مردی که حقیقت را از هر چه عزیزتر می دارد

امروز که پس از نزدیک چهل سال به آن مجلس می­نگرم، بزرگانی را می­بینم که هرکدام درخت تناوری از دانش و فرهنگ ایران زمین بودند و شوربختانه رخت از این جهان برکشیده و نهالی نیز بر جای خود ننشانده­اند.

در ردیف اول شادروان محیط طباطبایی را می­بینم که در کنارش استاد ایرج افشار نشسته و در کنار او زنده­یاد مجتبی مینوی، سیدجعفر شهیدی و بالاخره استاد دانشمند فرشته­خصال شادروان دکتر یوسفی را که در سمت راست سالن و در میان دانشجویان جای گزیده و با لبخند بهشتی خویش به مهمانانی که از دانشگاه­های سراسر ایران و نیز ایران­شناسانی که از خارج آمده­اند، خوش­آمد می­گوید.

جلسات کنگره به مدت سه روز صبح  و بعدازظهر تشکیل می­­شود و مقالات مختلف درباب معرفی ”ناصرخسرو“ و آثار او خوانده می­شود. هر سخنران 20 دقیقه وقت دارد. در دقیقۀ پانزدهم چراغی که روی تریبون گذاشته­اند با رنگ زرد به سخنران هشداری می­دهد و در دقیقۀ بیستم چراغ قرمز می­شود و صدای ممتد ”بازر“ پایان وقت را اعلام می­کند. استاد باستانی پاریزی گرم سخن است که چراغ قرمز می­شود و صدای ”بازر،“ بلند و او که هنوز حرفش دربارۀ کرمان تمام نشده، قدری ادامه می­دهد و با گلایه از اینکه حرف­هایش ناتمام مانده در میان کف زدن حضار تریبون را ترک می­کند. در مواقعی این چنین، دکتر متینی به پشت میکروفن می­رود و با بلاغتی تحسین­انگیز و بیان مطالبی مناسب حال خستگی را از تن حاضران و غبار تکدر را از دل سخنران به در می­کند.

مقالات گوناگون خوانده می­­شود. اغلب محققانه و سودمند و بعضی نیز ضعیف و نه در خور محلسی با حضور بزرگانی آن چنان. استاد محیط پس از شنیدن یکی از این نوع مقالات که تعاریف ابتدایی فصاحت و بلاغت را به مدت ده دوازده دقیقه تکرار می­کرد، به کناردستی­اش گفت: الحمدلله که ما را به یاد دوران مکتب انداخت. البته ادارۀ مدبرانۀ جلسات این­گونه ناهماهنگی مقالات را نیز به نحوی جبران کرده بود و شخص دکتر متینی با شناخت از پایۀ علمی سخنرانان ترتیبی داده بود که در هر جلسه دست­کم یکی دو مقالۀ خوب خوانده می­شد و غبن حاضران را از شنیدن مقالات ضعیف جبران می­کرد.

کنگره در مشهد و از طرف دانشگاه فردوسی برگزار شده بود و یکی از باشکوه­ترین و در عین حال مفیدترین کنگره­هایی بود که دربارۀ فرهنگ و ادب فارسی در ایران تشکیل می­­شد و البته نظم و ترتیب جلسات و همچنین اسکان و پذیرایی مهمانان در آن سه روز مثال­زدنی بود.

مسئول مستقیم برگزاری کنگره دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی و رئیس آن دکتر متینی بود که با دقت و ظرافت و پشتکار ستودنی عهده­دار این مهم شده بود و با حضور دایمش در کنار مهمانان و مراقبت 24 ساعته از آنان چنان محیط گرمی آفریده بود که در روز آخر که هر کس باید به دیار خود باز می­گشت، آثار تأسف و غم را در چهره­شان می­شد دید.

بار اول بود که دکتر متینی را می­دیدم و البته مهارت و کاردانی او را در ادارۀ کنگره می­ستودم، اما نمی­دانستم که باید ”باشم تا بهتر بینم. “

در آخرین جلسۀ کنگره، دکتر متینی مقالۀ خود را دربارۀ شخصیت ناصرخسرو خواند و با شکافتن هاله­ای از تقدس که به مرور زمان دورش را گرفته بود، حاضران را به شگفتی و تحسین واداشت. او مسئله­ای را روشن کرد که دیگران به انگیزه­های مذهبی یا مرامی و برای تقدس بخشیدن به ناصرخسرو و معرفی­اش به عنوان شاعری که در دوران پس از توبه و بیداری از خواب غفلت، هرگز برای مدح ممدوح صله­ای نگرفت، با آوردن شواهد گوناگون از دیوان ناصرخسرو معلوم کرد که اولاً اعتقاد مذهبی شاعر باعث شده که مردم را به چشم گاو و خر ببیند و به ذمّ آنان بپردازد و در نتیجه، در دیوان هیچ شاعری نمی­توان این همه کلمات گاو و خر، آن هم به عنوان مشبه­ٌبه برای مردم، سراغ کرد. ثانیاً چه صله­ای بالاتر و پُرارج­تر از مقام حجت خراسان که خلیفۀ فاطمی مصر به او بخشیده است؟ و در این میان اگر ناصرخسرو نوآوریی کرده این است که به جای خلیفۀ عباسی، خلیفۀ فاطمی مصر را مدح کرده است.

ارادت من به دکتر متینی از همان زمان پایه­گذاری شد و بعدها که بخت مطالعۀ ایران­نامه و سپس­تر ایران­شناسی را یافتم، دریافتم که او از جملۀ معدود ایرانیانی است که قدرت تفکر مستقل دارند و هر بار منتظر بودم که نکتۀ تازه و بدیعی از او در این دو نشریۀ گرامی بخوانم و بهره ببرم. و سپاس و سپاس که این انتظار همواره برآورده شده است و امید است که همچنان ادامه یابد.

جای من نیست که در باب مقام علمی و ادبی دکتر متینی سخن بگویم، اما این را به جرأت توانم گفت که بسیار دشواریاب بوده­اند دانشی­مردان ایران­زمین که افکار و دانسته­های خود را با این همه شجاعت و ایمان به اینکه ”حقیقت از هرچه عزیزتر است،“ بی­خوف از ملامت ملامت­گران و احیاناً بدزبانی دُژخواهان از قلم جاری سازند و تشنگان حقیقت را از سرچشمۀ دانش خود سیراب کنند. آنچه دکتر متینی در باب مصدق بزرگ نوشت، جز ارائۀ سند و گفتاری محققانه چیزی نبود که موجب آن همه حملات غیرمنصفانه و ناجوانمردانه باشد، و خوشبختانه می­بینم که او بی­اعتنا به این نوع جنجال­ها همچنان به تحقیق و روشن کردن زوایای تاریک فرهنگ و ادب و تاریخ ایران همت گمارده است و هر بار حقایق تازه­ای را از این گنجینه بیرون می­کشد و بی­مزد و منت پیشکش حقیقت­جویان می­کند. در تأیید این نظر کافی است که رجوع کوتاهی به حافظه­مان بکنیم و ببینیم که مقالات دکتر متینی دربارۀ دکتر شریعتی، ملک­الشعرا بهار، پروین اعتصامی و . . . چه حقایق مکتومی را کشف و عرضه کرده و، برخلاف مریدان و طرفداران آنان، برای یافتن حقیقت همۀ ملاحظات را به کناری نهاده و حقیقت عریان را در باب هر کدام با توسل به اسناد و مدارک قابل اعتماد بیان کرده است.

گمان من این است که گذشته از آثار تحقیقی دکتر متینی که در ایران منتشر شده، اگر کسانی همین دو نشریۀ ارجمند را از ابتدا مطالعه کرده باشند، با من هم­عقیده خواهند شد که دکتر متینی با انتشار آنها خدمتی شایسته و سزاوار تحسین به فرهنگ و ادب و تاریخ ایران کرده است و البته، شخصیت بارز علمی و انصاف محققانۀ او در جذب نوشته­های گرانقدر دانشمندان و پژوهشگران و چاپ آن در این دو نشریه نیز بسا کارساز بوده است.

زندگانی­اش دراز و قلمش همچنان استوار باد.