برای یاری به آفریدگان-باقی‌ می‌ماند،[56]در حماسه نیز«گاو»پس از مرگ-در نبرد با اژدها-حضور دارد و فریدون با سلاحی که نه فقط صورت بلکه سیرت خود را نیز از او گرفته،بر ضحاک پیروز می‌شود. زیرا گرز فریدون سلاحی معمولی،چون دیگر افزارهای جنگ نیست،از جایی دیگرست‌ و نشانی ویژهء از آن خود دارد.این گرز«چون لختی کوه در میان گروه می‌تابد و بکردار خورشید می‌افروزد.»[57]همانطور که فریدون از فروغ ماه برخوردار شد«گاو»نیز از این‌ روشنی مینوی بی‌نصیبی نمانده،بویژه که«گرزهء گاوسار»سلاحی مقدس است در نبرد با دیوی اهریمنی.[58]

«گاو»پرورندهء فریدون که همنام برادر او و جانش دست کم هم ارزش و برابر با زندگی پدر پهلوان است،حتی پس از مرگ یار و همرزم فریدون می‌ماند.پرورده و پرورندهء خویشان معنوی یکدیگرند.هردو برای کار کیهانی یکسانی به جهان آمده‌اند، برای نابودی ضحاک!

ضحاک ماردوش

آژی‌دهاک اساطیر،در حماسه بدل به ضحاک ماردوش تازی شد.ضحاک‌ پادشاهی است«اژدها،اژدهاپیکر،جادوپرست،دیوودد و اهریمن»که «همی خون‌ دام و دد و مرد وزن»[59] را می‌ریزد.او از نوجوانی فریفتهء ابلیس،پدرکش و دشمن مردم و جانداران بود.باوجود تحول داستان او در سده‌های دراز،هنوز در شاهنامه دیوگونه و جادو صفت است مثلا کاوه او را«شاه»یا«اژدهاپیکر»می‌نامد و به مردم می‌گوید:

بپویید کاین مهتر آهرمن است‌ جهان آفرین را به دل دشمن است‌[60]

ولی با همه این اژدها و دیو خشکی«سه سر»اسطوره در حماسه تبدیل به شخصیتی‌ «تاریخی»و پادشاهی بیدادگر می‌شود و ویژگی دوران او در بی‌آبی و خشکسالی،در تشنگی و سوختگی مردم و طبیعت نیست،در بیدادست:

چو ضحاک شد بر جهان شهریار بر او سالیان انجمن شد هزار سراسر زمانه بدو گشت باز برآمد بر این روزگار دراز نهان گشت کردار فرزانگان‌ پراگنده شد کام دیوانگان‌ هنر خوار شد جادوی ارجمند نهان راستی،آشکارا گزند شده بر بدی دست دیوان دراز به نیکی نرفتی سخن جز به راز[61]

بیداد ضحاک آیین جهان را دگرگون و همه ارزشها را باژگونه کرد.گویاترین نمونهء بیداد او در این است که هرروز باید دو تن را بکشند تا یک تن او زنده بماند.زندگی او در مرگ دیگران است.

کاوهء دادخواه

قیام کاوه نیز به ضد پادشاهی است که

«جز از کشتن و غارت و سوختن»

نمی‌داند، به ضد بیداد اوست نه چیز دیگر:

خروشید و زد دست بر سر ز شاه‌ که شاها منم کاوهء دادخواه‌ بده داد من کآمد ستم دوان‌ همی نالم از تو به رنج روان‌ اگر داد دادن بود کار تو بیفزاید ای شاه مقدار تو ز تو بر من آمد ستم بیشتر زند هر زمان بر دلم نیشتر ستم گر نداری تو بر من روا به فرزند من دست بردن چرا… ستم را میان و کرانه بود همیدون ستم را بهانه بود… تو شاهی وگر اژدهاپیکری‌ بباید بدین داستان داوری‌ که گر هفت کشور به شاهی توراست‌ چرا رنج و سختی همه بهر ماست… چو کاوه برون شد ز درگاه شاه‌ بر او انجمن گشت بازارگاه‌ همی بر خروشید و فریاد خواند جهان را سراسر سوی داد خواند…[62]

با این زبان،اندیشه به روشنی آفتاب است:کار پادشاه«داد»و کار پادشاهی چون‌ ضحاک«بیداد»است.پادشاهی ضحاک نهایت و شخص او تجسم بیدادست.

خویشکاری تازهء فریدون

بیداد ضحاک خویشکاری فریدون را تغییر می‌دهد.فریدون کشندهء«آژی‌دهاک» است.اکنون که اژدها پادشاهی بیدادگر شده،پهلوان نیز به پادشاهی دادگر تغییر می‌یابد.ضحاک کمال«بیداد»و فریدون کمال«داد»ست.او برای پایان دادن به‌ بیداد ضحاک به جهان می‌آید و سرنوشت او از پیش مقدرست.

در شاهنامه خویشکاری فریدون دارای سرشتی مینوی است.او مانند سیاوش و کیخسرو رستگاری‌بخشی است که از پیش برای نجات جهان و جهانیان از بیداد ضحاک در نظر گرفته شده بود.ضحاک شبی خواب می‌بیند که حکایت از عاقبت شوم‌ و بند و زندان او می‌کند.تعبیر آن را می‌خواهد و سرانجام پس از ترس و تردید موبدی‌ خوابگزار بدو گفت پردخته کن سر ز باد که جز مرگ را کس ز مادر نزاد… کسی را بود زین سپس تخت تو به خاک اندر آرد سر و بخت تو کجا نام او آفریدون بود زمین را سپهری همایون بود هنوز آن سپهبد ز مادر نزاد نیامد گه پرسش و سرد باد[63]

مادر فریدون نیز این را می‌داند که در گریز از برابر ضحاک و سپردن فرزند به نگهبان‌ می‌گوید:

بدان کاین گرانمایه فرزند من‌ همی بود خواهد سر انجمن‌[64]

فریدون نیز در جایی به دیگران می‌گوید:

که یزدان پاک از میان گروه‌ بر انگیخت ما را ز البرز کوه‌ بدان تا جهان از بد اژدها به فرمان گرز من آید رها[65]

خویشکاری فریدون-در اثر دین و فرهنگ دوران دراز ساسانی-سرشتی مینوی و مقدس‌ می‌گیرد و پهلوان اژدهاکش افسانه و اسطوره به صورت فرستادهء عالم بالا در می‌آید.او پادشاهی آرمانی(ایده‌آل)است و پادشاه آرمانی مظهر هر سه گروه اجتماعی،دینیاران، رزمیان،کشاورزان و دامداران است و خویشکاری هر سه در او تبلور می‌یابد.

جمشید پادشاهی آرمانی

پیش از فریدون،جمشید چنین پادشاهی بود.در شاهنامه او«بنیانگذار»و آورندهء تمدن است و سه گروه کهن اجتماعی را باضافهء پیشه‌وران(که در دورهء ساسانی افزوده‌ می‌شود)او بنیان می‌نهد،یعنی کاتوزیان(دینیاران)،نیساریان(رزمیان)بسودی‌ (کشاورزان)و اهتوخوشی(پیشه‌وران).[66]او ساختن سلاحهای گوناگون،کاربرد آهن، بوهای خوش،جامه،پزشکی و خانه را به دیگران می‌آموزد و جشن نوروز از او به یادگار مانده.

پادشاه آرمانی دارای فرهء ایزدی است و به همین سبب«نظر کردهء»ایزدان و از پشتیبانی مینوی برخوردارست و در«عصر طلایی»فرمانروایی او انسان و جهان‌ کامروایند.در پادشاهی جمشید مردم

«ندیدند مرگ اندر آن روزگار»

،از رنج و بدی خبر ندارند،دیوها رام و به فرمان شده‌اند و جهان پر از شادی و رامش است،ولی جمشید پس‌ از سالها کامرانی سرانجام

«به گیتی جز از خویشتن را ندید»

،«با کردگار منی کرد»و به سبب غرور فرّ از او گسست.همانطور که جمشید بنیانگذار طبقات اجتماعی است،از فرّهء او برمی‌آید که مظهر آنها هم هست:

منم گفت با فرّهء ایزدی‌ همم شهریاری و هم موبدی‌[67]

جمشید نه فقط دارندهء فرّهء شهریاری و موبدی(-رزمیان و دینیاران)بلکه در برگیرندهء خویشکاری هر سه گروه اساسی جامعه‌های هند و اروپاییان است.وقتی فرّ از او می‌گسلد(در اوستا بسبب دروغ)[68]در سه نوبت بترتیب به مهر،فریدون و گرشاسپ‌ (مظاهر گروه اول،سوم و دوم)می‌پیوندد.جمشید دارای فرّی«سه یگانه»،فرّ همه‌ گروهها و خویشکاریها بود.

فریدون،پادشاه آرمانی

پس از جمشید،فریدون پادشاه آرمانی،پی‌آیند و جانشین اوست.فرّ جمشید به او می‌پیوندد،کشندهء جمشید را او می‌کشد.و

«جهان را پر از عدل و داد می‌کند».

پادشاهی او رستاخیزی است به ضد ویرانی و بیداد دوران ضحاک.جهان‌بینی معادی‌ ( eschatological )و آخرت‌نگر ایرانی یکی از نمونه‌های«اسطوره- افسانه‌ای»خدا در فریدون می‌یابد،همانطورکه نمونه‌های دینی آن در پسران زرتشت‌ و آمدن هریک پس از هزار سال و آخرین آنها سوشیانس و«تن پسین»و رستاخیز جهان‌ جلوه‌گر می‌شود.

در حماسهء ما کیخسرو و رستاخیزکننده و نجات‌بخشی بکمال‌ ( par exellence )است.او نیز مانند فریدون اژدهایی دیگر،دیو خشکی‌ (افراسیاب)را که مظهر بیدادست می‌کشد و دوران ستم هزار ساله‌ای را بپایان‌ می‌رساند.[69]

باری فریدون به‌عنوان پادشاهی آرمانی دارنده و گردآورندهء خویشکاری هر سه طبقه‌ است.پادشاهی او منتجّه و«برآیند»هماهنگ و سازمند سه خویشکاری است در«بخت‌ و کار»مردی که تجسم آنهاست.حتی در جمشید نیز چنین«برآیندی»به کمال‌ نمی‌رسد.او چون«پادشاه خورشیدی»است سرشت ستیزنده و رزم‌آور ندارد.[70]اگرچه‌ با دیوان مبارزه می‌کند[71]ولی از برابر ضحاک می‌گریزد.بجز فریدون،اهورامزدای آیین‌ مزدیستی نیز سرچشمهء همهء تواناییها و از جمله خویشکاریهای سه‌گانه است که از راه‌ امشاسپندان هستی می‌پذیرند.[72]

«داد»و«بیداد»پادشاه

پادشاهی فریدون به‌عنوان«برآیند»خویشکاریها،فقط مجموعهء عددی آنها نیست بلکه در عین حال حقیقت تازه یا کیفیتی است به نام«داد»که هم در بردارندهء سه‌ خویشکاری و هم فراتر از جمع کمّی آنهاست.«داد»خویشکاری پادشاه آرمانی‌ است.چنین پادشاهی دادگرست و خویشکاری سه طبقه(در دورهء ساسانی چهار طبقه) یعنی همهء افراد اجتماع در«داد»او با یکدیگر هماهنگ و سازگار می‌شوند.و داد تنها به‌معنای عدل و انصاف نیست بلکه«نظام و سامان چیزها،قانون کل حرکت گیتی، آیین هماهنگی مینو و گیتی…است.دادگری زیستن بنابراین قانون کلی و بکار بستن‌ آن»[73]و«بیداد»پریشانی و آشفتگی آن است به همین سبب بهتر از پادشاه دادگر و بدتر از پادشاه بیدادگر کسی نیست.

در اوستا«رشن»ایزد داد و راستی است.و دادخواهان او از همه‌جا،از دل زمین، بالای کوهها و ته دریاها،از ماه و خورشید و ستارگان از«جوّ جاودان فروغ بی‌پایان و از بهشت پاکان فرا می‌خوانند»،[74]او همه‌جا هست و همه‌جای کیهان نیازمند اوست. به این سبب«داد»مفهومی فقط اجتماعی یا حتی انسانی نیست،مفهومی کیهانی‌ است،بود و نبودش مایهء سامان و بی‌سامان جهان(و از جمله اجتماع)است.

در دوران ساسانی به سبب«فرّه»و«داد»که یکی موهبتی ایزدی و دیگری‌ وظیفه‌ای کیهانی و مقدس است،شاه در پایگاهی میان خدا و انسان،زمین و آسمان‌ جای می‌گیرد،«ایزدی در میان مردان و مردی در میان ایزدان».بیداد پادشاه مایهء گسیختن فرّه و تباهی پادشاهی است و پادشاهان بیدادگری چون افراسیاب از فرّه بی‌ نصیب و پادشاهیشان اهریمنی است.[75]

«داد»در شاهنامه

در شاهنامه داد و دین،داد و نیکی،داد و خرد یا داد و دهش فراوان باهم می‌آیند و همیشه داد مایهء ایمنی،آزادی از هراس و آبادانی است،مفهومهایی که همگی به صورتی‌ دگرگون شده،پنهان و در بن با خویشکاری اول و سوم پیوند دارند.[76]و اما خویشکاری‌ دوم در حماسه به بیرون از اجتماع منتقل شده به شکل جنگ دادگرانه با خودی یا بیگانه‌ در می‌آید،مثل جنگ با ضحاک،سلم و توریا افراسیاب.

در اینجا باید به تفاوتی اساسی توجه داشت که در دوران اساطیری،خویشکاری‌ ایزدان یا پهلوانان فارغ از اخلاق و دین،نگرش و برداشتی ناخودآگاه از زندگی‌ اجتماعی و جهان بود.اما«داد»مفهومی دینی و زرتشتی و داد ورزیدن،از دیدگاهی‌ دیگر عمل کردن به دین است.بنابراین خویشکاری شاه آرمانی،هماهنگی و پیروی اوست از آرمانی دینی و در نتیجه خویشکاری او در قیاس با پیشینیان-گذشته از این‌که‌ پوشیده و دگرگونه می‌شود،بعد تازه‌ای نیز می‌یابد و در ساحتی دیگرست.«داد»بویژه‌ در شاهنامه از بارزترین صفتهای خداست و شاه دادگر،از نمونهء ازلی او و بیدادگر از سرمشق اهریمن یا ابلیس پیروی می‌کند و اثر کار هردو از اجتماع می‌گذرد و به‌ سراسر کیهان می‌کشد بطوری‌که خشکسالی و قحطی تنها یکی از آثار فرمانروایانی چون‌ ضحاک و افراسیاب می‌شود:

ز بیدادی شهریاری جهان‌ همه نیکوی باشد اندر نهان‌ نزاید به هنگام در دشت گور شود بچهء باز را دیده کور نپرد ز پستان نخچیر شیر شود آب در چشمهء خویش قیر شود در جهان چشمهء آب خشک‌ نگیرد به نافه درون بوی مشک‌ ز کژی گریزان شود راستی‌ پدی آید از هر سوی کاستی‌[77]

در دوران ساسانی که حماسهء ملی ایران-از عوامل گوناگون و ناهمزمان-در آب و هوای آیین زرتشتی پرورش یافت و ببار آمد،بسیاری از ایزدان،پهلوانان و پادشاهان‌ پیش از زرتشت،چون فریدون و کیخسرو و دیگران،رنگ‌وبوی این آیین را به خود گرفتند،خویشکاری(-دادگری)آنان به صورت فریضه‌ای دینی درآمد و بیدادشان چون‌ کاری دیوگونه و اهریمنی شد.

اکنون به دوران آرمانی فریدون«خویشکار»باز گردیم.بزرگان به او می‌گویند:

تو را باد پیروزی از آسمان‌ مبادا بجز داد و نیکی گمان… ز یزدان همی خواستند آفرین‌ بر آن تاج و تخت و کلاه و نگین… که جاوید بادا چنین شهریار برومند بادا چنین روزگار وز آن پس فریدون به گرد جهان‌ بگردید و دید آشکار و نهان‌ هر آن چیز کز راه بیداد دید هرآن بوم‌وبر کان نه‌آباد دید به نیکی ببست از همه دست بد چنان کز ره هوشیاران سزد بیاراست گیتی بسان بهشت‌ بجای گیا سرو گلبن بکشت‌[78] فریدون ضحاک را در بند و جهان را از بیداد او آزاد می‌کند و«گیتی به آراستگی‌ بهشت می‌شود».اما خویشکاری فریدون پایان نمی‌یابد،زیرا در دوران او بیداد بزرگ‌ دیگر روی می‌دهد.فرزندان او،سلم و تور،برادرشان ایرج را بی‌گناهی می‌کشند و خون بیگناه را جهان برنمی‌تابد مگر آن‌که«دو بی‌شرم ناپاک،دو بیداد بد مهر و ناپاک»،[79]بسزا رسند.

سرگذشت غمناک ایرج و حسد و آز برادران موضوع گفتگوی ما نیست.این داستان‌ نیز مانند افسانهء فریدون تنها از یک نظر مورد بررسی ماست که در اینجا به آن‌ می‌پردازیم و سپس به پایان کار فریدون باز می‌گردیم.

داستان«سه برادران»

از جمله افسانه‌هایی که خویشکاری سه‌گانهء اساطیر هند و اروپاییان را در آن‌ می‌توان دید تقسیم کشورست به سه بخش بین سه فرزند و برتری و بزرگی برادر کوچکتر و دشمن و حسد برادران دیگر یا پیدایش سه دودمان و سه قوم از سه برادر و توانایی و پیروزی بازماندگان برادر کوچکتر.این افسانه به صورتی که در میان«سکا»ها وجود داشت از راه هرودوت باز مانده و به ما رسیده است.روایت هندی آن در ریگ ودا و روایت رومی در داستان برادران«هوراس»و«کوریاس»( horaces-curiaces ) باقی‌مانده است.در اینجا همین یادآوری کافی است و خواستاران‌ می‌توانند به جستجوهای باریک و ژرف اسطوره‌شناسان رجوع کنند.[80]

و اما در ایران،داستان ایرج و برادرانش مشهورتر از آن است که به یاد نیاید.منابع‌ پهلوی،دینکرت،و بندهشن به اختصار و ایاتکار جاماسپیک به تفصیل این داستان را آورده‌اند[81]و در آنها نشانه‌های خویشکاری سه‌گانه را می‌توان دید.ماریان موله دانشمند فرانسوی داستان را در روایات پهلوی و شاهنامه بررسی کرده است‌[82]و ما در اینجا بررسی‌ او را در شاهنامه،پیشتر می‌بریم و گستردگی بیشتری می‌دهیم.

فریدون و آزمودن پسران

پسران فریدون پس از آن‌که دختران«سرو»پادشاه یمن را به همسری بر می‌گزینند،به سوی پدر باز می‌گردند.فریدون برای آزمودن آنها،به شکل اژدهایی در می‌آید-که باز به صورتی دیگر نشانی از مناسبت اوست با اژدها و اژدهاکشی-و بر سر راهشان ظاهر می‌شود.

ز دلشان همی خواست کآگه شود ز بدها گمانیش کوته شود بیامد بسان یکی اژدها کز او شیر گفتی نیابد رها خروشان و جوشان به خشم اندرون‌ همی از دهانش آتش آمد برون‌[83]

«اژدها»نخست به سوی پسر بزرگتر می‌آید و او با خود می‌گوید جنگیدن با اژدها کار مرد با خرد نیست،روی برمی‌تابد و می‌گریزد،پدر به پسر میانی روی می‌آورد و او بی‌ درنگ کمان را به زه می‌کند و می‌گشاید،مرد رزم است.و اما پسر کوچکتر هم مرد خردست و هم مرد رزم.نه مانند اولی بی‌تأمل می‌گریزد و نه مانند دومی نیندیشیده‌ می‌جنگد بلکه در رویارویی با«اژدها»، بدو گفت کز پیش ما باز شو نهنگی تو در راه شیران مرو گرت نام شاه آفریدون به گوش‌ رسیده‌ست هرگز بدین‌سان مکوش‌ که فرزند اوییم هر سه پسر همه گرزداران پرخاشخر گر از راه بیراه یک سو شوی‌ وگرنه نهمت افسر بد روی‌[84]

نامگذاری«پسران»

سپس اژدها ناپدید می‌شود و فریدون به سوی پسران باز می‌آید و خشنود از آزمودن و دریافتن چگونگی سرشت آنان،«اژدها»را به آنها باز می‌شناساند و می‌گوید که او پدر بود که جست از شما مردمی‌ چو بشناخت برخاست با خرّمی‌ کنون نامتان ساختستیم نغز چنانچون سزاید خداوند مغز[85] و به پسران می‌گوید:

تویی مهتر و سلم نام تو باد به گیتی پراکنده کام تو باد که جستی سلامت ز چنگ نهنگ‌ به گاه گریزش نکردی درنگ… میانه کز آغاز تیزی نمود ز آتش مر او را دلیری فزود ورا تور خوانیم شیر دلیر کجا ژنده پیلش نیارد به زیر… دگر کهتر آن مرد با هنگ و جنگ‌ که هم با شتاب است و هم با درنگ‌ ز خاک و ز آتش میانه گزید چنان کز ره هوشیاران سزید دلیر و جوان و هشیوار بود به گیتی جز او را نباید ستود کنون ایرج اندر خور نام اوی‌ در مهتری باد فرجام اوی‌[86]

فریدون پس از نامگذاری فرزندان،همسران آنها را نیز بترتیب به نامهای«آرزو»،«ماه» و«سهی»می‌خواند و بعد از دیدن طالع پسران کشورش را در سه بخش به آنها می‌دهد.

در ایاتکار جاماسپیک آمده است که فریدون پسران را پیش خواند و گفت می‌خواهم‌ جهان را به شما بخشم هریک بگویید چه چیز را بیشتر می‌خواهید تا به شما بدهم.سلم‌ دارایی فراوان،تور دلیری و ایرج که دارای فرّ کیانی بود داد و دین خواست.فریدون‌ سرزمین روم را تا لب دریا به سلم،ترکستان و بیابان تا لب دریا به تور و ایرانشهر و هند را تا لب دریا به ایرج داد.[87]

از این سه شاهزاده یکی خواستار دارایی،یکی دلیری و دیگری داد و دین است، یعنی بترتیب ویژگیهای گروه سوم،دوم و اول!در شاهنامه نیز همین خصوصیت و خویشکاری سه‌گانهء برادران را می‌توان یافت.سلم خواستار زندگی است و در گریز از مرگ و گزیدن سلامت درنگ نمی‌کند.تور از آغاز تیزی و دلیری بافزون می‌کند،دل‌ شیر دارد و بر پیل ژیان پیروزست و اما ایرج هم مرد جنگ(شتاب)است و هم خرد (درنگ)تندی و آهستگی را باهم دارد.هماهنگی و سازگاری آتش و خاک(نمادهای‌ گروه دوم و سوم)در اوست و باوجود جوانی و بیباکی هوشمندست.

در ماجرای کشتن ایرج نیز رفتار سلم و تور با خویشکاری آنان بی‌مناسبت نیست. سلم گرفتار آز(ثروت و دارایی از ویژگیهای گروه دوم است)و خواستار افزونی است. نخست او

«دلش گشت غرقه به آز اندرون»[88]

که پدر«تخت زر»را به پسر کوچکتر داد نه او که پسر بزرگتر و پیش از همه سزاوار تخت و تاج و کلاه است‌[89]ولی در جنگ‌ پیشدستی نکرد بلکه در برادر آتش طبع جنگی دمید و

«سر تور بی‌مغز پر باد کرد»

تا او

«بر آشفت بر سان شیر دلیر»[90]

و چون افسون سلم در او گرفت دیگر صبر نداشت و می‌گفت

«نشاید درنگ اندر این کار هیچ»[91]

در کشتن ایرج بی‌تاب بود.در برابر سلم‌ حریص و زیاده‌خواه،ویژگیهای سرشت تور،کین‌توزی،شتابزدگی و خشم رزمجویان‌ است و سرانجام هم دست اوست که به خون ایرج آلوده می‌شود.

در توصیف و تشخیص پدر از پسران نیز همین ویژگیهای سه‌گانهء آنها آشکار می‌شود.

نکتهء جالب‌توجه این‌که در شاهنامه آزمون پسران با اژدها،آیین تشرّف آنها به پایگاه‌ پهلوانی،مردی و شهریاری و رسیدن دختران به پایگاه همسری چنین شوهرانی نیز هست.[92]پسران فریدون بزرگ و برومند شده‌اند اما پدر هنوز نامی سزاوار،نامی که‌ گویای سرشت،گوهر و کردارشان باشد نیافته است.پسران هنوز بی‌نام و ناشناخته‌ مانده‌اند و هنوز در نظر دیگران شناخته و به چیزی پذیرفته نشده‌اند.شاه به یکی از درباریان می‌گوید جهان را بگرد و سه دختر ازنژاد بزرگان شایستهء پسرانم بیاب،

سه خواهر ز یک مادر و یک پدر پریچهره و پاک و خسرو گهر به خوبی سزای سه فرزند من‌ چنانچون بشاید به پیوند من‌ به بالا ودیدار هر سه یکی‌ که این را ندانند از آن اندکی‌[93]

سرانجام پس از جستجوی بسیار فرستادهء فریدون دختران«سرو»پادشاه یمن را با ویژگیهای مطلوب می‌یابد و پیام شاه ایران را به او می‌رساند که:

ز کار آگهان آگهی یافتم‌ بدین آگهی تیز بشتافتم‌ کجا از پس پرده پوشیده روی‌ سه پاکیزه داری تو ای نامجوی‌ مر آن هر سه را نو ز ناکرده نام‌ چو بشنیدم این دل شدم شاد کام‌ که ما نیز نام سه فرخ نژاد چو اندر خور آید نکردیم یاد کنون این گرامی دو گونه گهر بباید برآمیخت با یکدگر سه پوشیده رخ را سه دیهیم جوی‌ سزا را سزاوار بی‌گفتگوی‌[94]

نه پسران نامی دارند و نه دختران.تازه پس از آزمون به هریک از پسران،هماهنگ با رفتارشان در برخورد با«اژدها»نامی می‌دهد.از این گذشته با نامگذاری عروسانش، پسران بمنزلهء شوهر و مرد،پذیرفته می‌شوند و آنگاه پدر سرزمینش را میان آنها تقسیم‌ می‌کند و سه قوم و سه کشور(ایران،توران و روم)ایجاد می‌شود:کشور اصلی و بزرگتر به‌ نام برادر کوچکتر،ایرج،ایران نامیده می‌شود و توران به نام برادر میانی.این سه‌گانگی‌ خواست پسران در یادگار جاماسپیک و سه‌گانگی سرشت و رفتار آنها در شاهنامه بازتاب‌ دگرگون شده‌ای است از خویشکاری سه‌گانهء دینیاران،رزمیان و کشاورزان در اساطیر و جامعهء کهن ایران.

فریدون هم مانند ایرج دو برادر بزرگتر دارد.خود بخش نخستین نام او ( thraetaona )به معنی سومین است.[95]در شاهنامه از همان آغاز که ضحاک بر گشتن بخت و سرنگونی خود را بخواب می‌بیند،«سه جنگی»بر او ظاهر می‌شوند.

چو از روزگارش چهل سال ماند نگر تا به سر برش یزدان چه راند در ایوان شاهی شبی دیر یاز به خواب اندرون بود با ارنواز چنان دید کز کاخ شاهنشهان‌ سه جنگی پدید آمدی ناگهان‌ دو مهتر یکی کهتر اندر میان‌ به بالای سرو و به فرّ کیان‌ کمر بستن و رفتن شاهوار به چنگ اندرون گرزهء گاوسار دمان پیش ضحاک رفتی به جنگ‌ نهادی به گردن برش پالهنگ‌ همی تاختی تا دماوند کوه‌ کشان و دوان از پس اندر گروه‌[96] در این«رؤیای صادقه»نیز مانند دیگر افسانه‌های«سه برادران»آن‌که به سال‌ کوچکترست در تواناییهای روحی و جسمی بزرگترست،بطوری‌که فقط او«به بالای‌ سرو و به فرّ کیان است»زیرا پس از این بیت هرچه می‌آید دیگر صفت فریدون است، گرزهء«گاوسار»ویژهء اوست نه دیگری و ضحاک را او می‌گیرد و در دماوند به بند می‌کشد.برادران از همان آغاز در سایهء فریدون کمتر دیده می‌شوند.پس از آن چند بار به‌ نام آنها«کیانوش»و«پرمایه»(یا برمایه)بر می‌خوریم اما هربار فقط چون همراهان و پیروان برادر کوچکتر.وقتی فریدون آهنگ جنگ با ضحاک می‌کند به آنها می‌گوید:

که گردون نگردد به جز بر بهی‌ به ما بازگردد کلاه مهی‌ بیارید داننده آهنگران‌ یکی گرز فرمود باید گران‌ چو بگشاد لب هردو بشتافتند به بازار آهنگران تاختند[97]

و در راه به سوی ضحاک،برادران بزرگتر در کنار فریدون و

«چو کهتر برادر ورا نیکخواه»

بودند.بزرگتران به فرمان برادر کوچکند.وقتی«کندرو»،کدخدای ضحاک می‌خواهد به او خبر بدهد که تخت و بختش به دست فریدون افتاد چنین می‌گوید:

بدو گفت کای شاه گردنکشان‌ به برگشتن کارَت آمد نشان‌ سه مرد سرافراز با لشکری‌ فراز آمدند از دگر کشوری‌ از آن سه یکی کهتر اندر میان‌ به بالای سرو و به چهر کیان‌ به سال است کهتر فزونیش بیش‌ از آن مهتران او نهد پای پیش‌[98]

از پایگاه فریدون در اسطوره و حماسه آگاهیم،خویشکاری او چنان گسترده و فراگیرنده بود که سرشت،کار و سرنوشت هر سه گروه«اجتماعی-اسطوره‌ای»را در خود گرد آورد و برای برادران به جز نام چیزی نماند که در نتیجه ما نیز«از آنان به جز نام‌ نشنیده‌ایم».

*** اکنون به پایان کار فریدون،پادشاه دادگر بازگردیم.او ماند و روزگار درازی را از سر گذراند تا منوچهر نوادهء ایرج به دنیا آمد،آنگاه

چنان پروریدش که باد هوا بر او برگذشتی نبودی روا… هنرها که آید شهان را بکار بیاموختش نامور شهریار چو چشم و دل پادشاه باز شد سپه نیز با او هم آواز شد نیا تخت زرین و گرز گران‌ بدو داد و پیروزه تاج سران‌[99]

و خود از پادشاهی کناره کرد اما کار خونخواهی فرزند را خود در عهده داشت.او به‌ فرستادهء«دو خونی»که بظاهر جویای آشتی و خواستار دیدار منوچهر بودند پاسخ‌ می‌دهد:

کنون چون ز ایرج بپرداختید به کین منوچهر برساختید… درختی که از کین ایرج برست‌ به خون برگ و بارش بخواهیم شست از آن تاکنون کین او کس نخواست‌ که پشت زمانه ندیدم راست‌ نه خوب آمدی با دو فرزند خویش‌ کجا جنگ را کردمی دست پیش‌ کنون زان درختی که دشمن بکند برومند شاخی برآمد بلند بیاید کنون چون هژ بر ژیان‌ به کین پدر تنگ بسته میان‌[100]

او با همین درشتی و مهابت کار را به پیش می‌راند و زمانی که آن«دو بیداد بد مهر» بسزا رسیدند و داد ایرج داده شد پس آنگه سوی آسمان کرد روی‌ که ای دادگر داور راستگوی‌ تو گفتی که من دادگر داورم‌ به سختی ستمدیده را یاورم‌ همم داد دادی و هم داوری‌ همم تاج دادی هم انگشتری‌ بفرمود پس تا منوچهر شاه‌ نشست از بر تخت زر با کلاه… چو این کرده شد روز برگشت بخت‌ بپژمرد برگ کیانی درخت‌ کرانه گزید از برِ تاج و گاه‌ نهاده برِ خود سر هر سه شاه‌ پر از خون دل و پر ز گریه دو روی‌ چنین تا زمانه سر آمد بر اوی‌[101]

خدا داور دادگرست و می‌گوید که من داور دادگرم.پادشاه او نیز هم دادگرست و هم‌ داور چون دارای«تاج و انگشتری»است توانایی داوری دارد و می‌تواند سایهء داد را بگسترد و بیخ بیدار را برکند.اینک از برکت آن خدا و به دست این پادشاه آیین داد بر جهان روا شد.

«چو این کرده شد»دیگر کار این«درخت کیانی»بفرجام رسید،از کاروبار داوری کرانه گرفت و روزگارش تمام شد.

فریدون در«تاریخ»حماسی

در شاهنامه سرشت«فریدون فرّخ»که از سویی به ضحاک و از سوی دیگر به‌ ماجرای پسران پیوند دارد از داستانهای دلپذیر،شورانگیز و بسیار بامعنا و سزاوار بررسیهای گوناگون است.ما در اینجا فقط از یک زاویه آن را گذرا نگاهی کرده‌ایم.اما برای یادآوری مسائلی که این داستان پیش می‌آورد،برای نمونه در زیر فقط به یکی دو نکتهء اساسی اشاره‌ای می‌کنیم.

دورهء فریدون دورهء گذر از اسطوره به حماسه است.در زندگی او اسطوره پایان‌ می‌گیرد و حماسه آغاز می‌شود.جمشید با ایجاد طبقات و آموختن پیشه‌ها و کشاورزی، زندگی اجتماعی را بنیان می‌نهد اما هنوز سرزمین و تاریخ ایران بوجود نیامده است. فریدون با تقسیم پادشاهی و سرزمینش میان فرزندان سه کشور،سه قوم و تاریخ آنها را بنیان می‌نهد.ایران مانند توران و روم دارای«تاریخ»می‌شود.در پادشاهی منوچهر، نواده و جانشین او،برای نخستین بار دودمان رستم پدیدار می‌شود.سام جهان پهلوان‌ است،زال سر برمی‌کشد و رستم بدنیا می‌آید.از این زمان پهلوانان در کنار پادشاهانند. کار آنها در جنگ و صلح آغاز می‌شود و آیین و آداب پهلوانی در کارست.

با دادن ایران و روم و توران به ایرج و سلم و تور،سرزمینی از آن ایرانیان،جدا از سرزمین رومیان و تورانیان ایجاد می‌شود.مفهوم کشور و قوم،ایران و«انیران»پیدا می‌شود،هر قومی به خود،زندگی و سرزمینش،جدا از دیگران آگاهی می‌یابد و «تاریخ»بدنیا می‌آید و با پیدایش«تاریخ»زمان که از پیش از آن-مانند مکان-سرشتی‌ کیهانی داشت دارای خصلتی اجتماعی و یکسویه می‌گردد.پیش از این همهء جاها «یک جا»و همهء زمانها«یک زمان»بود.پس از این تقسیم دوران«ما قبل تاریخ» حماسهء ایران تمام و دوران تاریخی آن شروع می‌شود.

در دوران دراز پارت‌ها و ساسانیان که عوامل و عناصر حماسهء ملی ما گرد می‌آمد و سپس تکوین و تدوین می‌یافت ایرانیان با دو قوم و دو دشمن نیرومند و خطرناک سرو کار داشتند،نخست رومیان و سپس ترکان آسیای میانه.تاریخ حماسی ما نیز با بنیانگذاری همین اقوام به دست فریدون آغاز می‌شود.تورانیان که از تبار ترکان نبودند بعدها با آنها یکی دانسته شدند و اصلشان از یادها رفت.هر سه قوم و هر سه کشور به‌ فریدون می‌رسند.فریدون بنیانگذار کشورها،اقوام و تاریخ آنهاست.

بعدها،از نیمهء دورهء ساسانی ایرانیان بتدریج با دشمن دیگری،با عرب‌ها،در نزدیکی پایتخت(تیسفون)آشنا و سرانجام مغلوب آنها شدند.در زمان گردآوری و سرودن‌ شاهنامه بیش از سه قرن از پیروزی اعراب می‌گذشت و ایرانیان خواری شکستی بنیانکن‌ را-آن‌چنان‌که در«نامهء رستم فرخ زاد»آمده-فرو خورد بودند.در نتیجه در حماسهء ملی‌ ما فاتحان نیز جایی از آن خود یافتند و آژی‌دهاک،اژدها و دیو اسطوره به صورت‌ ضحاک ماردوش«تازی»از دشت«سواران نیزه گذار»(صحرای عربستان)به‌ «تاریخ»ما راه یافت،جمشید را کشت و پادشاه ایران شد.اما در این«تاریخ» آرزوی شیرین جای حقیقت تلخ را گرفت و فریدون،پادشاه عرب و دیوان و جادوهایش‌ را کشت و پادشاهی ایران را پی‌افکند.[102]در شاهنامه دو رستگاری‌بخش دورانهای‌ هزار سالهء دو پادشاه اهریمنی،بیدادگر و بیگانه را به آخر می‌رسانند:فریدون دوران ضحاک تازی و کیخسرو دوران افراسیاب تورانی(-ترک)را.

فریدون سرزمینش را در سه بخش به پسران می‌دهد اما سلم و تور که از آز و خشم کور شده‌اند بر ایرج حسد می‌ورزند و او را بی‌گناهی می‌کشند.مرگ ایرج رفتن به پیشواز مرگ،شهادت است:در پیام سلم به فریدون آمده بود که ایرج را از پادشاهی بر کنار کن

وگرنه فراز آورم لشکر گرزدار- از ایران و ایرج بر آرم دما

ر.[103]و فریدون که از آغاز فرجام‌ را می‌دید به ایرج گفت که اگر سرت را می‌خواهی خودت را دریاب و الاّ با این برادران‌ اگر دیر بجنبی رفته‌ای.ولی ایرج پاسخ می‌دهد که اگر این همه برای پادشاهی است:

نباید مرا تخت و تاج و کلاه‌ شوم پیش ایشان دوان بی‌سپاه‌[104]

و باوجود هشدار پدر که می‌گفت

«برادر همی رزم جوید تو سور»

،بی‌سپاه نزد آنها می‌رود و می‌گوید:

من ایران نخواهم نه خاور نه چین‌ به شاهی،نه گسترده روی زمین‌[105]

با شما سر جنگ ندارم،تاج و تخت را به شما وا می‌گذارم و«از جهان به گوشه‌ای بسنده‌ می‌کنم»

مکش مر مرا کت سرانجام کار بپیچاند از خون من کردگار… جهان خواستی یافتی خون مریز مکن با جهاندار یزدان ستیز[106]

باوجود این ایرج را می‌کشند و شهادت او«ستیزه با یزدان»،بیدادی بزرگ است و از همین زمان کار نبرد با بیدادگران آغاز می‌شود. توران نام خود را از تور و ایران از ایرج می‌گیرد.ایران و ایرج همنام و همنهاد باهم‌ یکی هستند.پس تاریخ حماسی ما با«شهادت»و«بیداد»-با دشمنی برادران-آغاز می‌شود و تا امروز ادامه می‌یابد.

ایرج پیشاهنگ سیاوش و شهیدان دیگرست.در دوران اسلامی شهادت در زندگی‌ اجتماعی و عقیدتی ما پایگاه و کارکرد پردامنه‌تری می‌یابد تا آنجا که سرانجام به‌ صورت یکی از ارکان مذهب ما در می‌آید.البته در طی قرنها مفهوم و خصلت آن‌ دگرگون می‌شود.شهادت مظلومانه‌ای که برای جلوگیری از خونریزی و برادرکشی رخ‌ داد بدل به شهادتی شد که می‌خواهد دیگران را به آیین خود درآورد و در این راه از خونریزی ابایی ندارد.

مفهوم داد(و بیداد)نیز پس از اسلام البته تغییر می‌یابند و از جمله جنبهء کیهانی خود را از دست می‌دهند و«عدل»و«ظلم»که بیشتر مفهومهای اجتماعی و مذهبی هستند جای آنها را می‌گیرند.ولی باوجود همهء دیگرگونیها«انوشیروان دادگر»همچنان نمونهء فرمانروایی کامل و عدل او(افسانه یا حقیقت)همچنان به‌عنوان بزرگترین آرزوی بر باد رفته باقی می‌ماند و زندگی اجتماعی و سیاسی ما مثل گذشته در شهادت و خونخواهی‌ (طلب عدالت)می‌گذرد.گویی هنوز از«قرون وسطای»تاریخمان بیرون نیامده‌ایم و پس از آن همه سال دردها و نیازهای ما همچنان

«بدان نام و نشان است که بود».

شاهرخ مسکوب

اسفند 1364

[1]. برای گزارش کوتاه و جامعی در این‌باره می‌توان مراجعه کرد به: . g.dume?zil.l?ide?ologie tripartie des indo-europeens.latomus.bruxelles.1958

[2]. پور داود،گزارش یشت‌ها،چاپ دوم،طهوری،تهران،1347،آبان یشت،بندهای 33 و 34.

[3]. نگاه کنید به:. g.dume?zil.heur et malheur du guerrier.puf.paris 1969.pp.22,23,24

[4]. نگاه کنید به:پور داود،گزارش یشت‌ها،ارت یشت،چاپ دوم،طهوری،تهران،1347.

[5]. نگاه کنید به: . zand-a?ka?si?h.iranian or greater bundahis?n.by b.t.anklesaria.bombay,1956,4.e

[6]. پور داود،همان،گوش یشت.

[7]. . anklesaria.ibid,4 «روان گاو(گئوش اورون ge?us? urvan )که در بر گیرندهء گاو نر و ماده…یک موجود آسمانی است،همین‌ روان است که هم معنای دیگر خدایان…می‌باشد.او نمایندهء چهارپایان زمینی است به‌عنوان یگان جامع و شخصیت‌ آسمانی شده،ولی در عین حال او چارپای زمینی است و هرچه که در روی زمین گاو نامیده می‌شود جزیی از اوست‌ او وجودی نخستین است…دارای روادید درآمدن به جهان آسمانی است و در آسمان است.»(هـ.س.نیبرگ. دینهای ایران باستان،ترجمهء س.نجم‌آبادی،مرکز ایرانی مطالعهء فرهنگها،تهران 1359 ص 196-197)

[8]. . i.darmesteter.zand-avesta,adrien-maisonneuve,aris,1960,vol.2.p.525 no.55

[9]. تاریخ طبری،ترجمهء پاینده،ج 1،ص 153،به نقل از جلال متینی،ایران‌نامه سال 4،شمارهء 1،ص 105.

[10]. . anklesaria,ibid.4,e

[11]. پور داود،همان،ماه یشت،بند 5.

[12]. همان،بند 4.

[13]. وهومن از ایزدان گروه نخست و پیوسته به اهورامزدا و گاه با او یکی است.رنگ و جامهء سفید از آن گروه اول‌ ایزدان و طبقهء وابسته بدان،دینیاران و روحانیون است.

[14]. . anklesaria,ibid.xxvi

[15]. آماده ساختن گیاه هوم بنا به مراسمی ویژه،آیین ستایش ایزد گیاه و روییدنیهاست(گروه سوم)به همین نام‌ هوم.

[16]. یسنا،ها 9،بندهای 7 و 8 و 9 10 و 11.

[17]. نگاه کنید به وندیداد،فرگرد 20 بند 1 تا 4 که در آنجا فریدون بنیانگذار دانش پزشکی و نخستین کسی‌ است که بیماری و مرگ را به بند می‌کشد و اینها همه از خویشکاریهای گروه سوم است.برای هوم ایزد گیاه نگاه کنید به یسنا،ها 10.

[18]. . darmesteter,ibid,vol.2,p.578-79

[19]. بندهشن،به نقل از دارمستتر،همان و همانجا.

[20]. بندهای 21 و 22(روزهای«رام»و«باد»در«سی روزهء کوچک»و«سی روزهء بزرگ»دیده شود در: . darmesteter,ibid,vol.2,pp.302-328

[21]. پور داود،همان،رام یشت،بند 20.

[22]. -همان،بند یک

[23]. . darmesteter,ibid,vol.2,p.579

[24]. ویسپرد( vispered )،کردهء 2،بند 9.

[25]. مناسبت زر-فلز گرانبها،زنگ نزدنی و نمونهء اعلای همه فلزات-با ایزد جنگ آشکارست.

[26]. پور داود،همان،بند 23 و 24.

[27]. نقل به معنی و کوتاه شده از g.widengren,les religions de i?iran,payot,paris,1968,pp.58-59

[28]. مهر یشت،بند 70.

[29]. یسنا،1 و 4.

[30]. . g.dume?zil,le proble?me des cemaures,librairie orientalists,paris,1929,pp.72 و نیز همانجا،پا نوشت ص 73 که نظر j.marquart دربارهء ارتباط مهرگان و جشن سال نو از philologus 1905 آورده شده.

[31]. بیرونی،التفهیم،تصحیح جلال همایی،تهران،امیر کبیر،ص 87. پس از پیروزی کاوه«…مردم فریدون را به شهریاری برگزیدند و او را بر تخت نشاندند و افریدون به جستجوی‌ ضحاک شتافت و بر او چیره شد و او را بست و در کوههای دماوند بزنجیر کشید و این روز روز مهرگان بود و ایرانیان آن‌ را بزرگ شمردند و جشن گرفتند».مطهر بن طاهر مقدسی،آفرینش و تاریخ،ترجمهء محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران،ص 23.

[32]. نخستین بار در سال 1938 س.ویکاندر با انتشار رسالهء انجمن مردان آسیایی وجود چنین انجمن یا گروهی را میان اقوام هند و اروپایی در دورانهای کهن به دیگران شناساند. s.wikander,der arische mannerbund, . upsala,1938

[33]. برای آگاهی بیشتر می‌توان مراجعه کرد به:. s.wikander,ibid,pp.22,40 دربارهء سازمان،درفش،سلاح،خصال و نقش سیاسی،مذهبی و اجتماعی آنها در ایران پیش از زرتشت می‌توان‌ مراجعه کرد به:. g.widengren,ibid,pp.39..

[34]. در مهر یشت،بند 70،ورثرغن(بهرام)ایزد جنگ به صورت یکی از دستیاران مهر در می‌آید و در بهرام یشت، بند 40،از برکت پیروزی همین ایزد(بهرام)فریدون ضحاک را شکست می‌دهد.

[35]. . s.wikander,ibid,p.100

[36]. . g.widengren,ibid,pp.40-41

[37]. شاهنامه،چاپ مسکو،ج 1،ص 79.

[38]. همان،ص 57.

[39]. «واران کرتار»از صفات پادشاهان ساسانی است.نگاه کنید به:. g.widengren,ibid,p.75

[40]. شاهنامه،همان،بترتیب در صفحات:64،71،96،112.

[41]. همان،ص 113.

[42]. همان،ص 116.

[43]. پیوند زن،آب،ماه و چند«عامل»دیگر در اساطیر امری دانسته و معلوم است.خوانندگان کنجکاو برای‌ آگاهی کوتاه و کلی در این‌باره می‌توانند نگاه کنند به: . m.eliade,traite? d?historire des religions,payot,paris

[44]. شاهنامه،ص 66.

[45]. همان،ص 67.

[46]. همان،ج 3،ص 227-228.

[47]. همان،ص 229.

[48]. همان،ج 1،ص 69.

[49]. همان،ص 73.

[50]. دربارهء چگونگی نام«گاو»و صورتهای گوناگون آن نگاه کنید به:جلال متینی،«روایات مختلف دربارهء دوران کودکی و جوانی فریدون»،ایران‌نامه،سال چهارم،شمارهء یک،ص 111-130.

[51]. شاهنامه،همان،ص 57.

[52]. همان،ص 60.

[53]. همان،ص 58.

[54]. همان،ص 57 و 69.

[55]. همان،ص 66.

[56]. پور داود،یشت‌ها،ج 1،ص 317.

[57]. شاهنامه،همان،ص 66،72.

[58]. برای تفسیری دیگر از«گرزهء گاوسار»می‌توان به ویدن گرن،(ص 69)و مراجعی که داده مراجعه کرد.

[59]. شاهنامه،همان،ج 1،ص 60،61،62،63،64،68،74.

[60]. همان،ص 64.

[61]. همان،ص 51.

[62]. همان،ص 62،63،64 و پانوشت ص 62.تصحیح‌کنندگان شاهنامه،چاپ مسکو با روش و تشخیصی که‌ داشتند،گاه پاره‌هایی از متن را به حاشیه برده و یا حذف کرده‌اند مانند«آزمودن فریدون پسران خود را».

[63]. همان،ص 56.

[64]. همان،ص 59.

[65]. همان،ص 76.

[66]. همان،ص 40 و بعد. دربارهء نام درست این گروهها در دورهء ساسانی و در اوستا نگاه کنید به: e.benveniste,”les classes sociales . dans la tradition avestique”,journal asiatique,paris,1932,p.131

[67]. همان،ص 39.

[68]. در اینجا گفتگو دربارهء جمشید اوستا موردنظر نیست.فقط یادآور می‌شویم که برای دوران پادشاهی و گسستن فرّ از او می‌توان نگاه کرد به‌پور داود،همان،زامیاد یشت،بندهای 30 تا 38.

[69]. g.widengren,ibid,p.59

[70]. برای توضیح کوتاه در این‌باره:ویدن گرن،همان،ص 73.

[71]. پور داود،همان،فروردین یشت،بند 130.

[72]. دربارهء امشاسپندان و خویشکاری سه‌گانه نگاه کنید به: g.dume?zil,naissance d”archanges,paris,1945;mitra-waruna,2.ed.paris,1948

[73]. ش.مسکوب،سوگ سیاوش،انتشارات خوارزمی،تهران،1357،چاپ پنجم،ص 36.

[74]. پور داود،همان،رشن یشت دیده شود.

[75]. بازماندهء همین دریافت از داد و بیداد پادشاه به دوران اسلامی تاریخ ما نیز راه می‌یابد که در زیر برای یادآوری‌ نمونه‌ای از آن نقل می‌شود: «فرق میان پادشاهان مؤید موفّق و میان خارجی متغّلب آن است که پادشاهان را چون دادگر و نیکو کردار و نیکو سیرت و نیکو آثار باشند طاعت باید داشت و گماشتهء به حق باید دانست،و متغلبان را که ستمکار و بدکردار باشند خارجی باید گفت و با ایشان جهاد باید کرد.و این میزانی است که نیکوکردار و بدکردار را بدان بسنجند و پیدا شوند،و به ضرورت بتوان دانست که از آن دو تن کدام کس را طاعت باید داشت.»تاریخ بیهقی،تصحیح دکتر علی‌ اکبر فیاض،کتابفروشی ایرانمهر،تهران،1350،ص 104.

[76]. خرد باز شناختن نیک‌وبد و داد نگهداری هریک از آنهاست،به جای خود.«داد»در شاهنامه،مفهوم پر دامنه‌ای دارد.در اینجا به مناسبت موضوع ما فقط به یک جنبهء آن توجه کرده‌ایم.

[77]. شاهنامه،همان،ج 3،ص 52.

[78]. شاهنامه،همان،ج 1،ص 81.

[79]. همان،ص 114.

[80]. دربارهء افسانهء سکایی می‌توان مقالهء زیر را دید: e.benveniste,”traditions indo-iranienne sur . les classes sociales”,journal asiatique,to?me 130 همچنین دومزیل در آثار مختلفش این افسانه را بررسی کرده و مخصوصا در کتاب مستقل زیر: . g.dume?zil,roman de scythie et d”alentour,payot,paris,1987 و نیز به:. g.dume?zil,mythe et epope?e,gallimard,paris,1968,4em ed.,vol.1,pp.446.. دربارهء افسانهء هوراس و کوریاس می‌توان نگاه کرد به:. g.dume?zil,heur et malheur,ibid,pp.16..

[81].  de?nkart,7,1,26.anklesaria,ibid,p.211 و . messina,il livro apocclittico persiano,ayatkar i zanaspik,44.. به نقل از مقالهء: m.mole?,”le partage du monde dans le tradition iranienne”,journal asiatique, . 1952

[82]. m.mole?,ibid

[83]. شاهنامه،تصحیح و ترجمهء jules mohl ،ج 1،«آزمودن فریدون پسران خود را»،همهء بیتهای این‌ بخش از همانجاست.

شاهنامهء چاپ مسکو این بخش با معنی و اساسی را ندارد.تصحیح‌کنندگان آن را الحاقی پنداشته و در آخر جلد اول،بخش ملحقات جا داده‌اند!

[84]. شاهنامه،همان.

[85]. شاهنامه،همان.

[86]. شاهنامه،همان.

[87]. نگاه شود به:. m.mole?,ibid

[88]. شاهنامه،همان،ص 91.

[89]. همان،ص 91 و 92 دیده می‌شود.

[90]. همان،ص 92.

[91]. همان،ص 93. در جای دیگر افراسیاب نیز تور را سرچشمهء دشمنی ایران و توران می‌داند.در نخستین دیدار او و سیاوش گرفتند مر یکدیگر را ببر بسی بوس دادند بر چشم و سر از آن پس چنین گفت افراسیاب‌ که گردان جهان اندرآمد به خواب‌ از این پس نه آشوب خیزد نه جنگ‌ به آبشخور آیند میش و پلنگ‌ برآشفت گیتی ز تور دلیر کنون روی گیتی شد از جنگ سیر

شاهنامه،ج 3،ص 82-83.

[92]. خود فریدون به مادرش که او را از جنگ با ضحاک می‌ترساند،

چنین داد پاسخ به مادر که شیر نگردد مگر ز آزمایش دلیر

[93]. شاهنامه،چاپ مسکو،ج 1،ص 82.

[94]. همان،ص 84.

[95]. g.dume?zil,heur et malheur,ibid.p.21 فریدون دو برادر داشت که خود از هردو آنها پرهیزکارتر بود. (بندهش،فصل 31،از فقرهء 7 به نقل ازپور داود،یشت‌ها،ج 1،ص 194.)

[96]. شاهنامه،همان،ص 53.

[97]. همان،ص 65.

[98]. همان،ص 72.

[99]. همان،ص 109.

[100]. همان،ص 114.

[101]. همان،ص 132.

[102]. تازی بودن ضحاک در شاهنامه از نظر قومی و سیاسی و در مقابله با ایرانیان با معنی است و خصلت نژادی‌ ندارد چنان‌که پدر ضحاک«مرداس»نیز چون او تازی اما گرانمایه و

«به داد و دهش برترین پایه بود»

.شاهنامه، همان،ص 43.

[103]. شاهنامه،همان،ص 94.

[104]. همان،ص 99.

[105]. همان،ص 102.

[106]. همان،ص 103.