مشروع‌سازی قدرت: درک نظام مذهبی-فرهنگی قطب‌شاهیان گلکنده

قرن* چهاردهم میلادی دورۀ تسلط مسلمانان بر حکومت جنوب هند بود و برای اثبات این امر می‌شود به شکل‌گیری حکومت‌های اسلامی محلی، از جمله حکومت بهمنی‌ها و پنج حکومت جانشین آنها، در این منطقه اشاره کرد. تسلط مسلمانان باعث شد بُعد جدیدی به نهادهای سیاسی، مذهبی و اجتماعی- فرهنگی دکن افزوده شود. تضعیف قدرت‌های سیاسی هندو، از جمله کاکاتیا، گنگا، گاجاپاتی، ردی، ویلاما و در نهایت ويجياناگر، منجر به تغییراتی در نظام‌های مذهبی دکن شد.[1] اتحاد سیاسی و ثباتی که حکومت‌های هندو پیش از آن پدید آورده بودند در حدود قرن چهاردهم از بین رفت و این امر طبیعتاً منجر به ظهور ادیان متفاوتی در آن منطقه شد که پیروان زیادی نداشتند و از میان آنها می‌شود به بودائیسم، جینیسم و مسیحیت اشاره کرد.[2] در نتیجه، دو دین اصلی هندو و اسلام همچنان ادیان غالب منطقه باقی ماندند. فرقه‌های متفاوت آیین هندو که در قرن‌های پیش از آن در اوج شهرت قرار داشتند عبارت بودند از شیوائیسم،[3] وشناویسم،[4] آیین شکتی[5] و تعدادی از آیین‌های بدوی.[6] بعد از حملۀ مسلمانان به دکن و اشاعۀ اسلام در آن منطقه، گروه‌های جدیدی از مسلمانان به منطقه راه یافتند که در واقع آغازکنندۀ فعالیت‌های تبلیغاتی آیین اسلام بودند.[7] سرانجام، بیشتر فرقه‌های مذهبی هندو به علت تبلیغات ناکافی و نیز به سبب سقوط حکومت‌های هندو در منطقۀ جنوب تضعیف شدند. این مسئله باعث شد اسلام بیش از پیش در منطقه رواج یابد و پیروان بیشتری پیدا کند.[8] بعد از اینکه حکومت‌های بسیاری در دکن به قدرت رسیدند و از قدرت ساقط شدند، در اوایل قرن شانزدهم، قطب‌شاهیان حکومت خود را در ناحیۀ تلنگ، واقع در دکن، بنیاد نهادند. سلطان‌قلی قطب‌الملک که از اهالی قبیلۀ ترك‌ ایرانی قراقویونلو بود، در سال 1518م سلسلۀ قطب‌شاهیان را تأسیس و گلکنده را پایتخت خود اعلام کرد. قلمرو سلسلۀ قطب‌شاهی تقریباً همۀ منطقۀ تلنگ را در بر می‌گرفت. حکومت قطب‌شاهی نقش مهمی در اشاعۀ هر چه بیشتر دین اسلام و به‌خصوص مذهب شیعه، مذهب رسمی قطب‌شاهیان، در آن منطقه داشت. با این همه، مسلمان آن منطقه همیشه در اقلیت بودند.[9]

قطب‌شاهیان شیعه بودند. تعلق آنان به این فرقۀ اسلامی را می‌توان در گفته‌ای از سلطان‌قلی مشاهده کرد كه می‌گوید وی به پیامبر و آل على سوگند خورده که چنانچه بتواند به استقلال خود یابد، مذهب دوازده‌امامی را در همۀ مناطقی که هیچ‌گاه در آنها پرچم تشیع به اهتزاز در نیامده بود رواج دهد. با این حال، گوشزد مي‌كند كه در این امر از شاه ایران، شاه‌اسماعیل، پیروی نمي‌كند، زیرا نیاکان او پیش از این، یعنی از دورۀ حکومت سلطان یعقوب، شیعه بوده و خاندانش پیرو مذهب دوازده‌امامى بوده‌اند.‌[10] بنابراین، مذهب شیعه در دوران حکومت قطب‌شاهیان به مذهب رسمی نخبگان حاکم بر جامعه تبدیل شد و طبیعتاً توانست از حمایت مردمی برخوردار شود. اما به‌رغم این مسئله، مذهب اهل سنت، که سلسلۀ تغلقيان و بهمنی‌ها در دکن از آن پیروی می‌کردند، همچنان مذهب غالب منطقه باقی ماند.[11] ظاهراً چنان که تاورنیه (Jean-Baptiste Tavernier, 1605-1689‌)، سیاح پرآوازه، شرح می‌دهد، اختلافات بین این دو فرقه آشتی‌ناپذیر بود.

اختلاف بین مسلمانان فقط به تفسیرهای متفاوتی که از قرآن به دست می‌دهند محدود نمی‌شود، بلکه آنان در خصوص اولین جانشینان پیامبر نیز با هم اختلاف نظر دارند. این اختلاف باعث پدید آمدن دو فرقۀ کاملاً متضاد شده است که یکی از آنها سنی نامیده می‌شود و ترک‌ها از آن پيروى مي‌كنند و دیگری شیعه است كه مذهب ایرانی‌هاست.[12]

نیرا چاندوک بر این باور است که دین در هر جامعه اساساً سه بُعد دارد: اول بُعدی نظری برای درک فعالیت‌های اجتماعی،[13] دوم بُعدی مبتنی بر ارتباط دین با دیگر ابعاد جامعه از جمله اقتصاد، حکومت و طبقۀ اجتماعی[14] و در آخر نقش مهم دین در شکل بخشیدن به تشکیلات و جنبش‌های مذهبی.[15] حال اگر دریابیم دین چگونه باعث پدیدار شدن ساختارهای سلطه در هر نظام اجتماعی می‌شود، آن‌گاه با نظریۀ ماکس وبر (Max Weber, 1864-1920) در خصوص تأثیر نظام اخلاقی پروتستان بر ظهور جامعۀ مدرن هم‌رأی خواهیم شد؛ نظریه‌ای که نقش مهمی در تعیین رابطۀ دین و جامعه داشته است. معمولاً به پرسش گرفتن ارزش‌های اخلاقی و فعالیت‌ها و شرایط گوناگون در جامعه ارزش‌های مذهبی آن جامعه را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد. در جوامع گوناگون دکن، حمایت از مذهب و فرهنگ و سیاسی کردن آنها در واقع ابزاری در اختیار گروه‌های متفاوت جامعه، و به‌ویژه گروه‌های اقلیت، قرار می‌داد که به کمک آن به گروه‌های فشار کارآمدی تبدیل می‌شدند. علاوه بر این، چنین وضعیتی باعث می‌شد که این گروه‌های اقلیت در موقعیت بهتری نسبت به اکثریت جامعه قرار گیرند.[16] در منطقۀ دکن، مذهب جزیی از نظام اجتماعی بود و در واقع ابزار سیاسی مهمی محسوب می‌شد که واقعیت‌های اجتماعی-اقتصادی را منعکس می‌کرد. مذهب ابزاری در دست نجیب‌زادگان بود و نه فقط باعث تداوم ساختارهای سلطه در نظام می‌شد، بلکه در چارچوب نظام ادعاهای گوناگونی مطرح می‌کرد و در خصوص پیگیری این ادعاها نیز نقشی مؤثر داشت.[17] قطب‌شاهیان با اینکه پیرو مذهب شیعه بودند، نه فقط از مسلمانان، بلکه از نهادهای مذهبی غیراسلامى ضعیف‌شده نیز حمایت می‌کردند، زیرا معتقد بودند حمایت از نهادهاى مذهبى فایده‌های سیاسی بسیاری برایشان دارد. در نتیجه، خیلی از نهادهای مذهبی و از جمله معبد، ماتها، آگراهارا، مسجد، درگاه، خانقاه و عاشوراخانه‌ها در آن دوران به مراکزی برای تبلیغ و حفظ اين اديان تبدیل شدند. این نهادهای مذهبی رفته‌رفته با حمایت حکام و نجیب‌زادگان توانستند زمین‌هایی بزرگ و منابع درآمد دیگری برای خود به دست آورند. یکی از اهداف اصلی این نهادهای مذهبی مسلمان و غیرمسلمان ارتقای رفاه معنوی جامعه بود، چنان که در خصوص مسایل اجتماعی و اقتصادی به اهالی جامعه کمک می‌کردند و مثلاً به یتیم‌ها غذا و لباس مجانی می‌دادند و مراسم لنگر (آشپزخانۀ همگانی) برگزار می‌کردند. این نهادهای مذهبی علاوه بر اینکه به مراکز مذهبی و معنوی مهمی تبدیل شده بودند، بر عقاید تودۀ مردم نیز تأثیر می‌گذاشتند، باورهای آنان را بیان می‌کردند و علاوه بر اینها، تأثیر عمیقی بر زندگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مردم می‌گذاشتند.[18]

سیاست مذهبی قطب‌شاهیان سیاست جذب و همگون‌سازی بود که هدف از آن، از طرفی حفظ نظام اجتماعی-اقتصادی فئودالیسم بود و از طرفی دیگر، مشروع‌سازی سیاست‌های دولت. تبلور این سياست را می‌توان در تعداد زمین‌هایی که حکام و زیردستان آنها به نهادهای مذهبی هندو و از جمله معبد، ماتها، و آگراهاراها می‌بخشیدند مشاهده کرد.[19] با این همه، اعتبار و محبوبیت این نهادهای مذهبی هندو در کل کم شده بود، زیرا حامیان خود را از دست داده بودند. معابد واقع در مناطق ساحلی آندهرا پرادش و رایالاسیما بیش از دیگر معابد هندو تضعیف شده بودند و این امر به‌خصوص بعد از سقوط حکومت گجپتی در 1538م و همچنین بعد از سقوط حکومت ویجایانگر در 1565م، بیش از پیش شدت گرفت.[20] علت این انحطاط سقوط قدرت سیاسی هندو در این مناطق بود که در نهایت تضعیف ماتها و آگراهارا را نیز در برداشت. علاوه بر این، چنان که به نظر می‌رسد، ظهور اسلام و نهادهای وابسته به آن که از حمایت حکومت برخوردار بودند نیز علت دیگری بود که باعث شد نهادهای هندو حامیان خود را از دست بدهند، زیرا نهادهای نوبنیاد مسلمانان به رقابت با آنها می‌پرداختند.[21]

قطب‌شاهیان برای گسترش حکومت خود در هر جا که می‌توانستند نهادهای مذهبی اسلامی و از جمله مسجد، خانقاه، عاشوراخانه و درگاه ساختند، زیرا این نهادها مراکز مهمی بودند و باعث می‌شدند قدرت و اولویت مذهبی قطب‌شاهیان، یعنی مذهب تشیع، در بین مردم رواج پیدا کند. در آن دوران، تعداد خانقاه‌ها انگشت‌شمار بود که علت آن عمدتاً تضعیف این نهاد مذهبی در دنیای مسلمانان آن زمان بود و علاوه بر این، درگاه‌‌ها در ایالت آندهرا پرادش روزبه‌روز محبوبیت بیشتری پیدا می‌کردند.[22] اگر کمک‌های مالی حکومت به نهادهای مذهبی را بررسی کنیم، می‌بینیم که پیوند جالبی بین این نهادها و حکومت وجود داشته است. حکام سلسلۀ قطب‌شاهی از نخبگان و نهادهای مذهبی حمایت می‌کردند و در عوض از مشروعیت سیاسی برخوردار می‌شدند. در واقع، می‌توان گفت نهادهای مذهبی و حکام با یکدیگر متحد بودند و نیازهای یکدیگر را برمی‌آوردند. به عبارتی دیگر، قدیسان به علت تأثیری که بر افکار عمومی داشتند، سیاست‌های حکام را مشروعیت می‌بخشیدند و حکام نیز در عوض زمین‌هایی در اختیار آنها قرار می‌دادند و به این شکل به آنها کمک اقتصادی می‌کردند و آنان را قانع نگه می‌داشتند.

به گفتۀ سما ردی، برای تأمین مخارج نهادهای مذهبی دو منبع درآمد اصلی وجود داشت که عبارت بودند از دارایی‌های بلندمدت یا ثابت و دارایی‌های کوتاه‌مدت یا جاری. گروه اول دارایی‌های منقول و غیرمنقول را در بر می‌گرفت که از جملۀ آنها می‌توان به جاگیرهای روستاها، زمین‌ها، باغ‌ها، ساختمان‌ها و نیز رمه‌های گاو و جواهرآلات اشاره کرد. گروه دوم شامل درآمد حاصل از مالیات، عوارض و دیگر موقوفه‌های مالی می‌شد. گرچه نهادهای مذهبی از طرف گروه‌های گوناگون جامعه حمایت می‌شدند، بیشترین و باارزش‌ترین کمک را از جانب حکام و مقام‌های حکومتی دریافت می‌کردند.[23] افراد دیگری هم بودند که به تأمین مخارج نهادهای مذهبی کمک می‌کردند که به ترتیب اهمیت و مقامشان عبارت بودند از مقام‌های زیردست شاه، نجیب‌زادگان طبقۀ فئودال، گروه‌های مستقل، تشکیلات فرقه‌ای و افراد مستقل.

بر اساس شواهد موجود، بیشتر نهادهای مذهبی در دورۀ حکومت قطب‌شاهیان صاحب زمین‌هایی بزرگ بودند و درآمد آنها از همین زمین‌ها حاصل می‌شد. برای مثال، سلطان‌محمد‌قلی قطب‌شاه درآمد حاصل از جاگیر روستایی را به خانقاه سیدشاه راجو اول بخشید.[24] بیشتر مساجد در شهرهای مهمی چون گلکنده و حیدرآباد نیز به همین شکل درآمد حاصل از زمین‌های متفاوتی را دریافت می‌کردند. علاوه بر این، بعضی از نهادهای مذهبی نیز از طریق خانه یا مغازه‌هایی که در اختیارشان بود درآمد کم‌و‌بیش ثابتی به دست می‌آوردند. این رابطۀ مالی محرز می‌سازد که جلب نظر مساعد عناصر مسلط در حکومت و تشکیلات وابسته به آن و نیز جلب توجه عناصر مسلط در بین مقام‌های مذهبی که از حمایت شاه و نجیب‌زادگان برخوردار بودند و از این حمایت استقبال می‌کردند مسئله‌ای ضروری بود. بر اساس کتیبۀ فارسی مسجد صالح‌بیگم، واقع در شهر قدیمی حیدرآباد در نزدیکی منطقۀ کتلاعلی‌جاه که در 1657م نوشته شده است، صالح‌بیگم سیده، از حامیان سلطنتی، برای کمک به مخارج این مسجد تعدادی مغازه و خانه در اختیار آن قرار داده است.[25]

روستاها و قطعه‌زمین‌هایی که در اختیار نهادهای مذهبی قرار داشتند، در واقع بیشتر تضمینی بودند برای تأمین درآمدی ثابت برای این نهادها و نیز تأمین کالاهای اساسی مورد نیاز آنها. ماهیت این زمین‌های وقفی چنان بود که دریافت‌کنندگان زمین، یعنی نهادهای مذهبی، یگانه مالک زمین یا روستایی می‌شدند که به آنها اهدا می‌شد و گاهی هم قسمت‌هایی از این زمین‌ها را به کشاورزان اجاره می‌دادند تا روی آنها کشت‌و‌کار کنند و کشاورزان نیز قسمتی از محصول را در اختیار مالک زمین قرار می‌دادند. گاهی اوقات نیز زمین‌ها را به همراه کشاورز مستأجر به نهادهای مذهبی می‌بخشیدند.[26] در کتیبۀ مسجد میان‌مشک در حیدرآباد، که در 1681م نوشته شده است، مطلبی دربارۀ اجاره دادن زمین‌های متعلق به نهادهای مذهبی آمده است. در این کتیبه به یکی از سپهسالاران قطب‌شاهی با نام میان‌مشک و کمک‌هایی که به مسجد میان‌مشک کرده اشاره شده است. او زمین‌ها و باغ‌های روستای عطاپور را به کشاورزان اجاره می‌داد و درآمد حاصل از آن را به مسجد میان‌مشک می‌بخشید تا به مخارج مسجد کمک کند.[27] علاوه بر این، بر اساس اطلاعات مندرج در این کتیبه، حامیان سلطنتی درآمد حاصل از عوارض را نیز به این نهادها می‌بخشیدند. برای مثال، ملک‌مشک درآمدهای حاصل از مغازه‌های بازار کنار مسجد میان‌مشک را به آن مسجد بخشید تا مخارج انجمن‌های خیریه‌ای را تأمین کند که خود در آن مسجد تأسیس کرده بود.[28] بعضی وقت‌ها نیز مقام‌های حکومتی از نهادهای مذهبی مالیات و عوارض نمی‌گرفتند که نوعی کمک به این نهادها محسوب می‌شد.[29]

درگاه‌ها درآمدی ثابت داشتند که از راه کمک‌های نقدی و جنسی به دست می‌آمد. حکومت قطب‌شاهی معمولاً به درگاه‌های مستقر در قلمرو خود مستمری می‌داد. بنا بر گزارشی که تاریخ ظفر از درآمدها و هزینه‌های پادشاهی گلکنده از 1685 تا 1686م به دست می‌دهد، حکومت قطب‌شاهی برای کمک به میران‌شاه راجو مبلغ نظرگیر 397.801 روپیه مستمری پرداخت می‌کرد. میران‌شاه راجو یا شاه راجو دوم قدیس صوفی‌مسلک خانقاه حیدرآباد بود که آخرین سلطان قطب‌شاهی، یعنی ابوالحسن، از او حمایت می‌کرد. تاریخ ظفر اضافه مي‌كند که در آن زمان مستمری معابد هندو مبلغی معادل 64.925 روپیه بود.[30]

در کتیبۀ فارسی مسجد میران‌مشک، متعلق به 1681م، علاوه بر مطلبی دربارۀ سازنده و حامی اصلی مسجد، یعنی میران‌مشک، اشاره‌ای هم به مخارج این مسجد و نهادهای مذهبی دیگری شده است که با آن قابل مقایسه بودند:[31]

کارکنان مسجدحقوق سالیانه (بر اساس واحد پولی هُن)
1سرپرست مسجد20
2مؤذن10
3مسئول توزیع جانماز6
4هزینه‌های اضافی6
5مسئول آب6
6مسئول مشعل72
7دربان12
8دو نظافتچی6
9خادم برهمن84
10بنّاهای مسئول تعمیر پله‌ها6
11دو نفر مسئول شستن قالی15
12دو مسئول آب‌کشی12
مجموع 114 یا 115

جدول 1. برگرفته از

Bilgrami, Landmarks of the Deccan, 83-84.

اقلامهزینۀ کالاها در سال (بر اساس واحد پولی هُن)
1نفت برای چراغ12
2نفت برای چراغ (هزینه‌های اضافی)6
3فرش برای مسجد21
4آشپزخانه6
5حراست و هزینه‌های مرتبط با آن12
6ساخت حمام و هزینه‌های مرتبط با آن98
7سوخت حمام40
8علوفۀ رمۀ گاو، سطل و طناب162
9حصیر و ملافۀ مخصوص حمام12
مجموع 183 یا 184

جدول 2. برگرفته از

Bilgrami, Landmarks of the Deccan, 83-84.

ادارۀ مساجد و نهادهای مذهبی مشابه آنها کار پرهزینه‌ای بود. یکی از این نهادهای مذهبی عاشوراخانه بود که برای قطب‌شاهیان شيعه اهمیت ویژه‌ای داشت و در واقع، افراد جامعه را در این مکان با هم متحد می‌کردند. حکام قطب‌شاهی طی ماه محرم بسیار خیرات می‌کردند. مثلاً در دورۀ محمدقلی قطب‌شاه مبلغی حدود 400 هزار هُن (واحد پول) صرف تهیۀ غذا برای سیدها و علما می‌شد. علاوه بر این، هر سال مبلغ 60 هزار هُن خرج لنگر و حقوق کارکنان عاشوراخانه‌ها و 12 هزار هُن صرف کمک به محتاجان و فقیران شده و 100 هزار هُن دیگر نیز بین بنیادهای خیریه تقسیم می‌شد.[32] این مسئله نشان‌دهندۀ سیاستی بود که حاکم قطب‌شاهی برای جذب گروه‌های مختلف جامعه اتخاذ کرده بود. نویسندۀ حدیقهالسلاطین قطبشاهی می‌نویسد که علاوه بر ابراهیم قطب‌شاه و محمدقلی قطب‌شاه، عبدالله قطب‌شاه نیز طی ماه محرم بسیار سخاوت به خرج می‌داد و به یتیمان غذا و لباس مجانی می‌بخشید و مراسم لنگر برگزار می‌کرد.[33] این علاقۀ حاکم قطب‌شاهی برای خدمت‌رسانی به مردم و همچنین اقداماتش برای رفاه حال آنها مسلماً احترام و منزلت او را نزد شهروندان بالا می‌برد.

در خصوص دیگر جوامع مذهبی باید به خاطر داشت آنچه اساساً باعث پیدایش بحران مالی در نهادهای مذهبی آنها و به‌خصوص نهادهای مذهبی هندوها شد، عدم حمایت از این نهادها بود. برای مثال، وقتی قطب‌شاهیان تعداد روستاهای وقفی معبد سيمها چَلَم را از ده روستا به یک روستا کاهش دادند، بودجۀ ادارۀ این معبد کاهش یافت و این مسئله تأثیری زیان‌بخش بر عملکرد آن گذاشت.[34] بر اساس آنچه در گزارش‌های تاریخی مرتبط با روستای پداپودی، واقع در منطقه گنتو، آمده است، گاهی آگراهارا انعام و زمین‌های متعلق به برهمن‌ها را مصادره می‌کرد.[35] اما درست برعکس، بر اساس اطلاعات کتیبۀ موجود در روستای مسیحاپت، واقع در منطقه نیلور، که در سال‌های 1586-1587م نوشته شده است، درمی‌یابیم یکی از مقام‌های مسلمان حکومت قطب‌شاهی، با نام لال‌خان، روستايى را براى آگراهارا به چند برهمن می‌بخشد.[36]

نهادهای مذهبی، از جمله خانقاه و عاشوراخانه، در واقع به شهرسازى حکام گلکنده مشروعیت می‌بخشیدند. پادشاهان مسلمان هند برای به دست آوردن مشروعیت سیاسی به حمایت صوفیان متکی بودند، زیرا حمایت نخبگان مذهبی برای حفظ قدرت ضروری بود. در کل، نگرش حکومت‌های دکنی به علما[37] و صوفیان[38] ماهیتی یکسان نداشت، اما با توجه به محبوبیت قدیسان صوفی‌مسلک هیچ حکومتی نمی‌توانست به آنها بی‌توجه باشد. قطب‌شاهیان نظری حمایتگرانه نسبت به صوفیان داشتند، زیرا به واسطۀ صوفیان می‌توانستند اعتماد کامل تودۀ مردم را نسبت به حکومت خود به دست آورند. صوفیان چنان نفوذی بر حکام داشتند که حتی گاه مسئولیت طراحی سیاست‌های مهم حکومت را بر عهده داشتند.[39] بسیاری از مردم به این قدیسان صوفی‌مسلک رجوع می‌کردند و از آنها می‌خواستند تبعیض و نابرابری رایج در جامعه را از بین ببرند. جنبش صوفیان علاوه بر اینکه توان تميیز ارزش‌هاى معيار را در اختیار حکومت قطب‌شاهی قرار داد، جو مساعدی برای تجدید رابطۀ فرهنگی گروه‌های متفاوت در دکن پدید آورد.[40]

صوفیان پیش از تأسیس سلطنت مسلمانان در جنوب، در منطقۀ آندهرا ساکن بودند. آنها در آن دوران در مناطق متفاوت خانقاه‌های بسیاری تأسیس کرده بودند که در واقع مرکز فعالیت‌های تبلیغی آنها بود.[41] از تصوف طی دوران حکومت قطب‌شاهیان، به‌رغم شیعه بودن حکام، در مناطق تلوگوزبان حمایت می‌شد. از جمله قدیسان این دوران که اطلاعاتی از آنها در دست است می‌توان به سیدشاه جمال (1590م) از اهالی ورنگل ، سیدعبدالطیف لاابالی (1647م)، سیدشاه‌ عبدلله قادری از اهالی کرنول، سیدابوطاهر و سیدکلیم‌الله مکائی (1653م) از اهالی جانکام پیت، منطقه‌ای در نظام‌آباد، اشاره کرد.[42] طی این دوران، اعضای فرقۀ چشتیه افراد بانفوذی بودند و ظاهراً ابراهیم قطب‌شاه در آن دوران حسین‌شاه والی (1671م) را به گلکنده دعوت کرد.‌[43]

خانقاه‌ها درصدد بودند بین مردم آگاهی مذهبی ایجاد کنند و به این ترتیب، به آنها آموزش دینی دهند. به گفتۀ مورخ معروف این عهد، نظامی، ”گروه فرهنگی مسلمان از طریق عرفان موفق شد خود را با فضای محلی وفق دهد و علاوه بر این، عرفان باعث شد همۀ موانع اجتماعی-زبانی‌ای که باعث جدایی جنوب از شمال شده بودند کنار روند و راه برای توسعۀ گرایش‌هایی باز شود که کل هند را در بر می‌گرفتند.“[44] او همچنین شرح می‌دهد که ”اشتیاق صوفیان به برقراری ارتباط مستقیم با طبقۀ عوام وشریک شدن با شادی‌ها و غم‌های آنها منجر به شکل‌گیری زبان ارتباطی جدیدی شد که شروانی آن را شکل اولیۀ زبان اردو می‌داند.“[45] چنین ویژگی‌هایی ابتدا در خانقاه‌های شمال هند ایجاد شده بود. صوفیان دکنی، که نیاکانشان از شمال به این منطقه مهاجرت کرده بودند، سعی می‌کردند همان فضا را در جنوب نیز ایجاد کنند. حتی عاشوراخانه‌ها که در گلکنده محل توجه بودند می‌کوشیدند فرهنگ‌های گوناگون را با هم ترکیب کنند. در همۀ شهرهای شیعه‌نشین دکن مراسم یادبود محرم هر سال برگزار می‌شد. عزاداران در مراسم چهل‌روزۀ محرم ماکت‌هایی سبک از ضریح امام حسین را با خود حمل می‌کردند که با تکه‌هایی از چوب صاف و صیقل‌داده‌شده و پوششی از کاغذ سبزرنگ که با مهارت تمام ساخته می‌شد. این ماکت‌ها تعزیه نامیده می‌شدند و در همۀ دوره‌های حکومت قطب‌شاهی رایج بودند.[46] در قرن‌های پانزدهم و شانزدهم میلادی در دکن، برای مراسم عزاداری محرم علم‌های مخصوص محرم یا علم‌هایی ساخته می‌شد که نماد مذهب شیعه بودند. بر روی این علم‌ها نام شهدا و عقاید مذهبی آنان نوشته می‌شد. علاوه بر این، نام پنج تن پاک، یعنی محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین را نیز همیشه بر روی این علم‌ها می‌نوشتند. اهمیت مذهبی محرم در دربار قطب‌شاهیان کاملاً مشهود بود. این حکام شیعۀ دکن که با باورهای راست‌کیشی هیچ میانه‌ای نداشتند و اهل جزم‌اندیشی هم نبودند، علم‌های محرم را گرامی می‌داشتند، زیرا این کار به نفع حکومتشان بود. برای مثال، محمدقلی‌شاه (ح. 1580-1612م) دستور می‌دهد در چهارمنار علم‌هایی از گچ بسازند که آنها را در بالای سرطاق‌های این بنا قرار دادند.[47] همۀ اینها نشان می‌دهند که در زمان حکومت قطب‌شاهیان، مراسم محرم با اخلاص و شور و حرارت هر چه تمام برگزار می‌شد. توِنو (Jean de Thévenot, 1633-1667)، جهانگرد فرانسوی، در زمان برگزاری مراسم محرم برحسب تصادف در گلکنده بود. او از هر آنچه دید و از جمله درگیری‌های بین شیعیان و سنی‌ها گزارشی تهیه کرد.[48]

عاشوراخانه در دوران قطب‌شاهیان نهاد مذهبی‌ای بود که عمدتاً برای جلوه بخشیدن به مذهب تشیع به وجود آمده بود، اما خود نیز نقش مهمی در جامعه ایفا می‌کرد. عاشوراخانه‌ها به حکام قطب‌شاهی کمک می‌کردند تا عناصری از فرهنگ‌های متفاوت جامعه را با هم ترکیب کنند و همچنین، فاصلۀ بین گروه‌های مختلف جامعه را کم کنند. طی ماه محرم، شیعیان مراسم گوناگونی برگزار می‌کردند که از جملۀ آنها می‌توان به مراسم مجلس، ماتم و فاتحه اشاره کرد. اما علم‌های محرم را نه فقط شیعیان، که هندوها و سنی‌ها نیز مقدس می‌دانستند و علاوه بر این، در خصوص مراسم مختلفی چون نذری و لنگر نیز باید گفت که هندوها و سنی‌ها نیز همچون شیعیان در برگزاری این مراسم سهم داشتند که این نشان از اجتماع هماهنگ گروه‌های مختلف در عاشوراخانه‌ها دارد.[49] عاشوراخانه را در واقع شیعیان ثروتمند برای برگزاری مراسم یادبود محرم در نظر گرفته بودند. این مکان‌ها را در اندازه‌های متفاوت، از اتاق‌هایی کوچک گرفته تا ساختمان‌هایی بزرگ، می‌ساختند و آنها را تزیین می‌کردند. در دوره های دیگر، مکان‌هایی موقتی برای مراسم محرم در نظر می‌گرفتند که به امامبارا معروف بودند و در دهۀ اول محرم علم‌های محرم را در آنجا نگهداری می‌کردند.[50]

عاشوراخانه‌ها مرکز فعالیت‌هاى ماه محرم بودند. هدف از برگزاری مراسم مجلس که طی ماه محرم در عاشوراخانه‌ها برگزار می‌شد، سوگواری برای فاجعۀ کربلا بود. بنابراین، همۀ اهالی گلکنده از حاکم تا افراد زیر نظر او صرف نظر از نژاد، طبقه و مذهبشان در این مراسم شرکت می‌کردند.[51] عاشوراخانه‌ها نقش مهمی در امور مذهبی، اجتماعی، اقتصادی و ادبی داشتند و قطب‌شاهیان شیعه می‌دانستند عاشوراخانه‌ها چه نقش مهمی در زندگی مردم و به‌خصوص در زندگی شهروندان شیعه ایفا می‌کنند. از جمله عاشوراخانه‌های مهمی که در دوران حکومت قطب‌شاهیان در گلکنده تأسیس شدند می‌توان به عاشوراخانۀ پادشاهی، کوه مولاعلی، عاشورخانۀ حسینی‌علم و عاشورخانۀ سرطوق مبارک اشاره کرد.[52] عاشوراخانه علاوه بر ارزش مذهبی ای که داشت در طی دوران حکومت قطب‌شاهی یکی از نهادهای اجتماعی خاص دکن بود که در واقع محل گردهمایی گروه‌های گوناگون جامعۀ قطب‌شاهی محسوب می‌شد. به این ترتیب، عاشوراخانه هم ابزاری برای برقراری روابط دوستانه در جامعه بود و هم به قدرت سیاسی مشروعیت می‌بخشید.

در خصوص نقش حکومت قطب‌شاهی در ایجاد تغییرات مذهبی و فرهنگی در منطقه دکن، نباید فراموش کرد که در زمان قطب‌شاهیان اهالی محلی دکن بیشتر هندو بودند و در واقع هندوها قسمت عمدۀ جامعه را تشکیل می‌دادند.[53] دکن در طول سال‌ها و با به اوج رسیدن عناصر مسلمان خارجی (ایرانیان) و داخلی (دکنی‌ها)، که نخبگان دکنی از میان آنان برآمدند، توانست هویت خاص خود را به دست آورد.[54] روابط دوستانۀ دکن و ایران منجر به شکل‌گیری نخبگان محلی جدید و نیز گروه‌های اقلیت در جامعۀ دکن شد. افراد بسیاری از جمله تاجر، صنعتگر، کاشیکار، خوش‌نویس، قدیس صوفی‌، کارمند نهادهای قضایی و مذهبی از ایران و آسیای مرکزی به دکن مهاجرت کردند که در واقع گروه جدیدی از روشنفکران را در دولت‌های نوپای جانشین دولت بهمنی پدید آوردند. در آن دوران، عمدۀ جمعیت ایران را اهل سنت تشکیل می‌دادند و فقط بخش مذهبی و ادارى در اختیار گروهی شیعه قرار داشت که از نسل اهل بیت تشکیل شده بود که برای تحکیم موقعیت خود ایرانی شده و خود را برترین نمایندۀ مذهب تشیع معرفی مى‌کردند. با گذشت زمان، اكثریت جامعه، از شاه و گدا، از نظر فرهنگی و مذهبی به تشيع روى آوردند و این امر باعث شد مذهب شیعه به نماد هویت ایرانی تبدیل شود.[55] بنابراین، سیل بعدی مهاجرت گروهای شیعی از ایران دورۀ صفویه به دکن تغییرات بیشتری در فرهنگ و مذهب اقوام متفاوت جامعۀ فعلی دکن ایجاد کرد و به این ترتیب، در زمان حکومت شیعی سلسلۀ قطب‌شاهی، تشيع توانست هویت فرهنگی خاصى به دکن بدهد.

مذهب تشیعی که در دوران حکومت قطب‌شاهی رواج داشت تا حدی افراطی بود که احتمالاً علت آن هم‌زمانی دورۀ حکومت قطب‌شاهی با دورۀ حکومت شیعی صفوی در ایران بود.[56] آنچه مشخص است اینکه تشیع مذهب رسمی دکن شده بود و در جامعۀ محلی نقش مهمی ایفا می‌کرد: اول آنکه پدیده‌ای مذهبی بود و دوم آنکه عامل مهمی بود که بر اوضاع سیاسی و اجتماعی تأثیر می‌گذاشت. شیعیان منطقه که در اقلیت قرار داشتند، برخلاف اهل سنت، قادر بودند روابط دوستانه‌ای با هندوها برقرار کنند. گروه‌های غیرمسلمانی مثل هندوها آمادگی بیشتری برای حمایت از شیعیانی داشتند که در اقلیت بودند و موقعیت اجتماعی مستحکمی نداشتند. حال آنکه اهل سنت که عمدۀ جمعیت مسلمانان را تشکیل می‌دادند احتمالاً موضعی دفاعی در برابر هندوها اتخاذ می‌کردند و از درآمیختن با آنها سر باز می‌زدند.[57] بنابراین، مذهب تشیع توانست حمایت دیگر فرقه‌های جامعه، به استثنای فرقه اهل سنت، را به دست آورد که باعث تقویت پایگاه حمایتی‌اش شد. بنابراین، موفقیت مذهب شیعه را می توان فرایند سیاسی مستقل و داخلی خاص دکن دانست.

​در پایان، باید گفت که رویکرد حکومت و جامعۀ قطب‌شاهی در خصوص نهادهای مذهبی رویکردی حمایتی بود. گفته شد که گروه‌های متفاوتی چون افراد ثروتمند وسازمان‌ها و گروه‌های فرقه‌ای به تأسیس نهادهای مذهبی و حفاظت از آنها کمک می‌کردند، هرچند حکومت همچنان حامی اصلی این نهادها محسوب می‌شد.[58] حکومت همیشه بودجۀ ثابتی از خزانۀ سلطنتی را به نهادهای مذهبی اختصاص می‌داد. گرچه هر یک از نهادهای مذهبی برای مدیریت این بودجه هیئت مذهبی خاص خود را در اختیار داشت، حکومت مایل بود شخصاً بر کار آنها نظارت کند. هرگاه حکام یا مردم مبلغی پول یا قطعه‌زمینی به نهادی مذهبی می‌بخشیدند، مأموران مالیاتی دولت که در محل آن نهاد مذهبی انجام وظیفه می‌کردند در جریان این موضوع قرار می‌گرفتند و مقدمات لازم را برای استفاده از این زمین یا پول فراهم می‌کردند.[59] نهادهای مذهبی به سبب تأثیر بسیاری که بر مردم داشتند از کمک به آنها سر باز نمی‌زدند و در نتیجه، این نهادها در ایجاد نوعی سوسیالیسم اقتصادی سهیم بودند. این نهادها با روش‌هایی متفاوت به مردم کمک می‌کردند که از جمله آنها می‌توان به تأسیس مسافرخانه برای مسافران، بناى کاروانسرا در کنار مساجد،[60] غذا دادن به مردم[61] و ساخت حمام برای فقیران و مسافران اشاره کرد.[62]

بنابراین، حکام قطب‌شاهی دکن برای آنکه بتوانند سلطۀ سیاسی خود را موجه جلوه دهند و هماهنگی اجتماعی حاکم بر جامعه را حفظ کنند، به فعالیت‌های مذهبی و معنوی رو می‌آوردند. نهادهای مذهبی در دوران حکومت حکام قطب‌شاهی مراکز مهمی برای فعالیت‌های علمی و آموزشی بودند و به امور خیریه نیز می‌پرداختند و این اقدام آنها ارزش اجتماعی بسیار داشت. علاوه بر این، نخبگان مذهبی در سیاست، دیپلماسی و دسیسه‌های گوناگون نقش داشتند و در نتیجه، بر حیات سیاسی معاصر خود تأثیرگذار بودند. همچنین، به پادشاهان کمک می‌کردند با افراد زیر نظر خود ارتباط برقرار کنند. بنابراین، نهادهای مذهبی پل ارتباطی بین حکومت و عوام بودند و از راه همین ارتباط بود که می‌تواستند عملکرد پادشاهان شیعۀ غیرملکی و نیز نخبگان حاکم بر جامعه را مشروعیت بخشند.

این جستار ترجمۀ کاوه بلوری از مقالۀ منتشرنشدۀ*

Legitimizing Power, Understanding the Religio-Cultural System of the Golconda Qutub Shahis

است که پس از تغییرات تاریخی و فنی  فیروزه پاپن-متین و ویرایش وحید طلوعی به چاپ می­رسد

[1] Soma Reddy, Hindu and Muslim Religious Institutions – Andhradesas, 1300-1600 (Madras: New Era, 1984), 2-4.

[2] Reddy, Hindu and Muslim Religious Institutions, 3-4.

هم‌زمان با حضور پرتغالی‌ها، هلندی‌ها و انگلیسی‌ها در منطقۀ تلوگو، بذر مسیحیت برای اولین‌بار در خاک آن منطقه کاشته شد.

[3] Reddy, Hindu and Muslim Religious Institutions, 3-4.

زیرمجموعه‌های آیین شیوائیسم عبارت بودند از پاشوپاتیس، کالا موکهاس، کاپالیکاس و ویرا شیواس.

[4] Reddy, Hindu and Muslim Religious Institutions, 3-4.

زیرمجموعه‌های آیین وشناویسم عبارت بودند از وکهاناس، سری وشناواس، مادهئوس، چيتانؤس و ویتالس.

[5] Reddy, Hindu and Muslim Religious Institutions, 3-4.

آیین شکتی شبیه آیین قهرمان‌پرستی است.

[6] Reddy, Hindu and Muslim Religious Institutions, 3-4.

بعضی از آیین‌های بدوی که در آن زمان وجود داشتند عبارت بودند از سیدهاس، ستایش ویربهدر، گاناپاتی، سریا، هانومان.

[7] Reddy, Hindu and Muslim Religious Institutions, 5.

[8] Reddy, Hindu and Muslim Religious Institutions, 5-6.

[9] تعداد مسلمانان در ناحیۀ تلگانا به نسبت دیگر نواحی آندرادسا بیشتر بوده است.

[10] John Hollister, Islam and the Shia Faith in India (New Delhi: Taj, 1989), 121-122.

[11] Reddy, Hindu and Muslim Religious Institutions, 5-6.

[12] Jeane Baptiste Tavernier, Travels in India (Calcutta, 1908),vol. 2, 137.

[13] نیرا چاندوک در مقالۀ خود با عنوان ”مذهب، فرهنگ و دولت“ در صفحات 12 و 13 مجموعه مقاله‌های کتاب مذهب، دولت و سیاست در هند (دهلی: انتشارات آجانتا، 1989)، ویراستۀ معین شاکری، می‌گوید: ”مذهب چارچوبی نمادین است که بینش و عمل گروه‌های اجتماعی را تعیین می‌کند و همین بینش است که به شرایط عینی شکلی خاص می‌بخشد. به این سبب که مذهب خود نیرویی اجتماعی است که جزء ذاتی ساختار کلی جامعه به حساب می‌آید و در این ساختار نقشی تعیین‌کننده دارد.“

[14] ‌”این ساختار کلی با منطق خاص خود رابطۀ عناصر متفاوت جامعه را شکل می‌بخشد و در این خصوص نقشی تعیین‌کننده دارد.“ بنگرید به چاندوک، ”مذهب، فرهنگ و دولت.“

[15] ‌”آگاهی و فرایندهایی فرهنگی که این ساختار ایجاد می‌کند، نقش مهمی در درک رفتار سیاسی دارند.“ بنگرید به چاندوک، ”مذهب، فرهنگ و دولت.“

[16] پرابها دیکسیت، فرقهگرایی: نزاع بر سر قدرت (دهلی: اُرینت لانگزمن، 1974)، 7.

[17] چاندوک، ”مذهب، فرهنگ و دولت،“ 9.

[18] Reddy, Hindu and Muslim Religious Institutions, 9.

[19] K. Satyanarayana, “Religion and Society under the Qutb Shahis of Golconda,” in Andhra Pradesh History Congress [will now be referred to as APHC], 3rd session (Vijayawada, 1978), 46.

[20] Reddy, Hindu and Muslim Religious Institutions, 25-30; John Briggs, History of the Rise of Mahomedan Power in India til the Year A.D. 1612 (Delhi: Oriental Books Reprint Corporation, 1981), vol. 3, 355.

بریجز به معابد درون قلعۀ دوارکندا اشاره می‌کند؛ معابدی که ویران شدند و به جایشان مسجد ساخته شد.

[21] Briggs, History of the Rise of Mahomedan Power, 355; Reddy, Hindu and Muslim Religious Institutions, 25-30.

[22] Reddy, Hindu and Muslim Religious Institutions, 46-50; Ali Asghar Bilgrami, Landmarks of the Deccan: A Comprehensive Guide to the Archaeological Remains of the City and Suburbs of Hyderabad (Delhi: Asian Educational Services, 1992), 74;

ه. خ. شروانی، تاریخ سلسلۀ قطبشاهی (دهلی: منشیرام مانوهارلال، 1974)، صفحه 254 و 601.

[23] Reddy, Hindu and Muslim Religious Institutions, 95-96.

[24] Bilgrami, Landmarks of the Deccan, 74.

[25] Epigraphia Indo-Moslemica 1935-1936, 27.

[26] Reddy, Hindu and Muslim Religious Institutions, 97-98.

[27] Bilgrami, Landmarks of the Deccan, 78-85.

[28] Bilgrami, Landmarks of the Deccan, 78-85.

[29] Reddy, Hindu and Muslim Religious Institutions, 109.

[30] شروانی، تاریخ سلسلۀ قطبشاهی، 654-656.

[31] Bilgrami, Landmarks of the Deccan, 83-84.

[32] خواجه غلامحسین‌خان، گلزار آصفیه (حیدرآباد، 1890)، 145. اولین سلطان قطب‌شاهی که رسم غذا دادن به فقیران در روزهای عید را آغاز کرد، ابراهیم قطب‌شاه بود. او برای اولین‌بار به منظور رسیدن به این هدف بنیادی تشکیل داد. همچنین بنگرید به

Ian Austin, City of Legends: Story of Hyderabad (New Delhi: Viking, 1992), 15.

[33] میرزانظام‌الدین احمد، حدیقهالسلاطین، تصحیح سیدعلی بلگرامی (حیدرآباد، 1961). ترجمۀ این اثر به زبان اردو به همت خواجه محمد سرور (ادارۀ ادبیات اردو، حیدرآباد) صورت گرفته است.

[34] N. Venkataramanayya, Studies in the History of the Third Dynasty of Vijayanagara (Madras, 1935), 253-255; South Indian Inscriptions, XVI, No.149 (Archaeological Survey of India, New Imperial series).

[35] Mackenzie Manuscripts (A.P.State Archives), No.4, 19.

[36] A. Butterworth and V.V. Chetty, A Collection of Inscriptions on Copper Plates and Stones in the Nellore District (Madras, 1905), No.2, 667.

[37] علما خدمت‌گزاران حکومت در بخش قضایی بودند و در مراسم و اقدامات مذهبی دولت شرکت می‌کردند. آنها مردم را متقاعد می‌کردند که پذیرای سیاست‌های مذهبی حکام باشند و از این طریق به نوعی به قدرت حکام = مشروعیت می‌بخشیدند. برای اطلاعات بیشتر در این خصوص بنگرید به

Ishtiaq Husain Qureshi, Ulema in Politics (Delhi: Renaissance Publishing House, 1985).

[38] صوفیان عارفانی بودند که به سبب کراماتشان بر احساسات مردم تأثیر می‌گذاشتند. تصوف، که بر پایۀ انس نفس جزئیه با خدا و وصول به اوست، از قرن دوازدهم میلادی به بعد در ایالت آندرادسا رایج شد، اما تا قرن شانزدهم آرام‌آرام جایگاه خود را از دست داد. از قدیسان صوفی‌مسلک دورۀ قطب‌شاهی می‌توان به حسین‌شاه والی که ابراهیم قطب‌شاه از او حمایت می‌کرد و دختر خود را به عقد او درآورد، سیدشاه راجو اول که حمایت محمدقلی قطب‌شاه را داشت و شاه هم جاگیری به او بخشید و هم مستمری ماهیانه‌ای به او اختصاص داد و سیدشاه راجو دوم نام برد که ابوالحسن قطب‌شاه حامی او بود. برای اطلاعات بیشتر بنگرید به

Bilgrami, Landmarks of the Deccan, 74 and 110; Suleman Siddiqui, The Bahmani Sufis (Delhi: Idara Adabiyat-e-Dilli, 2009).

برای اطلاعات کلی در این خصوص بنگرید به

Athar Abbas Rizvi, A History of Sufism in India (Delhi: Munshiram Manoharlal, 1983); Athar Abbas Rizvi, Muslim Revivalist Movements in Northern India in the Sixteenth and Seventeenth Centuries (Agra: Agra University, 1965).

[39] صوفیان فقط در خصوص مسایل معنوی فعالیت نمی‌کردند، بلکه در مسایل سیاسی نیز مرتباً شرکت داشتند که از جملۀ این فعالیت ها می‌باید به توطئه‌گری و مشاوره با پادشاه اشاره کرد. حسین‌شاه ولی، قدیس صوفی‌مسلک پرآوازه، با دختر ابراهیم قطب‌شاه، یعنی شاهزاده خیریت‌النساء‌بيگم، ازدواج کرد و سرپرستی امور ساختمانی حکومتی را به عهده گرفت و همچنین فرماندۀ یگانی 10 هزار نفره در حکومت قطب‌شاهیان شد. بنگرید به

Bilgrami, Landmarks of the Deccan, 110; Austin, City of Legends, 13-15.

در خصوص دیگر نمونه‌های فعالیت‌های سیاسی قدیسان می‌توان به شاه راجو اول اشاره کرد که می‌گویند علیه محمدقلی قطب‌شاه توطئه کرد. بنگرید به

Bilgrami, Landmarks of the Deccan, 74.

[40] جوامعالکلیم، 107 و 118-119. همچنین بنگرید به جوشی و شروانی، تاریخ دکن در دوران قرون وسطی (حیدرآباد، 1974)، جلد 2، 198-199.

[41] میرنجم‌الدین علی‌خان، نظام آموزش و پرورش در دکن، صفحه 383؛

Reddy, Hindu and Muslim Religious Institutions, 90-93.

بعضی از صوفیان به همراه پیروان خود از شمال هند یا حتی از عربستان به جنوب می‌آمدند تا به فعالیت‌های تبلیغی بپردازند.

[42] Siddiqui, The Bahmani Sufis, 14; Reddy, Hindu and Muslim Religious Institutions, 48;

شروانی و جوشی، تاریخ دکن در دوران قرون وسطی، 189.

[43] شروانی، تاریخ سلسلۀ قطبشاهی، 601؛

Reddy, Hindu and Muslim Religious Institutions, 48.

[44] شروانی و جوشی، تاریخ دکن در دوران قرون وسطی، 75.

[45] شروانی و جوشی، تاریخ دکن در دوران قرون وسطی، 75.

[46] شهباز سفرانی، گلکنده و حیدرآباد (بمبئی، 1994)، 71.

[47] محرم در حیدرآباد، سرشماری در هند، سری دوم، A.P، 1981؛ ژان پیپر، ”حیدرآباد: بهشتی قرآنی در استعاره‌های معماری،“ طراحی زیستمحیطی: مجلۀ تحقیقات طراحی اسلامی (1984)، 46-51. همچنین بنگرید به سفرانی، گلکنده و حیدرآباد، 77.

[48] ج. پ. گوها، سفرهای تونو و کریر (دهلی، 1976)، 181-183.

[49] صادق نقوی، ترکیب فرهنگی در حکومت قطبشاهی (APHC، کرنول، 1985)، 69-70.

[50] سفرانی، سفرانی، گلکنده و حیدرآباد، 73.

[51] صادق نقوی، عاشوراخانههای شهر حیدرآباد (حیدرآباد، 1982)، 3 و 10.

[52] نقوی، عاشوراخانههای شهر حیدرآباد، 11 و 17-49. علم‌های موجود در عاشوراخانه‌های قطب‌شاهیان از فلزها و آلیاژهای متفاوتی چون طلا، نقره، مس و برنز ساخته می‌شدند و از نمونه‌های عالی صنعتگری محسوب می‌شوند.

[53] سلیمان صدیقی، ”تغییر قومی در جامعۀ بهمنی در بیدر، 1422-1538،“ IC، سال 60 (ژوئیه 1986)، 61-62، صدیقی، تاریخ دکن در دوران قرون وسطی، 33-51. یکی از ویژگی‌های خاص منطقۀ دکن که تقریباً از همان زمان که مبلغان و بازرگانان عرب به دکن مهاجرت کردند در آنجا وجود داشته، رابطۀ دوستانۀ همیشگی بین هندوها و مسلمانان بوده است. حتی پادشاهان پاندیان و ویجیانگر مسلمانان را به خدمت می‌گرفتند که افراد ارتش را آموزش دهند و تیراندازی به آنها بیاموزند. این مسلمانان حق عبادت داشتند و همچنین مجاز بودند در مکان‌های متفاوتی مساجد خود را تأسیس کنند. رابطۀ نزدیک بین مسلمانان و هندوها باعث از بین رفتن تعصب مذهبی شد و همچنین موجبات آن را فراهم آورد که اسلام و ابعاد گوناگون آن تأثیری عمیق بر آیین هندو بگذارند. بنابراین، رفته‌رفته رسوم و سنت‌هایی پدید آمدند که بین هر دو گروه مشترک بودند و همین رسوم مشترک باعث شد بافت جهان‌وطنی جامعۀ دکن تقویت شود.

[54] د. بردی، ف. کسلوی و س. آمورتی، ”تشیع در دکن: تحقیقی فرضی،“ IC، سال 62 (آوریل و ژوئیه 1988)، 97-99.

[55] بردی، کسلوی و آمورتی، ”تشیع در دکن،“ 97-100 و 104.

[56] صدیقی، تغییر قومی در جامعۀ بهمنی، 64-80.

[57] بردی، کسلوی و آمورتی، ”تشیع در دکن،“ 103.

[58] Reddy, Hindu and Muslim Religious Institutions, 122.

[59] Reddy, Hindu and Muslim Religious Institutions, 133,

به نقل از ”فرمان‌های قطب‌شاهی،“ در مجموعۀ حضرت بندهنواز، شمارۀ 15 و 18. حکام قطب‌شاهی در یکی از فرمان‌های حکومتی خود در 1585م در تأیید واگذاری روستای مدهول به یکی از شیخان فرقۀ چشتیه، یعنی حسین‌شاه والی، خطاب به کارکنان و دیسائیان (مأموران مالیاتی منطقۀ آرکی پارگانا که روستای مدهول در آن واقع شده است) از آنها خواسته بودند که در امور مالیاتی روستای مدهول دخالتی نکنند. در سال 1607م نیز حکام قطب‌شاهی فرمان دیگری مبنی بر تمدید پرداخت مستمری 200 روپیه‌ای به مسجد حسین‌شاه والی، واقع در قلعۀ گلکنده، برای تأمین مخارج آن خطاب به همان مأموران مالیاتی صادر کردند.

[60] شروانی، تاریخ سلسلۀ قطبشاهی، 316. تاورنیه، که در سال‌های 1638-1639م از شهر حیدرآباد دیدن کرد، می‌گوید کاروانسراهای مساجد مسافرخانه‌هایی برای مسافران بودند. یکی از مساجد واقع در علی‌آباد که به همت ملک‌اعلم در سال 1615م ساخته شده بود، کاروانسرایی متشکل از 83 اتاق داشت. این سرا برای مسافران ساخته شده بود و برای اقامت در آن یا اصلاً هزینه‌ای دریافت نمی‌شد یا هزینۀ اقامت در آن بسیار ناچیز بود. کاروانسرای نعمت‌اللهی در کنار همان مسجدی قرار داشت که توِنو دو اتاق آن را با کرایۀ دو روپیه در ماه اجاره کرده بود. نسخۀ یوسف حسین‌خان، فرمانها و سندهای سلطنت دکن (حیدرآباد، 1963)، 131؛ بلگرامی و ویلمات، dominions s´Nisam the .H.H of sketch descriptive and Historical (بمبئی، 1884)، 542.

[61] در مسجد مکه که در دوران حکومت قطب‌شاهی تأسیس شد، روزانه 36 ماند غذا می‌پختند و بین فقرا تقسیم می‌کردند. در روزهای مقدس، در این مسجد مراسم آشپزخانۀ عمومی برگزار می‌شد. در کتیبۀ مسجد صالح‌بیگم، متعلق به سال 1657م، به میزان کمکی که حامی مسجد به مخارج مراسم سالیانه در مسجد اختصاص داده بود اشاره شده است. در کتیبۀ فارسی مسجد مشک‌محل، متعلق به سال 1674م، هم مطلبی دربارۀ غذا دادن به فقرا در نوانخانه‌های کنار مسجد در ماه محرم آمده است. بنگرید به

Bilgrami, Landmarks of the Deccan, 79-83.

[62] به گفتۀ سما ردی، صفحۀ 178، در مسجد جامع قلعۀ گلکنده و مسجد جامعی در نزدیکی‌های بنای چهارمنار تمهیداتی برای مردم فراهم می‌شد تا بتوانند مجانی حمام کنند.